روابط پر از چالش ایران و جمهوری آذربایجان و مانعتراشیهای روزافزون در برابر حضور فکری و فرهنگی ایران در سپهر افکار عمومی این کشور، ضرورت بکارگیری هر چه بیشتر ابزارهای دیپلماسی عمومی از سوی جمهوری اسلامی ایران در رابطه با جمهوری آذربایجان را خاطرنشان میسازد. در این مقاله با عنایت به پیشینه و ماهیت روابط طرفین و ضمن ارائهی تعاریفی از مفاهیمی نظیر «دیپلماسی سنتی» و «دیپلماسی عمومی»، با توجه به آرایهی مولفههای موثر در روابط دوجانبه و ظرفیتهای موجود در حوزه دیپلماسی عمومی، حرم مطهر امام رضا (ع) به عنوان کانونیترین مزیت دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران در قبال جمهوری آذربایجان مورد توجه قرار گرفته است.
شایان ذکر است که در این انتخاب، مزیتهای دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران در گسترهی وسیعی از اشتراکات فرهنگی، تاریخی و زبانی تا مشترکات مذهبی مورد بررسی قرار گرفتهاند و با توجه به شرایط دو کشور و به ویژه تدابیر و سیاستهای حاکمیت جمهوری آذربایجان در راستای تحدید عرصهی حضور و بازی ایران در این کشور و آسیبهای وارده به میراث مذهبی و فرهنگی این دیار طی دو قرن گذشته، مزیتهای قابل استفاده در عرصه دیپلماسی عمومی ایران در جمهوری آذربایجان معرفی گشتهاند و با عنایت به جنس باورها و اعتقادات شیعیان جمهوری آذربایجان و ژرفای ارادت قلبی ایشان به ائمه اطهار علیهمالسلام، به عنوان یکی از عمیقترین وجوه مذهب تشیع، که از طوفان تطاولهای صورت گرفته به اعتقادات مذهبی این مردم در طی دو قرن سلطهی حکمرانانی که اعم از تزارها، کمیسرهای کمونیست و حکام فعلی، تشیع را به مثابه تهدیدی علیه سلطهی خویش انگاشتهاند، به سلامت گذشته است، حرم مطهر امام رضا (ع) به عنوان کانونیترین مزیت دیپلماسی عمومی کشور در قبال جمهوری آذربایجان معرفی شده است.
کلیدواژهها: حرم مطهر امام رضا (ع)، تشیع، ایران، جمهوری آذربایجان، دیپلماسی عمومی
مقدمه
در بررسی روابط ایران با جمهوری آذربایجان و با عنایت به موانع و چالشهای عدیدهی موجود در این مناسبات، در نگاه اول به نظر میرسد که زمینهها برای پیشبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از کانال دیپلماسی سنتی فراهمتر میباشد. گمانهای که هر چند بسیاری از شواهد و قرائن مؤید آن هستند، اما نگاه جاری در این مقاله مبتنی بر نقض آن است.
در واقع به نظر میرسد به همان میزان که محدودیتهای ایجاد شده از سوی حاکمیت جمهوری آذربایجان برای فعالیت در عرصهی اشتراکات طرفین از حوزه مذهب تشیع تا مولفههای پیونددهندهی تاریخی و فرهنگی دو ملت ذیل پیشینهی ایرانزمین، بسیار متعدد و دست و پاگیر هستند و حاکمیت باکو راههای ایجاد رابطه و تعامل در این حوزهها را بسیار محدود ساخته است و لذا پیشبرد دیپلماسی عمومی ایران در قبال این کشور بسیار دشوار گشته است، اما از سوی دیگر به همان میزان، مسیر پیشبرد روابط دو کشور از کانال دیپلماسی سنتی گشوده میباشد. تجربه روابط دیپلماتیک تهران – باکو نشان داده است که دولت باکو با توجه به ماهیت سیاست و حکومت در کشورهای بجامانده از فروپاشی شوروی و جنس سیاستورزی در این جمهوری، استقبال خوبی از پیادهسازی یک دیپلماسی سنتی مبتنی بر تعارفات مقامات عالی دو کشور و مذاکرات و توافقات سیاسی که لزوما جنبهی اجرایی نخواهند یافت را میکند و هر چند اغلب، لفاظیهای سیاسی در مورد دخالتهای تهران در امور داخلی خود را به مثابه ابزاری برای پیشبرد دیپلماسی خویش در تقویت روابط با مخالفان تهران در منطقه و جهان، مورد استفاده قرار میدهد اما از سوی دیگر از تداوم آمدوشدهای میان مقامات دو کشور که همیشه با استقبال تهران مواجه بوده است، نیز حمایت میکند. میتوان مدعی شد که دولت باکو بنا را بر حفظ روابطی در سطحی کنترلشده با تهران قرار داده است تا با اجرایی شدن طرحها و چشماندازهای خود در سایهی توازنی که از قِبَل چنین سیاستهایی در محیط پیرامونی خویش پدید میآورد و به بیان دیگر، زمانی که میخرد، طرحهای بلندمدت خود را که در بسیاری موارد با منافع کشور همسایه، از جمله ایران، در تناقض و تضاد است را به پیش برد. در چنین شرایطی است که اگر انتظار از روابط دیپلماتیک تهران – باکو صرفا به حوزه تعارفات دیپلماتیک و توافقات سیاسی در سطوح عالی محدود شود، خطایی بزرگ به وقوع خواهد پیوست و لذا ترجیح پیگیری یک دیپلماسی سنتی در قبال کشوری با چنین رویکردی قابل قبول نخواهد بود، ولو اینکه ادعا شود که با توجه به سیاستهای عمیقا مواجههای جمهوری آذربایجان در برابر پیادهسازی یک دیپلماسی عمومی کارآمد از سوی تهران، توسل به ابزارهای دیپلماسی سنتی منطقیتر به نظر برسد اما باید توجه داشت که برآیند روابط تهران – باکو نشان داده است که در صورت تداوم شرایط فعلی، روند رو به نزول روابط راهبردی طرفین ادامه یافته و از سوی دیگر پیوندهای باکو با کشورهایی که مواضع خصمانهای نسبت به تهران دارند عمیقتر و راهبردیتر خواهد شد، روندی که در صورت رسیدن آن به یک نقطهی عطف، دشواریهای غیرقابل مهاری را پیشِروی تهران خواهد گذاشت و در چنین وضعیتی دولتی که روابط خود با تهران را ذیل جبر همسایگی، به عنوان یک ضرورت تاکتیکی و نه یک ارادهی راهبردی پیگیری میکرده است، دیگر خود را ملزم به بازی در چارچوب ضروریات تاکتیکی نیز نخواهد یافت. شرایطی که نه از منظر منافع و حتی امنیت ملی ایران قابل تحمل خواهد بود و نه از منظر رسالت جمهوری اسلامی ایران در قبال سرنوشت شیعیان مومن ولو در اقلیت دومین کشور شیعه جهان، قابل توجیه و اغماض خواهد بود.
نگاهی به روابط ایران و جمهوری آذربایجان
ایران و جمهوری آذربایجان در دو دورهی زمانی روابط دیپلماتیک داشتهاند. یک دوره مربوط به برههی اعلام تشکیل کشوری به نام آذربایجان در سال 1918 میلادی است که در سال 1919 از سوی حکومت وقت ایران به رسمیت شناخته شد و البته در سال 1921 با اشغال باکو به دست نیروهای ارتش سرخ حیات آن خاتمه یافت. دوره دیگر از استقلال این کشور در سال 1991 و به رسمیت شناخته شدن آن از سوی جمهوری اسلامی ایران تاکنون را دربرمیگیرد. با بررسی اجمالی فراز و فرودهای روابط طرفین در این دو دوره، واقعیتی غیرقابل انکار آشکار میشود: بهرغم اشتراکات مذهبی، فرهنگی، تاریخی و مردمی این دو کشور، روابط دوجانبه هیچگاه در سطحی قابل قبول تداوم نیافته است و پروندهی کمتر از ربع قرن مناسبات دو کشور همسایه که بالاترین درصد شیعیان جهان را در خود جای دادهاند، از تنشها و چالشهایی متنوع و البته مکرر مملو است، به شکلی که در مواردی روابط دو کشور به سمتی رفته است که به کار بردن تعبیری غیر از انسداد برای توصیف آن، بسیار دشوار مینماید. در واقع ماهیت روابط ایران و جمهوری آذربایجان نشان داده است که بهرغم تأکیدات همیشگی مقامات عالی طرفین بر روابط حسنهی فیمابین و رد و بدل شدن تعارفات دیپلماتیک، اما در عرصهی عمل، روابط دو کشور دچار چالشهایی متعددی بوده است. چالشهایی که برخی دارای عقبهی تاریخی نشأتگرفته از صرفِ پدیدآمدن کشوری به نام جمهوری آذربایجان و برخی دیگر ناشی از رویکردهای حکومتهای دو کشور هستند. اختلافاتی که دامنهی بزرگی از عرصهی هویت ملی و جایگاه مذهب تا حوزه سیاست خارجی و ساختار حاکمیتی را دربرمیگیرد. طرفه آنکه در تعارفات رد و بدل شده میان مقامات طرفین از همان بدو تشکیل کشوری به نام آذربایجان در منطقهی آران تا به امروز، همواره بر پیوندهای مشترک تاریخی، مذهبی و فرهنگی تاکید شده است اما از همان بدو استقلال جمهوری آذربایجان تاکنون، دولتهای حاکم این کشور همان پیوندهای عمیق تاریخی و مذهبی با ایران را به مثابه تهدیدی جدی در راستای بقا و اقتدار خویش ارزیابی کرده و بخش قابل توجهی از رویکردهای کلان خود در حوزه مذهب و هویت را در مواجهه با ایران تعریف و اجرایی کردهاند. بدینگونه است که نمیتوان تفاوت خاصی بین رویکرد ابوالفضل ایلچیبیگ در سردادن شعارهای ترکگرایانه و ابراز ادعاهای ارضی نسبت به مناطق آذرینشین ایران از یکسو و تلاش دولتهای حیدر و الهام علییف در برساختن مفهومی نو به نام پانآذریسم و اهتمام به تبلیغ و تثبیت آن به عنوان شالودهی هویت ملی جمهوری آذربایجان و ایجاد سازمان دولتی دیاسپورای آذری به منزلهی تهدیدی برای همسایگان و قراردادن رئیس آن در کابینه، از سوی دیگر قائل شد. رویکردهایی که همه در مواجهه با پیوندهای این کشور با ایران و به ویژه معطوف به تضعیف نهاد تشیع در جمهوری آذربایجان و از سوی دیگر تبلیغ پانآذریسم به عنوان ابزاری در جهت تضعیف انسجام ملی ایران بوده است. در این فضای تقابل هویتی است که ایجاد روابط حسنه با دولتهای ایالات متحده امریکا و رژیم صهیونیستی و تلاش و تقلا برای عضویت در ناتو، به نقار موجود بین جمهوری آذربایجان و ایران افزوده است. البته باید توجه داشت که در طول دو دههی اخیر همواره مجموعهی متنوعی از بایدها، مصالح و گرهخوردگیها، دو حاکمیت را ناگزیر ساخته است که همواره سطح کمینهای از مناسبات را حفظ کنند و این ناگزیری به ویژه در طرف آذری مشهود بوده است. موضوعی که توجه و درک آن به هنگام بحث پیرامون ماهیت روابط طرفین بسیار مهم است. چنانکه برای نمونه ابوالفضل ایلچیبیگ رهبر «جبههی مردمی جمهوری آذربایجان» طی دوران ریاست جمهوریاش در فاصله مارس 1992 تا ژوئن 1993 از احیای آذربایجان بزرگ نام برد و مواضع به شدت ضد ایرانی اخذ کرد و همزمان از ترکیه و غرب برای ایجاد آذربایجان دموکراتیک یاری خواست، اما طولی نکشید که تلاش کرد مواضع دوستانه نسبت به ایران اتخاذ کند[1].
به هر روی کارنامهی روابط جمهوری اسلامی ایران و همسایه شمالی نشانگر این است که ایران همواره با تمام دشواریها و چالشهایی که در برابر دولتهای مختلف حاکم بر باکو داشته است، اما ارادهی محکمی را برای تداوم روابط با دومین کشور شیعه جهان، از خود بروز داده است. از همان بدو استقلال جمهوری آذربایجان، دستگاه دیپلماسی ایران با علم به رغبت زیاد باکو برای پیوستن به ساختارهای یوروآتلانتیک، تلاش کرد این جمهوری را به ورود به سازمانهای منطقهای (اکو) و فرامنطقهای (سازمان کنفرانس اسلامی) نیز ترغیب کند.[2] تلاشهایی که به دلیل تمایل باکو برای حضور هر چه بیشتر در نهادهای بینالمللی برای یارگیری در برابر ارمنستان، کشوری که 20 درصد خاک جمهوری آذربایجان را اشغال کرده است، به موفقیت منتهی شد. در دوران ایاز مطلباف، ایران حضور فعالی در حل و فصل بحران قرهباغ داشت. نخستین توافقنامه مهم بین دو کشور، در ارتباط با کمکهای مادی و ارائه مشاورههای فنی، در جریان سفر مطلباف به ایران به امضا رسید[3]. این سفر در اوت 1991 انجام شد. پس از مطلباف، ایلچیبیگ برسرکار آمد و همانطور که پیشتر اشاره شد سه دولت ترکیه، رژیم صهیونیستی و ایالات متحده را الگو قرار داد و ایران، ارمنستان و روسیه را به عنوان سه دشمن راهبردی، در جهتگیریهای سیاست خارجی خود در نظر گرفت. برخی کارشناسان بر این باورند که این موضوع باعث شد ایران در موضع خود در قرهباغ تجدیدنظر کند[4] شاید شعار «فارس، روس، ارمنی / آذربایجان دشمنی» یادگار دوره ریاست جمهوری ایلچیبیگ به عنوان پرتنشترین دوره روابط ایران و جمهوری آذربایجان باشد. پس از برکناری ایلچیبیگ که در پی یک همهپرسی صورت گرفت، حیدر علییف در 10 اکتبر 1993 / 18 مهرماه 1372 به قدرت رسید. رئیس جمهوری که در بدو امر از حمایت ایران نیز بهرهمند بود. وی تلاش کرد از تمایل همیشگی تهران برای داشتن روابط سطح بالا با باکو استفاده کرده و روابط آسیبدیدهی تهران ـ باکو را بهبود بخشد، اما این روابط رو به بهبود پس از لغو یکجانبهی 5 درصد سهم ایران در کنسرسیوم بینالمللی نفت آذربایجان از سوی باکو، رو به سردی گذاشت. علییف که سیاست نگاه به غرب و دوری از روسیه را اولویت سیاست خارجی خود قرار داده بود، در پی سردی روابط با ایران، از فرصت استفاده کرده و فعالیت اسلامگرایان را محدود کرد و اتهامهایی را مبنی بر حمایت ایران از اسلامگرایان مطرح کرد. این رفتار، در ایجاد محور مدعایی تهران ـ مسکو ـ ایروان موثر بود. الهام علییف، به عنوان پسر حیدرعلییف و نامزد پست ریاست جمهوری از سوی حزب «آذربایجان نوین» پس از مرگ حیدر علییف از 31 اکتبر 2003 / 9 آبان 1382، رئیس جمهور آذربایجان شد، و به پیروی از وی رفتار کرد. به بیان دیگر مناسبات سطح بالای باکو با ترکیه و امریکا ادامه پیدا کرد. روابطی که با بهرهبرداری از خط لولهی نفت باکو ـ تفلیس ـ جیحان در 2005 و خط لوله باکو ـ تفلیس ـ ارزروم در سال 2007 عمق بیشتری یافت.[5]
اما آنچه که در حوزه روابط خارجی باکو موجبات نگرانی بیش از پیش تهران را فراهم آورد روابط روزافزون باکو ـ تلآویو بود. سفر شیمون پرز در 29 ژوئن 2009 / 8 تیرماه 1388 به باکو به عنوان نخستین رئیس رژیم صهیونیستی که از جمهوری آذربایجان دیدار میکرد و یا رفاقت رئیسجمهور آذربایجان با آویگدور لیبرمن وزیر خارجه کابینه نتانیاهو که به عنوان یک نژادپرست افراطی دارای شهرت جهانی است و تکاپوهای زیاد سفرای اسرائیل در باکو و حجم رو به رشد تبادلات طرفین و روابط فزایندهی امنیتی، نظامی، علمی و اقتصادی باکو ـ تلآویو، نگرانی روزافزون تهران را موجب شده است. به ویژه اینکه این شرایط با هجمههای سیستماتیک نهادهای حاکمیتی جمهوری آذربایجان علیه فعالان مذهبی این کشور نیز همراه شد.
در واقع با گذشت دو دهه از عمر روابط دیپلماتیک جمهوری آذربایجان، عزم باکو برای تحکیم بیش از پیش ارتباطات و مناسبات با ایالات متحده، رژیم صهیونیستی و اتحادیه اروپایی به عنوان متحدان فرامنطقهای، تداوم روابط با ترکیه به عنوان متحد تراز اول منطقهای و تنظیم روابط با روسیه با عنوان همسایه بالادستی و تداوم مناسباتی محدود با جمهوری اسلامی ایران به عنوان دیگر قدرت همسایه آشکار شده است و البته از همین منظر است که کارایی دیپلماسی سنتی به عنوان رهیافت محوری سیاست خارجی ایران در قبال این کشور مورد تردید جدی قرار میگیرد. زیرا اگر دیپلماسی سنتی پاسخگوی روابط پیچیدهی جمهوری آذربایجان و ایران بود، اکنون سطح روابط و همچنین چشمانداز ترسیمی از سوی دولت باکو چنین نمیبود.
دیپلماسی عمومی؛ ابزاری کارآمد دستگاه دیپلماسی
هانس مورگنتا[6] معتقد است که دیپلماسی هنر مرتبط ساختن عناصر قدرت ملی به موثرترین شکل با آن دسته از ویژگیهای شرایط بینالمللی است که به منافع ملی مرتبط میشود. بر اساس تعریف وی، دیپلماسی به عنوان تدوینکننده و مجری سیاست خارجی، مغز متفکر قدرت ملی است. بر این اساس دیپلماسی دارای چهار وظیفه اساسی است که شامل تعیین اهداف خود با توجه به قدرت بالفعل و بالقوه، ارزیابی اهداف سایر کشورها، تعیین میزان سازگاری این اهداف و بهکارگیری ابزار مناسب برای دستیابی به این اهداف میشود. وی خاطرنشان میکند امروزه چهار نوع دیپلماسی از سوی کشورهای جهان به کار گرفته میشود که عبارتند از: دیپلماسی پنهان، دیپلماسی آشکار، دیپلماسی خط دو[7] و دیپلماسی عمومی.[8]
از سوی دیگر برخی صاحبنظران طبقهبندی کلیتری از دیپلماسی ارائه میدهند که محور اصلی آن دیپلماسی سنتی میباشد. دیپلماسی در معنای سنتی آن اساسا شامل تعاملاتی است که بین حکومتها و دولتها جریان مییابد. مجریان دیپلماسی سنتی از طریق رابطه با نمایندگان رسمی دولتهای خارجی میکوشند تا منافع ملی کشور خود را که در چارچوب اهداف راهبردی دولت متبوعشان در امور بینالمللی صورتبندی شده است، تامین کنند. مککلان[9] مشاور دیپلماسی عمومی وزارت خارجه امریکا، دیپلماسی سنتی را اساسا «دیپلماسی کشور به کشور» میداند: «دیپلماسی سنتی عمدتا بر تلاشهای مقامات رسمی یک کشور برای نفوذ بر مقامات رسمی کشوری دیگر برای اتخاذ مواضعی خاص متمرکز است». وی یادآور میشود که باید توجه داشت که دیپلماسی در شکل سنتی محدود به دیپلماسی آشکار و پنهان بوده است، ولی امروزه شاهد اعمال اشکال دیگر دیپلماسی هستیم. مککللان در تعریف دیپلماسی عمومی میگوید: «دیپلماسی عمومی، برنامهریزی استراتژیک و اجرای برنامههای آموزشی، فرهنگی و اطلاعرسانی توسط یک کشور حامی برای شکلدهی محیط افکار عمومی در یک کشور هدف است؛ به طوری که رهبران سیاسی کشور هدف را قادر به تصمیمگیریِ حمایتگرانه و پشتیبانی از اهداف سیاسی خارجی کشور حامی میسازد»[10] که در مورد روابط ایران و جمهوری آذربایجان مقصود میتواند تحت فشار قرار دادن دولت هدف و یا جلوگیری از برخی اقدامات آن باشد. در واقع ایجاد تعاملات فرهنگی با گروههای اسلامی و یا تأمین خوراکهای مادی و فکری ایشان میتواند از مصادیق دیپلماسی عمومی برشمرده شود.
برخی صاحبنظران، دیپلماسی عمومی را شامل اقداماتی برای تعامل و ارتباط با دیگر ملل و اندیشهها میدانند که با هدف استقرار و استمرار روابط طولانیمدت فرهنگ، ارزشها و سیاستهای نظام مورد نظر با جوامع دیگر اجرایی میشود. در هر صورت باید توجه داشت که دیپلماسی عمومی از اهداف سیاست خارجی و از اهداف دیپلماسی سنتی حمایت میکند.[11]
نیکلاس جی کول[12] محقق مرکز تحقیقات دیپلماسی عمومی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی[13] در مقالهاش با عنوان «دیپلماسی عمومی پیش از گالیون: تکامل یک اصطلاح»[14] چنین میگوید: «نخستین استفاده از اصطلاح دیپلماسی عمومی توسط امریکاییها نبوده است، بلکه در مجله تایمز در ژانویه 1856 این اصطلاح به کار برده شده است و البته استفاده از این اصطلاح تنها با هدف تبیین مفهوم نزاکت و رفتار صحیح در انتقاد از موضعگیری رئیس جمهور فرانکلین پییرس[15] بوده است». معنای مدرن دیپلماسی عمومی در سال 1965 توسط ادموند گولیون[16]، رئیس دانشکده حقوق و دیپلماسی فلچر دانشگاه تافتز[17] و دیپلمات برجسته به هنگام افتتاح مرکز ادوارد مورو برای دیپلماسی عمومی[18] تبیین شد. بروشور تهیه شده برای این مراسم این مفهوم را بدین شکل توضیح داده بود: «دیپلماسی عمومی با تاثیرات نگرشهای عمومی بر شکلگیری و اجرای سیاست خارجی سروکار دارد. این مفهوم ابعاد روابط خارجی را فراتر از دیپلماسی سنتی میبرد که شامل شکلدهی افکار عمومی دیگر کشورها؛ ایجاد برهمنهی میان گروههای خصوصی و علایق و منافع آنها در یک کشور با کشور دیگر؛ اطلاعرسانی در حوزه امور خارجی و تاثیرات آن؛ ایجاد ارتباط و تبادل میان اصحاب رسانه، دیپلماتها و نمایندگان خارجی و فرآیند تبادلات میانفرهنگی میشود».[19] هر چند که مایکل مککللان بر این باور است که «دیپلماسی عمومی برای اولین بار در سال 1997 پس از ادغام آژانس اطلاعات ایالات متحده[20] در وزارت خارجه امریکا به منظور ارائه تعریفی جدید از دیپلماسی سنتی و در بستر آن پدید آمده است.» و البته گروهی از کارشناسان بر این باورند که هنگامیکه فضانوردان امریکایی در کره ماه پیاده شدند و سرویس رادیویی آژانس اطلاعات ایالات متحده به واسطهی صدای امریکا سخنان نیل آرمسترانگ را به میلیونها نفر روی زمین رساند، در واقع نوعی دیپلماسی عمومی به واسطهی دولت امریکا در جریان بوده است.[21]
کراکر اسنو جونیور[22] رئیس وقت مرکز ادوارد مورو برای دیپلماسی عمومی در می2005، اشاره میکند که دیپلماسی عمومی که به طور سنتی به معنای تلاشهای دولتها برای تحت تاثیر قرار دادن جوامع خارجی به واسطه تکاپوهای سیاست خارجی خویش بوده است در نتیجهی آمیزهای از طراحی و تصادف به شکل امروزی آن درآمده است که در حوزهای فراتر از محدودهی دولتها شامل رسانهها، شرکتهای چندملیتی، سازمانهای مردمنهاد، و سازمانهای دینی و اعتقادی به عنوان بازیگران فعال این عرصهها ظاهر میشود.[23]
فرهنگ اصطلاحات روابط بینالملل وزارت خارجه ایالات متحده امریکا «دیپلماسی عمومی» را برنامههای مورد حمایت دولت با هدف شکلدهی و یا اثرگذاری بر افکار عمومی دیگر کشورها معرفی میکند و ابزارهای اصلی آن را انتشارات، تصاویر متحرک اعم از فیلم و انیمیشن، تبادلات فرهنگی و رادیو و تلویزیون میداند.[24]
آلن کی هنریکسون[25]، استاد تاریخ دیپلماسی در آوریل 2005 دیپلماسی عمومی را چنین تعریف میکند: «به زبانی ساده میتوان دیپلماسی عمومی را به پیشبرد روابط بینالمللی توسط دولتها به وسیله رسانههای عمومی و از طریق ارتباط یافتن با دامنهی وسیعی از نهادهای غیردولتی نظیر احزاب سیاسی، شرکتها، اتحادیههای صنفی، اتحادیههای کارگری، مراکز آموزشی، تشکلهای مذهبی، گروههای قومی و همچنین افراد مؤثر با هدف تأثیرگذاری بر سیاستها و عملکرد سایر دولتها عنوان کرد.»[26]
آژانس اطلاعات ایالات متحده که تا پیش از ادغام آن در وزارت امورخارجه امریکا در سال 1999، بار اصلی مسئولیت پیشبرد دیپلماسی عمومی ایالات متحده را بر دوش داشت، این اصطلاح را اینگونه تعریف میکند: «دیپلماسی عمومی در پی ارتقای منافع ملی و امنیت ملی ایالات متحده از طریق ایجاد درک و مفاهمه، اطلاعرسانی و تاثیرگذاری بر مردم دیگر کشورها و پدید آوردن زمینه گفتگو میان اتباع و موسسات ایالات متحده و همتایان آنها در دیگر کشورها است»[27]
چارلز کیگلی[28] معتقد است که دیپلماسی عمومی شکل جدیدی از تبلیغات است که به معنای توزیع نظاممند اطلاعات به منظور تاثیرگذاری بر افکار عمومی است. وی ابزارهای نفوذ یک کشور بر کشور دیگر را به دو دسته رسمی و غیررسمی تقسیم میکند. بر این اساس دخالت آشکار نظامی ذیل نفوذ رسمی و کمک اقتصادی، کمک نظامی، دخالت پنهان اطلاعاتی و از سوی دیگر نفوذ آشکار یا دیپلماسی عمومی ذیل نفوذ غیررسمی برشمرده میشود. جین بگلر[29] نیز دیپلماسی عمومی را نفوذ موثر میداند و صرف ارتباط برقرار کردن را هدف دیپلماسی عمومی قلمداد نمیکند. وی معتقد است در دیپلماسی عمومی، مهم آن است که چگونه بتوانیم از طریق جلب نظر مردم (یا بخشی از مردم) سایر کشورها برای اعمال فشار بر دولتهای مزبور برای حمایت از اهداف دولت خود دست یابیم.[30]
در مدلسازی فرآیند اجرای دیپلماسی عمومی مککللان قالبی تحت عنوان «هرم ارتباطات دیپلماسی عمومی» ارائه کرده است. که شامل مراحل پنجگانهای که قاعده تا رأس هرم را تشکیل میدهند و عبارتند از آگاهی[31]، منافع[32]، دانش[33]، طرفداری[34] و اقدام[35] میشود.[36] که توجه به این قالب از منظر درجهی عملیاتی شدن به مثابه یک امتیاز در راستای تعیین جایگاه مزیتهای دیپلماسی عمومی کشور حایز اهمیت است. چنانکه وجود سطح آگاهی بالا و یا طرفداری قاطعانه در موضوعی نظیر جایگاه قدسی حرم مطهر امام رضا (ع) نزد شیعیان محب اهل بیت (علیهمالسلام) امتیازات مناسبی برای این مزیت در دیپلماسی عمومی محسوب میشوند.
کارکرد دیپلماسی عمومی در روابط ایران و جمهوری آذربایجان
با توجه به تعاریف ارائه شده در مورد دیپلماسی عمومی ضمن تأیید اینکه از تئوریزه شدن این مفهوم دیری نمیگذرد اما خاطرنشان میشود که مصادیق زیادی از پیادهسازی دیپلماسی عمومی دستکم در تاریخ اسلام و به ویژه تشیع وجود دارد که شیوهی تبلیغات پیامبر اکرم (ص) و همچنین ائمه اطهار علیهمالسلام از مصادیق بارز پیگیری دیپلماسی عمومی به مثابه گذر از کانالهای رسمی و حکومتی در جهت تاثیرگذاری بر انبوه مخاطبان بوده است. اما در اینجا پرسش این است که در شرایط فعلی روابط جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان که همانطور که پیشتر اشاره شد ارتباطات از کانالهای رسمی مبتنی بر دیپلماسی سنتی برآوردهکنندهی انتظارات و اهداف دستگاه سیاست خارجی کشور در ارتباط با این همسایه شیعی نیست، کارکرد دیپلماسی عمومی چگونه میتواند باشد؟ اگر مبتنی بر تعریف ارائه شده در دانشنامه اصطلاحات روابط بینالملل وزارت خارجه امریکا، ابزارهای اصلی دیپلماسی عمومی انتشارات، تصاویر متحرک اعم از فیلم و انیمیشن، تبادلات فرهنگی و رادیو و تلویزیون عنوان شوند، آنگاه دیپلماسی عمومی جمهوری اسلامی ایران چگونه و مبتنی بر چه محورهایی میتواند از این ابزارها در راستای پیشبرد برنامههای خود در این کشور سود جوید؟ در پاسخ به این پرسشها دستمایههای موجود در عرصهی دیپلماسی عمومی ایران در قبال این کشور را میتوان ذیل شاخههای مذهبی، فرهنگی، تاریخی، اقتصادی تقسیمبندی کرد.
تاریخ
بدون شک اگر دولتهای حاکم بر باکو در طول دو دههی اخیر به عنوان مبدعان بازخوانی تاریخ منطقهی آران و ارتباطات آن با ایران با گرایشی جداسرانه از ایران معرفی شوند، قضاوتی نادرست صورت گرفته خواهد شد. مگر میتوان کتاب «گلستان ارم» عباسقلی باکیخانوف، به عنوان یک درجهدار آذری ارتش تزار را فاقد گرایشاتی جداسرانه عنوان کرد؟ مگر میتوان از حجم بزرگی از کتبی که در دوره شوروی در توجیه فتوحات لشکر تزاری در قفقاز به نگارش درآمدهاند چشم پوشید؟ و البته مگر میتوان تکاپوهای آگاهانه و عامدانهی روشنفکرانی که در اوان قرن بیستم میلادی در پی ایجاد کشوری مستقل بر خرابههای خانات مسلمان قفقاز جنوبی و به امید استفاده از منابع نفتی باکو به عنوان پشتوانهی تامین استقلال کشور نوپای خود بودند و در اندیشهی آنها جداسری از ایران و روسیه، پیشنیاز اعلام استقلال و تولد کشور نو بود، را رویکردی برای بازخوانی و بازتعریف و ساختن تاریخی مستقل از ایران ندانست؟ شاید نمونهای از ابتداییترین تفسیربهرأیهای قراداد ترکمانچای که ویرایش کنونی آن در فضای رسمی تاربخنویسی جمهوری آذربایجان، مبنی بر اینکه این قرارداد توطئهای مشترک از سوی ایران و روسیه در راستای تقسیم آذربایجان واحد به دو بخش بوده است، به عنوان یک حقیقت بلاتردید بدان نگریسته میشود و هنوز هم انعکاسهای چنین تفسیرهایی در کشور همسایه، تعجب بسیاری از ایرانیان را برمیانگیزد بتواند گویای زاویههای عمیق نگاه مردم دو کشور به موضوعی تاریخی که بسیاری از وجوه آن اظهر من الشمس است، باشد. این نمونه مربوط به اواخر حیات حکومت مستعجل مساواتی باکو در ابتدای دهه سوم قرن بیستم میلادی و در دوره درگیریهای داخلی روسیه بین نیروهای سرخ و سفید است که با حواشی و مشکلات بسیاری برای کشور تازهتاسیس آذربایجان، توام بوده است. چنانکه دولت باکو علاوه بر تلاش جهت معرفی خود در سطح بینالملل و کسب مشروعیت، همواره در پی یافتن متحدان خارجی بود و در این راستا حمایت انگلیسیها را نیز مطالبه میکرد. در چنین شرایطی هنگامیکه انگلیسیها در سال 1919 و به طرز غیرمترفبهای دریای مازندران را ترک کردند و چارهای نیز، جز به جای گذاشتن ادوات جنگی و کشتیهای خویش در این دریا نداشتند و آنها را به آذریها واگذار کردند، نیروهای ارتش سفید روسیه به رهبری ژانرال دنیکن نسبت به حرکت کشتیهای مزبور با پرچم کشور تازه تاسیس آذربایجان در دریای مازندران طی بیانیهی مکتوبی اعتراض کردند: «بر اساس ماده 8 معاهده ترکمانچای که در روز 10 فوریه سال 1828 بین روسیه و ایران منعقد شده است، اصولا تنها روسیه و ایران میتوانند در دریای مازندران کشتیهای نظامی داشته باشند. سازمان دریایی فرماندهی کل نیروهای مسلح روسیه جنوبی، اعلام این موضوع را ضروری میداند که به کشتیهای نظامی و تجاری آذربایجان، اجازه حرکت با هیچ پرچمی غیر از پرچم روسیه داده نخواهد شد.»[37] که البته پاسخ دولت تازهتاسیس باکو نیز این بود که «اجرای معاهده ترکمانچای که بین روسیه و ایران منعقد شده تنها میتواند برای روسیه و ایران اجباری باشد و نمیتوان این موضوع را به دولتهای تازه تاسیس بسط داد… و البته وزارت خارجه آذربایجان اعتراض کتبی خود را به هیأت نمایندگان ایالات متحده، بریتانیای کبیر و ایتالیا در قفقاز جنوبی تقدیم نمود.»[38] ملاحظه میشود که دولت وقت باکو خود را از تبعات و تعهدات ناشی از قراردادی که بین ایران و روسیه عقد شده است ولو اینکه قرارداد مزبور به شکل مستقیم مربوط به سرزمینهای تحت سلطهی این موجودیت تازهتاسیس است، مبرا میداند.
در این بخش برای نشان دادن دشواریهای موجود در برابر قرار گرفتن تاریخ به مثابه دستمایهی دیپلماسی عمومی ایران در قبال جمهوری آذربایجان به ادعاهای طرحشده در کتب درسی جمهوری آذربایجان مبنی بر اینکه صفویه به عنوان یک اتحادیه قبایلی فاقد هیچگونه خودآگاهی ایرانی بوده و هویتی صرفا آذربایجانی به مثابه یک موجودیت کاملا مستقل داشتهاند و یا اینکه نادرشاه افشار به عنوان یک پادشاه افشاری خود را صرفا یک سلطان ترک آذری میدانسته است، پرداخته نمیشود و تنها به یکی از نمونههای متاخر در مورد نقارهای تاریخی طرفین که موید ناخرسندی عمیق طرف ایرانی از شکلگیری کشوری مستقل در سرزمینهایی که روسها با اعمال زور از ایران جدا کرده بودند، اشاره میشود.
از همان روز 29 ماه مه 1918 که بیانیهی تشکیل کشور مستقل آذربایجان در تفلیس صادر شد. موضوع به رسمیت شناخته شدن این موجودیت یکی از جدیترین دغدغههای موسسان بود و البته پذیرش این موجودیت از سوی ایران یکی از مهمترین گامهای رسمیت یافتن این کشور بود. حسنلی مینویسد: «متن کامل بیانیه استقلال آذربایجان به تمامی سفارتخانههای موجود در استانبول ارسال شد… البته همه سفارتخانهها و ادارات کنسولگری موجود در استانبول، با بیانیه استقلال آذربایجان به یک شکل برخورد نمیکردند. محمدامین رسولزاده در تلگرامی که در اوایل ماه سپتامبر به وزارت امورخارجه آذربایجان ارسال کرده بود، بیان داشته است «یک رونوشت بیانیه استقلال را به کنسولگری ایران ارسال کردیم. کنسولگری همه کاغذهای ما را در یک پاکت قرار داده و پس فرستاد. بعلاوه کنسولگری ایران یک کاغذ نوشته و اعلام کرد که، آنان استقلال دولتی به نام آذربایجان را به رسمیت نمیشناسند. از طریق وزارت خارجه مطلع شدم، آنان یک نامه داده و اعلام کردهاند که گویا آذربایجان جزء لاینفک ایران میباشد، به همین دلیل هم مخالف استقلال ما هستند. کنسول در این روزها از برلین بازگشته است. وی خود از سلاله قاجار بوده و برعلیه ترکها است… علیرغم اینکه از آشنایان قدیمی هستیم، اما به دلیل این حرکت زشت، نمیخواهم با وی ملاقات کنم» این موضع تهران در قبال جمهوری آذربایجان تا تابستان 1919 ادامه داشت.»[39] شایان ذکر است که پس از به رسمیت شناخته شدن آذربایجان از سوی ایران و پذیرش سفیر دولت مساوات در تهران، هیأتی تحت سرپرستی سیدضیاءالدین طباطبایی به بادکوبه اعزام شد تا موارد اختلاف طرفین مورد بررسی قرار گرفته و توافقات لازم صورت پذیرد.[40] در واقع ملاحظه میشود که فرای زمینههای موجود در جهت پدید آمدن اختلاف در مصادره به مطلوبها در سیر تاریخ مشترک دو کشور، که به ویژه به وسیلهی طرف آذری در راستای پروژه دولت ملتسازی رخ میدهد، همین تاریخ روابط دیپلماتیک دو کشور مملو از اختلاف نظرهای متعددی است که تبعا دستمایه قرار دادن تاریخ در جهت استفاده از آن در انتشار کتب و یا فیلمها و یا سریالهای ایرانی و ایجاد گفتگوها و تبادلات فرهنگی به عنوان ابزار دیپلماسی عمومی کشور در قبال جمهوری آذربایجان را بسیار دشوار میکند. برای ارائهی تصویری از فضای تاریخی ترسیم شده برای دانشآموزان آذری در کتب رسمی درسی این کشور که ذیل پروژه هویتسازی جمهوری آذربایجان حول محور ایدهی آذربایجانیسم که حیدر علییف را مبدع آن میدانند، در حال اجرا است بخشی از یک مقاله به قلم ایرینا موروزوا تحت عنوان «تعلیم و تربیت و ملتسازی در آذربایجان معاصر» مورد ارجاع قرار میگیرد: «در کتب درسی تاریخ مقطع ابتدایی جمهوری آذربایجان از دشمنی در تاریکی و تیرگی نام برده میشود که همواره استقلال و حیات آذربایجان را تهدید کرده است و ذهن دانشآموزان نسبت به این دشمن حساس و پرسشگر میشود، در سالهای بعدی این دشمن به دانشآموزان معرفی میشود، دشمنی که در جایگاه نخست آن ارمنستان قرار گرفته است و پس از ارمنستان ایران و روسیه به عنوان این دشمن تیره و تاریک معرفی میشوند.»[41]
فرهنگ
اشتراکات فرهنگی ایران و جمهوری آذربایجان که گسترهی آن به وسعت پیشینهی مشترک دو کشور است وجوه و مولفههای بسیار متنوعی را شامل میشود اما در دسترسترین وجه آن به میراث فرهنگی مشترک استانهای آذرینشین ایران با جمهوری آذربایجان تعلق دارد. مواردی نظیر جشنها و مراسم سنتی، ادبیات کمابیش مشترک و همچنین موسیقی مقامی را میتوان از مشهورترین موارد این حوزه نام برد. در واقع آمدوشدهای وزرای فرهنگ طرفین در ایامی که اختلافات سیاسی اوج میگیرد و جایگزینی نشستهای دیپلماتیک با هفتههای فرهنگی ایران و جمهوری آذربایجان که در خاک دو کشور برگزار میشود، موید کارکرد مثبت این حوزه در جبران خلاء موجود در روابط دو کشور ناشی از مشکلات و موانع حاضر در سایر حوزهها است. البته باید توجه شود که با توجه به سرمایهگذاریهای طرف آذری در استفاده از ظرفیتهای جمعیت بزرگ آذری ایران در جهت پیشبرد منافع خویش در روابط دوسویه و انجام کوششهایی از داخل این کشور برای ایجاد جریانهای واگرا در درون جمعیت بزرگ آذریهای ایرانی، در واقع میتوان بسیاری از موارد موجود در حوزه فرهنگی را دستمایههای مناسب در دیپلماسی عمومی جمهوری آذربایجان در قبال ایران دانست و اینجاست که این حوزه در بعضی موارد از منظر ایران به عرصهی تهدید بدل میشود. شاید دستگیری دو فرد آذری که به عنوان شاعر به یکی از استانهای شمال غربی ایران سفر کرده بودند و به گفتهی قوه قضاییه ایران دچار جرایم امنیتی بوده و متهم به جاسوسی بودند یکی از نمونههای چنین تهدیدهایی باشد.
اقتصاد
در حالیکه در سالهای نخست استقلال جمهوری آذربایجان پس از فروپاشی شوروی، ایران جزو شرکای اصلی اقتصادی جمهوری آذربایجان بود اما به مرور جایگاه ایران در تبادلات اقتصادی با این کشور تنزل یافت. البته از سال 2004 به بعد رتبهی ایران در میان کشورهای صادرکننده کالا به جمهوری آذربایجان بهبود نسبی یافت و از جایگاه 17 در سال 2004 به 14 در 2005 و 12 در 2006 ارتقا یافته است.[42] اما این جایگاه نمیتواند شرایطی را برای ایران فراهم آورد که بتواند از آن به عنوان محملی برای پیشبرد دیپلماسی عمومی خود استفاده کند. در ضمن بخش مهمی از صادرات ایران به جمهوری آذربایجان شامل برق و محصولاتی میشود که نمیتوانند کارکرد یک برند اسباب بازی یا پوشاک را در پیشبرد دیپلماسی عمومی هر کشوری ایفا کنند. البته باید توجه شود که بدون شک مردم نخجوان بر این حقیقت واقفند که حمایتهای ایران در تامین برق و انرژی این منطقه در ادوار مختلف بیست سال گذشته و همچنین مساعدتهای ایران در سوآپ گاز به این جمهوری خودمختار و دادن مجوز ترانزیت کالا از داخل خاک ایران از جمهوری آذربایجان به این جمهوری خودمختار، در تداوم زندگی ایشان نقش کلیدی داشته است[43] و البته مردم نخجوان و سایر مناطق مرزی جمهوری آذربایجان با ایران، نظیر بیلهسوار و یا آستارا، روزانه بسیاری از مایحتاج خود را طی سفرهای کوتاه به داخل خاک ایران تامین میکنند، که بر پایهی مصاحبههای صورت گرفته با دستاندرکاران سفارت کشورمان در باکو این جمعیت در روز بین هزار تا دوهزار نفر در نوسان است. اما واقعیت این است که نه این جمعیت هزار یا دوهزار نفری مسافر در برابر جمعیت هشت میلیونی کشور جمهوری آذربایجان رقم قابل توجهی است و نه حوزه اقتصاد میتواند به عنوان یک دستمایهی دست اول با توجه به ماهیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به ویژه در قبال جمهوری آذربایجان به محور دیپلماسی عمومی کشور بدل شود. در واقع کشورهایی نظیر ترکیه توانستهاند با سریالهای خود و یا کالاهای تولیدی خود نوعی از دیپلماسی عمومی را در کشوری نظیر جمهوری آذربایجان به پیش ببرند، حوزهای که ایران خود را در برابر آنها یارای رقابت ندیده است.
مذهب
جمهوری آذربایجان به لحاظ درصد جمعیت، دومین کشور شیعه جهان است. اما بسیاری از محافل داخلی و خارجی این کشور با اغراض سیاسی تلاش میکنند تا درصد شیعیان جمهوری آذربایجان را پایینتر از عدد واقعی اعلام کنند. اما آنچه از اسناد قابل اعتماد به دست آمده حاکی از این است که بیش از 80 درصد مسلمانان این کشور را شیعیان تشکیل میدهند.[44] شایان ذکر است که برپایهی آخرین آمار ارائه شده در سایت سیآیای فکتبوک[45] که مربوط به سال جاری میلادی میباشد، 4/93 درصد از جمعیت 9493600 نفری جمهوری آذربایجان مسلمان هستند.[46] اما واقعیت این است که حاکمیت جمهوری آذربایجان به دلایل گوناگون تشیع را به عنوان یک تهدید قلمداد کرده و چه در پروژهی هویتسازی جمهوری آذربایجان و چه در سایر عرصههای فکری و فرهنگی جامعه به مواجهه با مذهب اکثریت مردم کشور خود مشغول است. در واقع مهمترین مولفههای هویتی در جمهوری آذربایجان را میتوان به چهار مورد تقسیم کرد که عبارتند از:
مذهب شیعه در آذربایجان که دین غالب است و از منظر حاکمان این کشور اگر نه یک میراث ایرانی، دستکم مهمترین عامل پیوستگی این کشور به ایران محسوب میشود.
زبان آذربایجانی که از خانواده زبانهای ترکی است که از تأثیرات حضور ترکان در منطقه است و مولفهی محوری هویت آذربایجانی مورد حمایت حاکمیت باکو به حساب میآید.
سیستم آموزشی روسی که پلی میان آذربایجان و اروپا محسوب میشود. که مهمترین وجه میراث روسیه است و دولت آذربایجان اهتمام زیادی برای تبدیل آن به نسخهی غربی انجام داده و در حال پیگیری تثبیت استانداردها و متدهای غربی در سیستم آموزشی کشور است.
تعدادی مؤلفههای آذری که میراث بومی این کشور است که در پروژه هویتسازی دولت علییف به عنوان مشخصههای هویت ملی مورد بهرهبرداری قرار میگیرند. این مولفهها در راستای ایجاد پیوستگی میان آذریهای جهان که جمهوری آذربایجان ذیل تشکیلات حکومتی دیاسپورای آذری به دنبال بهرهبرداری از ظرفیتهای آنها است، مورد توجه قرار میگیرند.
توجه به این نکته حایز اهمیت است که در الگوی تاریخنویسی جاری در جمهوری آذربایجان، صفویه نقش محوری ایفا میکنند و از سوی دیگر یکی از فصول مشترک تمامی دولتهای باکو در دو دههی اخیر شعار «جمهوری آذربایجان و ترکیه یک ملت در قالب دو دولت هستند» بوده است و در حوزه تاریخنویسی دولتی جمهوری آذربایجان نیز چهرهی مثبتی از عثمانیان به تماشا گذاشته شده است و در توجیه جنگهای عثمانی و صفوی تأکید دو طرف بر اختلافات مذهبی به عنوان عامل نزاع برادران ترک مطرح شده و تفاوتهای میان تشیع و تسنن به عنوان عاملی که موجب جنگ این دو قدرت برتر جهان آن روز شده است، مورد تقبیح قرار گرفته و به صورتی تلویحی مذهب به عنوان عامل تاریخی ایجاد افتراق بین برادران ترک قلمداد شده است. در واقع حاکمیت جمهوری آذربایجان در راستای تضعیف عامل مذهب، این مولفه را عامل تاریخی افتراق آذریهای شیعه از ترکان سنیمذهب آناتولی نمایانده است و برای مخدوش کردن چهره مذهب از این منظر از هیچ کوششی مضایقه نکرده است. جمیل حسنلی که پیشتر روایت وی از واکنش کنسولگری ایران در استانبول در قبال اعلامیه تشکیل کشور آذربایجان مورد ارجاع قرار گرفت در مورد پذیرش نمایندگان کشور تازهتاسیس آذربایجان توسط سلطان عثمانی چنین مینویسد: «پذیرش نمایندگان آذربایجان در استانبول از سوی سلطان محمد دوم که به تازگی در روز 6 سپتامبر سال 1918 به سلطنت رسیده بود، تاثیر مثبتی بر روی وضعیت بینالمللی آذربایجان گذاشت. در همین روز برخی از نمایندگان حاضر در استانبول، به مناسبت مراسم شمشیرآویزی، از سوی سلطان پذیرفته شدند. انور پاشا از نمایندگان آذربایجان متشکل از م.ا. رسولزاده، خ.خاص ممدوف و آ. سفیکوردسکی استقبال کرده و آنان را به سلطان معرفی نمود. م.ا. رسولزاده با عرض تبریک به سلطان محمد دوم از سوی جمهوری آذربایجان، گفت: ملت آذربایجان که از اسارتی صد ساله خلاص شده، در راه حفظ استقلال و آزادی خود به کشور برادر، ترکیه تکیه کرده است. سلطان در پاسخ گفت: دریافت تبریک از سوی نمایندگان آذربایجان عزیزمان را، یک حادثه خوشیمن در تمام عمرم بشمار میآورم. تامین استقلال و آزادی این حکومت ترک و مسلمان که از اسارت نجات یافته، مقدسترین وظیفه حکومت من را تشکیل میدهد. امیدوارم که آذربایجان با کسب قدرت، به همراه ما، بر دشمنان مشترکمان پیروز شود. آرزو دارم، سلام مرا به تمامی برادران آذربایجانی برسانید.» م.ا. رسولزاده که درباره این ملاقات به حکومت آذریایجان گزارش میداد، مینویسد: «هنگام خروج شنیدیم که سلطان به انور پاشا نزدیک شده و فرمودند «این دقایق، خوشبختترین دقایق عمرم بودند» و از این قضیه سینههایمان با افتخار پر شد.» چندی بعد در ماه اکتبر، سلطان، ع.م. توپچوباشوف، نماینده با اختیارات فوقالعاده آذربایجان در استانبول و یکی از اعضای حکومت آذربایجان را پذیرفت. در حین مذاکرات ع.م. توپچوباشوف به سلطان گفت: «اعلیحضرت، شما چندی پیش، هنگام پذیرفتن نمایندگان آذربایجان، یکی از دولتهای کوچک ترک، با احترام زیادی فرمودید: «آذربایجانیها فرزندان عزیز من هستند». ما آذربایجانیها همیشه با صمیمیت و حس رضایتمندی، این افتخار بزرگ را به یاد میآوریم. در این مذاکرات ع.م. توپچوباشوف عنوان کرد که، آذربایجانیها بدخواهان زیادی دارند، اما هرگز از این دشمنان نترسیدهاند، زیرا میدانند که دوست بزرگی دارند. سلطان سخنان خود را با جملهی «دوست نه، برادر» آغاز کرد. وی گفت: تمام ترکیهایها برادر آذربایجانیها هستند و این برادری باید ابدی باشد»…»[47] فرای اینکه روایت نقل شده توسط حسنلی تا چه میزان مبتنی بر واقعیتهای انعکاس یافته در اسناد؛ و مطالب ذکر شده در اسناد تا چه میزان مبتنی بر واقعیت رخ داده در این دیدارها بوده باشد، ملاحظه میشود که ذیل پروژه ملتسازی جمهوری آذربایجان، به بهانههای مختلف بر برادری میان ترکها و آذریها تأکید شده و بدون اشاره به موارد عملی اثبات این ادعاها در دوران وقوع این ماجراها، بر هویت ترکی بدون هیچ اشارهای به موضوع مذهب، تاکید میشود. در واقع چنین رویکردهایی را باید همسو با فضایی دید که در جمهوری آذربایجان وجود دارد مبنی بر اینکه ترکیه در هر صورت برادر جمهوری آذربایجان و نه کمتر؛ و از سوی دیگر ایران در هر حال یک همسایه برای جمهوری آذربایجان و نه بیشتر است. بدینگونه یک رویهی هجمههای موجود علیه نهاد تشیع در جمهوری آذربایجان چه توسط روشنفکران موسس این کشور در اوان قرن بیستم میلادی و چه حاکمان جمهوری آذربایجان در دو دههی اخیر را میتوان درک کرد. البته باید توجه داشت که در دوران حیدر علییف پروژه ملتسازی در این کشور از ترکگرایی به پانآذریسم سوق پیدا کرد و طرحهایی برای معرفی یک تشیع خنثی و همسو با این هویتسازی مهیا شد. در حالیکه اولویت نخست حاکمیت این کشور ممانعت از سیاسی شدن تشیع در این کشور بوده است اما از سوی دیگر تلاشهایی را نیز جهت ایجاد حتی تفاوتهای شکلی میان تشیع در جمهوری آذربایجان و ایران صورت دادهاند که به عنوان نمونه میتوان به کوشش برخی شخصیتهای صاحبتریبون و از جمله تعدادی نمایندگان حزب حاکم در مجلس ملی آذربایجان برای تغییر لباس روحانیت شیعه در این کشور اشاره کرد. جالب این است که این نمایندگان در پاییز سال گذشته (1390) مدعی شدند که لباس روحانیت شیعه یک لباس ایرانی است و ربطی به شیوهی پوشش رسول خدا (ص) ندارد و لذا باید کنار گذاشته شود. چنین بهانهتراشیهایی آنهم در سطح نمایندگان مجلس این کشور و اعضای حزب حاکم آذربایجان نوین، موید وجود جریانها و سناریوهای ضدایرانی دارای حمایت محکم از طرف رئوس حاکمیت است. به هر روی واقعیت این است که اگر در دوران شوروی دین به بهانهی اینکه در ایدئولوژی کمونیستی ابزار هژمونی طبقه مالک است، مورد هجمه واقع میشد، در دوران پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مذهب تشیع به عنوان تهدیدی علیه حاکمیت سکولار این کشور و ابزار جمهوری اسلامی ایران برای نفوذ در این کشور شیعه، یک تهدید تراز اول محسوب شده است. با این تفاوت که در هجمهی موجود در شرایط فعلی جمهوری آذربایجان تنها الگوهای دینستیزانهی دوران شوروی پیاده نمیشود، بلکه سیاستهای تلفیقی متأثر از رویکردهای غربی در تحدید دین به بهانه میدان دادن به آزادیهای فردی و جلوگیری از تضییع حقوق شهروندی، در این کشور مسلمان اجرا میشود. ممانعتهای موجود در برابر برگزاری مراسم عزاداری شیعیان در مکانهای روباز و یا ممنوعیت حمل و استفاده از علایم مذهبی در ادارات و یا یونیفرمهای اجباری بیحجاب برای دانشآموزان دختر در مدارس دولتی، همه و همه به بهانههایی است که با الگوبرداری از قوانین برخی کشورهای غربی شبیهسازی گشته و تبدیل به قانون شدهاند.
در مورد اهمیت موضوع مذهب در رابطه با قدرت حاکم در جمهوری آذربایجان همین بس که در یکی از نخستین گامها در راستای تثبیت حاکمیت خاندان علییف در جمهوری آذربایجان، پارلمان این کشور در سال 1996 اصلاحیهای در مورد قانون «ایمان ادیان و مذاهب» تصویب کرد که منع فعالیت مبلغان خارجی را در پی داشت. که در واقع هدف اصلی آن ایجاد محدودیت در برابر فعالیت روحانیون شیعه ایرانی در این کشور بود. که این خود ایران را از یکی از ابزارهای مهم پیشبرد دیپلماسی عمومی خود در این کشور شیعه محروم ساخت. به ویژه از این منظر که مردم جمهوری آذربایجان نظیر سایر مسلمانان شوروی سابق به دلایل گوناگون از میراث اسلامی خویش دور نگاه داشته شدهاند و نیاز آنها به مبلغان مذهبی بسیار جدی است. تغییر الفبا از عربی به لاتین و سپس از لاتین به سیریلیک در دههی بیست و سی میلادی توسط استالین، موجب شد که نسل جدید مسلمانان در دهههای پنجاه و شصت میلادی دیگر توانایی مطالعهی کتب و منابع اسلامی را نداشته باشند. در واقع نسل دوم مسلمانان شوروی همان تعداد قرآن یا کتب مذهبی را که توانسته بودند از تطاول کمونیستها حفظ کرده و در گوشه و کناری پنهان کنند را نیز نمیتوانستند مطالعه کنند. بیشتر رهبران و شخصیتهای مذهبی نیز در تصفیهها و کشتارهای استالینی به قتل رسیده بودند و در عمل جامعهای از مسلمانان پدید آمده بود که از محرومیتهای عمیقی در حوزه آشنایی با آموزههای مذهبی رنج میبرد و در واقع وجوه شریعتمحور مذهب تضعیف و وجوه عرفی آن تقویت شده بود. این قلّت دانش مذهبی که در بسیاری موارد تاکنون تداوم یافته است به حدی است که برخی از مسلمانان منطقه قفقاز و از جمله جمهوری آذربایجان، از تفاوتها و تمایزات مذاهب شیعه و سنی آگاه نبوده و تحت تاثیر فضای تبلیغی که در جوار آنها وجود داشته است از تشیع به تسنن گرویدهاند.
شایان ذکر است که فرآیند تضعیف نهاد تشیع در کرانههای شمالی ارس از دوران استیلای روسها و در همان اوان قرن نوزده میلادی شروع شده بود. در چنین شرایطی باز شدن نسبی فضا برای حیات دینداران در شوروی از دوران جنگ دوم جهانی، موجب بهبود در شرایط عمومی مسلمانان این کشور نشد و سازمانهای دولتی پدیدآمده برای نظارت بر امور مسلمانان نیز تلاشی در راستای ارتقای عمق دانش دینی مسلمانان صورت نمیدادند. حاکمیت شوروی پس از جنگ دوم جهانی برای نظارت بر امور مسلمانان مراکز چهارگانه مذهبی را با محوریت شهرهای تاشکند، اوفا، ماخاچقلعه و باکو ایجاد کرد. این مراکز کلیه جنبههای اجرایی اسلام را در اتحاد شوروی زیرنظر داشتند و تحت نظر شورای امور مذهبی فعالیت میکردند. شورایی که خود وابسته به شورای وزیران اتحاد شوروی بود. تنها روحانیونی حق فعالیت در حوزه مسایل مذهبی را داشتند که در استخدام این مراکز باشند. با توجه به توزیع جمعیت مسلمانان اتحاد شوروی، ریاست مرکز مذهبی ماورای قفقاز که مقر آن در باکو قرار داشت و مذاهب شیعه و سنی حنفی را در برمیگرفت با یک روحانی شیعه بود.[48] در سال 1980 جوانی شیعه و لنکرانیالاصل به نام شیخالاسلام اللهشکور پاشایف ریاست این مرکز را برعهده گرفت و در واقع مسئولیت مسلمانان جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان را عهدهدار شد. جالب این است که این شخصیت کماکان برجستهترین چهرهی حاکمیتی اسلام در جمهوری آذربایجان است و تعامل سطح بالایی با حاکمیت این کشور دارد.
شایان ذکر است که ماده 6 قانون اساسی این کشور تاکید دارد که حاکمیت جمهوری آذربایجان مبتنی بر سکولاریسم است. ماده 19 تاکید میکند که مذهب و دولت بایستی از هم جدا باشند و ماده 37 عنوان میکند که سیستم آموزشی سکولار است و همه مذاهب در برابر قانون برابر هستند و آزادی عقیده تضمین شده است. اما واقعیت غیر از این را نشان میدهد. خاطرنشان میشود که دولت آذربایجان در راستای کنترل نهادها و فعالیتهای اسلامی در کشور، تنها به اداره مسلمانان قفقاز بسنده نکرده است و تلاشهای دولت در راستای اعمال مدیریت مستقیم بر امور مذهبی با تأسیس کمیته کار با سازمانهای مذهبی در سال 2001 وارد مرحله جدیدی شده است. وظیفه این نهاد نظارت بر کسب مجوز و فعالیتهای گروههای مذهبی اعلام شده است. نهادی که با پشتوانهی حاکمیتی دستورالعملهایی برای گروههای مذهبی دارای مجوز ارائه میکند که این گروهها برپایه آن دستورالعملها برای مردم موعظه کنند. گوندوز اسماعیلاف رئیس دپارتمان امور مذهبی مناطق این سازمان در مصاحبهای در مورد کارکرد این نهاد چنین میگوید: «ما چارچوب قانونی برای فعالیتهای گروههای مذهبی داریم، اگر آنها این چارچوب را رعایت نکنند، ما در امور آنها دخالت میکنیم. همچنین به علت سطح پایین نظام آموزش اسلامی در کشور ما، برخی از گروههای مذهبی تلاش میکنند از این خلاء سوءاستفاده کنند. دولت کوشش میکند که از این دخالتها ممانعت ورزد و ذهن مردم را از این سمپاشیهای زهرآلود مصون نگاه دارد. ما برای این کار ناچاریم با نیروها و مبلغان خارجی وارد درگیری شویم. همچنین ما مجبوریم که آموزشهای مذهبی را بومی کنیم و نفوذ جریانهای خارجی را محدود کنیم.»[49] البته بدون آنکه وی نامی از کشوری خاص ببرد، پیداست که نگرانی حاکمیت جمهوری آذربایجان متوجه اثرگذاریهای جمهوری اسلامی ایران بر این کشور است. از اینرو است که کمیتهی مزبور اقدامات سختگیرانهای را در پیش گرفته است. برای مثال بر اساس مصوبه این کمیته هیچیک از جوانان آذری حق ندارند بدون اجازه و اطلاع مقامات دولتی برای تحصیل به خارج بروند. البته این مسأله در رابطه با مصر و ترکیه با عقد توافقنامههایی بین دولت جمهوری آذربایجان و این کشورها حل شده است اما دولت باکو در مورد دانشجویان تحصیلکرده در ایران بسیار سختگیر است و در بازگشت این دانشجویان به جمهوری آذربایجان مانع استخدام آنها در جایگاههای رسمی و همچنین حضور آنها در فعالیتهای تبلیغی دینی و ایراد موعظه توسط ایشان میشود و اگر چه در سال 1998 قوانین سانسور توسط حاکمیت ملغی اعلام شد اما کمیته امور دینی در زمینه چاپ و نشر قوانین بسیار سختگیرانهی سانسور را پیگیری و اجرا میکند. دولت باکو در مورد ورود منابع و کتب اسلامی نیز سختگیریهای زیادی به خرج میدهد. برای نمونه در سال 2005 تعداد 29 کتاب مذهبی به دلیل اشاعه اسلام سیاسی ممنوع اعلام شدند که رساله آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی از آن جمله بود. در سال 2007 پلیس کسانی را که در خیابان و مترو قرآن و کتب مذهبی میفروختند را بازداشت کرد و همچنین بعد از اصلاحات قانونی سال 1999 تعداد زیادی از مدارس و کلاسهای قرآن بسته شدند و بازگشایی آنها ممنوع اعلام شد.[50]
این ممانعتها در حالی تهدیدکنندهتر به نظر میرسند که بر پایهی برخی پایشها با گذشت دو دهه از فروپاشی شوروی میزان آگاهیهای مذهبی شیعیان جمهوری آذربایجان ارتقای چشمگیری نیافته است و کماکان بخشهای قابل توجهی از جمعیت این کشور حتی با نهادهای محوریای همچون نهاد مرجعیت شیعه آشنایی ندارند. چنانکه به هنگام تصمیم دولت باکو برای تخریب مسجد حضرت زهرا (س) در ادامه روند تخریب مساجد توسط این حاکمیت در سالهای 2009 و 2010، هنگامیکه در پی ورود و هشدار جمعی از مراجع عظام تقلید از جمله آیات عظام صافی گلپایگانی، مکارم شیرازی و جعفر سبحانی مبنی بر صدور حکم جهاد در صدور عدم لغو حکم تخریب این مسجد، در نهایت رئیسجمهور آذربایجان 24 اردیبهشت ماه 1389 تصمیم در مورد تخریب مسجد را به اداره مسلمانان قفقاز واگذار کرده و در عمل حکم تخریب مسجد را که از سوی دادگاه عالی این کشور تایید شده بود را لغو کرد، اما با کمال تاسف مردم جمهوری آذربایجان در برابر توهین سخنگوی نهاد ریاست جمهوری این کشور به یکی از مراجع عظام و متهم ساختن ایشان به دخالت در امور داخلی جمهوری آذربایجان، واکنش در خوری نشان ندادند که در مجموع نمایانگر فقر آگاهی بخش بزرگی از شیعیان جمهوری آذربایجان در مورد نهاد مرجعیت میباشد. در واقع ملاحظه میشود که حوزههایی نظیر فعالیت مبلغان مذهبی، انتشار کتب و یا حتی استفاده از نفوذ و اعتبار مراجع عظام تقلید به عنوان مولفههای پیشبرد دیپلماسی عمومی کشور در جمهوری آذربایجان با نتیجهی رضایتبخشی دستکم در شرایط فعلی مواجه نمیشود. باید به خاطر داشت که در قیام مردم مسلمان ایران علیه قرارداد رژی، حکم مرجع تقلیدی که در خارج از کشور حضور داشت سبب طغیان مردم علیه حاکمیت شد و عمق و گسترهی لرزهی ناشی از فتوای میرزای شیرازی تا اندرونی کاخ پادشاه قاجار نیز مشاهده شد، آنجا که همسر پادشاه از امر وی مبنی بر کشیدن قلیان خودداری کرد و حکم مرجع تقلید را بر دستور همسر خویش که پادشاه خودکامهی مملکت بود ارجح دانست. اما در قضایای مربوط به ورود مراجع عظام تقلید به ماجرای تخریب مساجد و یا برگزاری فستیوال یورویژن و حواشی آن، واکنش مردمی قابل توجهی از سوی شیعیان جمهوری آذربایجان ملاحظه نشد. پدیدههایی که در کنار عدم حمایت موثر مردم این کشور از مبارزین عرصهی صیانت از حجاب در جمهوری آذربایجان، موید موضع منفعلانهی اکثریت خاموش شیعیان این کشور در قبال حاکمیت مستقر و مسلط است.
در چنین شرایطی است که با توجه به محدودیتهای جدی موجود بر سر راه حضور جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کنشگر، اعم از سیاسی یا دینی، در جمهوری آذربایجان و با توجه به جامعهی مخاطب که بخش بزرگی از آن با فقدانهای عمیق در حوزه آگاهیهای مذهبی مواجه هستند، باید علقههای عمیق مذهبی آنان مورد توجه قرار گیرد. در اینجاست که عمیقترین وجوه عاطفی مذهب شیعه که همانا حب ائمه اطهار علیهمالسلام است، به عنوان عامل ناگسستنی پیوند بین شیعیان جمهوری آذربایجان و برادران و خواهران دینی آنان در ایران ظاهر میشود. همانگونه که بیشترین تجلیات مذهبی در جمهوری آذربایجان در ایام عزاداری شهادت امام حسین (ع) و یاران با وفای ایشان بروز و ظهور مییابد، و در حالیکه شواهد تاریخی و فضای فکری و اعتقادی شیعیان و مسلمانان جمهوری آذربایجان نشانگر علاقهی شدید ایشان به امام رضا (ع) و زیارت بارگاه رضوی است در اینجاست که میتوان از برکت وجود مرقد مطهر امام رضا (ع) به عنوان کانونیترین مزیت دیپلماسی عمومی کشور در جمهوری آذربایجان بهرههای بسیار برد. نخست اینکه با فراهم آوردن زمینههای بیشتر و تخصیص تسهیلات مناسب برای زوار آذری مشهد مقدس زمینه بهتری برای برخورداری جمع بزرگتری از مردم جمهوری آذربایجان را از سفر زیارتی به مشهد مقدس فراهم آورد. بر پایه آمار موجود و با وجودی که دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در 12 بهمن ماه 1388 و با هدف تسهیل سفر اتباع جمهوری آذربایجان به ایران، به ویژه زوار و بیماران، اقدام به لغو یک طرفهی رژیم ویزا کرد اما کماکان تعداد متوسط زوار آذری مشهد مقدس عدد قابل قبولی را نشان نمیدهد و میزبانی 250 زائر در ماه نمیتواند پذیرفتنی محسوب شود. در حالیکه ماهانه بیش از 600 نفر برای معالجه و استفاده از خدمات پزشکی ایران، به کشور میآیند. واقعیت این است که مشکلات اقتصادی اکثریت مردم این کشور و حساسیتهای دستگاههای امنیتی جمهوری آذربایجان نسبت به مسافرانی که به ویژه به قصد سفرهای مذهبی عازم ایران میشوند، میتواند یکی از علل پدید آمدن چنین اعداد غیرقابل قبولی محسوب شود. اما باید توجه داشت که وجود حرم مطهر امام رضا (ع) نه به عنوان یک ابزار و بلکه به عنوان یک مزیت برای دیپلماسی عمومی کشور محسوب میشود. چنانکه پیشتر اشاره شد ابزارهای دیپلماسی عمومی همانا انتشارات، فیلمها، رسانهها و گفتگوها و مراودات مردمی و غیره میباشند که بدون تردید پرداختن به حضور و برکات وجود امام رضا (ع) به عنوان یکی از حلقههای وثیق اتصال شیعیان ایران و جمهوری آذربایجان در هر یک از ابزارهای موجود در عرصه دیپلماسی عمومی مثمرثمر واقع میشود.
نتیجهگیری
روابط پرچالش ایران و جمهوری آذربایجان و عدم تمایل دولت باکو برای افزایش همکاریها با تهران، به ویژه در حوزههای مذهبی، و آشکار شدن خلاءهای موجود در دیپلماسی سنتی برای ارتقا و پیشبرد روابط دو کشور، لزوم پرداختن به مقولهی دیپلماسی عمومی را به عنوان یک باید، به ویژه در روابط ایران و جمهوری آذربایجان مطرح کرده است. با توجه به ماهیت روابط طرفین و به رغم ظرفیتهای موجود در حوزههای اقتصادی و فرهنگی دو طرف برای پیشبرد یک دیپلماسی عمومی موفق، با توجه به نگاه حاکم بر دستگاه سیاست خارجی کشور و مولفهی تشیع به عنوان شاخصترین پیونددهندهی دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان، مرقد مطهر امام رضا (ع) به عنوان مهمترین زیارتگاه شیعیان دو کشور مورد توجه قرار گرفته است. با عنایت به اینکه قاطبهی شیعیان جمهوری آذربایجان در نتیجهی دو قرن استیلای دولتهایی که اسلام را به مثابه تهدیدی علیه خود میپنداشته و میپندارند، فرآیندهای دینزدایی متعددی را از سر گذراندهاند و از بسیاری از وجوه میراث اسلامی خویش محروم شدهاند، اما حب اهل بیت علیهمالسلام به عنوان مهمترین مشخصهی شیعیان جمهوری آذربایجان، کماکان در این مردم زنده و استوار است که یکی وجوه تجلی آن تقدس زیارتگاههایی نظیر مرقد بیبی هیبت، بیبی حکیمه و بیبی رحیمه در اطراف شهر باکو است که از کانونهای مومنین جمهوری آذربایجان محسوب میشوند. این بزرگواران که به احتمال قوی و به اعتقاد مسلمانان جمهوری آذربایجان، خواهران امام رضا علیهالسلام بودهاند و آرامگاههای ایشان از گذشتههای دور مأمن شیعیان جمهوری آذربایجان بوده است. از گذشتههای دور سنت بر این بوده است که بسیاری از زوار آذری مرقد مطهر امام رضا (ع) سفر خویش به مشهد مقدس را از یکی از این امامزادهها آغاز میکردهاند. در چنین شرایطی است که یکی از کارکردهای وجود حرم مطهر امام رضا (ع) در ایران میتواند در زمینهسازی جهت ایجاد ارتباطات و تبادلات فرهنگی گستردهتر بین شیعیان جمهوری آذربایجان و همکیشان ایرانی ایشان متجلی شود هر چند که استفاده از وجوه متعدد مذهبی، فرهنگی و تاریخی شخصیت امام هشتم شیعیان جهان، علی بن موسیالرضا (ع) در ابزارهای دیپلماسی فرهنگی از گفتگوها و مباحثات فکری گرفته تا حوزههای مربوط به هنر اعم از سینما، تلویزیون، نشریات، انیمیشنها و… میتواند زمینه ساز ایجاد ارتباطات سراسر مفاهمه و همافزایی میان مردم ایران و جمهوری آذربایجان شود و با یادآوری پیوندهای مشترک، درهایی که بنا به تصمیم برخی سیاستمداران دینستیز بسته شده است به روی ملتها گشوده شود.
سیدمهدی حسینی تقیآباد
دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی دانشگاه تهران و پژوهشگر بنیاد مطالعات قفقاز
كتابنامه
آشنا، حسامالدین. فرهنگ، ارتباطات و سیاست خارجی، ارائه مدلی برای دیپلماسی عمومی. فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق علیهالسلام. شماره 21، بهار 1383. 263-227.
احتشامی، انوشیروان. سیاست خارجی ایران در دوره سازندگی (اقتصاد، دفاع، امنیت). ترجمه ابراهیم متقی و زهره پوستینچی. تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378.
بخشایشی اردستانی، احمد. اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران. تهران: آوای نور، 1375.
جباری، ولی. جمعیتشناسی شیعیان جمهوری آذربایجان. مجموعه مقالات همایش بینالمللی قفقاز در بستر تاریخ. تهران: اندیشهسازان نور، 1390. 117-85.
چابکی، امالبنین. چالشهای روابط ایران و جمهوری آذربایجان. مطالعات اوراسیای مرکزی، برنامه اوراسیای مرکزی، مرکز مطالعات عالی بینالمللی دانشکده حقوق و علوم سیاسی، سال دوم، شماره 4، تابستان و پاییز 1388، 84-63.
حسنلی، جمیل. سیاست خارجی جمهوری خلق آذربایجان (1920-1918). ترجمه حسین شرقی. تهران: حریم علم، 1390.
شکاری، حسن. سیاست دینی دولت جمهوری آذربایجان. آران. سال یازدهم، شماره 30 و 31، بهار و تابستان 1391. 45-25.
کولایی، الهه. سیاست و حکومت در فدراسیون روسیه. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1385.
هادیان، ناصر و افسانه احدی. جایگاه مفهومی دیپلماسی عمومی. علوم سیاسی «روابط خارجی». پاییز 1388، شماره 3. 118-85.
هاشمیان، هادی. جزوه علمای قفقاز. جلد اول. تهران: انتشارات مرکز تحقیقات و برنامهریزی رادیو برونمرزی، زمستان 1375. 138-40.
هرزیگ، ادموند. ایران و حوزه جنوبی شوروی سابق. ترجمه کاملیا احتشامی اکبری. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1375.
هیأت فوقالعاده قفقازیه؛ اسناد مذاکرات و قراردادهای هیأت اعزامی ایران به قفقاز تحت سرپرستی سیدضیاءالدین طباطبایی (1337-1338 ق / 1919 – 1920 م). تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت خارجه، 1379.
Cull, Nicholas J., Public Diplomacy before Gullion: the Evolution of a Phrase. http://uscpublicdiplomacy.org/index.php/newsroom/pdblog_detail/060418_public_diplomacy_before_gullion_the_evolution_of_a_phrase
Eastern Europe, Russia and Central Asia (2008), London & New York: Routledge, 8th edition. Page 109.
https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/goes/aj.html
http://fletcher.tufts.edu/murrow/pd/definitions.html
http://www.publicdiplomacy.org
McClellan, Michael. “Public Diplomacy in the Context of Traditional Diplomacy”. Presented 14 October 2004 in Vienna Diplomatic Academy. Accessible at http://www.publicdiplomacy.org/45.htm#head09
Morozova, Irina. Education and Nation-building in Contemporary Azerbaijan. IIS News letter, No 33. March 2003.
U.S. Department of State. Library. Dictionary of International Relation Terms. 3rd ed. [Washington, D.C.]: Dept. of State Library, 1987. Page 85.
.[1] هرزیگ، ادموند. ایران و حوزه جنوبی شوروی سابق. ترجمه کاملیا احتشامی اکبری. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1375. ص 44.
[2]. کولایی، الهه. سیاست و حکومت در فدراسیون روسیه. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1385. ص 150.
[3]. احتشامی، انوشیروان. سیاست خارجی ایران در دوره سازندگی (اقتصاد، دفاع، امنیت). ترجمه ابراهیم متقی و زهره پوستینچی. تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378. ص 123.
[4]. بخشایشی اردستانی، احمد. اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران. تهران: آوای نور، 1375. ص 136.
[5]. چابکی، امالبنین. چالشهای روابط ایران و جمهوری آذربایجان. مطالعات اوراسیای مرکزی، برنامه اوراسیای مرکزی، مرکز مطالعات عالی بینالمللی دانشکده حقوق و علوم سیاسی، سال دوم، شماره 4، تابستان و پاییز 1388، 84-63. ص 65
[6]. Hans Morgentha
[7]. Track II Diplomacy
[8]. هادیان، ناصر و افسانه احدی. جایگاه مفهومی دیپلماسی عمومی. علوم سیاسی «روابط خارجی». پاییز 1388، شماره 3. 118-85. ص 89-88
[9]. McClellan
[10] . McClellan, Michael. “Public Diplomacy in the Context of Traditional Diplomacy”. Presented 14 October 2004 in Vienna Diplomatic Academy. Accessible at http://www.publicdiplomacy.org/45.htm#head09
[11]. هادیان، ص 91.
[12]. Nicholas J. Cull
[13]. USC Center on Public Diplomacy
[14]. Public Diplomacy before Gullion: the Evolution of a Phrase
[15]. Franklin Pierce
[16]. Edmund Gullion
[17]. Fletcher School of Law and Diplomacy, Tufts University
[18]. Edward R. Murrow Center for Public Diplomacy
[19]. Cull, Nicholas J., Public Diplomacy before Gullion: the Evolution of a Phrase. http://uscpublicdiplomacy.org/index.php/newsroom/pdblog_detail/060418_public_diplomacy_before_gullion_the_evolution_of_a_phrase
[20]. the United States Information Agency (USIA))
[21] .www.publicdiplomacy.org
[22] .Crocker Snow Jr
[23]. http://fletcher.tufts.edu/murrow/pd/definitions.html
[24]. U.S. Department of State. Library. Dictionary of International Relation Terms. 3rd ed. [Washington, D.C.]: Dept. of State Library, 1987. Page 85.
[25]. Alan K. Henrikson
[26]. http://fletcher.tufts.edu/murrow/pd/definitions.html
[27]. http://publicdiplomacy.org
[28]. Charles Kegley
[29]. Gene E. Bigler
[30] آشنا، حسامالدین. فرهنگ، ارتباطات و سیاست خارجی، ارائه مدلی برای دیپلماسی عمومی. فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق علیهالسلام. شماره 21، بهار 1383. 263-227، ص 241-240.
[31]. awareness
[32]. interest
[33]. knowledge
[34]. advocacy
[35]. action
[36]. http://www.publicdiplomacy.org/45.htm#head09
[37]. حسنلی، جمیل. سیاست خارجی جمهوری خلق آذربایجان (1920-1918). ترجمه حسین شرقی. تهران: حریم علم، 1390، ص 330.
[38]. همان، ص 331-330.
[39] همان، ص 148-147
[40] توافقاتی که میان هیأت نمایندگی گسیل شده از سوی دولت وقت ایران به به بادکوبه و دولت وقت آذربایجان به انجام رسیده بود با سقوط حکومت باکو به وسیله بلشویکها در 27 آوریل 1920 / 7 اردیبهشت 1299، مجال تصویب طرفین را نیافت. (هیأت فوقالعاده قفقازیه؛ اسناد مذاکرات و قراردادهای هیأت اعزامی ایران به قفقاز تحت سرپرستی سیدضیاءالدین طباطبایی (1337-1338ق/ 1919–1920 م). تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت خارجه، 1379، ص 36)
[41] .Morozova, Irina. Education and Nation-building in Contemporary Azerbaijan. IIS News letter, No 33. March 2003.
[42]. Eastern Europe, Russia and Central Asia (2008), London & New York: Routledge, 8th edition. Page 109.
.[43] شایان ذکر است نخجوان از سه طرف در محاصره ارامنه قرار دارد و علاوه بر مرز جنوبی خود با ایران تنها از طریق یک باریکهی مرزی 9 کیلومتری به ترکیه راه دارد. باریکهای که توسط پهلوی نخست در سال 1930 میلادی در معاوضهای ارضی در ازای دریافت ناحیه قطور به دولت ترکیه تحت ریاست آتاترک واگذار شد.
[44]. جباری، ولی. جمعیتشناسی شیعیان جمهوری آذربایجان. مجموعه مقالات همایش بینالمللی قفقاز در بستر تاریخ. تهران: اندیشهسازان نور، 1390. 117-85. ص 85.
[45] .CIA Factbook
[46]. https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/goes/aj.html
[47]. حسنلی، ص 149-148.
[48]. هاشمیان، هادی. جزوه علمای قفقاز. جلد اول. تهران: انتشارات مرکز تحقیقات و برنامهریزی رادیو برونمرزی، زمستان 1375. 138-40، ص 41.
[49]. شکاری، حسن. سیاست دینی دولت جمهوری آذربایجان. آران. سال یازدهم، شماره 30 و 31، بهار و تابستان 1391. 45-25. ص 31.
[50]. همان، ص 32.
منبع: برهان مبین
مجموعه مقالات همایش علمی ـ پژوهشی
امام رضا علیه السلام؛ ادیان، مذاهب و فرق
تهران ـ دوم مهرماه 1391