مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

نقش مردم در دو قيام حسينى(ع) و خمينى(ره)غير قابل انكار است. به واقع، اگر دعوت هجده هزار نفرى كوفيان نبود، امام حسين‏عليه السلام به سوى كوفه حركت نمى‏كرد. مثال‏هاى زيادى در تاييد اين مسأله وجود دارد. از جمله:

1- امام‏عليه السلام پس از برخورد با سپاه حُر كه راه را بر او بستند، فرمود: "من پيش شما نيامدم مگر پس از آن كه نامه‏ها و فرستاده‏هايتان رسيد كه: نزد ما بيا كه ما پيشوائى نداريم… اگر بر سر پيمان و سخن خويشيد، كه آمده‏ام، و اگر خوش نداريد و نمى‏خواهيد، بر مى‏گردم."[1]

2- در جاى ديگر، حضرت از انگيزه نامه نگارى و دعوت كوفيان اين گونه ياد مى‏كند: "اِنَّ اَهْلَ الكُوفَةِ كَتَبوُا اَلَىَّ يَسألوننى اَن اُقدِمَ عَلَيهِم، لَما اَرْجوُا مِن اِحياءِ مَعالِمِ الْحَقّ وَ اِماته البِدَع؛ كوفيان به من نامه نوشته و از من خواسته‏اند كه نزد آنان روم، چرا كه اميدوارم معالم و نشانه‏هاى حق زنده گردد و بدعت‏ها ميرد."[2]

3- باز امام‏ حسین(ع) در اين‏باره سخنانى دارد: "مردم! شما به من نامه‏ها نوشتيد و پيام فرستايد كه به سوى شما بيايم و وعده دادى كه دست از يارى من برنداريد و پيمان شكنى نكنيد. اينك كه من به سرزمين شما آمده‏ام، اگر به عهد خود وفا كنيد، مرا تنها نگذاريد، به هدايت حقيقى مى‏رسيد."[3]بنابراين امام‏ حسین(ع) به دعوت كوفيان به آن ديار رفت، ولى آنان خيانت ورزيدند، همان طور كه امام حسين‏(ع)فرمود:

"اى مردم! مرگ بر شما! مگر شما نبوديد كه به من نامه نوشتيد و استغاثه كرديد و مرا به يارى خويشتن خوانديد؟! ولى اكنون كه به استغاثه شما پاسخ داده و به فرياد شما رسيده‏ام، شمشيرهاى خود را از نيام به روى من كشيده‏ايد و شعله آتشى را متوجه ما ساخته‏ايد… چه شد كه بعد از آن همه وعده‏ها و دعوت‏ها، صفحه زندگى تان ورق خورد و بر ضد دوستان خود گرد آمديد و به نفع دشمنان تان براى منكوب كردن دوستان خود آستين بالا زده‏ايد و دشمنان شما نه عدالت گسترى كردند كه شيفته عدالت آن‏ها شويد و نه اميد آينده‏اى بهتر براى شما باقى گذاشتند، تا بهانه دل بستگى شما باشد. شما به خاطر اندكى از مال حرام دنيا كه بنى اميه به شما دادند و براى اين كه به زندگى پست و ناچيزى برسيد، به سوى من حمله مى‏كنيد. بدون آن كه كوچك‏ترين گناهى داشته باشم."[4]

ولى پس از حادثه كربلا و عاشورا،موجى از بيدارى در جامعه مسلمانان پديد آمد، و در پى آن مردم دريافتند كه حق با اهل‏بيت پيامبر بود، و كشندگان آن حضرت، نه تنها به اصول اسلامى پايبند نيستند، بلكه سفاك و مستبدند. از آن كه فرزند پيامبرصلى الله عليه وآله را يارى نكرده بودند، پشيمان بودند و به تدريج دست به اعتراض زدند از جمله:  اعتراض عبدالله بن عمر به يزيد،  برگزارى پنج سال عزاى مداوم در مدينه از سوی مردم،  قيام عبدالله بن حنظله در مكه،  اعتراض در بصره و قيام در كوفه ،  پديد آمدن نهضت توابين ،  قيام مختاربن ابى عبيده ثقفى ،  انقلاب مطرف بن مغيره  و انقلاب عبدالرحمن بن اشعث[5]

تشابه فراوانى بين مشاركت سياسى – اجتماعى مردم كوفه و ايران در دو حادثه انقلاب حسينى(ع) و انقلاب خمينى(ره) وجود دارد با این تفاوت که مردم ایران از حادثه کربلا و حرکت کوفیان، درس گرفتند و در خلاف جهت آنان، به نهضت امام خمینی(ره) روی آوردند و او را تنها نگذاشتند تا پیروزی حاصل شد.در واقع:

1- پس از دستگيرى امام خمینی(ره) در 13 خرداد 1342، مردم دست به اعتراض زدند، و حادثه 15 خرداد 1342 را آفريدند.

2- در يك دوره چهارده ساله پس از آن، مردم چندان حضور فعال در صحنه ندارند. بنابراين، نهضت امام خمينى‏(ره) به ثمر نمى‏نشيند.

3- پس از آن، مردم ايران به ميدان آمدند، و انقلاب حسينى(ع) را نشر دادند و انقلاب اسلامى را به پيروزى رساندند.

از اين رو، نمونه‏هاى بسيارى از الگوگيرى مردم ايران از عاشوراى حسينى(ع) در روند پيروزى انقلاب اسلامى به چشم مى‏خورد. از جمله:

الف –"تظاهرات 250 تا 400 هزار نفرى با توجه به جمعيت 1/5 ميليونى تهران در روز عاشوراى(13 خرداد) 1342 تهران از مسجد حاج ابوالفتح در ميدان قيام (ميدان شاه) آغاز و به مسجد امام خمینی(ره)(مسجد شاه) ختم شد."[6]

ب –"سخنرانى معروف امام خمینی(ره)در عصر عاشوراى(13 خرداد) 1342در مدرسه فيضيه آغاز شد كه منجر به دستگيرى و بازداشت و زندانى شدن امام‏ خمینی(ره)گرديد، و در اعتراض به آن، حركت‏هاى مردمى در مساجد شهرهاى مختلف شكل گرفت."[7]از جمله ورامین.

ج –"راهپيمايى عاشوراى دوازدهم محرم 1343از مسجد امام‏ خمینی(ره)(شاه سابق) آغاز گرديد. اين راهپيمايى براى بزرگ داشت پانزده خرداد صورت گرفت كه امام خمینی(ره)، آن را ايام الله ناميده بود. سربازان رژيم شاه نيز به سركوب آن پرداختند."[8]

د –"حدود چهار ميليون نفر در تهران در عاشوراى 1357عليه رژيم شاه دست به تظاهرات زدند و شعار مرگ بر شاه سر دادند. پس از آن‏ها ژنرال هايزر روانه تهران شد و شاه متقاعد گرديد يك چهره به ظاهر ملى را به عنوان نخست‏وزير برگزيند و خود ايران را ترك كند."[9]

ه- "مردم براى نشان دادن همبستگى خود بر ادامه مبارزه تا برپايى جمهورى اسلامى، راهپيمايى عظيم اربعين را برپا كردند كه در آن فرياد الله اكبر و درود بر خمينى توسط چند ميليون زن، مرد و كودك دنيا را به تعجب و حيرت وا داشت."[10]

ارتباط بين مردم، عاشورا، مسجد و انقلاب اسلامى را در گزارشات ساواك هم مى‏بينيم. به عنوان مثال، كميته مشترك ضد خراب كارى در گزارشى به رياست پليس تهران مى‏نويسد: "از فعاليت مساجد هدايت، الجواد و حسينيه ارشاد كه اقدامات آن‏ها مخالف مصالح كشور بود، جلوگيرى به عمل آمد تا با مذاكره با مسؤولين مساجد و حسينيه مزبور اقدامات آن‏ها در آينده با مصالح كشور هماهنگى داشته باشد. على هذا نظر به اين كه توافق‏هايى كه با واقفين و هيأت مؤسس مساجد و حسينيه موصوف به عمل آمده از اين به بعد كليه مسائل مربوط به اين سه مؤسسه مذهبى زير نظر مستقيم سازمان اوقاف خواهد بود."[11]

در دستورالعمل نحوه تشكيل مجالس عزادارى در ماه‏هاى محرم و صفر ستاد فرماندارى نظامى تهران و حومه (ركن 2 ارتش) در7 آذر 1357آمده است:

الف – از طريق دولت به طور قاطع طى اعلاميه‏اى نكاتى را كه مردم بايستى در ايام عزادارى ماه‏هاى محرم و صفر رعايت نمايند وسيله دستگاه‏هاى ارتباط جمعى ابلاغ مى‏گردد.

ب – در شهرهايى كه مقررات حكومت نظامى برقرار مى‏باشد، اجراى دستورات درباره نحوه برگزارى مجالس عزادارى با فرماندارى نظامى بوده و در ساير شهرها با شهربانى و ژاندارمرى محل مى‏باشد.

پ – مجالس عزادارى در مساجد، تكايا و حسينيه‏ها در تهران و شهرستان‏ها محدود گردد، به طورى كه در حوزه استحفاظى هر كلانترى بيش از دو مجلس تشكيل نشود."[12]

 

 


[1]– محدثى، همان، ص 77. به نقل از: تاريخ طبرى، ج 4، ص 303.

[2]– همان، ص 222. به نقل از: دينورى، الاخبار الطوال، ص 246.

[3]– محمد مهدى شمس‏الدين، ارزيابى انقلاب امام حسين (ع)، ترجمه مهدى پيشوايى (تهران: الست فردا، 1380)، ص 172.

[4]– همان، ص 175.

[5]– ابوالفضل اردكانى، پيامدهاى عاشورا (قم: منبع، 1380) صفحات مختلف.

[6]– جواد منصورى، سير تكوينى انقلاب اسلامى (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين‏المللى، 1379) ص 180.

[7]– همان، ص 182.

[8]– همان، ص 195.

[9]– همان، ص 330.

[10]– همان، ص 339.

[11]– زهيرى، همان، ص 333.

[12]– همان، ص 366.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *