اندیشه وحدت میان مذاهب اسلامی یکی از موضوعاتی بود که در طی چهارده قرن که از بعثت رسول اکرم (ص) گذشته است در کنار همه منازعات و اختلافاتی که میان گروههای مذهبی به ویژه دو مذهب اصلی شیعه و سنی وجود داشت؛ مطرح بود. در آغاز قرن اخیر با تأسیس «دارالتقریب بین المذاهب اسلامیه» در دانشگاه الازهر مصر به همت جمعی از اندیشمندان این اندیشه به شکل گسترده مطرح شد و شکل آکادمیک به خود گرفت. در این میان کسانی چون آیتاللهالعظمی بروجردی بنیانگذار حوزه علمیه قم و حاج شیخ عبدالمجید سلیم رئیس الازهر تلاشهای زیادی برای کاهش اختلافات فکری و برخی افراطیگریها درباره هر دو مذهب انجام دادند.
این اندیشه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران توسط دو تن از بزرگترین شاگردان آیتالله بروجردی یعنی حضرت امام خمینی(ره) و آیتالله منتظری(ره) بار دیگر مطرح شد و در قالب هفته وحدت احیا شد. به بهانه هفته وحدت و میلاد حضرت رسول(ص) که محور اصلی وحدت میان مسلمانان است درباره سابقه اندیشههای وحدت اسلامی با حجت الاسلام رسول جعفریان پژوهشگر تاریخ و استاد حوزه و دانشگاه و رئیس کتابخانه مجلس به گفتوگو نشستیم. جعفریان معتقد است که پیشینه بحثهای تقریب میان مذاهب اسلامی به قرون نخستین اسلام و اندیشههای متفکرانی چون عبدالجلیل قزوینی رازی و علامه حلی باز میگردد. او معتقد است که با همه تلاشهایی که در این سالها شده مسلمانان برای کنار گذاشتن اختلافات و رسیدن به وحدت واقعی راهی طولانی را دارند.
************************
ظاهراً بحث وحدت میان شیعه و سنی اگرچه از سوی امام خمینی (ره) در سی ساله اخیر مطرح شد اما ریشههای تاریخی داشته است و در طول یکصد و پنجاه ساله اخیر این موضوع در اندیشههای کسانی چون سید جمالالدین اسدآبادی آغاز شده است!
بحثهای وحدت سابقهاش پیش از این دوره اخیر یعنی یکی دو قرن گذشته بوده است. اما این بحث در طول زمان با انگیزههای متفاوتی مطرح شده است. آنچه در طول 150 سال در ارتباط با وحدت مطرح شده است واکنشی به فشارهای استعمار و نبردهایی بوده که میان جهاناسلام و غرب صورت گرفته است. مسلمانان احساس کردند که اگر وحدتشان را حفظ کنند بهتر میتوانند در برابر دشمن مقاومت کنند. در واقع احساسشان این بود که اگر این شکاف مذهبی میان آنها باشد دشمنان راحتتر از آن علیه ایشان استفاده میکنند و به مطامع خودشان میرسند.
این مهمترین انگیزهای است که به لحاظ سیاسی مسلمانان را وادار کرد روی مسئله وحدت فکر و این بحث را دنبال کنند. البته انگیزههای دیگری هم ممکن است وجود داشته باشد که بیشتر ناشی از دلسوزی مذهبی و سیاسی برای مسلمانان است. من پیش از آنکه به آن انگیزهها اشاره کنم میخواهم به این نکته اشاره کنم که در قرون گذشته و حتی در قرون اولیه اسلام نیز بحث وحدت میان شیعه و سنی مطرح بوده است. برای مثال در قرن ششم هجری در برخی از شهرهای ایران بحث وحدت مطرح شد. ممکن است فرم مباحث وحدت در آن زمان، مثل بحثهایی که الان مطرح است نباشد اما به هرحال تلاش میشد تا این فاصله کمتر شود.
براساس آنچه شما میگویید این موضوع در دوران میانه درست در زمانی که منازعات زیادی میان علویان و اهل تسنن وجود داشت، مطرح بوده است؟
در واقع متفکران شیعی در همه دورانها تلاش کردند همراه با متفکران اهل تسنن برخی از مسائل تفرقه افکن را از میان ببرند و وحدت را میان شیعه و سنی بیشتر کنند. در قرون چهارم و پنجم برخی از علمای شافعی و حنفی تلاش میکنند تا با نوشتن کتابهایی در باره امام حسین (ع) مظالم گذشته را جبران کنند. کتاب مقتلالحسین خوارزمی حنفی از این جمله است. در مقابل، در قرن ششم در شهر ری، متفکرانی را داریم که سعی میکردند تندیهای تشیع در برابر اهل سنت را کمتر کنند به هوای اینکه سنیهای شهرهای اطراف با خیال راحتتری زندگی کنند.
آیا به طور خاص متفکری در این دوران بوده است که تقریب میان شیعه و سنی را در اندیشههایش آورده باشد؟
بله، عبدالجلیل قزوینی رازی یکی از متفکران شیعی بود که در حوالی 560 هجری در ری که یکی از مراکز شیعینشین جهان آن روزگار بود زندگی میکرد و یکی از نخستین کسانی است که به شکل جدی و تئوریک بحث وحدت میان شیعه و سنی را مطرح میکند و تلاش زیادی کرد تا فاصلههای میان این دو مذهب را کم کند. او در کتاب ارزشمند خود یعنی کتاب «النقض» برخی از عقاید افراطی خلفا را درباره شیعه نقد میکند و برخی از نظرات تشیع را به لحاظ سیاسی معتدل میکند.
به لحاظ سیاسی وی تلاش میکند جریان شیعه را به حاکمیت وقت یعنی سلجوقیان نزدیک کند. حرف او درست است چون ما در این دوره شاهد هستیم که برخی از شیعیان در مناصب دولتی بهخصوص مشاغل اداری مشغول هستند. عبدالجلیل قزوینی حتی اشاره به این نکته هم دارد که خواجه نظام الملک طوسی، دختر خود را به عقد یکی از سادات شیعه ری درآورده است.
پس به نوعی میتوان عبدالجلیل قزوینی را از نخستین تئورسینهای تشیع دانست که برای دستیابی به حکومتی معتدل بحث وحدت میان مسلمانان را مطرح کرده است؟
به لحاظ فکری و اندیشهای عبدالجلیل رازی یکی از مهمترین تئورسینهای شیعه بهخصوص در قرون میانه تاریخ ایران است. اما او تنها کسی نیست که این اندیشهها را مطرح میکند. باید یک نکته را اشاره کنم که شکلگیری تصوف در قرون ششم ، هفتم و هشتم نیز کمک زیادی به وحدت میان این مذهب کرد. همانطور که میدانید متصوفه حساسیت مذهبی زیادی ندارند و برخی از فرق آن به اهل تسنن نزدیک هستند و برخی هم به اعتقادات شیعی. به همین دلیل زمینه لازم برای نزدیکی این دو را با هم فراهم میآورد و باعث میشود علمای شیعه در این قرون فعالیت بیشتری داشته باشند.
در قرن هفتم و درست در زمان مغول شاهد هستید که خواجهنصیر طوسی که یک عالم شیعه مذهب است به بالاترین مقام برسد و همزمان با ساخت رصدخانه خود در مراغه گروهی از اندیشمندان و دانشمندان شیعه و اهل تسنن را گرد آورد و بدون هیچ اجحافی به هیچ کدام، اجازه انتشار اندیشههایشان را فراهم میکند. علامه حلی عالم بزرگ شیعه را میتوان به نوعی شاگرد خواجه نصیر دانست که اندیشههایش در تکمیل فقه شیعه بسیار با ارزش بود و یکی از کسانی که در کم کردن دامنه اختلافات مذهبی میان این دو مذهب تلاش زیادی کرد. به جز این ها ما در این قرون شاهد انتشار نظرات دانشمندان و متفکران شیعی و سنی زیادی هستیم که قصد کم کردن فاصلههایی که طی تاریخ به وجود آمده را دارند. هر چند که اختلاف نخستین میان این دو فرقه وجود داشته است و سپس در طول تاریخ باعث اختلاف شد.
یعنی اختلافی که بعد از ماجرای غدیر خم و سقیفه بنی ساعده بر سر جانشینی پیامبر اکرم (ص) به وجود آمد؟
بله، ریشه اختلاف میان اهل تسنن و شیعیان در همان صدر اسلام و بحثهایی که بر سر جانشینی پیامبر به وجود آمد، آغاز شد. اما قدرت گرفتن بنیامیه بر ریشههای این اختلاف دامن زد. همانطوری که میدانید تقریباً تا پیش از روی کار آمدن حکومت بنیامیه این اختلافات سبب به وجود آمدن نزاع عمدهای نشده بود. اما بنیامیه و بهخصوص خود معاویه و جانشینانش، بنا را بر دشمنی آشکار و خشن با اهل بیت و شیعیان گذاشتند و همین باعث شد اختلافات عمیقتر شود و مسائل خونینی را به وجود آورد. بنیامیه در واقع بنیانگذار توهین و هتک حرمت به ائمه و شیعیان بودند.
اما در دوران بعدی یعنی عباسیان با اینکه آنها خود را از خانواده پیامبر و ائمه میدانستند با شعارهای شیعی فشارها را بر شیعیان و به تعبیری علویان بیشتر کردند.
بنیعباس هم با اینکه با شعارهای علوی و اندیشههای موافق شیعه روی کار آمدند اما بعد از مدتی به دلیل مطامع سیاسی بنای مخالفت با شیعیان را گذاشته و راهی را رفتند که بنیامیه پیشتر رفته بودند و مذهب آنان را به عنوان مذهب رسمی به رسمیت شناخته و روند علویکشی را پی گرفتند. همین باعث شد اختلافات دامنهدار شود و از شهرهای کوفه و بصره به سراسر جهاناسلام برسد. بنیعباس به مذاهب مخالف و دشمنان شیعیان کمک مالی میکردند تا شیعیان را آزار و اذیت کنند. البته این اقدامات بیپاسخ هم نمیماند و شیعیان نیز تلافی برخی از حرکتها را با رفتارهای متقابل انجام میدادند.
در همین زمان کنونی نیز ما شاهد چنین رفتارهایی از سوی دو گروه و از دو طرف هستیم. سالانه مبلغ بسیار زیادی هزینه نگارش و مقالات ضد شیعی میشود که واکنشهایی را نیز در پی دارد و برخی از اندیشمندان شیعی را نیز مجبور به پاسخگویی میکند. این واکنشها به عکس هم صورت میگرفت. این موضوعات در صدر اسلام و زمان خلفای بنیامیه و عباسی باعث عمیقتر شدن شکاف میان شیعه و سنی شد.
در این میان خلفا با کمک برخی از علمای اهل تسنن به تحریک علمای مخالف بر میآمدند و سرکوب بیش از پیش شیعیان و ایجاد فضای رعب و وحشت را به همراه داشت. با این همه علمای شیعه که قصدشان یکپارچه کردن جهاناسلام بود توصیه میکردند که پشت سر ائمه جماعت اهل سنت نماز خوانده شود و از مریضهای آنها دیدن کنند و تلاشهای بسیاری برای کم کردن این اختلافات داشتند. اما به هر حال ریشه این اختلافات گستردهتر از این نکات بود.
تا قرن نهم هجری یعنی پیش از روی کار آمدن دولت صفویه به عنوان مهمترین حکومت شیعی، بیشتر منازعات به آزار و اذیت شیعیان مختص میشود. در حالی که بعد از روی کار آمدن این دولت شاهد بروز جنگهای مذهبی میان دولت شیعی مذهب ایران با دولت سنی مذهب عثمانی هستیم.
بعد از تأسیس سلسله صفوی همانگونه که اشاره کردید اختلافات به شکل دیگری بروز پیدا کرد. موضوع این بود که عثمانیها از بدو قدرت گرفتن، چشم طمع به خاک ایران داشتند و به همین دلیل برای سلطه پیداکردن به این سرزمین بر اختلافات مذهبی دامن زدند تا بتوانند به ایران حمله کنند. منتهی ایرانیان بهخصوص مردمی که در غرب و شمال غرب ایران ساکن بودند و بهخصوص تبریزیها در مقابل عثمانیها ایستادند و عثمانیها موضوع حمله به ایران را مذهبی کردند.
البته صفویان نیز که به دنبال تثبیت خود بودند، جلوی عثمانیها ایستادند. سلطان سلیم عثمانی در سال 920 هجری به اسم مبارزه با حکومت شیعی صفوی به ایران حمله کرد و برای توجیه اقدام خودش که چطور نیروهایش را از 1500 کیلومتر به سوی ایران گسیل داشت چه بهانهای بهتر از این بود که به تعبیر خودش به مقابله با کافران شیعه که در همسایگی او قدرت گرفتند آمده است. او حتی برای رسیدن به هدف خود، ازبکها را نیز از سمت شرق ایران تحریک کرد و با صدور فتوای مقابله با رافضیان شیعه، آنان را به جنگ با صفویان کشاند. جنگی که صفویان با قدرت تمام مقابل آن میایستند و آنها را بر سر جای خود نشاندند. با این حال ماجرا ادامه یافت و آتش این اختلاف تند بعد از یک قرن بار دیگر به چشم صفویه رفت زیرا افغانان با بهانه فتوای علمای اهل سنت مکه به ایران حمله کردند و در سال 1135-1134 صفویه را از میان بردند. این اختلافات ماند تا زمانی که نادرشاه افسار قدرت را در دست گرفت و یک بار دیگر بحث وحدت میان شیعه و سنی را مطرح کرد.
اتفاقاً میخواستم به بحث تلاش نادر شاه افشار برای رسیدن به وحدت میان مذاهب اسلامی اشاره کنم. اتفاقی که در اجتماع بزرگ دشتمغان روی داد و نادر همه سران و مذاهب را گرد آورد. با توجه به صحبتهای خود او در مورد پایان دادن اختلافات و آزادی مذهبی، این را میتوان تلاش برای رسیدن به وحدت دانست؟
بله، جریان دشت مغان یکی از تلاشهایی است که نادر برای پایان دادن به اختلافات در جهاناسلام دارد. البته نادر برای به وجود آوردن وحدت میان مذاهب اسلامی به دنبال تأسیس یک امپراتوری بزرگ در شرق جهاناسلام به مرکزیت ایران بود. او خود را یک شاه اسماعیل اصلاح شده میدانست که برای راهاندازی این امپراتوری باید ابتدا اختلافات و جنگ طولانی را پایان دهد. او به اسم اینکه حکومتش و خودش نه شیعی هست و نه سنی سعی کرد همه طوایف را زیر سلطه خود درآورد. جریان دشت مغان یکی از تلاشهای او برای پایان دادن به اختلافات بود.
با توجه به اقتدار نادر برای رسیدن به اهدافش چرا این تلاش بیپایان ماند؟
خصلتهای شخصی نادر شاه مهمترین مانع او برای رسیدن به این وحدت بود. اما عامل مهم دیگر کم تحملی عثمانیها و عدم پذیرش خواستهای او بود. نادرشاه همه تلاش خود را کرد تا با وجود همه کارهایی که در محدود کردن مذهب شیعه انجام میدهد، اجازه بگیرد که امام جماعت مذهب جعفری هم در کنار مذاهب دیگر در مسجدالحرام نماز بخواند و تشیع در حد یک مذهب فقهی کنار مذاهب دیگر باشد اما عثمانی تحمل این حرف را نداشت و حتی نزدیک بود نمایندگانش در مکه کشته شوند. او تلاش زیادی کرد که با زور نظامی و گرفتن بغداد این مطالب را به عثمانیها تحمیل کند که نشد. در جامعه شیعه هم این حرفها پذیرفته شدنی نبود. بعد از آن هم مشکلات روحی و روانی برای نادر پیش آمد.
در دوره قاجاریه وضعیت چگونه بود؟
در دوره قاجار برخلاف تصور جنگها و اختلافات میان شیعه و سنی به حداقل میرسد و ما شاهد هیچ جنگ مذهبی در داخل نیستیم. در سطح بینالمللی عثمانیها در داخل سرزمینهایشان و نیز مرزهای اروپایی آن قدر مشکل دارند که به فکر جنگ تازه مذهبی نیستند. قاجاریه خودشان با اهل تسنن رابطه خوبی دارند و هیچ نزاع مذهبی در مناطق سنینشین ایران گزارش نشده است. کردستان و مناطق شرقی ایران در خلال حکومت قاجاریه تقریباً امن است و هیچ مشکلی میان دولت و اقلیت اهل تسنن این مناطق وجود ندارد. حتی شاهد هستیم که بسیاری از علما و گروههای اهل تسنن روابط خوبی با حکومت مرکزی دارند و به دیدار ولیعهدهای قاجاریه در تبریز رفته و روابط خوبی دارند. در شرق ایران نیز به جز امیرنشین بخارا شاهد حکومت مقتدری نیستیم. امیرنشینان آن بخشها هم روابط خوب و نزدیکی با شیعیان دارند. یک دوره جنگهای محلی درگرفت که آنها بیشتر محلی بود و مشکل مهمی پیش نیاورد.
در دوره اخیر شاهد ظهور کسانی چون سید جمالالدین اسدآبادی هستیم که بحث وحدت میان مسلمین را به صورت تئوریک مطرح میکنند. بحث وحدتی که در دوره قاجاریه مطرح میشود با آن چیزی که در دوران عبدالجلیل و نادر به آن پرداختیم تفاوت ماهوی دارد. همانطور که عرض کردم، اینها مربوط به دنیای جدید و مشکلات خاص آن است. بیشتر هدف متحد کردن مسلمانان برابر کفار و بیگانگان است.
چه تفاوتی؟ مگر مورد اختلاف همان اختلاف قدیمی نیست؟
موضوع وحدت میان مذاهب اسلامی که در این دوره توسط برخی از علمای روشنفکر در نجف و تهران مطرح شد. در این دوره برخی از نخبگان مذهبی به تحلیل علل عقبماندگی مسلمانان پرداخته و متوجه شدند که یکی از علل اساسی عقبماندگی و عدم رشد ملتهای اسلامی همین اختلافات و نزاعهای مذهبی بی پایان است. از سوی دیگر مصلحان ما با مسئله استعمارگران روبرو بودند کسانی که بر این اختلافات دامن میزدند. از این رو شاهد هستیم که افرادی مانند سید جمالالدین اسدآبادی ایدههای وحدت میان مسلمین را مطرح کردند. وحدت بحثی بود که در دوران مشروطه و سقوط دولت عثمانی نیز امتداد پیدا کرد. در طول این صدوپنجاه سال اخیر هر از چند گاهی بحث وحدت مطرح میشد تا بعد از انقلاب اسلامی که بار دیگر توسط حضرت امام(ره) مطرح شد.
چه عواملی باعث میشود که حضرت امام این نظریه را مطرح میکنند؟
انقلاب ایران انقلاب بزرگی بود که بر محور تشیع رخ داد. در قانون اساسی نیز بر آیین تشیع تأکید شده بود. امام(ره) که در جهاناسلام این انقلاب را به عنوان یک الگوی اسلامی نه لزوماً شیعی مطرح کردند اما یک عده در همان زمان احساس ناامنی کرده و بر آتش اختلاف دامن زدند. اما حضرت امام(ره) با مطرح کردن بحث وحدت میان شیعه و سنی تلاش کردند تا زمینهای برای اتحاد جهاناسلام در مقابل قدرتهای استعماری را به وجود بیاورند. اما برخی از کشورهای اسلامی و غربی این موضوع را نپذیرفتند و در مقابل این ایده امام، بنلادن را آوردند که چهرهای خشن از اسلام ارائه کرد.
بنلادن از دل عربستان سعودی برخاست و قدرت گرفت و باعث به وجود آمدن القاعده شد که یکی از افراطیترین چهرهها را از اسلام ارائه کرده است. البته درست است که ریشه این اختلافات قرنها طول کشیده است اما در میان مسلمان و اهل تسنن مانند شیعیان کسانی همواره به دنبال پایان دادن به اختلافات هستند. در طول تاریخ نیز شاهد بودیم که مانند دوره کنونی، شیعیان عراق در کنار اهل تسنن زندگی کردند و حتی در دوران عثمانیها گزارش شده که هزینههای تعمیرات حرم ائمه را در عتبات خود میدادند و اجازه نمیدادند شیعیان و بهخصوص ایرانیها این هزینهها را پرداخت کنند.
اما در حال حاضر میبینید که سالانه میلیونها دلار در عربستان صرف نوشتن کتابها و مقالاتی بر ضد شیعه میشود و در میان کشورهای اسلامی پخش میشود. البته انتشار این کتابها واکنش شیعیان را دارد و در ایران و در قم کسانی هستند که با کوبیدن بر طبل اختلافات این حرکات را پاسخ میدهند. البته توهین به اهل تسنن و کتابهای اختلاف برانگیز برای شیعه و سنی، یکی از خطوط قرمز و موارد سانسور کتاب در ایران حتی در دوران پهلوی بود. یعنی انتشار هرگونه کتاب علیه اهل تسنن ممنوع بود. بعد از انقلاب نیز این ممنوعیت وجود داشت. منتهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید کنترل بیشتری داشته باشد. وقتی ما این همه هزینه برای وحدت اسلامی میکنیم در این زمینه باید جدی باشیم و از آثار افراطی جلوگیری کنیم. البته بحثها و نقدهای علمی معقول و مودب سودمند است.
با همه این تلاشهای صورت گرفته بهخصوص در زمان کنونی و در 30 ساله اخیر اما به نظر میرسد که هنوز مسلمانان اختلافات جدی دارند که برای رسیدن به وحدت مانع میشوند؟
در این سالها همانطور که اشاره کردم تلاشهای زیادی شده است که اختلافات میان اهل تسنن و تشیع کمتر شود اما دامنه اختلافات وجود دارد و نمیشود آنها را انکار کرد.
چه عواملی باعث عدم رسیدن به این وحدت میشود؟
دو عامل مهم مانع مهم رسیدن به این اتحاد میشود. یکی ریشه عمیق این اختلافات و دشمنی است که باعث شده رسیدن به وجوه مشترک مشکل شود؛ اختلافی که در طول تاریخ باعث شده افراد زیادی جانشان را بر سر آن از دست بدهند. اما عامل دوم که بسیار مهم است وجود وهابیت در جهاناسلام است که باعث میشود تا رسیدن به وحدت در میان مسلمانان عملاً غیرممکن باشد. تا پیش از ظهور فرقه وهابیت علمای شیعی در مقابل علمای اهل تسنن بهخصوص اندیشمندان جامعالازهر قرار داشتند و بهخصوص در دوران جدید سعی میکردند به لحاظ فکری راهی برای حل اختلافات داشته باشند. اما وهابیت مانع شدند.
وهابیهای نسل اول بعد از به قدرت رسیدن در سال 1216 ق به نجف و کربلا حمله کردند و بعد از آن وهابیها عصر دوم در سال 1342 به مدینه منوره حمله و بعد از تصرف آن قبور ائمه در بقیع را تخریب کردند. این وهابیها بهخصوص نسل اول، صوفیه و شیعه را کافر میدانستند و غیر از خودشان دیگران را مسلمان نمیدانستند. در این سی سال اخیر وهابیون که خود را سردمدار جهاناسلام میدانند و با علمای الازهر نیز درگیر هستند اقدامات زیادی در آزار شیعیان و صوفیان انجام دادند و آتش بیار این معرکه نیز القاعده بود که به لحاظ فکری وابسته به وهابیت است و به لحاظ سیاسی نیز اصل و اساس آن را غربیها درست کردند هرچند حالا در گل ماندهاند.
آیا راهی نیز برای پایان دادن به این اختلافات وجود دارد؟
جنگ میان کاتولیکها و پروتستانها 300 تا 400 سال طول کشید. البته سنیان معتدلی که در مصر و شمال آفریقا هستند به ویژه سنیانی که متأثر از عقاید عارفانه هستند به هیچ روی نباید مورد غفلت قرار گیرند. سنیان معتدل فراوانی هم در هند و پاکستان و نقاط دیگر هستند. علمای اهل تسنن الازهر نیز اختلافات اساسی با وهابیون دارند. در ایران و عراق، سوریه و لبنان نیز اهل تسنن و تشیع در کنار یکدیگر زندگی میکنند و مشکلی با یکدیگر ندارند و به نظر میرسد این اختلافات در بخش عمدهای از جامعه مسلمانان جهان به صورت قابل حلی وجود داشته باشد. ما باید امید داشته باشیم و این اختلاف را کم کنیم تا روزی که دیگر هیچ نزاعی نباشد، حتی اگر دو گروه به اسم شیعه و سنی وجود دارند و مباحثات فکری میکنند. برخی از انواع اختلاف، نعمت است اما بسیاری از آن، نقمت.
( این گفت و گو توسط روزنامه بهار انجام شده است. )