پدر بزرگم کشاورز مشهوری بود. از دروازه قوچان به بعد همش زمین زراعی تمام دست ایشان و زراعت گندم و جو و صیفیجات به عمل میآورد. اجناسی که به عمل میآورد تحویل حاج محمدباقر علاف میداد. تمام اراضی آبکوه و مجد از آب چشمه گیلاس مشروب میشدند. در واقع چشمه کُلسب است در این مسیر سه چهار تا آسیاب بود. تا کوچه سرآسیاب بود. بعد از میدان توحید دست چپ یک آسیاب بود که در مسیر نهری که از چشمه گیلاس می آمد قرار داشت.
یک موقع عبدالوهاب اقبال شهردار مشهد بود. به الاغها عوارضی بسته بود، هر کسی که الاغ داشت، باید عوارض میداد. الاغ دارها اعتراض کردند، فرداش همه تو شهرداری جمع شدند… صبح شنیدم آن قدر الاغ آمده تو میدان شهرداری و سروصدا برپا کردن که شهردار نمیدانست از کجا سرکارش برود… منظره عجیبی شده بود تا شب فضولات ریخته بودند. با این داستان تا شب این عوارض لغو شد. بعدها گفتن سر دسته آنها جعفر فروردین پدربزرگ مادرم است.