سخنرانی دکتر سیدعبدالامیر نبوی*با موضوع "نخبه گرایی و عامه گرایی در جنبش های اسلام گرا" به همت انجمن مطالعات جهان اسلام و با همکاری پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در سالن اجتماعات پژوهشکده برگزار گردید.
در این جلسه که صبح روز چهارشنبه 25 اردیبهشت ماه انجام شد، دکتر نبوی، عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، سخنرانی خود را درباره جنبش های اسلام گرای جهان عرب، با تأکید بر تمایز دو رویکرد نخبه گرایانه و عامه گرایانه در سیاست آغاز نمود. از منظر وی، معمولاً رویکردی که حضور در عرصه سیاست و فعالیت سیاسی را محدود و منحصر به گروهی نخبه اجتماعی می داند رویکرد نخبه گرا ( Elitism) دانسته می شود که البته «نخبه سالاری» معادل مناسب تری برای آن است. نکته مهم آن است که این رویکرد اغلب جنبه تجویزی هم می یابد، زیرا فرض بر آن است که عموم مردم توانایی لازم برای درك خیر و مصلحت خود را ندارند. در مقابل، رویکرد عامه گرا یا پوپولیسم ( Populism) قرار دارد که اولویت را حضور و تعیین کنندگی خواست و اراده عامه مردم در امور مختلف، از جمله مسائل سیاسی، می داند.
بر این اساس، رویکرد پوپولیستی با حاکمیت و سیاستگذاری تعداد اندکی، تحت عنوان نخبه، سر ناسازگاری دارد و می خواهد اراده عموم که اغلب هم به حاشیه رانده می شوند، حاکم گردد. به نظر می رسد این دوگانه سازی (نخبه گرایی/ عامه گرایی) و ساخت نوعی تیپ ایده آل از دو رویکرد یادشده می تواند برای بحث حاضر مفید باشد، هرچند باید توجه داشت عالم واقع، در نهایت، پیچیده تر از چنین دوگانه سازی ها و تقلیل گرایی هایی است و با نتایج این بحث ها بایستی با قدری احتیاط برخورد کرد.
نبوی سپس با مبنا قرار دادن این چارچوب، سیر تطور جنبش های اسلامی اهل سنت در خاورمیانه عربی را بررسی کرد. به باور این پژوهشگر، جنبش های اسلامی معاصر، اعم از رادیکال و میانه رو، در بدو ظهور خود عامه گرا و ضدنخبگان حاکم بودند اما پس از تثبیت و تشدید تلاش برای کسب قدرت سیاسی خود به نوعی دچار وضعیت نخبه سالاری شدند. وی با استفاده از تعبیر گرامشینی هژمونی و تمرکز بر تجربه اخوان المسلمین مصر، ابعاد عامه گرایانه دعوت حسن البنّا را یادآور شد و اینکه این جنبش از ابتدا مرزبندی روشنی با قدرت های خارجی –به طور مشخص انگلیس – نخبگان سیاسی (حکومت سلطنتی) و مذهبی (الازهر) وقت ترسیم کرد و به نقد هژمونی حاکم پرداخت. البنا، در مقام موسس اخوان المسلمین مصر، در عین حال که رویکردی مسالمت آمیز و اصلاحی داشت، مخاطب خود را عامه مردم می دانست و دعوتش را هم از قهوه خانه ها و منازل شخصی، و نه از مساجد که به طور معمول زیر نظر الازهر هستند، شروع کرد. با این حال، در ادامه و پس از تثبیت سازمان و گسترش هواداران و به ویژه پس از مرگ بنّا که رهبری کاریزماتیك بود، خود اخوان دچار الزامات وضعیت جدید از جمله رقابت های درون و برون سازمانی شد. در اخوان، که به تدریج نوعی ساختار سلسله مراتبی متصلب پدید آمد، هرچند رابطه با حاشیه نشینان جامعه مصر حفظ شد، اما به تدریج منافع حزبی مقدم گردید و رقابت های درون سازمانی بر سر مسائل مختلف اوج گرفت. این اختلافات، گاه به بروز انشعاباتی مهم هم انجامید؛ مانند جدایی رادیکال هایی که بعداً در سازمان الجهاد الاسلامی تجمع کردند، یا میانه روهایی که حزب الوسط و حزب مصر قوی را تشکیل دادند. نقد مشترك همه این رادیکال ها و میانه روها آن بوده است که اخوان در درون خود دچار خودرأیی حزبی و نخبه سالاری متصلب است. در نتیجه، اخوان از پیگیری منافع و مصالح عامه ناتوان و رابطه اش با فقرا فقط برای جلب توجه و کسب رای است. همچنین اخوان نشان داده است برای حفظ موقعیت خود بسان یك بازیگر سیاسی عمل می کند و بیش از هر چیز دغدغه قدرت دارد.
بازیگری اخوانی ها بر اساس اصل بده –بستان و رعایت حساسیت های حکومت های مختلف مصر نکته ای نیست که به سادگی فراموش شود. در واقع، در همین چارچوب است که گردش درونی نخبگان در اخوان رخ می دهد و این جنبش دیگر نه نماینده خواست و اراده عامه مردم مصر که بسان یك بازیگر سیاسی یا تجلی منافع اعضای یك باشگاه عمل می کند.
این تحول و تجربه، البته، منحصر به بخش میانه روی جریان اسلام گرایی در جهان عرب نبوده است، بلکه اسلام گرایان رادیکال نیز به نوعی دچار این وضعیت شده اند. درست است که اسلام گرایان رادیکال تاکید بسیاری بر برابری همه افراد در برابر خداوند داشته اند و مطابق با اندیشه خود با هرگونه سلطه مخالفت کرده اند و حتی از همین منظر عملکرد میانه روها را مورد نقد قرار داده اند، اما در اندیشه آنان نیز رگه هایی از گرایش به نخبه سالاری وجود دارد. شاید ریشه این مساله را بتوان در بحث سیدقطب در مورد پیشتازان امت دید که
مسلمانانی فداکار هستند که خود را وقف جهاد و مبارزه با سلطه جاهلی می کنند. بحث سیدقطب در این زمینه حاوی نوعی سوگیری تجویزی و آشکارا مشابه دیدگاه لنین درباره نقش پیشتازانه حزب است. وی اگرچه با هرگونه مرزبندی و رده بندی میان افراد که برآمده از شریعت نباشد مخالفت می کند، ناخواسته راه را برای شکل گیری همان مرزبندی ها و حاکمیت اراده تعداد معدودی در جامعه باز می کند. عملکرد بعدی اسلام گرایان رادیکال نیز موید چنین امری است، چنان که اعتماد به رهبران مبارزه جو بدانجا می رسد که برداشت و اراده آنان به جای متون و نصوص می نشیند و آنان می توانند با استناد به تقدس هدف، تصمیم گیری ها و رفتارهایشان را توجیه کنند. در این باره می توان جواز کشتار غیرنظامیان در جنگ و جهاد را یادآور شد که اسلام گرایان رادیکال بدان قائلند، در حالی که عموم فقهای شیعه و سنی نسبت به این مساله حساسیت و کمال احتیاط را به خرج داده اند. به عبارت دیگر، اسلام گرایی رادیکال که همواره بر بازگشت به اسلام راستین، اجرای شریعت و نمایندگی خواست مردم مسلمان تاکید داشته است، پایه گذار هژمونی جدیدی می شود که در محتوا با هژمونی و مرزبندی های سابق تفاوتی ندارد و حکومت همچنان در انحصار تعدادی معدود باقی می ماند.
در پایان، برخی از حاضران از جمله دکتر مرتضی بحرانی، عضو هیأت علمی، و دکتر ماشاءالله یوسفی، همکار علمی پژوهشکده، نکاتی را عمدتاً پیرامون مباحث نظری مطرح شده در جلسه عنوان کردند.
* دکتر سید عبدالامیر نبوی پژوهشگر ارشد در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی عضو هیئت علمی پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي (وزارت علوم، تحقيقات و فناوري) می باشد. حوزه مطالعاتی دکتر نبوی مسائل خاورمیانه و جنبش های اسلامی است و کتاب و مقالات زیادی به فارسی و انگلیسی در مجلات معتبر داخلی و بین المللی به چاپ رسانده و در کنفرانس های متعدد ملی و بین المللی شرکت کرده است. آخرین آثار پژوهشی وی عبارتند از: "مفاهيم و مسائل بنيادين خاورميانه"،(نشر دانشگاه امام صادق، 1389)؛ "اسلامگرایی رادیکال و سنجش معنا در حوزه سیاسی"، (فصلنامه سیاست، پاییز 1389)؛ "پدرسالاري جديد در خاورميانه عربي؛ درآمدي بر انديشه هشام شرابي" با همکاری دكتر مرتضي بحراني، (فصلنامه مطالعات بينالمللي، تابستان 1389).
منبع: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری