ابطح (جمع: اَباطِح) به معناي رودي فراخ است كه كف آن را سنگريزه پوشانيده باشد. نيز به كف و داخل دره، ريگزار، مسيل آكنده از سنگريزه و گذرگاه سيل تنگ يا فراخ[1]و به هرجاي فرورفته، ابطح گفتهاند.
جاهاي فراوان به اين نام شهرت يافتهاند[2]؛ اما مشهورترين آنها ناحيهاي در شمال مكه، حد فاصل اين شهر و سرزمين منا و اندكي نزديكتر به منا، ميان دو كوه حجون و جبل نور و متصل به المُعَلّي است.[3]اكنون بيشترين بخش ابطح در محدوده شهري مكه در منطقه مُعابده قرار گرفته است. در منابع از اين سرزمين افزون بر ابطح به خيف (منزلگاه) بنيكنانه و مُحَصَّب ياد شده؛ زيرا از سنگريزه و شن پوشيده شده است. در گزارشي نيز از آن به ذي طُويٰتعبير شده كه ياقوت حموي آن را رد كرده است.[4]اين مكان را به سبب هموار بودنش سيل فراميگرفته است.[5]
به نقل از امام صادق(عليه السلام)، حضرت آدم(عليه السلام)به امر الهي تا طلوع فجر در ابطح درنگ كرد.[6]برخي بر اين باورند كه اين سرزمين را ابطح ناميدند، زيرا ايشان در آنجا درنگ كرد.[7]سپس وي به دستور جبرئيل(عليه السلام) شيطان را در منا رجم كرد.[8]به نقل ازرقي، ابراهيم(عليه السلام) نيز در ابطح حضور يافته است.[9]
بر پايه گزارشهايي، قصي بن كلاب، جد چهارم پيامبر(صلي الله عليه و اله) در پي مرگ حليل خزاعي بزرگ مكه، از اين رو كه داماد و جانشين او بود يا در پي نبرد با قبايل خزاعه و بنيبكر و چيرگي بر ايشان در ابطح[10]، رياست مكه را به دست گرفت. از كارهاي مهم وي در دوران رياستش آن بود كه تيرههاي قريش را از پيرامون آن شهر فراخواند و برخي را در ابطح[11]و شماري ديگر را در حومه مكه اسكان داد كه به ترتيب به «قريش بطاح» (بطائح) و «قريش ظواهر» شهرت يافتند.[12]خاندان پيامبر(صلي الله عليه و اله) از قريش بطاح بودند.
عبدمناف و عبدالمطلب، اجداد رسول خدا و ابوطالب عموي ايشان را به ترتيب قمر البطحاء[13]، ابوالبطحاء[14]و سيدالبطحاء خواندهاند.[15]رسول خدا(صلي الله عليه و اله) نيز همانند اجداد خود ابطحي بود. به نقل طبري، جبرئيل(عليه السلام) در آنجا بر پيامبر(صلي الله عليه و اله) فرود آمد.[16]دعوت آشكار رسول خدا(صلي الله عليه و اله) هم در ابطح آغاز شد.[17]هنگامي كه رسول خدا(صلي الله عليه و اله) عمرة القضاء را به سال هفتم ق. انجام داد، از ورود به خانههاي مكه خودداري كرد و در ابطح چادر زد.[18]در روز فتح مكه به سال هشتم ق. نيز خيمه خود را در آن مكان برافراشت.[19]پس از فتح آن شهر، چند تن از زنان، از جمله هند همسر ابوسفيان، به جايگاه استقرار رسول خدا(صلي الله عليه و اله) در ابطح آمدند و با ايشان بيعت كردند.[20]از همين مكان پيامبر(صلي الله عليه و اله) به مصاف قبيله هَوازِن رفت و نبرد حنين رخ داد.[21]در حجة الوداع به سال دهم ق. رسول خدا(صلي الله عليه و اله) پس از حركت از منا نماز ظهر و عصر را در ابطح به جاي آورد.[22]گويا ايشان چند بار در بازگشت از برخي غزوهها و نيز پس از مناسك حج، در سال دهم ق. در ابطح فرود آمده و نماز خوانده است.[23]
جاي داشتن سرزمين ابطح در جوار بيت الله الحرام، سكونت برخي از تيرههاي ممتاز قريش در آنجا، و قرار داشتنش در مسير حركت حاجيان به منا و به عكس، مايه قداست اين مكان گشته است. از اينرو، برخي از قريش به خود نسبت ابطحي ميداده و بدان افتخار ميكردهاند؛ چنانكه معاويه در مقام مفاخره به امام حسن(عليه السلام) گفت: من پسر بطحاء و مكهام. سپس ايشان با بيان افتخارات خود بدو پاسخ داد.[24]نيز آنگاه كه هشام اموي هنگام طواف كعبه، امام سجاد(عليه السلام) را ديد و وانمود كرد كه ايشان را نميشناسد، فرزدق شاعر گفت كه او كسي است كه سنگريزههاي سرزمين بطحاء او را ميشناسند[25]:
هذالذى تعرف البطحاء وطأته
و البيت يعرفه و الحل و الحرم
بيشتر فقيهان شيعه بلند گفتن لبيك در ابطح را سنت و مستحب دانسته[26]و در اين حكم تفاوتي ميان سواره و پياده قائل نشده[27]و استحباب استمرار آن را تا هنگام خروج به سرزمين منا يادآور شدهاند.[28]حرّ عامِلي بابي با عنوان «استحباب بلند گفتن لبيك در ابطح در حج تمتع» گشوده است.[29]نيز گفتهاند كه مستحب است حاجيان براي تأسي به سيره پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله) پس از رسيدن به ابطح اندكي توقف و استراحت كنند و سپس به مكه وارد شوند.[30]سيره امام باقر(عليه السلام) همانند پيامبر(صلي الله عليه و اله) توقف كوتاه مدت در آنجا بوده است.[31]
گويند: در ابطح مسجدي بوده كه اكنون از آن اثري نيست.[32]برخي از فقيهان اهل سنت خواندن نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در اين سرزمين، سنت ميدانند.[33]گويند: ابوبكر نماز ظهر را در ابطح خوانده است.[34]از ديگر سنن، استحباب ورود به مكه از بلنداي آن و ابطح است؛ زيرا رسول خدا(صلي الله عليه و اله) از اين سوي به مكه درآمده است.[35]
منابع
اخبار مكه:الازرقي (م.248ق.)، بيروت، دار الاندلس، 1416ق؛الاستبصار:الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي الخرسان، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛اضواء البيان:محمد امين الشنقيطي (م.1393ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛انساب الاشراف:البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛البداية و النهايه:ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛تاج العروس:الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك):الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛تاريخ مدينة دمشق:ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛تاريخ اليعقوبي:احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛جواهر الكلام:النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛دعائم الاسلام:النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛سبل الهدي:محمد بن يوسف الصالحي؛ (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛السيرة الحلبيه:الحلبي (م.1044ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1400ق؛الصحاح:الجوهري (م.393ق.)، به كوشش احمد العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛الطبقات الكبري:ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛الكافي:الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛لسان العرب:ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛مجمع البحرين:الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش الحسيني، تهران، فرهنگ اسلامي، 1408ق؛المحبّر:ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛مسالك الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام:الشهيد الثاني (م.965ق.)، قم، معارف اسلامي، 1416ق؛مستدرك الوسائل:النوري (م.1320ق.)، بيروت، آل البيت عليهم السلام، 1408ق؛معجم البلدان:ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛المغازي:الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛المغني و الشرح الكبير:عبدالله بن قدامه (م.620ق.) و عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛المقنع:الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي عليه السلام، 1415ق؛مناقب آل ابيطالب:ابن شهر آشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از اساتيد، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛من لايحضره الفقيه:الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛النهايه:الطوسي (م.460ق.)، به كوشش آغا بزرگ تهراني، بيروت، دار الكتاب العربي،1400ق؛وسائل الشيعه:الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام، 1412ق.
پی نوشت مطالب
[1]. لسان العرب، ج2، ص413؛ مجمع البحرين، ج1، ص210، «بطح»؛ معجم البلدان، ج1، ص74.
[2]. الصحاح، ج1، ص356، «بطح».
[3]. اخبار مكه، ج2، ص29؛ مجمع البحرين، ج1، ص210.
[4]. معجم البلدان، ج1، ص74.
[5]. نك: اخبار مكه، ج2، ص329؛ ج3، ص3، 316.
[6]. الكافي، ج4، ص191-192؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص99؛ جواهر الكلام، ج19، ص73.
[7]. الكافي، ج4، ص192-193؛ معجم البلدان، ج1، ص74.
[8]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص6.
[9]. اخبار مكه، ج1، ص74.
[10]. الطبقات، ج1، ص67-69؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص239-240.
[11]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص240؛ انساب الاشراف، ج1، ص49-52.
[12]. المحبّر، ص167؛ الطبقات، ج1، ص71.
[13]. سبل الهدي، ج1، ص272؛ اضواء البيان، ج2، ص62.
[14]. سبل الهدي، ج1، ص262؛ السيرة الحلبيه، ج1، ص9؛ تاج العروس، ج19، ص133.
[15]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص244؛ تاريخ طبري، ج2، ص8.
[16]. تاريخ طبري، ج2، ص51-52.
[17]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص24.
[18]. المغازي، ج2، ص829؛ الطبقات، ج2، ص122.
[19]. المغازي، ج2، ص828-830؛ اخبار مكه، ج2، ص161.
[20]. المغازي، ج2، ص850؛ الطبقات، ج8، ص236.
[21]. المغازي، ج2، ص809.
[22]. المغازي، ج3، ص1113.
[23]. نك: البداية و النهايه، ج5، ص223-225.
[24]. تاريخ دمشق، ج14، ص113.
[25]. تاريخ دمشق، ج17، ص149-150؛ ج41، ص400؛ مناقب، ج3، ص306.
[26]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص538؛ الاستبصار، ج2، ص251؛ المقنع، ص267-268.
[27]. مستدرك الوسائل، ج9، ص188.
[28]. النهايه، ص248.
[29]. وسائل الشيعه، ج12، ص396.
[30]. الكافي، ج4، ص523؛ دعائم الاسلام، ج1، ص332؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص482.
[31]. مستدرك الوسائل، ج10، ص162.
[32]. مسالك الافهام، ج2، ص376.
[33]. نك: المغني، ج3، ص483-484.
[34]. المغازي، ج3، ص1078.
[35]. المغني، ج3، ص380.
منبع: «دانشنامه حج و حرمین شریفین»