مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و نظریه پیدایش تشیع در زمان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)

چکیده
فرقه‌‌هاي‌ اسلامي،‌‌ براي اثبات اصالت مذهبشان، ريشه‌‌هاي‌ پيدايش خود را در زمان رسول‌ خدا (ص) جستجو میکنند. در مورد پیدایش تشیع، نظریات مختلفی را دانشمندن و تاریخ نگاران مطرح کرده-اند که پیدایش تشیع در عصر پیامبر اسلام (ص) یکی از آنهاست. این نظریه را بیشتر علمای شیعه مطرح ساخته اند و چند تن از علمای اهل سنت و شرق شناسان نیز آن را تایید کرده اند. احادیث پیامبر (ص) درباره علی(ع) و تفسیر چند آیه و حوادث تاریخی، عمده استدلالاتی است که در اثبات این نظریه آورده می شود.

در زمان پیامبر(ص)، عده ای خاص با عنوان «شیعه» علی(ع) معروف بودند. همچنین پیامبر عنایتی ویژه به آن حضرت داشتند که باعث شد تا گروه خاصی از علی(ع) تبعیت کنند. پیامبر(ص)  در تفسیر آیه ای که درباره علی(ع) و شیعیان آن حضرت فرموده، این  گروه هر چند اندک شیعه در زمان پیامبر اسلام معرفی شدند؛ هر چند در این دوره، شیعه فرقه اسلامی نیست.

واژگان کلیدی
شیعه، تشیع، عصر پیامبر(ص)، علی(ع).

مقدمه
براساس ديدگاه غالب شيعيان و برخي از پژوهشگران سنی و شرق شناسان تشيع در عصر رسول‌ خدا (ص) جرياني اصيل با ريشه تاريخي بوده ‌است. اين نظريه بخش مهمي از كلام سياسي شيعه را تشكيل مي‌دهد كه از ميان دانشمندان شيعه، كاشف الغطا (م. 1373 ق)،  شيخ محمدرضا مظفر (م. 1383ق)،  محمدحسين زين عاملي،  محمدجواد مغنيه،  عبدالله نعمه،  عبدالباکي گلپينارلي (م.1982 م.) تاریخ نگار ترک تبار  مستندات آن را در آثار خود آورده‌اند.

اين دسته از تاریخنگار و نويسندگان، درباره‌ زمان پيدايش بر اين باورند كه تشيع از زمان پیامبر(ص) آغاز شده‌است؛ گرچه فعاليت آن به منزله يك حزب و مذهب اسلامي، بعد از رحلت رسول اكرم(ص) و به پيروي از علي(ص) بوده و از اين حيث بيشتر شناخته شده‌اند.

به اعتقاد محمدحسين كاشف الغطاء، بذر‌هاي‌ تشيع با بذر‌هاي‌ اسلام در يك زمان كاشته شدند  و محمدحسين مظفر نويسنده شيعي ديگر، بر اين باور است كه دعوت به تشيع از زماني آغاز شد كه رسول خدا(ص) مردم را به «لا اله الا الله» دعوت فرمود. وي به این سخن رسول‌ خدا استناد مي‌ كند كه فرمود: اين برادر، وارث، وزير و وصي من و جانشين بين شماست، حرف او را بشنويد و اطاعتش كنيد.

محمدحسين زين عاملي نويسنده شيعي ديگر، معتقد است كه در ميان صحابه رسول الله(ص) اين چهار نفر، شيعه علي بودند: ابوذر غفاري، سلمان فارسي ، مقداد بن اسود و عمار بن ياسر.
عبد الله نمعه نيز در اين زمينه ميگويد:
شيعه به عنوان يک فرقه و مذهب در سقيفه بروز کرد. اما به عنوان يک قضيه در عهد رسول،  زاده شد.

سعدالاشعري قمی (م.299یا 301 ق) و نوبختي (م. 310 ق) از جریان شيعه در زمان پیامبر ياد کرده‌اند و آن را نخستین فرقه اسلامي مي‌‌دانند.

ابو حاتم رازي (م.322 ق) نيز در اين باره‌ مي‌‌گويد:
شيعه نام گروهي بود که در زمان پيامبر خدا(ص) دوست و همراه صميمي اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع) بودند و به اين نام شناخته مي‌‌شدند؛ مانند سلمان، ابوذر، مقداد بن اسود، عمار ياسر و ديگران. رسول خدا درباره اينان که شيعه و ياران علي(ع) خوانده مي‌‌شدند، فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.» از آن پس تا زمان ما، به هر کس که به برتري علي معتقد ‌‌باشد، شيعه اطلاق مي‌‌شود.

از میان دانشمندان اهلسنت، محمد كرد علي (م.1953م) نيز معتقد است كه در ميان صحابه رسول‌الله‌(ص) شيعيان علي(ع) وجود داشتند وآنان سلمان فارسي، عمار ياسر، ابوذر غفاري، حذيفه بن يمان، حزيمه بن ثابت، ابوأيوب انصاري، خالدبن سعيدبنعاص و قيسبنسعد بن عباده‌اند.
او در این زمینه مي‌‌گويند:

    عده‌اي از صحابه در عصر پيامبر اكرم(ص) به شيعه علي معروف بودند.
شوبرت آلماني در این باره چنين بيان مي‌‌كند:
رسول اكرم(ص) به علي(ع) فرمود:« بهترين خلق خدا، تو و شيعيان تو هستيد و محل وعده من و شما، كنار حوض كوثر است. وقتي كه مردم براي حساب مي‌‌آيند شما«غرّالمحجلين» (فرزانگان برجسته و بزرگ) خوانده مي‌‌شويد.»

سید محمدباقر صدر (م. 1400 ق) اعتقاد دارد که پيامبر اسلام(ص)  براي رساندن اسلام به كمال مطلوب، شخصاً بايد به طرح و برنامهريزي بعد از خودش مي‌‌پرداخت. ايشان با اين مقدمه چنين ادامه مي‌‌دهد:
مي‌توانيم تشيع را نتيجه منطقي دعوتي بدانيم كه پيامبر برحسب طبيعت پيدايش آن و شرايط زماني آن، دعوت را بر عهده داشت.

کساني که از چنين نظريه و نگرشي دفاع مي‌‌کنند، بر اين عقيده‌اند که قدمت تشيع با قدمت اسلام مساوي است.  صاحبان اين ديدگاه، معتقدند که تشيع به منزله يک جريان اصيل و به معناي اعتقاد به امامت و رهبري منصوص علي(ع) بعد از پيامبر(ص) و همگامي با آن امام، نهتنها همزاد ظهور اسلام که اساساً جزیي از رسالت پيامآور آن بود.

طبق اين نظريه، پيامبر اسلام(ص)  در همان آغاز پيدايش اسلام و در واقعه« يومالدار»، طبق دستور آيهو انذر عشيرتک الاقربين؛  «خويشان و عشيره نزديک خود را انذار بده»، افراد طايفه خود را به ميهماني دعوت کرد و از آنان خواست که اسلام بياورند و خطاب به آنان فرمود:
ايکم يوازرني علي هذا الامر علي ان يکون اخي و وصيي و خليفتي فيکم؛ «کداميک از شما مرا در اين کار ياري مي‌‌دهد تا برادر، وصي و جانشين من در ميان شما باشد.

 کسي جز علي(ع) از آن جمع، داوطلب نشد و پيامبر(ص) در حالي که گردن علي(ع) را گرفته بود، خطاب به ميهمانان خود فرمود:
ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيکم فاسمعوا له و اطيعوه؛ « اين برادر ، وصي و جانشين من درميان شماست؛ پس سخن او را بشنويد و از او اطاعت کنيد.»

سید محمد باقر صدر، پيامبر(ص) به فکر آينده اسلام بعد از خود بود. وی در صدد اثبات اين ادعا، با استدلالات عقلي و تاريخي بر میآید و چنين مي‌نويسد:
پيغمبر اسلام(ص) در برابر آينده اسلام در زمان بعد از خودش، موضعي مثبت در پيش گرفت و براي آن اقدام نمود و به امر خداوند متعال، شخصي را برگزيد و روح دعوت را در اعماق وجودش تزريق كرد.  سپس او را از جهت عقيدتي و رهبري ويژه، آماده ساخت تا مرجعيت فكري و رهبري سياسي اسلام در او شكل گيرد و بعد از پيامبر اسلام(ص) به كمك پايگاه مردمي‌‌ آگاه يعني مهاجران و انصار، رهبري اسلام و بازسازي عقيدتي امت را به عهده گيرد و آن را تا جايي ادامه دهد كه امت شايستگي یابد تا خود، مسئوليت‌‌هاي‌ رهبري را پذيرا شود و بدينسان، اين راه را تنها راهي مي‌‌يابيم كه ممكن بود سلامت آينده اسلام را تضمين كند و نگذارد اسلام در مسير پيشرفت و گسترش خود، دچار انحراف گردد و پيامبراكرم(ص) نيز چنين كرد.

درواقع پيامبر(ص) تنها مرجع دينى و سياسی ـ اجتماعى، بودند و سخن آن حضرت در همه منازعات و گفتگوها ميان مسلمانان منزله «فصلالخطاب» بود؛ حضور آن حضرت مانع بروز هرگونه اختلافات جدي مي‌‌شد، به نحوى كه هيچكس نمي‌توانست آشکارا در برابر كلام حضرت مخالفت كند. با اين حال، در جريان مبارزات مسلمانان و نبرد‌هاى با کافران و مشركان در زمان حيات رسول خدا(ص) نيز گرايش‌‌‌‌هاى مختلفى وجود داشت كه گاه آثار و نشانه‌‌‌‌هاى آن در صحنه‌‌‌‌هاى سياسى و نظامى نمودار مي‌‌‌شد. در اثر تحولات و حوادث گوناگون، به تدريج حب و بغض‌هايى در ميان ياران پيامبر(ص) پديدار گشت و گروه‌‌‌‌هاى كوچكى به شكل غيررسمى پديد آمدند. عد‌ه‌اى از صحابه بزرگ از همان اوايل بعثت، مجذوب امیرمومنان شدند و به نام «شيعه على(ع)» شهرت يافتند. پيامبر اكرم(ع) نيز اسم شيعه را بارها به آنان اطلاق نمودند و آنها‌ را با عنوان «شيعه على(ع) » خطاب میکردند.  بشارت‌هاي پيامبر(ص) به شيعيان على(ع)، ما را به اين نتيجه رهنمون مي‌سازد كه اصطلاح شيعه در زمان پيامبر(ص) نيز متداول بود و گروهى به اين نام شهرت داشتهاند و در آن زمان هسته اوليه تشيع را تشکيل مي‌‌‌‌دادند.

روايات بسياري از زبان پيامبر(ص) در آثار شيعيان و اهلسنت، گزارش شده‌ که به وجود گروهي به نام شيعه علي(ع) در عصر رسالت اشاره دارد. اين دسته از روايات، در لابه لاي متون مختلف حديثي و تاريخي پراکنده‌ است  و چه بسا با توجه به اختلاف اسباب ورود آنها‌، با تعابير مختلفي صادر شده، اما جملگي از اين امر حکايت مي‌‌‌کند‌ که اصطلاح شيعه علي(ع)، البته به معناي خاص آن و بيشتر به معناي لغوي و نه فقط به معناي اصطلاح فرقه‌اي‌ آن در زمان پيامبر(ص)، نهتنها ناشناخته نبود، بلکه در اشاره به يک گروه يا روش ارزشي نيز مطرح بوده ‌است. برای نمونه، سيوطي در ذيل آيه اولئك هم خير البرية، با سلسله اسنادي که به جابربنعبدالله انصاري مي‌‌‌‌رسد، از زبان پیامبر چنین نقل میکند:
والّذي نفسى بيده، اِنّ هذا و شيعتَه هُم الفائزونَ يومَ القيامةِ؛
سوگند به كسى كه جانم به دست اوست، اين شخص (حضرت على(ع)) و شيعيانش در قيامت همان رستگارانند.

شواهد حديثي و جايگاه شيعه
روايات فراواني در منابع روايي اهل سنت و شيعه از زبان رسول اکرم (ص) نقل شده‌ که به شيعه علي(ع) و جايگاه آنان اشاره دارند؛ ازجمله طبراني ابنحجر و متقی هندی از قول حضرت علي(ع) چنین نقل کرده‌اند:
دوستم پيامبر خدا (ص) به من فرمود: «اي علي، تو و شيعيانت به زودي به پيشگاه خدا وارد خواهيد شد؛ در حالي که همگي از او راضي و مورد پسند او هستيد و دشمنان تو بر او وارد خواهند شد؛ در حالي که خشمگين هستند و دست آنها‌ به گردنشان بسته شده‌ است.

در جاي ديگر پيامبر(ص) فرمود:
اي علي،  تو و شيعيانت به حوض [کوثر] وارد خواهيد شد؛ در حالي که همگي  چهره‌هاي‌ نوراني داريد و از او راضي هستيد و دشمنان تو بر آن وارد خواهند شد؛ درحالي که سيهروي ، لبتشنه و سرافکنده باشند.

حضرت علي(ع) در حديثی طولاني از زبان پيامبر(ص) چنين مي‌‌فرمايد:
رسول خدا (ص) در روز خيبر به من فرمود: «ياعلي، اگر [بيم ] آن نبود که عده‌اي‌ از امت من درباره‌ تو مطالبي [غلوميز] بگويند، همچنانکه مسيحيان درباره‌ عيسيبنمريم گفتند، قطعاً امروز درباره‌ تو سخني مي‌‌‌‌گفتم که [پس ازاين ] برهيچ گروهي از مسلمانان گذر نکني، مگر اينکه خاک کفشت و باقيمانده آب وضويت را جهت شفاي خود برگيرند. براي تو بس است که تو از مني و من از تو؛ ميراث من از آن تو و ميراث تو از آن من است؛ جايگاه تو درنزد من، همچون جايگاه هارون نسبت به موسي است، جز آنکه پس از من پيامبري نيست؛ تو رساننده آیين مني و بر سيره من [ با دشمنان ] مي‌‌‌‌جنگي؛ تو درقيامت، نزديکترين مردمان به من و فردا جانشين من بر حوض کوثري؛ نخستین فرد از پيروان من که وارد بهشت شود، تويي و قطعاً شيعيان تو سيراب شده  ازکوثر، با چهره‌هايي پاک وسفيد در اطراف من برجايگاه‌‌هاي‌ رفيعي از نور تکيه زده‌اند؛ آنان را شفاعت مي‌‌‌‌کنم و فردا در بهشت همسايگان من خواهند بود؛ درحالي که دشمنان تو سيه-روي، لبتشنه وسرافکنده باشند.»
روايت ديگر را سبط ابنجوزي از ابيسعيد خدري، همچنين ابي‌هريره در حديثي از رسول‌الله(ص) نقل كردهاند در این زمینه به همین مقدار بسنده میکنیم.

شواهد حديثي در تفسير
طرفداران اين نظريه، دليل ديگري مي‌‌‌‌آورند و آن رواياتي هستند که در ذيل تفسير بعضي از آيات قرآن وارد شده‌ و علي(ع) و شيعيانش را مصداق آن آيات معرفي میکنند. از جمله در تفسير آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية  «کساني که ايمان آوردند و اعمال نيک انجام دادند»، آمده كه آنان بهترين مخلوقات خدا هستند و پيامبر خدا(ص)، علي(ع) و شيعيانش را در حالي که رستگاران معرفي کرده و آنان را خشنود از خداوند و خداوند را خشنود از آنان دانسته، مصداق اين آيه به شمار آورده‌اند.

هنگامى كه این آيه شريفه نازل شد، بسيارى از اصحاب پرسيدند: «يا رسول الله(ص)، «خير البريه» كيانند؟» پيامبر(ص) فرمودند: «على(ع) و شيعيانش.»

به گفته ابن عباس، چون آيه یادشده نازل شد، رسول خدا(ص) به على(ع) فرمود:
هم انتَ و شيعتُكَ يومَ القيامهِ راضينَ مرضّيين؛
آنها‌ (خيرالبريه) تو و شيعيانت هستيد كه خدا از آنها‌ راضى و آنان از خدا خشنودند.

در همين زمينه، پيامبر(ص) به حضرت علی(ع) فرمود:
اَلَم تَسمع قولَ اللّه: انَّ الّذينَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالحاتِ اولئكَ هم خيرُ البرية؟ هم انتَ و شيعتُك و موعدي و موعدُهم الحوضُ اِذا جاءَتِ الاممُ لِلحسابِ تُدعونَ غُرّاً محجّلينَ؛
آيا نشنيدى كلام خداوند را كه فرمود: «به تحقيق آنان كه ايمان آورده و كار نيك انجام داده‌اند، بهترين آفريدگانند». تو و شيعيانت بهترين آفريدگان هستيد كه وعده من و شما، كنار حوض كوثر است. وقتى همه امت‌ها براى حساب محشور شدند، شيعيان تو «پيشانىسفيدان» خوانده مي‌شوند.

ابن عساكر در تاريخ خود، از جابر بن عبدالله و سيوطي در کتاب خود،  نقل مي‌‌‌کند ‌‌رسول ‌خدا(ص) فرمود:
… قسم به کسي که جان من در دست اوست ! اين مرد ( عليبنابيطالب ) و شيعه او در روز قیامت رستگارانند . پس آيه  ان الذين امنوا و عملوا الصالحات …. نازل شد.
در برخي از منابع ديگراهل سنت نيز چنين آمده ‌است:
«…يا علي، آيا نشنيده‌اي‌ قول خداوند متعال را «به درستيکه کساني که ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، به حقيقت بهترين اهل عالماند – الي آخر»؛ آنان شيعيان تو هستند و وعدهگاه من و شما کنار حوض [کوثر] خواهد بود در وقتيکه خلايق براي حساب جمع شوند. شما را  «غرا المحجلين» (سفيدرويان ) ندا کنند ».

بعضي از محدثان بزرگ اهل‌سنت،  اين احاديث را  نقل و تأويل کردهاند؛ ازجمله ابن ابيالحديد (م 656ق) مي‌‌گويد:
منظور از شيعه كه در روايات متعدد، به آنان وعده بهشت داده شده ‌است، كساني هستند كه به برتري علي(ع) بر همه خلق قايل هستند. بدينگونه، عالمان معتزلي ما در تصانيف و كتاب‌هايشان نوشته‌اند: در حقيقت ما شيعه هستيم و اين حرف اقرب به سلامت و اشبه به حق است».

ابن حجر‌‌ نيز می گوید:
«منظور از شيعه در اين احاديث، شيعيان نيستند، بلكه منظور، خاندان و دوستداران علي هستند كه به بدعت سب اصحاب مبتلا نيستند.»

علامه مظفر در پاسخ او مي‌‌گويد:
عجيب است كه ابنحجر گمان كرده، مراد از شيعه در اين جا اهل سنت هستند و من نمي‌‌دانم اين به دليل مترادف بودن دو لفظ شيعه و سني است يا به اين دليل كه اين دو فرقه يكي هستند يا اهل سنت بيشتر از شيعيان، از خاندان پيامبر پيروي كرده‌اند و آنان را دوست مي‌‌‌دارند!

مرحوم كاشفالغطاء نيز در این زمینه مي‌‌گويد:
با نسبت دادن لفظ شيعه به علي(ع) مي‌‌توان مراد را فهميد؛ زيرا [افراد] غير از اين صنف، شيعه ديگران هستند.

به نظر صاحبان اين ديدگاه، معناي شيعه در احاديث و سخنان پيامبر(ص) روشن است و آنان با اين تأويلات، خواسته‌اند از پذيرش حقيقت بگريزند. بهعلاوه مصداق شيعه در همان عصر پيامبر(ص) مشخص بوده ‌است و عده‌اي‌ از اصحاب، در همان زمان به «شيعه علي» مشهور بودند.  براساس احاديث موجود، پيش از همه، رسول ‌خدا(ص) نام شيعه را بر پیروان علي(ع) گذاشته‌اند و حوادث ديگري مانند سقيفه، جنگ جمل، حكميت و واقعه كربلا، بر گسترش اين واژه و آموزه‌‌هاي‌ تشيع تأثير داشته‌ است.

 البته مهمترين يا تنها استفاده خدشه ناپذیر از اين روايات، آن است که بانی اسلام بذر‌هاي‌ نخستين و عنصر قوامبخش تفکر شيعي را که همان پيروي از راه و رسم و اعتقادات علي(ع) بوده و اساس تشيع نيز به آن شناخته شده، سفارش فرموده ‌است.

بررسی شواهد تاریخی
براي روشنتر شدن موضوع، بايد به حوادث و قرایني درباره‌ موقعيت حضرت علي(ع) در عصر پيامبر(ص) اشاره ‌‌‌‌کنيم.
مطالعه سيره و سخنان پيامبر(ص) و چگونگي معاشرت آن حضرت با امام علي(ع) از آغاز دعوت خويشان، «يومالانذار» و بيان حديث مشهور به «حديث دار» در آغاز دعوت و احاديث مشهور ثقلين، منزلت و حوادث تاريخي ديگر، به روشني حکايت از اين دارد که پيامبر(ص) در پي تربيت و معرفي فردي شايسته بودند. با کنار هم قرار دادن همه اين وقايع تاريخي،  به نتيجه منطقي مي‌‌‌‌توان دست يافت.

علي(ع) نزديكترين و صميمي‌ترين یار حضرت محمد(ع) بود. براي پيامبر در قحطسالي مكه، بهصورت محافظ عمل کرده بود و پيامبر(ص) هم پیش از هجرت و هم در مدينه، آن حضرت را به منزله برادر پذيرفته بودند.  او نخستن مردمسلمان  و خديجه نخستن زن مسلمان به شمارمیآمدند. حضرت علی(ع) همسر فاطمه(س)، تنها دختر باقيمانده پيامبر(ص) بود و محمد(ص) نوادگانش حسن و حسين(ع) را بی نهایت دوست مي‌‌‌داشت.

به نظر مي‌‌‌رسد كه اين تمايزات و فضايل و سجاياي شخصي، مقامي‌‌ يكتا و ممتاز بر ديگر اعضاي خانواده و اصحاب را براي علي(ع) بهوجود آورده باشد و گروهي را برايش فراهم سازد كه در دوستي، خود را با كمال اشتياق و توجه ویژه، حتي در طول زندگي پيامبر(ص)، بر او وقف كنند. شايد به اين دليل، شيعه مدعي وجود تشيع حتي در زمان زندگي پيامبر اسلام(ص) است.

سعدالاشعري و نوبختي قديمترين اصحاب ملل و نحل، آشکارا بيان مي‌‌‌كنند كه تشيع، در مفهوم توجه و ستايش خاص از امتيازات شخص علي‌(ع)،  در زمان حضرت محمد(ص) ظاهر شده بود.  بهعلاوه، در اين نگرش، فضایل علي(ع) براي احراز خلافت، با حوادث زيادي كه در زمان پيامبر(ص) صورت گرفت و آن حضرت، عنايات خاصي را به علي(ع) نشان داد، تقويت مي‌گردد.

شايستگي علي(ع) برای خلافت
براي توضيح رشد اعتبار و مطلوبيت علي(ع) براي احراز خلافت و اهتمام رسول خدا(ص) در تثبيت اين معنا براي آن حضرت، به چند مورد اشاره می شود  از وجود تشیع در آن عصرحکایت دارد:
1. وقتي ابتداي رسالت، آيهوانذرعشیرتک الاقربین؛ «به قبيله‌ات، به نزديكترين خويشانت اخطار كن»   نازل شد، آن حضرت تمام فرزندان عبدالمطلب را گرد آورد و آنان را از دعوتش آگاه ساخت و با روشن ساختن شرح وظایف به منظور انجام دادن امور بعدي، از آنها‌ تقاضاي حمايت و كمك كرد. همگي آنها‌، به جاي ياري پيامبر(ص)، آن حضرت را استهزا نمودند بهجز علي(ع) كه كودكي سيزده ساله بود و حمايت و جانبداري بيدريغ خود را از آن حضرت اعلام نمود.

2. امتياز مخصوص ايجاد برادري مذهبي بين علي(ع) و حضرت محمد(ص) هم پیش از هجرت و هم در مدينه، آنچنان اصل شناخته شده تاريخي است كه هيچ يك از تاریخ نگاران آن را انكار نكرده‌اند.

3. مقام و رتبه علي(ع)، هنگامي‌كه وي از سوي پيامبر اكرم(ص) به پرچمداري در بدر و خيبر و ديگر غزوات منصوب گرديد، در نظر اصحاب، فزوني يافت.

4. انتصاب علي(ع)، به منزله وزير پیامبر(ص) در مدينه، در اثناي اردوكشي به تبوك، سند ديگري از ارزش و اعتبار علي(ع) است.  در اين موقعيت، پیامبر(ص) حديث معروف «نسبت تو به من مانند نسبت هارون است به موسي، با اين تفاوت كه پيامبري بعد از من نخواهد بود»  را میفرمایند. تاریخنویسان و محدثان اين حديث را درباره واقعه تبوك، اكثر ذكر كرده‌اند. وقتي‌ پیامبر اسلام(ص) شباهت‌هاي‌ شخصي و رسالتش با ديگر پيامبران سابق را بارها يادآوري مي‌‌‌كند، هيچگونه مشكلي در پذيرش اين حديث وجود ندارد. قرآن درچند آیه به اين موضوع اشاره میکند که  موسي از خدا چنین مسألت مي‌‌‌كند: «از اهلبيت من يكي را وزير و معاون من فرما؛ برادرم هارون را وزير من گردان و به او، پشت مرا محكم كن و او را در امر رسالت با من شريك ساز».  از اين رو، مقايسه حضرت محمد(ص) با موسي بدون وجود هارون، ناقص ‌است و بی شک هيچ كس جز علي(ع) نمي‌‌‌توانست مانند هارون براي ایشان خدمت كند.

5 . ابلاغ سوره برائت حادثه مهم ديگر است.  در سال نهم هجرت، حضرت محمد(ص)، ابوبكر را به اميرالحاجي مردم به حج فرستاد. پس از عزيمت ابوبكر به مكه، سوره برائت به پيامبر(ص) نازل شد تا آن را به مردم، به ویژه به مشركان ابلاغ كند. وقتی، مردم از آن حضرت پرسيدند كه آيا او اين سوره را به سوي ابوبكر مي‌‌‌فرستد تا از جانبش آنرا ابلاغ نماید پيامبر(ص) پاسخ دادند:
نه، من آن را نخواهم فرستاد مگر به دست شخصي از ميان خاندانم» (رجل من اهل بيتي‌)
آنگاه علي(ع) را فرا خواند و وي را امر كرد تا شترش را بردارد و به سرعت عازم مكه شده، پيام قرآني را از سوي او به مردم ابلاغ كند.  در صحت اين وقايع كه اكثر نويسندههای مذاهب اسلامي‌‌ آنها‌ را ثبت كردهاند و متن روايات نيز موجه به نظر مي‌‌‌رسد، هيچگونه ترديدي نیست. حتي شخص بيش از حد محتاط و شكاك،  اين احاديث را نمي‌‌‌تواند انكار كند.

تبيين كلي نظريه وجود شيعه در عصر پیامبر(ص)
با استفاده از روايات و نيز قراین تاريخی که بيان شد، گروهي به نام شيعه علي(ع) را در زمان پيامبر اکرم(ص) مي‌‌توان ثابت کرد و در مرحله بعد، روايات پيشين را به مصداق اين گروه در زمان پيامبر(ص) ناظر دانست، و نه نوعي پيوستگي و ناظر به زمان پس از وفات آن حضرت. اين شيوه را به دوشکل میتوان بیان کرد:

نخست، از عبارات علامه طباطبايي چنين استفاده مي‌‌‌‌شود:
الف) طبق حديث« يوم الدار»، پيامبر(ص) از همان آغاز رسالت خود وعده داد که حضرت علي(ع) را به سمت جانشینی و خلافت خود منصوب نمايد.
ب) پيامبر(ص) حتماً در صدد تحقق اين وعده بوده‌اند.
ج) بیشک آن حضرت اين وعده را براي عده‌اي‌ از دوستان فداکار خود بيان کرده‌اند.
د) اين بيان در قالب روايات، فضايل و مناقب حضرت علي(ص) را بیان میکند که منابع روايي شيعه و اهلسنت از آن مملو است و اوج اين روايات را در جريان غدير خم  مي‌‌‌‌توان دید.
ه) بیشک بيان فضايل علي(ع) از طرف پيامبر(ص)، عده‌اي‌ از دوستان و شيفتگان خالص پيامبر(ص) را وامي‌‌‌‌داشت تا علي(ص) را نيز دوست داشته، به دورش گرد آيند و از وي پيروي کنند؛ همچنان که در نقطه مقابل، عده‌اي‌ را به بغض و حسد و کينهورزي دچار کرد.
و) از همينجا، دو خط در اسلام پديد آمد که يکي طبق نصوص پيامبر (ص)، پيروي از علي(ع) را واجب و ديگري آن را غيرلازم مي‌‌‌‌دانست و بلکه از راه عناد با حضرت علي(ع) در مي‌‌‌‌آمد. خط اول شيعه ناميده مي‌‌شدند.
ز) بدينترتيب مي‌‌توان چنين نتیجه گرفت که با وجود اين مصداق در زمان پيامبر(ص) رواياتي که در آن لفظ شيعه به کار رفته‌، به زمان حيات پيامبر ناظر است.

بيان دوم را مي‌‌‌‌توان چنين توضيح داد:
الف) جوهره اصلي تشيع، همان اعتقاد به بر حق بودن حضرت علي(ع) برای امر خلافت است.
ب) پيامبر(ص) اين موضوع را به مردم گوشزد کرد و مسأله‌‌ خلافت آن حضرت را از راه‌هاي‌ مستقيم و غيرمستقيم، به مردم ابلاغ کرد.
ج) با توجه به اموري همچون انس نداشتن قبايل عرب آن زمان با مسأله‌‌ تعيين جانشين، توهم دخالت دادن دامادي پيامبر(ص) در امر جانشيني، جوان بودن حضرت علي(ع)، توهم افزونطلبي بنيهاشم و ربط دادن مسأله‌‌ به تعصبات قبيله‌اي‌ و مخالفت سنگين قريش با جانشيني حضرت علي(ع) به علت کشته شدن تعدادي از سران آن به دست آن حضرت، موجب شد که اين مسأله‌‌ با مخالفت‌هاي‌ شدید اعراب مواجه شود؛ به گونه‌اي که پيامبر(ص) همواره ناچار به ذکر فضايل و مناقب اوبودند؛ نه دامادي پيامبر(ص) و هاشمي بودن حضرت علي(ع). از اين جا مي‌‌‌‌توان سرّ فراواني ذکر فضايل در سخنان پيامبر(ص) را به درستي دريافت. همچنين مي‌‌‌‌توان دغدغه پيامبر(ص) در ابلاغ جانشيني حضرت علي(ع) در روز غدير را به خوبي درک کرد.
د) همچنان که مخالفان، به وسيله دستهبندي‌‌هاي‌ مختلف و به طرق متعدد به مخالفت مي‌‌‌‌پرداختند، موافقان نيز به شدت از اين خواسته پيامبر(ص) دفاع مي‌‌‌‌کردند. اينان به پيروي از خط پيامبر(ص) دور حضرت علي(ع) جمع شدند و از سوي پيامبر(ص) به منزله شيعه علي(ع) شناخته شدند.
ه) از اين جا اين نکته را مي‌‌‌‌توان دريافت که چرا پيامبر(ص) عده‌اي‌ کم‌‌ همچون سلمان، مقداد، ابوذر و عمار را شيعيان علي(ع) نامیدهاند.
و) پيامبر(ص) به منظور تقويت هر چه بيشتر اين جبهه کوچک، با اموري همچون معرفي بهشت مخصوص جايگاه شیعیان و نيز رضايت خداوند از اين عمل، به تشويق و ترغيب آنان پرداختند.
ز) در نقطه مقابل، مخالفان سرسخت علي(ع) منافق ناميده شده‌اند؛ زيرا آنان در ظاهر، خود را مسلمان نشان میدادند، اما در باطن، با دستورهای پيامبر(ص) که مهمترين آنان مسأله‌‌ جانشيني بود، مخالفت مي‌‌‌‌ورزيدند. از اين جا،  محتواي رواياتي همچون «لا يحبّ علياً منافقٌ و لا يبغضه مومنٌ ؛ علي را هيچ منافقي دوست نمي‌‌‌‌دارد و او را هيچ مومني مبغوض نمي‌‌‌‌شمارد» و نيز «لا يحبک الا مومنٌ و لا يبغضک الا منافقٌ»  را به خوبي میتوان درک کرد.
ح) طرف مقابل اين خط که در يک سو، مدافعان سرسخت و در ديگر سو، مخالفان خشمگين و متعصب قرار داشتند، به قدري نمود داشت که عده‌اي‌ از اصحاب، همچون ابوذر آن را علامتي براي شناخت منافقان به حساب مي‌‌‌‌آورده‌اند. او مي‌‌‌‌گويد:
ما در زمان پيامبر(ص) منافقان را به وسيله بغض و کينه‌اي‌ که به حضرت علي(ع) داشتند مي‌‌‌‌شناختيم.
ط) از همه اين مقدمات چنين نتيجهگيري مي‌‌شود که کلمه شيعه علي(ع) در زمان پیامبر(ص) امري شناخته شده بود و در عبارات آن حضرت که اين واژه به کار رفته ‌است، با مصاديق موجود در آن زمان مطابقت دارد.
از اين جا روشن مي‌‌‌‌شود که در صورت پذيرش اين نظريه که آن را اکثر شيعه و نيز جمعي از عالمان اهل سنت و شرق شناسان می پذیرند، نظريات ديگر در مورد پيدايش تشيع را  به مراحل مختلف حيات تشيع مي‌‌‌‌توان حمل کرد.
شاید این سوال مطرح شود که بعضی از آموزههای مکتب تشیع  و مسائل فقهی مربوط به این مذهب،  در آن زمان وجود نداشته است؛ از جمله مهدویت، غیبت و غیره. در این باره باید گفت: طبيعي است که در فرآيند تکاملي هر مکتبي، با توجه به نيازها و موقعیتهای زمانی، موضوعات و يا مفاهيم جديدي،  طرح و يا برجسته می شود. اين پرسش از اين نويسندگان به جاست که: مگر آموزه‌‌هاي‌ مکتب اسلام، يکپارچه و در يک زمان نازل شد و يا مثلاً باور‌هاي‌ اساسي کلامي‌‌ و فقهي اهلسنت، در يک مقطع زماني خاص شکل گرفت که از تفکر شيعي نيز چنين انتظاري باشد؟

منابع و مآخذ
1.    قرآن كريم.
2.    نهج‌البلاغه.
3.    الاستيعاب، ابن عبد البر، تحقيق علي محمد البجاوي، دارالجيل، بيروت،1412
4.    أسدالغابه، ابنالأثير، دارالكتاب العربي، بيروت، لبنان   أصل الشيعه وأصولها، شيخ كاشفالغطاء، تحقيق علاء آل جعفر، مؤسسة الإمام علي(ع) قم، چاپ اول، 1415ش.
5.    أعيان الشيعة، السيد محسن الأمين، تحقيق وتخريج : حسن الأمين، دار التعارف للمطبوعات، بيروت ، بي‌تا.
6.    انسابالأشراف، احمدبنيحييبن جابر بن داود بلاذري، تحقيق سهيل زکار و رياض زرکلی،  دار الفکر، چ اول،  بيروت  ،1417- 1996 م
7.    البدايه والنهايه، ابن كثير، تحقيق و تدقيق و تعليق علي شيري، دارإحياءالتراثالعربي، بيروت- لبنان، سال چاپ،1408، 1988 م
8.    تاريخ الشيعه، شيخ محمد حسين مظفر، دارالزهراء، چ دوم، بيروت لبنان، 1987
9.    تاريخ الطبري، ابوجعفر محمد بن جرير طبري، تحقيق نخبة من العلماء الأجلاء، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت، لبنان، بي تا
10.    تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، تحقيق  مصطفى عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية، بيروت – لبنان، چاپ اول، 1417، 1997 م
11.    تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، تحقيق علي شيري، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت – لبنان،1415
12.    تذکرة الخواص، ابن جوزي، منشورات المطبعه الحيدريه، نجف، 1383
13.    چرا شيعه شديم (راز شيعه شدن چهارده شخصيت)، علامه محمد حسن قبيسي جبل عاملي، ترجمه محمد محمدي اشتهاردي، نشر مطهر، تهران، 1381
14.    خاستگاه تشيع و پيدايش فرقههاي شيعه در عصر امامان، علي آقانوري، پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامي، قم، 1385ش.
15.    خطط الشام، محمدعلي کرد، مکتبه النوري، دمشق، 1983
16.    الدر المنثور في التفسير بالماثور، جلالالدين سيوطي، منشورات مکتبه آيهالله مرعشينجفي، قم، 1404ق.
17.    روح التشيع، عبدالله نعمه، بيروت، دارالبلاغه، بي تا
18.    السقيفه، شيخ محمدرضا المظفر، تحقيق الدكتور محمود المظفر، مؤسسة أنصاريان، بهمن – قم، چ سوم، جمادي الثاني 1415
19.    سيری در تاريخ تشيع، داود الهامي، ، انتشارات مکتب اسلام، بي جا، 1375
20.    السيرة النبويه، ابن هشام الحميري، تحقيق: محمد محييالدين عبدالحميد،: مكتبة محمد علي صبيح و أولاده، مصر،1383، 1963 م
21.    شرح نهجالبلاغه، ابن أبيالحديد، تحقيق محمد أبوالفضل إبراهيم، دارالاحياء التراث العربي، بيروت، بي تا
22.    شواهد التنزيل، الحاكم الحسكاني، تحقيق : الشيخ محمد باقر المحمودي، مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي، طهران / مجمع إحياء الثقافة الإسلامية ،1411، 1990 م،  قم
23.    الشيعة فيالميزان، محمدجواد مغنيه، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت – لبنان، چ چهارم، 399، 979 م
24.    شيعه در اسلام، علامه سيد محمدحسين طباطبائي، تصحيح و ترتيب و پانوشت محمدعلي کوشا، نشر فدس رضوي، چاپ سوم، 1383.
25.    شيعه در تاريخ، محمد حسين زين عاملي، ترجمه محمد رضا عطائي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، چ دوم، 1375
26.    صحيح مسلم، مسلم النيشابوري، ناشر: دارالفكر، بيروت – لبنان، بي تا، طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات و نسخ معتمدة.
27.    الصله بين الصله والتصوف، کامل شيبي، دارالاندلس، بيروت، 1982م.
28.    الصواعق المحرقه، ابن حجر هيتمي مکي، مکتبه قاهره، چ دوم، 1385ش.
29.    العثمانيه، الجاحظ، تحقيق وشرح  عبد السلام محمد هارون، دار الكتاب العربي، مصر
30.    الغدير، شيخ اميني، دارالكتاب العربي، بيروت – لبنان، 1397، 1977 م
31.    فرق الشيعه، ابي محمد الحسنبنموسي نوبختي، تصحيح و تعليق سيد محمد صادق آل بحر العلوم، المکتبه المرتضويه، نجف، 1355- 1936
32.    فرق الشيعه، حسن بن موسي نوبختي، ترجمه و تعليقات محمد جواد مشکور، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1381.
33.    کتاب الزينه في الکلمات الاسلاميه العربيه، ابو حاتم رازي، (بخش سوم) تصحيح عبدالله سلوم سامرايي، دارالحريه، بغداد، 1392ق.
34.    مجمع الزوائد، الهيثمي، دار الكتب العلمية ، بيروت – لبنان، 1408، 1988 م
35.    المحبر، محمد ابن حبيب، ليستنستاتر،حيدر آباد، 1942م.
36.    مذاهب اسلامي و تشيع در مسير تاريخ، عبدالباکي گولپينارلي، انتشارات انصاريان، چ دوم، قم، 1411ق.
37.    المستدرك، الحاكم النيشابوري، تحقيق،  إشراف  يوسف عبدالرحمن المرعشلي
38.    مسند احمد، الإمام احمد بن حنبل، دار صادر، بيروت – لبنان، بي تا
39.    المقالات والفرق، سعد بن عبدالله بن ابي خلف الاشعري القمي، تصحيح دکتر محمد جواد مشکور، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1361ش.
40.    المناقب، الموفق ابن احمد بن محمد المکي الخوارزمي، تحقيق: الشيخ مالك المحمودي، مؤسسة النشر الإسلامي، قم، 1414
41.    نشأه التشيع والشيعه، سيد محمد باقر الصدر، تحقيق عبد الجبار شراره، مركز الغدير للدراسات الإسلاميه، چ سوم، 1417، 1997 م
42.    هويه التشيع، دكتور الشيخ أحمد الوائلي، دار الصفوه، بيروت، لبنان، چ سوم، 1414، 1994 م
43.    ينابع االموده؛ شيخ سليمان قندوزي، منشورات موسسه الاعلمي للمطبوعات، بيروت چ اول، 1418ق.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *