مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و بررسی دلایل صلح امام حسن (علیه السلام)

(دلائل صلح امام حسن(ع) در مقاله ای که ۴۰ سال پیش در مجله مکتب اسلام از سوی حجت الاسلام والمسلمین مهدی پیشوایی در بهمن 1351 منتشر شد.) چرا امام حسن(ع)با معاویه صلح کرد؟ آیا بهتر نبود که آنچه را بعدا امام حسین(ع) انجام داد، امام حسن(ع) جلوتر انجام می داد و در برابر معاویه قیام می کرد؟ اصولا اگر صلح، کار درستی بود چرا امام حسین با یزید صلح نکرد؟ پاسخ این سوالات را در مطلب زیر بخوانید.

مهمترین و حساس‏ترین بخش زندگانی امام‏ مجتبی(ع)که مورد بحث و گفتگوی فراوان واقع‏ شده و موجب خرده‏گیری دوستان کوته‏بین و دشمنان‏ مغرض یا بی‏اطلاع گردیده است، ماجرای صلح‏ آن حضرت با معاویه و کناره‏گیری از صحنه خلافت‏ و حکومت اسلامی است.

با مطالعه زندگانی حضرت مجتبی(ع)و حوادث‏ آنروز، گروهی این سوالات را پیش می‏کشند که: چرا امام حسن(ع)با معاویه صلح کرد؟ مگر- پس از شهادت امیر المومنان(ع)، شیعیان و پیروان‏ علی(ع)با فرزندش حسن مجتبی(ع)بیعت نکرده بودند.

آیا بهتر نبود که آنچه را بعدا امام حسین(ع) انجام داد، امام حسن(ع) جلوتر انجام می‏داد و در برابر معاویه قیام می‏کرد، یا پیروز می‏شد و یا با شهادت خود حکومت معاویه را متزلزل می‏ساخت؟ اصولا اگر صلح، کار درستی بود چرا امام حسین با یزید صلح نکرد؟

پیش از آنکه به پاسخ این سوالات بپردازیم، لازم است دو نکته را یادآوری کنیم:

1-امام حسن(ع)فردی شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود او راه پیدا نمی‏کرد، او در راه پیشرفت اسلام از هرگونه جانبازی دریغ‏ نمی‏ورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود. چنانکه در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیر- مومنان(ع)در خط مقدم جبهه می‏جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی(ع)سبقت می‏گرفت و بر قلب سپاه دشمن‏ حملات سختی می‏کرد.(مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 21)

و نیز در جنگ صفین، در بسیج عمومی نیروها و گسیل داشتن ارتش امیر مؤمنان(ع)به جنگ با سپاه معاویه نقش مهمی بعهده داشت و با سخنان پرشور و مهیج خود، مردم کوفه را به جهاد در رکاب امیر- مومنان(ع)و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام، دعوت‏ می‏فرمود.(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1 ص 358)

آمادگی او برای جانبازی در راه حق بقدری بود که‏ امیر مؤمنان(ع) در جنک صفین از یاران خود خواست‏ که او و برادرش حسین بن علی(ع)را از ادامه جنگ با دشمن بازدارند تا نسل پیامبر(ص) با کشته شدن این‏ دو شخصیت از بین نرود.( نهج البلاغه فیض الاسلام ج 4 ص 651-652 و نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 11 ص 25 خطبه 200)

امام حسن مجتبی(ع) هرگز در بیان حق و دفاع‏ از حریم اسلام نرمش نشان نمی‏داد و علنا از اعمال‏ ضداسلامی معاویه انتقاد می‏کرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنی امیه را بی‏پروا فاش‏ می‏ساخت.

مناظرات و احتجاجهای مهیج و کوبنده حضرت‏ مجتبی(ع) با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمروعاص، عتبة بن ابی سفیان، ولید بن عقبة، مغیرة بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این‏ معنی است.( احتجاج طبرسی چاپ نجف ص 144-صلح الحسن ص 204)

حضرت مجتبی(ع) حتی پس از انعقاد پیمان صلح‏ (که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تحکیم شد) بعد از ورود معاویه به کوفه، بر فراز منبر نشست و انگیزه‏های صلح خود و امتیازات خاندان‏ علی(ع) را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه‏ با اشاره به نقاط ضعف معاویه، با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.(احتجاج طبرسی ص 156)

پس از شهادت امیر مومنان و صلح امام حسن(ع)، خوارج تمام قوای خود را برضد معاویه بسیج‏ کردند، در کوفه به معاویه خبر رسید که«حوثره‏ اسدی»یکی از سران خوارج، برضد او قیام کرده‏ و سپاهی دور خود گرد آورده است.

معاویه برای تحکیم موقعیت خود، و برای‏ آنکه وانمود کند که امام مجتبی(ع) مطیع و پیرو اوست، به آنحضرت که راه مدینه را در پیش گرفته‏ بود، پیامی فرستاد که شورش حوثره را سرکوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد،

امام(ع) به پیام او چنین پاسخ داد که: من برای‏ حفظ جان مسلمانان از جنگ با تو خودداری کردم، این معنی موجب نمی‏شود که از جانب تو با دیگران‏ بجنگم، اگر قرار به جنگ باشد، پیش از هرکس باید با تو بجنگم، مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازم‏تر است‏( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 5 ص 98)

2-باید توجه داشت که در آئین اسلام، قانون‏ واحدی بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلکه همان‌طور که اسلام دستور می‏دهد مسلمانان در شرایط خاصی با دشمن بجنگند، همچنین دستور داده است‏ که اگر نبرد برای پیشبرد هدف، مؤثر نباشد، از در صلح وارد شوند.

ما در تاریخ حیات پیامبر(ص)، این دو صحنه را مشاهده می‏کنیم. پیامبر(ص) همانطور که در بدر، احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرایط دیگری که پیروزی را غیر ممکن می‏دید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرارداد صلح بست و موقتا از دست‏ زدن به جنگ و اقدام حاد، خودداری نمود تا در پرتو پیشرفت اسلام تضمین گردد. پیمان صلح پیامبر (ص) با«بنی ضمزه» و «بنی اشجع» و با اهل‏ مکه(پس از بازگشت از حدیبیه) از جمله این موارد بشمار می‏رود.( بحار الانوار ج 44 ص 1)

بنابراین، همچنانکه پیامبر اسلام(ص) براساس‏ مصالح عالیتری که احیانا آنروز برای عده‏ای قابل‏ درک نبود، موقتا با دشمن کنار آمد، حضرت‏ مجتبی(ع) نیز که از جانب پروردگار، رهبر و پیشوای دینی بود، و به تمام جهات و جوانب قضیه‏ بهتر از هرکس دیگر آگاهی داشت، با دوراندیشی‏ خاصی، صلاح جامعه اسلامی را در عدم توسل به جنگ‏ تشخیص داد.ازاین‏رو این موضوع نباید احتمالا موجب خرده‏گیری گردد، و باید روش آنحضرت عینا مثل روش پیامبر(ص) تلقی شود.

اینک برای آنکه انگیزه‏ها و موجبات و آثار صلح آن حضرت بهتر روشن شود، لازم است تاریخ‏ را ورق بزنیم و این مسئله را با استناد به متون اصلی‏ و مدارک تاریخی بررسی کنیم:

حضرت مجتبی(ع) در واقع صلح نکرد بلکه صلح‏ بر او تحمیل شد یعنی اوضاع و شرایط نامساعد و عوامل‏ مختلف، دست بدست هم داده وضعی بوجود آورد که‏ صلح به عنوان یک مسئله ضروری به امام تحمیل‏ گردید و جز با پذیرفتن صلح چاره‏ای ندید و هرکس‏ بجای او بود و در شرایط او قرار می‏گرفت، چاره‏ای‏ جز قبول صلح نمی‏داشت زیرا هم اوضاع و شرایط خارجی و داخلی کشور اسلامی، و هم وضع داخلی‏ اردوی حضرت و مردم عراق، جنک را ایجاب‏ نمی‏کرد.

از نظر سیاست خارجی آن روز، جنگ داخلی‏ مسلمانان به سود جهان اسلام نبود، زیرا امپراتوری روم شرقی که ضربتهای صختی از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبی بود تا ضربت مؤثر و تلافی‏جویانه‏ای بر پیکر اسلام وارد کند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.

گزارش صف‏آرائی سپاه امام حسن و معاویه در برابر یکدیگر، به سران روم شرقی رسید؛ زمامداران‏ روم فکر کردند که بهترین فرصت ممکن برای‏ تحقق بخشیدن به هدفهای خود را به دست آورده‏اند لذا با سپاهی عظیم عازم حمله به کشورهای اسلامی شدند تا انتقام خود را بگیرند.

آیا در چنین شرایطی، شخصیتی مثل امام حسن- (ع) که رسالت حفظ اساس اسلام را به عهده داشت، جز این راهی داشت که با قبول صلح، این خطر بزرگ‏ را از جهان اسلام دفع کند ولو آنکه بقیمت فشار روحی‏ و سرزنشهای دوستان کوته‏بین تمام شود؟

«یعقوبی» مورخ معروف می‏نویسد:هنگام‏ بازگشت معاویه بشام(پس از صلح با امام حسن) به‏ معاویه گزارش رسید که امپراتور روم با سپاه منظم‏ و بزرگی بمنظور حمله به کشور اسلامی، از روم‏ حرکت کرده است.

معاویه چون قدرت مقابله با چنین قوای بزرگی‏ نداشت، طبق قراردادی با آنها پیمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دینار به دولت روم شرقی‏ بپردازد(تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 206)

این سند تاریخی نشان می‏دهند که هنگام کشمکش‏ دو طرف در جامعه اسلامی، دشمن مشترک مسلمانان‏ با استفاده از این فرصت آماده حلمه بود و کشور اسلامی در معرض یک خطر جدی قرار داشت و اگر جنگ میان نیروهای امام حسن(ع) و معاویه در می- گرفت، آنکه پیروز می‏شد امپراتوری روم شرقی‏ بود نه حسن بن علی(ع) و نه معاویه!ولی این‏ خطر با تدبیر و دوراندیشی و گذشت امام(ع) برطرف شد.

امام باقر(ع) به شخصی که نسبت به صلح امام- حسن(ع) خرده می‏گرفت، فرمود: اگر امام- حسن(ع) این کار را نمی‏کرد خطر بزرگتری به دنبال‏ داشت‏.(بحارالانوار، ج 44، ص 1)

منبع: مجله درسهایی از مکتب اسلام، بهمن 1351، سال چهاردهم، شماره 1.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *