آقای دکتر الله اکبری در سیزدهمین نشست سیره پژوهی، تأکید کرد: همانگونه که در علوم دیگر، اصول و قواعدی وجود دارد، باید در تاریخ و سیره نیز اصولی وضع شود تا صحت گزاره های تاریخی، بر اساس آن سنجیده شود. وی یکی از این اصول را مسلمات تاریخی عنوان کرد و ضمن ارائه تعریفی از آن، به بیان چند مثال در این زمینه پرداخت.
بخش پایانی این نشست، همراه با پرسش و پاسخ و در نوع خود، جالب بود. آن چه در پیش رو می خوانید مشروح این نشست است.
سیزدهمین نشست سیره پژوهی با موضوع مسلمات تاریخ و نقش آن در سیره پژوهی با سخنرانی استاد دکتر الله اکبری و با حضور جمعی از تاریخ و سیره پژوهان در روز سه شنبه 9 آبان 1391 در سالن شهید عارف الحسینی مجتمع آموزش عالی امام خمینی (ره) برگزار گردید.
در ابتدای این جلسه، آقای دکتر صفری، مدیر گروه تاریخ اسلام، ضمن معرفی استاد الله اکبری به عنوان پژوهشگر نسل اول تاریخ پژوهان قم، به مطالعات گسترده ایشان با بینش طلبگی و نقادانه اشاره کرد و مهم ترین دغدغه ایشان را نابسامانی در نوشته های تاریخی عنوان نمود که منجر به طرح اولیه ایشان مبنی بر ایجاد اصول تاریخ نگاری گردید. قابل ذکر است این طرح، هنوز در مرحله بررسی است.
وی با اشاره به این که انتخاب نام مسلمات تاریخ به ابتکار استاد بوده است، افزود: در خود عنوان هم مناقشات فراوانی داشتیم که آیا ما مسلمات تاریخی داریم؟ و تعریف آن چیست؟ و چگونه می تواند در سیره پژوهی تاثیر داشته باشد؟ ایشان معتقد است ابتدا باید محکمات تاریخی مشخص شود که برای آن نیز تعریف خاصی دارند.
آقای دکتر صفری این نوع بحث ها را از نظر روشی و محتوایی جزو بحث های جدیدی دانست که در تاریخ و سیره مطرح می شود و بر این نکته تاکید کرد که طبیعتا انتظار بر این نیست که حرف آخر در جلسه اول زده شود و این گونه مسایل نیاز به مباحثه و پالایش بیشتر دارد.
پس از آن، آقای دکتر الله اکبری بحث اصلی خود را به بیان این نکته اختصاص داد که همانگونه که برخی از علوم (عمدتا قیاسی و تجربی) مانند ریاضیات، نجوم، فیزیک و منطق، دارای قوانین ثابت و اولیه هستند که این قوانین نیازمند اثبات نیستند، در تاریخ و سیره نیز می توان به قواعدی دست یافت که آن ها را پایه و مبنای سنجش گزاره های دیگر تاریخی قرار داد.
وی با اشاره به این مطلب که یک متخصص منصف علم تاریخ، علم اجمالی دارد که لابلای این تاریخ و سیره، حجم زیادی از گزاره های مجعول و ساخته و پرداخته وجود دارد، این سوال را مطرح کرد که آیا معیاری وجود دارد که اکثر تاریخ و سیره پژوهان آن را قبول داشته باشند و بتوان گزاره های تاریخی را به آن ها عرضه کرد تا صحیح از سقیم شناخته شود؟ آیا چنین معیاری، در گذشته، وجود داشته است؟
عضو هیأت علمی جامعة المصطفی با اذعان به نزدیک بودن علم تاریخ و سیره به علم حدیث، استفاده این دو علم، از قواعد یکدیگر را ممکن دانست و در تفاوت آن با استفاده فقها از گزاره های تاریخی گفت: با توجه به این که فقها به دنبال حکم شرعی بوده اند و صدور حکم شرعی نیاز به حجت شرعی داشته است، زمانی که با حجم زیادی از اخبار آحاد و مستفیض مواجه شدند، قواعدی را وضع کردند تا بر اساس آن روایات صحیح را بشناسند و احکام شرعی را از آن استخراج کنند. ولی ما در تاریخ به دنبال حجت شرعی نیستیم بلکه به دنبال حجت علمی هستیم. نمی خواهیم فتوا صادر کنیم؛ بلکه فتوای ما تاریخی و سیره ای است و علم حدیث، تا حدودی می تواند به ما کمک کند اما همه آن قواعد را با آن شیوه ای که علمای حدیث در پالایش حدیث به کار می برند در تاریخ وسیره نمی توان به کار گرفت و آن اندازه ای هم که قابل اجرا است، کافی نمی باشد.
وی، وضع اصول و قواعد تاریخ نگاری را در صورتی ممکن دانست که انگیزه محقق، کشف حقیقت باشد و با طرح این سوال که آیا دستگاهی در جهت راستی آزمایی وجود دارد که در مواجهه با نتیجه تحقیق، آن را مطابق یا مخالف استانداردهای علمی معرفی کند؟ گفت: در نگاهی به مقالات و نوشته های محققین تاریخ و سیره معاصر در شهر قم، مشخص می شود که هیچ کس در ابتدای تحقیق خود، معیار تحقیق را ننوشته است و خواننده ناچار است با خواندن تمام نوشته، روش او را کسب کند. در این زمینه می توان چهار یا پنج گرایش روشی را برشمرد که هر کدام به راهی رفته اند؛ برخی محققین کاملا سنتی می نویسند و برخی، روش مستشرقان را دربست قبول کرده اند و مانند آن ها می نویسند.
وی به این مطلب اذعان کرد که برخی قواعد در تاریخ و سیره پژوهی وجود دارند که همه پژوهشگران تاریخ و سیره، آن را قبول دارند و در تحقیقات خود به آن عمل می کنند ولی مکتوب نیست. در عین حال برخی از محققین و اساتید نیز برای خود معیارهای مخصوص به خود دارند؛ مثلا برخی، آدرس دهی به قدیمی ترین کتاب را معتبر می دانند و برخی این گونه نیستند. وی هدف خود را از طرح مساله اصول تاریخ نگاری، رسیدن به معیاری مشترک و مورد قبول اکثر پژوهشگران معرفی کرد و یک مورد را به عنوان مثال ذکر کرد و افزود: یکی از اصول قابل توجه، اصل جغرافیای طبیعی است. مثلا در تاریخ نوشته شده که قاصدی از مدینه یا از مکه حرکت کرد و دو روزه به کوفه رسید. بر اساس اصل جغرافیای طبیعی، مشخص می شود که فاصله مکه تا کوفه با اسب، حدودا دوازده روز راه است و یک اسب نیز توان ندارد فاصله 1200 کیلومتر را یک ضرب بتازد. بنابراین باید در این خبر، ابراز تردید کرد.
آقای دکتر الله اکبری به جمع بندی 25 اصل در این زمینه اشاره کرد و مسلمات تاریخی را به معنای گزاره خبری مورد قبول تمامی مورخان گذشته و معاصر، یکی از این اصول معرفی کرد و در بیان مثالی در این زمینه گفت: فتح خیبر، فتح مکه، سفر پیامبر(ص) به طائف، هجرت از مکه به مدینه، غزوات و حوادث بعدی مانند فتح مدائن، شام، بیت المقدس و تاسیس بغداد را نمونه های دیگری از مسلمات تاریخی معرفی کرد.
وی با تاکید بر این مطلب که می توان از میان گزاره های مختلف درباره یک واقعه، یک یا چند گزارش را به عنوان مسلم تاریخی که مفید علم است در نظر گرفت و صحت یا عدم صحت بقیه اخبار مرتبط با آن گزاره را با آن خبر سنجید، به مساله مهاجرت مسلمانان به حبشه و بازگشت آنان به مدینه، به عنوان یکی از صدها نمونه مسلمات تاریخ اشاره کرد و گفت: این مطلب در کتاب های تاریخی، مسلم است که جعفر بن ابیطالب و همسرش اسماء، در سال پنجم بعثت از مکه به حبشه رفتند و اواخر سال هفتم هجرت پس از فتح خبیر، به مدینه بازگشتند. بنابراین ما این مسلم را مبنا قرار می دهیم و هر خبری را که در این فاصله از حضور اسماء یا جعفر، به عنوان شاهد عینی وقایع یا ناقل یک خبر حکایت کند قابل تامل و تردید می دانیم. در توضیح این مطلب باید گفت که در کتاب های مختلف هست که اسماء بنت عمیس، هنگام وفات حضرت خدیجه(س)، بالای سر ایشان بود و حضرت به او وصیت کرد که هنگام ازدواج حضرت زهرا(س) حاضر باشد و کارهایی برای او انجام دهد. این واقعه دقیقا در همان تاریخی است که بر اساس آن خبر مسلم، اسماء در مکه حضور ندارد. همچنین مشاهده می شود که اسماء، در سال دوم هجرت در مدینه و متصدی کارهای عروسی حضرت زهرا(س) است و نود درصد اخبار مربوط به ازدواج ایشان از زبان اسماء نقل شده است. این در حالی است که بر اساس آن خبر مسلم، اسماء در این تاریخ نیز در حبشه حضور دارد و هنوز به مدینه بازنگشته است. علاوه بر این، اخباری نیز وجود دارد که هنگام ولادت امام حسن و امام حسین(ع) نیز حضور دارد که در گوش راست یکی از این دو بزرگوار، اذان و ام الفضل در گوش چپ او اقامه می گوید. در این جا نیز اسماء بر اساس آن خبر، در مدینه نیست و بر اساس خبر مسلم دیگری، ام الفضل نیز تا سال هشتم هجرت، هنوز در مکه همراه با عباس بن عبدالمطلب، ساکن است.
پس از سخنان آقای دکتر الله اکبری، جلسه بصورت پرسش و پاسخ و در برخی مقاطع به شکل مناظره پیش رفت که مشروح این مباحثات در ادامه می آید.
آقای دکتر صفری:
به نظر می رسد قضیه به این سادگی که شما از مسلمات تاریخی می گویید نباشد. مثلا در مورد تاریخ وفات جابر بن عبد الله انصاری اقوالی که داریم بین سال های 70 هـ.ق تا 80 هـ.ق است. در عین حال، در جریان حدیث لوح آمده است که جابر بر سر بالین احتضار امام باقر(ع) حاضر بود و حدیث لوح را برای او خواند. این در حالی است که سال وفات امام باقر(ع)، 114هـ.ق است. بنابراین جابر از لحاظ تاریخی، نمی توانسته بر سر بالین امام، حاضر شود. ممکن است استاد، بفرمایند که مسلم تاریخی است که وفات جابر در خلال آن سال ها بوده است؛ ولی از آن طرف، نویسنده ای معتقد است از این روایت لوح که روایت قوی است، می توان فهمید که قول اهل سنت مبنی بر وفات جابر در سال 79هـ.ق، صحیح نیست؛ بلکه جابر تا سال 114 زنده بوده است.
ایشان می گویند که مسلم است اسماء از سال پنجم بعثت تا سال هفتم هجرت در کنار پیامبر نبوده است. ممکن است کسی بگوید چرا در این مدت که پیامبر به مدینه آمده اند، سری به مدینه نزده و دلیل ماندن او در حبشه، بعد از هجرت، چه بوده است؟ ممکن است کسی بگوید که این حرف ها، گفته اهل سنت است تا حضور جعفر و اسماء در بسیاری از این حوادث را نفی کنند. او می پرسد که چرا شما این را مسلم می گیرید و این همه گزارش های طرف مقابل را غیر مسلم می گیرید؟ چرا شما اجازه نمی دهید که اسماء در عروسی حضرت زهرا(س) و ولادت دو پسرش و در جریان رد الشمس باشد و روایت کند؟ بنابراین من می گویم به این راحتی که شما می گویید نمی توان مسلمات تاریخی درست کرد.
نکته بعدی این که مبنای مسلمات تاریخی را منابع تاریخی معرفی کردید که باید تعریف شوند و مشخص شود که کتب مناقبی جزو منابع تاریخی قرار می گیرد؟ همچنین آیا ممکن است کسی مانند علامه جعفر مرتضی پیدا شود که همه این مسلمات را رد کند و بگوید این تاریخ را سنی ها نوشته اند و بیایید تاریخ جدید بنویسیم؟ همچنانکه بسیاری از مسلمات تاریخی را رد کرده است.
در یک مثال واضح تر می توان گفت که ممکن بود اگر پنجاه سال پیش می خواستید در مورد مسلمات صحبت کنید می گفتید عبد الله بن سبا یکی از مسلمات تاریخی است و همه جا حضور دارد و اگر کسی بگوید حضور ندارد، حرف او مخالف این مسلم است. بعد می بینیم که یک مرتبه عده ای اصل وجود چنین شخصی را انکار می کنند. بنابراین مسلم تاریخی به این معنا که در منابع تاریخی وجود داشته باشد و اهل تاریخ همگی آن را قبول داشته باشند، به سادگی بدست نمی آید.
نکته دیگر این که بعضی از بحث های شما، مرتبط با مباحث برون تاریخی است. مانند این که حوادث فراتاریخی، چه مقدار در گزارش های تاریخی تاثیر می گذارد؟ مثلا شما می فرمایید که مسلم است امام حسین(ع) سال 61 شهید شد ولی در دلائل الامامة آمده است که چند روز پس از شهادت، امام حسین(ع) اصحاب خود را صدا زد و جمع شدند و پس از آن، هر کدام به شهرهای خودشان رفتند. به هر حال، این هم در کتب تاریخی ما وجود دارد و سوال اصلی این جاست که چگونه این مطالب، نفی می شود؟ و چگونه پایه های این مسلم تاریخی محکم می شود؟
دکتر الله اکبری:
مهم این است که پژوهشگر، با چه انگیزه ای، تحقیق می کند؟ برخی از محققین، اصل نانوشته ای به عنوان یاری مذهب، در ذهن خود دارند و هر خبری که این اصل را تایید کند یا مذهب خصم را رد کند بدون تامل می پذیرند و اخباری را که به مذهبشان لطمه وارد می کند به گونه ای آن را توجیه و تاویل می کنند. اجمالا می دانیم که اکثر پژوهش های امروز، دستوری هستند؛ یعنی فرضیه از قبل مشخص است و فرد در صدد اثبات آن است. مسلم است که چنین شخصی از دایره انصاف خارج می شود و دیگر قید کاشف حقیقت را ندارد؛ بنابراین همه اخبار و شواهد معارض را نادیده می گیرد.
منظور بنده از معیار، این است که یک محقق منصف از ابتدای تحقیق تا آخر آن، معیار خود را قبول داشته باشد؛ نه اینکه آنجا که او را یاری می دهد استفاده کند و اگر مخالف بود نادیده بگیرد. البته اغلب ما محققین نمی توانیم خود را از تعصبات دینی، مذهبی، ملی و … خالی کنیم اما فرض بر این است که با حفظ تعصب، یک متخصص منصف و به دنبال کشف حقیقت باشیم.
فرمایش شما درست است که روایات حضور اسماء در این محافل، بسیار است ولی حرف من این است که این همه روایت، نمی تواند این مسلم تاریخی را نادیده بگیرد و ثابت کند که وی، زودتر از این زمان، به مدینه بازگشته است. همچنین مشهور است که سلمان در سال پنجم هجرت (قبل از جنگ احزاب) به پیامبر(ص) ملحق شده است اما در گزاره های تاریخی نام او در بسیاری جاها و در همین مراسم عروسی نام او وجود دارد که افسار ناقه را می کشد.
در توضیح این مطالب باید گفت: مسلم تاریخی، علم آور است و خبر واحد مفید ظن، نمی تواند با آن مقابله کند؛ حتی اگر تعداد آن زیاد باشد. اگر خبر واحد با متواتر، معارض شد، عالم اصولی می نویسد که جای تعارض ندارد؛ زیرا یکی مفید علم است و دیگری مفید ظن. بنابراین به خبر متواتر عمل می کنیم. در کتب مناقب، از این دست اخبار، فراوان است. مثلا درباره داستان عروسی حضرت زهرا(س) در سال دوم هجری در کتب مناقبی نقل شده است که ام سلمه، حفصه و ام حبیبه همسران پیامبر(ص) حضور دارند و آراستن حضرت زهرا(س) توسط اسماء بنت عمیس در خانه ام سلمه صورت می گیرد. در حالی که بر اساس مسلمات تاریخی، تا سال چهارم هجرت ام سلمه همسر شخص دیگری بوده که در جنگ احد، زخمی و چند ماه بعد، در اثر آن زخم شهید می شود. ام حبیبه و حفصه نیز در حبشه اند و بعد از بازگشت، با پیامبر(ص) ازدواج می کنند.
در خبر جابر نیز اگر بخواهیم به صرف وجود یک خبر واحد، آن خبر را به عنوان مسلم نقل کنیم سنگ روی سنگ بند نمی شود. بطور کلی ممکن است راجع به وفات فرد مشهوری، اختلاف اخبار باشد ولی می توان قدر متیقنی بدست آورد؛ مثلا بین فلان تاریخ تا بهمان تاریخ و بر اساس آن، نتیجه می گیریم که این فرد، از این زمان به بعد، زنده نبوده که بخواهد خبری نقل کند.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که در برخی اخبار، انگیزه جعل و تحریف وجود دارد. مثلا وقتی به یک مورخ عباسی، پول می دهند تا تاریخ بنویسد، مسلما بدی های بنی امیه را می نویسد و حسنات آن ها را تبدیل به سیئات می کند، حسنات بنی عباس را می نویسد و سیئات آن ها را سانسور می کند. از طرف دیگر، حسنات فاطمیان را به نام عباسیان می نویسد و سیئات آن ها را بزرگ می کند. مورخ فاطمی هم همین کار را می کند.
در یک بررسی اجمالی می توان اخبار تاریخی را به سه دسته تقسیم بندی کرد:
1-کتاب های تاریخی که طرفداران آن حکومت یا قبیله یا مذهب نوشته اند. این ها از نظر من متهم هستند مخصوصا این که آن خبر، منحصر به فرد باشد.
2-منابعی که دشمن این ها نوشته است؛ خواه راجع به دولت باشد یا مذهب.
3-منابعی که مورخ متخصص منصف، بعد از واقعه می نویسد که در اقلیت اند.
این هم یک مسلم تاریخی است که پژوهشگر در مواجهه با انبوهی از این اخبار، برای دست یابی به حقیقت، با در نظر گرفتن دو دسته اول، مبنای قضاوت را دسته سوم اخبار قرار دهد و از لابلای این اخبار مختلف، واقعیت را بیرون بکشد.
بطور کلی، در تاریخ، نمی توان قاعده عقلی وضع کرد؛ زیرا تاریخ یا نقل است یا برگرفته از نقل. اما می توان گفت که هر چه که معارض کمتری داشته باشد معتبرتر است و هر چه که معارض و استثناء بیشتری داشته باشد ضعیف تر می شود تا زمانی که از اعتبار بیفتد.
دکتر صفری:
چون گام اول است حساس هستم که این مباحث، محکم تر شود. در جاهای مختلف از اصطلاحات مختلفی مانند مشهور، مفید علم و مفید اطمینان سخن می گویید؛ در حالی همه این موارد، تعریف دارد و من احساس می کنم جابجا یا بجای هم بکار می رود.
علاوه بر این که شما مخاطب خود را محقق منصف منصف معرفی می کنید و تعریفی از منصف بودن ارائه نمی دهید. آیا به این معناست که هر کسی مخالف شماست منصف نیست؟ من در صدد کشف هستم و کاری به منابع شیعی و سنی هم ندارم. ده تا روایت می بینم که می گوید اسماء در این مدت در مدینه حضور دارد. چند تا گزارش هم از الکامل و طبری می بینم که می گوید حضور ندارد. شما می گویید گرایش نباشد. من می گویم شما از کجا می دانید آن گزارشی که می گوید اسماء حضور ندارد از روی گرایش نیست؟ شاید آقای طبری و ابن اثیر به این خاطر گفته اند حضور ندارد تا فضایل امام علی(ع) را زیر سوال ببرند.
بالاتر از آن، در طول تاریخ، مسایل فراوانی بر تاریخ نگاری اسلامی اثر گذاشته است. بخصوص در صد ساله اول که دچار خلأ بوده ایم و بسیاری از این موارد حذف شده است. مثلا در کتاب های قرون اولیه، در کلمات ائمه(ع) استناد به غدیر را نمی بینیم و ممکن است اهل سنت، آگاهانه این موارد را پوشانده باشند و شیعه نیز بخاطر تقریب، ناچار شده برخی از این مسایل را نگوید. بنابر این مقدمات، ساختن مسلم تاریخی، به این سادگی نیست و عوامل متعددی را باید در نظر گرفت.
شما می فرمایید مسلم آن است که همه، آن را قبول داشته باشند و مثل متواتر و بدیهی باشد ولی مثال هایی که می زنید متواتر و بدیهی نیست. نکته مهم تر این است که در روش بحث، از مثال استفاده می کنید؛ در حالی که ابتدا باید مطلب با مقدمات تبیین شود.
یکی از حضار:
حقیقت برای هر مذهبی می تواند متفاوت باشد و هر کسی، متناسب با نیاز معرفتیش به سراغ گزارش های تاریخی می رود و در مقام اثبات اصول پذیرفته شده اش است. این که با این نگاه به دنبال مسلمات تاریخی برویم ابهام برانگیز است. لذا لازم است ابتدا مشخص شود متخصص منصف، درون مذهبی است یا بین المذاهب؟ در هر قسمت می تواند دارای نتایج متفاوت باشد.
دکتر الله اکبری:
مسلم تاریخی به دین و مذهب کاری ندارد. برخی مورخان، در صدد بوده اند لحظه به لحظه تاریخ پیامبر(ص) را گزارش کنند. آیا این مساله به ذهن این افراد خطور می کرده که جعفر زودتر به مدینه بازگردد یا دیرتر؟ در حالی که تمام همت آن ها گزارش لحظه به لحظه و اثبات این مساله است که فلانی جزو صحابه محسوب می شود یا نه؟ آن ها در تعریف صحابی با هم بحث می کنند و نام کسی که حتی یک بار، پیامبر(ص) را ملاقات کرده باشد و یا اسامی همه کسانی که به حبشه رفته اند را نوشته اند. یعنی انگیزه ای برای ابن اثیر وجود نداشته است که تاریخ بازگشت جعفر را دیرتر معرفی کند. ما نیز قبول داریم که در برخی گزارش ها، انگیزه جعل و تحریف وجود دارد؛ اما آیا همه اخبار همین گونه اند؟
دکتر صفری:
شما انگیزه را در اولین کسی ببینید که نقل کرده و دیگران از او نقل کرده اند.
دکتر الله اکبری:
کسی در رفتن جعفر به حبشه تردید ندارد. سوال ما این است که چه زمانی برگشته است؟ خبر مشهوری است که در سال هفتم هجرت آمده است. اگر شما می گویید زودتر آمده، باید اثبات کنید و اگر هیچ دلیلی نداشته باشیم استصحاب را داریم و هیچ نقلی وجود ندارد که بگوید قبل از این تاریخ برگشته باشد.
مسلم، واقعه تاریخی است که مورخ کهن و مورخ امروزی:
1- نسبت به آن صد در صد اطمینان دارد.
2-هیچ احتمال خلافی نمی رود. این با مشهورات تاریخی متفاوت است که ممکن است قول خلافی در آن باشد.
3-آن قدر میان اصحاب فن شایع و واضح باشد که از مشهور معتبرتر باشد.
اگر بخواهیم با قواعد فقه و اصول تطبیق دهیم، می گوییم که ما بر این مساله قطع داریم و با توجه به این که بالاتر از قطع چیزی وجود ندارد قدرتش بیش از متواتر است. حال اگر در میان افرادی که انگیزه نگارش وقایع را داشته اند، یک نفر بگوید که جعفر، جزء مهاجران نبوده، این مطلب، دیگر از مسلمات تاریخ نیست.
یکی از حضار:
اگر در مقام تاسیس اصل باشید، باید روشن کنید که این اصل مسلم تاریخ بودن، نزد اهل تاریخ و مورخین است یا نزد علماء یا اهل فن یا دیگران؟
دکتر الله اکبری:
بنده سوال می کنم که آیا در دنیای امروز کسی در سقوط حکومت پهلوی تردید دارد؟ آیا کسی در سقوط بنی عباس توسط مغولان تردید دارد؟ این مساله، آن قدر شایع و بالاتر از ظن و اطمینان است که کسی احتمال خلاف نمی دهد. البته ممکن است برخی جزئیات واقعه را مورد تردید قرار دهند اما اصل واقعه یقینی است. آن چه که به عنوان مسلم تاریخی ذکر می شود چیزی نیست که فقط در برخی منابع تاریخی آمده باشد.
سوال دیگر:
کار مورخ کشف حقیقت نیست؛ بلکه سعی در پی بردن به واقعیت است. واقعیت، بنابر جوهره وقایع تاریخی، زمان مند است؛ زیرا مانند علوم دیگر که مثال زده شد مانند ریاضی ، حضوری یا قابل بررسی بر اساس معیارهای عقلی صرف و تجربی نیست. بنابراین سخن گفتن از قانون و قاعده، دور از ذهن به نظر می رسد. البته ما می توانیم مبتنی بر گزارش های تاریخی، هدف گذاری مورد نظر روش مندانه را تعقیب کنیم ولی بنیان گذاری قاعده و قانون در تاریخ، بدلیل ماهیت گزارش های تاریخی، به نظر درست نمی آید. ماهیت تاریخ، قانون بردار نیست. اگر تمام گزارش ها مسلم باشد باز هم خود مسلمات تاریخی که می تواند مبنا قرار گیرد قاعده ساز نیست. به نظر می رسد سعی در قانون سازی، به نوعی نگاه هدایت شده به تاریخ، منجر خواهد شد. هنر تاریخ، پژوهش و فهم صحیح از گزارش های تاریخی است؛ نه بستر سازی فهم و کانالیزه کردن فهم.
دکتر الله اکبری:
من سعی نکردم بین حقیقت و واقع فرقی بگذارم. حرف اصلی ما این است که محقق با چه انگیزه ای تحقیق می کند؟ اگر بحث یاری دین، مذهب، قبیله و مانند آن است، فعلا کاری با این موضوع نداریم؛ اما محقق منصف، می خواهد بداند که این واقعه چگونه اتفاق افتاد؟
در این که ماهیت تاریخ، قانون بردار نیست مربوط به بحث ما نمی شود؛ وگرنه عده زیادی کتاب هایی درباره قانونمندی تاریخ نوشته اند. اصلا محتوای رشته ما، نقل است؛ هرچند عقل در تحلیل و حتی نقل آن تاثیر دارد. بحث این است که در همین مواد خام نقلی، می توان قواعدی عقلی پیدا کرد تا با استخراج از محتوای تاریخ، بتوان اخبار و نتایج تحقیقات را بر اساس آن سنجش کرد. البته لزوما این گونه نیست که همگان، قواعد آن را قبول داشته باشند اما یک اتفاق نظر بر سر کلیت آن قواعد وجود دارد.
در مورد کانالیزه سازی تاریخ نیز باید گفت که مقدمات من هم ناظر بر این بود که به یک مفهوم مشترک برسیم. قاعده ای وضع کنیم که اکثر پژوهشگران تاریخ آن را قبول داشته باشند و معیار آنها شود و به تدریج، توسط آنان پخته شود.
در پایان، آقای دکتر صفری چند نکته را به عنوان جمع بندی مطرح نمود.
1- واضح شدن مفاهیم و مبانی، نیاز به کار بیشتری دارد. اگر از مفاهیم علوم دیگر مانند علم حدیث وام گرفتیم باید دقیقا آن ها را تعریف کنیم. مثلا کلمه متواتر مرتب تکرار شد و از کلمه فوق متواتر استفاد شد که وجدانی است ولی با این مثال هایی که زده شد سازگار نیست.
2- پیشینه بحث باید روشن شود. مانند این که آیا غربی ها یا دیگران، در این زمینه کاری انجام داده اند؟
3- نیاز به مطالعات بین رشته ای در این زمینه احساس می شود.
4- در بحث تاریخ علوم باید بررسی شود که آن ها وقتی خواستند علم خود را علم کنند، چه راههایی را پیمودند؟ آیا قابلیت الگوگیری برای ما دارد؟
5- اگر بنده فقیه بودم فتوا می دادم که طبق آیه نفر، عده ای از تاریخ پژوهان، باید به سوی چنین موضوعاتی بروند و ثوابش چند برابر است؛ یعنی اگر یک مساله در اینجا روشن شود صدها مساله روشن می شود.