درباره ى عظمت امام صادق(ع) نه تنها توسط شيعيان به فراوانى سخن گفته شده است، بلكه در اين باره جمع كثيرى از دانشوران و بزرگان اهل سنت و جماعت لب به سخن گشوده اند. پيشوايان مذاهب اهل سنت، عالمان نامدار اسلامى و صاحب نظران زبردست درباره ى برجستگى هاى علمى، عملى، اخلاقى، كرامت و عظمت آن امام هدايت، امام جعفر صادق(ع) بسيار سخن گفته اند. اينك در اين نوشتار به طور گذرا به بيان برخى از اين اظهار نظرها و اعترافات مى پردازيم.
ابوحنيفه و امام صادق(ع)
(نعمان بن ثابت بن زوطى) معروف به (ابوحنيفه) (80 ـ 150 ه. ق.) پيشواى فرقه ى حنفى كه از نظر زمانى معاصر با امام صادق(ع) بود، درباره ى عظمت امام صادق(ع) اظهارات و اعترافات خوبى دارد. از جمله درباره ى آن حضرت گفت: (ما رايت افقه من جعفر بن محمد و انه اعلم الامه) من فقيه تر و داناتر از جعفر بن محمد نديده ام. او داناترين فرد اين امت است(1)
در زمان امام صادق(ع) منصور دوانقى، خليفه ى مقتدر عباسى، قدرت سياسى را در اختيار داشت، او همواره از مجد و عظمت بنى على و بنى فاطمه به ويژه امام صادق(ع) رنج مى برد و براى رهايى از اين رنج گاهى ابوحنيفه را تحريك مى كرد كه در برابر امام صادق(ع) بايستد؛ منصور عباسى او را به عنوان مهمترين دانشوران عصر تكريم مى كرد تا شايد بتواند بر مجد و عظمت علمى امام جعفر بن محمد(ع) فائق آيد. در اين رابطه خود ابوحنيفه نقل مى كند و مى گويد: «روزى منصور دوانقى كسى را نزد من فرستاد و گفت: اى ابوحنيفه! مردم شيفته ى جعفر بن محمد شده اند، او در بين مردم از پايگاه اجتماعى وسيعى بهره مند است، تو براى اين كه پايگاه جعفر بن محمد را خنثى كنى و در ديد مردم از عظمت او به خصوص از عظمت علمى او بكاهى، چند مسئله ى پيچيده و غامض را آماده كن و در وقت مناسب از او بپرس تا بلكه با ناتوان شدن جعفر بن محمد از پاسخ گويى، او را تحقير نمايى و ديگر، مردم شيفته ى او نباشند و از او فاصله بگيرند. در همين رابطه من چهل مسئله ى مشكل را آماده كردم و در يكى از روزها كه منصور در (حيره) بود و مرا طلبيد، به حضورش رسيدم. همين كه وارد شدم، ديدم جعفر بن محمد در سمت راستش نشسته است، وقتى كه چشمم به آن حضرت افتاد، آن چنان تحت تاثير ابهت و عظمت او قرار گرفتم كه از توصيف آن عاجزم. با ديدن منصور خليفه ى عباسى آن ابهت به من دست نداد، درحالى كه منصور خليفه است و خليفه به جهت اين كه قدرت سياسى در اختيارش هست بايد ابهت داشته باشد. سلام گفتم و اجازه خواستم تا در كنارشان بنشينم؛ خليفه با اشاره اجازه داد و در كنارشان نشستم. آن گاه منصور عباسى به جعفر بن محمد نگاه كرد و گفت: ابو عبدالله! ايشان ابوحنيفه هستند. او پاسخ داد: بلى، او را مى شناسم. سپس منصور به من نگاهى كرد و گفت: ابوحنيفه! اگر سوالى دارى از ابوعبدالله، جعفر بن محمد بپرس و با او در ميان بگذار. من گفتم: بسيار خوب. فرصت را غنيمت شمردم و چهل مسئله اى را كه از پيش آماده كرده بودم، يكى پس از ديگرى با آن حضرت در ميان گذاشتم. بعد از بيان هرمسئله اى، امام صادق(ع) در پاسخ آن بيان مى فرمود: عقيده ى شما در اين باره چنين و چنان است، عقيده ى علماى مدينه در اين مسئله اين چنين است و عقيده ى ما هم اين است. در برخى از مسائل آن حضرت با نظر ما موافق بود و در برخى هم با نظر علماى مدينه موافق بود و گاهى هم با هر دو نظر مخالفت مى كرد و خودش نظر سومى را انتخاب مى كرد و بيان مى داشت. من تمامى چهل سوال مشكلى را كه برگزيده بودم يكى پس از ديگرى با او در ميان گذاشتم و جعفربن محمد هم بدين گونه اى كه بيان شد به جملگى آنها، با متانت تمام و با تسلط خاصى كه داشت پاسخ گفت.». سپس ابوحنيفه بيان داشت: «ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس».
همانا دانشمندترين مردم كسى است كه به آرإ و نظريه هاى مختلف دانشوران در مسائل علمى احاطه و تسلط داشته باشد. و چون جعفربن محمد اين احاطه را دارد، بنابراين او داناترين فرد است.(2) همو درباره ى عظمت علمى امام صادق(ع) بيان داشت: «لولا جعفربن محمد ما علم الناس مناسك حجهم.»(3) اگر جعفر بن محمد نبود، مردم احكام و مناسك حجشان را نمى دانستند.
مالك بن انس و امام صادق(ع)
مالك بن انس (97 ـ 179 ه.ق) يكى از پيشوايان چهارگانه ى اهل سنت و جماعت و رئيس فرقه ى مالكى است كه مدتى افتخار شاگردى امام صادق(ع) نصيب وى شد.(4) او در باره ى عظمت و شخصيت علمى و اخلاقى امام صادق(ع) چنين مى گويد:
«ولقد كنت آتى جعفربن محمد و كان كثيرالمزاح و التبسم، فاذا ذكر عنده النبى(ص) اخضر و اصفر، و لقد اختلفت اليه زمانا و ماكنت إراه الا على ثلاث خصال: اما مصليا و اما صأما واما يقرإ القرآن. و ما رإيته قط يحدث عن رسول الله(ص) الا على الطهاره و لا يتكلم فى مالا يعنيه و كان من العلماء الزهاد الذين يخشون الله و مارإيته قط الا يخرج الوساده من تحته و يجعلها تحتى.)(5) مدتى به حضور جعفربن محمد مى رسيدم. آن حضرت اهل مزاح بود. همواره تبسم ملايمى بر لبهايش نمايان بود. هنگامى كه در محضر آن حضرت نام مبارك رسول گرامى اسلام(ص) به ميان مى آمد، رنگ رخساره هاى جعفر بن محمد به سبزى و سپس به زردى مى گراييد. در طول مدتى كه به خانه ى آن حضرت آمد و شد داشتم، او را نديدم جز اين كه در يكى از اين سه خصلت و سه حالت به سر مى برد، يا او را در حال نماز خواندن مى ديدم و يا در حالت روزه دارى و يا در حالت قرأت قرآن. من نديدم كه جعفر بن محمد بدون وضو و طهارت از رسول خدا(ص) حديثى نقل كند. من نديدم كه آن حضرت سخنى بى فايده و گزاف بگويد. او از عالمان زاهدى بود كه از خدا خوف داشت. ترس از خدا سراسر وجودش را فرا گرفته بود. هرگز نشد كه به محضرش شرفياب شوم، جز اين كه زيراندازى كه زير پاى آن حضرت گسترده شده بود، آن را از زيرپايش برمى داشت و زير پاى من مى گستراند.
مالك بن انس درباره ى زهد و عبادت و عرفان امام صادق(ع) بيان داشت: به همراه امام صادق(ع) به قصد مكه و براى انجام مناسك حج از مدينه خارج شديم. به مسجد شجره كه ميقات مردم مدينه است، رسيديم . لباس احرام پوشيديم، در هنگام پوشيدن لباس احرام تلبيه گويى يعنى گفتن(لبيك اللهم لبيك) لازم است.
ديگران طبق معمول اين ذكر را بر زبان جارى مى كردند. مالك مى گويد: من متوجه امام صادق(ع) شدم، ديدم حال حضرت منقلب است. امام صادق(ع) مى خواهد لبيك بگويد ولى رنگ رخساره اش متغير مى شود. هيجانى به امام دست مى دهد و صدا در گلويش مى شكند، و چنان كنترل اعصاب خويش را از دست مى دهد كه مى خواهد بى اختيار از مركب به زمين بيفتد. مالك مى گويد: من جلو آمدم و گفتم: اى فرزند پيامبر! چاره اى نيست اين ذكر را بايد گفت. هر طورى كه شده بايد اين ذكر را بر زبان جارى ساخت. حضرت فرمود:
«يابن ابى عامر! كيف اجسر ان اقول لبيك اللهم لبيك و اخشى ان يقول عزوجل لا لبيك و لا سعديك».
اى پسر ابى عامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرئت و اجازه بدهم كه لبيك بگويم؟ (لبيك) گفتن به معناى اين است كه خداوندا، تو مرا به آن چه مى خوانى با سرعت تمام اجابت مى كنم و همواره آماده ى انجام آن هستم. با چه اطمينانى با خداى خود اين طور گستاخى كنم و خود را بنده ى آماده به خدمت معرفى كنم؟! اگر در جوابم گفته شود: (لا لبيك و لاسعديك) آن وقت چه كنم؟(6) همو در سخنى ديگر درباره فضيلت و عظمت امام صادق(ع) مى گويد: «ما رإت عين و لا سمعت اذن و لا خطر على قلب بشر افضل من جعفر بن محمد)(7) هيچ چشمى نديده است و هيچ گوشى نشنيده است و به قلب هيچ بشرى خطور نكرده است، مردى كه با فضيلت تر از جعفر بن محمد باشد. درباره ى مالك بن انس نوشته اند: « و كان مالك بن انس يستمع من جعفر بن محمد و كثيرا ما يذكر من سماعه عنه و ربما قال حدثنى الثقه يعنيه.».
مالك بن انس از جعفربن محمد سماع حديث مى نمود و بسيار آن چه را كه از او سماع مى كرد, بيان مى نمود و چه بسا مى گفت: اين حديث را مرد ثقه به من حديث كرده است كه مرادش جعفربن محمد بود.(8 )
حسين بن يزيد نوفلى مى گويد: «سمعت مالك بن انس الفقيه يقول والله ما رإت عينى افضل من جعفر بن محمد(ع) زهدا و فضلا و عباده و ورعا. و كنت اقصده فيكرمنى و يقبل على فقلت له يوما ياابن رسول الله ما ثواب من صام يوما من رجب ايمانا و احتسابا فقال (و كان والله اذا قال صدق) حدثنى ابيه عن جده قال قال رسول الله(ص) من صام يوما من رجب ايمانا و احتسابا غفرله فقلت له يا ابن رسول الله فى ثواب من صام يوما من شعبان فقال حدثنى ابى عن ابيه عن جده قال قال رسول الله(ص) من صام يوما من شعبان ايمانا و احتسابا غفرله.)(9) از مالك بن انس فقيه شنيدم كه گفت: به خدا سوگند! چشمان من نديد فردى را كه از جهت زهد، علم، فضيلت، عبادت و ورع برتر از جعفر بن محمد باشد. من به نزد او مى رفتم. او با روى باز مرا مى پذيرفت و گرامى مى داشت. روزى از او پرسيدم: اى پسر پيامبر! ثواب روزه ى ماه رجب چه ميزان است؟ او در پاسخ روايتى از پيامبر نقل كرد. به خدا سوگند هرگاه چيزى از كسى نقل كند درست و راست نقل مى كند. او در پاسخ گفت: پدرم از پدرش و ازجدش و از پيامبر نقل كرده است كه ثواب روزه ى ماه رجب اين است كه گناهانش بخشيده مى شود. سپس اين پرسش را در باره ى روزه ى ماه شعبان هم بيان كردم و حضرت همان پاسخ را داد.
ابن شبرمه و امام صادق(ع)
عبدالله بن شبرمه بن طفيل ضببى معروف به (ابن شبرمه) (72 ـ 144 ه.ق.) قاضى و فقيه نامدار كوفه، درباره ى امام صادق(ع) مى گويد: «ماذكرت حديثا سمعته من جعفربن محمد(ع) الا كادان يتصرع له قلبى سمعته يقول حدثنى ابى عن جدى عن رسول الله.»(10) به ياد ندارم حديثى را از جعفربن محمد شنيده باشم جز اين كه در عمق جانم تاثير گذاشته باشد. از او شنيدم كه در نقل حديث مى گفت كه از پدرم و از جدم و از رسول خدا(ص) اين روايت را نقل مى كنم. همو گفت: «واقسم بالله ما كذب على ابيه و لا كذب ابوه على جده و لا كذب جده على رسول الله.»(11) به خدا سوگند! نه جعفر بن محمد در نقل روايات از پدرش دروغ مى گفت و نه پدرش بر جدش دروغ مى گفت و نه او بر پيامبر(ص). يعنى آنچه كه در سلسله ى سند روايات جعفر بن محمد وجود دارد جملگى درست است.
ابن ابى ليلى و امام صادق(ع)
شيخ صدوق روايتى نقل مى كند كه محمدبن عبدالرحمان معروف به (ابن ابى ليلى) (74 ـ 148 ه.ق.) فقيه، محدث، مفتى و قاضى بنام كوفه نزد امام صادق(ع) رفت و از آن حضرت پرسش هايى نمود و پاسخ هاى خوبى شنيد. سپس به امام خطاب كرد و عرض نمود: «اشهد انكم حجج الله على خلقه.».(12) شهادت مى دهم كه شما حجت هاى خداوندى بر بندگانش هستيد.
عمرو بن عبيد معتزلى و امام صادق(ع)
(عمروبن عبيد معتزلى) به نزد امام جعفربن محمد(ع) مشرف شد، وقتى رسيد اين آيه را تلاوت نمود:
«الذين يجتنبون كبأرالاثم و الفواحش)(13)
سپس ساكت شد. امام صادق(ع) فرمود: چرا ساكت شدى؟ گفت: خواستم كه شما از قرآن گناهان كبيره را يكى پس از ديگرى براى من بيان نمايى. حضرت شروع كرد وبه ترتيب از گناه بزرگ تر يكى پس از ديگرى را بيان نمود. از بس كه امام خوب و عالى پاسخ عمروبن عبيد راداد كه در پايان عمروبن عبيد بى اختيار گريست و فرياد زد:
(هلك من قال برإيه و نازعكم فى الفضل و العلوم)(14)
هركه به رإى خويش سخن بگويد و در فضل و علم با شما منازعه كند, هلاك مى شود.
جاحظ و امام صادق(ع)
(ابوبحرجاحظ بصرى) (160ـ255 ه’ .ق) كه از دانشوران مشهور قرن سوم بود, درباره ى امام صادق(ع) بيان داشت:
(جعفربن محمدالذى ملاالدنيا علمه و فقهه و يقال ان اباحنيفه من تلامذته و كذلك سفيان الثورى و حسبك بهما فى هذاالباب.)(15)
جعفربن محمد كسى بود كه علم و فقه آن حضرت جهان را پركرده است و گفته مى شود كه ابوحنيفه و سفيان ثورى از شاگردان او بودند. همين در عظمت علمى آن حضرت كافى است.
عمربن مقدام و امام صادق(ع)
(عمربن مقدام) از علماى معاصر امام صادق(ع) درباره ى آن حضرت مى گويد:
(كنت اذا نظرت الى جعفربن محمد علمت انه من سلاله النبيين و قد رإيته واقفا عندالجمره يقول سلونى, سلونى.)(16)
هنگامى كه جعفربن محمد را مى ديدم, مى فهميدم كه او از نسل پيامبران است. خودم ديدم كه در جمره ى منى ايستاده بود و از مردم مى خواست كه از او بپرسند و از علم سرشار او بهره مند شوند…
شهرستانى و امام صادق(ع)
ابوالفتح محمدبن ابى القاسم اشعرى معروف به (شهرستانى) (479ـ547 ه’ .ق) دركتاب گرانسنگ (الملل و النحل) درباره ى عظمت امام صادق(ع) مى نويسد:
(و هو ذوعلم عزيز فى الدين و ادب كامل فى الحكمه و زهر بالغ فى الدنيا و ورع تام عن الشهوات.)(17)
امام صادق(ع) در امور و مسايل دينى, از دانشى بى پايان و در حكمت, از ادبى كامل و نسبت به امور دنيا و زرق و برق هاى آن, از زهدى نيرومند برخوردار بود و از شهوت هاى نفسانى دورى مى گزيد.
ابن خلكان و امام صادق(ع)
ابن خلكان درباره ى امام صادق(ع) مى نويسد:
(احدالأمه الاثنى عشر على مذهب الاماميه و كان من سادات اهل البيت و لقب بالصادق لصدق مقالته و فضله اشهر من ان يذكر.)
او يكى از امامان دوازده گانه ى اماميه و از بزرگان اهل بيت رسول خدا(ص) بود. به جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت يافت و فضل او مشهورتر از آن است كه نيازمند به توضيح داشته باشد.
ابن خلكان همچنين مى نويسد: امام صادق(ع) در صنعت كيميا (شيمى) از مهارت خاصى بهره مند بود, ابوموسى جابربن حيان طرطوسى, شاگرد او بود. جابر كتابى شامل هزار ورق تإليف كرد كه تعليمات جعفربن صادق را در برداشت و حاوى پانصد رساله بود. (18)
ابن حجر عسقلانى و امام صادق(ع)
شهاب الدين ابوالفضل احمدبن على مصرى شافعى, مشهور به (ابن حجر عسقلانى) (773ـ852 ه’ .ق) درباره ى امام صادق(ع) مى گويد:
(جعفربن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب فقيهى است بسيار راست گفتار. )(19)
ابن حجر در كتاب تهذيب التهذيب از ابى حاتم و او از پدرش نقل مى كند كه درباره ى امام صادق(ع) بيان داشت:
(لايسإل عن مثله.)
و نيز مى نويسد: ابن عدى گفته است:
(و لجعفراحاديث و نسخ و هو من ثقات الناس… و ذكره ابن حبان فى الثقات و قال كان من سادات اهل البيت فقها و علما و فضلا… و قال النسايى فى الجرح و التعديل ثقه.)(20)
براى جعفربن محمد احاديث و نسخه هاى بسيار است. او از افراد موثق است. ابن حبان او را در زمره ى ثقات قرار داده است و گفته است: جعفربن محمد از بزرگان اهل بيت رسول خدا(ص) است و ازجهت فقه, علم و فضل مقام بالايى دارد. (نسايى) در جرح و تعديل, امام صادق(ع) را از افراد (ثقه) معرفى كرده است.
صاحب (سيراعلام النبلإ) و امام صادق(ع)
صاحب (سيراعلام النبلإ) درباره ى امام صادق(ع) مى نويسد:
جعفربن محمد بن على بن حسين كه از فرزندان حسين بن على ريحانه ى رسول خدا(ص) است, يكى از بزرگان است كه مادرش (ام فروه) دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر است و مادر ام فروه (اسمإ) دختر عبدالرحمان بن ابى بكر است. به همين جهت است كه آن حضرت مى گفت: من از دو جهت به ابوبكر منتسبم. او بزرگ بنى هاشم است. از محضر علمى او افراد بسيارى كسب فيض كردند, از جمله, فرزندش (موساى كاظم), (يحيى بن سعيد انصارى), (يزيد بن عبدالله), (ابوحنيفه), (ابان بن تغلب), (ابن جريح), (معاويه بن عمار), (ابن اسحاق), (سفيان), (شبعه), (مالك), (اسماعيل بن جعفر), (وهب بن خالد), (حاتم بن اسماعيل), (سليمان بن بلال), (سفيان بن عينيه), (حسن بن صالح), (حسن بن عياش), (زهيربن محمد), (حفص بن غياث), (زيد بن حسن), (انماطى), (سعيدبن سفيان اسلمى), (عبدالله بن ميمون) (عبدالعزيزبن عمران زهرى), عبدالعزيزدراورى), (عبدالوهاب ثقفى), (عثمان بن فرقد), (محمدبن ثابت بنانى), (محمدبن ميمون زعفرانى), (مسلم زنجى), (يحيى قطان), (ابوعاصم نبيل) و…(21)
همو در كتاب (ميزان الاعتدال) مى نويسد:
جعفربن محمد يكى از امامان بزرگ است كه مقامى بس بزرگ دارد و نيكوكار و صادق است.(22)
ابن حجر هيتمى و امام صادق(ع)
شهاب الدين ابوالعباس, احمدبن بدرالدين شافعى, معروف به (ابن حجر هيتمى) (909ـ974 ه’ .ق) در (صواعق المحرقه) درباره ى امام صادق(ع) مى نويسد:
مردم از آن حضرت دانش هاى بسيارى فرا گرفته اند. اين علوم و دانش ها توسط مسافران به همه جا راه يافت و سرانجام آوازه ى جعفربن محمد در همه جا پيچيده شد. عالمان بزرگى مانند (يحيى بن سعيد), (ابن جريج), (مالك), (سفيان ثورى), (سفيان بن عينيه), (ابوحنيفه), (شعبه) و (ايوب سجستانى) از او حديث نقل كرده اند.(23)
ميرعلى هندى و امام صادق(ع)
(ميرعلى هندى) كه از علماى نامدار اهل سنت است و در همين دوره ى معاصر مى زيست درباره ى عظمت علمى و اخلاقى امام صادق(ع) مى گويد:
آرإ و فتاواى دينى تنها نزد سادات و شخصيت هاى فاطمى رنگ فلسفى به خود گرفته بود. گسترش علم در آن زمان, روح بحث و جستجو را برانگيخته بود و بحث ها و گفتگوهاى فلسفى در همه ى اجتماعات رواج يافته بود. شايسته ى ذكر است كه رهبرى اين حركت فكرى را حوزه ى علمى اى كه در مدينه شكوفا شده بود, بر عهده داشت. ابن حوزه را نبيره ى على بن ابى طالب(ع) به نام امام جعفر كه (صادق) لقب داشت, تإسيس كرده بود. او پژوهشگرى فعال ومتفكرى بزرگ بود و با علوم آن عصر به خوبى آشنايى داشت و نخستين كسى بود كه مدارس فلسفى اصلى را در اسلام تإسيس كرد.
در مجالس درس او تنها كسانى كه بعدها مذاهب فقهى را تإسيس كردند, شركت نمى كردند بلكه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دست در آن حاضر مى شدند.
(حسن بصرى) موسس مكتب فلسفى (بصره) و (واصل بن عطا) موسس مذهب (معتزله), از شاگردان او بودند كه از زلال چشمه ى دانش او سيراب مى شدند.(24)
پىنوشتها:
1 ـ شمس الدين ذهبى, سيراعلام النبلإ, ج 6, ص ;257 تاريخ الكبير, ج 2, ص 199 و 198, ح 2183.
2 ـ سيراعلام النبلإ, ج 6, ص ;258 بحارالانوار, ج 47, ص 217.
3 ـ شيخ صدوق, من لايحضره الفقيه, ج 2, ص 519, طبع قم, نشر اسلامى.
4 ـ سيراعلام النبلإ, ج 6, ص 256.
5 ـ ابن تيميه, التوسل و الوسيله, ص ;52 جعفريان, حيات فكرى و سياسى امامان شيعه, ص 327.
6 ـ شيخ صدوق, امالى, ص 143, ح 3.
7 ـ شهيد مطهرى, سيرى در سيره ى أمه اطهار(ع), ص 149.
8 ـ شرح الاخبار فى فضايل الأمه الاطهار, ج 3, ص 299, ح 1203.
9 ـ امالى صدوق, ص 435 و 436, ح 2.
10 و 11 ـ همان, ص 343, ح 16.
12 ـ من لايحضره الفقيه, ج 1, ص 188, ح 569.
13 ـ سوره نجم, آيه 32.
14 ـ كلينى, كافى, ج 2, ص 285 ـ 287.
15 ـ رسأل جاحظ, ص ;106 حيات فكرى و سياسى امامان شيعه, ص 328.
16 ـ سيراعلام النبلإ, ج 6, ص 257.
17 ـ الملل و النحل, ج 1, ص ;147 حيات فكرى و سياسى امامان شيعه, ص 330.
18 ـ وفيات الاعيان, ج 1, ص ;327 سيره ى پيشوا, ص ;353 حيات فكرى و سياسى امامان شيعه, ص 330.
19 ـ تقريب التهذيب, ص 68.
20 ـ تهذيب التهذيب, ج 2, ص 104.
21 ـ سيراعلام النبلإ, ج 6, ص 255 و 256.
22 ـ لغت نامه دهخدا, ج 9, ص 3ـ13032.
23 ـ الصواعق المحرقه, ص 201.
24 ـ مختصر تاريخ العرب, ص ;193 سيره ى پيشوايان, ص 352.
فصلنامه كوثر ـ شماره 40ـ تير 79