مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و سهم آل بویه در پاسداشت و بازیابی هویت ملی

 

عباس پناهی، دانشیار تاریخ و مطالعات ایران‌شناسی دانشگاه گیلان گفت: از نظر محتوایی در مقالات کتاب «نقش و کارکرد بویهیان در گستره ایران و جهان اسلام» به تمامی حوزه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و هنری عصر آل بویه پرداخته شده است، به گونه‌ای که این اثر نوعی دایره‌المعارف خلاصه شده از جامعه عصر بویهی را بازنمایی می‌کند.

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): بویهیان یکی از مهم‌ترین دودمان‌های کهن ایرانی در تحولات تاریخی ایرانِ پس از اسلام است که از دل کوهستان و جنگل‌های دیلمستان تاریخی برخاسته و با توجه به مهارتی که در جنگجویی از دوران کهن تا سده‌های میانه تاریخ ایران در زمینه نظامی‌گری و همچنین فن کشورداری اندوخته بودند، توانستند بر پهنه بزرگی از ایران مرکزی، شمالی، باختری همچنین مرکز خلافت عباسی چیره شده و علاوه بر تسلط سیاسی بر خلافت عباسی، همزمان با به تضعیف کشاندن آنان، کارکردهای مهم سیاسی را در تاریخ ایران پس از اسلام به نام خود ثبت کنند. مجموعه مقالات «نقش و کارکرد بویهیان در گستره ایران و جهان اسلام»، از سوی انتشارات سپیدرود و به کوشش عباس پناهی، دانشیار تاریخ و مطالعات ایران‌شناسی دانشگاه گیلان منتشر شده است. با عباس پناهی مولف این کتاب گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

کتاب «نقش و کارکرد بویهیان در گستره ایران و جهان اسلام» دستاورد همایش ملی «جایگاه آل بویه در تاریخ و فرهنگ ایران و جهان اسلام» است، در این مقاله‌ها تا چه میزان به فرهنگ، تاریخ، اقتصاد و سیاست پرداخته شده است؟

در این مجموعه مقالات ۴۶ مقاله برگزیده درباره آل‌بویه منتشر شده است. علاوه بر مقالات پژوهشگران ایرانی که از سراسر کشور در این رخداد علمی مشارکت داشته‌اند، یک مقاله از پژوهشگری پاکستانی نیز منتشر شده است. از نظر محتوایی در مقالات به تمامی حوزه‌های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و هنری عصر آل بویه پرداخته شده است، به گونه‌ای که این اثر نوعی دایره‌المعارف خلاصه شده از جامعه عصر بویهی را بازنمایی می‌کند.

ستایش «رواداری» در «زمامداری» آل بویه در این کتاب چگونه تبیین شده است؟

آل بویه با وجود اینکه شیعه بودند ولی می‌کوشیدند تا حد امکان خود را در دربار و در میان مذاهب گوناگون بی‌طرف نشان دهند و حضور وزرایی از ادیان گوناگون در دربار آنها گواه این سخن است‌. کم‌وبیش در بیشتر شهرهای مهم ایران، گروه‌های مسیحی، یهودی، زردشتی، سُنی، دراویش و صابئین حضور داشته و آیین‌ها و مراسم دینی خود را برپا می‌کردند. نصربن هارون از مهمترین وزرای عضدالدوله مسیحی بود. یک مسیحی به نام ابوسعد اسرائیل بن موسی دبیر عمادالدوله بود که جایگاهی درحد وزیر داشت و یک مسیحی دیگر به نام ابن‌رزق نیز کاتب عضدالدوله بود. همچنین عضدالدوله دستور داد تا کلیساها بازسازی شوند. در منابع از دو زردشتی، یکی ابونصرخواشاذ خازنِ عضدالدوله و از معتمدین او و دیگری ماهک پسر بنداریِ رازی از دبیران معزالدوله نام برده شده است. شاپوربن اردشیر که از نام خود و پدرش هویداست که زردشتی (یا دست‌کم زردشتی‌زاده) بوده وزیر صمصام‌الدوله و بهاءالدوله بود. در روزگار بویهیان ارتباط میان دانشمندان مسلمان و زردشتی خوب بوده و آمده است که ابن ندیم (نویسنده الفهرست) اصول دین زردشتی و مشکلات زبان و فرهنگ ایران باستان را از موبدی به نام اِمید می‌پرسید. درباره توده مردم نیز امرای آل بویه در ری و شیراز برای همزیستی و آشتی میان زردشتیان و مسلمانان این شهرها تلاش‌هایی کردند. نیز از یک دبیر صابئی به نام ابراهیم بن هلال صابی نام رفته که رئیس دیوان رسائل شد.

رواداری و تسامح بویهیان در گسترش دانش و ادب اثر بسیار داشت، به شکلی که آدام متز آن را عامل رنسانس اسلامی و رشد چشمگیر در خلافت اسلامی دانسته است. این دوره را «از حیث علوم عقلی مهمترین قرن اسلامی و از قرن‌های طلایی تاریخ علوم» خوانده است. در دوران بویهیان میراث فلسفی و جهان شناختِ فیلسوفانِ مهم سده‌های نخستین اسلامی- از ابوالعباس ایرانشهری و سرخسی خراسانی تا زکریای رازی و ابونصر فارابی- به ابوسلیمان سجستانی (سیستانی)، مکتب اخوان‌الصفا، مسکویه رازی و پورسینا منتقل و پاسداری شد. این میراث بخش مهمی از فرهنگ، حکمت و جهان‌بینیِ ایرانشهری را با فلسفه یونان آمیخته و به روز کرده بود که با فروپاشی آل بویه و چیرگی ترکان سلجوقی و جهان‌بینی اشعری- عربی رو به افول نهاد.

تداوم اندیشه ایرانشهری و هویت ایرانی در دوره آل‌بویه یکی از موضوعاتی است که در این کتاب مورد توجه نویسندگان مقالات قرار گرفته است، آل بویه به عنوان نخستین دولتِ پایدارِ ایرانی تبارِ پس از اسلام در خصوص اندیشه سیاسی ایرانشهری دارای چه رویکردی بودند؟

دولت آل بویه که در سده‌های ۴ و ۵ ه.ق. بر بیشتر بخش‌های شمالی، مرکزی، جنوبی و غرب ایرانشهر حکومت کرد، نخستین دولتِ پایدارِ ایرانی تبارِ پس از اسلام بود که توانست گستره قلمرو ایرانشهرِ ساسانی را – به جز خراسان، مرو و سیستان– به دست بگیرد. کمک به گسترش تشیع، تاکید نکردن بر زبان فارسی و شاهنامه‌نویسی و نیز پذیرش خلافت اسلامی از سوی بویهیان، از دلایل کم توجهیِ تاریخ‌پژوهان و ایران‌شناسان به ایرانگراییِ این دولت بوده است. در این کتاب با تحلیل چراییِ کم توجهی به زبان فارسی، با نشان دادن دیگر عناصر مهم هویت ایرانی / ساسانی در این دوره، نقش و سهم دولت آل بویه در پاسداشت و بازیابی هویت ملی / ایرانی و انتقال فرهنگ و هویت ایرانِ ساسانی به دوران اسلامی را آشکار سازد. به نظر می‌رسد از میان عناصر هویت ایرانی در این دوره؛ تشکیل دولت ایرانی، تبارسازی، آیین‌های ایرانی، معماری ایرانی، رواج تشیع و تصوف در کنار رواداریِ و تساهلِ دینی و علمی، مهمتر و کارآمدتر بوده‌اند، که این جستار به تبیین آنها پرداخته است.

جغرافیای تاریخی منطقه دیلمان (خاستگاه آل‌بویه) از منظر مورخان و جغرافی‌دانان مسلمان در عصر آل‌بویه چگونه بوده است؟

دیلم، زادگاه بویهیان، پیش از اینکه در سده‌های نخستین اسلامی تبدیل به سرزمینی ترسناک برای حکومت‌های عرب و برخی از امیران ایرانی وابسته به خلافت شود، در عصر باستان، یکی از ایالات مهم ساسانیان شمرده می‌شد که پیشتر «پتشخوارگر» و قلمرو حکومت گیلانشاه، از پادشاهان باستانی این سرزمین بوده است. عزت‌الله فولادوند در کتاب دیلمیان و امیران فولادوند درباره این قوم باستانی و جنگجو می‌نویسد: دیلمیان به سبب زیستگاه پرمهابت و درشتناک خود- جهان البرز- و صعوبت معیشت و سختی گذر، مردمی بوده‌اند ورزیده و پرتلاش و مبارز و شجاع، دارای کنش و منشی به پاکی و آزادگی و سرافرازی طبیعت پیرامون خود. به همین سبب، شورش و طغیان و ستیز و تسلیم‌ناپذیری در برابر بیگانه، صفت اصلی و ذاتی آنان به حساب می‌آمده است. بعدها دیلمیان جزو جنگجویان ماهر ارتش ساسانی قرار گرفتند و مهارت آنها در جنگ، موجب اهمیت دسته دیلمی در سپاه ساسانی شد. حتی در ماجرای تصرف تیسفون توسط امپراتور روم، کاروس و کشته شدن وی با زوبین جنگجوی دیلمی، در قلمروی امپراتوری روم نیز به شهرت زیادی رسیدند.

دیلم و دیلمستان، سرزمین پهناوری بوده است که از باختر به سفیدرود و از خاور به چالوس کشیده شده بود و در بخش‌های کوهستانی، البرز را در دل خود جای داده بود. البته دیلم بزرگ از سفیدرود تا رود سُرخانی (چابکسر امروزی) و دیلم خاصه از این پهنه تا چالوس کشیده بوده است. دیلم از جنوب با کلاردشت، طالقان، الموت و قزوین همسایه بوده است. پس از حذف حکومت‌ها و امیران دیلمی، از سده نهم ه.ق، دیلمیان با اینکه از نظر سیاسی و نظامی فاقد قدرت بودند، به حیات فکری خود در تاریخ ادامه دادند.

با وجود ایفای نقش مهم نظامی دیلمیان در فتوحات ساسانیان، به ویژه در عصر انوشیروان با تصرف یمن برای شاهنشاهی ساسانی توسط سواران دیلمی و ماجرای پیوستن چهارهزار جنگجوی دیلمیِ سپاه رستم فرخزاد به اعراب در جنگ قادسیه که طبری آن را گزارش کرده، نمی‌توان درستی آن را تایید کرد؛ در صورت صحت این واقعه، ممکن است رویگردانی جنگجویان دیلمی از شاهنشاه به جهت بحران دهه‌های پایانی ساسانیان و نقش مخرب موبدان در آشفته کردن ساختار کشور مربوط باشد.

آنان پس از چیرگی‌های نخستین اعراب بر ایران، به زودی در برابرشان ایستادگی کردند و تا اندازه‌ای خوف بر اندامشان انداختند؛ به طوری که با شنیدن نام دیلمیان، لرزه بر پیکرشان مستولی می‌شد. به همین دلیل، برای حفاظت از قلمرو ایران مرکزی، پایگاه ثابت نظامی در قزوین برای دفع هجوم‌های میلیشیایی (شبه نظامی) دیلمیان در برابر اعراب تأسیس کردند. آنچه از کارنامه دیلمیان در برابر اعراب مسلمان می‌توان دریافت، این است که سرزمین دیلم، به جهت جان‌فشانی آنان هرگز توسط اعراب فتح نشد و در نتیجه، به پایگاهی ضدامویان و عباسیان که همه مخالفان خلافت‌های عربی را در در خود پناه می‌داد، تبدیل شد. از این منظر، آهنگ فروپاشی خلافت عباسی با این دیپلماسی دیلمیان در برابر اعراب نواخته شد و بعدها با گسترش قدرت علویان و صفاریان بر ضعف خلافت افزوده شد و سرانجام با تصرف بغداد توسط بویهیان، ناقوس مرگ خلافت عباسی نواخته شد.

آیا پیش از بویهیان خاندان دیگری در این منطقه سکونت داشتند؟

پیش از برخاستن بویهیان از دیلم، یکی از دودمان‌های کهن حکومتگر در دیلمان و گیلان، جستانیان بودند. این خاندان توانستند سیصد سال یعنی تا سده چهارم هجری بر بخش بزرگی از دیلمان حکمفرمایی کنند. جستانیان با قیام حسن بن زید در تبرستان، بخشی از نیروهای نظامی گیل و دیلمی خود را در اختیار آنان قرار دادند و با این اقدام جبهه جدید در برابر خلافت در شمال ایران گشودند. هدف جستانیان از این اقدام، در فشار قرار دادن خلافت عباسی و رهایی دیلم از هجوم‌های مکرر گماشتگان عباسیان به این سرزمین بوده است. پس از جستانیان، تیره‌های دیگری از اقوام دیلمی نظیر زیاریان و سپس بویهیان به قدرت رسیدند. تمامی این سلسله‌ها نگرشی ضد خلافت داشتند.

در اواخر سده سوم ه.ق، بویهیان با توجه به تجربه‌های نظامی‌ای که اندوخته بودند، به راحتی بر مناطق مرکزی ایران ایران چیره شدند و سرانجام احمد بویهی عضو کوچک این خاندان به تصرف بغداد دست یافت. وی با این اقدام، مهر پایانی بر سلطنت ظاهری خلافت عباسی نهاد و پس از آن با به دست گرفتن دستگاه خلافت و تحت فشار قرار دادن خلفا، بلایی بر آنها نازل کردند که تنها مرگ خود را از خداوند تمنا می‌کردند. بویهیان علاوه بر تسلط سیاسی برخلافت عباسی، با رودررو قراردادن فرهنگ شیعی در برابر فرهنگ سنت مورد حمایت خلافت، به تضعیف مبانی قدرت مذهبی‌شان اقدام کردند. در حقیقت، تشیع که در این زمان به شدت تضعیف شده بود، با قدرت‌یابی بویهیان جانی دوباره گرفت و با حمایت آنان بود که مبانی فکری و نظری شیعیان جمع‌آوری و تدوین شد. امروز، بخش بزرگی از بانک اطلاعاتی و مبانی فکری شیعیان نتیجه کارکرد فرهنگی بویهیان است.

آیا فرهنگ باستانی ایرانی در دوره آل بویه احیاء شد؟

با توجه به ریشه ایرانی و دیلمی بویهیان، آنان بار دیگر به تجدید حیات فرهنگ باستانی و شاهنشاهی ساسانی، به ویژه در عصر عضدالدوله اقدام کردند، اما شوربختانه مرگ زودهنگام وی مانع از به بار نشستن افکار و برنامه‌های وی برای تجدید حیات فرهنگ باستانی ایرانی در آن زمان شد. بعدها با تسط ترکان بر فلات ایران و میراث بویهیان، اندیشه ایرانشهری مورد حمایت عضدالدوله به فراموشی سپرده شد. هرچند از نظر فلسفه سیاسی، تمامی حکومت‌های ایران با هر منشأیی که داشتند، میراث‌دار اندیشه سیاسی ایرانشهری شدند؛ زیرا آنان با واگذاری نهاد وزارت به دیوانسالاران ایرانی، خود تنها به سلطنت اکتفا کرده و بوروکرات‌های ایرانی نیز به عنوان وارث فکری و سیاسی فلسفه سیاسی عصر باستان، تداوم‌دهنده آن شدند. در این دوره، صاحب بن عباد، نماینده موفق و برجسته وزرای ایران عصر بویهی به شمار می‌رود که بعدها میراث فکری خود را به عصر سلجوقیان منتقل کرد.

میراث بویهیان برای ایرانیان، یادآور فرهنگ غنی پهنه گسترده جهان ایرانی بوده است که علاوه بر ضربه بر پیکر سیاسی و مذهبی خلافت، بستر دوباره خیزش فرهنگی ایران را در سراسر این پهنه ایجاد کرد؛ به گونه‌ای که با حذف بویهیان، این حرکت حتی در دستگاه حاکمان ترک‌نژاد از حرکت باز نایستاد.

پس از سرنگونی آل بویه در بغداد و نواحی داخلی ایران، امیران دیلمی کوچکی در کوهستان‌های مرکزی البرز به حیات خود ادامه دادند. از نظر سیر تاریخی، در بخش‌های کوهستانی دیلم نخست جستانیان بین سال‌های ۲۱۰ ه.ق. تا ۴۵۰ ه.ق. دیلمان را تحت نفوذ و قدرت خود داشتند، سپس اسماعیلیان نزاری پس از تسلط بر البرز جنوبی بر این مناطق دست یافتند. پس از ضعف نزاریان از قرن ششم ه.ق به بعد، دیلمان جولانگاه امیران کوچک محلی این سرزمین شد. فقدان قدرت مرکزی نیرومند موجب شد تا قدرت‌های کوچک محلی دیلمان با یکدیگر وارد جنگ‌های فرسایشی شوند. از این قدرت‌های محلی می‌توان به خاندان هزاراسبیِ اِشکور اشاره کرد که با اِستنداران رستمدار، کیاییان زیدی و سایر رقبای محلی گیلان و دیلم در جنگ بودند. سرانجام خاندان کیایی توانستند در قرن نهم ه.ق. بر تمامی دیلمان مسلط شوند و از این زمان قدرت سیاسی دیلمیان در تاریخ به فراموشی سپرده شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *