مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و ساختار سازمان دعوت فاطمیان مصر

 چکیده

 وجود یک سازمان تبلیغی- تبشیری با نام «سازمان دعوت»، یکی از عوامل پیش­رفت و توسعه فرقه اسماعیلیه بود که سرانجام منجر به تأسیس یکی از امپراتوری­های بزرگ اسلامی به نام فاطمیان در قرن چهارم در مغرب و مصر انجامید، داشتن ساختاری پیچیده و سلسله ­مراتبی، از عواملی اصلی کارآمدی این سازمان بود.

از وجوه اصلی ساختار سازمان دعوت، به سلسله­مراتب بودن دعوت می­توان اشاره کرد که هم­آهنگ با عالم علوی، مراتب عالم سفلی از ناطق، اساس و امام شروع می­شود و با هفت مرتبه به مستجیب ختم می­گردد. وجه دیگر، مراحل دعوت بود که آموزه­های اسماعیلیه در هفت یا نه مرحله از علوم ساده و ظاهری به علوم پیچیده و باطنی حرکت می­کرد. وجه سوم نیز قلمرو دعوت بود که بر اساس آموزه­های اسماعیلی، جهان به دوازده جزیره تقسیم می­شد و برای هر جزیره، یک حجت تعیین می­گشت. در این مقاله وجوه اصلی ساختار سازمان دعوت مطالعه می­شود.

واژگان کلیدی

داعی، دعوت، داعی­الدعات، باب، حجت، جزیره، ساختار، سازمان.

مقدمه:

نهضت اسماعیلیه در پایان قرن دوم هجری، در عرصه حیات دینی و سیاسی پا نهاد و حدود یک قرن و نیم با جمعی از امامان ستر و داعیان فعالیت کرد و در پایان قرن سوم، با تشکیل حکومت در مغرب، در عرصه سیاسی و دینی ظاهر شد و در بیشتر نقاط جهان اسلام دعوت خود را گسترانید.

بی تردید پیروزی­های پی­درپی این نهضت، مرهون داشتن یک ساختار پیچیده و منسجم سیاسی و دینی به نام «سازمان دعوت» بود که به تصریح منابع، از سلمیه شام رهبری می شد. این سازمان تأثیر چشم­گیری در جذب و گسترش دعوت در میان پیروان این فرقه و تحکیم حکومت آنها به مدت سه قرن در افریقیه و مصر داشت.

از آن­جا که عمل­کرد این سازمان بر جریان گسترش فرقه اسماعیلیه در سایر سرزمین­های اسلامی تأثیر نهاد و به کسب موفقیت­های چشم­گیری چون اختصاص حجم گسترده­ای از مخاطبان قشرهای مختلف اجتماعی منتهی شد، اساس کار این تحقیق بر شناخت محتوا و ساخت سازمان دعوت فاطمیان قرار گرفت. این سازمان طی زمان نسبتاً طولانی خلافت فاطمیان و حتی پس از آن، فعالانه در عرصه­های مختلف دعوت حضور داشت. بنابراین به منظور ایضاح ساختار، عمل­کرد و ارکان این سازمان،  به این سؤال­ها می­بایست پاسخ داد:

1. ساختار سازمان دعوت فاطمیان چگونه بود؟

2. این سازمان چه کارکردی داشت؟

3. ارکان این سازمان چه بود؟

تعریف مفاهیم و اصطلاحات

سازمان به مفهوم کلی، عبارت است از: روابط منظم افرادی که تحت سلسله­مراتب مختلف، دارای وظایف مختلف، ولی دارای هدف مشترک هستند که برای نیل به آن هم­کاری دارند.[1] اما دعوت که ماده آن دعو بر وزن فعل به معنای خواندن است، یعنی میل و گرایش به سوی تو در اثر صدایی که از تو صادر می شود.[2] هم­چنین گفته­اند: دعا، دعاء، دعوی؛ یعنی میل و رغبت و شوق پیدا کردن به چیزی.[3] دعوت را گاهیً مترادف با تبلیغ یا مأموریت می­گیرند؛ ولی مفهوم آن در اصطلاح اسماعیلی عام­تر از تبلیغ است و در مفهوم دینی و سیاسی، یعنی فراخواندن کسی برای قبول یا پیوستن به جنبش یا قیام شخص یا خاندانی که مدعی حق امت است. هم­چنین بر کل سلسله­مراتبی اطلاق می­گردد که در درون یک سازمان خاص دینی، برای این منظور پدید می­آید. اسماعیلیان اغلب به نهضت خود به طور ساده، «دعوت»  یا به صورت رسمی­تر «الدعوه­الهادیه»[4] می­گفتند. واژه دعوت در قرآن به صورت­های مختلف به کار رفته است؛ مانند «ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ…». [5]

دوازده نفر از اصحاب پیامبر، آن حضرت را در کار دعوت و رساندن پیام الهی به گوش مردم کمک می کردند؛ همان­طور که حضرت موسی(ع) را دوازده نقیب و حضرت عیسی(ع) را دوازده حواری یاری می­نمودند.[6] اصطلاح دعوت در بخش نخست قرن دوم، رنگ سیاسی خاص پیدا کرد. اما نخستین بار، پدید آمدن یک سازمان دعوت متخصص از زمان امام صادق(ع) گزارش شده است. امام عده­ای از شاگردان خود از جمله ابوالخطاب و مفضل­بن­عمر را به عنوان داعی، برای راه­نمایی مردم در کوفه و جاهای دیگر نصب فرمودند.[7] هم­چنین دو داعی به نام­های ابوسفیان و حلواتی را برای اشاعه دین به مغرب فرستادند.[8] تا این­که سرانجام در نیمه دوم قرن سوم، دعوت اسماعیلی به صورت یک جنبش اصلاحی دینی، سیاسی و اجتماعی سر برآورد.

ساخت عبارت است از: ترکیب عقلایی از روابط بین افراد، روابط ناشی از نقش و مقام، روابط بین سازمان رسمی و غیررسمی، و قوانین و مقررات که نیل به اهداف سازمان را ممکن می­سازد.[9]

ساختار سازمان دعوت:

از وجوه اصلی ساختار سازمان دعوت، به سلسله مراتب بودن دعوت، مرحله بودن آن و قلمرو دعوت می­توان اشاره نمود که ذیلاً به هر کدام از ابعاد ساختاری، به­صورت خلاصه اشاره می­گردد:

الف) مراتب دعوت

یکی از وجوه ساختاری سازمان دعوت، بعد سلسله­مراتبی آن است که از اعتقادات اسماعیلیه سرچشمه می­گیرد. دعوت فاطمی در هم­آهنگی با اهمیت خاصی که به اصل سلسله­مراتبی در اندیشه اسماعیلیه فاطمی داده می­شد، بر مبنای سلسله­مراتب سازمان یافته بود. در عقاید اسماعیلیه، در حقیقت میان سلسله­مراتب زمینی «سفلی» دعوت فاطمی که بالاترین مراتب آن ناطق، وصی، اساس، امام و غیره  بود با سلسله­مراتب آسمانی «علوی»، مطابقت نزدیکی وجود داشت.[10] به­نظر می­رسد که تعالیم گنوسی و اشخاصی مانند ابوالخطاب، در شکل­گیری سلسله­مراتب دعوت «سازمان دعوت»، نقش اساسی داشته­اند.[11]

ابوالخطاب علاوه بر تأثیر در اصل پیدایش اسماعیلیه، در سلسله­مراتب بودن دعوت هم مؤثر بود.[12] او برای اشخاص مراتبی هم­چون فرشتگان، پیامبران و غیره قائل بود.[13]

دعوت اسماعیلی به صورت سلسله­مراتب مختلف که یک­پارچه از زمین تا آسمان امتداد داشت، تصور شده بود. شخصیت­های انسانی، محور افقی این ساختار و موجودات آسمانی محور عمودی آن را به وجود می­آوردند. تمامی نظام از جنبه نمادین با نقشه جهان­شناختی افلاک، سیارات و اختران در سده­های میانه پیوستگی داشت.

ریاست حدود دین را در سطح زمینی، در دور حاضر که دور اسلام باشد، پیامبر(ص) به عنوان ناطق داشت که آورنده شریعت بود؛ بعد از او به ترتیب وصی، امام، باب، حجت، داعی بلاغ، داعی مطلق، داعی محصور، مأذون اکبر و مأمون محصور بودند.[14]

ویژگی ترتیبی سازمان دعوت نبایستی این گمان را ایجاد می­کرد که این سازمان، نهادی از نخبگان به­شمار می­آید که از اعضای جامعه اسماعیلی جداست. بلکه همه پیروان مذهب اسماعیلی ملزم بودند که رسماً به دعوت تشرف آورند و سوگند عهد نسبت به امام زمان یاد کنند. پس از این سوگند آنها مستجیب یا مؤمن خوانده می­شدند. به عبارت دیگر، پیروان مذهب اسماعیلی تنها از طریق دعوت می­توانستند رابطه و پیوند روحانی و معنوی خود را با امام برقرار سازند؛ یعنی دعوت تشخص و تجسد حضور امام و تعالیم او بود و هر اسماعیلی از روستایی و خانه­دار ساده تا داعی ارشد، می­توانست خود را جزیی از اهل­الدعوه به شمار آورد.[15] بنابراین، سلسله­مراتبی بودن سازمان دعوت، علاوه بر داشتن کارکردهای مدیریتی و نظارتی، منشأ دینی داشته است. اطاعت و فرمان­بری از امامان جز با پیروی از کسانی که در مرتبه پایین­تر دست­نشاندگان آنها برای هدایت مردم بودند- چه از دور و چه از نزدیک، چه در ظاهر و چه در باطن- اعتباری نداشت. لذا مؤمنان بایست به واسطه آنها، تسلیم و اطاعت خود را از امام اظهار می­داشتند. پس دستگاه دعوت، یعنی سلسله­مراتب یا حدود اسماعیلی مراجع ثانوی، تابع امام به­شمار می­آمدند که برای هدایت و تعلیم مردم منصوب شده بودند. همه مؤمنان بایست در مجالس حضور می­یافتند و  ارکان دین و علوم دینی و حکمت را از مراجع بالاتر می­آموختند.[16]

کرمانی به بهترین وجه به بحث سلسله­مراتب دعوت پرداخته است. او هفت مرتبه را در دعوت ذکر می­کند که با سلسله­مراتب افلاک هفت­گانه سماری تطبیق می­کند. وی در جدولی تطابق حدود سفلی با حدود علوی نجومی را نشان می­دهد.[17]

حدود علوی

حدود سفلی

موجود اول که مبدأ اول است

فلک اعلا

موجود اول که ناطق است

رتبه تنزیل

موجود دوم که منبعث اول است

فلک دوم

موجود دوم که اساس است

رتبه تنزیل

موجود سوم

فلک سوم زحل

موجود سوم که امام است

رتبه تأویل

موجود چهارم

فلک چهارم مشتری

موجود چهارم که باب است

رتبه فصل­الخطاب که ملک است

موجود پنجم

فلک پنجم مریخ

موجود پنجم که حجت است

رتبه حکم در آن­چه حق یا باطل است

موجود ششم

فلک ششم شمس

موجود ششم که داعی بلاغ است

رتبه احتجاج و تعریف معاد

موجود هفتم

فلک هفتم زهره

موجود هفتم که داعی مطلق است

رتبه تعریف حدود علوی و عبادت باطن

موجود هشتم

فلک هشتم عطارد

موجود هشتم داعی محدود

رتبه عبادت ظاهری

موجود نهم

فلک نهم قمر

موجود نهم مأذون مطلق

رتبه اخذ میثاق و پیمان

موجود دهم

فلک دهم طبایع

موجود دهم مأذون محدود یا مکاسر

رتبه جذا النفس مستجیب

همان­گونه که در جدول مندرج است، در مقابل حدود روحانی ده­گانه، حدود ده­گانه جسمانی قرار دارند که به ترتیب نزولی عبارتند از:

1. ناطق: که رسول اولوالعزم و دارای رتبه تنزیل است.[18] برابر اساس اسماعیلیه، هفت ناطق صاحب شریعت یعنی هفت پیامبر دین­آور از آغاز خلقت آدم تا زمان آنها آمده و رفته­اند. دوره هر کدام از آنها به مدت هزار سال بوده است. این ناطق­ها عبارتند از آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد و محمدبن اسماعیل هر ناطق وصی­ای داشته که به نام اساس خوانده می­شود. هر ناطقی دوازده امام دارد که امام آخرین آنها در هر دوره شریعت، به نام امام قائم قیامت شمرده می­شود. وظیفه ناطق، آوردن دین جدید و نسخ شریعت پیش از خود است.[19]

2. اساس: هم­رتبه موجود دوم دارای رتبه تنزیل است.[20] براساس اعتقادات اسماعیلیه، هر یک از ناطقان وصی­ای داشتند که در اصطلاح اسماعیلیه به نام «اساس» خوانده می­شود که همان امام اول بلافصل هر پیامبر به­شمار می­آید و وظیفه او بیان رموز شریعت تازه است.[21] در دوره هر شریعت تنها یک اساس وجود دارد.[22]

3. امام: سومین مرتبه در سلسله­مراتب و هم­شأن موجود سوم است.[23] وظیفة امام حفظ شریعت و تعلیم داعیان و حجت­هاست.[24] اطاعت از امامان ممکن نیست جز با پیروی از کسانی که در مرتبه پایین­تر از او هستند. بنابراین، مؤمنان باید به واسطه آنها تسلیم شوند و اطاعت خود را از امام اظهار دارند. لذا دستگاه دعوت یا همان سلسله­مراتب حدود اسماعیلی مراجع ثانوی، تابع امام هستند که برای هدایت مردم منصوب شده­اند.

در هر عصری تنها یک امام وجود دارد و در هر دوره شریعت تعداد آنها هفت تن است و پس از هفت تن را امامان قائم می­خوانند. وظیفه امام حل مشکلات ظاهری شرعی است.[25] او به درجه تکامل می­رسد و بر همه اسرار آگاهی دارد.[26] امام همان خلیفه است که سرچشمه علوم دینی باطنی به­شمار می­آید و گسترش دعوت از طریق تعلیم، بزرگ­ترین وظیفه اوست.[27] امام در رأس نظام فاطمی قرار داشت.[28] حق زعامت به صورت موروثی از پدر به فرزند او می­رسید و بایست از فرزندان امام حسین(ع) می­بود. نص امام پیشین، از شرایط لازم برای امام است.[29] بنا بر اعتقادات اسماعیلیه، رهبری هر شخصی غیر از امام فاطمی، غصب است و علم و اسرار امامت لحظه قبل از مرگ امام به جانشین او حلول می­کند.[30]

داشتن صفاتی که امام را فوق بشر قرار می­داد، باعث می­شد تا تبعیت مردم از امام تبیعیت کنند. این صفات و امتیازات عبارتند از: عصمت، اعملیت و تعلیم باطن و غیب­گویی.[31]

علاوه بر صفات عالی چون عصمت،[32] غیبت­گویی[33] و علم، امتیازات بارز دیگر امام فاطمی عبارت بودند از: واسطه فیض الهی، حجت خدا بر خلق و خلیفه او بر زمین،[34] جلوه­ای از تجلیات نور الهی،[35] شفیع انسان­ها نزد خدا،[36] وسیله نجات و تقرب مردم و یا ثمره نبوت، معدن فضایل،[37] هادی صراط مستقیم،[38] و زایل­کننده آتش جهنم و راه­گشای بهشت،[39] شافع معاد،[40] آشنا به علوم ربانی و عالم روحانی[41] و رمز پذیرش اعمال.[42] امام اسباب نجات، باب رحمت و سعادت به­شمار می­آید که بر بندگان گشوده شده[43] و واجب است که او فاضل­ترین، شجاع­ترین، کریم­ترین و عالم­ترین فرد زمان خود باشد.

امام فاطمی القابی داشت که از بعد قدسی و کاریزمایی او حکایت می­کردند؛ از جمله:

3-1. امام: که نخستین لقب مهم و تعیین کننده بود؛

3-2. خلیفه:[44] این واژه، پسوندهای متعددی هم­چون الله یا رسول داشت؛[45]

3-3. امام­المسلمین و امیرالمومنین؛[46]

3-4. سلطان؛

3- 5. سیدنا و مولانا، هادی دعاة­المؤمنین، کاشف­الغمه و غیاث­الانام، ولی عصر، ولی نعمتنا و تاج­الدعوة الالهیه.[47]

4. باب، هم­رتبه موجود چهارم به­شمار می­آید و رتبه فصل­الخطاب را دارد. بعضی از متون اسماعیلی نزاری، رتبه باب را با حجت یکی می دانند.[48] در شمار اندکی از منابع اسماعیلی دوره فاطمی، واژه باب یا باب­الابواب درباره رییس اجرایی سازمان دعوت به کار رفته است.[49] رتبه باب در اصطلاح دینی اسماعیلیه، بیشتر معادل اصطلاح رسمی داعی­الدعات به کار رفته است.[50]

بسیاری از نویسندگان اسماعیلی، المؤید فی­الدین شیرازی را باب مستنصر فاطمی خوانده­اند، حال آن­که تاریخ­نویسان غیراسماعیلی، از وی را داعی الدعات نامیده­اند.[51]

در دوره فاطمی به ویژه تا زمان الحاکم، مرتبه باب و منصب قاضی­القضاتی در دست یک نفر بود که هم­زمان وظیفه تبلیغ و ترویج مذهب اسماعیلی و وظیفه قضا را بر عهده داشت.[52] در مراسم و تشریفات رسمی فاطمیان در مواقعی که هر دو منصب از آن یک نفر بود، داعی­الدعات یا باب­الابواب مرتبه­ای پس از قاضی­القضات را داشت.[53]

نوشته­های اسماعیلی به طور کلی متفق­القولند که باب باید از عالم­ترین افراد دعوت­الهادیه و صاحب صلاحیت اخلاقی باشد. شخص باب تعلیمات و دستورهای امام را به حجت­ها منتقل می­کرد. او متولی نصب داعیان در مناطق و شهرهای قلمرو فاطمی مانند صور، عنکا، رمله، عسقلان و غیره بود.[54]

در دوره استقرار خلافت فاطمیان در مصر، باب دارای جایگاه والایی شد و به همین جهت، به باب­الابواب معروف گردید. به دلیل برتری و کرامت مقام باب، المؤید فی­الدین شیرازی را به لحاظ رتبه و شأن و نزدیکی به امام فاطمی، باب مستنصر نامیده­اند. رتبه باب از عهد مستنصر بالله نزد اسماعیلیه سیر صعودی پیموده و از این پس مرتبه باب، معادل داعی­الدعات به کار رفته است.[55]

5. حجت: لفظ حجت در قرآن وجود دارد که به معنای دلیل، برهان، گواه و احتجاج است. در دعوت نزاری، بعضی­ها مقام باب را با حجت یکی می­دانند که بعد از امام، میان امام و مردم واسطه و به اصطلاح باب شمرده می­شود که دستورهای امام را برای اجرا به خلق، از او می گیرد و به دیگران می فهماند.[56] رهبران مرکزی فرقه اسماعیلیه، بیش از اصلاح عبیدالله برای خود مقام حجت قائل بودند.[57] مردم فقط از طریق حجت می­توانستند با امام تماس حاصل نمایند. عبیدالله مقام خود و اسلاف خود را از مقام حجتی به مرتبه امامت بالا برد.[58]

اسماعیلیان فاطمی حجت را در ارجاع به یکی از رجال در سلسله­مراتب دینی­شان خصوصاً برای کسی به کار می­برند که از طریق او مهدی غایب دور از دست­رس، برای پیروانش دست­یافتنی می­شد.[59] حجت در دوره ستر اهمیت خاصی دارد و در دوره غیبت امام قائم، «محمد بن اسماعیل» حجت او باید در میان مردم باشد.[60]

اسماعیلیان نخستین، معنای دیگری هم برای حجت قائل بودند و آن را به مفهوم جانشین ناطق به کار می­بردند. این در زمانی بود که ناطق و جانشین او، هر دو در قید حیات باشند، لذا آنان امام علی(ع) را حجت پیامبر می­دانستند.[61] در این معنا، امام نخست قبل از آن­که به مقام امامت برسد، حجت است. وجود چندین حجت برای یک امام جایز است ولی تنها حجت کبرا می­تواند پس از امام زمان خود، به مرتبه امامت برسد.[62] ملل و نحل­نویسان از دوازده حجت نام می­برند که هر یک از آنان بر یکی از جزایر دوازده­گانه گماشته می­شدند. از دوازده حجت، چهار نفر ملازم امام و هفت نفر مأمور جزایر هفت­گانه بودند.[63]

6. داعی بلاغ موجود ششم از حدود سفلی که رتبه استدلال آوردن و با معاد آشنا کردن دارد و هم­شأن فلک ششم از سلسله­مراتب حدود علوی است.  او بعد از حجت، بالاتر از همه داعیان قرار دارد.[64] او نقش رابط میان پایگاه مرکزی دعوت در پایتخت فاطمیان و پایگاه های محلی یک جزیره را عهده­دار است.[65] او بدون قید و شرط بر همه داعیان و کارها ریاست و نظارت دارد.

داعی بلاغ اوامر داعی­الدعات را به مناطق می­رساند و منشی رسائل، امین عام و دبیر ابلاغ و تحویل نامه­های وارده بود.[66] داعی بلاغ مجوز داشت تا برای نوکیشان، معاد را تعریف کند و مردم را به کیش اسماعیلی فراخواند و با مخالفان احتجاج نماید.

7. داعی مطلق در دور استتار، نیابت امام را به عهده می­گیرد. وظیفه آشنا کردن با عبادت باطن را دارد.[67] داعی مطلق عناصر عقلانی و نظری اعمال و رسوم دینی را تعلیم می­دهد و در غیاب حجت و داعی بلاغ، عامل اصلی امر دعوت است. او با اختیار مطلق و اقتدار عمل می­کند و هر جا و هر وقت که بتواند مردم را به اسماعیلیه دعوت کند.[68]

8. داعی محدود وظیفه او آشنا کردن با عبادت ظاهر بود و ظاهراً دستیار اصلی داعی مطلق به­شمار می­آمد.[69] در دوره نزاری، گاهی به او معلم یا مأذون اکبر می­گفتند. در وجه تسمیه داعی محدود گویند که او برای تبلیغ به ناحیه معین و محدودی می­رفت و نمی­توانست از آن­جا به نقطه دیگری برود مگر با اجازه داعی­الدعات.[70]

9. مأذون مطلق رتبه اخذ میثاق و پیمان را دارد و هم­شأن فلک نهم یعنی ماه از حدود علوی است.[71] هر داعی دستیارانی به­نام داعی مأذون داشت. تعلیم اعمال و رسوم ظاهری عبادت و اخذ میثاق مهم­ترین وظیفه آنها بود. او می توانست قواعد دعوت را برای گروندگان توضیح دهد و زمینه جلب آنان را به مذهب اسماعیلی فراهم آورد. او را گاهی فقط مأذون می­خواندند و غالباً داعی می­شد.[72] او تحت نظر داعی می­توانست برای هر کس تبلیغ کند.[73] در دوره نزاری به مأذون مطلق رفیق، لاصق و مأذون اکبر می­گفتند.[74]

10 مأذون محدود یا مکاسر پایین­ترین مرتبه رسمی در سلسله­مراتب کرمانی، رتبه مأذون محدود است که رتبه جذب دل­های گروندگان و هم­شأن موجود دهم را دارد.[75] مکاسر که به معنای شکننده است، وظیفه داشت تا گروندگان بالقوه آینده را جلب و وابستگی آنها به مذهب قبلی را قطع کند.[76]

مأذون محدود یا مأذون اصغر، فقط برای عده­ای معلوم و معین می­توانست تبلیغ کند و انها را دعوت نماید، به خلاف مأذون مطلق که برای همه می­توانست این­کار را انجام دهد.[77] او موظف بود تا با بحث و گفت­گو با شاگردان، همه ادله و استدلال­های آنان را بشکند و با در هم شکستن مقاومت آنان و ویران نمودن بنیان عقاید پیشین آنها، کار خود را شروع نماید. وی با این عمل، می­توانست زمینه پذیرش دیگر مراحل دعوت را فراهم آورد. داشتن زبان رسا و شیوا و توان­مندی بالا در مجادله و مناظره و آشنایی با علم فرق و مذاهب و نقطه ضعف و قوت آنها، از شرایط و ویژگی­های داعی مأذون بود.[78]

رتبه مأذون محدود یا مکاسر، آخرین رتبه در سلسله­مراتب کرمانی است، ولی در بعضی متون اسلامی، مراتب دیگری نقل شده از جمله جناح ایمن، مکالب، مستجیب.[79]

11. جناح ایمن و جناح أیسر این جناح همیشه با داعی مطلق بودند و هنگام عزیمت او به مناطق، برای امر دعوت، آن­جا را قبلاً آماده می کردند و در حکم دو دست او بودند و کارهای دشوار را انجام می­دادند. آنان پیش از عزیمت داعی، از طرف وی به نواحی می­رفتند و اوضاع سیاسی و علمی و ادبی و شورایی و مدارس را مطالعه می­کردند. آنها روحیه مردم و مراتب قوت و ضعف و مکانت اجتماعی محل را بررسی می­نمودند و گزارش امر را به داعی مطلق تقدیم می کردند. سپس داعی موردنظر با اطلاع قبلی از اوضاع ناحیه به آن­جا عزیمت می­کرد.[80]

12. مکالب مرتبه بالاتر از مستجیب بود. او وظیفه تجسس و کسب اطلاع از زمینه دعوت را برعهده داشت و افراد داوطلب را به داعی­الدعات معرفی می­کرد. مکالب شخصی قیافه­شناس و به منزله سگ شکاری بود که پیش صیاد به تعقیب شکار می­پرداخت.[81]

13. مستجیب آخرین حد از سلسله­مراتب دعوت است. این عنوانی بود که به داوطلب جدید اطلاق می­شد. او می­بایست دارای فهم و حسن مظهر و هیکل مناسب و نیکوسخن و آوای دل­پذیر می­بود تا بتواند تأثیر مطلوبی در مخاطب ایجاد کند و در اجتماعات با حسن قبول مواجه گردد.[82]

ب) مراحل دعوت

یکی از وجوه ساختاری سازمان دعوت، بعد مرحله­ای بودن دعوت است. منابع سنی ابن­رزّام و اخومحسن، هفت یا نه مرحله برای ورود فرد به کیش اسماعیلی شمرده­اند[83] برخی دیگر از منابع ضد فاطمی، نوعی دیگر از سلسله­مراتب را ذکر کرده­اند و برای هر مرحله از فرآیند جدا ساختن شخص از مذهب سابق خود و راه­نمایی او به مذهب جدید، نام های متفاوتی به کار برده­اند.[84]

نیشابوری از داعیان اسماعیلی می­گوید:

از داعیان انتظار می­رود که مستجیبان را به تدریج و مرحله به مرحله تعلیم و تربیت کنند. پیروی از اصل تدرّج، یعنی رفتن از علوم بسیط به علوم پیچیده و باطنی در مورد تنظیم تقریرات و مجالس درس برای اسماعیلیان عادی و دوره­های تعلیمی خود داعیان در مؤسسات قاهره رعایت می­شده است.[85]

ابن ندیم این تدرّج را به طریقی دیگر بیان می­کند و می­گوید:

اسماعیلیه را بلاغات سبعه می­باشد که کتاب بلاغ اول برای عامه، کتاب بلاغ دوم برای کسانی که اندکی از ایشان بالاترند… کتاب بلاغ هفتم که در آن حاصل مذهب و کشف اکبر آمده است.[86]

متون اسماعیلی امر تدریجی بودن دعوت را به کودکی شیرخوار تشبیه می­کردند و می­گفتند: «مبتدی مانند کودک است؛ نخست به کودک شیر می دهی و تنها وقتی بزرگ­تر شد، غذاهای مقوی­تر و سفت­تر به او می خورانی.[87] کار دعوت در سه مرحله انجام می­گیرد: مرحله نخست، با شیرخوارگی نوزاد، مرحله دوم با پرورش کودک و مرحله سوم با پرورش ذهن جوان مطابق است تا به بلوغ و کمال برسد؛ اما نوزاد را باید با احتیاط و آرام آرام تغذیه داد. اگر در آغاز پیدایش به او زیاد بخورانی، وی را هلاک می­سازی. پس داعی باید به شاگرد خود دانش­های سبک تعلیم کند تا به جذب و هضم آن قادر باشد. ایجاد سؤال از طریق تشکیک در آیه­ای از قرآن یا حکمی از احکام صورت می­گرفت.[88] مثلاً حروف مقطعه قرآن به چه معناست؟ یا چرا باید از نطفه­ای که حیات آدمی به آن است غسل کرد، اما ادرار که دفع فضولات است غسل ندارد. اگر مستجیب این مرحله را می پذیرفت، داعی در مرحله دوم ضرورت یاد گرفتن علوم باطنی و اسرار دینی را از شخصی که دارای علم کافی و صلاحیت وافی بود، گوش­زد می­کرد و به او می­آموخت که امام تنها کسی است که چنین علمی دارد است.

در مرحله بعد، حقیقت امامان و شمار آنان به مستجیب آموخته می­شد و بعد از آن داعی او را با مفاهیم عالم علوی و سفلی و مراتب آن و اهمیت عدد هفت در هر دو این عوالم آشنا می­نمود. پس از این مرحله داعی مفهوم عدد دوازده و اهمیت آن را به مستجیب می­آموخت و خواص این عدد و عدد هفت را برمی­شمرد و به او می­گفت که باید به تدریج سنت­هایی را که در ذهن او استوار شده، دور بریزد و آماده نسخه شریعت جدید  در حق خود باشد. در مرحله بعد داعی شروع به آموزش تأویل شریعت می کرد. در مراحل بعد علم مربوط به سابق یا مفید «عقل اول» تالی یا مستقید «عقل ثانی» به داعی آموخته می­شده در واقع اصول فلسفه نوافلاطونی را با رنگ اسماعیلی آموزش می­دادند. در مرحله آخر، فلسفه اسماعیلی را با بسط و تفصیل آموزش داده می­شد و به داعی می­آموختند که فوق سابق و تالی، وجودی است که نه نام دارد و نه نشان و لذا می­توان او را پرستید و مخاطب عبادات و مناجات انسان­ها، همان عقل عاشر است که خالق این جهان و مدبر امور آن است.[89]

صرف­نظر از اختلاف مراحل دعوت نزد غزالی،[90] بغدادی،[91] نویری،[92] محمد بهجت و رفیق­التمیمی[93] بهترین منبع برای مراحل دعوت نوشته­های شریف ابوالحسین است که نویری آن را نقل می­کند. اما غزالی مراحل نه­گانه دعوت را چنین ثبت کرده است:

1. زرق و تفرس: یعنی که داعی باید زیرک و هوشیار باشد تا بتواند با نظریه ظاهر اشخاص، باطن آنها را تشخیص دهد.

2. تأینس: یعنی در افعال و رفتاری که مخاطب به آن متمایل است و آن را دوست دارد، با او موافقت کند. مشاهده اعمالی که موافق شریعت مدعو باشد اولین چیزی است که انس به آن حاصل می­شود.

3 تشکیک: یعنی داعی بعد از تأنیس، باید در تغییر اعتقاد مستجیب بکوشد و اعتقاداتش را متزلزل کند. مثلاً بپرسد: حروف مقطعه چیست؟ چرا حائض باید روزه­ها را قضا کند اما نماز را نه؟ چرا آسمان ها هفت­تاست نه کم و نه زیاد؟

4. تعلیق:  شنونده را در حالت تعلیق بگذارد و هر چه از پاسخ این پرسش ها سؤال کند، چیزی بر او فاش نکند  و به او بگوید: «عجله نکن، امر دین بزرگ تر از آن است که بشود با آن بازی کرد.» به همین ترتیب با او بازی کند تا عطش او را زیاد سازد.

5. ربط: یعنی که با او قسم های غلیظ و عهود مؤکده ببندد به طوری که در هیچ حالت، جرأت مخالفت با آن را نداشته باشد.

6 و 7. تدلیس و تلبیس: یعنی که داعی  در ابتدای امر در مقدماتی که مقبول مستجیب است و نزد همگان شهرت دارد،  با او موافقت کند و بعد به تدریج با ذکر نتایج باطل، آن را از خاطرش بزداید.

8 و9. خلع و سلخ: در واقع یکی است به­جز آن که خلع مخصوص به عمل و سلخ مخصوص به اعتقادات است؛ یعنی چون مستجیب به حدی برسد که حدود تکالیف شریعت از او ساقط شود، می­گویند به درجه خلع رسیده است و چون اعتقادات سابق از قلبش زایل شد، رغبت او را سلخ خوانند. این رتبه را بلاغ اکبر نیز می­گویند.[94]

ج) قلمرو دعوت

تقسیم قلمرو دعوت یکی از وجوه ساختاری دعوت بود. اهداف و روش­های دعوت و تبلیغ در قلمرو حکومت فاطمیان مصر با خارج از قلمرو سیاسی آنها، تفاوت می­کرد.

1. ماهیت دعوت در داخل قلمرو

دعوت فاطمیان در داخل امپراتوری آنان، به طور آشکار تبلیغ می­شد، اما به استثنای شام که در آن­جا تعداد زیادی از فرقه­های سنی و شیعی در کنار یک­دیگر وجود داشتند، موفقیت دعوت در قلمرو فاطمیان که از شمال افریقا تا فلسطین گسترش داشت، هم بسیار محدود و هم گذرا و ناپایدار بود. در شمال افریقا سنی­مذهبان مالکی و خوارج به طور جدی جلوی گسترش مذهب اسماعیلی را می­گرفتند.

فعالیت داعیان در مناطق زیر نفوذ، آزادانه صورت می­گرفت و با آموزش علوم مختلف اسماعیلی هم­راه بود. این تعالیم یا مجالس در قاهره عمدتاً توسط متکلمان و فقهای اسماعیلی صورت می­گرفت.[95] علی­بن­نعمان در الازهر برای جمعیّت کثیری تدریس می­کرد. ابن­کلّس هر هفته درباره فقه اسماعیلی درس می گفت.[96] تبلیغ و دعوت در داخل قلمرو فاطمیان عمدتاً در مساجد، قصرها، دارالعلم­ها، کتابخانه­ها و دارالحکمه­ها صورت می­گرفت.

2. ماهیت دعوت در خارج قلمرو

امر دعوت در خارج از قلمرو فاطمیان، در جزایر سازمان داده شده بود. جزیره تحت فرمان یک داعی عالی­رتبه اداره می­شد که حجت نام داشت. ظاهراً بخش غیرفاطمی جهان برای مقاصد دعوت به دوازده جزیره تقسیم شده بود. این دوازده جزیره عبارت بودند از: عرب، روم، صقالیه، نوبه، خزر، هند، سند، زنج، حبش، صین، دیلم، و بربر. این مناطق ظاهراً بر مبنای ترکیبی از ملاحظات جغرافیایی، نژادی و زبانی تعیین شده بود.[97]

فاطمیان ساختار سازمان دعوت را در جزایر، بر اساس الگوی تقسیم­بندی سال به ماه و روز طرح­ریزی کرده بودند. همان­طور که هر سال به دوازده ماه تقسیم می­شود که چهار ماه آن حرام است و هر ماه به سی شبانه­روز و  هر شبانه­روز به 24 ساعت تقسیم می­گردد که دوازده ساعت آن روز و دوازده ساعت دیگر شب است، ساختار دعوت در جزایر چنین الگویی داشت. بر همین اساس، فاطمیان جهان را به دوازده جزیره تقسیم کرده بودند که هر جزیره زیر نظر یک حجت اداره می­گشت. از میان دوازده حجت، چهار حجت مقام خاص داشتند[98] و بر اساس تقسیم ماه به سی روز، سی داعی یا نقیب تحت اشراف هر حجت فعالیت می­کردند و بر اساس تقسیم شبانه­روز به دوازده ساعت شب و روز زیر نظر هر داعی، 24 داعی انجام وظیفه می­کردند که دوازده نفر از آنها به داعی روز و دوازده نفر به داعی شب مشهور بودند. هر گروه از این داعیان وظیفه خاص داشتند و کارشان را در نهایت پوشیدگی انجام می­دادند؛ به­طوری که امپراتوری عباسی با تمام توان و سیطره خود، از مقابله با آنها عاجز بود.مثلاً دوازده داعی روز که به مکاسرین معروف بودند، در استفاده از فرصت­ها و سؤال پیچ کردن علما و فقها و ایجاد شک در بین مردم توان­مندی بالایی داشتند، وقتی داعیان روز به اهداف خود می­رسیدند، اشخاص را به داعیان شب واگذار می­نمودند.[99] از حاصل ضرب تعداد جزایر در تعداد داعیان، روشن می شود که فاطمیان حدود 8640 داعی در جزایر داشتند. این تعداد منهای آن داعیانی بودند که در مرکز دعوت قاهره به تحصیل و تدریس اشتغال داشتند.

ارتباط داعیان سرزمین­های دور از قاهره با مرکز دعوت، کند و دشوار بود. رسولان و نامه­ها اغلب ماه­ها در راه بودند. گذشته از این، محیطی که داعیان در آن فعالیت داشتند، بیشتر اوقات خصمانه بود و این امر آشکار شدن داعی را در میان مردم دشوار و به کلی مانع می­شد. البته در بعضی موارد مانند ابوحاتم، داعیان توانسته بودند  حمایت امیر محلی را به دست آورند.[100] داعی نسفی برای مدت زیادی از حمایت امیرنصربن­احمدسامانی در بخارا بهره­مند بود.[101]

به­طور خلاصه، از روش­هایی که دعوت در خارج از قلمرو خود استفاده می­کرد  به موارد ذیل می­توان اشاره نمود.

2-1. فرستادن پول برای خلیفه؛

قدرت مالی فاطمیان به قدری شده بود که برای خلیفه عباسی پول فرستادند تا نهری را در کوفه اصلاح کند. این قطعاً تلاشی تبلیغی به حساب می­آمد.[102]

2-2. ارسال داعیان برای تبلیغ آیین اسماعیلی؛

2-3. ارسال سفیر؛

فاطمیان با ارسال سفیر به نزد محمود غزنوی، سعی کردند تا ارتباط او را با خلافت عباسی قطع سازند و او را به خودشان نزدیک کنند تا فعالیت داعیان به آسانی صورت گیرد.[103]

2-4. تشکیل حکومت دست­نشانده؛

برقراری حکومت دست­نشانده در جزایر، از اهداف مهم فاطمیان در تشکیلات دعوت بود. در سال 347 قمری حکم­ران محلی مولتان در ایالت سند به مذهب اسماعیلی درآمد.[104]

شهر منصوره از دیگر شهرهای ایالت سند بود که در اثر فعالیت داعیان فاطمی به آیین اسماعیلی درآمد. در عراق در سال 401 قمری قراوش­بن­مقلد، حکم­ران عقیلی موصل، کوفه و مدائن، فرمان­برداری فاطمیان را پذیرفت و به نام آنان خطبه خواند.[105]

2-5. نفوذ در طبقات حاکمه و رجال درباری

نفوذ در طبقه حاکم، از شیوه­های مهم داعیان برای گسترش آیین اسماعیلی بود. در همین خط­مشی، امیرحسین مروزی که از رجال سامانیان بود، به ریاست دعوت در شمال شرقی ایران برگزیده شد. پس از مروزی، جانشین نسفی توانست رجال مهمی از دربار سامانیان را به آیین اسماعیلی درآورد.[106]

پدر ابوعلی­سینا، از جمله افرادی است که به دعوت داعیان پاسخ داد.[107] ارتباط فاطمیان با حسنک وزیر، وزیر محمود غزنوی که به عزل او انجامید، از دیگر موارد است.[108]

نتیجه

1. طبق بررسی­های به­عمل­آمده، نهاد دعوت فاطمیان با دارا بودن ساختاری سلسله­مراتبی، از کارآمدترین نهادهای تبلیغی و تبشیری خلافت فاطمیان در تمامی ادوار مختلف حیات اسماعیلیه به­شمار می­آمد.

2. تنها راه رستگاری و هدایت مردم و دریافت علوم، معارف و حکمت، ارتباط آنها با امام از طریق سلسله­مراتب سازمان دعوت بود.

3. ساختار، چینش و چارت تشکیلاتی سازمان دعوت، منبعی دینی داشت و متناسب با ساختار عالم علوی، عالم سفلی و زمینی شکل می­گرفت.

4. سازمان دعوت، یک سازمان تخصصی نبود که فقط شامل نخبگان باشد، بلکه تمام اسماعیلی­مذهبان موظف بودند جزیی از دعوه­الهادیه باشند. آنان یا به عنوان مستجیب در قاعده هرم بودند و یا به عنوان عضو رسمی و تخصصی، در سلسله­مراتب نقش داشتند.

5. تقسیم کار، شرح وظایف و محدوده فعالیت، از ابعاد اصلی سلسله­مراتب دعوت بود.

6. نحوه ارتباط اعضای سازمان با مراتب بالاتر، از طریق سلسله­مراتب صورت می­گرفت.

7. تعلیم و تربیت و آموزش حکمت اسماعیلی، مرحله به مرحله متناسب با فهم و وضعیت مخاطب از علوم بسیط و ساده ظاهری به سمت علوم پیچیده و باطنی بود.

8. یرای سهولت در امر تبلیغ، قلمرو دعوت  به دوازده جزیره تقسیم شده بود که در رأس هر جزیره، یک حجت قرار داشت. ساختار دعوت در جزایر بر اساس الگوی سال، ماه و شبانه­روز بود.

9. شیوه تبلیغ و دعوت در سرزمین­های قلمرو دعوت فاطمیان با سرزمین­های خارج از قلمرو فاطمیان تفاوت داشت و دعوت در قلمرو فاطمیان، آزادانه و در قلمرو غیرفاطمیان، محرمانه و سری صورت می­گرفت.

منابع

1.        ابن ندیم، محمدبن­اسحاق، الفهرست، تصحیح ابراهیم رمضان، بیروت: دارالمعرفة 1417 و تهران 1250.

2.    ابن طویر، ابومحمدالمرتضی عبدالسلام بن الحسنم القیسرانی، نزهة المقلتین فی اخبار الدولتین، حققه ایمن فواد سید، بیروت: دارالنشر فرانتس،1992.

3.        ابواسحاق قهشانی، هفت باب، ویراسته ایوانف،  بی­جا، 1959.

4.   ابن­عذاری­المراکشی، البیان­المغرب فی اخبارالاندلس والمغرب، چهار جلد، تحقیق ج س کولان دا، لیفی بروفنسال، بیروت: دارالثقافه، 1998.

5.   ابن­خلدون، عبدالرحمان­بن­محمد، العبر و دیوان­المبتداء والخبر فی ایام­العرب و العجم، والبریر من عامرهم، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.

6.        ابن­منصور الیمین، ابوالقاسم جعفر، اسرار النطقاء، تحقیق مصطفی غاطب، بیروت، 1984.

7.        ___________________الکشف، تصحیح اشتر وتمان، لبنان، 1952.

8.   ابن­اثیر، عزالدین­بن­الحسن­بن­علی­بن مکرم، الکامل فی التاریخ، تصحیح علی شیری، بیروت: چاپ اول، داراحیاء­التراث العربی، 1408.

9.        ابن میسر، محمدبن­علی­بن­یوسف­بن­جلب، اخبار مصر، مصحح هنری ماسیه، قاهره:مطبعه المعهد العلمی القرشی،1919.

10.   اشعری قمی، سعدبن­بدالله­بی­لف، المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، انتشارات علمی- فرهنگی، 1360.

11.القاضی­النعمان­بن­محمدالتمیمی­المغربی، 1978، المجالس و المسایرات، تحقیق الحبیب الفقی و ابراهیم شبوخ و محمد الیعلاوی، التونس، مطبعه الرسمیه للجمهوریه، التونسیه.

12.   __________ افتتاح الدعوه، بیروت، دارالاضواء، 1996.

13.   __________، الهمه فی اداب اتباع الائمه، تحقیق محمد شریف علی الهیثمی الحرازی، بیروت، درالاضواء، 1996.

14.__________، دعائم الاسلام فی ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، القاهره، دارالمعارف، 1383.

15.المقریزی، تقی­الدین­احمدبن­علی، اتعاظ­الحنفاء باخبارالفاطمیین­الخلفاء، تحقیق جمال­الدین اشیال، قاهره: المجلس الاعلی لشون الاسلامیه لجنه احیاء التراث الاسلامی، 1967.

16.   ____________، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، بیروت: منشورات محمدعلی بیضون، دارالکتب العلمیه.

17.   بغدادی، عبدالقاهربن­طاهربن­محمد، الفرق بین الفرق، ترجمه: محمدجواد مشکور، نشر اشراق، 1358.

18.   تامر، عارف، اربع رسائل اسماعیلیه، بیروت، دارمکتبه الحیاه، 1978.

19.   توسی، شیخ­محمدبن­محمد، اختیار معرفه الرجال، المعروف الرجال کشی، تحقیق مصطفوی، مشهد، 1348.

20.   دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه: فریدون بدره­ای، تهران، فرزان روز، 1376.

21.______مختصری در تاریخ عقاید اسماعیلیه، سنت­های یک جماعت مسلمان، ترجمه فریدون بدره­ای، تهران: نشر فرزان روز، 1378.

22.   داعی اردیس، عمادالدین­بن­الحسن، زهرالمعانی، بی­تا، بی­جا.

23.   سجستانی، ابویعقوب، اثبات النبوات، تحقیق: عارف تامر، بیروت، مطبعه الکاتولکیه، 1966.

24.   __________________الافتخار، تحقیق، مصطفی غالب، بی­جا، دارلاندلس، 1980.

25.   شاملویی، حبیب­الله، تاریخ ایران از ماد تا پهلوی، تهران، انتشارات صفی­علی­شاه.

26.   شهرستانی، ابوالفتح محمدبن­عبدالکریم، الملل و النحل، تصحیح محمدبن­فتح­الله، قاهره، مکتبه الابخلو المصریه.

27.   غزالی، ابوحامد، فضائح الباطنیه، تحقیق عبدالرحمن بدوی، قاهره، الدار الفومیه لطباعه، 1964.

28.    غالب، مصطفی، اربع کتب حقانیه، العالم و الغلام، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، 1983.

29.   ______________، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، بی­تا، بی­جا.

30.   قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، ویراسته ع، عثمان، بیروت، 1966.

31.   قلقشندی، احمدبن­علی، صبح الاعشی فی صناعه الانشاء، بیروت، دارالفکر، بی­تا.

32.   کرمانی، حمیدالدین، المصابیح فی اثبات الاماهه، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، منشورات حمد، 1969.

33.   ___________، راحه العقل، تحقیق مصطفی غالب، بیروت، دارالاندلس، 1983.

34.   ممتحن، حسینعلی، نهضت قرمطیان، تهران، دانشگاه شهید بهشتی، 1371.

35.   ماجد، عبدالمنعم، المجلات المستنصریه، مصر: دارالفکرالعربی،1954.

36.   _________، نظم­الفاطمیین و رسوم فی مصر، قاهره، مکتبه الانجلو المصریه، 1985.

37.   محمدکامل، محمد، المجالس المستنصریه، القاهره، دارالفکر، سلسله مخطولات الفاطمیین، بی­تا.

38.   __________، فی ادب مصر الفاطمیه، قاهره، دارالفکر العربی، بی­تا.

39.   نادیه، جمال، بقای بعد از مغول نزاری قهستانی، ترجمه: بدره­ای، تهران: نشر فرزان، 1383ش.

40.   نجلام، عزالدین، مذهب و جامعه دروزیان، بی­تا، بی­جا.

41.   ناصرخسرو، قبادیانی، حمیدالدین، سفرنامه، به کوشش نادر وزین­ور، تهران، 1341.

42.   __________، وجه دین، تصحیح غلام­رضا اعوانی، تهران، انتشارات انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران، 1526.

43.   ___________، خوان­الاخوان، کوشش دکتر یحی خشاب، قاهره، 1359.

44.   نوبختی، ابومحمدالحسن­بن­موسی، فرق الشیعه، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، قم، مکتبه الفقیه.

45.نویری، شهاب­الدین احمدبن عبدالوهاب، نهایه الارب فی فنون الادب، تحقیق محمدجابرعبدالعال­الحسینی و دیگران، قاهره، مکتبه العربیه، 1984.

46.   واکر، پل، ای، ابویعقوب سجستانی، متفکر و داعی اسماعیلی، ترجمه فریدون بدره­ای، تهران: نشر فرزان روز، 1377.

47.________، حمیدالدین کرمانی، متفکر اسماعیلی در دوره الحاکم بامرلله، ترجمه فریدون بدره­ای، تهران: نشر فرزان روز، 1379.

48.   هبۀ­لله­الشیرازی، المؤید­فی­الدین، المجالس المؤیدیه «المائه الاولی» تحقیق مصطفی غالب، بیروت: دارالاندلس.

49.   ____________، دیوان الموید فی الدین داعی الدعات، تحقیق محمد کامل حسین، بیروت، دارالمنتظر، 1996.

50.   هالم، هاینتس، فاطمیان و سنت­های تعلیمی و علمی آنان، ترجمه فریدون بدره­ای، تهران: نشر فرزان روز، 1377.

51.همدانی، خواجه رشیدالدین فضل­الله، جامع­التواریخ (قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان)، به کوشش محمدتقی دانش­پژوه و مدرس، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1338.

52.   هاشم عثمان، اسماعیلیه بین الحقایق و الاباطیل، بیروت، موسسه الاعلمی لمطبوعات، 1419.

[1]. محمدرسول گلشن فومنی، ص36.

[2]. ابن فارس، ص279.

[3]. فیروزآبادی، القاموس، باب دعوت.

[4]. دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص638.

[5]. سوره نحل، آیه 125.

[6]. تادیة­الله جمال، ص23.

[7]. همان، ص 32.

[8]. قاضی نعمان، افتتاح الدعوه، ص27.

[9]. محمدرسول گلشن فومنی، ص126.

[10]. دفتری، ص263.

[11]. شیخ طوسی، اختیار معرفة­الرجال­المعروف­الرجال کشی، ص292.

[12]. سعدبن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، ص81.

[13]. مصطفی غالب، تاریخ الدعوه اسماعیلیه، ص17.

[14]. نادیه­الله جمال، همان، ص36.

[15]. پل واکر، حمیدالدین کرمانی، ص59.

[16]. همان، ص59.

[17]. کرمانی، راحة­العقل، ص257.

[18]. همان، ص256.

[19]. ناصر خسرو، خوان اخوان، ص72.

[20]. راحة­العقل، ص272.

[21]. خوان­الاخوان، ص49.

5. داعی ادریس، زهرالمعانی، ص282.

[23]. راحه­العقل، ص256.

[24]. خوان­اخوان، ص72.

[25]. ابواسحاق قهشانی، هفت باب، ص49.

[26]. شاملویی، حبیب­الله، تاریخ ایران، ص395.

[27]. نجلام ابوعزالدین، مذهب و جامعه دروزیان، ص103.

[28]. عبدالمنعم ماجد، نظم الفاطمین، ص51.

[29]. قاضی نعمان، دعائم، ج1، ص54.

[30]. ماجد، همان، ص62.

[31]. افتتاح الدعوه، ص196.

[32]. المویدفی­الدین، المجالس المویدیه، ص243.

[33]. المویدفی­الدین، دیوان، ص279.

[34]. دعائم، ج1، ص4.

[35]. قاضی نعمان، الهمه، ص60.

[36]. همان، ص60.

[37]. قاضی نعمان، المجالس و المسایرات، ص274.

[38]. سجستانی، الافتخار، ص70.

[39]. المؤید، دیوان، ص300.

[40]. ابن­الولید، تاج­العقاید، ص220.

[41]. المؤید، دیوان، ص300.

[42]. المؤید، المجالس، ص299.

[43]. قاضی نعمان، مجالس، ص109.

[44]. عبدالنعیم ماجد، المجلات المستنصریه، ص73.

[45]. ابن­خلدون، مقدمه، ص191.

[46]. محمدعلی کردعلی، خطط الشام، ص386، ح2.

[47]. حمیدالدین کرمانی، مجموعه رسائل، ص44.

[48]. هفت­باب، ص49.

[49]. محمدکامل حسین، فی ادب مصر، ص38.

[50]. الدعائم، ج1، ص250.

[51]. ابن میسر، اخبار مصر، ص18.

[52]. مقریزی، خطط، ج1، ص403.

[53][53]. ابن طویر، نزهه­المقلتین، ص110.

[54]. قلقشندی، صبح الاعشی، ج8، ص239.

[55]. دکتر جان­احمدی، مقاله سازمان دعوت، ص80.

[56]. هفت باب، ج49.

[57]. جعفر منصور الیمین، الکشف، ص97.

[58]. تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص150.

[59]. همان، ص150.

[60]. شهرستانی، ملل و نحل، ج1، ص192.

[61]. الکشف، ص55.

[62]. همان، ص119.

[63]. نوبختی، فرق الشیعه، ص63؛ فی ادب مصر، ص38.

[64]. راحة العقل، ص272.

[65]. تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص264.

[66]. تاریخ اسماعیلیه، ج1، ص126.

[67]. راحة العقل، ص256.

[68]. هفت باب، ص49.

[69]. راحة العقل، ص256.

[70]. تاریخ اسماعیلیه، ج1، ص125.

[71]. راحة العقل، ص256.

[72]. تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص264.

[73]. هفت باب، ص49.

[74]. تاریخ ایران، ص395.

[75]. راحة العقل، ص256.

[76]. دفتری، سنت­های یک جماعت، ص235.

[77]. هفت­باب، ص49.

[78]. فی ادب مصر، ص39.

[79]. تاریخ اسماعیلیه، ج1، ص124.

[80]. همان.

[81]. همان، ص126.

[82]. همان، ص127.

[83]. نویری، نهایة الإدب، ج25، ص195.

[84]. بغدادی، الفرق، ص282.

[85]. تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص367.

[86]. الفهرست، ص353.

[87]. قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوة، ص595.

[88]. هاینس هالم، فاطمیان و سنت­های تعلیمی آنان، ج6، ص28.

[89]. همان، ص30.

[90]. ابوحامد غزالی، فضایح الباطنیه، ص21.

[91]. بغدادی، الفرق، ص282.

[92]. نهایة الادب، ج25، ص195.

[93]. هاشم عثمان، اسماعیلیه، ص82.

[94].  فضایح­الباطنیه، ص36.

[95]. خطط، ج2، ص122.

[96]. تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص260.

[97]. تأویل دعائم، ج2، ص74 و ج3، ص48.

[98]. همان، ج1، ص114.

[99]. محمدکامل­حسین، طائفه اسماعیلیه، ص134.

[100]. مسعودی، مروج الذهب، ج9، ص6-19.

[101]. ناصر خسرو، خوان­اخوان، ص131.

[102]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج12، ص403.

[103]. فصل­نامه تاریخ اسلام، ش19، ص97.

[104]. تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص148.

[105]. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج5، ص587.

[106]. خواجه نظام الملک، سیرالملک، (سیاست­نامه)، ص228.

[107]. ابن ابی اصیبه، عیون الأنباء فی اخبار الاطباء، ج2، ص3.

[108]. تاریخ بیقی، تصحیح فیاض، ص202.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *