جواد، امام، ابوجعفر محمدبن علیبن موسیبن جعفربن محمدبن علیبن الحسینبن علیبن ابیطالب علیهمالسلام، امامنهم از امامان دوازدهگانه و یكی از چهاردهمعصوم. به دلیل اشتراك كنیه آنحضرت با كنیه امام محمدباقر علیهالسلام، در منابع رجال و حدیث شیعه از وی با كنیه ابوجعفر ثانی یاد شدهاست (رجوع کنید به فضلبنحسنطبرسی، 1417، ج2، ص91؛ ابنشهر آشوب، ج4، ص379؛ نصیبی، ج2، ص140). كنیه خاص آن حضرت ابوعلی است ( دلائل الامامه، ص396؛ خصیبی، ص295؛ ابنشهر آشوب، همانجا؛ قس سبط ابنجوزی، ص 321: ابوعبداللّه).
در منابع علاوه بر لقب مشهور جواد (رجوع کنید به ذهبی، ج5، ص447؛ ابنصباغ، ص262؛ ابنطولون، ص103)، القاب فراواندیگری نیز به ایشاننسبتدادهشدهاست، از جمله تقی، زكی، مرتضی، قانع، رضی، مختار، متوكل، مرضی، متقی، منتجب، عالم ربانی و هادی(رجوع کنید به دلائل الامامه؛ فضلبن حسنطبرسی، 1417؛ ابنشهرآشوب، همانجاها). طبق روایتی(رجوع کنید به ابنبابویه، 1363 ش، ج2، ص250)، امام رضا علیهالسلام او را صادق، صابر، فاضل، قرهاعینالمؤمنین، و غیظ الملحدینخواندهاست. به نوشته نویسنده ناشناخته كتاب القابالرسول و عترته(ص272)، امامجواد علیهالسلام در میان مردم به اعجوبه اهلالبیت، نادرهالدهر، بدیعالزمان، عیسیثانی، و ذوالكرامات نیز شهرت داشته است. نقش انگشتری وی، همچونپدرش،«العزهللّه» بود( دلائلالامامه، همانجا)، گرچه نقشخاتم او را «حسبیاللّه حافظی» (حسنبن فضل طبرسی، ص91) و «نِعْمَ الْقادِرُ اللّهُ» (ابنصباغ، همانجا) نیز ذكر كردهاند.
نسب.امام جواد تنها فرزند امام رضا علیهالسلام است(رجوع کنید به كشّی، ص596؛ مفید، 1414، ج2، ص271؛ فضلبنحسنطبرسی، 1417، ج2، ص86). مادر وی از كنیزان(امّولد) امامرضا علیهالسلام بود كه در منابع با نامهای گوناگون از او یاد شدهاست. شیخمفید (1414، ج 2، ص273؛ نیز رجوع کنید به كلینی، ج1، ص492؛ مسعودی، 1424، ص 216؛ فضلبن حسن طبرسی، 1417، ج2، ص91) از او با نام سبیكه، از اهالی نَوْبه، یاد كرده و نام سكینه در برخی منابع، احتمالاً مُصَحَّفِ سبیكهاست(رجوع کنید به دلائلالامامه، همانجا؛ ابنابیالثلج، ص 25؛ نصیبی، همانجا). همچنین گفتهاند نام وی دُرّه بوده و امام رضا علیهالسلام او را خیزران خوانده است(رجوع کنید به فضلبن حسن طبرسی، 1417؛ ابنشهر آشوب، همانجاها؛ نیزرجوع کنید به كلینی، همانجا؛ نوبختی، ص91؛ قس سعدبنعبداللّهاشعری، ص99؛ ابنابیالثلج، همانجا؛ ابنخشاب، ص196، كه همگی صورت مصحَّف اسامی خیزران و دُرّه را نقلكردهاند). او را از خاندان ماریه قبطیه، همسر رسول خدا، نیز دانستهاند (رجوع کنید به كلینی، همانجا؛ فضلبن حسن طبرسی، 1406، ص128؛ ابنشهر آشوب، همانجا). در دلائل الامامه(همانجا) نام او ریحانه و كنیهاش امالحسن ذكر شدهاست. این تعدد نام چه بسا از آنروست كه كنیزان به دلایلی، از جمله تغییر مالكانشان، با اسمها و كنیههای گوناگون خوانده میشدند (رجوع کنید به شاكری، ص27).
ولادت و وفات.به تصریح تمام منابع، زادگاه آن حضرت مدینه(براینمونه رجوع کنید به مفید،1410، ص482؛ طوسی، 1390، ج6، ص90؛ فضلبن حسنطبرسی، 1406، همانجا) و سال تولد وی195 بوده است(براینمونه رجوع کنید به كلینی؛ سعدبن عبداللّهاشعری؛ نوبختی؛ مفید،1410؛ طوسی، 1390، همانجاها)، اما درباره روز و ماه ولادتاختلاف نظر وجود دارد. قول مشهور و منحصر به فرد، دهم رجب است كه شیخ طوسی در مصباح المتهجد(ص804 ـ 805؛ نیز رجوع کنید به فضلبن حسنطبرسی، 1417؛ ابنشهر آشوب؛ نصیبی، همانجاها) نقل كردهاست، ولی بیشتر منابع زادروز امام را نیمه ماهرمضان دانستهاند (براینمونه رجوع کنید به سعدبن عبداللّه اشعری؛ نوبختی، همانجاها؛ دلائل الامامه، ص 383؛ مفید، 1406، ص43).
حضرت جواد علیهالسلام در بغداد درگذشت(رجوع کنید به سعدبن عبداللّه اشعری؛ نوبختی، همانجاها؛ كلینی، ج1، ص492). اغلب منابع زمان وفات وی را اواخر سال220 ذكر كردهاند (برای نمونه رجوع کنید به همانجاها). مسعودی(1965ـ1979، ج4، ص349؛ نیز رجوع کنید به ابنخلّكان، ج4، ص175؛ ذهبی، همانجا) سال وفات ایشان را 219 ذكر كرده، ولی تستری (ص 44) این قول را صحیح ندانسته است. روز و ماه وفات امام، در پارهای منابع پنجم یا ششم ذیحجه (برای نمونه رجوع کنید به ابنابیالثلج، ص13؛ كلینی، ج1، ص497؛ مسعودی، 1965 ـ 1979، همانجا؛ خطیب بغدادی، ج4، ص90؛ ابنخشاب، همانجا) و در برخیدیگر آخر ذیقعده (برای نمونه رجوع کنید به سعدبنعبداللّهاشعری؛ نوبختی، همانجاها؛ كلینی، ج1، ص492؛ مفید ،1414؛ طوسی، 1390، همانجاها؛ فضلبن حسنطبرسی، 1417، ج2، ص106) آمده است. بدینترتیب، عمر شریف آن حضرت 25 سال و اندی بوده است(رجوع کنید به دلائلالامامه، ص 395؛ كلینی، ج1، ص497؛ مفید، 1414؛ ابنشهر آشوب، همانجاها).
اغلب منابع كهن به صراحت سخنی از شهادت امامجواد علیهالسلام به میان نیاوردهاند (برای نمونه رجوع کنید به سعدبن عبداللّه اشعری؛ نوبختی؛ كلینی؛ مسعودی، 1965ـ1979؛ مفید، 1414؛ طوسی، 1390؛ خطیب بغدادی؛ فضلبنحسنطبرسی، 1417، همانجاها)، اما در كتاب اثبات الوصیه، منسوب به مسعودی (ص227)، در باره مسموم شدن امام به دست همسرش، امفضل، گزارش مفصّلی آمدهاست. بنا بر این گزارش، امفضل به تحریك معتصمعباسی و جعفر، برادر تنی امفضل، و از روی حسادت به همسر دیگر امام (مادر امامهادی علیهالسلام)، امام را مسموم كرد، اما بعد پشیمان شد (برای روایتی متفاوت رجوع کنید به ابنشهر آشوب، ج4، ص 391). بنا بر روایاتی دیگر، یكی از وزرای معتصم به دستور خلیفه، امام جواد علیهالسلام را مسموم كرد (رجوع کنید به عیاشی، ج1، ص319؛ ابنشهر آشوب، ج4، ص384). برخی نیز خبر مسمومیت امام را به عنوان قول مرجوح ذكر كردهاند (رجوع کنید به مسعودی، 1424؛ مفید، 1414؛ فضلبن حسن طبرسی، 1417، همانجاها)، اما شیخ مفید (همانجا) و طبرسی (1406، ص134ـ135) تصریح كردهاند كه این موضوع نزد آنها به اثبات نرسیدهاست. با اینكه گفته كسانی چون كلینی، مفید و طوسی را در مورد مرگ طبیعی امام نمیتوان نادیدهگرفت، ولی وجود قراینی چون جوانبودن امام، احضار وی به بغداد به دستور معتصم و فوت ناگهانیاش در آن شهر، شهادت حضرت را محتملمینماید (رجوع کنید به جعفریان، ص480ـ481؛ شاكری، ص50 ـ52). بر اساس منابع تاریخی واثق، پسر معتصم، بر جنازه امام نماز گزارد (مسعودی، 1424؛ خطیببغدادی، همانجاها؛ ابنجوزی، ج11، ص62). مدفن حضرتجواد علیهالسلام مقابر قریش در بغداد، پشت قبر جدّش، موسیبنجعفر علیهماالسلام، است(كلینی، ج1، ص492؛ مسعودی، 1424؛ مفید، 1414؛ طوسی، 1390، همانجاها) كه امروزه كاظمین نامیده میشود (رجوع کنید به حسینیجلالی، ص114؛ برای تاریخچه مزار آنها رجوع کنید به همان، ص114 ـ119).
سوانح حیات.امام جواد علیهالسلام هفت سال و اندی از عمر پدرش، امام رضا علیهالسلام، را درك كرد (رجوع کنید به دلائل الامامه، ص394؛ فضلبن حسن طبرسی، 1406، همانجا؛ ابنشهر آشوب، ج4، ص379) و با دو خلیفهعباسی، مأمون و معتصم، معاصر بود (رجوع کنید به طبرسی، 1417، ج2، ص91). بنابراین، نقل برخی منابع كه وی در زمان خلافت واثق عباسی (حك: 227ـ232) از دنیا رفته (برای نمونه رجوع کنید به دلائل الامامه، ص395؛ مسعودی، 1965ـ1979، ج4، ص374؛ ابنشهر آشوب، همانجا) نادرستاست، زیرا واثق در 227، یعنی سال وفاتمعتصم، به خلافترسید (تستری، ص44). احتمالاً نماز خواندن واثق بر جنازه آن حضرت، منشأ این اشتباه بوده است(مجلسی، ج50، ص13).
آگاهیهایتاریخی درباره وقایع زندگی امامجواد علیهالسلام اندك است. افزون بر محدودیتهای سیاسی، كه مانع نشر اخبار راجع به امامانمیشد، كوتاهیعمر آن حضرت نیز عامل مؤثری در نبود اخبار در منابع تاریخیاست. به علاوه، امام بیشتر عمر خود را در مدینه، دور از مركز خلافت، به سر بردهاست. در سال200، رجاءبن ابیضحاك(از امرای مأمون) به دستور مأمون، امام رضا علیهالسلام را از مدینه به مرو فرستاد (رجوع کنید به طبری، ج8، ص544؛ ابن بابویه، 1363 ش، ج1، ص194؛ ابناثیر، ج6، ص319؛ نیزرجوع کنید به الرضا *، امام). به نوشته بیهقی در تاریخ بیهق (ص79)، امام جواد در 202، برای زیارت پدرش، از راه بیهق به طوس رفت. گزارش برخی منابع مبنی بر اینكه مأمون در همانسال دختر خود، امحبیب، را به عقد امام رضا علیهالسلام و دختر دیگرش، امفضل، را به عقد امام جواد علیهالسلام در آورد، میتواند قرینهای بر درستی گزارش بیهقیباشد (رجوع کنید به ادامهمقاله). همچنین بنابر پارهای روایات شیعی، امامجواد، كه در زمان شهادت پدرش در سال203، در مدینه اقامت داشت، برای غسل دادنِ پدر و اقامه نماز بر پیكر او، به طوس رفت(رجوع کنید به ابنبابویه، 1417، ص 759ـ762؛ همو، 1363 ش، ج2، ص242ـ245؛ طبرسی، 1417، ج2، ص81 ـ 85).
ظاهراً امام سه بار به بغداد سفر كردهاست. به نوشته جعفر مرتضی عاملی (ص65؛ نیز رجوع کنید به شبّر، ج3، ص106)، سفر نخست بلافاصله پس از ورود مأمون به بغداد در سال 204 بوده كه وی امامجواد علیهالسلام را از مدینه به بغداد فراخواندهاست. مؤید ایننظر، روایت نصیبی (ج2، ص141ـ142؛ نیز رجوع کنید به ابنشهر آشوب، ج4، ص388ـ 389؛ بهاءالدین اربلی، ج3، ص134؛ ابنصباغ، ص262ـ263) مبنی بر حضور امام در بغداد در كودكی و گفتگوی آن حضرت با مأمون است. گرچه درباره این روایت مناقشه شده، جعفر مرتضی عاملی (ص68 ـ 75) كوشیده است كه آن را تأیید كند و به اشكالات آن پاسخ گوید. شاهد دیگر، گزارش شیخ مفید (1414، ج2، ص283؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله) از مراسم ازدواج امام جواد علیه السلام در نه سالگی با امفضل است. در دلائل الامامه(ص391ـ 395) نظیر همین گزارش آمده، ولی ذكر شده كه امام شانزده ساله بوده، كه ظاهراً اشتباه است (قس مسعودی، 1424، ص 223، كه سن امام را در آن زمان ده ساله نوشته، و این با نقل شیخمفید تطبیقپذیر است). سفر دیگر امام به بغداد در سال215 بودهاست. هنگامی كه مأمونعازم جنگ با روم بود، امامجواد علیهالسلام از مدینه به بغداد رسید.وی برای دیدن مأمون به شهر تكریت رفت و در آنجا،ام فضل ، با اجازه مأمون، به امام پیوست. امام تا رسیدن موسمحج در بغداد سكنا گزید، سپس با همسرش برای اعمالحج به مكهرفت و از آنجا به منزلش در مدینه بازگشت(ابنابیطاهر، ص142ـ143؛ نیز رجوع کنید به طبری، ج8، ص623؛ ابناثیر، ج6، ص417؛ رجوع کنید به ادامه مقاله). آخرین بار، در اواخر محرّم220، معتصم عباسی امام را به بغداد فراخواند و وی به همراه امفضل به بغداد سفر كرد و تا هنگام وفات در آنجا اقامت داشت(رجوع کنید به مفید، 1414، ج 2، ص289ـ 295؛ خطیببغدادی، ج4، ص88 ـ 89؛ ابنشهرآشوب، ج4، ص384؛ ابنصباغ، ص272).
زنان و فرزندان.مأمون پس از ولایتعهدی امامرضا علیهالسلام، دخترش امحبیب را بهعقد وی و دختر دیگرش، امفضل، را به عقد امامجواد علیهالسلام درآورد (رجوع کنید به طبری، ج 8، ص566؛ مسعودی، 1965ـ1979، ج4، ص324ـ325). در اینكه ازدواج حضرت با امفضل، پیش یا پس از وفات امامرضا بوده، اختلاف هست(رجوع کنید به سبط ابنجوزی، ص 321). در منابعشیعی گزارش مفصّلی وجود دارد كه شیخمفید آن را در الارشاد آورده(ج2، ص 281ـ 288؛ نیز با اندكی اختلاف رجوع کنید به دلائلالامامه، ص391ـ395؛ مسعودی،1424، ص223ـ 226؛ ابنشعبه، ص451ـ454) كه مؤید ازدواج امام پس از رحلتپدر است. بنابر این گزارش، مأمون به دلیل علاقه بسیارش به حضرتجواد علیهالسلام میخواست دختر خود، امفضل، را به ازدواج وی در آورد، اما عباسیان كه از این امر ناخشنود بودند، به بهانه سن كم امام، مأمون را از این كار منع كردند. مأمون برای اقناع آنان پیشنهاد كرد حضرت را امتحان كنند. در روز امتحان، عباسیان قاضی یحییبن اَكثم را حاضر كردند تا با امام بحث فقهی كند (برای محتوای بحثفقهی میان امامجواد و یحییبناكثم رجوع کنید به ادامهمقاله). مأمون بعد از غلبه امامجواد علیهالسلام بر یحییبناكثم، در همان مجلس دختر خود را به همسری او در آورد و مراسم بسیار باشكوهی برگزار نمود. در این مراسم، كه ظاهراً در سال204 بوده، فقط عقد ازدواجصورتگرفتهاست ولیامفضل را در 215 به مدینهبردند (رجوع کنید به عاملی، ص79). ظاهراً رابطه امامجواد علیهالسلام با امفضل چندان گرم نبوده تا جایی كه امفضل در نامهای به پدرش از كنیز گرفتن امام شكایت كرده ولی مأمون به شكایت او توجه ننموده و او را از شكایت دوباره منعكردهاست(رجوع کنید به مفید، 1414، ج2، ص288؛ فتال نیشابوری، ص241؛ ابنشهر آشوب، ج4، ص382). پیشتر گفته شد كه برخی دلیل مسموم شدن حضرت به دست امفضل را همینموضوع دانستهاند (رجوع کنید به دلائل الامامه، ص395). امفضل، پس از وفات امام، به حرم معتصمعباسی پیوست (خطیب بغدادی، ج4، ص89؛ ابنخلّكان، همانجا؛ بهاءالدین اربلی، ج3، ص135؛ ابنصباغ، ص272). حضرت از امفضل فرزند نداشت و فرزندان وی از امولدی به نام سمانه بودند.
در همه منابع از دو پسر امام به نامهای علیالهادی*(امامدهم شیعیان) و موسی مُبَرقَع*یاد شده است(برای نمونه رجوع کنید به حسنبن محمد قمی، ص201؛ دلائل الامامه، ص397؛ مفید، 1414، ج2، ص295؛ فضلبن حسن طبرسی، 1417، ج2، ص106) كه نسل امام از طریق این دو ادامه یافت(رجوع کنید به ابنعنبه، ص242؛ ضامنبن شدقم، ج2، قسم2، ص 429). در برخی كتابهای انساب، با اختلاف، پسران دیگری به امام نسبت داده شده است(رجوع کنید به عمری، ص128؛ فخررازی، ص78؛ ضامنبن شدقم، همانجا). كه در منابع كهن ذكری از آنان نیست. نامهای دختران گوناگون ذكر شده است؛ شیخمفید(1414،همانجا؛ نیز رجوع کنید به فضلبن حسن طبرسی، 1417، ج2، ص106؛ ابنشهرآشوب، ج4، ص380؛ ابنصباغ، همانجا)، از دو دخترِ وی به نامهای فاطمه و اَمامه یاد كردهاست، اما در دلائلالامامه (ص397؛ نیز رجوع کنید به حسنبن محمد قمی، همانجا؛ طبرسی، 1406، ص130؛ ابنشهر آشوب، همانجا) نام دخترانامام، خدیجه، حكیمه و امكلثوم ضبط شده است. فخر رازی(همانجا) نامهای بهجت و بَریهه را نیز بر آنها افزوده و یادآور شده كه از هیچیك از دختران نسلی نمانده است. ظاهراً مادر همگی فرزندان امام، سمانه بوده است(رجوع کنید به حسنبنمحمد قمی؛ ضامنبن شدقم، همانجاها).
شمایل و سیره.در منابع، در باره اوصاف ظاهری امام روایاتی آوردهاند، اما بیش از همه، بر صفات و رفتارهای اخلاقی ایشان تأكید شدهاست؛ چنان كه لقب جواد حاكی از آن است كه آن حضرت اهل دهش و بخشش و به سخاوت مشهور بود (رجوع کنید به ذهبی، ج5، ص446؛ برای مواردی از بخششهای وی رجوع کنید به خصیبی، ص302؛ كشّی، ص245؛ ابنشعبه، ص457). ایشان در آغاز هر ماه صدقه میداد (رجوع کنید به ابنطاووس، 1414الف، ص43) ، با مردم به نیكی معاشرت و به ایشان سلام میكرد (رجوع کنید به ابنشهر آشوب، ج4، ص 382)، برای رفع گرفتاریهای مردم نزد صاحبان مناصب شفاعت میكرد (رجوع کنید به كلینی، ج5، ص11ـ 112)، از خطاها درمیگذشت(رجوع کنید به دلائلالامامه، ص401) و برای اصحابش دعا میفرمود (رجوع کنید به خصیبی، ص306ـ 307؛ كشّی، ص506، 529، 550، 611). مردم نیز به او احتراممیگذاشتند و به او علاقهمند بودند (رجوع کنید به كلینی، ج1، ص 322؛ خصیبی، ص308؛ كشّی، ص429، 476).امامجواد هر روز به مسجدالنبی میرفت و به پیامبر اكرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم سلام میكرد و به خانه حضرت فاطمهسلاماللّهعلیها میرفت و نماز میخواند (رجوع کنید به كلینی، ج1، ص493). وی علاقه شدیدی به نماز و دعا و به طور كلی عبادت داشت، از جمله نماز ویژهای به آن حضرت منسوب است(رجوع کنید به قطب راوندی، سلوه الحزین، ص89؛ قس ابنطاووس، 1371 ش، ص179). علاقه وی به دعا و مناجات از حجم زیاد ادعیهای كه از او نقل شده هویداست (برای نمونه دعاها و مناجاتهای آن حضرت رجوع کنید به كلینی، ج2، ص457، 534، 547، 560، ج3، ص167؛ طوسی، 1411، ص359، 566 ـ 567، 676، 798). تعویذات روزهای هفته(رجوع کنید به قطب راوندی، سلوهالحزین، ص99ـ 105) و حرز*های مشهوری(رجوع کنید به ابنطاووس، 1414 ب، ص52 ـ60؛ مجلسی، ج91، ص354ـ361) از امام نقل شده است.
امامت.ادله امامت حضرتجواد علیهالسلام، همچون دیگر امامان، نصوصعام(برای نمونه رجوع کنید به كافی، ج1، ص286ـ 292) و نصوص خاصی است كه از پیامبر اكرم و امامان علیهمالسلام بخصوص امامرضا در این باب وارد شدهاست. در منابع حدیثی شیعه احادیث و نصوص صریحی از قول امامرضا مبنی بر نصب امامجواد به عنوان امام پس از خود از طریق كسانی چونعلیبنجعفر(عموی امامرضا علیهالسلام)، صفوانبنیحیی، معمربنخالد، حسینبن یسار و كسانی دیگر كه از اصحابمعتبر و معتمد امامرضا و امامجواد علیهماالسلام بودند نقل شده است(براینمونه رجوع کنید به كلینی، ج1، ص320ـ323؛ مفید،1414، ج2، ص274- 280). از آنجا كه حضرترضا علیهالسلام خیلی دیر صاحب فرزند شده بودند، نگرانیهایی در میان شیعیان بروز كردهبود و حتی گروه واقفه، این امر را بهانه انكار امامت حضرترضا قرار داده بودند. به همینسبب، ایشان پس از ولادت فرزندشان، اعلام كردند كه این فرزند حق را از باطل جدا كرد (رجوع کنید به كلینی، ج1، ص320ـ321، 354؛ كشّی، ص553؛ مسعودی، 1424، ص217، 219؛ مفید، 1414، ج2، ص277ـ 278). پس از تولد امامجواد علیهالسلام، حضرترضا علیهالسلام به شیوههای گوناگون از جمله با نشان دادن مُهر امامت وی به یاران خود، و با ذكر اینكه مولودی با بركتتر از او زادهنشدهــ چرا كه شبههافكنی جماعت واقفه را بی اثر كردهاستــ بر امامت وی پس از خود تأكید میكردند (رجوع کنید به كلینی، ج1، ص321؛ مسعودی، 1414، ص218؛ مفید، 1414، ج2، ص278ـ 279). امامرضا شبهات راجع به خردسال بودن امامجواد برای احراز مقام امامت را هم كه بیشتر از سوی واقفه مطرح میشد با مقایسه وی با حضرتعیسی علیهالسلام رفع میكردند و توضیح میدادند كه خردسالی مانع انتصاب به مقام امامت الاهی نمیشود (كلینی، ج1، ص321ـ322، 382ـ384؛ مسعودی، 1424، ص219ـ220؛ مفید، 1414، ج2، ص276، 279). با این همه پس از رحلت امامرضا علیهالسلام، در میان شیعیان،در آغاز امر در باب تعیین و قبول امام پس از ایشان اختلاف اندكی پیش آمد (رجوع کنید به طبری، دلائلالامامه، ص388). منشأ عمده این اختلاف خردسالی امام جواد بود و حتی در این باره از خود امامجواد علیهالسلام سؤالكردند و حضرت حال خود را با امامعلیعلیهالسلام سنجیدند كه آن حضرت در نه سالگی اسلامآورد یا با حضرت سلیمان مقایسه كردند كه داوود او را در كودكی جانشین خویشكرد(رجوع کنید به كلینی، ج1، ص383-384). تردید كنندگان اظهار میكردند كه بلوغ شرط امامت است و كودك قادر به درك مسائل دقیق احكام و عقاید كه امت به آنها نیاز دارند نیست(سعدبنعبداللّهاشعری، ص95؛ نوبختی، ص87 ـ 88؛ نیز رجوع کنید به مفید، 1405، ص 256). در برابر، معتقدان به امامت امامجواد علیهالسلام چنین استدلالمیكردند كه امامان، برهان خدا و حجت او بر روی زمیناند و نباید سن آنها را ملاك قرار داد (رجوع کنید به سعدبنعبداللّهاشعری، ص95ـ96). البته، این عده در باره كیفیت و منشأ علم امام چند نظر داشتند. عدهای گفتند او از پدرش تعلیم گرفتهاست.
عدهای دیگر، شروع بالفعل امامت را به پس از بلوغ موكولكردند و معتقد شدند كه امام،پس از بلوغ، از طرق مختلف، مثلاً الهام و رؤیا، به علوم امامت دست خواهد یافت، گرچه پیش از بلوغ هم امامت حق اوست، چرا كه نصامامرضا علیهالسلام بر امامت آن حضرت قرار گرفته و او تنها فرزند امام است (سعدبنعبداللّهاشعری، ص97). برخی نیز بر آنبودند كه اطاعت از اوامر و نواهی امام پیش از بلوغ واجب نیستو باید كسیاز آگاهان به علومدین و صلاح امت، تولی امر را به عهده گیرد تا امام به شرایط لازم دست یابد (همان، ص97ـ 98؛ علیبن اسماعیل اشعری، ص31). به عقیده این گروه، منشأ علم امام پس از بلوغ، الهام و شیوههای نامتداول نیست،بلكه كتب و میراث به جای مانده از پدران وی است. حتی برخی برای رفع مشكل نداشتنِ علم، گمان كردند كه برای امامان قیاس رواست، چه ایشان از خطا و اشتباه مصوناند (سعدبن عبداللّه اشعری، ص98؛ نوبختی، ص90). به عقیده جمعی دیگر، برخورداری امام از علم الاهی با خردسالی او منافاتی ندارد، زیرا وی حجت خداست و همه اسباب و عواملطبیعی برای وی فراهم است و در اینباره به برخی از انبیایپیشین، نظیر یحیی، عیسی، یوسف و سلیمان علیهمالسلام، استناد میكردند، كه بر این اساسعلم میتواند به طور لدنی در حجتخدا وجود داشتهباشد، گرچه به بلوغ نرسیدهباشد (سعدبنعبداللّه اشعری، ص98ـ99؛ نوبختی، همانجا).
شیعیان با اینكه به مسئله امامت از جنبه الاهی آن مینگریستند و به همیندلیل، سن كمِ امام در عقیده آنان خللی وارد نمیكرد، اصرار داشتند تا این وجهه الاهی در علم و دانشامام بروز یابد؛ ازاینرو، با طرح پرسشهایی، امام را میآزمودند (رجوع کنید به جعفریان، ص474) كه به امتحان وی در موسم حج توسط فقهای اصحاب انجامید (رجوع کنید به دلائلالامامه، ص388 ـ390؛ مسعودی، 1424، ص220ـ221؛ حسینبنعبدالوهاب، ص109). به جز این، در مواضع و فرصتهایگوناگون، از امامجواد علیهالسلام پرسشهای بسیاری كردهاند و آن حضرت، با وجود خردسالی، به تمام آنها پاسخ داده است(براینمونه رجوع کنید به كلینی، ج1، ص496؛ ابنشهر آشوب، ج4، ص382ـ383، 384؛ الاختصاص، ص102). اختلافها و تردیدهای مذكور، هیچگاه به بحران در جامعه شیعه نینجامید (رجوع کنید به مدرسی طباطبائی، ص88). مشكلات نظری مطرحشده پس از وفات امامرضا علیهالسلام هم به زودی پاسخهای مناسب خود را یافت و تقریباً همه پیروان تشیع، امامت امامجواد علیهالسلام را پذیرفتند (همان، ص89؛ نیز رجوع کنید به عاملی، ص26)، گر چه گروههایی مثل زیدیه و اسماعیلیه، گاهی امامت امام جواد در كودكی را مایه طعن قرار دادند (براینمونه رجوع کنید به رسی، ص99؛ یمنی، ص 252ـ253).
در منابع شیعی، برخی كرامات و امور خارقالعاده به امامجواد علیهالسلام نسبت داده شده است، از جمله سخن گفتن در هنگامولادت(رجوع کنید به دلائلالامامه، ص383ـ384؛ ابن شهر آشوب، ج4، ص394)، طیالارضاز مدینه به خراسان برای مراسم تجهیز امامرضا علیهالسلام (مسعودی، 1424، ص215ـ 216؛ ابنبابویه، 1363 ش، ج2، ص242ـ 245)، شفا دادن بیماران(كشّی، ص582؛ قطبراوندی، الخرائج، ج1، ص386ـ 387؛ ابنشهر آشوب، ج4، ص390 )، استجابتدعاهای او برای یاران و علیه دشمنانش (كلینی، ج1، ص496؛ مفید، 1403، ص191؛ ابنشهر آشوب، ج4، ص391)، اطلاع دادن از باطن و اسرار درونی افراد (كلینی، ج1، ص353؛ كشّی، ص596؛ خصیبی، ص303؛ قطبراوندی، الخرائج، ج1، ص 383، ج2، ص668)، خبر دادن از رویدادهایآینده(ابنبابویه، 1363ش، ج2، ص245؛ كشّی، ص581؛ ابنحمزه، ص518) و آگاهی از زمان شهادت خود (كلینی، ج1، ص323؛ بهاءالدین اربلی، ج3، ص153). این كرامات و، به ویژه اظهاراتی كه نشانه علم غیرمتعارف آن حضرت بود، حتیدر دل مخالفان و منكران آن حضرت تأثیر میگذاشت، به طوری كه امامت او را تصدیق میكردند (رجوع کنید به دلائلالامامه، ص401ـ 403؛ كلینی، ج1، ص495؛ مفید، 1414، ج2، ص291ـ293؛ ابنحمزه، همانجا).
اوضاع سیاسی دورانامام. خلفای عباسی از زمان امامت امامموسی كاظم علیهالسلام بر آن شدند برای جلوگیری از شورشها و قیامهای علویان و وابستگان ائمه، فعالیتهای امامان شیعه را تحتنظر بگیرند. این سیاست به زندانیشدن و در نهایت شهادت امامهفتم انجامید (رجوع کنید به جاسم حسین، ص34ـ 39؛ جعفریان، ص384ـ385، 393ـ 405؛ نیزرجوع کنید به الكاظم*، امام). مأموندر باره امامرضا علیهالسلام سیاست دیگری در پیش گرفت. او با انتصاب حضرت به ولایتعهدی و تزویج دخترش به وی، بر آن بود تا ضمن تقویت رابطهاش با امام، در میان علویان، كه بعضاً قصد قیام داشتند، شكاف بیندازد و امام را در كاخ عباسیان محصور كند (رجوع کنید به جاسمحسین، ص28، 42، 44؛ جعفریان، ص431ـ436؛ نیز رجوع کنید به الرضا*، امام). وی همین سیاست را در مورد امامجواد ادامه داد و امفضل را به عقد او در آورد تا از اینطریق وی را تحتنظر بگیرد(جاسمحسین، ص28). این تصمیم چندانخوشایند عباسیان نبود و از بیم آنكه سرانجامِ مأمون با امامجواد علیهالسلام، به آنچه در مورد امامرضا رخ داد ختم شود، مأمون را از این كار برحذر داشتند (رجوع کنید به مفید، 1414، ج2، ص281). با این حال مأمون به امامجواد بسیار ابراز علاقه و او را تكریم و تعظیم میكرد (همان، 1414، ج 2، ص281، 288).
از روزگار امامصادق علیه السلام، ائمه از شیعیان خود وجوهشرعی و هدایایمالیمیپذیرفتند (رجوع کنید به صفار قمی، ص119؛ كلینی، ج2، ص512؛ حسینبنعبدالوهاب، ص78؛ قطب راوندی، الخرائج، ج2، ص777؛ نیز رجوع کنید به الصادق*، امام)، ولی امامصادق كسی را وكیل در اخذ اموال نكردهبود. نظام وكالت را امامكاظم علیهالسلام بنیان گذاشت. وكلای امام در شهرهای مختلف زندگی میكردند (رجوع کنید به كشّی، ص446ـ447، 459، 597 ـ 598). حضرترضا علیهالسلام تشكیلات منظمی را كه پدرشبنا نهاده بود حفظ كرد و از جانب خود، در همه نقاط وكلایی گماشت(رجوع کنید به كشّی، ص506؛ نجاشی، ص197، 447). وكلای امامرضا نیز پس از امتحان حضرتجواد در موسمحج و پیبردن به حقانیت آن حضرت، فعالیت خویش را ادامه دادند (رجوع کنید به جاسمحسین، ص45).
شیعیان امامی كه در سراسر بلاد اسلامی پراكندهبودند (رجوع کنید به جعفریان، ص492ـ494)، به جز در ایام حج، كه مستقیماً با امامجواد ملاقات میكردند، از طریق وكلای وی در شهرها با او ارتباط داشتند كه برخی از آنها عبارتاند بودند از علیبنمَهْزیار در اهواز (نجاشی، ص253)، ابراهیمبنمحمد همدانی در همدان(كشّی، ص611ـ612)، یحییبنابیعمران در ری(قطبراوندی، الخرائج، ج2، ص669؛ قسابنشهر آشوب، ج4، ص397: یحییبنعمران)، یونسبنعبدالرحمان و ابوعمرو حَذّاء در بصره(كلینی، ج5، ص316؛ كشّی، ص487ـ 488)، علیبنحسان واسطی در بغداد (مسعودی، 1424، ص223)، علیبناسباط در مصر(كلینی، ج1، ص494)، صفوانبنیحیی در كوفه (كشّی، ص508؛ نجاشی، ص197)، صالحبن محمدبن سهل و زكریابن آدم در قم(كلینی، ج1، ص548؛ كشّی، ص503؛ برای توضیح بیشتر رجوع کنید به جباری، ص47ـ341). حضرت جواد علیهالسلام علاوه بر وكلای ثابت و مقیم، گاه نمایندگانی ویژه به شهرها میفرستاد تا وجوه شرعی و نیز مبالغی را كه نزد وكلای مقیم بود، جمعآوریكنند (رجوع کنید به كشّی، ص596). پارهای از شیعیان امام اجازه یافتند به دستگاهخلافت وارد شوند و برخی از آنان حتی به مقامات بالا رسیدند (رجوع کنید به جاسمحسین، ص46)، از جمله محمدبن اسماعیلبن بَزِیع، وزیر بود (نجاشی، ص331)؛ حسینبن عبداللّه نیشابوری،حاكم بست و سیستان و حكمبنعلیا اسدی حاكم بحرین بود كه این دو مخفیانه به امامجواد علیهالسلام خمس میپرداختند (كلینی، ج5، ص111؛ طوسی، 1363 ش، ج2، ص58). همگی این موارد از فعالیتهای مخفی سازمان وكالت، به منظور هدایت امور مالی و مذهبی شیعه امامیه بود.
مآخذ امامیه درباره اقداماتنظامی سازمانوكالتسكوتكردهاند، اما جاسمحسین(ص46ـ47) قیام قم و سركوب آن را ــ كه به دستور مأمون در سال210 صورت گرفت و در آن یحییبن ابی عمران، یكی از وكلای امامجواد علیهالسلام، به قتل رسید (رجوع کنید به ازدی، ص368) ــ با فعالیتهای سیاسی وكلای امام مرتبط دانسته است. به نظر او (جاسمحسین، همانجا)، مأمون، كه امامجواد را با این شورشها مرتبط میدانست،در 215 او را از مدینه به بغداد فراخواند و از وی وی خواست با همسرش،امفضل كه نزد پدر بود، به مدینه بازگردد. این ازدواج نه موجب حمایت حمایت امامیه از مأمونشد و نه قیامهای قم را متوقف ساخت. جعفربنداوود قمی، از رهبران این قیام كه به مصر تبعید شده بود، در 216 از مصر گریخت و بار دیگر در قم قیام كرد و لشكر مأمون را شكستداد. در 217، عباسیان قیام وی را سركوب و او را اعدامكردند (رجوع کنید به طبری، ج8، ص626، 630؛ ابناثیر، ج6، ص، 422)، اما از آن پس قیامهای مخفی علویان گستردهتر شد و معتصم، ناچار، امامجواد و محمدبنقاسم، از نوادگان امامزینالعابدینعلیهالسلام، را به بغداد فراخواند تا نقش آنان را در قیامهای پنهانی شیعی دریابد (رجوع کنید به جاسمحسین، ص47؛ نیزرجوع کنید به مسعودی، 1965ـ1979، ج4، ص349ـ350). در سالهای پایانی امامت امامجواد علیهالسلام، تشكیلات و فعالیتهای وكلای وی بسیار توسعه یافته بود (رجوع کنید به جاسمحسین،همانجا) تا جایی كه امامجواد به پیروان خود در خراسان، كه در جنگ خرمیه شركت كردهبودند، دستور داد خمس را مستقیماً یا از طریق وكلایش به وی بپردازند(رجوع کنید به طوسی، 1363 ش، ج2، ص60ـ62). همچنین امام با شنیدن فرمان معتصم در خصوص احضارش به بغداد،از نماینده خود، محمدبن فرج خواست، تا خمس را به او بدهد (رجوع کنید به فضلبن حسنطبرسی، 1417، ج2، ص100؛ ابنشهر آشوب، ج4، ص389).
مقامعلمی.با اینكه امامجواد علیهالسلام در خردسالی به امامت رسید و مدت امامتش همكوتاه بود، در منابع شیعی و شماری از منابع اهلسنّت، بیش از دویست حدیث به آن حضرت منسوب است كه نشان از مقام علمی و احاطه وی بر مسائل فقهی، تفسیری، اعتقادی و اخلاقی دارد. شرایط دشوار سیاسی باعث شد كه حضرت مدتی امامت خود را پنهانكند (رجوع کنید به دلائل الامامه، ص291؛ مسعودی، 1424، ص223)؛ از اینرو، سادهترین راه ارتباط شیعیان با امام، نامه نگاریبود (رجوع کنید به توقیع*). بسیاری از معارف و مطالبی كه از آن حضرت باقی مانده، در نامههای وی به شیعیان مندرج است(رجوع کنید به جعفریان، ص489). شیعیان در نامههایشان سؤالات خود را، كه بیشتر در مسائل فقهی بود، طرح میكردند و امام به آنان پاسخ میداد. در اغلب موارد نام و نشان كسی كه امام به او نامه نوشته، مشخص است(برای نمونه رجوع کنید به كلینی، ج3، ص399، ج4، ص275، 524، ج5، ص347؛ كشّی، ص610- 611؛ طوسی، 1390، ج3، ص276، ج4، ص87، ج5، ص411، ج8، ص57). در موسوعه الامام الجواد(ج2، ص416ـ 508)، به جز پدر و پسر امام، نام و نشان شصتوسه تن از افرادی كه حضرت با آنان مكاتبه داشته، از مجموع منابع حدیثی و رجالی گرد آمده است، البته برخی از نامهها در پاسخ به گروهی از شیعیان نگاشته شده است(براینمونه رجوع کنید به كلینی، ج3، ص331، 398، ج5، ص394، ج7، ص163؛ كشّی، ص606، 611؛ طوسی، 1390، ج9، ص242، 273) و در مواردی هم نویسنده نامه مشخص نیست(رجوع کنید به موسوعه الامام الجواد، ج2، ص515 ـ 521).
بنابر منابع حدیثی، امامجواد علیهالسلام بسیاری از احادیث را از پیامبر یا ائمه پیش از خود روایت كردهاست(برای نمونه رجوع کنید به كلینی، ج1، ص250، 532، ج4، ص504؛ ابن بابویه، 1361ش، ص288؛ نیز رجوع کنید به موسوعهالامامالجواد، ج2، ص531 ـ 659). كتابهای چهارگانه حدیثی شیعه و نیز كتابهای روایی دیگر، متضمن احادیث فقهی بسیاری از حضرت جواد علیهالسلاماند كه تنوع موضوعی آنها شایان توجه است. تقریباً در بیش از نیمی از ابواب و موضوعات فقهی (برحسب تقسیمات كتب فقهی) از ایشان حدیث نقل شده است (برای مجموعه كامل احادیث فقهی امام رجوع کنید به موسوعه الامام الجواد، ج2، ص5 ـ214؛ عطاردی قوچانی، ص191ـ239؛ موحدیابطحی، ج23، ص371ـ 508).
همچنین درباره مسائل اعتقادی نظیر توحید، صفاتخدا، نبوت و امامت احادیثی از امامجواد علیهالسلام روایت شدهاست(برای نمونه رجوع کنید به برقی، ج1، ص239؛ ابنبابویه، 1387، ص104، 107؛ صفارقمی، ص246؛ ابنشعبه، ص456).
پارهای دیگر از احادیثِ منقول از حضرت، احادیث تفسیری است. این احادیث بیشتر صبغه فقهی (براینمونه رجوع کنید به عیاشی، ج1، ص319ـ320؛ كلینی، ج6، ص113؛ طوسی، 1390، ج9، ص83) و كلامی(برای نمونه رجوع کنید به كلینی، ج1، ص99، 242، 384؛ علیبنابراهیم قمی، ج1، ص358؛ كشّی، ص199؛ الاختصاص، ص263) دارند و گاه متضمن تأویل برخی از آیاتاند (برای نمونه رجوع کنید به صفار قمی، ص520؛ كلینی، ج1، ص248، 414؛ علیبن ابراهیم قمی، ج1، ص160، ج2، ص334؛ برای مجموع روایات تفسیری آن حضرت رجوع کنید به موحدی ابطحی، ج23، ص162ـ210؛ موسوعه الامام الجواد، ج2، ص 219ـ267).
بخش دیگری از احادیث روایت شده از آن حضرت، متضمن مناظرات و احتجاجات وی در مسائل فقهی و كلامیاست. امامجواد علیهالسلام از جانب دو گروه به مناظره خواندهشد: از سوی برخی شیعیان به دلیل خردسالیاش(رجوع کنیدبه بخش قبلی مقاله)،و از سوی مأمون و معتصم، در اصل برای به چالشكشیدن مسئله علمالاهی ائمهعلیهمالسلام، و در ظاهر به سبب علم دوستی و علاقه به امامان(رجوع کنید به جعفریان، ص482ـ483). در این میان مناظره امامجواد علیه السلام با یحییبن اكثم در محضر مأمون، در باب حكم صید در حرم، مشهور است. در این مناظره، امام نخست به طرح شقوق مسئله پرداخت كه شگفتی و حیرت یحیی و شادمانی مأمون را در پیداشت(رجوع کنید به مفید، 1414، ج2، ص283ـ 285). ابنتیمیه(ج4، ص68ـ72)، ضمن تمجید از امامجواد علیهالسلام، در صحت این گزارش تردید كرده و به نقد محتوایی آن پرداخته است. حسینیمیلانی(ج1، ص208) نقد وی را نارسا و نابجا دانسته، زیرا نقد ابنتیمیه بر صورت مختصر این خبر، كه علامهحلّی در منهاجالكرامه(ص60ـ62) روایت كرده، وارد است، اما در روایت كاملتری كه شیخمفید (1414، ج2، ص285ـ287؛ نیز رجوع کنید به دلائلالامامه، ص391ـ 392؛ احمدبنعلیطبرسی، ج2، ص242ـ243) نقل كرده، امام به خواهش مأمون، پاسخ یكایك فروضی را كه خود مطرح كرده بود، داد و در ادامه از یحییبن اكثم پرسشیكرد كه یحیی در پاسخ آن درماند و امام خود به آن پاسخداد (برای دیگر مناظرات یحییبن اكثم و امام رجوع کنید به احمدبنعلیطبرسی، ج2،ص245ـ249). مناظرهای دیگر در حضور معتصم در باره حد سارق رخ داد كه پاسخ امام شگفتی همگان را برانگیخت(رجوع کنید به عیاشی، ج1، ص319ـ320). در این روایت آمده كه در نتیجه همین مناظره، معتصم تصمیم به مسموم كردن امام گرفت(رجوع کنید به بخش قبلی مقاله).
موعظههای اخلاقی و كلمات قصار حكمتآمیزِ آن حضرت در منابع حدیث و ادب ذكر شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابنشعبه، ص455ـ 457؛ حلوانی، ص134ـ137؛ بهاءالدین اربلی، ج3، ص136ـ 140؛ دیلمی، ص309ـ310). پارهای از كلمات حكمتآمیز وی در كتاب ادبی التذكرهالحمدونیه ابنحمدون(ج1، ص112، 269ـ270، 371ـ372، ج2، ص180) نیز نقل شده است. موضوع این سخنانعمدتاً اخلاقیاست، از قبیل تقوا (بهاءالدیناربلی، ج3، ص 137)، اخلاص(كلینی، ج2، ص261)، توكل(دیلمی، ص309)، شكر نعمت(حلوانی، ص137؛ بهاءالدیناربلی، ج3، ص139)، توبه(ابنشعبه، ص456)،توصیه به كسبدانش(بهاءالدیناربلی، ج3، ص137)، پرهیز از رذایلی چون پیروی از هوای نفس (بهاءالدیناربلی، ج3، ص138) و نفاق(دیلمی، ص309؛ برای مجموعه كامل این سخنان رجوع کنید به موسوعهالامامالجواد، ج2، ص329ـ 381). پارهای احادیث طبی نیز در علاج برخی بیماریها از امام نقل شده است (برای نمونه رجوع کنید به كلینی، ج6، ص307، 312، 368، 522، ج8، ص165؛ ابنبسطام، ص 70، 89، 90ـ91).
راویان و یاران امام.راویان احادیث حضرتجواد علیهالسلام فراواناند. شیخطوسی(1415، ص373ـ380) یكصد و شانزدهتن از آنان را برشمرده است؛ گرچه فقط تعدادی از آنان اصحاب خاص و معتمد بودهاند (برای تفصیل اسامیآنان و روایاتی كه از امام نقل كردهاند رجوع کنید به عطاردی قوچانی، ص250ـ 333). علیبن مهزیار اهوازی، ابوهاشم داوودبن قاسم جعفری، عبدالعظیم حسنی، احمدبنمحمد بَزَنطی و علیبن اسباط كوفی، از اصحاب معتمد و ثقه امام بوده و، بیش از دیگران از وی حدیث نقل كردهاند (رجوع کنید به همان، ص262ـ264، 275ـ276، 298ـ 308، 311، 314ـ316). همچنین احمدبن ابیخالد (رجوع کنید به كلینی، ج1، ص325) و موفقبن هارون(حسنبن فضلطبرسی، ص92)، هر دو از خادمان امام، و عثمانبن سعید عَمْری (ابنشهر آشوب، ج4، ص380) و عمروبن فرات(ابنصباغ، ص262)، بابهای حضرت بوده، از وی روایت كردهاند. افرادی نیز مورد ذم و طعن امام قرار گرفتهاند، از جمله غالیان كه در بدنام كردن شیعه سهم عمدهای داشتند و مورد تنفر امامان بودند، آنان روایاتی جعل میكردند و به امامان نسبت میدادند و خود را نمایندگان ائمه معرفی میكردند (رجوع کنید به مجلسی، ج 25، ص261ـ350). در روایتی به نقل از علیبنمهزیار، امامجواد علیهالسلام ابوالخطاب محمد بن ابیزینب(از سرانغالیان) و یارانش(ابوالغمر، جعفربن واقد و هاشمبنابیهاشم) را لعن كرده است(رجوع کنید به كشّی، ص528). بنا به روایتی، امام به یكی از اصحاب خود دستور داد دو تن از غالیان، به نامهای ابوالسمهری و ابنابیالزرقاء، را به قتل برساند (رجوع کنید به همان، ص529). حضرت، فرقههای واقفه*/ واقفیه و زیدیه*را نیز ذم میكرد (رجوع کنید به همان، ص229، 460؛ طوسی، 1390، ج3، ص28).
منابع:ابنابیالثلج، تاریخالائمه، در مجموعه نفیسه فی تاریخالائمه، چاپ محمود مرعشی، قم: كتابخانه آیهاللّه مرعشینجفی، 1406؛ ابنابیطاهر، كتاببغداد، چاپ محمد زاهدبن حسن كوثری، [قاهره] 1368/ 1949؛ ابناثیر؛ ابنبابویه، الامالی، قم1417؛ همو، التوحید، چاپ هاشم حسینیطهرانی، قم1387؛ همو، عیون اخبارالرضا، چاپ مهدیلاجوردی، قم1363 ش؛ همو، كتاب من لایحضره الفقیه، چاپ علیاكبر غفاری، قم 1404؛ همو، معانیالاخبار، چاپ علیاكبر غفاری، قم1361 ش؛ ابنبسطام(حسینبنبسطام) و ابنبسطام (عبداللّهبن بسطام)، طب الائمه علیهمالسلام، نجف [1385]، چاپ افستبیروت[بیتا.]؛ ابنتیمیه، منهاج السنه النبویه، چاپ محمدرشاد سالم، [حجاز] 1406/1986؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخالملوك و الامم، چاپمحمد عبدالقادر عطا و مصطفیعبدالقادر عطا، بیروت1412/1992؛ ابنحمدون، التذكرهالحمدونیه، چاپ احسان عباس، بیروت1983ـ 1984؛ ابنحمزه، الثاقب فی المناقب، چاپ نبیل رضا علوان، قم 1412؛ ابنخشاب، تاریخ موالید الائمه و وفیاتهم، در مجموعه نفیسه فی تاریخالائمه، همان؛ ابنخلّكان؛ ابنشعبه، تحف العقول عن آلالرسول، چاپعلیاكبر غفاری، قم1363 ش؛ ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، چاپهاشم رسولی محلاتی، قم[بیتا.]؛ ابنصباغ، الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه علیهمالسلام، بیروت1408/1988؛ ابنطاووس، جمال الاسبوع بكمال العمل المشروع، چاپجواد قیومیاصفهانی،[بیجا]: مؤسسهالا´فاق، 1371 ش؛ همو، الدروع الواقیه، چاپجواد قیومیاصفهانی، قم1414الف؛ همو، مهجالدعوات و منهجالعبادات، قدم له و علق علیه حسیناعلمی، بیروت1414ب؛ ابنطولون، الائمه الاثناعشر، چاپ صلاحالدینمنجد، بیروت 1377/ 1958؛ ابنعنبه، عمدهالطالب فی انساب آلابیطالب، چاپ مهدی رجائی، قم1383 ش؛ الاختصاص،[ منسوب به] محمدبن محمد مفید، چاپعلیاكبر غفاری، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،[بیتا.]؛ یزیدبن محمد ازدی، تاریخ الموصل، چاپ علی حبیبه، قاهره1387/ 1967؛ سعدبنعبداللّهاشعری، كتاب المقالات و الفرق، چاپ محمدجواد مشكور، تهران1341ش؛ علیبن اسماعیلاشعری، كتابمقالاتالاسلامیین و اختلافالمصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن1400/ 1980؛ احمدبنمحمدبرقی، كتابالمحاسن، چاپ جلالالدین محدثارموی، تهران 1330 ش؛ علیبن عیسیبهاءالدیناربلی، كشفالغمه فی معرفهالائمه، چاپ هاشم رسولیمحلاتی، بیروت 1401 / 1981؛ علیبنزید بیهقی، تاریخ بیهق، چاپاحمد بهمنیار،[تهران1361 ش]؛ محمدتقی تستری، رساله فی تواریخ النبی و الا´ل علیهمالسلام، قم 1423؛ محمدرضا جباری، سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمه( علیهمالسلام)، قم1382 ش؛ رسولجعفریان، حیات فكری و سیاسی امامانشیعه علیهمالسلام، قم1384 ش؛ حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، نجف 1369/ 1950؛ محمدحسین حسینیجلالی، مزارات اهلالبیت«ع» و تأریخها، بیروت1415/ 1995؛ علیحسینی میلانی، شرح منهاج الكرامه فی معرفهالامامه، قم1376 ش؛ حسینبنمحمد حلوانی، نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، قم 1408؛ حسینبن حمدانخصیبی، الهدایهالكبری، بیروت 1406/1986؛ خطیب بغدادی؛ دلائلالامامه، منسوب به محمدبن جریر طبری آملی، قم: مؤسسه البعثه، 1413؛ محمدبن حسن دیلمی، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، قم 1408؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشارعوّاد معروف، بیروت 1424 / 2003؛ قاسمبن ابراهیم رسی، الرد علی الرافضه، چاپ حنفیعبداللّه، قاهره1420/2000؛ سبط ابنجوزی، تذكرهالخواص، بیروت1401/1981؛ حسین شاكری، الجواد محمد علیهالسلام، قم 1419؛ جلاء العیون، چاپ علیبنمحمد، نجف1374/1954؛ محمدبن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات الكبری فی فضائل آلمحمد( ع)، چاپ محسن كوچه باغی تبریزی، تهران 1362 ش؛ ضامنبن شدقم، تحفه الازهار و زلال الانهار فی نسب ابناء الائمه الاطهار، چاپ كامل سلمان جبوری، تهران1378 ش؛ احمدبنعلیطبرسی، الاحتجاج، چاپ محمدباقر موسویخرسان، نجف1386/ 1966 چاپ افستقم [بیتا.]؛ حسنبن فضلطبرسی، مكارمالاخلاق، قم1392/1972؛ فضلبنحسنطبرسی، اعلام الوری باعلامالهدی، قم1417؛ همو، تاج الموالید فی موالید الائمه و وفیاتهم، در مجموعه نفیسه فی تاریخ الائمه، همان؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمدبن حسن طوسی، الاستبصار، چاپ حسن موسویخرسان، نجف 1375 ـ1376/ 1956ـ1957، چاپ افست تهران 1363 ش؛ همو، تهذیبالاحكام، چاپ حسن موسویخرسان، تهران1390؛ همو، رجال الطوسی، چاپ جواد قیومیاصفهانی، قم1415؛ همو، مصباح المتهجد، بیروت1411 /1991؛ جعفرمرتضیعاملی، الحیاه السیاسیه للامامالجواد علیهالسلام: نبذه یسیره، بیروت1405/1985؛ عزیزاللّه عطاردیقوچانی، مسند الامامالجواد ابیجعفر محمدبنعلیالرضا علیهماالسلام، قم 1410؛ حسنبن یوسف علامهحلّی، منهاج الكرامه فی معرفه الامامه، چاپ عبدالرحیم مبارك، مشهد 1379 ش؛ علیبن محمد عمری، المجدی فی انساب الطالبیین،چاپ احمد مهدوی دامغانی، قم1409؛ محمدبن مسعود عیاشی، كتاب التفسیر ، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم1380ـ1381، چاپ افست تهران[بیتا. ]؛ محمدبن حسن فتال نیشابوری ، روضه الواعظین، چاپ محمدمهدی خرسان، قم: منشوراتالرضی،[بیتا.]؛ محمدبن عمر فخررازی، الشجره المباركه فی انساب الطالبیه، چاپ مهدی رجائی، قم1409؛ سعیدبن هبهاللّه قطبراوندی، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسه الامامالمهدی(ع)، [بیتا.]؛ همو، سلوه الحزین، المعروف به الدعوات، قم: مدرسه الامام المهدی،[بیتا.]؛ حسنبن محمدتقی، كتاب تاریخ قم، ترجمه حسنبن علی قمی، چاپ جلالالدین طهرانی، تهران1361 ش؛ علیبن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، چاپ طیب موسوی جزائری، قم 1404؛ كتاب القاب الرسول و عترته، در مجموعه نفیسه فی تاریخ الائمه، همان محمدبن عمركشی، اختیار معرفهالرجال،[تلخیص] محمدبنحسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد 1348 ش؛ كلینی؛ مجلسی؛ حسینمدرسی طباطبائی، مكتب در فرآیند تكامل: نظری بر نظور مبانی فكری تشیع در سه قرن نخستین، ترجمه هاشمایزدپناه، نیوجرسی1375 ش؛ علیبن حسین مسعودی ، اثباتالوصیه للامام علیبنابیطالب، قم1382 ش؛ همو، مروجالذهب و معادنالجوهر ، چاپ شارلپلاّ، بیروت 1965ـ 1979؛ محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفه حججاللّه علی العباد، بیروت1414/1993؛ همو، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، بیروت1405/ 1985؛ همو، كتاب الامالی، چاپ حسناستاد ولی و علیاكبر غفاری، قم1403؛ همو، مسارّ الشیعه، در مجموعه نفیسه فی تاریخالائمه، همان؛ همو، المقنعه، قم1410؛ محمدباقر موحدی ابطحی، مستدرك عوالمالعلوم و المعارف و الاحوال من الایات و الاخبار و الاقوال، ج23، قم 1413؛ موسوعه الامامالجواد علیهالسلام، قم: مؤسسه ولیالعصر علیهالسلام للدراساتالاسلامیه، 1419؛ احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعه المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم1407؛ محمدبن طلحه نعیبی، مطالب السؤول فی مناقب الالرسول، چاپ ماجدبن احمد عطیه، بیروت1420؛ حسنبن موسینوبختی، فرقالشیعه، چاپ محمدصادق آلبحرالعلوم، نجف1355/1936؛ جعفربن منصوریمنی، سرائر و اسرارالنطقاء، چاپ مصطفی غالب، بیروت1404/1984؛
Jassim M. Hussain, The occultation of the twelfth Imam , Tehran 1982.
منبع: دانشنامه جهان اسلام، ج11.
/پایان/