بر اساس یک خاطره، یک خبر و پنج گزارش حکومتی
با فرارسیدنِ ماه محرم و انتشار پیام امام خمینی در بهرهگیری مبارزان، واعظان و سخنوران از این ماه برای آشکار کردن چهره واقعی حکومت پهلوی، مبارزات و راهپیماییها و تظاهرات مردم از رشد و شدت و جمعیت بیشتری نسبت به گذشته برخوردار شد. آنگونه که در تظاهرات تاسوعا و عاشورا (19 و 20 آذر 1357) بیشتر مردم تهران شرکت کردند و علیه حکومت پهلوی شعار دادند و به نوعی رفراندوم برگزار کردند. شهر دامغان نیز همچون بسیاری دیگر از شهرهای کشور تحت تأثیر ایام عزاداری سیدالشهدا و پیام امام خمینی، چهره دیگری به خود گرفت و مبارزات و راهپیماییها بیشتر شد. این بدان دلیل اهمیت دارد که تا پیش از فرارسیدن محرم، نیروهای هواخواه و طرفدار حکومت پهلوی جایگاه و فعالیت و حضور ویژهای در شهر داشتند، بدان حد که به نظر میرسد شهر در اختیار و کنترل نیروهای طرفدار شاه بود و ساواک بارها از حضور آنها در سطح شهر سخن گفته بود. از جمله در 30 آبان 1357 پس از آن که در ساعت 16 تعدادی از مخالفان حکومت به صورت پراکنده تظاهرات کرده و با مداخله پلیس متفرق شدند، «عدهای از قریه حیدرآباد با چوب و چماق به شهر وارد و با دادن شعارهای ملی و جاوید شاه در خیابانها به راهپیمایی پرداخته و از افراد وطنپرست دامغان نیز به آنان ملحق شده که در نتیجه درگیریهایی بین موافقین و مخالفین روی داده و وطنپرستان شیشههای مغازههایی که عکس [امام] خمینی در آن نصب شده بود شکسته و در این میان علی آراسته که از افراد متعصب افراطی طرفدار [امام] خمینی میباشد و دارای سوابقی در ستاد نیز است از پشت سر مورد حمله یکی از وطنپرستان قرار گرفته و با قمه ضربهای به سر وی وارد شده است که باعث خونریزی گردیده و وی را به شهربانی اعزام داشتهاند. در این تظاهرات کلیه افراد وطنپرست دامغان شرکت داشته و انعکاس مطلوبی به جای گذاشته است.»[1]
سپس در اول آذر 1357 مأمور ساواک طی گزارشی با عنوان «تظاهرات ملی و میهنی روستائیان و شهرنشینان شهرستان دامغانِ استان سمنان» مینویسد: « از ساعت 8 [صبح] روز 1/9/1357 عدهای حدود هزار نفر از روستائیان و شهرنشینان دامغان استان سمنان در شهر مذکور به تظاهرات ملی و میهنی پرداختهاند. متظاهرین با در دست داشتن تمثالهایی از حضرت علی(ع) و شاهنشاه آریامهر مبادرت به دادن شعارهای «جاوید شاه» و «دریغ است ایران که ویران شود» داده و شیشههای مغازههایی که عکس [امام] روحالله خمینی به آنها نصب بوده شکستهاند. ضمناً عدهای از روحانیون و افراد قشری متواری شده و به منزل محمدعلی عالمی روحانی تندرو و طرفدار [امام] روحالله خمینی پناه بردهاند. مقارن ساعت 13 روز مذکور، تظاهرکنندگان تلگرافی مبنی بر پشتیبانی از رژیم مشروطه سلطنتی ایران و قانون اساسی به مرکز مخابره کرده و سپس متفرق شدهاند.»[2] به گزارش مجله اطلاعات هفتگی «گروهی چماق به دست که از حمایت مأمورین انتظامی برخوردار بودند به چند مغازه و اتومبیل حمله کردند. آنها از مردم به زور میخواستند به نفع دولت شعار بدهند.»[3]
در 2 آذر نیز تظاهرات مشابهی برپا گردید که شعارهای «زنده و جاوید باد سلطنت پهلوی، چو ایران نباشد تن من مباد، دریغ است که ایران ویران شود» سرداده میشد. همچنین در سوم آذر تظاهراتی در دامغان برگزار شد که همچون دیگر راهپیماییهای طرفداران حکومت، با تدارک و حمایت مقامات و نیروهای انتظامی منطقه به ویژه ژاندارمری انجام گرفت و طبق دستورالعمل حکومتی صادره برگزار گردید.[4] به نوشته روزنامه اطلاعات در همین روز «گروهى چماق بدست که از سوى مأموران انتظامى حمایت مىشدند، به چند مغازه و اتومبیل در دامغان حمله بردند و شیشههاى آنها را در هم شکستند. در دامغان گروههاى موافق دولت دست به تخریب و آتشسوزى زدند. تظاهرکنندگان که از روستاهاى شاهرود و دامغان به این دو شهر اعزام شدهاند، از رانندگان اتومبیلها میخواستند که شعارهاى به نفع دولت بدهند در غیر اینصورت شیشههاى اتومبیلهاى آنها را میشکستند.»[5] خبرگزاری پارس نیز گزارش داد که در این روز، چند گروه معدود در حمایت از رژیم در چند خیابان راهپیمایی کردند.[6]
سرگرد نسیم؛ رئیس شهربانی دامغان هم طی گزارشی به رئیس اداره اطلاعات شهربانی کل کشور، از فعالیت تعدادی از روحانیون مخالف حکومت مینویسد، ولی در ادامه میآورد که «اکثر به اتفاق اهالی این شهرستان مردمی شاهدوست و میهنپرست بودند و هرگاه واعظی بالای منبر به شاهنشاه دعا نمینمود، از وی توضیحات میخواستند» سپس میافزاید: «پس از تظاهرات روزهای 30 [آبان] الی سوم [آذر] که مدت چهار روز متوالی از ناحیه وطنپرستان و شاهدوستان در این شهرستان برقرار بودند، کسبه با نصب تمثالهای شاهنشاه آریامهر و خاندان جلیل سلطنت و برافراشتن پرچم و چراغانی، جشن و سرور برپا نمودند و حتی اهالی از رفتن به نماز جماعت خودداری و فقط عده قلیلی از پیرمردان و بانوان مسن جهت ادای نماز در مسجد حاضر میگردیدند و اهالی پی به اشتباهات خود بردند.»[7]
روزنامه بورس هم تظاهرات آنها را با تیتر «تظاهرات ملی و میهنی» این گونه روایت کرد: «بیش از ده هزار نفر از مردم دامغان طى تظاهرات پرشکوهى ضمن اعلام جانبازى و فدارکارى در راه شاهنشاه آریامهر و پشتیبانى از رژیم سلطنت و قانون اساسى با دادن شعارهاى ملى و میهنى در خیابانهاى این شهر به حرکت درآمدند. تظاهرکنندگان نخست در میدان ششم بهمن این شهر اجتماع کردند و پس از برافراشتن پرچم در حالی که تمثالهایی از مولاى متقیان حضرت على و شاهنشاه آریامهر در دست داشتند با شعارهاى «جاوید شاه» و «برقرار باد سلطنت پهلوى» از چند خیابان این شهر گذشتند و در پایان قطعنامهاى صادر کردند. در این قطعنامه مردم دامغان پشتیبانى خود را از شاهنشاهى و قانون اساسى اعلام نمودند.[8] به گزارش خبرنگار روزنامه بورس «عصر روز چهارشنبه [اول آذر 1357] نیز تظاهرات وسیعى به طرفدارى از دولت از سوى مردم دامغان برپا شد و تا ساعت 8 بعدازظهر ادامه داشت.»[9]
واکنش نیروهای انقلابی نسبت به اینگونه راهپیماییها، حضور فعال و تقابل با آنها از طریق سردادن شعارهای ضد پهلوی بود. حسین سهمی متولد 1340 از جوانان انقلابی دامغان در خاطراتش میگوید: «دیگر مردم نمیترسیدند و مخالفت با رژیم شاه علنیتر شده بود. فعالیتهای نیروهای انقلابی هم رنگ و بوی جدیتری به خود گرفته بود. رژیم شاه هم هرچه در چنته داشت رو کرد. یک روز تعدادی از طرفداران رژیم در شهر جمع شدند و با حمایت نیروهای شهربانی به نفع شاه شعار دادند. عمده شعارشان «جاوید شاه» بود. ما هم در مقابل آنها، شعار «مرگ بر شاه، درود بر خمینی» میدادیم. تعداد زیاد نیروهای مخالف شاه باعث شد آنها خیلی زود میدان را خالی کنند و دیگر ادامه ندهند.»[10]
با فرارسیدن ماه محرم (11آذر1357) و سپس تاسوعا و عاشورا، تظاهرات علیه شاه در کشور فراگیر شد و دامغان هم با کمی تأخیر به جمع شهرهای انقلابی پیوست. تا پیش از این، راهپیماییها در دامغان چندان خونین و همراه با شهید و مجروح نبود، اما در تظاهراتی که در خلال برپایی مراسم عزاداری یازدهم محرم مطابق رسمی قدیمی و سنتی برگزار شد، واقعهای خاص در تاریخ انقلاب شهر دامغان رقم زده شد. خوشبختانه از این واقعه خونین یک خاطره و یک خبر مطبوعاتی و پنج گزارش مراکز انتظامی و امنیتی حکومت پهلوی در اختیار داریم که میتواند کمابیش ماجرای آن روز را از نگاههای مختلف به تصویر بکشد.
طبق سنتی قدیمی در این ایام مردم روستاهای اطراف به شهر دامغان میآمدند و در عزاداریها شرکت میکردند. مطابق خاطرات حسین سهمی در عزاداری خاص یازدهم محرم سال 1357 ش (21 آذر) «مردم اکثر روستاها برای شرکت در مراسم به شهر آمدند. در ادامه مراسم عزاداری، نخل تکیه محله شاه حرکت داده شد. نیروهای انقلابی از ابتدای حرکت شعارهای انقلابی سردادند. در مسیر راهپیمایی، افراد زیادی به جمعیت پیوستند. حدود دو ساعت بعد، جمعیت معترض به نزدیکی مقبره بُکَیر بن اعین [خیابان شهدا که قبرستان شهر هم در آنجا قرار دارد] رسیدند. تا نخل را بر زمین گذاشتند، تعداد زیادی پلیس با تفنگهای سرنیزهدار در مقابل جمعیت صف کشیدند. ناگهان صدای تیر با شعارهای مردم درهم آمیخته شد. مأموران بعد از تیراندازی هوایی، تظاهرکنندگان را به رگبار بستند. اولین بار بود که در دامغان مردم با چنین صحنهای مواجه میشدند. جمعیت مقداری عقب رفتند و نیروهای شهربانی هم با استفاده از این موقعیت، مجروحان را با خود بردند. در این تیراندازی دو نفر شهید شدند و چندین نفر مجروح. یکی از افرادی که در برپایی تظاهرات نقش داشت علی معلم [دامغانی] بود. ایشان به جمعیتی که در حال فرار بود روحیه میداد. دکمههای کتش را باز کرد. زیر کتش چند نارنجک دستساز با سه راهی مخفی کرده بود. گفت : «ما برای حمایت شما هستیم، نترسید.»[11]
واقعه یازدهم محرم دامغان از چشم مأموران ساواک و شهربانی دور نماند و آنها در گزارشهایشان بدان پرداختند. براساس گزارش منتشره از سوی مرکز فرماندهی ستاد بزرگ ارتشتاران که سپهبد خواجهنوری، رئیس اداره سوم، پای آن را امضا کرده است، در آن روز «دستههای عزاداری در خیابانهای شهر دامغان راهپیمایی نموده و در ساعت11:30 که دستجات از شهر خارج میشدند، تعدادی از مخالفین دولت که مسلح به سلاح گرم و سرد بودند با دادن شعارهای ضد ملی به طرف مأمورین و دستههای موافق دولت حمله که در نتیجه سرپاسبان محمد خدابندهلو مجروح و دو نفر غیر نظامی در اثر اصابت گلوله مقتول و ده نفر دیگر مجروح میگردند. تظاهرکنندگان با تیراندازی هوایی مأمورین و ماشین آبپاش متفرق میشوند.»[12]
خبرنامه جبهه ملی نیز واقعه مربوطه را اینچنین گزارش کرد: «در روز یازدهم ماه محرم که دستههای عزادار حسینی در خیابانهای شهر به حرکت درآمده و مشغول عزاداری بودند، پلیس بدون اخطار، آتش به روی مردم میگشاید. در نتیجه دو تن کشته و متجاوز از بیست تن زخمی میشوند که حال چند نفر از آنها وخیم است.»[13]
اما مأمورین ساواک طی سه گزارش واقعه یازدهم محرم دامغان را با جزئیات بیشتری توصیف میکنند:
گزارش اول با عنوان «تظاهرات ضد ملی در دامغان» چنین است: «در مورخه 21/9/57 و 22/9/57 تظاهرات ضد ملی به رهبری افرادی چون حاج محمدحسین زارعزاده، حسن زارعزاده، حاج محمد زارعزاده، حاج رمضان طالبی، سید مسیح شاهچراغی و [سید محمود] ترابی و محمود ذوالفقاری، مهدی امیدوار و [محمد] علی معلم [دامغانی] برپا گردیده است … در این تظاهرات عدهای از اهالی دامغان و روستاهای اطراف شرکت و شعارهای ضدملی میدادهاند … در دامغان در اکثر تظاهرات ضد ملی، یادشدگان فوق رهبری تظاهرات را بر عهده داشتهاند.»[14]
در گزارش دوم که به صورت تلفنگرام از سمنان به «بخش احزاب و دستجات سیاسی و مذهبی افراطی» در «اداره یکم عملیات و بررسیِ» اداره کل سوم (امنیت داخلی) ساواک ارسال شده است، از مجروحان و شهدای واقعه اینچنین سخن گفته شده است: بدین وسیله اسامی افرادی که در زد و خورد مورخه 21/9/57 در دامغان کشته و یا زخمی شدهاند به شرح زیر به استحضار میرسد. ضمناً پس از متفرق نمودن تظاهرکنندگان دو قبضه اسلحه شکاری بجای مانده که در شهربانی ضبط شده است. نوع سلاح و کالیبر و شماره آن متعاقباً به عرض خواهد رسید. 1. احمد عبدیائی شغل زارع قریه عبدیا، زخم سطحی زانو. 2. علیاصغر صباحی 25 ساله ، شغل بیکار. اهل دامغان. زخم سطحی 3. نصرتالله خلیلنژاد 10 ساله از طرف پهلو و دست چپ زخمی. شغل دیپلمه. بیکار. 4. حسن امینیان 21 ساله شغل محصل. از ناحیه ران مجروح گردیده. 5. محمدرضا طاهری فرزند علیاصغر شغل نامعلوم. زانوهای چپ و راست ساچمه خورده.6. صدیقه محرابی 19 ساله خانهدار. ساچمه به پهلوی چپش خورده. 7. بهمن کوهستانی 17 ساله شغل محصل. از کتف ساچمه خورده. 8. محمد خدابندهلو شغل پلیس. ساچمه به ناحیه گوشش خورده 9. محمد ذوالفقاری فرزند علیاکبر آهنگر. ساچمه به سر و دستش خورده. 10. احمد افتری [اختری] فرزند حبیبالله.کارگر ذوبآهن. فوت شده. چهار پزشک خارجی نظر دادند که با وسیله برنده شبیه تبر زده شده. 11. مهدی. شهرت نامعلوم. اهل مشهد فوت شد. 12. پرویز کُردزاده فرزند اسماعیل شغل نامعلوم. زخم سر دارد با آجر.»[15]
در گزارش سوم که در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی نگهداری میشود نیز این واقعه با جزئیاتی متفاوت و بیشتر توصیف میشود: «روز 21/9/57 عدهای حدود 400 نفر از روستائیان اطراف شهر دامغان استان سمنان طبق معمول همهساله به منظور اجرای مراسم سوگواری حضرت امام حسین(ع) در شهر مذکور اجتماع نمودهاند. گروه مورد بحث سپس به تحریک دو نفر از روحانیون تندرو و طرفدار [امام] روحالله خمینی به نامهای سیدحسن شاهچراقی و سیدمحمود ترابی با دادن شعارهای مضره و ضد ملی به گورستان شهر رفته و در این محل با عدهای از روستاییان شاهدوست و وطنپرست برخورد و ضمن درگیری که بین دو گروه مذکور به وجود آمده مخالفین با تیر دو نفر از روستاییان موافق را کشته و ده نفر از آنها را مجروح کردهاند. با دخالت مأمورین انتظامی و شلیک چند تیر هوایی، افراد هر دو گروه متفرق گردیده و در جریان درگیری فوق دو نفر فوت شده است».[16]
درباره شهدای واقعه یازدهم محرم شهر دامغان گزارشهای منتشره فوق، اطلاعات دقیق و درستی ارائه نمیدهند، اما با مراجعه به کتاب فرهنگ اعلام شهدا وضعیت دو نفر از شهدا قدری مشخص میشود. نخست احمد اختری است که «در 29 شهریور 1339 در دامغان چشم به جهان گشود. پدرش حبیبالله، خواروبارفروش بود و مادرش سکینه نام داشت. دانشآموز سال چهارم متوسطه بود. سیام آذر در زادگاهش هنگام تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی در اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکرش را در گلزار شهدای همان شهرستان به خاک سپردند.»[17] نکته قابل توجه درباره او این است که اختری در روز 21 آذر زخمی شد و 30 آذر به شهادت رسید. دیگری، شهید حسین امینیان است که بر اساس اطلاعات موجود در پرونده بنیاد شهید نام کوچک او «حسین» است، در حالی که اسناد ساواک از او با نام «حسن» یاد کردهاند. «24 مرداد 1336 در شهرستان دامغان دیده به جهان گشود. پدرش سیفالله کشاورز بود و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. 21 آذر 1357 در زادگاهش هنگام تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکرش را در گلزار شهدای همان شهرستان به خاک سپردند.»[18]
[1] . سیر مبارزات یاران امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، ج14(16 آبان 1357 ـ 3 آذر 1357)، تدوین: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ دوم، 1399، ص440.
[2] . همان، ص471و472؛ انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج17(1 تا 10 آذر 1357)، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1384، ص30.
[3] . اطلاعات هفتگی، ش 1920، 22 دی 1357، ص4 و11.
[4] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک اسناد ساواک، ج14( 1 تا 10 آبان 1357)، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1383، ص125.
[5] . روزنامه اطلاعات، ش 15753، 16دی 1357، ص4.
[6] . بولتن خبرگزاری پارس، ش 250، 4 آذر 1357، ص17.
[7] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اسناد طبقهبندی نشده، به نقل از کتاب انقلاب اسلامی در استان سمنان به روایت اسناد، دفتر چهارم: از آذر تا بهمن 1357، به کوشش مرتضی حاجیان نژاد، قم، انتشارات زمزم هدایت، 1396، ص51.
[8] . روزنامه بورس، ش 4193، 5 آذر 1357، ص16.
[9] . همانجا.
[10] . سهمی، حسین، ساعت 5 بود (خاطرات)، به کوشش حسینعلی احسانی، تهران، سوره مهر، 1399، ص34و35.
[11] . همان، ص35 و36 .
[12] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک اسناد ساواک، ج20 (21 تا 25 آذر 1357)، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1385، ص9.
[13] . خبرنامه جبهه ملی، ش 39، 22 آذر1357، ص2.
[14] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک اسناد ساواک، ج20 (21 تا 25 آذر 1357)، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1385، ص56.
[15] . همان، ص 57.
[16] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی سند 00861156، به نقل از کتاب روزشمار انقلاب اسلامی در استان سمنان، به کوشش مرتضی حاجیان نژاد، دفتر سوم: وقایع مربوط به آذر و دی و بهمن 1357، قم، انتشارات زمزم هدایت، 1396، ص82 و83.
[17] . فرهنگ اعلام شهدا: استان سمنان، تنظیم دفتر پژوهشهای فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران، 1392، ص11.
[18]. همان، ص27.