مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

با توجه به اینکه نقش شیعه امامیه در تطور اندیشه های اسلامی و شیعی از برجستگی فوق العاده ای برخوردار است لذا بررسی معنا و مفهوم امامیه و دانشمندان و اندیشمندان آنان در این دوره چند ساله و نحوه ارتباط و اتصال آنان به گذشته و آینده از مباحث مهمی است که بایستی مورد توجه قرار بگیرد. منابع فراوانی در باب این موضوع کار کرده اند. دائره المعارف اسلام لیدن مدخل جامعی را به این زمینه با قلم ویلفرد مادلونگ ارائه داده است[1].

از جامع ترین مدخل ها در این زمینه مدخل امامیه در دائره المعارف بزرگ اسلامی است که به قلم احمد پاکتچی نوشته شده است. تاریخچه‌ی تطور تفسیر، حدیث، کلام و سیر عالمان امامی در طی چند قرن در این مقاله به خوبی بررسی شده است[2]. در ميان منابع اوليه نيز به عنوان نمونه به مدخل‌هایی اشاره می‌شود که درباره امامیه در کتب ملل و نحل هم چون المقالات و الفرق سعدبن عبدالله[3]، الملل و النحل شهرستانی[4]، الفصول المختاره[5] و اوائل المقالات مفيد[6] و دیگر منابع این چنینی به آن پرداخته شده است. اگر چه شیعه امامیه همواره دست کم در دوران حضور ائمه علیهم السلام تحت فشارهای سیاسی و اعتقادی فراوان بوده و همواره برای اظهار یا تبیین و یا تبلیغ عقاید خود تحت فشارهای شدید امنیتی قرار داشته است اما همواره یک جریان هدایت گر و راهبر با عنوان امام در امامیه وجود داشته که با توجه به مباحث کم‌ تر‌بحث‌ شده‌ ای هم چون تقیه، علم امام، اصحاب امام و جریانات فکری حاکم بر اصحاب و هم چنین تعاملات اصحاب و در نتیجه نوع هدایت و راهبری امام می ‌توان به این نتیجه رسید که این شخصیت فوق العاده همواره بر تمام این جنبه‌ها اشراف کامل داشته و همواره تلاش می‌کرده است که سکان کشتی امامیه را به بهترین شکل مورد هدایت خود قرار دهد.

اشاره‌ی امامیه به وسیع‌ترین[7]  گروه از شیعیان است که نقش اساسی در شکل گیری فرهنگ و تمدن اسلامی ایفا کرده‌اند[8]. درواقع امامیه به گروهی اطلاق می‌شود که معتقدند که خلافت پس از پیامبر اکرم (ص)  به حضرت علی (ع) اعطا گشت و معتقدند که این اصل را پیامبر (ص) در ملا عام اعلام کرده است[9]. تعریفی که شیخ صدوق از امامیه ارائه می‌دهد بر مبنایی کلامی بنیان شده است. وی دین امامیه را عبارت از اقرار به توحید و نفی تشبیه خداوند و تنزیه او از ناشایستگی‌ ها و اقرار به خاتمیت پیامبر اسلام و عصمت تمام پیامبران و امامان علیهم السلام دانسته است.[10] شاید بتوان به یک معنای جامع دست پیدا کرد اگر امامیه را این گونه تعریف کنیم که اولا به معنای همان شیعه دوازده امامی است و ثانیا اینکه اندیشه‌ای است که در آغاز شکل‌گیری‌اش به دست امام جعفر صادق (ع) به صورتی قاعده ‌مند در آمد و این اندیشه امامت را بر اساس نیاز مستمر انسان به رهبری الهی که ازلغزش و خطا مصون و کاملا توانا و مقتدر در دانش دین است معرفی نمود و بدین ترتیب این اندیشه امام را تا رتبه پیامبر (ص) بالا برد تنها با این تفاوت که امام امکان انتقال وحی را مانند پیامبر ندارد.[11]  در واقع خاصیت مهم امام از دیدگاه امامیه علم بی‌کران، فوق العاده و ماوراءالطبیعی است که به امام اعطا می ‌شود[12].

بررسی‌های انجام شده بر روی گونه‌های مختلف اندیشه‌های کلامی نشان می‌دهد که یک مکتب ریشه دار کلامی در قرن دوم و اوائل قرن سوم در جامعه امامی وجود داشته که نمایندگان آن در نسل های پی در پی متکلمان بزرگی چون هشام بن حکم ، یونس بن عبدالرحمن ، علی بن منصور، ابوجعفر سکاک و فضل بن شاذان بوده‌اند[13]. در واقع بایستی اذعان داشت که حداقل تا چند نسل می‌توان به وضوح نمایندگان مکتب کلامی چهار شخصیت اصلی کلامی شیعه را در لابلای احادیث و روایات و گزارشات تاریخی ردیابی و تحلیل کرد. این چهار شخصیت عبارتند از زراره بن اعین، هشام بن سالم، هشام بن حکم و مومن طاق. با توجه به اینکه در این نوشتار بایستی تمام آثار به دست آمده از این خطوط کلامی در دوره های بعد مورد کاوش قرار بگیرد و جریان های کلامی و حدیثی در میان اصحاب امام جواد (ع) نیز ردیابی شود بنابراین معرفی این چهار متکلم اصلی امامیه به نظر لازم می‌آید.

 

زراره بن اعین علی رغم این‌که در راس جریانی کلامی قرار گرفت که عمدتا به دست خاندان خود او پی گیری شد اما در همان ابتدا از کلام کناره‌گیری کرد و به روایت پرداخت. او خود در ابتدا شیعی نبود و در محضر امام‌باقر‌(ع) شیعه شد و ابتدا با امام باقر (ع) وارد مباحثات کلامی شد. ابوغالب زراری که از نسل پنجم یا ششم زراره است دلیل اصلی جدایی او از کلام را علی رغم علاقه اولیه اش به مباحث کلامی این می داند که او متکلم زبردستی بود و هرگاه وارد مناظره می‌شد طرف مقابل خود را شکست می داد. اما بعد ها به دلیل اینکه کلام صبغه ی جدلی پیدا کرد آن را کنار گذاشت و به عبادت مشغول شد. به همین دلیل است که علی رغم تبحر زیاد او در کلام او به متکلم معروف نشد. او می‌گوید:«کان خصما جدلا لایقوم احد بحجته الا ان العباده اشغلته عن الکلام و المتکلمون من الشیعه تلامیذه[14]». ابن ندیم او را اکبر رجال الشیعه فقهًا و حدیثًا و معرفتًا بالکلام می داند[15] ولی شیخ[16] و نجاشی[17] تعبیر اکبر فی الکلام را ندارند با اینکه هر دو فهرست ابن ندیم را دیده‌اند. سامی النشار مباحث خوبی در باب زراره مطرح می‌کند اما دچار خبط واضحی شده است وآن اینکه زراره را در حالی که مسلما از هشام مقدم است از مدرسه هشام بن حکم می‌داند[18]. فان-اس نیز جامع ترین فهرست را در مورد زراره به دست می‌دهد. وی چند قول را به او نسبت می‌دهد که عبارت است از قول به ارجاء، قدری بودن (که همان بحث استطاعت است)، نظریاتی درباره امام شامل محدَث بودن، علم غیب، علم به آخر الزمان، علم به سعادت و شقاوت افراد، مهدویت، رجعت و مباحث دیگر[19]. هر کدام از این مباحث نیازمند پژوهشی جداگانه و بررسی جامع است. خاندان زراره از جایگاه خوبی در شهر کوفه برخوردار بوده است و بنابر نقل ابوغالب چهل سال بعد از زراره شخصیت های مختلفی از خاندان زراره هر یک مسئولیت را به دیگری واگذار می کرده است.

 

هشام بن سالم برخلاف هشام بن حکم که جریان خاصی را رقم می‌زند در کوفه و در بین بسیاری از فقهای امامیه جایگاه برجسته‌ای در متن کوفیان دارد. وی نیز همچون سه شخصیت اصلی کلامی شیعه یعنی زراره و هشام و به احتمالی مومن طاق از موالی بوده است. وی از اعضای گروه ویژه‌ای است که از عراق و کوفه برای تشخیص امام بعد از امام صادق (ع) به مدینه آمده و با ادعای عبدالله افطح مواجه شدند. به لحاظ جایگاه معرفت زایی او ما وی را در اوج جریان‌های فکری کلامی امامیه می‌بینیم. اهمیت او تاحدی است که هشام بن حکم کتابی در رد او نوشته است و آنقدر اهمیت دارد که عبدالرحمن بن حجاج او را در راس یک جریان به نام جوالیقیه قرار می‌دهد[20]. در بحث مناظرات نیز یکی از کسانی که امام به او ارجاع می‌دهد هشام بن سالم است[21]. هشام نه تنها عقاید را می‌دانسته و هم چون مومن طاق خوب مناظره می‌کرده ، نظریه پرداز برجسته‌ای نیز بوده است.

 

 

هشام بن حکم به عنوان بنیانگذار مباحث تحلیل کلامی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. وی تا زمان امام هفتم (ع) زنده بوده و در واقعه ی نکبه که هارون بر علیه شیعه به راه انداخت به بغداد احضار شد و بعد از آن فراری شد و از حال بعدی او اطلاعی در دست نیست. وی را بایستی نماینده برجسته‌ی خط کلامی در آن دوره بدانیم. هشام بن حکم با دوره دوم کلام امامیه یعنی دوره نظریه پردازی کلام شیعه هم عصر است و بایستی برای شمردن ویژگی های او به این دو مطلب اشاره کرد که وی هم نظریه پرداز بوده و هم برای تنقیح اندیشه های کلامی شیعه هم به لحاظ گزاره‌های کلامی و هم به لحاظ نوع استدلال تلاش می کرده است و به همین دلیل او آغازگر راهی بود که بعدها شیعیان طی کردند. وی از این جهت که در تضاد با مخالفان شیعه قرار داشت از دیدگاه آنان مورد نقد و انتقاد قرار می‌گرفت و از این جهت که تلاش می کرد که معتقدات شیعه بعد نظری پیدا کند و این تلاش او باعث شد که بعضی احساس کنند که این سخنان او مستلزم تضاد با اندیشه های شیعی است از طرف طیف درون گروهی امامیه نیز مورد انتقادات شدید قرار گرفت.

 

 

مومن طاق، صاحب الطاق[22]، الاحول[23]، شاه طاق[24]، شیطان طاق[25] یا طاقی[26] القابی است که برای ابوجعفر محمد بن علی بن النعمان ذکر کرده‌اند[27]. جایگاه کلامی او هم در تدوین اندیشه اهل بیت علیهم السلام بی بدیل بوده است و هم در جدل و دفاع و مناظره بی مثال بوده است به طوری که شاگردانش مناظرات او را به صورت رساله در می آوردند. وی از اصحاب امام صادق (ع) بوده است. او در حدیث به اندازه کلام و جدل دارای رفعت نبوده است. نجاشی می‌گوید: و منزلته فی العلم و حسن الخاطر اشهر؛ یعنی جایگاه او در حاضر جوابی و متانت وزیرکی مشهورتر است. وی را می‌توان در زمره معدود متکلم محدثانی دانست که شهرتش در مناظرات با رقیب است. وی در کلام درباره تلقی خاصش نسبت به اهل بیت علیهم السلام ممتاز است و علی رغم حضور احتجاجی اش در مقابل خصم اما بر خلاف هشاتم بن حکم نظریه پرداز کلامی محسوب نمی‌شود و نمی‌توان او را به عنوان سازنده تئوری و تئوریزه کردن کلام مطرح کرد.

-امامیه در دوران امام جواد (ع)

امامیه در این برهه از تاریخ دچار یک بحران شده و آن گاه به تثبیت می رسد.[28] اینکه در مورد امام جواد (ع) عبارت مولود با برکت به کاربرده می‌شود با توجه به این بحث بحران و تثبیت مشخص می‌شود. این بحران عبارت بود از امامت یک کودک؛ موضوعی که شیعه تاکنون با آن برخورد نکرده بود. به همین دلیل یک عده از اصحاب آن را نفی کردند و یک عده به دلیل نص آن را قبول کردند. آن دسته از اصحاب که با این موضوع کنار آمدند نیز دو شاخه شدند؛ عده‌ای قائل به امامت فعلی و برخی نیز قائل به امامت شأنی و لزوم تعیین سرپرست برای حضرت تا بلوغ شدند. از میان این افراد کسانی هم چون علی بن جعفر و عبدالرحمن بن حجاح حضور داشتند.  شخصی مانند علی بن جعفر که پسر امام صادق (ع) است و عموی امام رضا(ع)  و در عین حال با محاسن سفید خود از امام جواد(ع) حمایت می‌کند.  در نهایت از سویی حمایت علی بن جعفر و از سویی دیگر آزمایش های علمی و فراعلمی(کرامات) منجر به تثبیت امامت  حضرت می‌شود و این امر ثابت می‌کند که امامت نه یک امر ظاهری بلکه مقامی است که از طرف خدا به شخص داده می‌شود و اگر خداوند اراده کند به یک کودک هم اعطا می‌کند و اگر نخواهد به یک پیرمردان هم  نمی‌دهد. شاید اینجا نقطه عطفی بود که باعث شد که جنبه هاي كلامي مساله امامت برای شیعه به خوبی جابیفتد.

[1]  see: W.Madelong, Imama, encyclopedia of Islam, III, p1163.

[2]   نک: مدخل امامیه، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 10، سراسر مقاله.

[3]   سعدبن عبد الله اشعری، المقالات، ص 102.

[4]  شهرستانی، ملل و نحل، ج1 ص 189.

[5] مفید، الفصول المختاره، 1جلد، چاپ اول، الموتمر العالمی للشیخ المفید، قم، 1413ق، ص296.

[6]  مفید، اوائل المقالات، ص38.

[7][7]  مدخل تشیع دائره المعارف شیعه، ج4ص273.

[8]  نک: مدخل امامیه دائره المعارف بزرگ، ج10، 158.

[9]  شبلی نعمانی، تاریخ علم کلام ، ص115.

[10]  مجلسی، احتجاجات (ترجمه جلدهای 9و10 بحار)، 2جلد، ترجمه موسی خسروی، انتشارات اسلامیه تهران، 1379ش، ج2، ص 381.

[11] see, w.madelong, encyclopedia of Islam, vIII, p1166.

[12]  see: R.P.Buckley, Ja far al-sadiq as a source of shii traditions, the article in the SHIISM, vI, p111.

[13]   احمد پاکتچی (زیر نظر  بجنوردی)، اسلام ، ص285 به نقل از کشی539 که روایتی را با این مضمون نقل می‌کند: جعفر بن معروف قال حدثني سهل بن بحر الفارسي قال سمعت الفضل بن شاذان آخر عهدي به يقول: أنا خلف لمن مضى أدركت محمد بن أبي عمير و صفوان بن يحيى و غيرهما و حملت عنهم منذ خمسين سنة و مضى هشام بن الحكم رحمه الله و كان يونس بن عبد الرحمن رحمه الله خلفه كان يرد على المخالفين ثم مضى يونس بن عبد الرحمن و لم يخلف خلفا غير السكاك فرد على المخالفين حتى مضى رحمه الله و أنا خلف لهم من بعدهم رحمهم الله

[14]  ابوغالب احمد بن محمد زراری (م368)، رسالة أبي غالب الزراري إلى ابن ابنه في ذكر آل أعين‏، 1جلد، چاپ اول، مرکز البحوث و التحقیقات الاسلامیه، قم، 1369ش، ص136.

[15]  ابن ندیم بغدادی، فهرست ابن ندیم، 1جلد، تحقیق رضا تجدد، بی نا، بی جا، بی تا، ص275. البته محمد رضا تجدد در ترجمه اش به اشتباه اکبر رجال الشیعه را به اشتباه نه «بزرگتر» که «از بزرگترین» ترجمه کرده است: فهرست ابن ندیم، ترجمه رضا تجدد، امیرکبیر، تهران، 1366، ص404.

[16]  طوسی، فهرست ، 209.

[17]   نجاشی، 175.

[18]   علی سامی النشار، نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، 2جلد، چاپ هشتم، دارالمعارف، 1996م، ص 211.

[19]   فان اس، جلد اول ، 2.1.3.3.7.1.2، بخش زراره بن اعین و حلقه او.

[20]  کشی، 266.

[21]  نک:کشی، 276.

[22]  مثلا نک: برقی، محاسن، ج1، ص 263؛ کلینی، ج، ص101.

[23]  مثلا: طوسی، رجال، ص296.

[24]  همان.

[25]  ظاهرا استفاده از این لقب هم توسط مخالفان به جهت دشمنی با او (مثلا نک: اعلام الوری، ج2 ص 203؛ کشف الغمه ، ج2 ص 514) و هم از طرف مردم به جهت مهارت کم نظیرش در صرافی بوده است. (مثلا نک: صدوق، اختصاص، ص204)

[26]   برای مورد استفاده از این لقب توسط امام صادق علیه السلام نک: کلینی، ج1، ص 172.

[27]  کشی، 185.

[28]  برای بحث بحران و تثبیت و تحلیل آن نک: سید حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، صص 128-130.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *