تاريخ نگاران از مراسم و جشن هايى که شاهان و فرمانروايان برپا مى کردند قصه هاى شگفت آورى نقل مى کنند که چون به کنه آنها بنگريم يکسره در جهت نمايش شکوه و عظمت ظاهرى آنها بوده است.
ناصرالدين شاه يکى از شاهان قاجار است که نيم قرن سلطنت کرد و به همين جهت تشريفات دربارش نيز به مراتب سنگينتر و نمودى از افسانه هايى بود که در مورد سلاطين مشرق زمين روايت کرده اند و از تصاوير و نوشته هاى بر جاى مانده چنين به نظر م ىرسد که در هنگام برگزارى اعياد و مراسم اين تشريفات بهتر و بيشتر نمايان مى گرديد.
از جمله مراسم توأم با تشريفات متعددى که در دستگاه سلطنت وى همهساله انجام مى شد مراسم جشن تولد شاه در روز 6 صفر بود که همه ساله در اين روز با تجمل هرچه تمامتر انجام مى يافت. چنانچه شب تولد آتش بازى باشکوهى برپا مى گرديد و شاه با زنان حرم به تماشاى آتشبازى مىر فتند، نوازندگان مى نواختند، رقاص ها مى رقصيدند و انواع بازى هاى کمدى و غيرکمدى از طرف بازيگران به نمايش گذاشته مى شد و به قول ناصرالدين شاه «محشر غريبى بود».
صبح روز بعد قشون صف کشيده و مراسم ساده و رژه انجام مى شد که قشون عبارت بودند از افواج ولايات مختلف قزاق ها و… و… و همچنين معلمين و رؤساى مدرسه دارالفنون در اين مراسم حضور يافته و به اتفاق وزير علوم در مقابل ناصرالدين شاه رژه مى رفتند. بعد مراسم صرف ناهار با شکوه و جلال و با حضور شاهزادگان و وزرا و امرا انجام مى شد، سپس شاعر قصيده غرايى در حضور جمع مى خواند و پيشکش قابل توجهى به شاه هديه مى شد.
پس از آن شاه به همه شاهزادگانى که حضور داشتند عيدى مى داد. سپس نوبت سفراى مختار مى رسيد که جشن تولد او را تبريک بگويند. بعد شاه به تخت مرمر مى رفت و سلام عام که به قول خود ناصرالدين شاه بسيار باشکوه و مفصل بود انجام مى شد و در اين زمان به رجال و کسانى که مورد عنايت بودند، خلعت، انعام و امتياز مرحمت و التفات مى شد. بعد از مراسم رسمى سلام، شاه به اندرون مى رفت که علاوه بر زنان او بسيارى از نزديکان و اقوام زنان حرم دعوت داشتند. خود شاه مى نويسد:
«جمعيت غريبى از زن بود پير و پتال جوان همه نوع زنى بود.»
بعد پيشکش ها تقديم و تشريفات عصرانه برگزار مى گرديد و شب مهمانى مجللى با حضور نوازندگان ايرانى و فرنگى برپا مى شد که امرا و اعيان و وزرا و سفرا در آن شرکت داشتند و بعد از شام مجددا بساط آتش بازى برپا مى شد. به اين ترتيب جشن 24 ساعته تولد شاه اختتام مى پذيرفت.
همچنين بعضى اعياد مذهبى مانند عيد قربان، عيد غدير، عيد فطر و غيره نيز در دربار ناصرالدين شاه طى مراسمى برگزار مى گرديد.
وى در خاطرات سال 1297 خود مى نويسد:
«عيد اصخى [قربان] گذشت، سلام و قربانى و غيره شد، شتر قربانى را بطور قديم آوردند، با لوازم است کم و کسرى از پارسال نداشت، شکرالله خان پسر جهان سوزخان عثمان مرحوم شتر را کشت.»
در خاطرات همين سال نيز در مورد جشن عيد غدير چنين نقل مىکند:
«عيد غدير رسيد، شب عيد غدير بيرون شام خوردم، عمارات جديد و نارنجستان چراغان شد، اغلب پيشخدمت ها بودند، سياچى، باشى، امين حضور، عضدالملک، عکاس، فرخ خان و غيره و غيره و غيره بودند. خواننده هاى مردانه همه آمدند. رقاص و غيره. اسمعيل بزاز هم بود، خيلى او و اتباعش رذالت کردند. الحمدالله خوش گذشت. روزش هم در همان تالار جديد سلام شد، همه اهل سلام بودند، مخاطب مؤيدالدوله بود.»
قابل ذکر است که در همين سال 1297 جشن صدمين سال سلطنت قاجار برگزار گرديد. در اين مورد ناصرالدين شاه چنين مى نگارد:
«روز 19 ذىحجه، اسبدوانى شد که ابتداى عيش و جشن سلطنت صد ساله قاجار و قرن سى ساله سلطنت ما، الحمدالله تعالى صبح زود از خواب برخاسته و…»
از يادداشت هاى ناصرالدين شاه چنين برمى آيد که اين جشن از روز 19 ذيحجه الى آخرين ساعات 23 همين ماه طول کشيد. چنانکه در آخرين يادداشت هاى مربوط به اين جشن مى نويسد:
«روز 23 در تخت مرمر سلام عام شد، نطق بسيار خوبى کرديم در سلام، عصر هم به سردر ميدان رفتيم، بسيار خوش گذشت، اين چند شب کل کوچه، بازار، شهر هم چراغان بود، مردم مى گشتند، بى عارى مى کردند. لوازم سردر هم از کريم شيره و غيره همه به عمل آمد. سکه قرن را که در ضرابخانه در نهايت خوبى زده بودند به همه مردم داديم، شعرا از هر قبيل قصايد غرّا گفتند، صّله ها گرفتند.
شب 24 هم مهمانى زنانه بود اندرون اني سالدوله تدارک شام ديده، چهارصد نفر زن بودند. بعد از شام ديوانخانه قرق شد، تالارها، نارنجستان چراغان شد، بسيار خوب، من هم بيرون شام خوردم، نايب السلطنه هم توى زن ها بود، بعد از شام رخت پوشيدم، شاهزاده، محقق، سياچى و غيره، عضدالملک بودند. امين السلطان، بعد رفتند. زنها ريختند، عزت الدوله هم بود قمرالسلطنه و غيره. زنهاى ما، يک جنجالى شد که حساب نداشت، خواننده هاى کورها، رقاص هاى يهودى و نقاره خانه، گوهر عکاس باشى و غيره خيلى بودند، محشرى بود، عمه ها و غيره هم بودند، به همه سکه جديد دادم، خيلى گشتيم، صحبت شد.
بعد از دو ساعت زنها رفتند. الحمدالله خوش گذشت. يک گلدان مرمر حجارى فرنگى شکست، آيينه شکست. بعضى زير بازوى زنها را بريده بودند، جيب بريده بودند، انگشتر الماس برليانى از زنى گم شده بود…»يکى ديگر از ابداعات که ناصرالدين شاه جهت سرگرمى خود و اطرافيان راه انداخته بود مراسم جشن آشپزان بود که در آخر فصل ييلاق و سفرها و شکارهاى تابستانى انجام مىشد.
اگر جشن صدمين سال سلطنت قاجار و بعضى عروسي ها مثل عروسى کامران ميرزا نايب السلطنه را در نظر نگيريم، جشن نوروز از مفصل ترين جشن هايى بوده که در زمان ناصرالدين شاه برگزار مى شده است. عبدالله مستوفى شرح مبسوطى از جشن نوروزى ناصرالدين شاه به رشته تحرير درآورده که بعضى از مطالب آن ذيلاً آورده مى شود:
«براى پادشاه تفريح جوى و تجمل دوستى مثل ناصرالدين شاه، عيد نوروز بهانه خوبى بود، سلام خاص در تالار موزه منعقد مى گشت. قبلاً رقعه هاى دعوت چاپى طلايى به اسم اشخاص براى رجال و افسران عالىرتبه فرستاده مى شد، قبل از ساعت تحويل همگى با لباس تمام رسمى حاضر مى شدند. منجم باشى رسيدن ساعت و دقيقه تحويل را اعلام مى کرد. شاه اول با علما مى نشست و به آنها عيدى مى داد، بعد رجال طبقه طبقه آمده عيدى مى گرفتند، جلوى شاه مجموعه بزرگى از طلا بر روى ميز مى گذاشتند.
در اين مجموعه شاهى سفيد زياد با مقدار کمى پنج هزارى طلا درهم ريخته بودند. شاه در پشت اين هرم طلا و نقره نشسته بود و هر کس جلو مى آمد از پول ها چنگ مى کرد و مى داد. عده اشخاصى که عيدى مى گرفتند، دويست سيصد نفرى مى شدند. روز نوروز سلطانى که اکثر فرداى روز تحويل بود طبقات پايينتر مانند خوانين قاجار و سرهنگ ها و نايب آجودان باشي ها و غيره عيدى مى گرفتند. در اين روز نزديک ظهر سلام عام هم منعقد مى شد. خطيب خطبه سلام مى خواند، شاعر شعر تازهاى که گفته بود به عرض مى رساند و تا شاه بر تخت نشسته بود و با مخاطب سلام صحبت مى داشت و همچنين تا آخر سلام که قشون رژه مى رفتند، هر دقيقه يکى دو توپ منظما شليک مى شد. و بازي هاى مختلف و کشتى گيرى پهلوانان» و غيره.
و اما به قول استاد بزرگوارم مرحوم دکتر رضوانى که روانش شاد باد، قلم به دست ناصرالدين شاه داده مىشود تا خود در مورد جشن نوروز در سالهاى متناوب سخن بگويد: روز جمعه 6 شهر ذىقعده الحرام سنه 82[12] بارسئيل خيرت دليل که دو روز از تحويل حمل گذشته است:
«الحمدالله تعالى سلام تحويل در شب 4 شنبه 4 شهر ذىقعده پنج ساعت و 5 دقيقه بالا از شب رفته اتفاق افتاد. سلام شب تحويل و روز پنجشنبه، سلام تخت مرمر و سردر در نهايت خوبى به انجام رسيد. خلاصه در همين روز جمعه صبح توپ سوارى انداختند، هوا بسيار صاف و ملايم بود، رخت پوشيده از دربچه سوار شديم. از توى باغ لالهزار رفتيم…»
در سال 1289 گويا تحويل سال مصادف با روز عاشورا گشته. زيرا ناصرالدين شاه در خاطرات محرم خود در سال 1289 چنين مىنويسد:
«… خلاصه الحمدالله در محرم خوش گذشت. روز چهارشنبه که روز عاشورا بود، سه ساعت و پنجاه و پنج دقيقه از دسته گذشته تحويل حمل شده عيد نوروز بود، ما الحمدالله آن وقت در خواب بوديم و از تکليف و زحمت سلام تحويل آسوده و خلاص. فصل گل بنفشه و بيد مشک بود، روز عاشورا در چال حصار تعزيه هفتاد و دو نفر موقوف شد… روز 15 محرم سلام عامى در تخت مرمر شد، کل امرا، اعيان و غيره بودند، سواى قوامالدوله که ناخوش است. در حقيقت اين سلام عوض سلام عيد نوروز بود. فرمايشات خوب در سلام شد، بعد از سلام آمديم باغ، صدراعظم و غيره بودند. ايلخانى را آوردند، حاکم قزوين شده است. محمد تقى ميرزا حاکم خمسه، هر دو عرض داشتند.»
و اما نوروز در سال 1291 ق در دربار ناصرى و از نگاه او:
«شب شنبه 2 شهر صفرالمظفر سنه 91[12] ايت ئيل
سه ساعت و نيم از شب رفته تحويل حمل شد، امروز که جمعه بود، از صبح هوا ابر گرفته بود، بسيار تاريک، مثل شب، کم کم تگرگ، باران و برف شديد، بعد شلاب بعد باد و مه و کولاک باد شديد، سرماى زياد، يک معرکه غريبى بود. از صبح الى غروب باريد. چنان هوا سرد بود که نمىشد راه رفت، جميع کوهها و صحرا را مجددا برف سفيد کرد. من بيرون اتاق عاج بودم، سرايدارباشى و غيره اسباب تحويل و غيره مىآوردند اطاق عاج بچينند. امينالملک، عرفانچى، حکيمالممالک و غيره و غيره بودند. بعضى کاغذها و غيره مىخواندم، حکيمالممالک برات زيادى و احکام زياد داشت، صحه گذاشتم، نمىدانستم چه کنم، با وجود باد و باران سرما برخاسته رفتم خلوت عکاسخانه که زنها بودند. بعد رفتم اندرون شب شام خورده رخت آوردند. سردارى الماس و غيره. الى رسيدن وقت تحويل نشستيم، انيسالدوله، باشى غلام بچه، کورو، مردک – و غيره بودند.
نقل مىگفتند. بعد وقت شد. رخت پوشيده، شمشير بسته، جقه گذاشته رفتم بيرون، هوا باز مىباريد. باد سرد بسيار سردى مىآمد، کولاک غريبى بود، رفتم اطاق عاج مجلس مزين خوبى بود. همه وزرا، شاهزادگان، امراء، اعيان و غيره بودند. در بين تحويل حاجى نصرالله ميرزا پسر سيفالله ميرزا از مشهد مقدس از جانب ميرزا سعيدخان متولى باشى به چاپار 9 روزه رسيده بود آمد. فرمان حضرت امام ضامن ثامن عليهالسلام را آورد. با خلعت آفتاب طلعت آن حضرت که سردارى ترمه گلى بود، عريضه را امينالملک آورد. بسيار بسيار خوشحال شده و به فال ميمون گرفتم. حاجى سيفالدوله پسر فتحعلى شاه هم که متولى باشى سابق بود، ديروز آمده بود، او هم در تحويل بود.
اشخاص پارساله الحمدلله تعالى همه بودند در تحويل، منشى الممالک، عضدالملک، نظامالعلما. اعمال معمول را از دادن شاهى و دعا به عمل آوردند. پسر نايب الصدر قزوينى خطبه خواند. منجم باشى و نجمالملک ميرزا عبدالغفار منجم و مهندس مدرسه است. او عرض کرد. مستوفىالممالک، مشيرالدوله و غيره و غيره همه بودند. علما، آقا سيد صادق، امام جمعه، صدرالعلما، حاجى شيخ محمد، حاجى آقا محمد، شيخ محمد برادر شيخ عبدالحسين و غيره و غيره و غيره. بعد شاهى اشرفى به همه داده شد. رفتند، ما هم برخاسته آمديم اندرون، رفتم خانه انيسالدوله بعد آمديم خوابيديم. الحمدلله تعالى على کل حال و اوقات.
روز شنبه هم در تالار حوض بلور سلام شد باد بسيار سردى مىآمد، ابر بود بسيار سرد بود، سفراى خارجه همه حضور آمدند…
مشاعره مىکردند. شاهزاده خر مىگفت، دوازده هزار بيت شعر مىدانم. غياث ميراب ده روز قبل از اين مرده است. بچههاش بيچاره حالا با آن کلاه بيخود داد مىزنند. شب باب همايون و کوچه چراغان آتشبازى بسيار بسيار خوبى کردند. رفتم بالا. زنها و غيره آمدند. الحمدلله تعالى روز عيد ما هم 6 صفر هوا بسيار خوب بود. بطور معمول ناهار در تالار شمسالعماره خورده شد، شاهزادهها همه بودند، عمواقلى هم بود، بعد پول گرفتند بعد سفرا آمدند. سلام شد، در تالار حوض بلور رفتيم، اندرون در تالار انيسالدوله همه زنهاى پير و پات، شاهزادهها و غيره بودند. ديده شدند. بعد رفتم سردر، سردر خوبى شد. پهلوان خوبى را يزدى تربيت کرده بود که اکبر خراسانى را زمين بزنند، کشتى انداختند، آقا دايى هم ايستاده بود بالاى سرشان، آن پهلوان هم جوان بود، تنومند، فراش مشيرالدوله هم بود، آقا وجيه هم… او بود. اکبر خراسانى او را پر زور زمين زد، پدرش را درآورد، بسيار خوب زمين زد، احوالم امروز قدرى کسل بود، سرم درد مىکرد، بىاشتها هم بودم. الحمدالله تعالى على کل حال».
و باز هم ناصرالدين شاه تحويل سال را در ماه صفر 1292 چنين قلمفرسايى مىکند:
ناصرالدین شاه
ناصرالدین شاه
«در شب يکشنبه 12 شهر صفرالمظفر سنه 92[12] به زيج محمد شاهى، 9 ساعت و چيزى از شب رفته و به زيج الغ بيکى شش هفت دقيقه از طلوع آفتاب گذشته تحويل حمل تنگوزئيل شده است. چون فاصله الغبيکى بيشتر بود، آن زيج را گرفتند. اما ما [را] ديشب سه ساعت به دسته مانده از خواب بيدار کردند، بسيار بىخواب برخاسته، گيج مىخوردم. سردارى الماس و جقه حاضر بود. در همان ساعت وقت زيج محمد شاهى برخاستم، اول چيزى را که نظر انداختم خط مبارک حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام بود و بسيار زياد ميمون گرفتم. رفتم اطاق انيسالدوله، او هم اوضاع تحويل کاملى چيده بود، از نمک و سمک، سبزى و مبزى و غيره. بعد آمده نماز صبح را کردم، رخت پوشيده رفتيم پايين. هوا هم سرد بود. قدرى هم باران آمد. خلاصه وقت تحويل شد.
رفتيم بيرون. در تالار عاج اغلب مردم توى اطاق حاضر بودند، از علما و غيره. آقا سيد اسمعيل بهبهانى ناخوش بود نيامده بود. سپه سالار ناخوش شده بود نيامده بود. مستوفىالممالک بود، شاهزادگان و غيره هم اغلب نرسيده بودند، از عقب کم کم رسيدند. حاجى آصفالدوله هم ناخوش بود، نبود. مخاطب حرف با کسى نبود. قدرى با مستوفىالممالک حرف زديم، قدرى هم با سپهدار، شاهزادگان هم که معتمدالدوله احمد ميرزا باشند، شمشير مرصع حمايل نکرده بودند، صبح معلوم شد خاذنالملک کليد صندوقخانه را داده بود به فراش که بياورد در را باز کند، فراش کليد را گم کرده يا مفقود شده بود شاهزاده و غيره هر چه کليد انداخته بودند در باز نشده بود حتى در را خواسته بودند بشکنند نشده بود. شاهزادهها بى شمشير ماندند. نظامالعلما، منشىالممالک، عضدالملک اعمال خود را بجا آوردند.
آقا سيد صادق، شيخ مجتهدين، سايرين بودند. تالار عاج در کمال خوبى ساخته شده بود، کوه مرصع گذاشته شده بود، تخت منبر مرصع زينتهاى زياد. خلاصه بسيار مجلس باشکوهى بود، بسيار خوش گذشت الحمدالله تعالى. شاهى، اشرفى انعام شد. طلوع آفتاب به اتمام رسيد. کسالت، بىخوابى زياد از حد بود، رفتم اطاق کوچک شمسالعماره، ناهار بىاشتهايى به تعجيل آوردند خورده، دراز کشيدم، نقال نقل گفت، دو ساعتى خوابيدم.
شب در ديوانخانه قورق شد، زنها اطاق عاج آمدند، طاووس سنتورى، رقاصهاى اصفهانى يهودى و غيره شب را زدند خواندند. بسيار خوش گذشت. روز دوشنبه سلام تخت مرمر شد، بسيار باشکوه و تمام عيار، عصرى سردر ميدان رفتيم جارچى سردر که صد و ده سال داشت امسال مرده است. الحمدلله تعالى عيد در کمال خوبى ختم شد».«… اتفاقات خندهدارى شده است، حکيمالممالک داوطلب شد حاکم گيلان بشود، فلان مبلغ فلان پيشکش بدهد، فلان قدر از تخفيف برگرداند، دستخط گرفت، خلعت پوشيد، رسما حضور آمد. گيلانىها به خانهاش رفتند، تلگرافخانه رفت، با ناصرالملک حرف زد. بعد طورى شد موقوف شد، دو روز حاکم گيلان بود.
بعد حاکم عراق شد، دستخط گرفت حضور آمد. عراقىها ريختند خانهاش، حکيم عراقى شد. بعد از دو روز حکيم از عراق هم عزل شد. دوباره حاکم بروجرد شد و دستخط گرفت، عجالتا حاکم بروجرد است تا ديده شود. امروز که روز يکشنبه 22 صفر [1293] است ناهار را اندرون خوردم هوا ابر بود، باران شديدى آمد. امروز وليعهد با اصحابش از آذربايجان وارد طهران شدند، شکوهالسلطنه رفت باغ ايلخانى، منزلشان آنجاست. حاجى حيدر اندرون ريش زد، فرد انشاءالله سه ساعت و نيم از دسته گذشته تحويل حمل خواهد شد. ديروز چِلچِله ديدم، قرهقاز ديدم، اول و اواسط بنفشه است. هوا بسيار بسيار خوب است. والده ظلالسلطان دندانش درد مىکند. اخترالسلطنه مدتى است ناخوشى… دارد، خيلى بد احوال است. آقاباشى حالا آمده، زنها گفتند عرض دارد پرسيدم، گفت، درويش عقار پدر فاطمه سلطان کتاب خوان مرده است. روز دوشنبه سه ساعت و نيم از دسته گذشته تحويل حمل شد. در تالار عاج تحويل شد، همه بودند. مخاطب مؤيدالدوله بود،
وليعهد، صاحب ديوان و غيره ديروز وارد شده بودند، در تحويل بودند. محمد تقى ميرزاى حاکم خمسه مثل خرس ديروز وارد شده بود، در تحويل بود، به خراسان بايد برود. نصرتالدوله چند روز قبل از عراق وارد شده بود، او هم بود، آقا سيد صادق ساير علما بودند، جمعيت زيادى بود، ميرزا على خان پسر صدراعظم مرحوم با مادرش مدتى بود در مشهد بودند، تازه آمده بودند. در تحويل بود. سپهسالار، مستوفىالممالک و غيره و غيره بودند. شاهى عيدى داده شد، در وقت شاهى گرفتن پاى نصرالملک برادر سپهسالار افتاد به بند شمشيرش زمين خورد، ده دقيقه مبتلا بود، زياد خنده داشت. الحمدلله تعالى بسيار مجلس خوبى شد. چهار به غروب مانده باغ قورق شد. با زنها رفتم بالاى شمسالعماره، در مهتابى کفتربازى اشخاص چند قمار مىکردند، بالاخره به نزاع انجاميد، جنگ پر زور مىکردند. خيلى خنديدم. ديروز که وليعهد وارد شد، باران شديدى از صبح گرفت، الى عصر باريد.
روز سهشنبه هم سلام تخت مرمر شد و سردر ميدان، آشپز امينالملک که ادعاى پهلوانى مىکرد با اکبر خراسانى کشتى گرفت، زمين بدى خورد. کريم شيره از کمر به پايين افليج شده، با وجود آن سوار خرى بود آوردند، بعضى اشعار خواند و مزه کرد و پول گرفت.»
آخرين دستنوشته ناصرالدين شاه در اين مقاله از نوروز سال 1299 ق:
«شب سهشنبه سنه 99[12] جمادى الاول تحويل حمل شد؛ دو ساعت پنجاه و شش دقيقه از شب گذشته، شب را بيرون در تالار عاج رو به نارنجستان شام مردانه خورديم. معلوم شد شب تحويل است، همه بودند، چند روز است باران و برف شديد مىآيد، بطورى که شب يخ بسته بود، خيلى سرماى زننده داشت. چند روز هم هست از بواسير خون مىرود اما زياد نيست، ليکن باز هم مضعف است و رنگ را زرد کرده است. خلاصه بعد از شام فاصله نکشيد، رخت پوشيده از عمارت عاج که همه چراغان شده بود رفتم به تالار موزه که براى شب تحويل يک طورى حاضر کرده بودند، اما ماشاءالله تالار به اين وسعت و پلههاى مرمر و اسباب و گلدانها و پردههاى نقاشى و چهلچراغهاى بزرگ زياد و اسباب ديگر از جواهرات و غيره و غيره… الحق مايه کمال دلخوشى و تعجب بيننده ها بود.
با وجودى که البته پانصد نفر در تالار بودند، مثل اين بود که هيچ شخصى نباشد باز نصف تالار خالى بود. ديگر در اين چند روز امينالسلطان و ديگران لازمه خدمت را کردند تا که شده امشب نشسته آيد. خلاصه وارد تالار شديم، رفتيم آن بالا بالا جلوس کرديم، علما مثل آقا سيد صادق، امام جمعه، صدرالعلما و ساير مثل پارسال به تمامه بودند. نشستيم، صحبت شد، وزير خارجه مخاطب بود. جناب آقا مستوفىالممالک، پسرش کوچک، وليعهد، ظلالسلطان، نائبالسلطنه و غيره، غيره، غيره، از همه آجيلى… مثل پارسال بودند.
امسال بعلاوه قوام شيرازى و غيره و محمد هاشم ميرزا که خلعت حضرت امام رضا عليهالسلام را براى ما آورده بود، خلعت شمسه مرصع صورت حضرت را داشت. الحمدالله تعالى، با کمال افتخار و امتنان پوشيديم. عضدالملک، منشىالممالک، نظامالعلما و غيره و غيره جولان بازى مىکردند. امينالسلطان شاهى، اشرفى مىريخت. بعد از تحويل عيدى داده شد. به مراتب، به همه، خيلى طول کشيد، چهار از شب رفته به اتمام رسيد. برخاستيم رفتيم اندرون اطاق انيسالدوله و غيره.
فردا هم در تالار شمسالعماره سلام شد. سفراى خارجه هم در تالار موزه به حضور رسيدند. سردر ميدان بزرگ رفتيم. جميع اراذل بودند، کريم شيره، لوطى تبريزى، اسماعيل بزاز و غيره و غيره. يک نفر جوانکى است نائبالسلطنه مىگفت از طايفه روس است، حالا مسلمان شده است.
بندبازى و صندلى بازى خوبى مى کرد. شب هم در کوچه باب همايون آتشبازى شد. شام را هم در همان سردر خورديم. آن پسره روس باز بندبازى کرد، کسل خيالى و مزاجى بودم. الحمدالله تعالى به خير و خوبى و سلامتى گذشت. تمام مردم و رعيت از امنيت و آرامى و ارزانى و فراوانى نعمت الحمدلله آسوده هستند، حقيقتا انشاءالله هميشه اين طور باشد. امسال کوهها در شب عيد بطورى برف است که هيچ وقت نبوده است. حتى کوه سوهانک الى دامنه آن پر برف است. بخاريها همان طور مثل زمستان مىسوزد. در حقيقت زمستان است. خيلى هم سرد. ميرزا ملکمخان هم در تحويل حاضر بود.»
بايد گفت که زمانى نيز فرا مىرسيده که اين همه تشريفات و مراسم ناصرالدين شاه را خسته مىنمود، به طورى که مصمم به فرار مىشد. چنانچه در سال 1304 که شاه مجددا تصميم به سفر گيلان مىگيرد. عليرغم آن که زمستان بسيار سختى بوده و بسيارى از نزديکان تأکيد کرده بودند که شاه به اين سفر نرود با اصرار و پافشارى، اردوى همايونى را راهى سفر مىکند، اما شدت برف و بوران به حدى بود که از حدود قزوين مجبور به عقبنشينى به طرف تهران مىشود و اذعان مىدارد که «ما از دست عيد و شب تحويل فرار کرده بوديم نشد.»
نقل از بخارا، شماره 64، آذر ـ اسفند 1386