به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا جباری، استاد مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) و از نویسندگان مقتل جامع سیدالشهداء(ع) در فایلی صوتی که در کانال وی بارگذاری شده است، بیان کرده است:
نوحهخوانی جنیان
در روایات چندگانه از جمله ابن قولویه در کاملالزیارات در باب نوح الجن علی الحسین(ع) به نوحهخوانی جنیان اشاره شده است. این گزارش هم در مسیر شام و هم در غیر آن مسیر نقل شده است. مثلاً از امسلمه که بعد از حضرت خدیجه(س) از برترین زنان پیامبر(ص) است(و پیامبر(ص) مقداری تربت به ایشان داد و فرمود هر وقت این خاک، خونین شد بدان حسین(ع) به شهادت رسیده است و او اولین فردی در مدینه است که از شهادت حسین بن علی(ع) مطلع شد) نقل شده است که روزی به خادمش گفت گویا فرزندم حسین(ع) کشته شده است زیرا بعد از وفات پیامبر(ص) صدای نوحه جنیان را نشنیده بودم تا دیشب(شب عاشورا) که شنیدم جنینان میگفتند ای دیدگان من با جدیت گریه کنید و پس از من چه کسی بر شهدا خواهد گریست و بر گروهی که مرگ آنان را در زمان زورگویی از نسل بردگان حرکت میدهد.
این گزارش در کاملالزیارات باب ۲۹، در شرح الاخبار قاضی نعمان، جلد سوم و ابن ابی الدنیا در کتابش از امسلمه آوردهاند. در کامل الزیارات هم در باب نوح الجن، ۱۰ روایت را ابن قولویه آورده است که یکی از آنها ذکر شد.
روایت دیگری را هم ابوجناب کلبی آورده و گفته است: به کربلا رفتم و به یکی از اشراف آنها گفتم شما صدای جنیان را میشنوید و او جواب داد در اینجا کسی نیست که صدای آنان را نشنود و آنها میگفتند: مسح الرسول جبینه …؛ گونههایش میدرخشید چون رسول الله(ص) بر پیشانی او دست کشیده است؛ پدر و مادرش از بزرگان قریش هستند و نیای او بهترین نیاکان هستند. تاریخالاسلام ذهبی هم از اهل سنت این روایت را آورده است.
مرحوم ابن قولویه باز نقل کرده است که یکی از اهالی بیتالمقدس گفته است که بعد از شهادت امام حسین(ع)، مردم این سرزمین ندای هاتفی غیبی را میشنیدند که اشعاری را میخواند که در دیر راهب در شام از طرف یک دست غیبی بر روی دیوار دیر نوشته شده بود: اترجو امة قتلت حسینا شفاعة جده یوم الحساب …
به هر حال چندین روایت در مورد نوحه جنیان در منابع اهل سنت و شیعه نقل شده است. شیخ صدوق در امالی مجلس ۳۱ آورده است که گروهی که سر مطهر امام حسین(ع) را به شام میبردند، گفتهاند در طول مسیر صدای نوحه جنیان را میشنیدند و این مطلب را ابن فطال نیشابوری هم نقل کرده است یعنی در مدینه امسلمه شنید و هم دیگران آن را در کربلا و مسیر شام شنیدند.
قرائت قرآن توسط سر مطهر امام حسین(ع)
ماجرای قرائت قرآن توسط سر مطهر در کوفه، مسیر و شام نقل شده است؛ در کوفه، زیدبن ارقم نقل کرده است که ابن زیاد دستور داد روز سیزدهم محرم سرهای مقدس را در کوفه بچرخانند و من دیدم که سر مقدس امام حسین(ع) این آیه شریفه را قرائت فرمود: «امْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبا».
گزارشی از قرائت قرآن سر مقدس در طول مسیر هم توسط طبری امامی مذهب و صاحب دلائلالامامه همچنین در نوادرالمعجزات به نقل از حارث بن وکیده نقل شده است که من جزء کسانی بودم که سر مقدس را به شام میبردیم و شنیدم سر سوره کهف را میخواند. تردید کردم که من صدای اباعبدالله(ع) را میشنوم و سر، مرا با نامم خطاب کرد که ای وکیده دانستی که ما زنده هستیم و در نزد خدا روزی میخوریم؟ با خودم اندیشیدم که سر را سرقت کنم ولی فرمود ای پسر وکیده این کار برای تو ممکن نیست؛ گناه بریدن سر من بزرگتر از گناه حمل آن است، رهایشان کن تا زمانی که غل و زنجیر در گردنهایشان باشد و رو به جهنم کشیده شوند و آن وقت خواهند دانست که چه جایگاهی دارند.
در اینجا هم قرائت قرآن و هم تکلم سر با وکیده بیان شده است و امام حسین(ع) حجت را بر همه تمام کرده است.
چرا امام(ع) چاه حفر نکردند؟
در مورد اقدام برای حفر چاه فقط یک گزارش داریم و آن هم روزی را مشخص نکرده است و این گزارش هم ظاهراً نشان میدهد حفر چاه برای روزهای هفتم به بعد است. در این گزارش آمده است که حضرت، کلنگی برداشتند و به پشت خیمه زنان رفتند و ۱۹ قدم به سمت قبله برداشتند و چاهی حفر کردند و آب گوارایی پدیدار شد و به اصحاب فرمودند از این آب بردارید و ذخیره کنید و برداشتند و بعد چاه، محو شد.
از تعبیر محوشدن چشمه این برمیآید که کاری خارقالعاده صورت گرفته است؛ برخی شبهه ایجاد میکنند که کربلا نزدیک شریعه فرات بود و به همین دلیل به راحتی و با کندن چاه کوتاهی میتوان به آب دست یافت. به هر حال ما فقط همین گزارش را درباره حفر چاه داریم و به محض اینکه چاه حفر شد، جاسوسان گزارش آن را ابن زیاد رساندند و او بلافاصله نامه نوشت که شنیدم حسین چاهی حفر کرده است و به آب دسترسی دارد و بیشتر دقت کنید که حسین به آب دست نیابد. این دشمن کینهتوز و سفاک با این ابزار قصد داشت تا امام حسین(ع) را به ذلت تسلم بکشاند زیرا زنان و بچهها همراه او هستند و تقاضای آب خواهند کرد.
دشمنان امام(ع) هم به خاطر دستور ابن زیاد ملعون و با توجه به اینکه مناطق در دید آنان بود مانع این نوع کارها بودند لذا امام(ع) هم چاهی حفر نکردند چون امکان آن نبود ضمن اینکه اگر چاه حفر میشد، باز معلوم نبود که قابل شرب باشد ولی همان هم طبق نقلهای تاریخی میسر نشد لذا اگر کسی در این باره شبهه دارد باید مدرک و سند بیاورد که امکان حفر چاه برای امام(ع) فراهم بود و ایشان این کار را نکرد.
در عوض گزارشات تاریخی در مورد آوردن آب به خصوص توسط حضرت عباس(ع) وجود دارد لذا مسئله تشنگی بحثی جدی بود؛ البته تا شب عاشورا هم مقداری آب باقی مانده بود ولی به خصوص در روز عاشورا مشکل تشنگی زیادی ایجاد شد به ویژه برای افرادی که در میدان مبارزه میجنگیدند.
گفتوگوی امام حسین(ع) و عمر سعد
برخی میگویند که امام حسین(ع) در جریان عاشورا با عمر سعد مذاکراتی داشت که این درست نیست. اصلأ مذاکره تعبیر دقیقی نیست بلکه مجلس گفتوگو و انذار و هشدار و دعوت بود تا امام(ع)، عمر سعد را از مسیر باطلش نهی کند؛ امام حسین(ع) به خاطر رسالتشان به عنوان امام بر حق زمان خود وظیفه هدایت انسانها را دارد و عمر سعد هم یکی از این افراد است. امام(ع) در طول مسیر هم با افرادی چون زهیر سخن گفت و برخی پذیرفتند و سعادتمند شدند و برخی هم بدبخت شدند چون بیعت امام را رد کردند.
منابعی از جمله الامام و السیاسه ابن قتیبه دینوری، اخبار الطوال، تاریخ طبری و اشراف الانساب بلاذری این مسئله را نقل کردهاند لذا اصل موضوع قابل انکار نیست و این گفتوگو با دعوت خود امام حسین(ع) صورت گرفته است. در برخی گزارشات آمده است عمر سعد خواست این سخن گفتن صورت بگیرد ولی به نظر میآید دغدغه حضرت برای دعوت آنها به حق بیشتر بود. عمر سعد دعوت امام(ع) را پذیرفت و هر دو با ۲۰ سوار در بین دو سپاه، خیمهای زدند و گفتوگو کردند. کسانی که در درون خیمه رفتند، جز امام حسین(ع) حضرت عباس و علی اکبر(ع) بودند و عمر سعد هم با فرزندش و یکی از غلامانش وارد خیمه برای گفتوگو شدند و مذاکرات سه نفر با سه نفر شروع شد.
در مورد متن گفتوگو هم آمده است که حضرت خطاب به عمر سعد فرمودند که برای چه به اینجا آمدی و عمر سعد هم از امام حسین(ع) پرسید قصد چه کاری داری؟ عمر سعد در پاسخ به امام گفت مرا ابن زیاد مأمور مقابله با تو کرده است و امام(ع) هم فرمود من به دعوت کوفیان آمدهام و اگر آنها پای دعوتشان نیستند مرا رها کنید تا به سرزمین دیگری بروم؛ حضرت به عمر سعد فرمودند که اگر تو این کار را انجام بدهی آخرتت را از بین خواهی برد. تو مرا و پیشینه مرا میشناسی و میدانی من فرزند پیامبر(ص) هستم ولی او بهانه آورد که اگر من تو را نکشم خانه و املاک و اموال مرا به غارت خواهند برد و حضرت فرمودند که من بهتر از آنها را در حجاز به تو خواهم بخشید.
عمر سعد چون ملک ری(که آن موقع بسیار وسیع بوده است) را وعده گرفته بود سخنان امام را نپذیرفت و بهانه آورد. در اینجا امام حسین(ع) بلند شدند و در حق او نفرین کردند که خدا تو را در بسترت بکشد و از گندم ری جز اندکی نخوری و او جواب داد گندم نباشد جو ما را بس. در برخی منابع آنچه را عمرسعد در نامه به ابن زیاد منعکس کرد آن را واقعی قلمداد کردهاند و برخی هم امروزه فریب خورده و تصور کردند که امام حسین(ع) پیشنهادهای سهگانهای را به عمر سعد پیشنهاد داده است در حالی که این کذب و دروغ است.
کسانی براساس گزارش عمر سعد به ابن زیاد اینطور تبلیغ کردند که حسین گفته است حالا که کوفیان بدعهدی کردند، اجازه دهید من به مدینه برگردم یا به یکی از مرزها بروم و مانند مرزنشینان زندگی کنم و یا با یزید بیعت کنم و دست در دست او بگذارم. عمر سعددر نامه خود به این زیاد نوشت که حسین(ع) این پیشنهادات را داده است در حالی که عمرسعد قصد داشت تا ماجرا به کشتهشدن امام حسین(ع) کشیده نشود و از طرفی او به ملک ری برسد و ابن زیاد حداقل با رجوع امام به مدینه موافقت کند.
طبری به نقل از عقبه بن سمعان، غلام رباب آورده است که او میگوید من از ابتدای حرکت امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا همراه او بودم و هیچ وقت نشنیدم ایشان بگوید بگذارید من با یزید بیعت کنم و یا به یکی از مرزها بروم بلکه فقط فرمودند مرا آزاد بگذارید تا خودم انتخاب کنم کجا بروم بنابراین نباید به این شایعات دامن زد و آن را پذیرفت.