چکیده
منطقه اتراپرادش امروزی، در زمان های پیشین «اوده» نامیده می شد. این منطقه در هند از لحاظ تاریخی، سیاسی و فرهنگی، از امتیاز خاصی برخوردار بود و می توان گفت که علم و فکر و فرهنگ، از همین منطقه به سراسر هند منتشر شد. در این نوشتار، تاریخ سیاسی اوده از سال 1132- 1274قمری بررسی خواهد شد.
پس از آن که شاهان مغول در هند ضعیف گشتند و با بحران های سیاسی متعددی روبه رو شدند، زمینه برای قدرت گیری والیان و حاکمان مناطق مختلف فراهم شد؛ هم چنین سلطنت مغول از یورش های بیرونی نیز نگران بود. از طرف دیگر، برخی سپه سالاران نیز به حکومت مرکزی پشت کردند و حکومت های خودمختار به وجود آوردند. به تدریج، رابطه سپه سالاران با حکومت مرکزی و دهلی کمتر گشت، و در همین وضعیت، سعادت خان در سال 1132قمری، والی اوده شد و «ایودهیه» را پایتخت خود قرار داد. حکومت جدید بر اساس فرهنگ و تمدن اسلامی و توجه به آموزه های شیعی بنیان نهاده شد؛ بدین روی، بررسی تاریخ سیاسی اوده برای آشنایی با جای گاه این دولت مسلمان و تأثیر آن بر فرهنگ اسلامی و شیعی بسیار مهم و درخور توجه است.
واژه گان کلیدی : اوده، هند، تاریخ سیاسی، فرهنگ اسلامی، شیعه، اتراپرادش.
مقدمه
اوده منطقه ای در شمال هند است که امروزه به آن اتراپرادش می گویند. در زمان محمدشاه مغول، شخصی به نام محمدامین ایرانی الاصل برهان الملک در اوده حکومت شیعی تشکیل داد که از سال 1132 تا 1274قمری برقرار بود و در سال 1274قمری توسط استعمارگران انگلیسی سقوط کرد. با ظهور این دولت، تشیع در این منطقه رشد چشم گیری یافت، تا آن جا که در شمال هند، مذهب رسمی شناخته شد. به دنبال آن، نمازجماعت و اقامه نمازجمعه، برگزاری عزاداری، ساخت مساجد، حسینیه و مدارس توسط دولت اوده صورت گرفت که قبل از آن این مسائل در شمال هند دیده نمی شد. علمای شیعه، شاهان، گروه ها و طبقات مختلف اجتماعی اوده، خدمات بسیاری برای گسترش تشیع انجام دادند. از این رو، بررسی عوامل رشد فرهنگ و تمدن شیعی این منطقه بسیار مهم است. اوده مرکز تشیع بود و الان هم مرکز تشیع به شمار می رود و تعدادی از مدارس دینی و مراکز فرهنگی در آن وجود دارند؛ از این رو، برای بررسی علت پیش رفت تشیع در آن، شناخت عالمان، دولت ها، مراکز آموزشی و فرهنگی این منطقه بسیار ضروری است.
هدف از تحقیق، تلاش برای جبران بخشی از کمبود های تاریخ نگاری درباره شیعیان این منطقه، آشنا کردن نسل امروز شیعیان به ویژه شیعیان هندوستان با تاریخ تشیع در اوده، تبیین نقش نویسندگان و عالمان شیعه در زمینه تاریخ تشیع در آنجا و مبادله افکار و تجربیات با ملت های دیگر است تا بر اساس آن برای آینده برنامه ریزی کنند. قلمرو تحقیق از لحاظ مکانی، ایالت اتراپرادش امروزی است که در زمان قدیم به آن اوده گفته می شد و از لحاظ زمانی از سال 1132-1274قمری را دربر می گیرد؛ گرچه به منظور تکمیل بحث ممکن است به قبل و بعد از این دوره زمانی نیز تا اندازه ای توجه شود و یا به برخی از مناطق و شهرهای اطراف اوده نیز استناد گردد. از لحاظ موضوعی نیز به بررسی نقش شاهان، عالمان، صوفیان و شاعران در گسترش تشیع پرداخته خواهد شد و به اقدامات سیاسی، فرهنگی، علمی و اجتماعی هر یک از این طبقات، بر اساس عمل کرد و اختیارات توجه خواهد گشت.
پیشینه تحقیق
در این زمینه هیچ تحقیق مستقلی در زبان اردو و فارسی انجام نشده است؛ گرچه برخی تاریخ نگاران مطالبی ذکر کرده اند؛ مانند عبدالعلیم شرر در کتاب گذشته لکنهو و عبدالغنی در کتاب تاریخ اوده که هر دو کتاب به تاریخ اوده تعلق دارند.
در این تحقیق، به بررسی موضوعی پرداخته خواهد شد که کمتر در کتاب های دیگر بررسی شده است؛ زیرا در زمان حکومت اوده، نخستین بار تشیع گسترش یافت و تشیع در شمال هند به عنوان یک مذهب شناخته شد؛ در حالی که قبل از این حکومت، در این منطقه هیچ مسجد، مدرسه، حسینیه و عالم برجسته-ای از شیعیان وجود نداشت؛ از این رو، تفاوت این تحقیق با کتاب های دیگر در بررسی این گونه مسائل است.
معرفی و بررسی منابع
از منابع مهمی در این پژوهش استفاده شده که برجسته ترین آنها عبارتند از:
1. مختصر تاریخ مسلمان؛ نوشته اشوری پرشاد
این کتاب در سال 1956میلادی چاپ شد. و نویسنده در این کتاب، به معرفی سرزمین اوده قبل از تشکیل دولت اوده پرداخته و وضعیت این منطقه و حکومت های کوچک اما خودمختار را مفصل ذکر کرده است. سپس به ورود محمد امین از طرف محمدشاه به عنوان استان دار اوده اشاره می کند و به شکست دادن حکومت های کوچک و معرفی سلسله شاهان اوده می پردازد.
2. اوده کاپهلا نواب؛ نوشته ایروین
این کتاب در سال 1973میلادی چاپ شد. نویسنده در این کتاب درباره شاهان اوده به طور مفصل بحث می کند خصوصاً به محمدامین برهان الملک و صفات و کارهای او توجه دارد. وی تمام شاهان اوده را معرفی می کند، ولی زندگی برهان الملک را مفصل بیان کرده است.
3. هندوستان کی تاریخ، نوشته جودپرشاد
این کتاب در سال 1973 چاپ شد و نویسنده در آن به معرفی اجمالی هند قبل از تاریخ (قبل از مسیح) و جغرافیای آن زمان می پردازد. سپس شرح حال شاهان کوچک و ورود مسلمانان به هند را بیان می نماید و در پایان، به حمله محمدبن قاسم به سند اشاره می کند.
4. تاریخ حق نما، نوشته سیدفیاض علی خطبی
نویسنده کتاب یکی از شاگردان غفرانماب است. این کتاب سه بخش دارد: بخش اول، وضعیت و احوال شیعیان قبل و بعد از دولت اوده؛ بخش دوم، فعالیت غفرانماب در راه تبلیغ اسلام و بخش سوم، فعالیت شاگردان وی و شاهان اوده در رشد تشیع. این کتاب فقط سه نسخه دارد؛ یکی در کتاب خانه علی گره، دوم در کتاب خانه ملی پاکستان و سوم در کتاب خانه اجتهاد لکنهو است. سی دی این کتاب نیز آماده است.
5. حیات دبیر، نوشته افضل حسین
این کتاب در سال 1913 چاپ شد. نویسنده در آن، به معرفی اهمیت شاعری در زمان قدیم و تاریخ شاعری می پردازد و به کارهای شاعران و استفاده ابزاری آنان از شاعری اشاره می کند و سهم شاعران در رشد تشیع را در زمان دولت اوده بررسی می نماید و به اسم شاعران فعال و برجسته مانند میرزا دبیر و میرانیس اشاره می کند.
6. مراکز المسلمین التحلیمیه و الثقافیه و الدینیه فی الهند، نوشته ندوی عبدالحلیم
این کتاب در سال 1967 چاپ شد. نویسنده در آن، به معرفی مراکز علمی و فرهنگی سنی و شیعه در زمان دولت اوده می پردازد که اهل سنت و شیعیان بدون تفریق، از یک دیگر استفاده علمی می کردند و به مدارس یک دیگر می رفتند و درس می خواندند. به گفته وی، غفرانمآب اولین مجتهد شیعی در هند، فلسفه و منطق را از عالم اهل سنت فرا گرفت و در آن تبحر یافت.
7. شیعه در هند، نوشته سیداطهر عباس رضوی
این کتاب در سال 1376شمسی چاپ شد. نویسنده ابتدا به ورود مسلمانان و شیعیان در هند می-پردازد و به دولت های شیعی که در کدام منطقه و مؤسس آن چه کسانی بودند و چه طور به پایان رسیدند، اشاره می کند. و به معرفی دولت اوده نیز می پردازد. و فعالیت های صوفیان و اخباریان و شیعه شدن بعضی از صوفیان را ذکر می کند.
8. گذشته لکنهو، نوشته عبدالحلیم
این کتاب در سال 1921 چاپ شد. نویسنده آن در دولت اوده کارمند و خدمت کار واجد علی شاه از لکنهو تاسیا برج کلکته بود. او نخست به هم راهی خودش با واجد علی اشاره می کند. سپس احوال پادشاهان اوده به ترتیب از محمد امین تا برزیش قدر و وضعیت فرهنگی و اجتماعی در زمان هر پادشاه را اجمالاً ذکر کرده، به روابط اوده با کمپانی هند شرقی و زوال شاهان اوده اشاره می نماید.
9. مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، نوشته سیدعلی خامنه ای
این کتاب در سال 1388 قمری چاپ شد. نویسنده به چگونگی ورود مسلمانان به هند و استقلال آنان در هند و عروج و زوال مسلمانان می پردازد و به سهم مسلمانان در آزادی هند اشاره می کند.
10. شیون پرکیاگذری، نوشته آغا مهدی
این کتاب در سال 1976 چاپ شد. نویسنده در آن به اذیت و آزار علمای متعصب و شاهان اهل سنت بر شیعیان می پردازد، مانند شهادت نورالله شوستری در زمان جهان گیر مغول. هم چنین دولت اوده را معرفی می کند و به تأسیس مدارس و مراکز علمی شیعی و نیز عزاداری امام حسین(ع) در آن جا اشاره می نماید.
11. میرانیس، نوشته اکبر حیدر کشمیری
این کتاب در سال 1999 چاپ شد. نویسنده در آن به معرفی زندگی میرانیس پرداخته است. وی نخست روابط خاندان میرانیس با شاهان اوده را بیان می کند. سپس به شخصیت علمی میرانیس و سهم او در رشد تشیع می پردازد.
12. نجوم السماء فی تراجم العلماء، نوشته مولوی میرزا محمدعلی کشمیری
نویسنده در این کتاب، به معرفی زندگی علمای شیعه پرداخته و فعالیت های بعضی از علمای هند مانند فعالیت دلدار علی را معرفی کرده است.
13. لکنهو کی عزاداری، نوشته هادی حسین علی
این کتاب در سال 1979 چاپ شد. نویسنده در آن، به معرفی آثار تاریخی شیعی و اهمیت عزاداری در زمان شاهان اوده می پردازد. به نوشته وی که عزاداری، بدون تفریق مذهب و ملت، بین تمام مذاهب شیعه، سنی، هندو، زرتشت و غیره رواج داشت و شاهان اوده، پول فراوانی برای عزاداری صرف می-کردند.
جغرافیا و پیشینه تاریخی اوده
به منطقه اوده ایودهیه نیز گفته می شود که در این زمینه نظر قطعی نمی توان داد. بعضی ها می گویند که در این منطقه، مردمانی جنگ جو و شجاع زندگی می کردند، لذا به آن ایودهیه گفته می شد. ایودهیه از (آ+ یوده) یعنی اجی نگری جنگ جو و شجاع و چتریان (یوده و یرچهتر کانگر) یعنی منطقه شجاعان و جنگ جویان و دلیران.
حدود 2500 سال قبل، هند به چهار ایالت کوشل ریاست، کاشی، مگده و یدیه تقسیم شد. ریاست کوشل در این بین، اهمیت خاصی داشت. این ایالت دارای پنج هزار کیلومتر مربع مساحت بود و حدود هفتصد هزار روستا در آن وجود داشت و پایتخت آن ایودهیه ( اوده فعلی ) بود.
کنور در گاپورشاد مرزهای اوده را این گونه مشخص می کند که از شمال تا کوه های هیمالیا، از شرق تا بهار، از جنوب تا مانک پور و از غرب تا قنّوج، و منطقه شرقی گور گهپور تقریباً 270 میل طول و 230 میل عرض داشت آن همه منطقه یک میلیون هفتاد و یک و هشتاد کیلومتر بود.
ایودهیه از آب و هوایی معتدل، زمین حاصل خیز، جنگل های انبوه، کوه های سر به فلک کشیده، رودخانه های پر آب و جمعیت فراوان برخوردار بود، لذا تمامی پادشاهان به این منطقه توجه خاصی داشتند.
ایودهیه چندین بار با انقلاب سیاسی روبه رو شد، با وجود این، همه چیزها تا هفتم صدی عیسوی یعنی تا چندرگپت و کوما وتیه در مرکز هیچ گونه رد و بدل نشد. البته هنگامی که هرش در هفتم صدی عیسوی بر این منطقه مسلط شد، پایتخت خودش را از ایودهیه به قنوج منتقل کرد. این اولین بار بود که کسی پایتخت را از ایودهیه به جای دیگر منتقل می کرد. بعد از این در هر طرف مملکت، ناامنی پیدا شد و هیچ حکومتی تا مدت ها استحکام نیافت و در منطقه های مختلف، بین حکم ران جنگ درگرفت و کشمکش، اوده (ایودهیه) را به منطقه ای ناامن تبدیل کرد و مرکزیت خودش را نیز از دست داد و تمام منطقه بین چند نفر تقسیم شد و قدرت در بعضی جاها، به دست راجپوت ها رسید. این سلسله تقریباً تا دوازدهم صده میلادی ادامه داشت.
منطقه اوده از لحاظ تاریخی، سیاسی و فرهنگی، از امتیاز خاصی برخوردار بود و می توان گفت که از همین منطقه، علم و فرهنگ به سراسر هند منتشر شد. تاریخ نویسان درباره نام گذاری آن اتفاق نظر ندارند ولی از مدارک مشخص می شود که اوده در اصل ایودهیه بوده و بعدها به صورت اوده درآمده است. تا قرن شانزدهم میلادی (حمله مغول)، نام اوده در هیچ یک از کتاب های تاریخی و فرهنگی دیده نمی شود بلکه در همه جا ایودهیه آمده است. ایودهیه شهر قدیم در هند، کنار رودخانه بزرگ گهاگهرا و سریو قرار دارد و پایتخت قدیم منطقه اوده به شمار می آید.
در این مدت مسلمانان در منطقه های مختلف هند قوی شدند و حکومت برپا کردند. در این پانصد سال، تاریخ اوده مبهم است و تاریخ نگاران حوادثی مهم و قابل بیان ننوشته اند. البته این منطقه آن قدر دارای اهمیت و جاذب بود که وقتی مسلمانان نظام سیاسی را در دست گرفتند و استحکام یافتند، مرکزیت بار دیگر به این منطقه بازگشت.
مسلمانان از دوران قدیم، از لحاظ مذهبی و اعتقادی، رابطه بسیار نزدیکی با ایودهیه داشتند. چنان که این حکایت، در هند معروف و مشهور است که برخی از انبیاء مانند شیث، در ایودهیه مدفونند و قبور آنان تاکنون موجود است. ابوالفضل می نویسد:
در این شهر، دو قبر بزرگ ساخته اند شش و هفت گزی، برخوانند خواب گاه شیث ایوب پندارند
به همین علت ایودهیه، هم برای مسلمانان و هم هندوها، زیارت گاه و مقدس است.
ورود اسلام به هند و اوده
در گذشته مادن دهاتا، هریش چند، سگر، دلیبرگهو، اج و دشترت، از پادشاهان بزرگ این منطقه بودند. رام چندرجی در همین منطقه متولد شد و در میان مذهب هندو، دام شخصیتی مهم و بزرگ است. هندوها عقیده دارند که خدا به شکل رام چندرجی در جهان آمد تا ظلم و بربریت را از بین برد. ایودهیه میان هندوها زیارت گاه است.
نخستین بار در روزگار خلفای نخستین، دروازه های سند به روی اسلام گشوده شد و اسلام گاه از طریق بازرگانان و گاه با یورش های نظامی، به وسیله خلفا و والیان و امیران آنان، به این منطقه وارد شد. حملات نظامی در دوران حکومت بنی امیه، شکل جدی تری به خود گرفت. از همه معروف تر، حمله ای بود که با فرماندهی محمدبن قاسم، به دستور عمویش حجاج بن یوسف ثقفی استان دار عراق انجام یافت و چون پیروزی شایانی کسب کرد، توانست راه را برای تسلط امویان و سپس عباسیان بر بخش بزرگی از هند فراهم آورد. وقتی خلافت عباسیان رو به ضعف نهاد، نفوذ آنان در هند نیز روز به روز کاهش یافت و امیران داخلی سر بلند کردند و هر یک در گوشه ای، پرچم استقلال بر افراشته اند و نفوذ خلفا، تنها بر قسمت غربی هند یعنی سرزمین سند، باقی ماند.
تا آن زمان، حملات مسلمانان به هند متوقف شد تا آن که محمود غزنوی به بهانه جهاد با بت پرستان، به آن سرزمین روی آورد. وی نخستین حمله خود را در سال 392 از شهر غزنه آغاز کرد و با حملات و فتوحات پی در پی، قسمت بزرگی از هند را از طرف مغرب، و شمال و جنوب غربی به قلمرو حکومت خویش افزود. در سال 589 یکی از بردگان غوری به نام قطب الدین ایبک، دهلی را فتح کرد و به حکومت رسید و آن شهر را پایتخت خویش قرار داد. از آن زمان، حاکمان مسلمان یکی پس از دیگری، زمام امور هند را به دست گرفتند و همگی دهلی را پایتخت خویش قرار دادند تا این که در سال 932 قمری، حکومت تیموریان(مغولان) تأسیس شد و درخشان ترین دوره حکومت اسلامی هند به وجود آمد. حکومت این سلسله از لحاظ قدرت و وسعت مرز، به مرتبه ای رسید که پیش از آن هیچ یک از حکومت های مسلمان هند به این مرتبه نایل نشده بودند. در آن دوره، شهرهای هند از لحاظ تمدن، به درجه پایتخت های عربی رسیدند.
مغولان تا زمان اورنگ زیب، بر کل هند نفوذ داشتند. اما بعد از اورنگ زیب، میان پسران او به خاطر حکومت اختلاف پیدا شد. در نتیجه، مغولان ضعیف شدند و بعضی از استان داران، اعلام خودمختاری کردند و هند بین استان داران تقسیم گشت. از طرف دیگر، حملات خارجی بیشتر شد و بیگانگان از اختلافات داخلی سوء استفاده کردند. بعدها استعمار انگلیس، استان داران را یکی بعد از دیگری شکست داد و بر تمام هند مسلط شد. شکوه و قدرت مسلمانان سرافراز در آن زمان، چنان بود که جمیز اول سفیر پادشاه انگلستان، بیش از دو سال در هند ماند شاید بتواند جهان گیر امپراتور مغول هند را ملاقات کند ولی موفق نگشت. وی پس از نومیدی از بر آمدن این خواسته، با فروتنی خواهش کرد که نامه ای از او برای پادشاه انگلستان بنویسند. نخست وزیر هند در جواب گفت:
مناسب شأن و مقام پادشاه مغول نیست که به حاکم جزیره کوچکی که مسکن جمعی صیاد تیره بخت است، نامه بنویسد.
این جریان مربوط به اوایل قرن هفدهم میلادی است، و پس از آن که کمپانی هند شرقی، برای تجارت در هند و کشورهای شرقی تأسیس شده بود.
منطقه اوده در اواخر قرن دوازدهم به تصرف مسلمانان درآمد. در سال 1175 میلادی، محمد غوری به هند حمله کرد و در شمال هند، پادشاهان راجپوت را شکست داد و بر دهلی مسلط شد. او حکومت و سلطنت قدرت مندی تشکیل داد ولی خود به غور بازگشت و حکومت را به قطب الدین واگذار کرد. در این زمان، از طرف مرکز برای مناطق مختلف هند جاگیردارانی معین شدند و بختیار خلجی به عنوان والی و استان دار ایودهیه معین شد.
ورود اسلام به مرزهای سند از صدر اسلام و زمان معصومان(ع) شروع شد. بر اساس تاریخ، در دوران خلافت حضرت علی(ع) در سال 39 قمری، حارث بن مره سند را فتح کرد. هم چنین عبدالله الاشتربن-محمدبن عبدالله بن حسن بعد از شهادت پدرش نفس زکیه، در سال 145 قمری به هم راه یحیی بن عبدالله-بن مسعود، به طرف سند هجرت نمود و از آن جا به قندهار رفتند.
در زمان منصور دوانیقی، قاسم بن ابراهیم حسنی از ترس خلیفه به سند هجرت نمود. به گفته ابن اثیر، در سال 151قمری منصور، عمروبن حفص بن عثمان بن قبیصه بن ابی صفره را از کارگذاری سند بر کنار کرد و هشام بن عمرو تغلبی را بر آن جا گمارد و عمرو بن حفص را بر سرزمین افریقا مأمور کرد. ابن اثیر به شیعه بودن وی اشاره می کند.
برخی از شاگردان امام جعفر صادق(ع) اهل سند بوده اند، از جمله: فرج سندهی، خلاد سندهی، زید ابوالخزرج هندی، صباح بن نصر هندی و ابان بن محمد سندی. صباح بن نصر هندی از طرف امام رضا(ع) مأمور بیان احکام و مسائل شرعی بود.
همان طور که اشاره شد از زمان امیرالمؤمنین، مسلمانان در هند وجود داشتند و فاتح سند، حادث بن-مره العبدی، مردی مجاهد بود. در آن زمان آیین اسلام در هند جا افتاد. شنسب که در موقع فتح سند حاکم و والی آن منطقه بود مسلمان شد. از نسل او موالیان و دوست داران حضرت علی(ع) به وجود آمدند. به همین سبب، آن حضرت او را در همان سمت باقی گذاشت.
در زمان بنی امیه، در همه مساجد و منابر، حتی در خطابات، حضرت علی(ع) را سب و لعن می کردند ولی آل شنسب که در حکومت سند بودند، به آن بدعت عمل نکردند. فخرالدین مبارک شاه، شاعر غوریان، این واقعیت را این گونه بیان کرده است:
به اسلام در هیچ منبر نماند که بر وی خطیبی همی خطبه خواند
که بر آل یاسین به لفظ قبیح نکردند لعنت به وجه صریح
دیار بلندش از آن بد مصون که از دست آن ناکسان بد برون
از این هرگز در آن چنین کس نگفت نه در آشکار و نه اندر نهفت
نرفت اندر آن لعنت خاندان از این بر همه عالمش فخر دان
از این جا می توان حدس زد که تهمت ارتداد به این مردم در سال 47 قمری و سپس قتل و غارت آنان به دست معاویه، به همین دلیل بوده است. شیبانی حادثه را چنین بیان می کند:
فی هذه (47 قمری) سارالحکم بن عمرو الی جبال الغور فغزا من بها و کانوا ارتدوا فاخذهم بالسیف عنوه و فتحها و اصاب منها مغانم و سبایا.
هنگامی که بصره در زمان خلافت حضرت علی (ع) فتح شد، ایشان گروهی از هندی ها را برای حفظ بیت المال قرار دادند همه از موالیان آن حضرت بودند. از این تاریخ و روایت، استفاده می شود که شیعه در هند از نیمه اول هجری وجود داشته است. هم چنین مورخ مشهور، مقدسی، ذکر می کند که در قرن سوم و چهارم قمری، تشیع در هند بیشتر رواج یافته بود.
عشق و علاقه به اهل بیت در هند، در میان برخی از اشراف و حکام غور وجود داشته است. آل شنسب که بعدها از نسل او سلسله شنسبانیه پدید آمد، در زمان امیرالمؤمنین(ع) اسلام آوردند و این مسأله، سبب شد تا شنسب به اهل بیت علاقه مند گردد. گرچه باید توجه داشت که اسماعیلیان اولین سازمان دهی شیعه را در هند پی افکندند و نخستین داعی آنها به نام ابن جوشب، در سال 270 قمری به سند رفت. آنها پس از فتح چندین شهر، مولتان را تسخیر کردند و در دوران العزیز حاکم فاطمی مصر (365-396 به نام او خطبه خواندند.
از سال 748 تا 932 قمری، حکومت بهمنی در حیدرآباد دکن برپا بود. در این مدت، هزاران عالم و دانش ور از ایران و حجاز به هند مهاجرت کردند، از جمله: علاء الدین سمنانی (739) ، شاه نعمت الله ولی (834)، سید همدانی و سید نوربخش (869) و فرزندش شاه قاسم فیض بخش(928). آنها تشیع را ترویج دادند و شاگردان بسیاری تربیت کردند. این مسأله به ویژه در مورد شیعیان کشمیر جالب توجه است. قاضی نورالله شوشتری در مورد کشمیر می گوید:
از زمانی که سید اجل عارف سید خلق صدق سید المتألهین سیدعلی همدانی در آن دیار اقامت نمود، بعضی از مردم آن جا به مذهب شیعه درآمدند.
در اوایل قرن دوم هجری، شیعیان از ظلم و استبداد امویان (131 – 132 قمری) به سند، و گجرات و ملتان پناه جستند و از قرن هفتم، در دهلی زندگی خود را شروع کردند در دوره سلطان غیاث الدین محمد شاه دوم (725 – 752 قمری) در دهلی شیعیان امامی زندگی می کردند. در دوره فیروزشاه تغلق (752 – 790 قمری) شیعیان امامی افکارخود را در بین مسلمانان دهلی سرایت داده بودند، ولی به سبب ظلم و فشاری که از سلطان فیروزشاه تغلق می دیدند به تقیه روی آوردند. هم چنین در شهرهای دیگر هند، شیعیان زیادی بوده اند؛ از جمله حیدرآباد دکن که از مراکز مهم شیعه به حساب می آید.
مردم هند از صدر اسلام با اهل بيت (ع) رابطه نزديكي داشتند. در زمان خلافت امام علي (ع) نخستین بار، نيروهاي مسلمان از مرزهاي سند گذشتند و پس از تسخير سيستان، نظام اداري آن را بازسازي نمودند. در زمان حكومت بني اميه مردم سند و ملتان به ملاقات ائمه مي رفتند و با روش و مسلك آنان آشنا مي شدند. و در اوایل دوران حكومت بني عباس، با بازداشت و حبس ائمه، ارتباط رهبران شعيه شبه قاره هند با ايشان قطع گردید و شيعيان سند وملتان به دست حكمرانان بني عباس قتل عام شدند.
در زمان علاء الدين خلجي(696-716 قمری ) علما، شعرا و هنرمندان و فرماندهان ارتش، از ايران به هند مهاجرت كردند و در امپراتوري مسلمانان شبه قاره، صاحب منصب و مقام مي گرديدند. پس از سقوط حكومت صفويان(1145 ق) تعدادي از شيعيان و بازرگان برجسته ايراني، كشور را به مقصد ملتان در پنجاب ترك كردند و از آن جا به سوي شهرهاي گجرات، دهلي و بنگال پراكنده شدند. بعد از تأسيس حكومت شيعه در ايالت اوده در شمال هند، شماري از آنان به فيض آباد مهاجرت نمودند و حاكمان شعيه به آنان، منصب هایي اعطا کردند. و ايرانيان مهاجر در اوده، نقش به سزايي در ترويج تشيع در شمال هند، دهلي، گجرات و بنگال داشتند.
نگاه اجمالی به تاریخ سیاسی اوده
هیچ یک از والیان مسلمان و یا غیرمسلمان در این منطقه، برای مدت زیاد باقی نماندند. شاید این سیاست مرکز (دهلی) بود که همیشه والیان را عوض می کردند تا کسی قدرت پیدا نکند و به شورش و آشوب دست نزند. این جابه جایی ها، فقط در اوده اتفاق نمی افتاد، بلکه در سراسر هند رخ می داد. گاهی پسر التمش، نصیرالدین محمدشاه استان دار می شد (سال 1325)، گاهی قمرالدین و گاهی خواجه جهان.
در اواخر قرن چهاردهم میلادی خواجه جهان، از طرف محمد تغلق والی اوده شد. این همان زمانی است که تیمور به دهلی حمله کرد و آن جا را ویران ساخت و به خرابه ای تبدیل کرد. و این حمله سبب شد تا در دهلی، ناامنی و هرج و مرج ایجاد شود و والیان شورش و اعلام خودمختاری کنند و دولت های محلی به وجود آوردند. با ضعیف شدن مرکز (دهلی)، خواجه جهان، والی اوده از موقعیت استفاده کرد و شورش نمود. او خود را پادشاه معرفی کرد و تاج گذاری نمود و شهر جونپور را پایتخت قرار داد. علاوه بر اوده مناطق کرا، قنوج، دلمئو، سندیله و بهرائچ نیز تحت حاکمیت خواجه جهان بود.
در زمان فیروزشاه، از قنوج تا بنگال، در هر سو شورش و ناامنی هایی به وجود آمد. وی برای آن که این منطقه از حاکمیت او خارج نشود برای فرو نشاندن این شورش ها دو بار به آن جا لشکر کشید: یکی در سال 1324 و دیگری در سال 1348میلادی؛ چون اوده هم از نظر نیروی انسانی و هم از نظر سرزمین دارای اهمیت ویژه ای بود. در زمان مغول نیز سرزمین اوده پادشاهان مغول را به خود متوجه ساخت، چنان که در سال 1526 بابر به پادشاهی رسید. او بلافاصله هم راه لشکرخود به اوده رفت.
همایون پسر بابر نیز به اوده بسیار اهمیت می داد، ولی او مدت زیادی دوام نیاورد؛ زیرا او از شیرشاه سوری شکست خورد و به ایران گریخت. شیرشاه سوری تمام هند، خصوصاً اوده را بسیار منظم کرد. اکبر اعظم به اوده فوق العاده اهمیت می داد، بلکه می توان گفت تمام فرمان روایان دهلی به اوده اهمیت می دادند؛ شاید به این دلیل که این منطقه دارای آب و هوایی معتدل، زمین های حاصل خیز کشاورزی، جنگل های انبوه، کوه های فراوان، رودخانه های پر آب و جمعیت فراوانی بود.
به لکنهو کنونی، «مینانگری» نیز گفته می شد، زیرا در قرن پانزدهم میلادی او از بجنور به این منطقه مهاجرت کرد. اسم محمدشاه معروف به مینا، در این منطقه سکونت داشت، لذا محل سکونت خودش را مینانگری گذاشت. تا مدت ها این اسم بر تمام لکنهو اطلاق می شد. این که چرا او به این منطقه آمد، در کتاب ها ذکر نشده است، شاید چون صوفی به شمار می آمد، برای ریاضت و سیر سلوک آمده بود. امروزه مزار شاه مینا به کالج پزشکی متصل است و مقبره ای بزرگ دارد و مسجدی نیز در کنار آن موجود است. خاص و عام به قبر شاه توجه دارند؛ مخصوصاً در روزهای پنج شنبه مردم از نقاط مختلف برای زیارت او می آیند.
بعد از شیرشاه سوری، اکبر اعظم برای پیش رفت لکنهو بسیار تلاش کرد. وی شاید به این علت نمی-توانست لکنهو را فراموش کند که می خواست تمام رفاه و امکانات را برای آن جا فراهم کند. وقتی همایون، پدر اکبر اعظم در سال 1540در جونپور از شیرشاه سوری شکست خورد، به ناچار به طرف لکنهو فرار کرد و چهار ساعت در آن جا ماند. در این مدت، شیخان لکنهو، برای وی هزار روپیه و پنجاه اسب فراهم کردند. البته تمام شاهان مغول به لکنهو توجه خاص داشتند. در آن زمان لکنهو شهر نبود، بلکه یک قصبه یا روستای بزرگ بود.
در سال 1720میلادی محمدشاه مغول، سعادت خان را والی آگره کرد و به او لقب برهان الملک داد. سپس در سال1732 ولایت اوده نیز به او سپرده شد. تا این زمان پایخت اوده، ایودهیا بود. در زمان سعادت خان، لکنهو پیش رفت زیادی کرد و بر وسعت آن افزوده شد.
بعد از سعادت خان، صفدر جنگ داماد او، روی کار آمد و نزدیک ایودهیه، شهری به نام فیض آباد بنا نهاد و پایتخت اوده را از ایودهیه به فیض آباد منتقل کرد. بعد از صفدر جنگ پسر او شجاع الدوله، در سال 1754 جانشین او شد. در زمان او فیض آباد پیش رفت زیادی کرد. بعد از شجاع الدوله پسرش آصف الدوله در سال 1775 حاکم اوده شد. وی پایتخت را از فیض آباد به لکنهو منتقل کرد. او لکنهو را از روستای بزرگ به صورت شهر درآورد و آن را پایتخت اوده قرار داد. امروز نیز لکنهو پایتخت ایالت اتراپرادش است. بعد از آصف الدوله، بقیه شاهان اوده که هشت نفر بودند، پایتخت شان را لکنهو باقی نگه داشتند.
در زمان شیرشاه سوری، تمام سرزمین هند به نام پرگنا تقسیم بود، ولی وقتی اکبر اعظم حکومت را به-دست گرفت، در هند یک نوآوری به وجود آورد و فضایی نو پدید آمد. او برای پیش رفت انفرادی و اجتماعی، کارهای آشکار و مهمی انجام داد. او تمام نظام و اصول و شیوه حکومت گذشته را لغو کرد و نظام جاگیرداری را نیز برچید و هند را به دوازده ایالت تقسیم کرد و حاکمان هر ایالت را سپه سالار نامید. سپه سالار حاکم منطقه خویش بود. و قدرت تام داشت. با این حال به طور کامل، مطیع و تابع احکام مرکز بود. اوده نیز یکی از دوازده ایالت هند به شمار می آمد.
شاهان مغول پس از ضعیف شدن، با بحران های سیاسی روبه رو گشتند و روزبه روز از قدرتشان کاسته شد. آنان هم چنین از حملات بیرونی نگران بودند. از طرف دیگر، سپه سالاران نیز خیانت کردند و در بعضی مناطق، حکومت های خودمختار را به وجود آوردند.
کم کم دولت مغول محدودتر شد و رابطه سپه سالاران با دهلی نیز کمتر گشت. در این وضعیت، سعادت خان در سال 1132قمری والی اوده شد و ایودهیه را پایتخت خود قرار داد و حکومت جدید اسلامی با فرهنگ اسلامی بنیان نهاد. شیخ زادگان در اوده، آشوب های گسترده برپا کردند و از اوامر مرکز سرباز زدند. در این موقع، دهلی برای سرکوبی شیخ زادگان، افسر باتجربه ای به نام سیدمحمد سعادت خان را به اوده فرستاد. وی کنار رودخانه گهاگره در نزدیکی لچهمن تیله، در جنگل کیوره خیمه زد. این منطقه به علت نزدیکی به رودخانه، بسیار سرسبز است. او در هر چهار طرف خیمه لشکریان دیوارهای بلندی کشید. داخل این حصار، همه چیز برای زندگی فراهم بود. آن حصار بنگله نامیده شد. بعدها در زمان صفدرجنگ، همان بنگله به فیض آباد تبدیل گشت.
شاهان اوده
پیش از بحث درباره موقعیت تشیع در اوده، لازم است به صورت مختصر به معرفی حاکمان آن پرداخته شود. نام اعضاي سلسله اوده و مدت حكومت آنان به شرح زير است:
1. سعادت خان برهان الملك (1132-1152 ق)؛
2. ابوالمنصورخان صفدرجنگ (1152-1168 ق) داماد و خواهرزاده سعادت خان؛
3. ميرزا جلالالدين حيدر شجاع الدوله (1168-1189 ق) فرزند صفدر جنگ؛
4. آصفالدوله (1189-1212 ق) فرزند شجاع الدوله
5 . ميرزا وزير علي خان (1213-1212 ق) پسرخوانده آصف الدوله؛
6. سعادت علي خان يمين الدوله (1213-1230 ق) فرزند آصف الدوله؛
7. سلطان غازيالدين حيدر (1243-1229ق) فرزند سعادت علي؛
8 . سلطان نصيرالدين حيدر (1243-1253 ق)؛
9. محمدعلي شاه (1253-1258 ق) فرزند سعادت علي؛
10. امجد علي شاه (1258-1263ق)؛
11. واجد علي شاه (1263-1272ق) فرزند امجدعلي؛
12. برجيس قدر (ذي قعده 1273 – شعبان 1274) فرزند واجدعلي.
1. سعادت خان (1713م)
حسن اتفاق عجیبی است که وقتی در هند مغول ها در اوج قدرت بودند، در همان زمان صفویان نیز در ایران در اوج قدرت قرار داشتند و هر دو دولت، اهل قلم، فن و هنر را گرامی می داشتند و از آنها به نیکی یاد می کردند و بین این دو دولت، رابطه دوستانه وجود داشت. و این ارتباط آن قدر محکم بود که وقتی همایون از شیرشاه سوری شکست خورد، به شاه طهماسب پناه برد. شاه طهماسب نیز از او حمایت کرد و برای او لشکری فراهم ساخت تا همایون بتواند حکومت را بازپس گیرد. شاه جهان نیز معماران اهل فن ایرانی را در هند جمع کرد. این نزدیکی و ارتباط آن قدر زیاد و محکم بود که وقتی دولت صفویه رو به زوال گذاشت، خاندان های مشهور و معروف ایرانی به هند مهاجرت کردند و مغول ها نیز در زمان بحران، ایرانیان را بر هندی ها ترجیح دادند؛ شاید به این دلیل که ایرانیان از خارج برای تجارت و کار به هند آمده بودند و چون پشتیبان مستقلی نداشتند، نافرمانی نمی کردند. همان زمان داماد وزیر شاه عباس صفوی دوم، محمدنصیر هم راه پسرش، محمدباقر به هند مهاجرت کرد و در پتنه (منطقه ای در در شمال هند) از مرشد قلی خان کمک خواست. پسر دیگر محمدنصیر، محمدامین نیز به پتنه آمد، اما چند روز بعد محمدنصیر فوت کرد.
وقتی محمدامین در پتنه نتوانست کار خوبی پیدا کند، به دهلی بازگشت. در قرن هیجدهم شاهان مغول، هر روز با سرکشی یکی از والیان خود روبه رو بودند. در این هنگام برای پیش رفت و رسیدن به مقام های بالاتر، یک راه وجود داشت و آن مبارزه و شجاعت در میدان نبرد بود.
محمدامین فردی زیرک بود. او در سال 1713 سردار لشکر فرح شد و جایزه هفت هزاری به دست آورد. وقتی محمدشاه مغول روی کار آمد، محمدامین را برگزید و اهم کارهای لشکری را به او سپرد. او نیز هیچ وقت محمدشاه را مأیوس نکرد و در جنگ ها به پیروزی رسید. او به شورش آگره خاتمه داد و به مقام سرداری لشکر رسید. هم چنین پس از شکست دادن راجای اله آباد، به مقام فرماندهی کل لشکر دست یافت. حتی محمدامین هم درد خودش، رکنِ گیروهِ سید برادران را به قتل رساند. در تاریخ به سید برادران، شاه گر گفته می شد. شاهان دهلی از این گیروه خیلی ناراحت بودند و می ترسیدند. محمدامین سردار آنان را کشت و گیروه سید برادران را ضعیف و بی کار کرد. محمدشاه بعد از این کار به او لقب سعادت خان عطا نمود.
محمدشاه پس از این وقایع، به محمدامین اعتماد بسیار زیادی کرد. در همان زمان (دوازده ژانویه سال 1721) به او حکومت و ولایت آگره را داد. در همان زمان، در اوده نیز ناآرامی هایی به وجود آمده بود و فرمان داران شورش کرده بودند. محمدشاه، سعادت خان را برای سرکوبی شورش ها انتخاب کرد و به اوده فرستاد. گفتنی است که حاکمان و راجاها از زمان اورنگ زیب، در اوده فتنه، فساد و شورش ایجاد می کردند؛ به ویژه شیخ زادگان لکنهو بسیار قدرت مند شده بودند و در برابر هیچ قدرتی سر تسلیم فرود نمی آوردند. آنان بر دروازه شهر شمشیری آویزان کرده بودند و هر کس که می خواست از آن بگذرد (پادشاه باشد یا از عموم مردم) باید به آن شمشیر سلام می داد و به احترام، پیشانی خویش را خم می کرد. سعادت خان این شیخ زادگان را شکست داد و آن شمشیر معلق را پایین آورد و قلعه آنها را نیز تصرف نمود. او در گوندا و پرتاب گرته، رسول پور، بلرام پور، اناو و غیره، شورشیان را مطیع خویش ساخت و امنیت را به وجود آورد. او پس از فراغت از این کار، کنار رودخانه گاگره سکونت اختیار کرد و برای سعادت و رفاه مردم کارهای چشم گیری انجام داد.
قبل از سعادت خان سالانه فقط 170 هزار روپیه از اوده به خزانه دهلی می رسید، ولی او پس از آمدن به اوده در سال نخست، 1.700.000روپیه، و در سال های دوم و سوم، دو میلیون روپیه به دهلی فرستاد. این امر اهمیت او را نزد محمدشاه بالا برد و شاه لقب برهان الملک را به او اعطا کرد.
محمدشاه به اندازه ای از اقدامات و کارهای برهان الملک مطمئن بود که در امور او هیچ گونه دخالت نمی کرد. به همین سبب، او مثل یک حکم ران مختار، حکومت می کرد و اوده را روز به روز گسترش می-داد. او در سال 1728 چونپور – غازی پور و چنار را از مرتضی فرمان دار بنارس، گرفت.
برهان الملک حاکمی هوش مند و بیدار بود و به دنبال شخصی مورد اعتماد می گشت. لذا خواهرزاده خویش، محمد مقیم را از ایران فراخواند. پس از آمدن او برهان الملک، دختر بزرگش را به ازدواج او درآورد و برای او مقام ولی عهدی اوده را از محمدشاه گرفت و وی را به ابوالمنصور ملقب ساخت. بدین ترتیب برهان الملک توانست ابوالمنصور را در اوده جانشین خویش قرار دهد و خودش اکثر اوقات در دهلی باشد و در مرکز، دخالت و اقتدار خویش را حفظ نماید. با این همه، مشاوران محمدشاه، برهان-الملک را پیش شاه مشکوک کردند. «وادی اشور» در این زمینه می نویسد:
در سال 1737 پیشوای دکن، باجی راو از دهلی مطالبه رقم (پول = روپیه ) کرد و برای گرفتن آن پول، به دهلی آمد و در دهلی قتل و غارت شروع کرد. آن زمان پیش محمدشاه بیشتر از چهارصد جنگ جو نبودند. این قدر جنگ جو کم بودند، لکن نتوانستند مقابله و استقامت کنند و در نتیجه شکست خوردند. از این پیروزی باجی راو مغرور شد و مستقل در دهلی، قتل و غارت و تباه کاری را ادامه داد و امنیت مردم از بین رفت. آن زمان برهان الملک در اوده بود. شجاعت و غیرت او نتوانست کارهای باجی راو را تحمل کند و با یک لشکر جرار، به طرف دهلی حرکت کرد و دفعتاً بر باجی راو حمله کرد، باجی راو شکست خورد و از میدان فرار کرد. برهان الملک تا مهاراست، منطقه باجی راو، او را تعقیب کرد. برهان الملک می خواست برای همیشه او را نابود کند اما باجی راو پرچم صلح بلند کرد.
از طرف دیگر امیرالامراخان دوران که به برهان الملک حسادت داشت، پیروزی او را تحمل نکرد و بر ضد وی به محمدشاه گفت: «این کار برهان الملک غلط است. او می خواهد بر دهلی مسلط شود؛ می-خواهد وقار و عظمت شاه را خدشه دار کند.»+ محمدشاه بلافاصله به برهان الملک نامه نوشت که شما نباید در معاملات و در کارهای من دخالت کنید. برهان الملک با باجی راو صلح کرد و به اوده برگشت.
وقتی نادرشاه متوجه شد که دهلی ضعیف شده است و سرداران و امیران با هم اختلاف دارند و به یک دیگر حسادت می کنند، به آن جا حمله کرد. در این زمان، برهان الملک از اوده، برای مبارزه با نادرشاه حرکت نمود. بین نادرشاه و برهان الملک مذاکره صورت گرفت و نادرشاه آماده صلح شد به شرط آن که دویست هزار روپیه به او بدهند تا برگردد. در این جا هم حاسدان برهان الملک کار را خراب کردند و به محمدشاه گفتند: «این کارها را آصف جاه انجام داده است.» محمدشاه نیز آن قدر غافل و بی خبر بود که به اصل حقیقت آگاهی نداشت. در نتیجه، آصف جاه را بر عهد امیر الامرا مسلط کرد.
برهان الملک از این اقدام بسیار ناراحت شد و از تمامی معاملات و قضایا کناره گیری کرد و نادرشاه را از تمام واقعیات آگاه نمود، و گفت: «شما هر چه خواستید انجام دهید، من دخالت نخواهم کرد.» در نتیجه، نادرشاه به دهلی حمله نمود و آصف جاه را زندانی کرد و تا سه روز قتل و غارت دهلی را برای لشکریان خود مباح نمود. سه روز دهلی در آتش سوخت و در هر سو قتل و غارت بود. نادرشاه در دهلی آن قدر خون ریزی کرد که در تاریخ مثال ندارد. به نوشته تاریخ نگاران، نادر شاه هنوز در دهلی حضور داشت و ظلم او تمام نشده بود که برهان الملک، زهر خورد و خودکشی کرد، بعضی تاریخ-نگاران می گویند که در نوزده مارس 1739 مرگ طبیعی او فرا گرفت. او هفده سال والی بود و دولتی قوی را بنیاد گذاشت. وی 22 هزار لشکر و پنجاه توپ جنگی در اختیار داشت و در خزانه او میلیون ها روپیه موجود بود.
2. محمد مقیم ابوالمنصور (1739م)
در زمانی که نادر شاه بر دهلی حاکم بود، سعادت خان نوزده مارس سال 1739 رحلت کرد و مسأله جانشینی او در اوده پیش آمد. برای جانشینی او، دو نفر مدعی بودند: یکی برادرزاده سعادت خان و دیگری محمد مقیم ابوالمصور. ابوالمنصور پانزده سال نایب برهان الملک در اوده بود و از تجربیات لشکرکشی و سیاسی، و سامان دادن به امور مملکتی و لشکرکشی آگاهی و مهارت کامل داشت. وی شایسته حکومت بر اوده بود. وکیلی از طرف خویش نزد نادرشاه فرستاد تا او را قانع کند که محمدمقیم برای ولایت اوده استحقاق بیشتری دارد. اسم آن وکیل، لچهمی نرائن بود. او پیش نادر رفت و گفت: «محمدمقیم خداترس و قابل اعتماد است و صلاحیت و اهلیت حکومت را دارد و بین لشکریان برهان-الملک بسیار مقبول است.»
با وجود این صلاحیت ها، نادرشاه قانع نشد. او وقتی قانع شد که لچهمن نرائن، قول داد بعد از آن که به حکومت رسید، محمدمقیم دو میلیون روپیه به طور هدیه به وی دهد. این امر نادرشاه را متقاعد کرد که محمدمقیم را حاکم اوده تعیین کند. محمدمقیم ابوالمنصور این گونه، حاکم اوده شد و محمدشاه به او لقب صفدر جنگ اعطا کرد.
صفدرجنگ بعد از گرفتن حکومت اوده (1739م)، مثل برهان الملک با مشکلاتی روبه رو بود؛ از جمله در دهلی، مشیران و وزیران محمدشاه به وی حسادت می کردند و بر ضد او سازش می نمودند. از طرف دیگر راجاها، جاگیرداران و زمین داران شورش می کردند. صفدر جنگ نیز مانند برهان الملک هوش-مند، بیدار و شجاع بود. به همین سبب، در جنگ ها پیروز می شد. سبب دوم موفقیت صفدر جنگ این بود که هم راهانی باوفا داشت که در هیچ وقت به او خیانت نکردند. این عوامل باعث شد تا صفدر جنگ، تمام راجاها و یاغیان روهیل و بنگش( جنگ جوهای اقوم کوهستانی) را شکست دهد و مطیع خویش سازد و در اوده، امنیت کامل به وجود آورد. محمدشاه به صفدرجنگ بسیار اعتماد داشت و به او امیر آتش خطاب کرد و حکومت کشمیر را نیز به او سپرد.
پادشاه دهلی در آن زمان به عیش و نوش مشغول بود و از کارهای دولتی به کلی فاصله گرفته بود؛ زیرا در دربار دهلی، رقاصه ای به نام اودهم بایی حضور داشت که بر فکر و خیال پادشاه مسلط بود. شاه به پسرش جاوید خان، خطاب کرد تا حرم را از زنان پر کند. در دربار دهلی فقط رقص و موسیقی وجود داشت.
به نوشته محمدحسن، شهر جهان آباد ویران و سلطنت هند ابتر شده بود. شجاعت و غیرت صفدر جنگ نتوانست این طور وضعیت را تحمل کند لذا جاویدخان را کشت. بعد از این حادثه پادشاه دهلی بر ضد او آماده جنگ شد، ولی وضعیت مساعد نبود. لذا صلح کرد و صفدرجنگ نیز به اوده برگشت و از سیاست دربار دهلی بیزار شد. به همین سبب، کاملاً به اوده توجه کرد و از دهلی کناره گیری نمود. وی در سال 1755 از دنیا رفت. صفدرجنگ در این مدت اوده را وسعت داد و از جنوب، مدهیه پردیش و از مغرب، آگره و از مشرق، بهار را گرفت و به اوده افزود. او به لشکر توجه خاص داشت و همیشه به حقوق سپاه اضافه می کرد. و برای خوش حالی مردم، کارهای فراموش ناشدنی انجام می داد. وی برای شاعران و عالمان، اهمیت خاصی قایل بود و علم را دوست داشت و برای سیدزادگان نیز حقوق معین کرد.
3. شجاع الدوله (1166ق)
بعد از صفدر جنگ، پسرش شجاع الدوله روی کار آمد. او تباهی دهلی را دیده بود و از وضعیت و سیاست آن ها آگاهی داشت، لذا از دربار دهلی کناره گیری کرد و به اوده توجه نمود. شجاع الدوله اوده را آن قدر قوی کرد که دیگران به وقت ضرورت، از اوده کمک می گرفتند. امیران و مردم در تمام اوده، از لحاظ اقتصادی و امکانات در رفاه بودند و در این زمان هیچ قدرتی اوده را تهدید نمی کرد؛ فقط کمپانی-هایی که به نام کمپانی هند شرقی به وجود آمده بودند؛ خطر محسوب می شدند. این کمپانی ها مشکل بزرگی برای استقلال هند بودند. با وجود این کسی جرأت بیرون راندن آنها از سرزمین هند را نداشت.
شجاع الدوله که سیاست مداری هوش مند و شجاع بود، احساس کرد که اوده نیز از خطر محفوظ نیست. لذا در میدان «بکسر» بر ضد کمپانی مبارزه کرد. از آن جایی که سپاه کمپانی زیاد و به سلاح جدید مجهز بود، شجاع الدوله شکست خورد ولی او ناامید نشد. بار دیگر در همان میدان با سپاه کمپانی هند شرقی مبارزه کرد و این بار نیز شکست خورد. سپس بین شجاع الدوله و کمپانی صلح برقرار شد. به موجب صلح نامه نخست کمپانی استان های اله آباد و گور کمپور و توابع آنها را تصاحب کرد و این دو استان از قلمرو اوده خارج شدند؛ دوم، شجاع الدوله 150 هزار روپیه به کمپانی هند شرقی غرامت داد؛ سوم، انگلیسی ها در تمام اوده می توانستند تجارت کنند؛ چهارم، در رویارویی با قدرت سوم هر دو باید به یک-دیگر کمک می کردند.
از آن جایی که سپاه کمپانی، به تجهیزات جدید و پیش رفته مسلح بودند ونیروی انسانی زیادی داشتند، پیروز شدند. بعد از این دو جنگ، شجاع الدوله، بیشتر به اوده توجه کرد و کوشید تا عظمت و جلال از دست رفته را باز آورد. وی در تمام اوده گردش می کرد و به لشکر توجه خاص داشت و توپ خرید و کارخانه اسلحه سازی درست کرد. وی برای سپاهیان مسکن جدید بنا نمود و وسایل حمل و نقل را بهبود بخشید و وسایل خبررسانی را توسعه داد. او در این مدت، آن قدر اوده را منظم و قوی کرد که کمپانی شرقی از او احساس خطر نمود. سردار لشکر کمپانی به کمپانی خبر داد که شجاع الدوله آن قدر لشکر جمع کرده و اسلحه پیش رفته درست کرده و خریده که از حد تصور بالاتر است: او دوازده گروه (بئالیئن) لشکر دارد که پنج گروه با تجهیزات اروپایی مسلحند و جز این، سی هزار سوار تربیت یافته اند و سیصد هزار روپیه برای خریدن اسب داده است. شجاع الدوله از احمدشاه یک افسر ماهر بلوچ گرفته که پنج هزار بلوچ در لشکر او شمولیت اختیار کردند و یک سردار سیک دو هزار سپاه آورده است. وقتی مرهته (مردم استان مهاراستر) شورش کردند، شجاع الدوله برای سرکوبی آنها حرکت کرد و آنها را شکست داد و تمام مسکن فوج مرهته را تباه کرد. در همان سفر طاقت روهیل(مردم کوهستان استان آسام جنوب هند) را نیز نابود ساخت. در همان سفر (26 ژانویه 1775) در 46 سالگی درگذشت. اگر او این قدر زود فوت نمی کرد، ممکن بود که نه فقط اوده، بلکه تمام هند را عوض کند و به کار کمپانی را به پایان دهد.
4. آصف الدوله (1188ق)
در اوخر دوره حکومت شجاع الدوله، دخالت کمپانی شرقی در امور اوده به حدی رسید که شجاع-الدوله احساس خطر کرد و دانست که بعد از او، کمپانی شرقی برای آصف الدوله مزاحمت ایجاد خواهد کرد. به همین سبب، وقتی احساس نمود که مرگ او نزدیک است، نامه ای به ژنرال وران هئنگیز نوشت و در آن اظهار داشت که وارث او آصف الدوله، حاکم اوده است و با کمپانی مثل وی هم اهنگ خواهد بود. این نامه به کلکته نرسیده، شجاع الدوله فوت کرد،
در چهارم مارس 1775آصف الدوله حاکم اوده گشت. بین او و کمپانی، معاهده جدید بسته شد که این معاهده برای آصف الدوله خطراهایی را به وجود آورد، زیرا بر معاهده قبلی که در زمان شجاع الدوله بسته شده بود، چند ماده دیگر افزوده شد:
نخست، کمپانی منطقه های بنارس، غازی بور و جون پور را از آصف الدوله گرفت.
دوم، به موجب این معاهده آصف الدوله می بایست دویست هزار روپیه به کمپانی پرداخت می کرد که بعدها به 260 هزار روپیه افزایش یافت.
سوم، کمپانی افسران و سرداران اوده را تعیین می کرد.
این معاهده، به ویژه ماده سوم آن، مشکلات زیادی برای آصف الدوله ایجاد کرد. کسانی را که هم راه او بودند کمپانی تعیین کرده بود و آنها به کمپانی وفادار بودند. این طبیعی است که آنها برای رسیدن به منصب و مقام بالاتر پیش آصف الدوله نمی آمدند، بلکه نزد کمپانی می رفتند. پس اطرافیان نواب، با هم-کاری کمپانی به مقام رسیده بودند. و برای کمپانی جاسوسی می کردند.
در آن زمان، کمپانی به حدی در اوده نفوذ کرد که اگر به کسی شک می کردند که فلانی وفادار و حامی نواب است، او را به قتل می رساندند مانند نائب سلطنت مختارالدوله؛ یا او را دست گیر می کردند و به زندان می انداختند مانند جهاولال. آصف الدوله می خواست تفضل خان را به عنوان نایب سلطنت تعیین کند، ولی نتوانست و به جای او الماس خان را تعیین کرد.
آصف الدوله با این گونه مشکلات مواجه بود؛ حتی منصب داران او نیز با او هم فکر نبودند؛ زیرا کمپانی آنان را تعیین می کرد. آصف الدوله در چنین وضعیت نابه سامانی حکم رانی می نمود. هر محققی می تواند به آسانی مشکلات آصف الدوله را درک کند با وجود این، او کارهای چشم گیری انجام داد و همیشه سرگرم بهبود رفاه مردم بود. این مثل مشهور وجود داشت که مولا به هر کس نمی دهد، آصف الدوله به او می دهد. سخاوت وی زبان زد عام و خاص بود.
آصف الدوله پایتخت اوده را از فیض آباد به لکنهو منتقل کرد. در لکنهو محلات و باغ های بسیاری ساخت و به اهل فن و عالمان توجهی خاص داشت و به فقرا و مستمندان بسیار کمک می کرد. هم چنین مدرسه و کتاب خانه تأسیس نمود. سیدعبدالطیف شوشتری می نویسد:
در کتاب خانه آصف الدوله، سیصد هزار کتاب دیدم و هر کتاب پاکیزه و تمیز، با خط درشت و زیبا نوشته شده بود. اکثر کتاب ها درباره نجوم، طب، نقاشی، شعر و جغرافیا به زبان عربی، فارسی و انگلیسی بودند. آن قدر تصاویر و کتاب بود که تمام عمر به پایان می رسید، اما انسان نمی توانست همه آنها را مشاهده کند.
آصف الدوله در سال 1797 فوت کرد، ولی آثاری به جای گذاشته که او را زنده کرده اند و اسم او تا قیامت باقی خواهد ماند.
5. وزیر علی خان(1212 ق)
وزیر علی خان، پسر آصف الدوله، ابتدا به عنوان جانشین پدر شناخته می شد، اما چون به “زنازاده بودن و بی بندوباری و ضدیت با منافع انگلستان” متهم گردید، معزول و به بنارس رانده شد. در دائره المعارف بزرگ اسلامی نیز آمده است که او را به سبب مخالفت با انگلیس، از کار برکنار کردند.
سیاست انگلیسی ها این بود که برای رسیدن به مقصد، از هر راه ممکن استفاده می کردند. آنها او را ابتدا به زنازاده بودن متهم نمودند و سپس او را از سمت خویش معزول ساختند و به بنارس تبعید کردند و در آخر او را به زندان انداختند تا این که در همان جا درگذشت. به نقل نیادور، او یک افسر انگلیسی را به قتل رساند و علیه حکومت انگلیس فعالیت کرد؛ به همین سبب او را به زندان انداختند.
6. سعادت علی خان(1212ق)
سعادت علی خان در 21 ژانویه سال 1797 حاکم اوده شد و با کمپانی معاهده بست که همیشه با آنها هم کاری خواهد کرد و یک میلیون و دویست هزار روپیه به کمپانی خواهد داد. از زمان آصف الدوله به بعد، معلوم می شود که کمپانی، تمام اختیارات اوده را به دست گرفته بود و حاکمان اوده فقط فرمان روایانی تشریفاتی بیش نبودند، هر شرطی که از جانب کمپانی تعیین می شد آنها قبول می کردند. در زمان آصف-الدوله، هشتاد هزار لشکر در اوده بود. ولی در زمان سعادت خان، کمپانی بر کم کردن لشکر تصمیم گرفت و حاکم اوده نیز پذیرفت. 28 در آوریل سال 1801 کمپانی برای نواب شرط جدیدی صادر کرد، که باید نصف اوده را به کمپانی بدهد و اگر این شرط را نمی پذیرفت. در این صورت حکومت اوده از آنها گرفته می شد و در اختیار کسی دیگر قرار می گرفت. نواب این شرط را قبول کرد. در نتیجه، مناطق روهیل گهنت، فرخ آباد، جون پوری، اناو، کانپور، فتح گره، اله آباد، اعظم گره، بستی و گورگهپور از اوده جدا شد و در کنترل کمپانی قرار گرفت. از این مناطق هر ساله سیصد هزار روپیه نصیب اوده می شد. اما بعد از قبول کردن معاهده جدید، اوده از این منفعت محروم گشت.
بعد از این تقسیم، اوده متأثر شد و از لحاظ سیاسی و منطقه ای متضرر گردید، ولی سعادت علی خان از لحاظ فکری عوض شد. او قبل از تقسیم شدن اوده، به شکار و سیر و تفریح و عیش و عشرت مشغول بود، اما بعد از تقسیم اوده، از این کارها کناره گیری کرد. او هر یک از دستگاه ها را به گونه ای منظم ساخت که با وجود تقسیم اوده، درآمد آنها دو برابر شد. در سلطنت او تنگ دست وجود نداشت، بلکه مردم از هر جهت در رفاه بودند. این حسن انتظام را یکی از تاریخ نگاران انگلیسی این طور می نویسد:
سعادت علی خان بین تمام حکم رانان از همه منظم تر بود. با وجود تقسیم اوده، در منطقه هیچ کس مفلس و گرفتار نبود و عوام و خواص همه از لحاظ اقتصادی و رفاه غنی بودند.
شاعران، صنعت گران، صاحبان فن و عالمان که از زمان شجاع الدوله و آصف الدوله از هر گوشه و کنار در لکنهو جمع شده بودند، در دوره حکومت سعادت علی خان نیز در لکنهو ماندند و نه تنها تعداد آنها کم نشد بلکه بر تعدادشان افزوده شد. در زمان او، فن معماری نیز پیش رفت کرد و بناهایی چون: دلارام، دل-گشا محل، حیات بخش، موسی باغ، نوربخش خاص بازار و درگاه حضرت عباس(ع) ساخته شد و بازارها نیز رونق یافتند.در امور مذهبی نیز پادشاه کارهای زیادی انجام داد؛ مانند ساختن مدرسه دینی، مسجد و حسینیه. همه این کارها، بر هوش مندی و حسن نظم او در امور سلطنت دلالت می کند. وی عاقبت در سال 1814میلادی وفات یافت.
7. غازی الدین حیدر(1229ق)
وی بعد از سعادت خان فرمان روای اوده شد. در زمان او کمپانی این شرط را قبول کرد که در منطقه اوده از نظر جغرافیایی هیچ تغییری ایجاد نکند، در مقابل غازی الدین حیدر، همه شرایط زمان سعادت-علی خان را بپذیرد. قبل از غازی الدین به تمام فرمان رویان اوده، نواب گفته می شد، ولی کمپانی به غازی-الدین حیدر پادشاه لقب داد. با دادن این عنوان به وی، عظمت او در بین مردم بیشتر شد و وضعیت روز به روز بهتر گشت، چون سعادت علی خان در زمان خود، تمام امور و شعبه های اوده را طوری منظم کرده بود که در زمان غازی الدین، هیچ گونه کمبودی واقع نشد و پادشاه از همان چیزها استفاده می کرد. پادشاه به فلسفه مشرق اهمیت خاص می داد؛ به همین منظور چاپ خانه ای ساخت و تمام کتاب ها با نظارت پادشاه چاپ، منتشر و توزیع می شدند. در زمان او علم و ادب در بین مردم بیشتر شد. غازی الدین در بیستم اکتبر سال 1827 فوت کرد.
8. نصیر الدین حیدر(1242ق)
بعد از غازی الدین، نصیر الدین پادشاه اوده گشت. در زمان او این خبر پخش شد که کمپانی قصد دارد به زور، تخت و تاج او را بگیرد و به کسی دیگر دهد. کمپانی او را بدنام کرده بود که وی عیاش است و شایستگی حکومت ندارد. روشی که از زمان آصف الدوله شروع شده بود که افسران و وزیران اوده از طرف کمپانی تعیین می شدند، هنوز باقی بود تمام افسران و وزیران اوده را کمپانی تعیین می کرد. در نتیجه، نصیرالدین حیدر به هیچ کس اعتماد نداشت؛ چون همه مواجب گیران کمپانی بودند. نصیرالدین به بهانه های مختلف و پی در پی، چندین وزیر و منصب دار را عوض کرد؛ برای مثال، معتمدالدوله آغامیر را از وزارت کنار گذاشت و تبعید کرد و به جای او مهدی خان را منصوب نمود، بعد از چندی او را نیز کنار گذاشت و به روشن الدوله منصب وزارت داد.
پادشاه به فرهنگ انگلیسی بسیار اهمیت می داد؛ حتی لباس خود و درباریان را به طرز انگلیسی ها انتخاب می کرد. با وجود این کارها، او برای مردم کارهای نمایانی انجام داد. نویسنده فسانة عبرت می-نویسد:
او برای غریبان و فقیران و معذوران، مبلغی بسیار بزرگ وقف کرد تا از آن پول به آنها کمک و امداد شود. در مراکز علمی- دینی، برای طلاب مقرری معین کرد و برای مریضان، شفاخانه درست کرد؛ برده فروشی را لغو و آن را ممنوع کرد؛ به راه های مواصلاتی امنیت بخشید؛ علم و ادب و هنر پیش رفت کرد.
وی در هفتم جولای سال 1837 درگذشت.
9. محمدعلی شاه(1253ق)
بعد از نصیرالدین، برای تصاحب تخت و تاج بین خاندان نوابین اختلاف پیدا شد و کمپانی شرقی نیز دخالت می کرد. مادر نصیرالدین می خواست که پسر نصیرالدین به نام مناجان، پادشاه باشد ولی کمپانی مخالفت می کرد. این مناقشه آن قدر شدت گرفت که سپاهیان اوده و سپاهیان کمپانی برای جنگ با یک-دیگر صف آرایی کردند. بعد از شجاع الدین، این نخستین بار بود که بین اوده و کمپانی، جنگ به وجود آمد. مناجان در این جنگ شکست خورد و عموی نصیرالدین پادشاه شد. ولی کمپانی از محمدعلی شاه امضا گرفت که:
هر شرط جدیدی که از طرف کمپانی باشد، محمدعلی شاه قبول خواهد کرد.
ظاهراً اختیارات محمدعلی شاه کم شد و کاملاً در کنترل کمپانی قرار گرفت. در زمان این پادشاه، تجارت و صنعت وسعت یافت. او برای کشاورزی، نهرهایی درست کرد؛ برای مسافران مهمان سرای جدید بنا نهاد و حسینیه ای به نام حسین آباد بنا کرد. نویسنده بوستان اوده می نویسد:
تمام کارهایی که محمدعلی شاه انجام داد، قابل تحسین است.
محمدعلی شاه فقط پنج سال حکومت نمود و در هفتم می سال 1842 وفات یافت.
10. امجدعلی شاه (1258ق)
وی بعد از محمدعلی شاه، روی کار آمد. این پادشاه در شرافت و هم دردی با مردم معروف و در سخاوت و فیاضی مشهور بود. امجدعلی شاه بر نهر گومتی، پل آهنی ساخت؛ بین لکنهو و کانپور جاده ای بزرگ درست کرد. به سبب این دو کار، در حمل و نقل کالاها سهولت ایجاد شد و تجارت پیش رفت کرد. در زمان وی به علوم شرقیه توجه خاص شد و برای فلسفه، منطق و علوم دینیه، مدرسه ای به نام سلطانیه به وجود آمد.
11. واجدعلی شاه (1263 ق)
بعد از امجدعلی شاه، واجدعلی شاه فرمان روای اوده شد. در زمان وی کمپانی شرقی، در پی بهانه بود تا اوده را به چنگ خود درآورد و کاملاً در کنترل خویش بگیرد. نجم الغنی واقعی می نویسد:
از این واقعه معلوم می شود که پادشاه، چه قدر ناچار بود و کمپانی در تمام امور سلطنت چه قدر دخالت می کرد. غازی الدین حیدر یک تخت آماده کرده بود و میلیون ها روپیه بر آن تخت صرف کرده بود. وقتی که واجدعلی شاه پادشاه شد، خواست که آن تخت شاهی را از کاخ فرح بخش به دربار خودش منتقل کند، لکن کمپانی اجازه نداد و پادشاه نتوانست آن را منتقل کند. این قدر کار معمولی را نیز پادشاه نتوانست انجام بدهد.
کمپانی با این کارها می خواست اهمیت و عظمت پادشاه را کم کند و او را در نگاه مردم خدشه دار سازد، ولی پادشاه با وجود این مشکلات سیاسی، سعی نمود که سپاه را قوی کند. او از نو، نیروی انسانی برای لشکر جمع کرد و اسلحه جدید خرید. وی در میدان تمرین و تربیت لشکریان حاضر می شد و هر روز سه- چهار ساعت زیر آفتاب بر اسب سواران نظارت می کرد و با سپاهیان با حوصله رفتار می نمود و به آنها انعام و جایزه می داد و آنها را از خطابات، سرفراز می کرد. این کارها را برای این انجام می داد که عظمت گم شده را برگرداند. وی به مردم بسیار محبت می کرد. هنگام مسافرت، حتی اگر برای شکار یا رفتن به میدان تمرین لشکریان، یک نفر هم راه او صندوقی حمل می کرد تا اگر کسی شکایت یا مشکلی دارد بنویسد و در آن صندوق بگذارد. پادشاه آن نامه ها را خودش می خواند و پی گیری می کرد.
در زمان واجدعلی شاه، به کشاورزی، علم و هنر توجه خاص شد. خواجه محمد بشیر می نویسد:
وضعیت خوش حالی مردم اوده چطور بود. با اعتبار نعیم بذل و احسان و تخصیص فراوانی، ذخایر زر و گوهر نمایان و تکلفات استعمال لباس های پاکیزه و موزون و تصرفات در ترکیبات اطعمه لذیذه، لطافت مشحون از ملک سبز و سبا بخاست، به اعتبار جمعیت ارباب فضل و کرم و مجمع دانش مندان و جلائل صناعت بر یونان تفوق می-جست.
واجدعلی شاه، فرهنگ را نه تنها حفظ کرد، بلکه آن را وسعت داد این پیش رفت ها حرص و طمع کمپانی شرقی را افزایش داد تا جایی که در چهارم فوریه سال 1856 واجدعلی شاه را معزول کرد. سپس با فریب و نیرنگ در سال 1857 تمام هند را به تصرف خویش درآورد و اوده نیز جزیی از آن شد و از آن به بعد اسم اوده را اتراپرادیس گذاشت و کل منطقه اوده، به نام اتراپرادیش معروف شد.
سرانجام واجدعلی شاه را به مرتیا برج تبعید کردند، ولی آن جا نیز برای او رفاه، آسایش و سهولت و عزت موجود بود.
12 . برجیس قدر(1273ق)
بیشتر تاریخ نگاران، رمضان علی، معروف به برجیس قدر را، حاکم اوده نمی شمارند؛ زیرا وقتی واجدعلی شاه به کلکته رفت، کمپانی می خواست با زور نظامی لکنهو را به تصرف خویش درآورد. در این هنگام «حضرت محل» همسر واجدعلی شاه، پسر نابالغ خویش به نام رمضان علی را به تخت نشاند و با سپاهیان کمپانی جنگید. در این جنگ او ابتدا به پیروزی رسید، ولی در نهایت شکست خورد و به هم راه رمضان علی و چهار هزار لشکر به نیپال فرار کرد و طبق گفته تاریخ نویسان، دوران حکومت نوابان اوده بعد از واجدعلی شاه به پایان رسید. بعد از این ماجرا، کمپانی بر تمام اوده تسلط یافت و واجد علی شاه در کلکته ماندگار شد. اوده آخرین سرزمین خودمختار هند بود که ضمیمه مستعمرات انگلیس شد.
استعمارستیزی شاهان اوده
شجاع الدوله دو بار بر ضد استعمار قیام کرد، ولی شکست خورد. بعد از شجاع الدوله، کسی در اوده بر ضد استعمار قیام نکرد، جز مناجان که او نیز شکست خورد و دست گیر شد. در زمان واجدعلی شاه نیز که کمپانی می خواست منطقه اوده را به تصرف خود درآورد، مادر او که ملکه کشور بود، نپذیرفت؛ به همین سبب، هم راه چهل نفر در بیست اگوست به انگلیس رفت و در چهارم جولای سال 1857 با ملکه ویکتوریا جلسه زنانه تشکیل داد در این نشست، هیچ گونه توافقی حاصل نشد و جلسه به روز دیگر موکول شد. هنوز ملکه در انگلستان بود که در کانپور مردم اوده، انگلیسی ها را قتل عام کردند. این کشتار، بر مذاکره بین او و ملکه ویکتوریا اثر منفی گذاشت و گفت گو بدون نتیجه پایان یافت. ملکه در 24 ژانویه سال 1857 در پاریس فوت کرد و دولت فرانسه با تمام عزت و احترام او را در قبرستان مسلمانان دفن نمود و مسجدی نیز نزدیک قبر او بنا کرد.
واجدعلی شاه در کلکته و همسرش در لکنهو بود. وقتی حضرت محل می خواست در نهم جولای سال 1857 پسر خود رمضان علی را بر تخت شاهی نشاند، سپاهیان کمپانی به لکنهو حمله کردند و تمام لکنهو به میدان جنگ تبدیل شد. در میدان سکندر باغ و عالم باغ، بین سپاهیان اوده و کمپانی جنگ در گرفت. در این جنگ 75 نفر کشته شدند. بار دیگر، وقتی در میدان باره دری صف آرایی کردند، استعمار شکست خورد و جنرال نیل در میدان جنگ کشته شد و چند تن از سرداران استعمار دست گیر شدند و آنها را به حکم حضرت محل به دار کشیدند. قبر آنها اکنون موجود است. ولی پس از ده ماه، استعمار بار دیگر به لکنهو حمله کرد و در همان میدان که قبلاً شکست خورده بود، بین استعمار و اوده مبارزه شد. در این جنگ حضرت محل خودش می جنگید. اکثر سپاهیان باوفای او کشته شدند. در آخرین لحظات جنگ، استعمار حضرت محل را در میدان جنگ از چهار طرف محاصره کرد. در همان وقت مولانا احمدالله شاه، هم راه دو هزار جان باز، صفوف سپاهیان استعمار را شکست تا به حضرت محل رسید. احمدالله شاه گفت: «شما فرار کنید من مبارزه خواهم کرد.» حضرت محل جواب داد: «من می دانم که در جنگ شکست خوردم و بیشتر وفاداران اوده شهید شدند. با وجود این، یا پیروز خواهم شد یا در جنگ جان می دهم، اما فرار نمی کنم.» مولانا احمدالله او را گرفت و از میدان جنگ بیرون آورد و به طرف نیپال فرار کرد. در آن زمان در نیپال هم راه حضرت محل چهار هزار سرباز موجود بودند.
استعمار نام میدانی را که آخرین مبارزه بین اوده و استعمار در آن به وقوع پیوست، میدان بزرگ ملکه ویکتوریا گذاشت، و در میان آن یک مجسمه بزرگ آهنی ملکه نسب کرد. اما بعد از آزادی هند، جواهر لعل نهرو آن مجسمه را برداشت و به موزه سپرد؛ به جای آن مجسمه حضرت محل را نصب کرد و اسم آن را میدان حضرت محل گذاشت. بعداً مسلمانان هند گفتند که مجسمه زن مسلمان در میدان درست نیست، لذا این مجسمه را برداشتند، اما اسم آن، همان میدان حضرت محل باقی ماند.
شیعه پیش از دولت اوده
قبل از مغول در هند، کسی نمی توانست اظهار کند که شیعه است و اظهار تشیع به قتل او می انجامید. در تاریخ آمده است که در زمان فیروزشاهی، رافضی ها و کتاب های آنها پیدا شد. کتاب ها را در خیابان آتش زدند و رافضیان را به قتل رساندند.
در زمان بابر، شیعیان زیادی هم راه او وارد هند شدند و در صفوف امرا و رؤسا درآمدند. همایون از دوران ولی عهدی، خراسانیان و ایرانیان شیعی را تشویق می کرد. لذا پس از جلوس او بر تخت سلطنت، بسیاری از ایرانیان به هند آمدند و در لشکریان همایون بیشتر ایرانیان شیعی بودند. آنها با سنی ها ازدواج کردند و تمام رسومات اهل سنت را انجام دادند؛ زیرا عالم شیعه در آن زمان وجود نداشت. علمای شیعه که از ایران به هند مهاجرت کردند، بیشتر به آن مناطقی رفتند که دولت تشیع وجود داشت؛ مانند حیدرآباد در زمان دولت بهمنیان ( 748 – 932).
شیعیان به جز در بعضی از مناطق، همه امور مذهبی مانند نکاح، طلاق، نماز و دفن و کفن را بر اساس عقیده اهل سنت انجام می دادند.
در آن زمان، شیعیانی که از بیرون آمده بودند بر تشیع باقی ماندند، ولی به بچه های خود درباره عقاید و اخلاق شیعه چیزی نمی گفتند؛ در نتیجه، اولاد آنها جذب عموم مسلمانان شدند. در آن زمان وسایل اطلاع رسانی نیز کم بود. در نتیجه شیعیان هند نتوانستند با علمای عرب، رابطه برقرار کنند و با ایران بیشتر رابطه ادبی داشتند این مسائل، سبب شد تا نفوذ تشیع کم رنگ شود و تشیع فقط در ذهن و فکر باقی ماند. شیعیان آگاهی لازم نداشتند تا برای تشیع کاری انجام دهند.
احساس خوف و در اقلیت بودن، شیعیان را به مذهب بی اعتنا کرد. و بعضی ها عمداً مذهب را پنهان نمودند. به همین سبب، عقاید اهل سنت نفوذ یافت. در بعضی از مناطق هند، به سبب نبود علمای شیعه، چنین فضایی حاکم بود. مفتی، قاضی، امام جمعه و جماعت از علمای اهل سنت بودند و تمام امور مذهبی به دست آنها صورت می گرفت. شیعیان در مناطق محدودی، امور مذهبی و مراسم دینی خود را بر اساس عقاید شیعه انجام می دادند.
نتیجه
تمدن هند، از قدیمی ترین تمدن های جهان است. در زمان خلفای راشدین به این سرزمین حمله شد، ولی مسلمانان دولت مستقلی در هند تشکیل ندادند. در زمان بنی امیه، محمدبن قاسم، به آن جا حمله کرد و پیروز شد. بعد در زمان غزنویان، سلاطین چندین بار به هند حمله کردند، ولی دولت اسلامی تشکیل ندادند. بعد از غزنویان، غوریان به هند حمله کردند و دولت اسلامی به وجود آوردند. بعد از این سلسله، حکومت های مسلمان، در هند شکل گرفت تا این که انگلستان بر تمام هند سلطه یافت و دولت مسلمانان را از بین برد.
برخی از شیعیان، به سبب تجارت به هند آمدند و بعضی از دست ظالمان به هند پناه آوردند. وجود شیعیان در هند به زمان معصومان(ع) بر می گردد. در دوره خلافت حضرت علی(ع) (سال 39 ق) حارث سند را فتح کرد. آن حضرت هنگام فتنه بصره، گروهی از هندی ها را برای حفظ بیت المال محافظ قرار داد که همه از موالیان آن حضرت بودند. در میان شاگردان امام جعفر صادق(ع) نیز هندی ها وجود داشتند. شیعیان در هند نیز دولت شیعی تشکیل دادند. وقتی دولت مغول در دهلی ضعیف شد، بعضی صوبه داران، در صوبه خود اعلام استقلال کردند و دولت مستقل به وجود آوردند. همین طور صوبه اوده نیز از دهلی جدا شد.
منابع
1. ابوالفضل، آیین اکبری، ص1540، دهلی.
2. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالفکر، سال 1398 ق.
3. اشرفی، سیدعلی، نیادور اوده نمبر حصه، ص 1994، دوم اکتبر لکنهو.
4. اشور وادی، اوده کاپهلاو دوسرا نواب، ص 1957، دهلی.
5. ———-، بوستان اوده، ص 1992، طبع احمد لکنهو.
6. اشوری پرشاد، مختصر تاریخ های مسلمانان، ص 1956، آگره.
7. ———-، نوابین اوده، طبع آگره، ص 1956.
8. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، قم، چاپ دوم، 1385 ق.
9. آغامهدی، تاریخ لکنهوجلد1، ص 1976، چاپ کراچی.
10. ایروین، اوده کاپهلا نواب، ص 1973، لکنهو.
11. برج نرائن، صوبه داران اوده، ص1960، چاپ فیض آباد.
12. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان (در ذکر فتوح السنده)، چاپ مصر، 1863 م.
13. پرشادی، لکنهو کاباغ، ص 1940، چاپ لکنهو.
14. جود پرشاد، هندوستان کی تاریخ، ص 1973، لکنهو یونورسی.
15. خامنه ای، سیدعلی، ترجمه و تألیف، مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان، انتشارات آسیا، ربیع الثانی، 1388 ق.
16. خواجه، محمد بشیر، صحیفه والاقدر، طبع نول کشور لکنهو، سال 1202 ق.
17. دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج10، ناشر مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، چاپ اول، 1380ش.
18. رای چودهری، اوده، لکنهو یونورسی، 1960.
19. رجب علی بیگ، فسانه عبرت، عوام پریس لکنهو، 1937.
20. رضوی سیدعباس اطهر، شیعه در هند، دفتر تبلیغات اسلامی، 1376.
21. شرر، عبدالحلیم، گذشته لکنهو، نولکشور لکنهو، 61921.
22. شرر لکنوی، تاریخ لکنهو، نولکشور لکنهو، 61920.
23. شروادی لال، اولین نواب اوده، لکنهو یونورسی، 61971.
24. شری واستو، سعادت خان، لکنهو یونورسی، 61950.
25. شوشتری، نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، 1365 ش.
26. ضابط، حيدررضا، مشكوه، شماره 77- 76، گروه تاريخ بنياد پژوهش هاى اسلامى، 1381.
27. عبداللطیف، تحفه العالم، نظامی پریس لکنهو، 61991.
28. عشرت گلف، درباری لطافت، لکنهو نظامی پریس، 61997.
29. فیروزشاه تغلق، فتوحات فیروزشاهی، علی گره ، 1953 م.
30. کنور، درگاپرشاد، بوستان اوده، مطبوعه احمدی لکنهو، 61992.
31. محمدتقی، عماد السعاده، نظامی پریس، 61971.
32. محمدحسن، حدیقه الاقالیم، علی گره، 1964.
33. ——-، دهلی کی شاعری کافکوی و تهذیبی پس منظر، علی گره، 61964.
34. محیی الدین، ملفوظات شاه سینا، هردومی، 61955.
35. مقدسی، محمدبن احمد، احسن التقاسم فی محرفات الاقالیم، نشر لیدر، سال 1909 م.
36. منشی فیض بخش، تاریخ فرح بخش، نوالکشور لکنهو، 61931.
37. مولانا محمدحسین، تاریخ العلما، نظامی پریس لکنهو، 61971.
38. میرزا محمدهادی، تجلیات، نظامی پریس لکنهو، 1170 ق.
39. نجم الغنی، تاریخ اوده، ج 5، نولکشور لکنهو، 61923.
40. هاف مین، آخری تاج دار اوده، دانش محل لکنهو، 61945.