مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و امام باقر(ع) به روایت اهل سنّت

ابن عساکر دمشقی(571 ق.) دودمان امام را این گونه بیان می کند: محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف.(1)

کنیه ایشان ابو جعفر می باشد.(2) لقب ایشان علوی، فاطمی، مدنی(3)، قرشی، هاشمی(4)، شاکر، هادی(5) و باقر می باشد. که باقر، مشهورترین آن است.(6) باقر، لقبی است که تجلّی قدرت و مرجعیّت علمی امام بوده و مورد توجّه خاصّ اهل سنّت قرار گرفته که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. راغب اصفهانی(565 ق.): «سُمِّیَ محمد بن علی رضی الله عنه باقراً لِتَوَسُّعِه فی دقائق العلوم.»(7)

2. ابو زکریا محی الدین نووی (676ق.): «سُمِّیَ الباقر لانّه بَقَرَ العلم و دَخل فیه مدخلاً بلیغاً و وصل منه غایة مرضیة.»(8)

3. ابن خلّکان(681ق.): «انّما قیل له الباقر لانه تَبَقَّر فی العلم أَیْ توسَّع، و التبقُّر: التوسُّع.»(9)

4. شمس الدین ذهبی(748ق.): «شُهِرَ ابوجعفر بالباقر مِن بَقَر العلم ای شَقَّهُ فعرف أصله و خَفیّهُ.»(10)

5. ابن کثیر دمشقی (774ق.): «سُمّیَ الباقر لبقره العلوم و استنباطه الحکم.»(11)

6. فیروزآبادی(817ق.): «الباقر محمد بن علی بن الحسین، لِتَبَحُّرِه فی العلم.»(12)

ولی با این حال برخی دیگر، لقب امام باقر را به گونه ای دیگر تفسیر کرده اند، چنانچه سبط بن جوزی (654ق.) می گوید: «انما سُمِّیَ الباقر من کثرة سجوده، من بَقَرَ السجود جِبْهتَه ای فتحها و وسعها.»(13)

ظاهراً و با توجّه به عبادات بسیار امام باقر این احتمال نیز بعید نمی باشد و می توان لقب باقر را به هر دو معنا تفسیر نمود.

لازم به ذکر است: لقب باقر و تفسیر آن به «شکافنده علوم»، ریشه در کلام پیامبر به جابر بن عبد الله انصاری دارد. جابر می گوید: «قال لی رسول الله یوشَکَ أن تبقی حتَّی تلقی ولداً لی من الحسین، یُقال له محمد، یَبْقَرُ العلمَ بَقَراً فاذا لَقَیتَهُ فَقْرَأْ مِنِّی السَّلام.»(14) ایشان روز سه شنبه سوم ماه صفر در مدینه به دنیا آمدند(15) اما در سال ولادت ایشان اختلاف وجود دارد. برخی می گویند در سال 56 هجری(16) و برخی سال 57 را سال ولادت ایشان می دانند.(17)

پدر بزرگوار ایشان حضرت علی بن حسین امام سجّاد و مادر ایشان امّ عبدالله دختر امام حسن مجتبی می باشد.(18) لذا درباره ایشان گفته اند: محمد بن علی اوّلین هاشمی و علوی است که از دو هاشمی و علوی به دنیا آمده؛ یعنی پدر و مادر وی هر دو هاشمی و علوی می باشند(19). به اصطلاح «سیّد دو شرفه» می باشد.

گفتنی است: طبق گزارشهای اهل سنّت امام باقر در واقعه کربلا سه سال(20) یا طبق نقلی چهار سال(21) داشته اند.

ایشان در دوران یزید بن عبد الملک(22) و در نقل دیگری هشام ابن عبد الملک(23) در ماه ربیع الثانی(24) و در نقل دیگر ماه صفر(25) در محلّی به نام «حُمَیْمِه»(26) به شهادت رسیده و ایشان را در قبرستان بقیع کنار پدر و عموی بزرگوارشان (امام سجّاد و امام حسن) به خاک سپرده اند.(27)

قول شاذّ دیگری وفات ایشان را در کوفه دانسته اند.(28)

در سنّ امام هنگام وفات و سال وفات ایشان اختلاف است.

سیوطی (911 ق.) به نقل از واقدی (207 ق.) می گوید: امام در سنّ 73 سالگی رحلت کرده اند.(29)

مسعودی(346 ق.) نیز می گوید: امام در سنّ 57 سالگی رحلت نموده اند.(30) برخی دیگر 63 سالگی را سنّ وفات ایشان دانسته اند.

اما امام صادق علیه السلام می فرماید: پدر من در حالی که 58 سال داشته، رحلت کرده اند.(31) که اکثر اهل سنّت این قول را پذیرفته اند.

اکثر اهل سنّت سال شهادت امام را 114ق. دانسته(32) ولی برخی دیگر شهادت ایشان را113(33)، 115(34)، 116،(35) 117(36)، 118(37)، 121(38)، 124(39)، هجری نیز ثبت کرده اند.

نقل شده است امام باقر هنگام رحلت خود وصیّت کردند کفن ایشان همان لباسی باشد که در آن نماز می خواندند.(40)

پیرامون اولاد ایشان ابن حزم اندلسی(456ق.) چنین می گوید: اولاد ایشان عبدالله، ابراهیم، علی و جعفر(امام صادق) می باشد که ابراهیم و علی اولادی نداشته و فقط عبدالله صاحب فرزندی به نام حمزه شده که آن نیز فوت کرد. وی همان عبدالله افطح می باشد (صاحب فرقه فطحیه) و فقط نسل امام باقر از جعفر بن محمد ادامه پیدا کرد.(41)

امام باقر از نظر« طبقات رجال حدیث» اوّلاً از تابعین بوده، چنانکه نسائی امام را از فقهای تابعین از اهل مدینه بر می شمارد(42) و ثانیاً از طبقه سوم می باشند(43). ولی برخی ایشان را جزء طبقه چهارم می دانند.(44)

جایگاه علمی و حدیثی ایشان نزد اهل سنّت بسیار بالا بوده، به گونه ای که تمامی صحاح ششگانه (صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع الصحیح ترمذی، سُنَن ابوداود، سُنَن نسائی، سُنَن ابن ماجه) و مسانید و تفاسیر روایی و مأثور و کتب فقهی اهل تسنّن از ایشان حدیث نقل کرده اند.

مثلاً مسلم در کتاب خود در ابواب وضو، نماز، حج، ذبائح، جهاد و بعضی از مسائل متفرّقه و بخاری در کتاب خویش در مباحث کیفیّت نماز و غسل، از امام باقر حدیث نقل کرده اند.(45)

البتّه با توجّه به جایگاه علمی امام و دانشگاه بزرگ امام باقر و تربیت شاگردان و راویان بسیار از اهل سنّت که بزرگ ترین آن ابوحنیفه بوده، جای بسیار شگفتی است که بخاری و مسلم احادیث محدودی از ایشان نقل می کنند!

ذهبی و مزّی(742 ق.) در کتاب های خود می نویسند: محمد بن علی (امام باقر) از بزرگان بسیاری حدیث نقل کرده: از پیامبر، امام علی، امام حسن و امام حسین، امام سجّاد، عبدالله بن عباس، ام سلمه، عایشه، عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله انصاری، ابو سعید خدری، سعید بن مسیب، انس بن مالک، ابراهیم بن سعد بن ابی وقّاص، عبدالله بن جعفر، سمرة بن جندب، عبید الله بن ابی رافع، عطاء بن یسار و محمد بن علی بن حنفیه.

بسیاری از بزرگان نیز از جمله: فرزند گرامی ایشان جعفر بن محمد (امام صادق)، ابان بن تغلب کوفی، ابیض بن ابان، بسّام صیرفی، ابو حمزه ثمالی، جابر بن یزید جُعفی، حجّاج بن ارطاة، سلیمان اعمش، ابن شهاب زُهَری، حَکَم بن عُتَیْبه و… از ایشان حدیث نقل کرده اند.(46)

گفتنی است: شمار کسانی که از امام باقر حدیث نقل کرده، غیر از تعداد راویان یاد شده می باشد؛ چرا که در بررسی های انجام شده بیش از 60 راوی و ملازمِ امام باقر وجود داشته که از ایشان احادیث فراوانی نقل کرده اند؛ ولی به خاطر شیعه بودن آنها، ذهبی و مزّی و امثال این دو، نامی از این راویان به میان نیاورده اند و از طرف دیگر ابن حجر عسقلانی در کتاب لسان المیزان این 60 نفر را در زمره ضُعَفا شمرده و علّت ضعف آنها را نیز شیعه بودن آنها برشمرده است.(47)

همچنین ابن سعد(230 ق.) در طبقات خود در مقام تحقیر امام و کسانی که از امام روایت نقل می کنند، می گوید: «و لیس یَرْوی عنه من یُحتَجُّ به.»(48) این در حالی است که ابن کثیر می گوید: «و قد روی عن غیر واحدٍ من الصحابة و حدّث عنهم جماعة منهم جماعة من کبار التابعین و غیرهم.»(49)

همچنین بسیاری از بزرگانی که به احادیث آنان احتجاج می شود، از جمله: زُهَری، حکم بن عُیینه(50) و… از امام روایت نقل می کنند، همچنین ابوحنیفه امام فرقه حنفی، از امام باقر به گواهی بزرگان اهل سنّت بسیار حدیث نقل کرده است.(51)

در کلام بزرگان

1. سلمة بن کُهَیْل (121ق.) در تفسیر آیه «لایات للمتوسمین»(حجر/ 57)، می گوید: «کان ابو جعفر منهم.»(52)

2. سیوطی می گوید: «زُهَری (123 ق.) و دیگران ایشان را توثیق کرده اند.»(53)

3. محمد بن منکدر(130ق.): «ما رأیتُ احداً یفضل علی علی بن الحسین حتَّی رایتُ ابنه محمداً اَرَدتُ یوماً اَن اعظه فو عظنی!.»(54)

4. مالک بن اعین جُهَنی (148ق.):

اذا طلب الناس القرآنا          کان القریش علیه عیالاً

و ان قام ابن بنت النّبی          تلقت یداه فروعاً طوالاً

نجوم تهلل المداحین          جبال تورث علماً وجالاً(55)

5. سفیان بن عُیَینه(198ق.) عن جعفر الصادق قال: «حدّثنی ابی و کان خیر محمدی یومئذٍ علی وجه الارض.»(56)

6. عبد الله بن عطاء (از راویان قرن دوم): «ما رأیتُ العلماء منه احد اصغر علماً عند ابی جعفر لقد رأیت الحَکَم عنده کانّه مُتعلّم.»(57) سبط بن جوزی در ادامه می گوید: «لقد رأیتُ الحَکَم عنده کان عصفور مغلوب یعنی بالحکم الحکم بن عُیینه و کان عالماً نبیلاً جلیلاً فی زمانه.»(58)

در تکمیل گفتار ابن جوزی باید گفت حَکَم بن عُیینه(115 ق.) یکی از دانشمندان بزرگ درکوفه وعراق به شمار می رفت. ذهبی درباره وی می گوید: «الامام الکبیر، عالم اهل کوفة» در جای دیگر، عجلی می گوید: «کان الحکم ثقة ثبتاً فقیهاًمن کبار اصحاب ابراهیم نخعی و کان صاحب سنةٍ و اتباع» (59) حکم بن عُیینه با این موقعیت بالای علمی مغلوب امام شده که به تعبیر ابن جوزی: همانند گنجشک، مغلوب امام می شد.

7. قال ابو هریرة العجلی احمد بن الحسین (از شعرای قرن دوم):

ابا جعفر انت الولیّ احبه          و ارضی بما ترضی و اتابع

اتتنا رجال یحملون علیکم          احادیث قد ضاقت بهنّ الاضالع

احادیث افشاها المغیرة فیهم          و شرّ الامور المحدثات البدائع(60)

8. محمد بن سعد(230 ق.): «کان ثقة کثیر الحدیث…»(61)

9. احمد بن حنبل (241ق.): «ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین ثقة قول الحدیث.»(62)

10. محمد بن اسماعیل بخاری (254ق.) نیز در کتاب خود «التاریخ الکبیر» نام ایشان را آورده و این، نشانگر اهمیت داشتن امام می باشد.(63)

11. زبیر بن بکار، قاضی و عالم مکه (256ق.): کان یقال لمحمد: «باقر العلم.»(64)

12. احمد بن عبدالله عجلی(261ق.): «هو مدنی تابعی ثقة.»(65)

13. احمد بن عبد الله بن عبد الرحیم البرقی(270ق.): «قال: مِنْ وُلْدِ علی بن الحسین، محمد بن علی بن حسین ابو جعفر… و کان فقیهاً فاضلاً قد روی عنه.»(66)

14. ابن قُتَیبه دینوری (276ق.): «محمد بن علی کان یکنّی ابا جعفر و کان له فقه.»(67)

15. عمرو بن ابی عاصم ضحاک شیبانی (287 ق.)، یکی از راویان وفقیهان قدیمی و بزرگ اهل سنّت (287ق.): «الباقر تابعیٌ ثقة»(68)

16. ابو حاتم رازی (327 ق.) در مقدّمه کتاب «الجرح و التعدیل» خود، تمام تابعین را «ثقه» دانسته و امام را نیز که از تابعین می باشند، در این کتاب می آورد.(69)

17. ابن حبان بستی (354ق.) نیز در کتاب «الثقات» نام ایشان را می آورد.(70) در جای دیگر می گوید: «من افاضل اهل البیت و قرائهم.»(71)

18. ابو نعیم اصفهانی (430ق.): «محمد بن علی الباقر و منهم (اولیاء) الحاضر الذاکر الخاشع الصابر ابو جعفر محمد بن علی الباقر کان من سلالة النّبوّة و ممّن جمع حسب الدّین و الابوة تکلّم فی العوارض و الخطرات و سفح الدموع و العبرات و نهی عن المراء و الخصومات.»(72)

19. ابو اسحاق شیرازی (476ق.)، امام باقر را یکی از تابعین و فقهای بنام مدینه برمی شمارد.(73)

20. ابوالفرج محمّد ابن جوزی (597 ق.) نیز در کتاب خود که در آن به معرّفی شخصیت های برگزیده و نامی تاریخ می پردازد، از امام در بخش تابعین مدینه به بزرگی یاد می کند.(74)

21. محمد بن طلحة الشافعی(652 ق.): «باقر العلم جامعه و شاهر علمه و رافعه و متفوق درّه و راضعه و منمق دره و راصعه صفا قلبه و زکا عمله و طهرت نفسه و شرفت اخلاقه و عمرت بطاعة الله تعالی اوقاته و رسخت فی مقام التقوی قدمه و ظهرت علیه سمات الازدلاف و طهارة الاجتباء…»(75)

22. سبط بن جوزی(654ق.): «محمد من الطبقة الثالثة من التابعین من اهل المدینة کان عالماً عابداً ثقة روی عنه الائمّة الحنفیة و غیره.»(76)

23. ابو زکریا محی الدین بن شرف نووی دمشقی (676 ق.): «و هو تابعی جلیل امام بارع مجمع علی جلالته معدود فی فقهاء المدینه و ائمتهم.»(77)

24. شمس الدین ابن خلّکان(681 ق.): «ابو جعفر محمد بن زین العابدین علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب. الملقب بالباقر احد الائمّة الاثنی عشر فی اعتقاد الامامیّة و هو والد جعفر الصّادق.. کان الباقر عالماً سیّداً کبیراً…»(78)

وی به نقل از شاعری در وصف امام چنین می سراید:

یا باقر العلم لاهل التقی          و خیر من لبّی علی الاجبل

25. ابو عبد الله محمد بن احمد بن عبد الهادی دمشقی صالحی (744 ق.): «محمد بن علی بن الحسین الامام الثبت الهاشمی العلوی المدنی، أحد الأعلام… و کان سیّد بنی هاشم فی زمانه…»(79)

26. ذهبی(748ق.): «ابو جعفر الباقر سیّد بنی هاشم فی زمانه… و کان أحد من جمع العلم و الفقه و الشرّف و الدّیانة و الثّقة و السؤود و کان یصلح للخلافة و هو أحد الاثنی عشر الذین تعتقد الرّافضة عصمتهم و…»(80)

در جای دیگر می گوید: «و کان أحد من جمع بین العلم و العمل و السؤود و الشرّف و الثّقة و الرّزانة (متانت) و کان اهلاً للخلافة و هو احد ألائمّة الاثنی عشر الذین تُبَجلهم الشیعة الامامیّة و تقول بعصمتهم و بمعرفتهم بجمیع الدین … و لقد کان ابوجعفر اماماً مجتهداً تالیاً للکتاب الله، کبیر الشّأن، و نحبه فی الله، لما تجمع فیه من صفات الکمال.»(81)

همچنین در فرازهای دیگر، امام را این گونه توصیف می کند: «کان من فقهاء المدینه»؛(82) «ابو جعفر الباقر سیدُ امام فقیه یصلح للامامة…»(83)؛ «الامام الثبت الهاشمی العلوی المدنی احد الاعلام و کان سیّد بنی هاشم فی زمانه و اشتهر بالباقر من قولهم بقر العلم یعنی شقّه..»(84)

27. علاء الدین مغلطای(762ق.): «و لعمری ان ابا جعفر لمن العلماء الکبار».(85)

28. صَفَدی (764ق.): «ابو جعفر الباقر سید بنی هاشم فی وقته… و کان احد من جمع العلم و الفقه و الدّیانة و الثقة و السؤود و کان یصلح للخلافة و هو أحد الائمّة الاثنی عشر الذین یعتقد الرافضة عصمتهم.»(86)

29. یافعی(768ق.): «ابو جعفر الباقر أحد الائمّة الاثنی عشر فی اعتقاد الامامیّة و هو والد جعفر الصّادق لُقِّبَ بالباقر لانّه بقر العلم ای شقّه و توسع منه.»(87)

30. ابن کثیر دمشقی (774ق.): «هو تابعی جلیل، کبیر القدر کثیراً أحد اعلام هذه الامّة عِلْماً و عَملاً و سیادةً و شرفاً و هو احد مَن تدَّعی منه طائفة الشّیعة انّه أحد الائمّة الاثنی عشر، و لم یکن الرجل علی طریقهم و لا علی من والهم و لا یدین بما وقع فی أذهانهم و أوهامهم و خیالهم بل کان ممّن یقدم ابابکر و عمر، و ذلک عنده صحیح فی الاثر و قال ایضاً ما أدرکتُ أحداً من أهل بیتی إلاّ و هو یتولاهما رضی الله عنهما…»

در جای دیگر در معرّفی ایشان می گوید: «ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب کان ابوه علی بن زین العابدین وجده الحسین قتلا شهیدین بالعراق و سُمِّیَ الباقر لبقره العلوم و استنباطه الحکم کان ذاکراً خاشعاً صابراً و کان من سلالة النّبوّة رفیع النّسب عالی الحسب و کان عارفاً بالخطرات کثیر البکاء و العبرات معرضاً عن الجدال و الخصومات.»(88)

31. ابن حجر هیثمی(807ق.): «محمد الباقر سُمِّیَ بذلک من بقر الأرض أی شقّها و آثار مخباتها و مکانها فلذلک هو أظهر من مخبآت کنوز المعارف و حقائق الأحکام و الحکم و اللطائف ما لا یخفی الاّ علی منطمس البصیرة أو فاسد الطّویة و السّریرة و من ثمّ قیل فیه هو باقر العلم و جامعه و شاهر علمه و رافعه صفی قلبه و زکی عمله و طهرت نفسه و شرف خلقه و عمرت اوقاته بطاعة الله و له من الرّسوم فی مقامات العارفین ما تکلّ عنه السّنّة الواصفین و له کلمات کثیرة فی السلوک و المعارف لاتحتملها هذه العجالة.»(89)

32. ابن حجر عسقلانی(852ق.): «ابوجعفر الباقر ثقة فاضل من الرّابعة مات سنة بضع عشر.»(90)

33. ابن صباغ مالکی(855 ق.): «قال بعض أهل العلم محمد بن علی بن الحسین الباقر و هو باقر العلم و جامعه و شاهره و رافعه و متوفق درّه و راصعه صفی قلبه و زکی عمله و طهرت نفسه و شرفت أخلاقه و عمرت بطاعة الله تعالی و رسخ فی مقام التّقوی قدمه و میثاقه.»(91)

34. ابن تغری(874ق.): «محمد الباقر الهاشمی العلوی سیّد بنی هاشم فی زمانه و هو احد ألائمّة الاثنی عشر الذین تعتقد الرّافضة عصمتهم.»(92)

35. شمس الدین ابن طولون، مورّخ دمشقی (953ق.): «کان الباقر عالماً سیّداً کبیراً… و کان عمره یوم قتل جدّه الحسین ثلاث سنین… و اُمّه اُمّ عبد الله بنت الحسن بن علی و توفّی فی ربیع الاخر سنة ثلاث عشرة و مئة بالحُمیمه و نقل الی المدینة و دفن بالبقیع.»(93)

36. شیخ حسین بن محمد الدیار بکری(966 ق.): « مات فی سنة اربع عشرة و مائه الامام ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین العلوی الباقر الفقیه و له ثمان و خمسون سنة.» (94)

37. ابن عماد شهاب الدین حنبلی دمشقی(1089ق.): «و کان من فقهاء المدینة و هو أحد الائمّة الاثنی عشر علی اعتقاد الامامیّة و له کلام نافع فی الحکم و المواعظ…»(95)

38. محمد بن عبد الباقی بن یوسف زرقانی (1122ق.): «الباقر لانّه بقر العلم أی شقّه فعرف أصله و خفیّه ثقةٌ فاضلٌ تابعیٌ.»(96)

در جای دیگر می گوید: «محمد الباقر بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب الهاشمی الثّقة الفاضل من سادات آل البیت.»(97)

39. زبیدی(1205 ق.) : «والباقر لقب الامام ابی عبد الله و ابی جعفر محمد بن الامام علی زین العابدین بن الحسین بن علی، فهو اوّل هاشمی ولد من هاشمیَیْن علوی من علویَیْن.»(98)

40. شیخ یوسف بن اسماعیل النبهانی بیروتی (1350ق.): «محمد الباقر أحد ائمّة ساداتنا آل البیت الکرام و أوحد أعیان العلماء الأعلام…»(99)

41. ابو علی مبارکفوری، شارح صحیح مسلم(1353ق.): «محمد بن علی بن حسین ابی جعفر الباقر ثقة فاضل.»(100)

همچنین در دو جای دیگر از امام تعبیر به «ثقة فاضل» می کند.(101)

42. شریف علی الحسین فکری القاهری (1372ق.): «هو ابن سیّدنا علی زین العابدین بن الحسین، فهو هاشمی من هاشمیَیْن و علوی من علویین.»(102)

43. عادل نویهض: «خامس الائمّة الاثنی عشر فی اعتقاد الامامیّة و هو والد الامام جعفر الصّادق کان عالماً نبیلاً و سیّداً جلیلاً له فی العلم و تفسیر القرآن آراء و اقوال… و کان عمره یوم قتل جدّه الحسین ثلاث سنوات…»(103)

44. دکتر عبد المعطی قلعچی: «ابو جعفر متفق علی توثیقه.»(104)

45. دکتر وصی الله بن محمد عباس: «ابوجعفر الباقر تابعی ثقة.»(105)

46. الامام العلامة الحافظ صفی الدین احمد بن عبد الله خزرجی: «ابو جعفر المدنی الامام المعروف بالباقر.» و توثیقات سایر علما را نیز متذکّر می شود.(106)

47. دکتر علی محمد جماز، استاد دانشگاه و مسئول علوم حدیث دانشگاه قطر: «ابوجعفر الباقر، ثقة فاضل، کثیر الحدیث من فقهاء اهل المدینة من التابعین.»(107)

48. خیر الدین زرکلی: «ابو جعفر الباقر خامس الائمّة الاثنی عشر عند الامامیّة کان ناسکاً عابداً له فی العلم و تفسیر القرآن آراء و اقوال.»(108)

49. سید عباس ملکی: «محمد بن علی الباقر أحد الائمّة الاثنی عشر عند الامامیّة و کان عالماً سیّداً کبیراً…امّا معجزات الباقر و فضائله لا تحصر…»(109)

50. شیخ احمد بن یوسف بن احمد بن سنان الدمشقی، شهیر به قرمانی: «کان خلیفة ابیه من بین اخوته و وصیّه و القائم بالامامیّة من بعده.»(110)

51. محمد خواجه پارسای بخاری: «من ائمّة اهل البیت ابو جعفر محمد الباقر سُمِّیَ بذلک لانّه بقر العلم أی شقه فعرف اصله و علم خفیه و الباقر اوّل علوی ولد من علویَیْن و هو تابعی جلیل امام بارع مجمع علی جلالته و کماله.»(111)

52. شیخ مصطفی رشدی بن شیخ اسماعیل دمشقی: «الامام محمد الباقر کان عظیم القدر بنیه الذکر لم یظهر عن أحد فی عصره ما ظهر عنه من علم الدین و الاثار و السّنة و العلم بالله تعالی روی عنه ائمّة التّابعین و اکابر علماء الدّین.»(112)

53. استاذ منّاع بن خلیل القطان: «هو أحد الائمّة الاثنی عشر من اعتقاد الامامیّة و والد جعفر الصّادق و کان عالماً سیّداً کبیراً.»(113)

54. الشیخ ابو الفوز محمد بن امین البغدادی السویری: «و کان خلیفة ابیه من بین إخوته و وصیّه و القائم بالامر من بعده و کان معتدل القامة…. و لم یظهر عن أحد من أولاد الحسین من علم الدین و السّنن و علم السیَر و فنون الأدب ما ظهر عن ابی جعفر الباقر… و مناقبه کثیرة لا یسعها مثل هذا الموضع…»(114)

55. محمد بن داود بن محمد البازلی الشافعی: «ابو جعفر الهاشمی المدنی المعروف بمحمد الباقر هو ابن زین العابدین ثقة فاضل کبیر.»(115)

56. کرمانی: «هو تابعی جلیل القدر».(116)

57. هادی حمّو: «فهو بقر العلم بقراً و أظهر مخبآته و أسراره و ورث علم النّبوّة عن آبائه و أجداده فکان مقصد العلماء من کلّ صقع من الشّیعة أو أهل السّنّة… و فی عصر الباقر تقدمت الحیاة الفکریّة بالمسلمین و نشط علماء الکلام و کثر الجدل بین المعتزلة و غیرهم فی صفات الله و ماهیّة الرّوح و کان للباقر رأیه فی ذلک کلّه غیر انّه کان لا یشجع البحث فی ذات الله تعالی شأنه فی ذلک شان علماء السّلف عموماً فی اعتبار انّ ذلک خارج عن طاقة العقل و شارک المعتزلة فی آرائهم التّنزیهیّة و ابعاد الجسمیّة عن الله تعالی لما رووا انّه سئل عن تفسیر غضب الله فقال: المقصود به عقابه و لیس غضبه کغضب البشر. و کان اقتصار الباقر علی الامامة الرّوحیّة و اقباله علی علم الحدیث …»(117)

58. شیخ محمد خضر حسین، شیخ الجامع الأزهر: «و هو معدود فی صفوة المحدّثین الصّادقین فیما یروون… و کان محمد الباقر معدوداً من کبار الفقهاء… و تلقی عن الباقر الحدیث جماعة من اکابر ائمّة الحدیث مثل الامام الزُهَری و الامام الأوزاعی و ابن جریج و عمر بن دینار، و الباقر بعد منزلة الفقه و العلم منزلة فائقة فی الفضل و الاجتهاد فی العبادة و الدّعوة الی الله.. و للباقر مواعظ بالغة و حکم رائعة… و محمد الباقر هو الامام الخامس من الائمّة الاثنی عشر الذین هم موضع عقیدة الشّیعة الامامیّة و بهذا سمّوا الاثنی عشریّة و هؤلاء الائمّة هم علی بن ابیطالب و الحسن و الحسین و علی بن زین العابدین و محمد الباقر و جعفر الصّادق و موسی الکاظم و علی الرّضا و محمد الجواد و علی الهادی و الحسن بن علی العسکری و محمد بن الحسن العسکری و هذا الأخیر فی مذهب الشّیعة هو المهدی المنتظر و هناک طائفة من الشّیعة یقال لهم الباقریّة یقولون الامامة انتقلت من علی بن ابیطالب و أولاده إلی محمد الباقر انتهت الامامة عنده و انّه لم یمت و لکنّه غائب و هو مهدی المنتظر. و اهل السّنّة یعتقدون فی هؤلاء الائمّة العلم و التّقوی و لکنّهم لا یعتقدون کما یعتقد بعض الفرق انّهم معصومون عن جمیع الذّنوب و سائر النّقائص ما یتبَع هذا من الآراء.»(118)

59. شیخ محی الدین ابن العربی الحاتمی الطائی: «محمد بن علی باقر العلوم و شخص العالم و المعلوم ناطقة الوجود نسخة الموجود ضرغام اجام المعارف المنکشف لکل کاشف الحیاة السّاریة فی المجاری النور المنبسطة علی الدّراری حافظ معارج الیقین وارث علوم المرسلین حقیقة الحقائق الظهوریّة دقیقة الدّقائق النّوریة الفلک الجاریة فی اللّجج الغامرة و المحیط علمه بالزّبر الغابرة النبأ العظیم الصّراط المستقیم المستند من کلّ ولیّ ابی جعفر محمد بن علی.»(119)

60. محمد شمس الحق عظیم آبادی، یکی از شارحان بنام سُنَن ابی داود امام باقرعلیه السلام را یکی از مجدّدین و مؤثّرترین عالم و فقیه در اوائل قرن اوّل بر می شمارد.(120)

نتیجه

آنچه که از میان اقوال و دیدگاه های گوناگون اهل تسنّن پیرامون امام باقرعلیه السلام مطرح شده، ایشان یکی از شخصیت های بی نظیر و برجسته علمی، فقهی، اخلاقی و اجتماعی بوده و طبق سخن هادی حمّو: «امام علیه السلام امامت و هدایت روحی و معنوی جامعه را به دست گرفته بود.» که این نکته در کلام بسیاری از بزرگان اهل سنّت از جمله شمس الدین ذهبی نمایان است. ذهبی امام را به خاطر جایگاه والای علمی، اخلاقی و اجتماعی و تدبیر و دوراندیشی و نیز جمع و تجلّی تمامی صفات برتر در امام، وی را مستحقّ امامت و زعامت امر مسلمین دانسته و می گوید: «و کان أحد من جمع علم و الفقه و الشّرف و الدّیانة و الثّقة و السّؤود… و اماماً، مجتهداً، تالیاً لکتاب الله کبیر الشّأن… یصلح للخلافة.»(121)، هچنین می گوید: «و کان اهلاً للخلافة.»(122) و در جای دیگر می گوید: «ابو جعفر الباقر سیّدٌ، امامٌ، فقیهٌ، یصلح للامامة.»(123)

پی نوشت ها:

________________________________________

1) ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 57، ص 209.

2) شمس الدین ذهبی، المقتنی فی سرد الکنی ، ج 1، ص 138؛ تاریخ دمشق، ج 57، ص 211 و 230؛ تاریخ خلیفة بن خیاط(240 ق.)، ص 226؛ محمد بن احمد دولابی(320ه)، الکنی و الاسماء، ج 1، ص 134؛ ابن قتیبة دینوری، المعارف، ص 215؛ شمس الدین محمد بن عبدالله قیسی دمشقی، توضیح المشتبه، ج 1، ص 329.

3) ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 401.

4) ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج 9، ص 321؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج 17، ص 73.

5) سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 346؛ بدخشی، مفتاح النجاه، ص 164؛ شبلنجی (1290ق.)، نورالابصار، ص 192.

6) همان.

7) معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 37.

8) شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 6، ص 137.

9) وفیات الاعیان، ج 4، ص 174.

10) سیراعلام النبلاء، ج 4، ص 402؛ تاریخ الاسلام، ج 4، ص 463؛ العِبَر فی اخبار من غَبَر، ج 1، ص 109.

11) البدایة و النهایة، ج 9، ص 321.

12) قاموس المحیط، ج 1، ص 504.

13) تذکرة الخواص، ص 346.

14) شیخ مصطفی رُشدی دمشقی، الروضة الندیة، ص 16.

15) وفیات الاعیان، ج 4، ص 174؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ص 193؛ نورالابصار، ص 193.

16) تاریخ دمشق، ج 57، ص 213؛ سیر اعلام النبلاء ج 4، ص 401؛ العبر، ج 1، ص 109؛ محمد بن اسماعیل صنعانی(1182 ق.)، سُبُل السلام، ج 2، ص 80.

17) وفیات الاعیان، ج 4، ص 174؛ نورالابصار، ص 193؛ الفصول المهمة، ص 193.

18) سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 401؛ وفیات الاعیان، ج 4، ص 174.

19) ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج 9، ص 352؛ زبیدی، تاج العروس، ج 6، ص 105.

20) وفیات الاعیان، ج 4، ص 174؛ شیخ زین الدین ابن الوردی(749 ق.)، تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 248؛ نور الابصار، ص 193؛ فصول المهمة، ص 193؛ابن طولون دمشقی، الائمة الاثنی عشر، ص 81.

21) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 320.

22) مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 266؛ ابن عماد، شذرات الذهب، ج 2، ص 73.

23) تاریخ دمشق، ج 57، ص 232؛ ابن مسکویه (421ه)، تجارب الامم، ج 2، ص 440.

24) الائمة الاثنی عشر، ص 81.

25) وفیات الاعیان، ج 4، ص 174.

26) حمیمه» مکانی است که در دوران بنی امیه برای علی بن عباس و اولاد وی بوده است. (ر.ک: الائمة الاثنی عشر، ص 81.)

27) وفیات الاعیان، ج 4، ص 174؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج 4، ص 103؛ مروج الذهب، ج 3، ص 266؛ شذرات الذهب، ج 57، ص 231؛ سیراعلام النبلاء، ج 4، ص 401؛ تاریخ دمشق، ج 57، ص 232.

28) تاریخ دمشق، ج 57، 231.

29) طبقات الحفاظ ص 56؛ تاریخ دمشق، ج 57، ص 213.

30) مروج الذهب، ج 3، ص 263.

31) تاریخ دمشق، ج 57، ص 213؛ محمد بن اسماعیل بخاری، تاریخ الاوسط، ج 1، ص 418؛ تاریخ الکبیر، ج 1، ص 183؛ تمیمی، کتاب المِحَن، ص 101؛ دُوَل الاسلام، ج 1، ص 103.

32) تاریخ دمشق، ج 57، ص 230؛ الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 180؛ دیّار بکری، تاریخ الخَمیس، ج 2، ص 319؛ تاریخ الکبیر، ج 1، ص 183؛ تاریخ الاوسط، ج 1، ص 418 و 421؛ یافعی، مرآة الجنان، ج 1، ص 194؛ تاریخ الاسلام، ج 4، ص 309؛ دُوَلَ الاسلام، ج 1، ص 103؛ ابن جوزی، المنتظم، ج 4، ص 628؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 397؛ ابو عبدالله مصعب زبیری، نسب قریش، ص 54؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 401؛ العِبَر ج 1، ص 109؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 73؛ طبقات الحفاظ، ص 56.

33) وفیات الاعیان، ج 4، ص 174؛ الائمة الاثنی عشر، ص 81.

34) تاریخ دمشق، ح 57، ص 231؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 321.

35) تاریخ دمشق، ج 57، ص 232.

36) مروج الذهب، ج 3، ص 266؛ تاریخ دمشق، ج 57، ص 232؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 215؛ داوودی، طبقات المفسرین، ج 2، ص 199؛ ابن صبّان مالکی، اسعاف الراغبین، ص 254، سُبُل السلام، ج 2، ص 80؛ شیخ یوسف نبهانی، جامع کرامات الاولیا، ج 1، ص 164.

37) تاریخ خلیفة ابن خیاط، ص 226؛ خلیفة ابن خیاط، کتاب الطبقات، ص 255.

38) تجارب الامم، ج 2، ص 440.

39) تاریخ دمشق، ج 57، ص 232.

40) نورالابصار، ص 195؛ تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 248؛ اسعاف الراغبین، ص 254؛ عبدالرحمن اربلی، خلاصة الذهب المسبوک، ص 40.

41) ابی محمد ابن حزم اندلسی، جمهرة انساب العرب، ص 59.

42) دار القطنی(385ق.)، ذکر اسماء التابعین، ج 2، ص 229؛ تاریخ دمشق، ج 57، ص 217؛ طبقات الحفاظ، ص 56.

43) طبقات الکبری، ج 5، ص 320؛ صفة الصفوة: ج 1، ص 397؛ شمس الدین ذهبی، المعین فی طبقات المحدثین، ص 69؛ خلیفة ابن خیاط، کتاب الطبقات، ص 255، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 401.

44) طبقات الحفاظ، ص 56، ابن حجر عسقلانی، تقریب التهذیب، ج 2، ص 192.

45) ابن منجویه اصفهانی(428ق.)، رجال صحیح مسلم، ج 2، ص 53؛ ابو نصر بخاری کلاباذی (398ه)؛ رجال صحیح بخاری، ج 2، ص 527؛ صفوة عبدالفتاح محمود، المغنی فی معرفة الرجال الصحیحین، ص 224؛ ابو المحاسنّ علوی حسینی، التذکرة، ج 3، ص 1568؛ ابی الفضل محمد بن طاهر بن علی المقدسی، الجمع بین الرجال الصحیحین، ج 2، ص 446.

46) سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 401؛ تهذیب الکمال، ج 17، ص 73 و 74.

47) لسان المیزان، ج 1، ص 49 و 53 و 69 و 110 و 111 و 112 و 434 و 469 و 368 و377 و 381 و 386 و 447 و 478 و 483، ج 2، ص 10 و 20 و 23 و 24 و 27 و 34 و 39 و 40 و 41 و 46 و 49 و 56 و 57 و 72 و 89 و 90 و 106 و 114 و 160 و 167 و 179 و 181 و 182 و 189 و 209 و 216 و 237 و 272 و 276 و 279 و 441 و 473،ج 3 ،ص 6 و 321 و 441، ج 4، ص 462، ج 5، ص 150، ج 6، ص 6، ج 7، ص 268 و 273 و 281 و 458.

48) الطبقات الکبری، ج 5، ص 324.

49) البدایة و النهایة، ج 9، ص 321.

50) بنا به اقوال دیگر: حکم بن عُتیبه و عُتبه.

51) ر.ک: تذکرة الاولیاء، ص 347؛ ابی الحسنات محمد عبدالحی اللکنوی الهندی(1304ق.)، الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل، ص 19.

52) مختصر تاریخ دمشق،ج 23، ص 79؛ تاریخ دمشق، ج 57، ص 218.

53) طبقات الحفاظ، ص 56.

54) تهذیب التهذیب، ج 9، ص 313؛ اکمال تهذیب الکمال، ج 10، ص 282.

55) تاریخ دمشق، ج 57، ص 212.

56) البدایة و النهایة، ج 9، ص 321؛ تهذیب الکمال، ج 7، ص 74.

57) تاریخ دمشق، ج 57، ص 217؛ شذرات الذهب، ج 2، ص 72؛ مرآة الجنان، ج 1، ص 195؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 186؛ البدایة والنهایة، ج 9، ص 323.

58) تذکرة الخواص، ص 347.

59) سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 208 و 209.

60) ملحقات احقاق الحق، ج 28، ص 293.

61) تاریخ دمشق، ج 57، ص 212؛ طبقات الکبری، ج 5، ص 324 و 246.

62) موسوعة اقوال احمد بن حنبل فی رجال الحدیث، ج 3، ص 295؛ الجامع فی العلل، ج 1، ص 47، شماره 361.

63) التاریخ الکبیر، ج 1، ص 183.

64) تهذیب التهذیب، ج 9، ص 352.

65) تاریخ الثقات، ص 410؛ معرفة الثقات عجلی، ج 2، ص 249؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 321؛ تهذیب الکمال، ج 17، ص 74.

66) تاریخ دمشق، ج 57، ص 212؛ تهذیب الکمال، ج 17، ص 74.

67) المعارف، ص 215.

68) السنة ابن ابی عاصم، ج 2، ص 454.

69) الجرح و التعدیل، ج 1، ص 26.

70) کتاب الثقات، ج 5، ص 348.

71) مشاهیر علماء و الابصار، ص 103.

72) حلیة الاولیاء، ج 3، ص 180.

73) طبقات الفقهاء، ص 49.

74) صفة الصفوة، ج 4، ص 397.

75) مطالب السئول، ص 80.

76) تذکرة الخواص، ص 347.

77) تهذیب الاسماء و اللغات، ج 1، ص 103.

78) وفیات الاعیان، ج 4، ص 174.

79) طبقات علماء الحدیث، ج 10، ص 199.

80) تاریخ الاسلام حوادث (101 – 120 ق ص 463.

81) سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 402.

82) العبر، ج 1، ص 109.

83) سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 120.

84) تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 93 و 94.

85) الکمال تهذیب الکمال، ج 10، ص 282.

86) الوافی بالوفیات، ج 4، ص 102 و 103.

87) مرآة الجنان، ج 1، ص 194.

88) البدایة و النهایة، ج 9، 321.

89) صواعق المحرقة، ص 120.

90) تقریب التهذیب، ج 2، ص 192.

91) الفصول المهمه، ص 192.

92) النجوم الزاهرة، ج 1، ص 350.

93) الامامة الاثنی عشر، ص 81.

94) تاریخ الخمیس، ج 2، ص 319.

95) شذرات الذهب، ج 2، ص 72.

96) شرح زرقانی، ج 1، ص 333.

97) همان، ج 2، ص 403.

98) تاج العروس، ج 6، ص 105.

99) جامع کرامات الاولیاء، ج 1، ص 164.

100) تحفة الاحوذی، ج 3، ص 43.

101) همان، ج 5، ص 92 و 345.

102) احسن القصص، ج 4، ص 272.

103) ذیل کتاب الوفیات، ابن قنفذ، ص 110.

104) عجلی، دلیل تاریخ الثقات، ص 410.

105) الجامع، ص 161.

106) خلاصة تهذیب تهذیب الکمال، ج 2، ص 440.

107) التعریف برواة مسند الشامیین، ص 391.

108) الاعلام، ج 6، ص 270 و 271.

109) نزهة الجلیس و منیة الادیب الانیس، ج 2، ص 23.

110) اخبار الدول و آثار الاول، ص 111، چاپ بغداد.

111) فصل الخطاب به نقل از ینابیع المودة، ص 380.

112) الروضة الندیة، ص 12.

113) تاریخ التشریع الاسلامی، ص 342.

114) سبائک الذهب فی معرفة قبائل العرب، ص 329.

115) غایة المرام، ص 190.

116) همان، ص 190.

117) اضواء علی الشیعة، ص 126.

118) تراجم الرجال، ص 29.

119) المناقب، ص 295.

120) عون المعبود فی شرح سُنَن ابی داود، ج 11، ص 266.

121) تاریخ الاسلام، ج 4، ص 463.

122) سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 420.

123) همان، ج 13، ص 120.

منابع: فرهنگ کوثر1384 شماره 62.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *