بخش زیادی از مسائلی که به ظهور انقلاب مشروطیت انجامید را باید در دوره حاکمیت قاجارها و در ناتوانی های آنان،جستجو کرد اما همه دلایل این انقلاب را نمی توان و نباید به قاجاریه و به محدوده زمانی آن ها ارتباط داد.نکته دیگر آن که در باره روند حوادث انقلاب مشروطه اختلاف کمتری وجود دارد البته برخی در بررسی روند انقلاب مشروطه به نقش پررنگ یا کم رنگ دولت های انگلیس و روسیه هم، اشاره می کنند و البته باید اذعان کرد که تفکیک زمینه ها و روندها، دشوار است و در برخی موارد غیرممکن.
زمینه های انقلاب مشروطه: معمول ترین شکل در بررسی زمینه های انقلاب مشروطیت،تفکیک آن به عوامل درونی و بیرونی است. همانگونه که در بحث نتایج انقلاب آن بر روی دلایل داخلی و خارجی تأکید می گردد اما مطالعه بسترهای این انقلاب در ابعاد سیاسی،اقتصادی،فکری- فرهنگی،نظامی و اجتماعی،تصویر قابل قبول تری در این رمینه ارائه می کند:
بخشی از بی اعتباری سیاسی دولت مردان قجری را می توان از برخورد چمبرلن از رجال انگلیسی در ضیافت پادشاه این کشور که از دست دادن به مظفرالدین شاه خودداری کرد و به او نصحیت نمود که دیگر دروغ نگوید،دریافت.[1]در دورن کشور،اوضاع وخیم تر از خارج از آن بود.اگر به این مثال ها بنگرید تصدیق می کنید که دروغ، بخش غیرقابل انکار سیاست های قجری بود: فتحعلی شاه،برادر آغامحمدخان قاجار یعنی علی قلی خان را که از مدعیان قدرت بود، برای مشورت به تهران فراخواند اما همین که به تهران آمد، او را دستگیر کرد،نابینایش ساخت و به بابل تبعید نمود.[2]ناصرالدین شاه زمانی که به امیرکبیر نوشت:"به خدا قسم آنچه می نویسم راست است[و آن که]شما را فوق العاده دوست دارم.خدا جان مرا بگیرد اگر بخواهم تا زنده ام دست از شما بردارم."[3]نقشه قتل او را می کشید.محمدعلی شاه سوگند یاد کرد که تا پایان دوره مجلس اول، حق انحلال مجلس را نداشته باشد و قدمی برخلاف مشروطیت برندارد ولی همین که به سلطنت رسید، تغییر رویه داد تا حدی که به ضرب و قتل بسیاری از مشروطه خواهان پرداخت.[4]
بی خبری نیز از نشانه های بی کفایتی سیاسی شاهان قاجار است. اولیویه و برونیه مأموران در لباس جهان گرد فرانوسوی در گزارش به دولت فرانسه در سال 1794 نوشتند:"ما در ایران کسی را ندیدیم که از اتفاقات بزرگ اروپا اطلاعی داشته باشد …همگی در بی اطلاعی کامل اتفاقات خارج از کشور خود می باشند."[5]تأسف بار این که شاهان بی خبری چون ناصرالدین شاه به درباریان خود می گفت که فرق بین کلم پیچ و بروکسل را نمی دانند[6]و تأسف بارتر آن که او و دیگر پادشاهان قاجار"علاقه ای نیز به آگاه شدن به این وقایع[اتفاقات بزرگ اروپا ]"[7]از خود نشان نمی دانند. اگرچه این گونه توصیف ها از پادشاهان قجری، غلو آمیز به نظر می رسد اما پذیرش بخشی از آن می تواند وقایع تلخ دوران قاجار را تحلیل نماید.به بیان دیگر،شاهان قاجار اغلب برای جنگ آن هم به ندرت، پایتخت را ترک می کردند و لذا خبری از مناطق مختلف کشور از جمله غرب(کردستان)، شرق(بلوچستان)،جنوب(خوزستان) و شمال(خراسان) کشور نداشتند و اغلب بر اساس زور نه بر پایه آگاهی، حکومت می کردند.به نظر می رسد که آگاهی اندک آنان از لندن، پاریس،مسکو و هامبورگ با توجه به سفرهای خارجی شاهان قاجار(ناصرالدین، مظفرالدین شاه و برخی از دربار و سفرا) بیشتر از کردهای سنندج، بلوچ های زاهدان،اعراب خرمشهر و ترکمن های گنبد بود.
فساد سیاسی قاجاریه، بسیار چشمگیر بود به گونه ایی که از زمان فتحعلی شاه و در هر نوروز،شاه کلیه مناصب را به مزایده می گذاشت و کسانی می توانستند مشاغل را به دست آورند که غیر از پرداخت هزینه مزایده، هدایای بیشتری را به شاه و صدراعظم می دادند [8]و نیز،زمانی که امیرکبیر گزارش کارآگاهان خود مبنی بر رابطه نامشروع مهدعلیا را با میرزا آغاخان به شاه داد،تأسف و تأثری در چهره شاه ظاهر نشد و علی رغم پذیرش پیشنهاد صدراعظم برای پایان دادن به این رسوایی، به آن، هیچ گاه عمل نکرد.[9]نباید از این اقدام شاه که با وجود 180 همسر، امین قدس را مأمور فراهم کردن دوشیزگان دلربا برای خویش کرده بود،تعجب کرد و از این رو، می توان پذیرفت:" دستور قتل امیر[کبیر] را توسط یکی از زنان زیبا و مورد علاقه شاه در حالی که شاه را در دریای شهوت غرق کرده بود از او گرفتند."[10]البته نباید فراموش کرد که برخی از این ازدواج ها،،با هدف بهبود رابطه شاه با اقوام از طریق فامیل شدن با آن ها، انجام می گرفت اما با این وصف،اغلب این ازدواج ها، دلیلی غیر از فساد شاهان نداشت. فسادها را نباید به بهره کشی از زنان که با سوء استفاده از قدرت سیاسی انجام می شد،محدود کرد بلکه فسادها در بخش های دیگر هم در جریان بود از جمله:اعتمادالسلطنه با پیش کشیدن مزایده ولایات به نرخ خرید ایالت کرمان اشاره می کند که از قرار معلوم با پرداخت هشتاد هزارتومان به شاه و بیست هزار تومان به صدراعظم از سوی حسام السلطنه، میسر بود، ولی صدراعظم میل داشت آن را به رکن الدوله واگذارد.[11]
فساد قجری مختص تهران نبود بلکه نویسنده کتاب جغرافیا و تاریخ کردستان به بخش هایی از این فساد در این ولایت(استان) اشاره می کند از جمله:در دوره پادشاهی مظفرالدین شاه،حسام الملک ولایت کردستان را در دست داشت.او از همان بدو ورود به کردستان"بنای بدسلوکی نسبت به عموم اهالی نهاد و با عامه اهالی ملک به طورهای ناشایسته رفتار می کرد."[12]و احتشام الدوله پسر حسام الملک، ملازمانش را به گرفتن و اذیت طلبه ای فرمان داد که گمان می برد آبی که او از جوی آب جلوی چادرش نوشید، توهین به وی بوده است[13]و در اعتراض طلاب به این اقدام،مجددا "سه نفر طلبه را به چوب و زجر و شکنجه رنجه نموده و از صبح تا ظهر پای این سه نفر را در فلکه استوار کرده و صدای آن ها را به فلک رسانده بعد از این زجر و تنبیه ثانیا آن ها را در زنجیر کرده به محبس می فرستد."[14]طلاب معترض زمانی که از به زور بردن دختری از سوی حسام المک آگاه می شوند،خشمگین تر می گردند و به دارالحکومه حمله می برند اما شش نفر از آنان به شهادت می رسند[15]و شیخ محمدتقی همدانی(مظلوم) را که گمان می بردند در تحریک طلاب دست داشت به شهادت می رسانند.[16]سرانجام مردم با همراهی شیخ شکرالله مرشد به تلگراف خانه می روند و "شرح بی تقصیری خودشان و حرکات وحشیانه حسام الملک را به توسط میرزا علی اصغرخان صدراعظم به حضور اعلیحضرت مظفرالدین شاه، عرض کرده و مستدعی تغییرحکومت حسام الملک می شوند."[17]همین ظلم ها نهضتی را پدید آورد که نخست،عدالت خواه بود و سپس مشروطه خواه شد و این عدالت خواهی و مشروطه خواهی ریشه در ظلم ستیزی اسلام داشت.
گرچه مسائل سیاسی نقش برجسته ای در برآمدن مشروطه داشت اما همه بسترهای مشروطه، سیاسی نبود .گسترش نفوذ غرب در ایران،برخی را شیفته آزادی،برابری،برادری، پارلمان،دموکراسی و ملیت ساخت.آشنایی ایرانیان با علوم جدید از طریق دانشجویان اعزامی به خارج،آگاهی آنان از دنیای پیشرفته تر از خود را افزایش داد.به علاوه،تماس ایرانیان با غرب از راه مسافرت،ترجمه،تجارت و دیپلماتیک، افکار جدید،خواسته های نوین و ارزش های نو، پدید آورد.[18]در این میان،نقش سیدجمال الدین ممتازتر از هر چیز دیگر است،زیرا: سیدجمال تأکید می کرد:"اصلاحات سیاسی و آموزشی،کشور را در برابر غرب امپریالیست توانا خواهد ساخت."[19]او اصلاح آموزه های غلط اعتقادی مردم و بهره گیری از علوم نوین اروپایی را ضرورت اجتناب ناپذیر پیشرفت می دید.گرچه سید در اواخر عمرش از این که اندیشه هایش را در خاک بی حاصل دربار و نه در بین مردم پاشیده،اظهار پشیمان می نمود اما مشروطه نشان داد که افکار سید به هدر نرفته است.[20]افکار میرزا ملکم خان و دیگر منورالفکرها چون توسعه رفاه عمومی،تشکیل ارتش حرفه ای،نظام آموزش همگانی،تأسیس بانک های دولتی و تدوین و اجرای قانون در تمایل مردم به مشروطه تأثیر گذاشت اما نمی توان تأثیر سیدجمال بر میرزا ملکم را نادیده گرفت و نیز ملکم، پی برده بود که وقتی عقایدی توسط متأثرین از اروپا آورده شود بی هیچ وجه، مقبول نمی افتاد ولی اگر ثابت گردد این ها در اسلام است بلافاصله با بیشترین رغبت، پذیرفته می گشت.[21]
ناتوانی سلطنت در جلوگیری مؤثر از فرق و افکار بابیه و تشدید آن توسط دول بیگانه، مردم متدین را هراسان کرد.دورکردن روحانیت از سیاست آن گونه که ناصرالدین شاه خواسته بود که:"موعظه نمایند،نماز بخوانند،درس بگویند،مباحثه [کنند] و سبب ربط خلق با خدا باشند."[22]و در سیاست دخالت نکنند، به یک رویه تبدیل شد. اجازه فعالیت به هیأت های کاتولیکی و پروتستانی در میان آسوریان و ارامنه مطابق میل مردم مسلمان نبود.ورود روزنامه های لیبرالی حبل المتین و پرورش منتشره در کلکته و قاهره،آزادی در تشکیل انجمن های صنفی و آموزشی(مانند انجمن معارف)،تأسیس مدرسه های جدید تأثیر خود را گذاشت،اما سهم بیشتر آگاهی بخش مردم بر دوش روحانیون بود. روضه و عزاداری در محرم و صفر و نیز،مخالفت علمای دینی با سلطه روبه تصاعد اجنبی،مقایسه وضع موجود با معاویه و یزید و مانند آن، در جامعه مذهبی ایران تأثرگذارتر از مدارس جدید،روشنفکران لائیک،مبلغان مسیحی و ..بوده اند.[23]
نفوذ غرب در ایران دوره قاجاریه، نقشی دو سویه آفرید.از یک سو،به تدریج غرب را بر اقتصاد داخلی سیطره داد و از سوی دیگر،مطالبات قشرهای اقتصادی چون تجار،بازرگانان و کشاورزان را از دولت، بالا برد.همچنین،کاهش درآمدهای اقتصادی به دلیل ناتوانی اقتصاد داخلی در رقابت با دول خارجی،راه را برای واگذاری امتیازات زیانبار تجاری که لرد کرزن آن را شبیخون بین المللی نامید،[24]گشود.صرف درآمدهای حاصل از امتیازات،به ولخرجی های دربار، آتش نارضایتی مردم را دامن می زد.شکست چندباره اصلاحات و نوسازی ،امید به بهبود وضع نظامی،سیاسی و اقتصادی را از بین برد.افزایش فروش القاب و مناصب،نشان از وخامت اقتصاد داشت.یکی از نویسندگان تاریخ معاصر ایران در این باره نگاشته است:قاجاریان با فروش زمین ها،اعطای امتیازات،ایجاد انحصارات و حتی فروش روستائیان به ترکمن ها و با حیف و میل درآمدها،عیاشی با زنان حرمسرا،دادن مستمری به درباریان و هدایا در سفرهای خارجی،شیره کشور را کشیدند.[25]
واردات به ویژه منسوجات به بهای کاهش تولید داخلی از جمله پنبه، افزایش یافت و نیز،پایین بودن تعرفه های حمایتی و وارداتی،بیشتر شاخه های اقتصاد بومی را نابود کرد.[26]دولت با خودداری از کاهش تعرفه های صادرات،عدم ساخت انبار و …از بازرگانان داخلی حمایت قابل توجهی نمی کرد و در نتیجه،آنان قدرت رقابت خود با همتایان خارجی را از دست دادند.این رویه در دوران مظفرالدین شاه ادامه یافت زیرا او بازرگانان داخلی را وادار کرد تا تعرفه های بیشتری بپردازند،زمین های مالیاتی را از صاحبان قبلی آن گرفت،به افزایش مالیات بر زمین ها دست زد،درهای کشور را برروی سرمایه خارجی گشود، امتیازات بسیار به اجانب واگذارد و وام های کلان از بیگانگان ستاند.[27]
روندهای حادثه مشروطه:در سال 1277 میرزاجوادخان سعدالدوله وزیر مختار ایران در بلژیک به درخواست میرزا علی خان امین الدوله و به اصرار روسیه، چند کارشناس گمرکی(پریم و انگلس) و از جمله مسیو نوز را جهت سروسامان دادن به گمرکات ایران به استخدام در آورد. مسیو نوز در سال 1279 وارد ایران شد و یک مقررات گمرکی با نظر روسیه تهیه و به تأیید شاه رساند.این مقررات در سال 1282 به اجرا گذاشته شد اما به تدریج و به دلیل زیان های ناشی از اجرای آن و نیز،واگذاری وزارت گمرکات، پست و تلگراف،ریاست گذرنامه یا تذکره به نوز و عضویت وی در شورای دولتی، اجرای خواسته های دولت روس و پرداخت رشوه به امین السلطان(صدراعظم بعد امین الدوله)[28]از سوی نوز و .. نارضایتی مردم افزایش یافت.در این شرایط، انگلیسی ها علی رغم دریافت امتیازی مشابه، از نفوذ روسیه در گمرکات ایران نگران شدند و لذا در صدد برآمدند با انتشار عکسی از مسیو نوز که در سال 1281 توسط عوامل انگلیسی تهیه شده بود،اوضاع را به نفع خود برگردانند.
در این عکس، زنان و مردان، لباس های نامناسبی پوشیده و مسیو نوز در حالی که لباس روحانیت به تن داشت میان آنان نشسته و حالت تمسخر و خنده به خود گرفته است.انتشار این عکس، به دلیل نارضایتی مردم از عوامل روس و عمال دولت به یک اعتراض عمومی با هدایت روحانیون در ماه محرم در سال 1283 تبدیل شد که نتیجه فوری آن تخریب بانک استقراضی روس توسط مردم بود.[29]آیت الله سیدعبدالله بهبهانی و چند روحانی دیگر، از معترضین بودند.با بی اعتنایی دولت به خواسته های مردم،مطالبات آنان به تدریج عمیق تر گردید به گونه ای که تجار تهران در اعتراض به اهانت های نوز،افزایش تعرفه های مالیاتی و رفتار بد مأموران گمرکی با تعطیلی بازار به راهپیمایی اعتراض آمیز دست زدند.جلسه صدراعظم،نمایندگان بازار و مسیونوز برای حل مسأله، بی نتیجه ماند.در این شرایط، سفر سوم شاه به فرنگ با هزینه ای هنگفت به همراه 68 نفر از مقامات و بی توجهی دربار به خواسته بازاریان،آنان را بست نشینی در شاه عبدالعظیم کشاند.(هجرت صغری)محمدعلی میرزا پس از ورود به تهران و دیدار با نمایندگان بازار، قول داد پس از مراجعت پدر، مسیو نوز عزل شود.بازاریان با اعتماد به قول ولیعهد پس از یک هفته، به تحصن خود پایان دادند.
در سال 1284 به علت جنگ روس و ژاپن، قند کمیاب و گران شد. دولت، بازار را مقصر دانست.از این رو،میرزا احمدخان علاءالدوله(حاکم تهران)چهارتن از معتبرترین بازاریان را احضار و پس از گفت و شنودی کوتاه،حاج سیدهاشم قندی و حاج سیداسماعیل خان را به جرم گران کردن قند، به فلک بست.[30]سعدالدوله وزیر تجارت در اعتراض به این اقدام، استعفاء کرد و عین الدوله صدراعظم،او را به کاشان تبعید نمود.شدت عمل دولت،بی ارتباط با تأسیس و تأثیر کمیته نه نفره مرکب از واعظ اصفهانی،ملک المتکلمین،،دولت آبادی،آیات بهبهانی،طباطبایی، نوری و …نبود.[31]
اعتراضات مردمی،به خارج از تهران سرایت کرد و به شهرهای شیراز و مشهد کشید[32]و البته خواسته ها از عزل حاکم تهران به عزل صدراعظم و به انتقاد از عملکرد مظفرالدین شاه و تأسیس عدالت خانه کشیده شد.عده ایی از روحانیون در شاه عبدالعظیم بست نشستند(هجرت صغری) و به عذرخواهی عین الدوله توجهی نکردند.شاه پس از یک ماه از تحصن،تسلیم شد و دستور عزل علاءالدوله و برپایی شورایی از مقامات و بزرگان برای بحث در باره تأسیس عدالت خانه را صادر کرد اما دولت، در اجرای وعده های خود مصمم نبود.
با خودداری دولت در تأسیس عدالت خانه و با افزایش سرکوب مخالفان دولتی،تبعید برخی از علما و شخصیت ها و دستگیری برخی از برگزارکنندگان جلسات اعتراض به دولت و به ویژه با کشته شدن سیدعبدالحمید طلبه و مجروح شدن عده ایی دیگر،در جریان اجتماع اعتراض آمیز مردم به دستگیری شیخ محمدواعظ (از خطبای تهران) و سپس تبعید او و دو تن از رجال تهران توسط مأموران دولتی،نارضایتی در سال 1285 وارد مرحله وسیع تری گردید.
مردم معترض، جسد سیدعبدالحمید را با تلاش بسیار از نیروهای دولتی گرفتند،به مسجد جامع بردند و به عزاداری و اعتراض پرداختند و روحانیون نیز به آن ها پیوستند.هنگامی که مردم، قصد خروج از مسجد و راهپیمایی علیه دولت را داشتند با ممانعت نیروهای دولتی مواجه شدند که نتیجه آن در گیری دو طرف و کشته و زخمی شدن حدود صد نفر بود.[33]دکان ها تعطیل شد،تهدید عین الدوله مؤثر واقع نشد و در نتیجه،تعدادی از مردم،تجار و علما با رهبری آیات سیدعبدالله بهبهانی،سیدمحمدطباطبایی و شیخ فضل الله نوری به قم رفتند (مهاجرت کبری) و در حرم حضرت معصومه(س) بست نشستند و بسیاری نیز،، با تلگراف ضمن تأیید حرکت علما به نارضایان پیوستند.انگلیسی ها که از این ماجرا به شدت نگران شده بودند از طریق عناصر روشنفکر وابسته به خود و با ایجاد هراس در مردم از اقدام تلفی جویانه دولت،پنجاه نفر از مخالفان دولت را به سفارت بردند که البته این تعداد در روزهای بعدی تا بیست هزار نفر رسید و راه برای ادامه نفوذ انگلیس، همچنان بازماند و البته روس ها هم در صدد بودند در این نهضت رخنه کنند که این فرصت بعد از این، نصیب آنان شد.[34]
سرانجام شاه تسلیم خواسته متحصنین شد و با عزل عین الدوله فرمان مشروطیت و تأسیس عدالت خانه را در 14 مرداد 1285صادر کرد.پس از آن، تحصن در قم و تهران پایان پذیرفت و مجلس موقتی برای تنظیم نظام نامه انتخابات تشکیل گردید.این مجلس در 17 شهریور 1285 به کار خود پایان داد. انتخابات مجلس شورای ملی به دلیل حضور و نفوذ حکام مستبد در ولایات، تنها در تهران برگزار گردید که طی آن شصت نماینده مردم به مجلس راه یافته و کار خود را در 14 مهر 1285 آغاز کردند.بدین سان،انقلاب به پیروزی رسید و از این پس، همت ها باید در نگهداشت آن در همان مسیر قبلی به کار می رفت.
اشاره ای کوتاه به نقش کردها در انقلاب مشروطه،نمایی کلی از حضور اقوام را تصویر سازی می کند.
مردم سنندج،سقز و مهاباد، کم و بيش در جنبش مشروطهطلبي سهم داشته اند.در سقز با حضور فعال ملامحمد کريم شاعر، قاضي و خوشنويس سقزي، مشروطهخواهان اين شهر در پي همراهي با مشروطهطلبان بر آمدند. در مهاباد قاضي فتاح عموي پدر قاضي محمد با برقراري ارتباط با مشروطهطلبان تبريز، گام پيش نهاد.در سنندج به دليل حضور شيخ محمد مردوخ کردستاني مشروطهخواهي حال و هواي ديگري داشت. در اين شهر، انجمنهاي مختلفي براي همراهي با مشروطهخواهان شکل گرفت که در هسته مرکزي آنها شيخ محمد مردوخ حضور داشت. گروهي ديگر از علماي سنندج و عدهاي از اعيان شهر، انجمن صداقت را تشکيل دادند. پس از رأيگيري مخفي در جلسه عمومي انجمن با رأي اکثريت اعضا، شيخ محمد مردوخ به رياست انجمن صداقت برگزيده شد. در بیانه افتتاحيه اين انجمن مشروطهطلب چنين آمده است: به تجربه ثابت شده اگر پادشاه خوب باشد ملت و مملکت را به اوج سعادت ميرساند و اگر بد باشد ملک و ملت را به اسفل السافلين مذلّت و ضلالت ميکشاند،بنابر اين، پيشوايان اسلام، قائدين اسلام و قائدين ملت،حفظ بيضه اسلام را منحصر به اين دانستهاند که سعي کنند پادشاه اسلام و سرچشمه اسلاميت مانند دوره خلفاء راشدين پاک و مسلمان باشد. يا اگر مسلمان پاک پيدا نشد لااقل شرط و قيدي براي رفتار و گفتار پادشاه نامسلمان قرار دهند که مسلمانان از اوضاع نامسلماني او مصون و محفوظ باشند. يعني خودسرانه و افسار گسيخته به جان و مال مردم نيافتد و عرض و ناموس جامعه را طعمه آتش هوا و هوس خود نسازد.[35]
مقصود اصلي کلمه مشروطه فقط و فقط همين است و بس که برگزيدگان و برجستهگان قوم به ترتيب مخصوصي انتخاب شده در يک مجمعي که آن را دارالشوراي مملکتي ميگويند جمع گردیده موادي چند براي محدود کردن اختيارات شاه مينويسند.آن موارد را قانون و اين ترتيب را ترتيب مشروطيت و آن دولت را دولت مشروطه ميگويند و مقصود و مرام ما پيشقدمان مشروطيت نيز همين است. که اساس پادشاه ناشايسته و حکام سوء مبدل به اساس مشروطيت شود که احدي بدون مجوز شرعي يا قانوني دخل و تصرف در اموال مردم نکند. امراء و حکام ظلم وتعدي نكنند. علما و قضات از جاده شريعت منحرف نشوند. احکام اسلامي را به معرض مزايده و بيع و شراء نگذارند. فتواي ناحق ندهند. ناسخ و منسوخ ننويسند. مال صغار و ايتام و اوقاف نخورند. براي خوردن مال مردم به حيلههاي شرعي و قيل و قال و کلاه کاغذي نپردازند. انتشار اين بيانيه که نخستين بيانيه براي تبليغ مشروطيت در کردستان بود،بمبي بود که عليه مستبدين ترکيد. با شروع فعاليت انجمن صداقت به تدريج و با مساعدت حاکم کردستان ثقهالملک علاوه بر صداقت، چندين انجمن ديگر همچون انجمنهاي حقيقت، کارگران،اخوت و صلاحت در شهر دائر گرديد.[36]
نقش این انجمن ها و نظایر آن باعث شد که که ورود سالارالدوله برادر محمدعلی شاه به غرب کشور که مدعی قدرت شاه بود،نقش کردها در جنبش مشروطه به شکل پررنگ تری تبلور یافت،زیرا،سالارالدوله با جلب حمایت سران ایلات کرد کلهر،پشتکوه،اردلان و … حمایت آنان را در براندازی دولت مرکزی به دست می آورد از جمله این سران،داودخان امیراعظم کلهر است در حالی که او، فرزندش جوانمیرخان را نخست با دویست تفنگ دار جهت نگهبانی باغ شاه در تهران فرستاد تا از شاه و دربار در برابر مشروطه خواهان حفاظت کنند اما دوادخان کلهر با پیش بینی سقوط قریب الوقوع شاه از حمایت وی دست کشید.با آغاز مخالفت سالارالدوله، به وی پیوست.سالارالدوله از کردستان به سوی کرمانشاه حرکت و آن را به تصرف در آورد،برادرش عضدالسلطان را به حکومت کرمانشاه گمارد و از طریق همدان، عازم تهران شد و ساوه را اشغال نمود اما در این شهر،از قوای یپرم خان شکست خورد.[37]سالارالدوله که یک بار دیگر به مناطق غرب آمده بود،با ادعای سلطنت بر خوزستان،لرستان،کردستان و کرمانشاه به ایران حمله کرد و اما مجددا از قوای یپرم خان شکست خورد.[38]
شکست سالارالدوله، داودخان را از جدال با دولت مرکزی منصرف نساخت بلکه او در صدد برآمد با سپاه چند هزاری خود تهران را بدون کمک و با وجود مخالفت رؤسای ایلات کرد پشتکوه و اردلان، فتح کند اما در شهر صحنه کرمانشاه، گرفتار سپاه دولتی شد و در این نبرد،داودخان و پسرش علی اکبر خان و بسیاری از نیروهایش کشته شدند.[39]غیر از تعداد محدودی چون داودخان کلهر،اغلب کردها با مشروطه خواهان همراه شدند و با آنان، باقی ماندند و از این رو،در اوج جدال بین شاه و ملت،شاهد ناکامی دربار در جلب کردهایی چون عباس خان چناری،نظرعلی امرایی و رحیم خان چلیبان لو در سرکوب انقلاب مشروطه ایم.کردهای بزرگی چون یارمحمدخان کرمانشاهی و حسین خان کلاهی در یاری رساندن به ستارخان و باقرخان در تبریز و هماهنگ کردن مشروطه طلبان با هم و مقابله با نیروهای ضد مشروطه در کرمانشاه، نقش برجسته ای داشته اند،[40]در عوض،مشروطه خواهان کرد به ویژه یارمحمدخان،دست رد به سینه سالارالدوله زدند.[41]
ناتوانی انقلابیون مشروطه در برآوردن انتظارات قبایل ترکمن آنان را به بازگشت مجدد محمدعلی میرزا به قدرت راغب ساخت.نخست، مذاکراتی بین آنان صورت گرفت که سرانجام منجر به پذیرش هفتاد صندوق اسلحه خریداری شده از سوئیس در گمش تپه اسدآباد توسط تراکمه بود.این سلاح ها توسط یک کشتی روسیه انتقال یافت و دولت روسیه از اقدامات محمدعلی میرزا حمایت می کرد و بیمی از قطع مستمری شاه مخلوع از سوی مجلس و دولت ایران نداشت.[42]قوای ترکمن به فرماندهی علی خان ارشدالدوله به سوی تهران به حرکت درآمد اما شکست خورد و به اسارت مشروطه خواهان درآمد و قبل از اعزام به تهران،به دستور یپرم خان اعدام گریدید و قبل از آن، اطلاعاتی مهم از ملاقات محمدعلی میرزا و سفیر روسیه در اتریش و چگونگی ورود او به میان ترکمن ها ارائه داد. شاید از دلایل همراهی ترکمن ها با ارشدالدوله، برگشت او از مشروطه بود که تصور بی کفایتی مشروطه طلبان در اداره کشور را برای ترکمن ها مهر تأیید می زد.[43]
[3]– همان، ص52.
[4]– محمدابراهیم باستانی پاریزی،تلاش آزادی(تهران:علم،1391) ص26.
[5]– احمد عربلو، گوشه هایی از روابط خارجی ایران(تهران:مدرسه،1386)ص12.
[6]– آبراهامیان، ص95.
[7]– عربلو،همان.
[8]– پرسی مولزورث سایکس، تاریخ ایران،ترجمه محمدتقی فخرداعی گیلانی،ج2(تهران:دنیای کتاب،1389)ص 598.
[9]– مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،همان، ص51.
[10]– اکبر هاشمی رفسنجانی،امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار(قم:دفتر انتشارات اسلامی،1363) ص 328.
[12] – علی اکبر وقایع نگار کردستانی،جغرافیا و تاریخ کردستان (تهران: توکلی،1384)ص339.
[13]– همان، ص340.
[15]– همان،ص342.
[17]– همان،ص344.
[18]– آبراهامیان،همان، ص79.
[19]– همان، ص82.
[20]– همان، ص84.
[21]– همان، ص87.
[22]– فریدون آدمیت و هما ناطق،فکر اجتماعی و سیاسی و انتقادی در دوره مشروطه(تهران:
آگاه،1356)ص183.
[23]– مصطفی ملکوتیان،زمینه ها،عوامل و بازتاب جهانی انقلاب اسلامی؛رهیافت فرهنگی
(قم:نشر معارف،1390)ص80.
[24]– آبراهامیان،همان، ص72.
[25]– ناظم الاسلام کرمانی،تاریخ بیداری ایرانیان،به اهتمام علی اکبر سعیدی(تهران:آگاه،1361)114-99.
[27]– همان، ص96.
[28]– مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،همان، ص114.
[29]– همان،ص114.
[30]– احمد کسروی،تاریخ مشروطه ایران(تهران:امیرکبیر،1378)ص59.
[31]– مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،همان، ص112.
[32]– همان، ص115.
[33]– همان.
1- حمید پارسانیا،حدیث پیمانه؛پژوهشی در انقلاب اسلامی(قم:معاونت امور اساتید،1376)222-220. 2-محمدمهدی شریف کاشانی،واقعات اتفاقیه در روزگار،ج1(تهران:نشر تاریخ ایران،1362)ص68.
1- محمد مردوخ کردستانی،تاریخ کرد و کردستان،ج2(سنندج:غریقی،بی تا)ص249-238.اسنادی از وقایع مشروطیت در کردستان و کرمانشاهان،به کوشش رضا آذری شهرضایی(تهران:مجلس شورای اسلامی،1385)ص205.
[36]-مردوخ کردستانی، همان. اسنادی از وقایع مشروطیت در کردستان و کرمانشاهان،همان.
[38]– همان،ص234
[39]– آیت محمدی(کلهر)،سیری در تاریخ سیاسی کرد به انضمام پیشینه تاریخی کردهای قم (تهران:پرسمان،1390)ص282.
[43]– همان، ص233.