دو نفر از مامورین حکومت، سواره در زمین زراعی تاختند و مقداری از آن مزرعه را پایمال کردند.
زارع بیچاره گفت: آخر چرا به این کشت و زرع خرابی می آورید؟
گفتند: از کدخدای ده دستخط داریم.
گفت: باکی نیست. سپس سگش را رها کرده و
به طرف آن دو مامور اشاره کرد.
سگ نیز به آن دو پرید و لباسشان را درید.
التماس کردند که بیا سگت را بگیر.
گفت: دستخط کدخدا را نشانش بدهید می رود.
بزم ایران، ص26.