در نیمۀ سدههای سوم و چهارم هجری، شیعیان با دو مسئلۀ اساسی روبهرو شدند؛ نخست شیعیان امامی از دیدار امام خویش محروم ماندند و جریان غیبت برای امامشان پدید آمد. در عرصۀ سیاسی نیز دولتهایی نوظهور در جهان اسلام به وجود آمدند که گرایش آشکاری به تشیع داشتند و بیشتر این دولتها بر این گمانه تکیه داشتند که باید باورهای شیعیان در عرصۀ اجتماعی حاکم شود؛ حتی برخی از آنان آشکارا مدعی امامت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودند.
به همین دلیل این گمانه تقویت میشد که با توجه به تحول پدید آمده، امام شیعیان به زودی ظهور خواهد کرد و زمام حکومت را به دست خواهد گرفت. این نظریه از آنرو بااهمیت است که از جمله شرایط ظهور آن حضرت، آماده بودن دولتها و ملتها ذکر شده است؛ امری که به ظاهر در آن زمان فراهم شده بود، اما آن بزرگوار ظهور نکردند.
از اینرو، نوشتار حاضر در پی آن است که غایب شدن امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در عصری که پدیدۀ ظهور دولتهای قدرتمند شیعی و گسترش فکری و جغرافیایی آنان در سراسر جهان اسلام رخ نموده را بررسی کند و به این مسئله بپردازد که چرا آن حضرت در آن زمان که به ظاهر همۀ شرایط به نفع شیعیان بود، از پس پردۀ غیبت خارج نشد.
به همین دلیل لازم است ابتدا فضای سیاسی آن عصر ترسیم گردد و از چگونگی ظهور و افول دولتهای شیعی بحث شود، سپس روابط سیاسی و اجتماعی دولت های شیعی با یکدیگر مورد بررسی قرار گرفته و به انگیزۀ رهبران این دولتها در چگونگی دستیابی آنان به قدرت اشاره خواهد شد. همچنین به این مهم خواهیم پرداخت که افزون بر تشتت آرای این دولتها نسبت به پدیدۀ مهدویت، انگیزۀ این حکومتها نیز به طور عمده فرای مذهب بوده و باورمندی آنان به پدیدۀ منجی بسیار کمرنگ بوده است.
برای مشاهده متن کامل مقاله فایل را دانلود نمایید.