مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
سخن تاریخ و ایران سیاوش یا ایران امام حسین (علیه السلام)؟

 

یکی از مهم‌ترین سئوالات در «الهیات فرهنگ» ربط و نسبت بین «دین و فرهنگ» است؛ اینکه آیا دین در تقابل با فرهنگ است، یا دین در تعلق به فرهنگ است، و یا اینکه دین در نسبتی دیالکتیک با فرهنگ‌های زمینه‌ای قرار دارد. ریچارد نیبور در کتاب بسیار مهم «مسیح و فرهنگ» (Christ and Culture) به روابط پنج‌گانۀ ممکن بین «مسیح و فرهنگ» پرداخته است و سرانجام مبنای «دگرگونی» (transforming) دین را برای فرهنگ اتخاذ کرده و گفته است که دین یا مسیحیت، فرهنگ را دگرگون می‌کند (از نقطۀ a به نقطۀ b می‌برد). راقم این سطور در کتاب «تنوع و تمدن در اندیشه اسلامی» از این نظریه نیبور عبور کرده و رابطۀ «شکوفایی» (flourishing/blossoming) را مطرح کرده، اینکه ادیان مدنی و شهری همچون اسلام، فرهنگ‌های تمدنی همچون فرهنگ ایرانی را دگرگون نمی‌کند یا آن را تغییر نمی‌دهد (مثل تأثیر اسلام در فرهنگ جاهلی اعراب نیست)، بلکه چنین دینی چنان فرهنگی را شکوفاتر کرده و بدان عمق می‌بخشد (از نقطۀ a1 به نقطۀ a2 می‌برد). به بیان دیگر در این رویکرد، دین می‌آید فرهنگ انسانی را انسانی‌تر می‌کند. انسانی‌تر شدن فرهنگ انسانی نیازمند به راهنمایی‌های وحیانی است.

حال در این رویکرد، سئوال این است که فرهنگ سوگ ایرانیان، فرهنگ سیاوشی (سوگ سیاوش) است یا فرهنگ امام حسین ع بوده است؟ آیا بین این دو فرهنگ قبل از اسلام و بعد از اسلامِ ایرانیان تضاد و تقابلی وجود داشته یا نه؟ به نظر می‌رسد که فرهنگ سوگ‌نشینی ایرانیان برای امام حسین علیه السلام، در تقابل با روح حماسی و معنوی اسطورۀ ایرانیان در باره مظلومیت حماسی سیاوش و سوگ‌نشینی ایرانیان برای رنج‌ها و آلام سیاوش نبوده، بلکه نسخه‌ای متعالی‌تر، عمیق‌تر، عاشقانه‌تر و البته عقلانی‌تر از یک مظلومیت حماسی است که در تاریخ رنج‌ها شکل گرفته است (در این باره ببینید کتاب «رنج عرفانی و شور اجتماعی»). ایرانیان در وضعیت شعور تمدنی‌شان، سوگ‌نشینی برای اباعبدالله را جایگزین سوگ‌نشینی برای سیاوش کرده‌اند.

با این توضیح کوتاه، باید بدین نکته توجه کرد که در نسبت دین مدنی و جهانی همچون اسلام، و فرهنگ تمدنی همچون فرهنگ ایرانی، نسبت بین فرهنگ ایرانیان و دین اسلام نه نسبت تقابل و تضاد بوده و نه نسبت تعلق بوده است (اینکه دین امری فرهنگی شده باشد و به امور زمینی و فرهنگ تقلیل یافته باشد)، بلکه رابطه‌ای دو سویه بوده بدین صورت که در آن، دگرگونی فرهنگیِ ایرانیان نه در تغییر ارزش‌های انسانی و اخلاقی ایرانیان (از a به b)، بلکه در تعمیق ارزش‌های اخلاقی و انسانی ایرانیان رخ نموده است. به بیان دیگر، در نقطۀ پیدایش فرهنگ سوگ‌نشینی برای امام حسین ع، مصائب و آلام متعالی در عاشورا و یاد این مصائب در ایران صدر اسلام، مایۀ برانگیختگی گنجینه‌های انسانی، فطری، اخلاقی ایرانیان شده است (توجه کنید به معنای «لیثیروا لهم دفائن العقول»). از این رو و در این رویکرد، تضاد و تقابلی بین دین و فرهنگ، بین امت و ملت، و یا بین ایران و اسلام وجود نداشته است. هر کجا اسلام بوده فرهنگ ایرانی رشد کرده و عمق یافته، و هر کجا فرهنگ تمدنی ایرانیان بوده، اسلام نیز در پرتو مخاطبین تمدنی خود، در سطوح تمدنی درخشیده و لایه‌های عمیق معنایی آن آشکارتر گشته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *