به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، تاریخ درهای کوچک و بزرگ فراوانی دارد. با گشودن هرکدام، چراغی فراراه آدمی روشن میشود. رسیدن به این پرتو راهگشا، نه یک نیاز گروهی یا صنفی، بلکه نیازی همگانی است. برخی از دریافت این خواست نگاه خود را به روشنای راهی که تاریخ افروخته است، میدوزند و به سوی آینده گام برمیدارند و برخی با ضمیری خفته به سوی ابهام روبهرو قدم میگذارند. اگر یاد جامعه از فروغ تاریخ روشنی گرفته باشد، آکنده از آگاهی، سمت آینده را نشانه خواهد رفت و هر اندازه از این دانش بی بهره باشد، با خاطری ناآسوده به فردا خواهد نگریست. از این روست که انسان سهمی از نگاه خود را به گذشته میدهد تا آینده را دریابد. به مناسبت چهل و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مروری داریم بر دو یادداشت از کتاب «یادداشتهای بیتاریخ» با عنوان فرعی درباره تاریخنگری و تاریخنگاری تالیف هدایتالله بهبودی که از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
در یادداشت بیستوپنجم میخوانیم:
مقوله تاریخنگاری انقلاب اسلامی را باید پدیدهای رو به جلو ارزیابی کرد. بررسی کوششهای چهار دهه گذشته پژوهشگران و مراکز تاریخپژوهی میگوید که تولید منابع درباره انقلاب اسلامی، چه به لحاظ کیفی و چه از نظر کمّی، همواره با پیشرفت، افزایش عناوین و گسترش روبهرو بوده است. تاریخ انقلاب، البته در بخش عمومی (تاریخ عمومی)، آثار فراوانی به خود ندیده اما در قالب خاطرات و اسناد پُرشمار است، تا حدی که امکان همپوشانی حوادث، تعدد قرائن و فراوانی مستندات فراهم شده است.
همگام با این رشد، نظریهپردازی از انقلاب اسلامی و رسیدن به بنیادهای نظری بومی درباره انقلاب پر و بالی ناگشوده دارد. علاقهمندان به کتابهای تاریخی با موضوع انقلاب اسلامی میدانند که روند تولید منابع در این چهار دهه به نحوی بوده که از مصرفکننده آثار خارجی (خاطرات ترجمه شده سفرا، روزنامهنگاران مقیم ایران، تالیفات آکادمیسینهای اروپا و آمریکا و…) تبدیل به تولیدکننده منابع داخلی شدهایم و اینک در پژوهشهای مرتبط با تاریخ این دوره، پیش از آنکه ارجاعدهنده منابع بیرونی باشیم، به تولیدات داخلی استناد میکنیم، اما در مورد نظریههای مرتبط با انقلاب چنین نیست. تئوریهای ارائهشده درباره انقلاب اسلامی ایران از سوی کسانی چون تدا اسکاچ پل، فرد هالیدی، نیکی کدی، رابرت لونی، ماروین زونیس و چارلز کورزمن همچنان مطرح هستند و نظریهپردازان داخلی کمتر توانستهاند همپای همردیفان خارجی به تولید فکر و علم در این زمینه بپردازند.
رسیدن به یک نظریه بومی از طرف اندیشمندان داخلی درباره چیستی و ماهیت انقلاب اسلامی بسیار مهم است، زیرا:
۱. مبانی انقلاب اسلامی در همه اجزا و اصول خود یک پدیده داخلی بوده است؛ چه در ریشه و چه در شاخ و برگ، آبشخوری جز بنیانهای بومی نداشته است.
۲. انقلاب اسلامی مبتنی بر جهانبینی الهی بوده است.
۳. شمولیت جغرافیایی انقلاب همهگیر و گسترده بود.
۴. شیوههای اعتراض و مخالفت ویژگیهای منحصربهفرد داشت.
۵۰ رهبری و شبکه مرتبط با آن، چه در تهییج مردم و چه در تخریب نهادهای حکومتی، از الگوی بیبدیلی بهره میگرفت.
۶. زمان و مکان حدوث انقلاب پیشبینیناپذیر بود.
اینها، به علاوه دیگر خصلتهای نهفته در این نهضت، موجب میشود که انقلاب اسلامی شبیه و نظیری در میان دگرگونیهای اجتماعی پیش از خود نداشته باشد؛ از این رو، طبیعی خواهد بود اگر بگوییم نظریه انقلاب اسلامی نیز باید تراویده اندیشههای داخلی و تفکرات آشنا و مومن به این مشخصات باشد. درست است که در تبیین این نظریه تاکنون تلاشهایی انجام و عناوینی نیز به دست داده شده، اما تحصیل مطلوب نبوده است. آنچه در دست است بیشتر تشریح و توضیح ویژگیهای انقلاب اسلامی است، نه نظریهپردازی. میدانیم که علم (در اینجا چیستی انقلاب اسلامی) متولد نمیشود مگر متکی به تولید نظریهها و تعاطی و تضارب آنها باشد. حال که مراکز تاریخپژوهی بیشترین تلاش را برای تاریخنگاری انقلاب اسلامی انجام میدهند. شایسته است باب تازهای در تولید نظریههای بومی مرتبط با انقلاب بگشایند تا زمینه زایش علم آن نیز فراهم گردد.
تاریخنگاری انقلاب اسلامی پدیدهای رو به جلو/ برگی تازه در تاربخنگاری و تاریخنگری
تاریخنگاری و تاریخنگری برگی تازه خورده است. هر دوره بسیار طولانی نگارش و نگاه سنتی به رخدادها را پشت سر گذاشتهاند. سالهاست که حوادث بر گرد پادشاهان و سلاطین و امرا نمیگردد و به دست آنان پدید نمیآید. سالهاست که اسطورهها و حماسهها در نگارش تاریخ جایی نمییابند و سالهاست که منشیان و دیوانیان و مورخان رسمی برای ممالک خود تاریخ نمینگارند. چندی است که نگارش تاریخ و نگاه به تاریخ از عرش حاکمان به فرش مردمان نزول کرده، خود را به دریافت حقیقت نزدیک کردهاند.
این فرود از زمانی آغاز گشت که هویت فردی حاکمان رفته رفته جای خود را به هویت گروهی مردم داد. قلمهای تاریخنویس نیز کمکم تکثیر شدند و از تاقچه دستنیافتنی مورخان دربارنشین بر روی میز و نیمکت تاریخپژوهان مستعد و علاقهمند نشستند.
بهعبارت آخر، تکگویی و تکنگری در تاریخ جای خود را به همهگویی و همهنگری سپرده است. این همان برگ تازهای است که بر تاریخنگاری و تاریخنگری خورده است. حال، این نه کتیبههای کنده شده بر سینه کوه، بلکه خاطرهنگاشتهها و یادنوشتههای مردم از حوادث است که عناصر و مواد تاریخنگاری را فراهم میآورد و این نه عملکرد شاهان در خداینامهها، بلکه کنشهای مردمی بر سینه اسناد است که نشانهها و قرائن تاریخی را باز میگوید. این تحول عمدهترین ویژگی تاریخ معاصر ایران است و اگر انقلاب اسلامی ایران را با تسامح به تاریخ معاصر ایران ملحق کنیم و یا نه آن را عصری جدید بنامیم که با پیدایش خود منطقه و سپس جهان را متاثر کرده است، مواد و مصالح پردازش تاریخی آن را باید در سینه آحاد مردم و در هر آنچه عملکرد آنان بیواسطه یا با واسطه پدید آورده است، جست.
اگر پهنه پیدایش تاریخ انقلاب اسلامی را در مرزهای ایران جستوجو کنیم، تاریخ بقای آن را باید در منطقه و سپس جهان بیابیم. این سخن چه بسا در زمان ما توام با اغراق یا دخالت تعلقات فردی تلقی گردد، اما شواهد بسیاری نشان از آن دارند که ادامه این انقلاب سیرتی فرامرزی یافته و انقلاب اسلامی از جنبههای تاریخ جهانی برخوردار شده است. این نه به مفهوم گسترش مرزها، ایجاد امپراتوری و حکومت بر سرزمینهای دیگر، بلکه تاثیرگذاری رو به افزایش این انقلاب در سازوکارهای سیاسی منطقه و جهان است. ایران با همه ابزار دولتی و ملتی خود تا چند دهه پیش تابعی بود از یک بلوک زورمند؛ یک متغیر وابسته و یک شناور متصل به اهرمهای سیاسی کشنده، اما در پس انقلاب اسلامی، ایران، به عنوان یک واحد سیاسی مستقل تاثیرگذار، یک تغییردهنده منطقهای و کشوری که قدرتهای بزرگ جهان با نگرانی تاثیرات بعدی آن را پیجویی میکنند ظهور و بروز یافته است. قرائن بسیار تاریخ امروز و فردای ایران را تاریخی جهانی مینمایاند.
در روزگاری که نگارش تاریخ و نگرش به تاریخ برگی تازه خورده و در زمانی که ایران طلیعه جهانی شدن خود را نمایان کرده، پرسشهایی چون آیا انقلاب اسلامی قابلیت نگارش تاریخی یافته؟ آیا معاصرت اجازه تاریخنویسی درباره این انقلاب را میدهد؟ آیا اسناد به اندازهای که بتوان نگاه تاریخی به انقلاب اسلامی کرد، منتشر شدهاند؟ و از این قبیل سوالها که کم گفته و شنیده نمیشود، نوعی واپسماندگی با روکش علمی است. گردش و تغییر و تبدیل روزگار پرشتابتر از آن است که بتوان در ایستگاههایی این چنین ماند و نظریهها و دیدگاههای تاریخپژوهی را با رخدادهای ریز و درشتی که پیاپی میآیند و میروند تطبیق داد و رای صادر کرد.
اینک، به دور از این پرسشهای زرد آکادمیک، مواد و مصالح تاریخنگاری انقلاب اسلامی تولید، فرآوری و در سازه تاریخ ایران کار گذاشته میشود. مشارکت روشن در بالا بردن این ساختمان بهتر از نظارت خاموش نیست؟ پاسخ این پرسش را باید از همه علاقهمندان به ایران و تاریخ آن شنید.