مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

چکیده

حدیث ثقلین، حدیثی متواتر میان مسلمانان می باشد که در آن رسول خدا صلی‌الله علیه و آله سعادت مسلمانان را در پیروی از قرآن و اهل بیت علیهم السّلام: دانسته است، ولی هنوز پیکر رسول خدا صلی‌الله علیه و آله به خاک سپرده نشده بود که اختلاف مسلمانان آغاز شد و اهل بیت علیهم السّلام: منزوی شدند و با کشته شدن عثمان جنگ های مذهبی آغاز گردید.

در جنگ صفین پس از آن که کار به حکمیت کشیده شد، عده ای که از نتیجه آن ناراضی بودند، این کار را کفر شمرده و همۀ کسانی که این کار را قبول داشتند تکفیر کردند و به کشتار مخالفان خود دست زدند. با توجه به ظاهر الصلاح بودن این گروه از مردم و تندروی های آنان و مخالفت امام علی علیه‌السلام با آنان، سؤالی در سطح جامعه مطرح شد که ملاک مسلمانی چیست؟ در برابر این گروه تند رو، گروه دیگری سر بر داشتند، با این اشعار که ما دربارۀ عثمان و علی علیه‌السلام قضاوتی نخواهیم کرد و نباید دربارۀ صحابه سخن گفت. این گروه که ابتدا یک گروه سیاسی بودند رفته رفته به یک گروه عقیدتی به نام مرجئه تبدیل شدند و با انتشار عقایدی همانند: عدم تفکیک میان اسلام و ایمان، عدم تفکیک میان ایمان ظاهری و واقعی، عدم افزایش و کاهش ایمان  با اعمال خیر یا عدم آن ها، عدم تأثیر انجام گناهان کبیره در ایمان و بی تفاوتی نسبت به مسائل سیاسی، جامعه اسلامی را به شدت تحت تأثیر قرار داده و به انحراف کشاندند.

در این برهه امام صادق علیه‌السلام به عنوان پرچمدار مکتب اهل بیت علیهم السّلام: و مصداق ثقل اصغر، وارد مبارزه با این جریان انحرافی شد و در صدد اصلاح اندیشه های خطرناک آنان برآمد که بخشی از این تلاش را در این مقاله می خوانید.

بیان مسئله

حدیث ثقلین میان مسلمانان حدیثی متواتر است. بر اساس نقل راویانی که در ضبط شرایط زمانی و مکانی صدور روایات دقت داشته اند رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وسلم این حدیث را حداقل در چهار مورد بیان نموده است. روز عرفه در حجة الوداع (ترمذی، ج 5، ص 432؛ طبری، ج 2، ص 402؛ ابن هشام، ج 4، ص 248؛ ذهبی، ج 2، ص 709)، روز غدیر خم (نسایی، ص 119؛ مسلم، ج 4، ص 122؛ گنجی، ص 53؛ حاکم، ج 3، ص161)، در مسجد مدینه در آخرین سخنرانی (ابن عطیه، ج 1، ص 34) و در آخرین پنجشنبه زندگی اش در حجره خود. (ابن حجر، ص 126)

در این حدیث، رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وسلم بر نکاتی تأکید فرموده است از جمله:

الف) قرآن و اهل بیت علیهم السّلام دو میراث گرانبهای رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وسلم می باشند؛

ب) قرآن و اهل بیت علیهم السّلام تا قیامت از هم جدا شدنی نیستند؛

ج) هدایت امت اسلامی در آینده مشروط به پیروی از این دو می باشد.

بر خلاف سفارش مؤکد رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وسلم اختلافات امت آغاز گردید و به هر دو امانت پیامبر بی مهری شد و هر گروهی خود را فرقه ناجیه خواندند و بقیه را گمراه شمردند و گاه به تکفیر مخالفان خود نیز پرداختند. دیری نگذشت که این اختلافات به جنگ های مذهبی کشیده شد، یکی از گروه هایی که نقش مهمی در انحرافات امت اسلامی داشته است گروه مرجئه می باشد. سؤال اساسی نوشتار حاضر این است که نقش هدایتی امام  صادق علیه‌السلام به عنوان پرچمدار مکتب اهل بیت علیهم السّلام در برخورد با این جریان انحرافی چه بوده است؟

مرجئه

ریشۀ این کلمه «ارجاء» می باشد که در لغت به معنای تأخیر است. «ارجأته بالهمزةاخرّته» (فیومی، ص 221) ولی در این که چرا به ایشان مرجئه می گویند اختلاف است. عده ای بر این باورند وجه نامگذاری این گروه به این نام، آن است که داوری دربارۀ افراد را تا قیامت به تأخیر انداختند. (ابن عبری، ابوالفرج، ص 70) برخی بر این باورند که این گروه امامت علی علیه‌السلام را پس از سه خلیفه به تأخیر انداختند. (شهرستانی، عبد الکریم، ج 1، ص 14) عده ای اعتقاد دارند این گروه قضاوت دربارۀ درگیری های امام علی علیه‌السلام با مخالفان ایشان و قضاوت دربارۀ کشتگان این جنگ ها را به قیامت انداختند. (قاضی نعمان، ج 2، ص 82) عده ای بر این باورند این گروه عمل را از نیت به تأخیر انداخته اند. (مفید، ج 2، ص 211؛ نوبختی، ص 6، طبرسی، ص 290) به اعتقاد عده ای این گروه رفتار را از گفتار به تأخیر انداخته اند. (راوندی، ج 3، ص 1132؛ صدوق، ج 2، ص 510) عده ای معتقدند در باور این گروه خداوند عذاب بر گناه را به تأخیر انداخته است. (مجلسی، ج 23، ص 18؛ مازندرانی، بی تا، ج 10، ص 120) عده ای بر این باورند این گروه حکم دربارۀ مرتکبان گناهان کبیره را به تأخیر انداخته اند. (صدوق، ج 4، ص 546) برخی بر این باورند اگر مرجئه در برابر شیعه به کار رود به معنای تأخیر امام علی علیه‌السلام از جایگاهش می باشد که رتبۀ او را در فضیلت بعد از سه خلیفه قرار دادند. (صدوق، ج 3، ص 329؛ مجلسی، ج 23، ص 18)

با توجه به واژه ارجاء و موضع گیری های سیاسی و مناظرات کلامی این گروه باید آنان را به دو گروه مرجئه سیاسی و مرجئه عقیدتی تقسیم کرد. وجه نامگذاری مرجئه سیاسی، به مرجئه، تأخیر انداختن قضاوت درباره رهبران جنگ های مذهبی صدر اسلام می باشد و وجه نامگذاری مرجئه عقیدتی به مرجئه، تأخیر حمل از باور و اعتقاد می باشد.

زمان پیدایش

عده ای بر این باورند که این گروه در نیمه دوم قرن اول هجری در شام شکل گرفته است. (حسن، ابراهیم حسن، ج 1، ص 416) ولی با توجه به آن چه دربارۀ زمینه پیدایش این گروه خواهد آمد این تاریخ نباید دقیق باشد و به نظر می رسد این گروه در نیمه نخست قرن اول هجری همزمان با جنگ صفین و پیدایش خوارج شکل گرفته باشد.

زمینۀ پیدایش

عده ای بر این باورند که این گروه در شام و تحت تأثیر آموزه‌های مسیحیت در دورانی که مسیحیان در حکومت معاویه مناصبی را به دست آورده بودند به وجود آمده است. (همو، ج 1، ص 416) برخی بر این باورند بعد از شهادت امام علی علیه‌السلام و روی کار آمدن معاویه عده ای که نه خلافت معاویه را قبول را داشتند و نه امامت علیه‌السلام علیه‌السلام را، گروهی را تشکیل دادند که مرجئه خوانده شدند. (مشکور، محمد جواد، ص 401) با توجه به عقاید این گروه که یاد خواهد شد، به نظر می رسد پیدایش این گروه بازتاب طبیعی تندروی خوارج بوده است.

باید توجه داشت فرق است میان زمینۀ پیدایش یک تفکر در جامعه و زمینۀ گسترش یک تفکر در جامعه و برخی چون این تفاوت را نادیده گرفته اند در بسیاری از موارد تحلیل های نادرست ارائه کرده و افرادی را به غلط به جریان های وابسته دانسته اند.

تندروی خوارج، عامل پیدایش مرجئه

آنان که با تاریخ اسلام آشنا هستند می دانند در جنگ صفین هنگامی که آثار شکست سپاه معاویه نمایان شد معاویه با هم فکری عمرو بن  عاص نقشه ای بسیار پیچیده را طراحی کرده، مرحله به مرحله به اجرا گذاشتند. نخستین مرحلۀ این حرکت سر نیزه کردن قرآن ها بود، با این شعار که ما هر دو گروه مسلمان هستیم و این کتاب ماست، بیایید آن را میان خود حَکَم قرار دهیم. در این هنگام عده ای در سپاه امام علی علیه‌السلام که فاقد بصیرت سیاسی اما دارای تعصب دینی بودند شورش کردند و امام را تحت فشار قرار دادند که حکمیت را بپذیرد. تلاش امام برای آگاهی دادن به این گروه سودی نبخشید و حکمیت بر امام علی علیه‌السلام تحمیل شد. امام تلاش کرد در برابر نمایندۀ شام یعنی عمرو بن عاص شخصی نماینده عراق باشد که بتواند در این مذاکرات از حقّ دفاع کند و برای این کار ابن عباس را پیشنهاد کرد، ولی این گروه باز مخالفت نمودند و ابوموسی اشعری را بر امام علی علیه‌السلام تحمیل کردند. وقتی ابوموسی در مذاکرات شکست خورد، این گروه باز امام را تحت فشار قرار دادند که نباید نتیجه حکمیت را بپذیرد، ولی امام علی علیه‌السلام مقاومت کرد. آنان امام را تحت فشار قرار دادند که با پذیرش حکمیت کافر شده، باید توبه کند و اعلام کردند هر کس حکمیت را پذیرفته کافر شده است و باید توبه کند. (ابن اثیر، ج 3، ص 316 –340؛ مسعودی، ج 2، ص 432 –445) حضرت بسیار تلاش کرد که آنان را اصلاح کند؛ از جمله فرمود: «فإن أبَیتُم إِلَّا أن تَزعُمُوا أنِّی أخطأتُ وَ ضَلَلتُ، فَلِِمَ تُضَلِّلَونُ عَامَّةَ اُمَّةِ مُحَمَّد صلی‌الله عَلَیهِ وَ آلِهِ، بِضَلَالِی، وَ تَأخُذُونَهُم بِخَطَئِی، وَ تُکَفِّرُونَهُم بِذُنُوبِی! سُیُوفُکُم عَلَی عَواتِقِکُم تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ البُرءَةِ وَ السُّقمِ، وَ تَخلَطُونَ مَن أذنَبَ بِمَن لَم یُذنِب» (سید رضی، خطبه 127)؛ پس اگر به گمان خود جز این را نپذیرید که من خطا کردم و گمراه گشتم، چرا همه امّت محمد صلی‌الله علیه و آله وسلم  را به گمراهی من گمراه می پندارید و خطای مرا به حساب آن ها می گذارید؟ و به خاطر گناهانی که من کرده ام ایشان را کافر می شمارید؟ شمشیرهاتان بر گردن، بجا و نابه جا فرود می آورید و گناهکار را با بی گناه در می آمیزید و یکی شان می انگارید.

از این سخن امام چند نکته روشن می‌شود:

1)رفتار خوارج قانونمند نبود؛

2) خوارج امام را (نعوذ بالله) کافر می پنداشتند؛

3) خوارج هر کس که حکمیت را پذیرفته بود کافر می شمردند؛

4) در جامعه خوارج خود را افراد متهم به کفر می کردند و قتل آنان را واجب می داشتند و خودشان هم حکم را اجرای می کردند؟!

تاریخ نمونه های فراوانی از این لجام گسیختگی و کشتار بی مورد خوارج را نشان می دهد. (ابن اثیر، ج 3، ص 341)

در چنین فضایی که امام مسلمانان از طرف عده ای که بعداً به خوارج مشهور شدند؛ محکوم به کفر می‌شود و چنان جوّ رعب و وحشتی را بر جامعه حاکم کرده بودند که هر کس احتمال دارد به اتهام ارتکاب گناه کبیره کشته شود، از سوی دیگر گروهی که بعداً مرجئه خوانده شدند، سؤالی مطرح شد که ملاک مسلمانی چیست؟ در پاسخ به این سؤال بود که مرجئه شکل گرفت.

باید توجه داشت انسان به طور فطری به اعتدال در رفتار و گفتار گرایش دارد، این تمایل فطری انسان در اسلام مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان نمونه قرآن به عدالت در رفتار «إِنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإِحسَانِ وَ إِیتِاءِ ذِی القُربَی وَ یَنهَی عَنِ الفَحشَاءِ وَ المُنکَرِ وَ البَغیِ یَعِظَکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ» (نحل / 90).

و عدالت در گفتار «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّه شُهَدَاءَ بِالقِسطِ وَ لَا یَجرِمَنَّکُم شَنَانُ قَومٍ عَلَی ألّا تَعدِلُوا اعدِلُوا هُوَ أقرَبُ لِلتَّقوَی وَ التَّقُوا اللهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعمَلُونَ» (مائده / 8).

و عدالت در قضاوت «وَ إِن طَائِفَتَانِ مِنَ المُؤمِنِینَ اقتَتَلُوا فَأصلِحُوا بَینَهُمَا فَأن بَغَت إِحدَاهُمَا عَلَی الأخرَی فَقَاتِلوا الَّتِی تَبغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أمرِ اللهِ فَإن فَاءَت فَأَصلِحُوا بَینَهُمَا بِالعَدلِ وَ أقسِطُوا إِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطِینَ» (حجرات / 9) دستور داده است.

وقتی این تمایل فطری مورد بی توجهی قرار گرفت به افراط و تفریط کشیده می‌شود. بنابراین عکس العمل طبیعی تندروی خوارج گرایش تفریطی مرجئه بود که با توسل به متون دینی هم رقبای خود را خلع سلاح و هم رفتار خود  را توجیه و هم از پشتیبانی حکومت ها برخوردار می باشند و حکومت ها نیز با توجه به این نکات از این گروه پشتیبانی می کردند.

هسته اولیه مرجئه پس ار جریان حکمیت در جنگ صفین شکل گرفت، ولی نخستین اثر به جا مانده از  مرجئه نامه ای است از حسن بن محمد حنیفه متوفای 99 ق (ابن حجر، ج 2، ص 320 –321)؛ گرچه ابن سعد بر این باور است که محمد بن حسن بعدها آرزو می کرد که ای کاش این نامه را نمی نوشت. (ابن سعد، ج 5، ص 328) او در این نامه عقائد مرجئه به ویژه عقاید سیاسی آن ها را شرح می دهد. (ذهبی، ج 3، ص 357) اوج فعالیت این گروه در دوران امام  صادق علیه‌السلام می باشد؛ زیرا با سقوط بنی‌امیه، مرجئه به عنوان یک حزب سیاسی سقوط کرد. (حسن ابراهیم حسن، ج 1، ص 418)

ملاک مؤمن بودن چیست؟

مرجئه در درون خود انشعاباتی داشت و هر گروه دیگری را تکفیر می کرد و به جز گروه خود بقیه گروه ها را گمراه می شمارد (بغدادی، ص 145)، ولی در پاسخ به این سؤال که «ملاک مؤمن بودن چیست» به سه گروه مهم تقسیم شده اند:

1)پیروان ابوحنیفه که نزدیک ترین گروه مرجئه به اهل سنت می باشند، بر این باورند که ایمان، اعتقاد قلبی و اعتراف زبانی است و اعمال هیچ نقشی در آن ندارند، همین که شخص بگوید «لا اله الّا الله و محمد رسول الله» مؤمن است، گرچه هیچ واجبی را انجام ندهد و هر گناهی را هم مرتکب شود. (ابن حزم، ج 2، ص 113)

2) پیروان محمد بن کرام بر این باورند ایمان تنها اعتراف زبانی است حتی اگر از نظر قلب کافر باشد، همین که شهادتین را بگوید مؤمن است. (ابن حزم، ج 2، ص 113)

3) پیروان جهم بن صفوان که می گفتند ایمان تنها باور درونی است، حتی اگر شخص به زبان کفر اظهار کند و در جامعه اسلامی صلیب را هم بپرستد باز هم مؤمن است. (ابن حزم، ج 2، ص 113)

گرچه همه آن چه در کتاب های فرقه شناسی آمده است واقعیت ندارد (و گواه آن سخنان نادرستی است که در این کتاب ها درباره شیعه گفته می‌شود) و باید عقاید فرقه ها را از متون اصلی آن گروه، و شخصیت های شناخته شده آن ها به دست آورد.

ولی همان گونه که پیش تر یاد شده نخستین اثر به جا مانده در مسائل عقیدتی این گروه نامه حسن بن محمد حنیفه و در مسائل سیاسی قصیده ثابت قطنه [2] است در این مقاله چند عقیده مهم و خطرناک آنان را که جامعه اسلامی را به انحراف کشیده است بررسی خواهیم کرد.

عدم تفکیک میان اسلام و ایمان

یکی از عقاید مرجئه این بود که ملاک دینداری و به تعبیر آن ها مؤمن بودن تنها اعتراف به شهادتین است؛

این عقیده را بسیاری به مرجئه نسبت داده اند؛ از قبیل: (بغدادی، ص 131، صدوق، ج 2، ص 510؛ عاملی، ج 7، ص 317؛ راوندی، 3، 1132؛ بحرانی، ص 618؛ مفید، ص 12؛ ابن حجر، ج 1، ص 326؛ طریحی، ج 1، ص 177؛ عاملی، ج 3، ص  23؛ مغربی، ج 1، ص 3؛ ابن حزم، ج 2، ص 113) گذشته از منابع یاد شده و منابع دیگر، از سؤلاتی که برخی از امام  صادق علیه‌السلام می کردند، به دست می آید که این اندیشه، در آن دوره رایج بوده است. بر این اساس امام  صادق علیه‌السلام تلاش روشنگرانه خود در اصلاح این اندیشه را بر چند محور به شرح متمرکز کرده بود:

الف) تفاوت اسلام و ایمان

امام  صادق علیه‌السلام در این زمینه سخنان بسیار مهم و مکرر دارد که نشان می دهد که این مسئله، مسئله روز آن عصر بوده است و راویان متعددی از امام پرسش نموده اند، به عنوان نمونه: عن سماعة قال: قلت لابی عبد الله علیه‌السلام اخبرنی عن الاسلام و الایمان اهما مختلفان؟ فقال: « ان الایمان یشارک الاسلام و الاسلام لا یشارک الایمان» فقلت: فصفهما لی، فقال: «الاسلام شهادۀ ان لا اله الّا الله و التصدیق برسول الله صلی‌الله علیه و آله وسلم ، به حقنت الدماء و علیه جرت المناکح و المواریث و علی ظاهره جماعة الناس و الایمان الهدی و ما یثبت فی القلوب من صفة الاسلام و ماظهر من العمل به» (کلینی، ج 3، ص 40).

سماعه می گوید: از امام  صادق علیه‌السلام پرسیدم آیا ایمان و اسلام دو چیز متفاوت هستند؟ فرمود: ایمان با اسلام شریک است، ولی اسلام با ایمان شریک نیست. پرسیدم این دو را برایم توضیح دهید؟ فرمود: اسلام شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وسلم است که با این شهادت ریختن خون آنان ممنوع و ازدواج با آنان درست است و از هم ارث می برند که ظاهر مردم نیز چنین است، ولی ایمان هدایت یافتن است. ایمان تثبیت شهادتین در قلب می باشد که در مقام عمل آثا ر آن ظاهر می‌شود.

 امام  صادق علیه‌السلام در روایت دیگری در پاسخ به سوال جمیل بن دراج که از آیه «قَالَتِ الأعرابُ آمَنَّا قُل لَّم تُؤمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أسلَمنَا وَ لَمَّا یَدخُلِ الإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُم وَ إِن تُطِیعُوا اللهَ و رَسُولَهُ لَا یَلتِکُم مِّن أَعمَالِکُم شَیئاً إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (حجرات، 14) پرسید، فرمود: « الا تری انّ الایمان غیر الاسلام» (کلینی، ج 3، ص 39)؛ آیا نمی بینی که ایمان غیر از اسلام است.

ب) پیدایش اسلام قبل از ایمان

امام  صادق علیه‌السلام در نقد اندیشه مرجئه افزون بر تفاوت میان اسلام و ایمان به پیدایش مرحله ای آن ها اشاره دارد، به عنوان نمونه: عبد الرحیم بن قیصر می گوید من و عبد الملک بن اعین به امام  صادق علیه‌السلام نامه ای نوشتیم و از ایمان و اسلام پرسیدم. امام در پاسخ فرمود: «سالت رحمک الله عن الایمان و الایمان هو الاقرار باللسان و عقد فی القلب و عمل بالارکان … فقد یکون العبد مسلماً قبل ان یکون مؤمناً و لا یکون مؤمناً حتی یکون مسلماً، فالاسلام قبل الایمان و هو یشارک الایمان» (کلینی، ج 3، ص 44).

خدا تو را رحمت کند از ایمان پرسیده ای ایمان اعتراف زبانی و باور درونی و عمل به ارکان است، گاهی بنده ای مسلمان است قبل از این که مؤمن باشد، ولی وقتی مؤمن باشد مسلمان هم هست؛ پس اسلام قبل از ایمان است در حالی که در ایمان اسلام هم هست.

ج) برتری ایمان نسبت به اسلام

نکته دیگری که در سخنان امام  صادق علیه‌السلام در روشنگری شبهات مرجئه به چشم می خورد، برتری ایمان نسبت به اسلام است، به عنوان نمونه ابوالصباح کنانی می گوید: قلت لابی عبد الله علیه‌السلام ایّهما افضل، الایمان او الاسلام؟ فان من قبلنا یقولون انّ الاسلام افضل من الایمان فقال: «الایمان ارفع من الاسلام.» قلت: فاوجدنی ذلک. قال: «ما تقول فی من احدث فی المسجد الحرام متعمداً؟ » قال قلت: یضرب ضرباً شدیداً. قال: «اصبت. قال: فما تقول فی من احدث فی الکعبۀ متعمدّاً ؟» قلت: یقتل. قال: «اصبت.الاتری انّ الکعبۀ افضل من المسجد و انّ الکعبة تشرک المسجد و المسجد لا یشرک الکعبة و کذلک الایمان یشرک الاسلام و الاسلام لا یشرک الایمان» (کلینی، ج 3، ص 41)

به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم ایمان برتر است یا اسلام؟ زیرا در منطقه ما مردم می گویند اسلام برتر است از ایمان.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: ایمان از اسلام برتر است. عرض کردم: این مطلب را خوب به من بفهمانید؟ فرمود: چه می گویی دربارۀ کسی که عمداً در مسجد الحرام حدثی صادر کند؟ (مثل آن که بول کند) عرض کردم: او را به شدت می زنند.

فرمود: درست گفتی، سپس فرمود: چه می گویی درباره کسی که عمداً در کعبه حدثی صادر کند؟ عرض کردم: باید کشته شود. فرمود: درست گفتی، سپس فرمود: مگر نمی بینی که فضیلت خانه کعبه از از مسجد بیشتر است و کعبه با مسجد شریک است، ولی مسجد با کعبه شریک نیست؟ همچنین ایمان با اسلام شریک است، ولی اسلام شریک ایمان نیست.

ثابت قطنه یکی از شاعران و فرماندهان می باشد. او در قصیده ای خطاب به هند، خواهر یزید بن مهلب، عقاید این گروه را بیان می کند. او در این زمینه می گوید:

یا هند فاستمعی لی ان سیرتنا                        ان نعبد الله لا نشرک به احداً

المسلمون علی الاسلام کلهم             و المشرکون اشتوا دینهم قدرا

 (ابوالفرج، اصفهانی، ج 14، ص 271؛ طوسی، ص 27؛ حمودی، ج 2، ص 204)

« ای هند به گفته هایم گوش کن، روش ما چنان است که خدای یگانه را بپرستیم کسی را شریک او ندانیم.»

همۀ مسلمانان در حوزۀ اسلام اند (از نظر دینداری یکسان می باشند)، ولی مشرکان در کیش خود دسته هایی پراکنده اند.

2. عدم تأثیر گناه با اظهار شهادتین

از جمله عقاید مرجئه این بود که انسان مسلمان هر گناهی را انجام دهد، آن گناه تأثیری در ایمانش ندارد، به تعبیر دیگر مسلمان به جهنم نمی رود.

بسیاری از دانشمندان اسلامی این مسئله را جزء عقاید مرجئه می دانند؛ از قبیل: ابن اثیر، مبارک، ج 2، ص 206؛ جرجانی، میر شریف، ص 91؛ مجلسی، ج 23، ص 18؛ عاملی، ج 3، ص 23؛ مجلسی، شرح اصول کافی، ج 8، ص 77، و ج 7، ص 18؛ صدوق، ج 4، ص 546؛ تهانوی، ج 1، ص 526 و ده ها منبع دیگر.

افزون بر این، ثابت قطنه در تبیین این مسئله چنین می سراید:

و لا اری ان ذنباً بالغ احداً               من الناس شرکاً اذاما و حدّوا الصودا

                                                                                                                                           (اصفهانی، ج 14، ص 271)

اعتقاد ندارم که گناه به کسی شری برساند مادامی که او به یگانگی پروردگار باور داشته باشد.

بی گمان نشر این نوع اندیشه ها در جامعه مورد سوء استفاده قدرتمندان فاسد و ظالم قرار می گرفت و آن ها با صرف گفتن شهادتین برای خود حق قائل بودند که هر جنایتی را انجام دهند و به هر شیوه که بخواهند حکومت کنند و در نهایت از مردم طلب کار هم باشند.

امام  صادق علیه‌السلام در نقد این اندیشه تلاش خود را بر چند محور قرار داده است:

الف) ضرورت پایبندی به شریعت: امام  صادق علیه‌السلام در ضرورت پایبندی به شریعت می فرماید: «انّ ممّا حفظ من خطب النبی صلی‌الله علیه و آله وسلم انّه قال: یا ایها الناس انّ لکم معالم فانتهوا الی معالکم و انّ لکم نهایة فانتهوا الی نهایتکم. الا انّ المؤمن یعمل بین مخافتین: بین اجل قد مضی لایدری ما الله صانع فیه و بین اجل قد بقی لا یدری ما الله قاض فیه، فلیأخذ العبد المؤمن من نفسه لنفسه و من دنیاه لآخرته و فی الشیبة قبل الکبر و فی الحیاة قبل الممات. فو الذی نفس محمد بیده ما بعد الدنیا من مستعتب و ما بعدها من دار الا الجنّة او النار.» (کلینی، ج 3، ص 113)

بدون تردید از سخنان به یادگار مانده رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وسلم این سخنان است که فرمود: ای مردم بدون تردید برای شما نشانه هایی است، تلاش کنید به آن نشانه ها برسید و بدون تردید برای شما پایانی است، تلاش کنید به آن برسید، توجه داشته باشید بدون تردید مؤمن میان دو ترس زندگی می کند: میان عمری که از او گذشته و نمی داند خداوند با او چه خواهد کرد و میان مقدار عمری که باقی مانده است و نمی داند خداوند برای او چه مقدّر کرده است. پس باید مؤمن برای خودش تلاش کند و از دنیایش برای آخرتش بهره گیرد. در جوانی قبل از پیری و در زندگی قبل از مرگ تلاش کند. سوگند به خدایی که جان محمد در اختیار اوست بعد از مرگ مجال عذرخواهی و توبه نیست و بعد از دنیا جای دیگری غیر از بهشت و جهنم وجود ندارد.

این اندیشه مرجئه به گونه ای در میان شیعیان هم رواج یافته بود با این تفاوت که آنان باور داشتند بعد از اظهار شهادتین و پذیرش ولایت اهل بیت علیهم السّلام گناه کردن مانعی ندارد؛ به عنوان نمونه: «قلت لابی عبدالله علیه‌السلام انّ قوماً من موالیک یلمّون بالمعاصی و یقولون نرجو» (کلینی، ج 1، ص 111)؛ به امام  صادق علیه‌السلام عرض کردم: بدون تردید گروهی از دوستان شما مرتکب گناهان می شوند و می گویند ما امیدواریم؛ (یعنی با پذیرش ولایت در قیامت عذاب نخواهیم شد)!

یک) طرد مدّعیان:امام صادق علیه‌السلام در نفی این گونه اندیشه ها از مکتب اهل بیت علیهم السّلام تلاش گسترده ای انجام داده است، تا دامن مکتب اهل بیت علیهم السّلام را از مدعیان پاک گرداند؛ به عنوان نمونه در روایت یاد شده پس از تأکید راوی بر این که دوستان شما چنین می کنند می فرماید: « کذبوا لیسوا لنا موال. اولئک قوم ترجحت بهم الامانِی. مَن رجا شیئاً عمل له و من خاف مِن شیئ هرب منه» (کلینی، ج 1، ص 111)؛ این گروه دروغ می گویند: اینان دوستان ما نیستند. اینان گروهی هستند که به آرزوهایشان دل خوش کرده اند؛ زیرا اگر کسی به چیزی امید داشته باشد برای رسیدن به آن عمل می کند و اگر از چیزی بترسد از آن می گریزد.

دو) معرفی کردن ویژگی های شیعه:در این زمینه روایات بسیاری از امام  صادق علیه‌السلام رسیده است که در این جا تنها به یک روایت اکتفا می کنیم: «لیس من شیعتنا مَن وافقنا بلسانه و خالفنا فی اعمالنا و آثارنا، و لکن شیعتنا مَن وافقنا بلسانه و قلبه و اتبع آثارنا و عمل باعمالنا؛ اولئک شیعتنا.» (طبرسی، ج 2، ص 153)

کسانی که تنها به زبانشان موافق ما باشند، ولی در رفتار و گفتارشان مخالف ما باشند شیعیان ما نیستند، شیعیان ما کسانی هستند که با زبان و دلشان با ما موافق هستند و در رفتار و گفتار از ما پیروی می کنند.

سه) مشخص کردن راه رسیدن به ولایت:در این زمینه نیز امام  صادق علیه‌السلام ویژگی هایی را مشخص کرده اند، به عنوان نمونه: «یا خثیمة انّا لا تغنی عنکم من الله شیئاً الّا بالعمل و انّ ولایتنا لا تنال الّا بالورع» (طبرسی، عمادالدین، ص 211)

ای خثیمة ما نمی توانیم در برابر خدا برایتان کاری انجام دهیم مگر این که تلاش کنید و بدون تردید ولایت ما جز با ورع (احتیاط کردن در دین ) به دست نمی آید.

امام صادق علیه‌السلام در روایت دیگری راه رسیدن به ولایت را چنین بیان می نماید: «انّکم لن تنالوا ولایتنا الّا بالورع و الاجتهاد و صدق الحدیث و اداء الامانة …» (طبرسی، عمادالدین، ص 40)

 شما به ولایت ما دست پیدا نمی کنید مگر با ورع و تلاش، صداقت و راستگویی، امانتداری و … .

در روایات فراوانی امام  صادق علیه‌السلام تأکید می فرمایند که تنها ادعای شیعه بودن بدون عمل مشکلی را حل نمی کند؛ به عنوان نمونه: «انّما شیعة علیّ مَن عفّ بطنه و فرجه و اشتد جهاده و عمل لخالقه و رجا ثوابه و خاف عقابه فاذا رایت اولئک فاولئک شیعه جعفر» (طبرسی، ج 1، ص 129).

شیعه علی کسانی هستند که که از حرام خودداری و ارتباط جنسی حرام به دورند و بسیار پر تلاش هستند برای رضای خدا کار می کنند. ه ثواب خدا امید دارند و از غذاب خدا ترسان اند. اگر چنین کسانی را دیدید، آنان شیعیان من هستند.

ب) هشدار به این ارتکاب گناه در شرایطی انسان را به کفر می کشاند. مرجئه بر این باور بودند که با گفتن شهادتین ایمان نه تنها در انسان به وجود می آید، بلکه ایمان بیمه می‌شود و هیچ گناهی در هیچ شرایطی انسان را از اسلام خارج نمی کند، چنان که در شعر ثابت قطنه  پیش تر بیان شد.

امام صادق علیه‌السلام در نقد این اندیشه می فرماید: «یخرج من الاسلام اذا زعم انّها حلال و ذلک یعذّب اشدّ العذاب و انکان معترفاً بانّها کبیرة و هی علیه حرام و انّه یعذّب علیها و انّها غیر حلال، فانّه معذّب علیها و هو اهون عذاباً من الاول و یخرجه من الایمان و لایخرجه من الاسلام» (کلینی، ج 3، صص 382 –389).

اگر باور داشته باشد که این گناه حلال است از اسلام خارج می‌شود و بدین سبب به شدیدترین وجه در قیامت عذاب می‌شود، ولی اگر بر این باور باشد که این گناه کبیره است و بر او حرام است و اگر مرتکب شود در قیامت عذاب می‌شود و آن حلال نیست، چنین شخصی از اسلام خارج نمی‌شود ولی از ایمان خارج می‌شود و به سبب این گناه در قیامت عذاب می‌شود، گرچه عذاب شخص اول سبک تر است.

3.عدم تفکیک میان ایمان ظاهری و واقعی

یکی از عقاید مرجئه این بوده است که ایمان و کفر یک واقعیت تجربه ناپذیر است و بر این اساس، ظاهری و واقعی ندارد. آنان در این مسئله تا آنجا پیش رفته اند که گفته اند میان ایمان آدم علیه‌السلام و ابلیس تفاوتی وجود ندارد. (بغدادی، ج 13، ص 273)

امام  صادق علیه‌السلام در نقد این اندیشه بر چند محور تأکید نموده است:

الف) تفاوت کفر و ایمان: یکی از تلاش های امام  صادق علیه‌السلام در نقد این مسئله تفاوت بین راه اثبات کفر و ایمان می باشد تا از این طریق، تفاوت ایمان ظاهری و واقعی روشن شود، به عنوان نمونه: «عن محمد بن حفص بن خارجه قال سمعت ابا عبدالله علیه‌السلام یقول و سأله رجل عن قول المرجئه فی الکفر و الایمان و قال: انّهم یحتجّون علینا و یقولون کما انّ الکافر عندنا هو الکافر عند الله، فکذلک نجد المؤمن اذا اقرّ بایمانه انّه عند الله مؤمن، فقال: «سبحان الله و کیف یستوی هذان؟ و الکفر اقرار من العبد فلا یکلف بعد اقراره ببیّنة و الایمان دعوی لا تجوز الّا ببینة و بیّنته عمله و نیّته، فاذا اتفقا فالعبد عند الله مؤمن و الکفر موجود بکلّ جهة من هذه الجهات الثلاث من نیّة او قول او عمل و الاحکام تجری علی القول و العمل، فما اکثر من یشهد له المؤمنون بالایمان و یجری علیه الاحکام المؤمنون و هو عند الله کافر و قد اصاب مَن اجری علیه الاحکام المؤمنین بظاهر قوله و عمله.» (کلینی، ج 3، ص 66)

محمد بن حفص خارجه می گوید: شنیدم شخصی از امام  صادق علیه‌السلام دربارۀ عقیدۀ مرجئه دربارۀ کفر و ایمان پرسید که آنان می گویند همان گونه که اگر ما کسی را کافر بدانیم او نزد خداوند هم کافر است، کسی هم که به ایمانش اقرار کند نزد خداوند نیز مؤمن است.

امام صادق علیه‌السلام با به کار بردن کلمه تعجب «سبحان الله» فرمود: چگونه این دو (کفر و ایمان) یکی هستند، در حالی که همین که شخص اعتراف به کفر کند کسی از او برای اثبات کفرش دلیلی نمی خواهد و او کافر است، ولی اقرار به ایمان ادعایی است که شخص می کند و و باید اثبات کند و دلیل او نیز دو چیز است: 1) نیت و انگیزه که امر درونی است. 2) عمل مطابق با این ادعا، اگر این دو یعنی نیت و عمل با یکدیگر هماهنگ بودند، شخص نزد خداوند هم مؤمن است، ولی کفر با سه چیز اثبات می‌شود: 1) نیت و انگیزه. 2) اعتراف به کفر. 3) عمل مطابق با آن اعتقاد. از طرفی احکام اسلامی تنها بر اساس اعتراف و عمل اجرا می‌شود ( و با درون افراد کاری ندارد) و چه بسیارند کسانی که مؤمنان به ایمان آنان شهادت می دهند و احکام مؤمنان را بر آنان جاری می کنند (مثل این که شهادت او را می پذیرند و پشت سر او نماز می گذارند) در حالی که او نزد خداوند کافر است و آنان که احکام مؤمنان را دربارۀ او اجرا کرده اند نیز خطا نکرده اند، چون احکام بر اساس ظاهر گفتار و رفتار افراد است.

ب) تفاوت درجات ایمان:یکی از محورهایی که در نقد اندیشه مرجئه در این مسئله در سخنان امام  صادق علیه‌السلام مورد توجه می باشد تفاوت درجات ایمان است؛ به عنوان نمونه: «عن الزبیری عن ابی عبدالله علیه‌السلام قال: قلت له: انّ للایمان درجات و منازل، یتفاضل المؤمنون فیها عند الله؟».

زبیری می گوید: به امام  صادق علیه‌السلام عرض کردم آیا ایمان درجات و مراتبی دارد که مؤمنان نسبت به آن ها نزد  خداوند بر دیگری برتری داشتهباشد؟

قال: «نعم» فرمود: آری.

قلت: صفه لی رحمک الله حتّی افهمه؛ عرض کردم: خداوند تو را رحمت کند به گونه ای برایم توضیح دهید که بفهمم.

قال: «انّ الله سبّق ببن المؤمنون کما یسبق بین الخیل الرهام، ثمّ فضلهم علی درجاتهم فی السبق الیه، فجعل کل امرئ منهم علی درجة سبقهلا ینقصه فیها من حقّه و لا یتقدّم مسبوق سابقاً و لا مفضول فاضلاً» (کلینی، ج 3، ص 67).

امام فرمود: همان گونه که در روز اسب دوانی میان اسبان مسابقه برگزار می کنند خداوند نیز میان مؤمنان مسابقه برگزار کرده است. سپس بر اساس درجات پیشروی به آنان فضیلت بخشیده است و هر یک از آنان را بر اساس درجه سبقتش قرار داده و حق او را کم نکرده است و هیچ عقب مانده در میدان مسابقه را نیز بر پیشرو در میدان مسابقه برتری نداده است. سپس امام به اندازه دو صفحه دربارۀ میدان های مسابقه مؤمنان از نماز، جهاد، زکات و .. توضیح می فرمایند: که برای رعایت حجم مقاله از آوردن آن خودداری می کنیم.

ج) تفاوت آثار ایمان و اسلام:یکی از محورهایی که در نقد این اندیشه مرجئه در کلام امام  صادق علیه‌السلام مورد توجه است تفاوت آثار ایمان و اسلام می باشد. یا به تعبیر دیگر تفاوت ایمان ظاهری و واقعی. به عنوان نمونه: «قال سمعت ابا عبدالله علیه‌السلام یقول: الاسلام یحقن به الدم و تؤدّی به الامانة و تستحلّ به الفروج و الثواب علی الایمان.» (کلینی، ج 3، ص 40)

امام صادق علیه‌السلام می فرماید: اثر اسلام (شهادتین) این است که خون شخص محفوظ می ماند و امانتش برگردانده می‌شود و ازدواج او با مسلمانان حلال است، ولی ثواب اخروی در برابر ایمان است.

4. عدم افزایش و کاهش ایمان

یکی از عقاید مرجئه این بود که ایمان با اعمال خیر قابل افزایش و با عدم انجام آن ها قابل کاهش نیست. (کردری، ج 2، ص 141؛ بغدادی، ج 13، ص 273)

نشر این عقیدۀ در جامعه از یک مردم را به بی تفاوتی نسبت به واجبات اسلامی می کشاند و از سوی دیگر امتیازاتی از قبیل: علم، تقوا، جهاد، هجرت در راه خدا و … را نادیده می گرفت و از نظر سیاسی برای واگذاری مسئولیت اداره جامعه به افراد به هیچ امتیازی نیاز نبود، تنها چیزی که لازم بود  اظهار شهادتین بود.!

امام صادق علیه‌السلام در نقد این اندیشه مرجئه بر چند نکته تأکید نموده است:

الف) طبقات و درجات و منازل ایمان:از نکاتی که امام در نقد اندیشۀ مرجئه بر آن تکیه کرده این است که ایمان یک واقعیت تشکیکی و دارای مراتب است؛ به عنوان نمونه: «الایمان حالات و درجات و طبقات و منازل، فمنه التّام المنتهی تمامه و منه الناقص البیّن نقصانه و منه الراجح الزائد رجحانه» (کلینی، ج 3، ص 56)؛ ایمان حالات و درجات و طبقات و منازلی دارد که برخی از آن تمام است و به نهایت کمال رسیده است (مانند ایمان اولیای خدا) و برخی ناقص است و نقصانش هم روشن است (مانند ایمان متجاهران به فسق) و برخی راجح است و رجحانش هم زیاد است (مانند کسی که بیشتر وظایف دینی را انجام می دهد.)

ب) مشخص کردن وظایف اعضای بدن در ایمان:یکی دیگر از محورهای سخن امام  صادق علیه‌السلام در نقد این اندیشه آن است که ایشان برای تمام اعضای بدن نقشی ایمان قائل شده است که به میزانی که این اعضاء وظایف خود را انجام می دهند ایمانش کاهش یا افزایش می یابد؛ از قبیل:

وظیفۀ قلب: شناخت و اعتراف به ربوبیت و وحدانیت خداوند و پیامبری رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وسلم و رضایت به رضای او و تسلیم شدن در برابر او و اعتراف به آن چه پیامبر از ظرف خداوند آورده است. این امور، کار و وظیفه قلب است.

وظیفۀ زبان:  بیان و اعتراف به آن چه در قلب می باشد و این وظیفه و کار زبان است.

وظیفۀ گوش ها: پرهیز از شنیدن آن چه خداوند شنیدن آن را حرام کرده است و پرهیز از آن چه شنیدن آن خداوند را به خشم می آورد و این وظیفه گوش و کار آن است.

وظیفۀ چشم ها: پرهیز از نگاه کردن به چیزی که نگاه به آن حرام می باشد و این وظیفۀ چشم و کار آن است.

وظیفۀ دست ها: پرهیز از دراز شدن به سوی چیزی که خداوند آن را حرام کرده است و دراز شدن به سوی چیزی که خداوند دراز شدن به سوی آن را واجب کرده است، از قبیل صله رحم، جهاد، وضو گرفتن و … که این وظیفه دست و کار اوست.

وظیفۀ پاها: پرهیز از رفتن به جایی که رفتن به آن جا حرام می باشد و رفتن به جایی که رفتن به آن جا واجب می باشد و این وظیفۀ پاها و کار آن هاست.

وظیفۀ صورت: سجده کردن بر خداست و این وظیفه و کار اوست.

سپس فرمود: «فمن لقی الله عزّوجلّ حافظاً لجوارحه موفیاً کلّ جارحة من جوارحه ما فرض الله عزّوجلّ علیها لقی الله عزّوجلّ مستکملاً لایمانه و هو من اهل الجنّة و مَن خان فی شیئ منها او تعدّی ما امر الله عزّوجلّ فیها لقی الله عزّوجلّ ناقص الایمان.» (کلینی، ج 3، ص 56)

پس هر کس خداوند را ملاقات کند در حالی که اعضایش را حفظ کرده است و آن چه را خداوند بر هر سک از ان ها واجب کرده بود انجام داده باشد با ایمان کامل خداوند را ملاقات می کند و اهل بهشت خواهد بود و کسی که نسبت به برخی از آن ها خیانت کرده است یا از دستور خداوند تجاوز نماید با ایمان ناقص خداوند عز و جل را ملاقات می کند.

در پایان سخن امام، توجه به این نکته لازم است که به دلیل طولانی بودن کلام امام در تبیین همۀ وظایف اعضای بدن با استناد به آیات قرآن و رعایت حجم مقاله، آوردن متن عربی کلام امام و آیات قرآن که مورد استناد ایشان است خودداری کردیم. خوانند گان در صورت تمایل به منابع کلام امام مراجعه کنند.

5. بی تفاوتی نسبت به حاکمیت سیاسی جامعه

یکی از عقاید مرجئه این بود که حاکمیت هر شخصی را در جامعه اسلامی تقدیر الهی شمرده، برای خود وظیفه ای قائل نبودند، به عنوان نمونه ثابت بن قطنه در قصیده اش در این باره می گوید:

و ما قضی الله من امر فلیس له ردّ                  و ما یقض من شیئ یکن رشداً

                                                                                                                                          (اصفهانی، ج 14، ص 271)

هر کاری که ارادۀ قطعی خداوند به آن تعلق بگیرد کسی نمی تواند آن را رد کند و هرچه خداوند حکم کند خود هدایت است.

بر این اساس آنان حکومت بنی‌امیه را به رسمیت می شناختند حتی اگر آنان مرتکب گناهانی می شدند و تنها در صورتی مبارزه با آنان را واجب می دانستند که آنان به روی مردم شمشیر بکشند و مسلمانان را بکشند. ثابت قطنه این نکته را چنین بیان می کند:

لا نسفک الدم الّا ان یراد بنا             سفک الدماء طریقاً واحداً جداً

                                                                                                                                         (اصفهانی، ج 14، ص 271)

هیچ گاه به خونریزی دست نمی آلاییم، مگر آن که به ما حمله کنند و مقابله به مثل کنیم و اگر در مواردی علیه حکومت ها قیام کرده اند به این دلیل است که حکومت آنان را وادار به کاری بر خلاف عقایدشان کرده است؛ به عنوان مثال وقتی حجاج از آنان خواست که امام علی علیه‌السلام را سب کنند و سب امام را نشانه وفاداری به بنی‌امیه دانست، علیه او شوریدند. (ذهبی، ج 3، ص  358) این حرکت نیز به این دلیل بود که یکی از عقاید، به تعبیری موضع گیری سیاسی آنان، این بود که دربارۀ عثمان و امام علی علیه‌السلام و درگیری هایی که میان آنان به وجود آمده است هرگز قضاوت نکنند و روشن شدن این مسئله را به قیامت موکول می کردند. ثابت قطنه این مسئله را چنین بیان می کند.

اما علی و عثمان فانّهما                  عبدان لم یشرکا بالله مذ عبدا

و کان بینهما شغب و قد شهدا                       شق العصا و بعین الله ما شهدا

یجزی علی و عثمان بسعیهما           و لست ادری بحق ایّه وردا

الله یعلم ماذا یحضران به                 و کلّ عبد سیلقی الله منفردا

                                                                                                                                           (اصفهانی، ج 14، ص 271)

امام علی علیه‌السلام و عثمان، آن ها هر دو بندگان خدایند و از آن هنگام که او را پرستیدند هرگز به او شرک نورزیدند.

میان این دو اختلاف بود و هر دو به بصیرت الهی شاهد جدایی امت بودند. علی و عثمان به اندازۀ سعی خویش پاداش می گیرند، اما نمی دانم کدام یک بر حق اند.

خدا می داند که آنان در قیامت چه دلیلی برای کارهایشان خواهند آورد و هر بنده ای فردای قیامت به تنهایی با خدا دیدار خواهد کرد.

با توجه به نکته پیش گفته، مرجئه هر حکومتی که در جامعه قدرت را به دست می گرفت به رسمیت شناخته، از آن اطاعت می کردند. شاید بتوان گفت بیشترین تأیید دینی حکومت ها در قرون اولیه اسلام از طرف مرجئه و عقاید آنان انجام می گرفت و حکومت ها نیز از آنان حمایت می کردند.

امام  صادق علیه‌السلام در نقد این اندیشه بر چند محور تأکید فرموده اند:

الف) از محورهایی که در نقد این اندیشه مرجئه در سخنان امام صادق علیه‌السلام به چشم می خورد افشا کردن نقش مرجئه در کشتار اهل بیت علیهم السّلام می باشد، به عنوان نمونه: قال ابوعبدالله علیه‌السلام: «لعن الله القدریة لعن الله الحروریة لعن الله المرجئة لعن الله المرجئة» قلت: کیف لعنت هؤلاء مرّة و لعنت هؤلاء مرّتین؟ فقال: «انّ هؤلاء زعموا ان الذین قتلونا کانوا مؤمنین، فثیابهم ملطخة بدمائنا الی یوم القیامة، اما تسمع لقول الله … . (عاملی، ج 16، ص 268)

امام  صادق علیه‌السلام فرمود: خداوند لعنت کند قدریه را، خداوند لعنت کند حروریه را، خداوند لعنت کند مرجئه را، خداوند لعنت کند مرجئه را. پرسیدم: چرا آن ها را یک بار لعنت کردی، ولی این گروه را دوبار لعنت کردی؟ حضرت فرمود: زیرا این دو گروه بر این باورند که قاتلان ما مؤمن هستند. بنابراین لباس آنان تا قیامت به خون ما آغشته است.

سپس امام با استدلال به آیه «الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللهَ عَهِدَ إِلَینَا ألّا نُؤمِنُ لِرَسُول حَتَّی یَأتِیَنَا بقُربَانٍ تَأکُلُهُ النَّارُ قُل قَد جاءکُم رُسُلٌ مِن قَبلِی بِالبَیِّناتِ وَ بِالَّذِی قُلتُم فَلِمَ قَتَلتُمُوهُم إِن کُنتُم صَادِقِینَ» (آل عمران / 183) «(اینها) همان کسانی (هستند) که گفتند: «خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا (این معجزه را انجام دهد:) که قربانی بیاورد، که آتش [= صاعقه آسمانی] آن را بخورد!» بگو: «پیامبرانی پیش از من، برای شما آمدند؛ و دلایل روشن، و آن چه را گفتید آوردند؛ پس چرا آن ها را به قتل رساندید اگر راست می گویید؟!» فرمود: «کان بین القاتلین و قائلین خمس مائة عام فالزمهم الله القتل برضاهم ما فعلوا» (مازندرانی، ج 10، ص 120)

میان قاتلان و گویندگان پانصد سال فاصله بوده است. با این حال خداوند کشتار انبیاء الهی را به آنان نسبت داده است، زیرا آنان نیز به آن کشتار راضی بودند.

در شرح سخن امام  صادق علیه‌السلام باید گفت مرجئه با نشر عقاید خود که بعضی از آن ها پیش تر بیان شد، از چند جهت به حکومت ها  خدمت می کردند:

1)با توجیه دینی حکومت ها مردم را به سکوت در برابر آن ها واداشته، مردم را  نسبت به مسائل سیاسی بی تفاوت می کردند.

2) با مؤمن دانستن حاکمان و این که گناهان آنان تأثیری در ایمانشان ندارد همۀ رفتارهای حاکمان را توجیه می کردند.

3) با نشر این عقیده که مؤمن به جهنم نمی رود، حاکمان را به جنایت کردن تشویق می کردند.

با توجه به نکات یاد شده و نکات دیگر روشن می‌شود که مرجئه نیز در تضعیف جایگاه اهل بیت علیهم السّلام و انزوا و کشتار آنان نقش داشته اند.

ب) تأکید بر ولایت به عنوان رکن اسلام: از جمله مسائلی که در نقد این اندیشه مرجئه بر آن تأکید و در روایات بسیاری مطرح شده است، تأکید بر این مسئله است که ولایت اهل بیت علیهم السّلام رکن اسلام است، به عنوان نمونه عیسی بن سری می گوید به امام  صادق علیه‌السلام عرض کردم!ارکان اسلام را برایم بیان کن؛ ارکان که کسی حق کوتاهی کردن دربارۀ شناخت آن ها را ندارد. به گونه ای که اگر کوتاهی کند دینش فاسد می‌شود و خداوند آن دین را از او نمی پذیرد و اگر بشناسد و به آن عمل کند آن را می پذیرد؟ حضرت فرمود: «شهادة ان لا اله الّا الله و الایمان بانّ محمداً رسول الله صلی‌الله علیه و آله وسلم و الاقرار بما جاء به من عند الله و الولایة التی امر الله عزو جل بها، ولایة آل محمد صلی‌الله علیه و آله وسلم » (کلینی، ج 3، ص 32)

شهادت به وحدانیت خداوند و ایمان به این که محمد صلی‌الله علیه و آله وسلم  رسول خداست و اعتراف به آن چه پیامبر از طرف خداوند آورده است و ولایتی که خداوند به آن دستور داده است، ولایت آل محمد صلی‌الله علیه و آله وسلم می باشد.

ج) مرگ بی ولایت، مرگ جاهلی است: از جمله مسائلی که در نقد این اندیشۀ مرجئه در سخن امام  صادق علیه‌السلام مورد تأکید قرار گرفته، این است که نه تنها بی تفاوتی نسبت به ولایت و مدیریت جامعه اسلامی پذیرفته نیست، بلکه مسلمانی که بدون شناخت امام عصر خود بمیرد مرگش، مرگ جاهلی است، به عنوان نمونه: «و مَن مات لا یعرف امامه مات میتة الجاهلیة» (کلینی، ج 3، ص 33)؛ آن که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد مرگش مرگ جاهلی است.

بی گمان باورهای خطرناک مرجئه محدود به عقاید یاد شده نمی باشد، چنان که روشنگری های امام  صادق علیه‌السلام محدود به آن چه بیان شد نمی باشد و تنها برای رعایت حجم مقاله به این مقدار بسنده شد. اگر در همین چند عقیدۀ یاد شده نیز به اندازۀ کافی دقت شود خطر این گروه برای جامعه اسلامی روشن می‌شود و می توان به روشنی هشدار امام  صادق علیه‌السلام را نسبت به خطر این گروه برای جامعه اسلامی درک کرد؛ آن جا که دربارۀ خطر این گروه برای نسل آینده جوان جامعه فرمود: «بادروا اولادکم بالحدیث قبل ان بسبقکم الیهم المرجئة» (کلینی، ج 6، ص 47)؛ قبل از آن که مرجئه فرزندان شما را تحت تأثیر قرار دهند به آنان حدیث را بیاموزید.

در شرح سخن امام  صادق علیه‌السلام باید گفت مرجئه نیز همانند بقیۀ گروه های انحرافی در جامعه اسلامی برای آن که از سوی مردم با بی اعتنایی رو به رو نشوند، اندیشه های خود را با استناد به قرآن و آیات مشابه آن عرضه می کنند و از آن جا که قرآن «حمّال ذو وجوه» است و تاب معانی متعدد را دارد، می توانند از آن سوء استفاده کنند، از این رو امام  صادق علیه‌السلام می فرماید: به فرزندانتان حدیث بیاموزید، زیرا حدیث این مشکل را ندارد. بر همین اساس وقتی امام علی علیه‌السلام ابن عباس را برای مناظره و مذاکره با خوارج فرستاد به او فرمود: «لَا تُخَاصِمهُم بِالقُرآنِ، فَإِنَّ القُرآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ، تَقُولُ و یَقُولُونَ، وَ لکِن حاجِجهُم بِالسُّنَّةِ، فَأِنَّهُم لَن یَجِدُوا عَنهَا مَحِیصاً.» (سید رضی، نامه 77)؛ با قرآن با آنان مناظره نکن، زیرا قرآن تاب معانی گوناگون دارد. تو چیزی از آیه ای می گویی و طرف مقابل تو چیزی از آیه ای دیگر ولی با سنّت با آنان گفتگو کن که ایشان راهی جز پذیرفتن آن ندارند.

نتیجه گیری

پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله وسلم برای هدایت امت بعد از خودش دستور به تمسک به ثقلین داده است. ولی امت اسلامی بعد از ارتحال رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وسلم نسبت به اهل بیت علیهم السّلام بی مهری نمود و موجب پیدایش اختلاف در جامعۀ اسلامی شدند، با کشته شدن عثمان، پیدایش جنگ های مذهبی، سرخوردگی های سیاسی و … این اختلافات گسترش یافت و موجب پیدایش گروه های افراطی و تفریطی در جامعه شدند. از جمله این گروه ها، خوارج و مرجئه می باشند که با توجه به تفسیر به رأی آیات قرآن خود را محق و مخالفان خود را باطل و در مواردی کافر می پنداشتند در این فضای غبارآلود تنها اهل بیت علیهم السّلام که وارث دانش وحیانی بودند می توانستند جامعه را هدایت کنند. بر این اساس در اوج رواج اندیشۀ مرجئه در جامعه امام  صادق علیه‌السلام به عنوان مفر ثقل اکبر تلاش علمی گسترده ای در مبارزه با اندیشۀ انحرافی این گروه انجام داد که توانست ضمن افشای انحراف این گروه حقیقت اسلام ناب را برای جامعۀ اسلامی بیان کند.

منابع

قرآن کریم

ابن اثیر، عزالدین (1411 ه.ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر

ابن  اثیر، مبارک (بی تا)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، بیروت: المکتبة العلمیة.

ابن حجر، احمد بن علی (1413 ه.ق)، تهذیب التهذیب، بیروت: دار الفکر.

ابن حجر، احمد (بی تا)، الصواعق المحرقه، مکتبة القاهرة.

ابن حزم، ابو محمد بن احمد (بی تا)، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، قاهره.

ابن عبری، ابوالفرج (1985 م)، تاریخ مختصر الدول، بیروت.

ابن عطیة، اندلسی (1413 ه.ق)، المحرر الوجیز فی تفسیر القرآن، بیروت: دار الکتب العلمیة.

ابن هشام، عبد الملک (1403 ه.ق)، السیرة النبویة، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

اصفهانی، ابوالفرج (بی تا)، الآغانی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

بحرانی، هاشم (1413 ه.ق)، مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر، قم: مؤسسة المعارف الاسلامیة.

بغدادی، ابو منصور (1328 ه.ق)، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، قاهره.

بغدادی، احمد بن علی (بی تا)، تاریخ بغداد، بیروت: دار الکتاب العربی.

ترمذی، محمد بن عیسی (بی تا)، سنن ترمذی، حققه احمد شاکر. بیروت: دار الفکر.

تهانوی، محمد علی بن علی (1862 ه.ق)، کشاف اصطلاحات الفنون، کلکته.

جرجانی (بی تا)، میر شریف التعریفات، تهران: ناصر خسرو.

حسن، ابراهیم حسن (1964 م)، تاریخ الاسلام السیاسی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

حمودی، یاقوت (1388)، معجم الادباء، بیروت: دار صادر.

ذهبی، محمد بن احمد (1407 ه.ق)، تاریخ الاسلام، بیروت: دار الکتاب اللبنانی.

راوندی، قطب الدین (1409 ه.ق)، الخرائج و الجرائح، قم: نشر مؤسسة الامام المهدی.

شهرستانی، عبد الکریم (1368 ه.ق)، الملل و النحل، قاهره.

صبحی، الصالح (1418 ه.ق)، نهج البلاغه، قم: دار الهجرة.

صدوق، محمد بن علی (1412)، من لا یحضره الفقیه، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

صدوق، محمد بن علی (1420 ه.ق)، کمال الدین، قم: دار الحدیث.

طبرسی، علی (1418 ه.ق)، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، دار الحدیث، الطبعة الاولی.

طبرسی، فضل بن حسن (1417 ه.ق)، اعلام الوری باعلام الهدی، قم: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث.

طبری، عماد الدین (1420 ه.ق)، بشارة المصطفی لشیعة المرضی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.

طبری، محمد بن جریر (بی تا)، تاریخ الامم و الملوک، بیروت: مؤسسة الاعلمی، للمطبوعات.

طریحی، فخر الدین (1408 ه.ق)، مجمع البحرین و مطلع النیرین، طهران: منشورات المکتبة المرتضویة.

طوسی، محمد بن حسن (1351 ه.ق)، الفهرست، مشهد: دانشگاه فردوسی.

طوسی، محمد بن حسن (بی تا)، تهذیب الاحکام، بیروت: دار احیاءالتراث العربی.

عاملی، محمد بن حسن (1412 ه.ق)، وسائل الشیعه فی تحصیل مسائل الشریعة، قم: مؤسسۀ آل البیت ع.

عاملی، محمد بن حسن (بی تا)، اثبات الهداة، قم: المطبعة العلمیة.

فیومی، احمد (بی تا)، المصباح المنیر، بیروت: دار الکتاب.

قمی، سعد بن عبدالله (1963 م)، المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد، مشکور، عطایی، تهران.

کردی (بی تا)، مناقب ابوحنیفه، بی جا.

کلینی، محمد بن یعقوب ( 1393 ه.ق)، الکافی، تهران: انتشارت الاسلامیة.

گنجی، محمد بن یوسف (1390 ه.ق)، کفایة الطالب، فی مناقب علی بن ابی طالب ع النجف الاشرف.

مازندرانی، محمد صالح (بی تا)، شرح اصول کافی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

مجلسی، محمد باقر (1401 ه.ق)، بحار الانوار، بیروت: مؤسسة الوفاء.

مسعودی، حسین (1965 ه.ق)، مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت: دار الاندلس.

مشکور، محمد جواد (بی تا)، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد: آستان قدس رضوی.

مغربی، قاضی نعمان (1383 ه.ق)، دعائم الاسلام، مصر:نشر دارالمعارف.

مغربی، قاضی نعمان (1414 ه.ق)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، قم: مؤسسۀ النشر الاسلامی.

مفید، محمد بن نعمان (1392 ه.ق)، الارشاد، النجف الاشرف.

مفید، محمد بن نعمان (1410 ه.ق)، المقنعة، قم: مؤسسة النشر الاسلامی.

نسایی، احمد بن شعیب (1420 ه.ق)، خصائص امیرالمؤمنین، قم: دارالثقلین.

نوبختی، حسن بن موسی (بی تا)، فرق الشیعه، بی جا.

نیشابوری، عبدالله (بی تا)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دار الکتاب.

نیشابوری، مسلم (بی تا)، الجامع الصحیح، بیروت: دار الفکر.

________________________________________

[1] . عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد

[2] . ثابت بن کعب بن جابر عتکی معروف به ثابت قطنه تاریخ تولد او را بین سال های 20 –50 ق گفته اند و محل تولد او را به احتمال بصره دانسته اند وی متوفای 110 ق می باشد.

لقب قطنه از این جهت بر او نهاده شده است که در یکی از جنگ ها چشمش آسیب دید و بر آن پنبه ای (قطنه) گذاشت و به این لقب شهرت یافت (طبری، ج 4، ص 117) شهرت ثابت بیشتر به خاطر دلاوری های میدان جنگ و فتوحات و شعرش می باشد. او بیشتر عمر خود را در مرزهای شرقی اسلام گذرانده و در همین نواحی بود که با خوارج و مرجئه آشنا شد و شعری در 15 بیت درباره عقادی این دو گروه سورده است که تا بیت 11 درباره عقاید مرجئان و بقیه در رد خوارج می باشد. (ابوالفرج، ج 14، ص 257)

ثابت هیچ گاه مقام مهمی به دست نیاورد ولی در زمان یزید بن مهلب متصدی برخی از کارها شد. اما در سال 110 ق که ناچار شد در جایی به نام اسد بن عبدالله خطبه بخواند به لکنت افتاد و مورد هجای حاجب الفیل شاعر قرار گرفت و از کارهای اجرایی کنار رفت. (طبری، ج 4، ص 119)

ثابت از نظر شعری جزو شعرای دسته دوم محسوب می شود ولی چون جنگجویی و قدرت شعری را با هم داشت و در فتوحات از زبان شعر استفاده می کرد و رقبای سیاس و نظامی خود را با زبان شعر هجو می نمود شهرت بسیار یافت. ابوالفرج در موارد متعدد اشعار او را در هجو، تجلیل از دیگران، بیان عقائد و افکار … مخالفان و موافقان مذهبی او آورده است (ابوالفرج، ج 14، ص 276، 277، 288، 274) او در سال 110 نیز در اقدامی دلاورانه در حالی که فرمانده سپاه در جنگ های بیکند بود کشته شد. (طبری، ج 4، ص 131)

منبع: ابعاد شخصیت و زندگی امام صادق(ع)،فصل بیستم، دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول : 1391، ص 481.

انتهای پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *