مقدمه ی مؤلف
باسمه تعالی
با نظر به این که رخداد اربعین در این تاریخ دارای اضلاع گوناگونی است که نظر به همه ی اضلاعِ این پدیدار، موجب می شود که واقعیت آن رخ بنمایاند، موضوع اربعین را در این کتاب در سه ضلع مورد بررسی قرار داده ایم. به امید آن که چشم اندازی باشد در مقابل انسان هایی که متوجه حضور خاص خداوند در این تاریخ، مطابق ظرفیت این تاریخ می باشند.
1- بحث «معنای حماسه ی میلیونی پیاده روی اربعین حسینی» متوجه نقش پیاده روی در زیارت امام حسین(ع) و تأکید ائمهh بر این امر به عنوان یک حرکت سلوکی است، از آن جهت که بنا بر روایات مربوط به این امر، زائر به انسان مصلحی تبدیل می شود که عزم تغییر تاریخ خود را در خود می یابد.
2- در بحث «اربعین؛ سنتی در حال شکوفایی» ذهن ها متوجه فرهنگ اربعینی است، از آن جهت که ای انسان ها! متوجه باشید حرکت های توحیدی هرگز در مسیر خود به بن بست نمی رسد و عقیم نمی گردد حتی اگر همه ی عاملان آن حرکت یک جا شهید شوند و این آموزه ای است بسیار مهم برای انسان های موحدی که بنای نظام سازی دارند.
3- در بحث «اربعین؛ امکان حضور در تاریخی دیگر» همه ی تلاش بنده این بوده است تا معنای «حضور تاریخی» تبیین شود و خواننده متوجه باشد با چه احساسی باید حضور تاریخی خود را در رخدادی که ظهور کرده است دریابد که البته این مشکل ترین قسمت بحث است از آن جهت که باید ماورای عقل مدرن به موضوعی نظر کند که فعلاً در حال تولد است و خود را در طی یک فرایند می نمایاند و از درون جان آدمیان سر برمی آورد و در قول و فعل شان سریان می یابد.
بدون درک زمانه، هیچ قدمی به سوی آینده ی خود نمی توان برداشت و رخداد اربعین در این تاریخ، زمانی است که می توانیم با قرارگرفتن در آن، سرنوشت خود را از بند غرب آزاد کنیم و تاریخ پایان یافتگی غرب را نشان دهیم که این همان تاریخِ سست شدن عهد انسان با سکولاریته و اقامه ی رابطه ی انسان با خداست.
با این اربعین تعرّض انسان به اومانیسم و تقلیل گوهر آدمی، شروع شده است و چیزی در انسانِ این تاریخ رخ داده و بر هستی او حاکم گردیده که دیگر نمی تواند در تاریخی زندگی کند که قوام آن را اومانیسم شکل داده است.
ما همان طور که در سنن الهی قرار داریم، اگر از حضور خود در آن سنن آگاه شویم راهِ آینده نسبت به آن سنن در مقابل ما گشوده می شود. به همین معنا ما در تاریخی هستیم که اربعین به صورتی خاص ظهور کرده که اگر از حضور خود در این رخداد آگاه شویم، راهِ آینده ی تاریخ ما در مقابل ما گشوده خواهد شد و دیگر در توهّمات بشرِ غرب زده قدم نخواهیم زد. این پیامی است که در مصاحبه آخر کتاب مدّ نظر خوانندگان گرامی قرار خواهد گرفته است.
طاهرزاده
معناي حماسه ی ميليوني پياده روي اربعين حسيني
بسم الله الرحمن الرحیم
از آن جایی که دشمنان اسلام همیشه تلاش داشته و دارند که اربعین را به عنوان یک فکر و فرهنگ، محو کنند؛ تأکید ائمهh آن است که اربعین زنده بماند، چون اربعین یعنی ادامه ی امام حسین(ع) و شیعه در این راستا وظیفه دارد بیشترین نگاه را جهت بقای اسلام، به اربعین بیندازد تا نسبت به مهم ترین عامل بقای اسلام کور نباشد.
حرکت حضرت سیدالشهداء(ع) یک تذکر بود به همه ی تاریخ که چگونه از ظلمات زمانه می توان خود را رها کرد و در سال های اخیر مردم در حماسه ی اربعینی خود ذیل تذکر حضرت سیدالشهداءu، به روحی منوّرند که آن ها را از ظلمات فرهنگ اُمویِ جهان استکبار رهایی می بخشد و این است معنای حماسه ی میلیونی پیاده روی اربعین حسینی.
حماسه ی اربعین چیزی نیست که از ما شروع شده باشد، همه ی امامان ما در بزرگداشت اربعین اصرار می ورزیدند تا معلوم شود حرکتی که حضرت سیدالشهداء(ع) شروع فرمودند یک حرکت عقیم نیست. در این رابطه حضرت امام عسکری(ع) می فرمایند: «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ؛ صَلَاةُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْیَمِینِ وَ تَعْفِیرُ الْجَبِینِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ». علامت های مؤمن پنج چیز است: «پنجاه و یک رکعت نماز» و «زیارت اربعین» و «انگشتر در دست راست کردن» و «پیشانی بر خاک نهادن» و « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» را بلندگفتن».[1]
جابربن عبداللّه انصاری یکی از صاحبان اسرار آل محمدh است، او به خوبی می داند که چگونه با زیارت امام حسین(ع) در اربعین، نشان دهد آن حرکت، حرکتی نبود که در خود عقیم شود. جابر با این که در آن زمان نابینا است و با این که مسافرت در آن شرایط و با آن وضع از مدینه تا کربلا سخت طاقت فرسا است، متوجه است زیارت امام حسین(ع) در اولین اربعین بعد از شهادت آن حضرت، یک زیارت معمولی نیست که تنها همراه باشد با ثواب های فردی؛ بلکه یک حضور و رسالت تاریخی است، رسالت در تاریخی که امام حسین(ع) شروع کردند و آن حضوری است در راستای تقابل با حاکمیت استکباری امویان.
حماسه ی اربعین حسینی، حضور میلیونی انسان های وفادار به آرمان های قدسی امام حسین(ع) است. در این حماسه، میلیون ها انسان مصمّم حضور پیدا کرده اند برای پشت کردن به فرهنگ یزیدی استکبار جهانی. این حضور حماسی، خبر از آن می دهد که برای شیعه هویتی دیگر در حال شکوفائی است و شیعه از این طریق می خواهد به بهترین شکل با فرهنگِ حضور مردم در صحنه ها، از حیطه ی جهان استکباری عبور نماید. این حضور حماسی مردمی، مسلّماً آثار بسیار عمیقی در وجود تک تک انسان های حاضر در این اقیانوس انسانی خواهد گذاشت به طوری که هرکس خود را یک اقیانوس انسانِ تمدن ساز احساس می کند.
در حماسه ی اربعین حسینی رفتارهایی از تمدن سازی شیعه ظهور می کند که هرگز به چشم فرهنگ غربی نمی آید. از مردان و زنان محترمی که با پای پیاده خود را به ساده ترین شکل در انبوه جمعیت غرق کرده اند تا از اَنانیّت خود هیچ چیز باقی نگذارند، تا خادمان زوّار حسین(ع) که با اندک بضاعت خود، در خدمت زوّار قرار می گیرند؛ همه در حالِ نشان دادن اهدافی برای زندگی دینی هستند. زوّار و خدمه می خواهند در راستای اهداف بزرگ خود صورت ایثار امام حسین(ع) را در این صحنه ها به ظهور برسانند و با از خودگذشتگیِ خود به امام حسین(ع) نزدیک شوند و نقش حسینی خود را در این تاریخ به فعلیت آورند.
انبوه زائران اربعین حسینی و خدمه ها ی زوّار، همه و همه به خوبی می دانند در چه تاریخی قرار دارند و چه تمدنی از طریق آن ها در حال وقوع است. اینان به دنبال دستور خداوند به رسولش هستند که فرمود: «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَك » خودت و همراهانت در راستای رسالتی که دارید پایداری و مقاومت کنید و استکبار جهانی را در موضع متهم قرار دهید و روشن نمایید که باید عقیده ی توحیدی در تاریخ به صورت فعّال و نقش آفرین حضور داشته باشد.
در روایت از امام صادق(ع) خطاب به یکی از یاران شان داریم که می فرمایند: «زُرِ الْحُسَیْنَ وَ لَا تَدَعْهُ. قَالَ: قُلْتُ مَا لِمَنْ أَتَاهُ مِنَ الثَّوَابِ؟ قَالَ: مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً. فَإِذَا أَتَاهُ، وَكَّلَ اللَّهُ بِهِ مَلَكَیْنِ یَكْتُبَانِ مَا خَرَجَ مِنْ فِیهِ مِنْ خَیْرٍ وَ لَا یَكْتُبَانِ مَا یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ مِنْ شَرٍّ وَ لَا غَیْرَ ذَلِكَ. فَإِذَا انْصَرَفَ وَدَّعُوهُ وَ قَالُوا: یَا وَلِیَّ اللَّهِ مَغْفُوراً لَكَ أَنْتَ مِنْ حِزْبِ اللَّهِ وَ حِزْبِ رَسُولِهِ وَ حِزْبِ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِه، وَ اللَّهِ لَا تَرَى النَّارَ بِعَیْنِكَ أَبَداً وَ لَا تَرَاكَ وَ لَا تَطْعَمُكَ أَبَداً». حسینu را زیارت كن و آن را ترك مكن. می گوید: عرض كردم: ثواب كسى كه آن حضرت را زیارت كند چیست؟ حضرت فرمودند: كسى كه پیاده زیارت كند آن حضرت را، خداوند به هر قدمى كه برمى دارد، یك حسنه برایش نوشته، و یك گناه از او محو مى فرماید و یك درجه مرتبه اش را بالا مى برد. و وقتى به زیارت رفت، حق تعالى دو فرشته را موكّل او مى فرمایدكه آنچه خیر از دهان او خارج می شود را نوشته و آنچه شرّ و بد مى باشد را ننویسند. و وقتى برگشت با او وداع كرده و به وى مى گویند: اى ولىّ خدا! گناهانت آمرزیده شد. و تو از افراد حزب خدا و حزب رسول او و حزب اهل بیتِ رسولش مى باشی، به خدا قسم! هرگز تو آتش را به چشم نخواهی دید و آتش نیز هرگز تو را نخواهد دید و تو را طعمه ی خود نخواهد نمود.[2]
عنایت داشته باشید حضرت صادق(ع) چگونه روشن می کنند وقتی انبوه شیعیان با نظر به زیارت امام حسین(ع) مسافت های طولانی را پیاده طی می کنند به چه برکاتی نایل می شوند و با انس ملائکةُ اللّه با آن ها چه انسان های فرهیخته ای که حاصل آن زیارت و آن پیاده روی است، به جامعه برمی گردند. ملائکه به او خطاب می کنند: «یا وَلِیَّ اللّه» آیا کسانی که شایسته ی چنین خطابی می شوند و با غفرانی که نصیب آن ها می شود و یک نحوه عصمت در شخصیت آن ها پدید می آید، دیگر انسان های معمولی خواهند بود؟ یا انسانی هستند با مسئولیتِ ساختن جهانی سراسر پاکی و ایمان؟
توجه داشته باشید که سؤال کننده از ثواب زیارت امام حسین(ع) می پرسد و حضرت موضوعِ زیارت به صورت پیاده را به میان می آورند و می فرمایند: «مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً» تا روشن شود حضرت، به زیارت کردن به صورت پیاده نظر دارند. و اساس این نگاه از طریق پیامبرf در رابطه با پیاده رفتن به حجّ بیت اللّه الحرام مطرح شده است و امام سجاد(ع) در همین رابطه می فرمایند: «مَا تَقَرَّبَ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَی ءٍ أَحَبَّ إِلَیهِ مِنَ الْمَشْی إِلَى بَیتِهِ الْحَرَامِ عَلَى الْقَدَمَینِ، وَ أَنَّ الْحَجَّةَ الْوَاحِدَةَ تَعْدِلُ سَبْعِینَ حَجَّةً. وَ مَنْ مَشَى عَنْ جَمَلِهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ مَا بَینَ مَشْیهِ وَ رُکُوبِهِ. وَ الْحَاجُّ إِذَا انْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِهِ، کَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ مَا بَینَ مَشْیهِ حَافِیاً إِلَى مُنْتَعِلٍ»[3] عبد به سمت خدا نزدیک نمی شود به چیزی دوست داشتنی تر از پای پیاده به خانه ی خدارفتن، و یک حج او ثواب هفتاد حج را دارد. و کسی که گاهی از شترش پیاده شود و در کنارش راه رود ثواب بین آن مقداری که پیاده رفته تا زمانی که سوار شده را به او جدا می دهند، و حاجی اگر بند کفشش باز شود (یعنی کفشش از پایش دربیاید و مجبور شود پا برهنه برود) ثواب آن مقداری که پا برهنه رفته تا جایی که کفش پوشیده را جدا به او می دهند.
در روایتی دیگر حضرت صادق(ع) روشن می کنند وقتی زائر امام حسین(ع) پیاده به زیارت حضرت می رود، قبل از رسیدن به کربلا با پاک شدن از گناهانش و افزون شدن حسناتش، در مقام اُنس با خدا قرار می گیرد و چون به حائر و حواشی قبر مبارک حضرت رسید، به مقام مصلحینِ برگزیده می رسد که دغدغه ی اصلاح جوامع بشری را دارند و چون زیارت او به اتمام رسید، به مقام فائزین و پیروزمندان صحنه ی تمدن سازی نایل می شود و حرکات او حتماً به نتیجه ی لازمِ خود می رسد تا آن جایی که رسول خداf از طریق ملائکه اللّه به او سلام می رسانند که تمام موانع تو در رابطه با انس با خدا برطرف شده. راستی انسان تا کجا باید صعود کند که رسول خداf یعنی انسانی که در فتح تاریخ جاهلیت تا آن اندازه پیروز شد، به او سلام برساند و او را از خودش بداند. آری حماسه ی اربعین حسینی ادامه ی همان فتح تاریخی است که رسول خداf پایه گذاری فرمودند: اصل روایت چنین است: «عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِu: یَا حُسَیْنُ! مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(ع) إِنْ كَانَ مَاشِیاً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ مَحَى عَنْهُ سَیِّئَةً حَتَّى إِذَا صَارَ فِی الْحَائِرِ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُصْلِحِینَ الْمُنْتَجَبِینَ حَتَّى إِذَا قَضَى مَنَاسِكَهُ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَكٌ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِf یُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَكَ: اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَكَ مَامَضَى». عنایت دارید که در این روایت باز حضرت می فرمایند: «إِنْ كَانَ مَاشِیاً» اگر پیاده به زیارت رود آن برکات خاص را نصیب خود می کند.
حسین بن ثُویر می گوید: امام صادقu فرمودند: اى حسین! كسى كه از منزلش بیرون آید و قصدش زیارت قبر حضرت حسین ابن على(ع) باشد. اگر پیاده رود، خداوند منّان به هر قدمى كه برمى دارد یك حسنه برایش نوشته و یك گناه از او محو مى فرماید. تا زمانى كه به حائر برسد و پس از رسیدن به آن مكان شریف، حضرت حق تبارك و تعالى او را از رستگاران قرار مى دهد. تا وقتى مراسم و اعمال زیارت را به پایان برساند، در این هنگام او را از فائزین محسوب مى فرماید، تا زمانى كه اراده ی مراجعت نماید، در این وقت فرشته اى نزد او آمده و مى گوید: رسول خداf به تو سلام می رساند و به خطاب به تو مى فرماید: از ابتداء عمل را شروع كن، تمام گناهان گذشته ات آمرزیده شد.[4]
حضرت صادق(ع) یعنی پایه گذار هویت تشیع در روایتی دیگر روشن می کنند که چگونه قدم هایی که انسان به سوی زیارت امام حسین(ع) برمی دارد به او قدرت تصرف در کلّ جهان را می دهد و خداوند تمام تقاضای او را برآورده می کند. می فرمایند: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَخْرُجُ إِلَى قَبْرِ الْحُسَیْنِ(ع) فَلَهُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَهْلِهِ بِأَوَّلِ خُطْوَةٍ مَغْفِرَةُ ذُنُوبِهِ، ثُمَّ لَمْ یَزَلْ یُقَدَّسُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَتَّى یَأْتِیَهُ فَإِذَا أَتَاهُ نَاجَاهُ اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ: عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِكَ؛ اُدْعُنِی أُجِبْكَ؛ اُطْلُبْ مِنِّی أُعْطِكَ، سَلْنِی حَاجَةً أقضیها لَكَ قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِu: وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ یُعْطِیَ مَا بَذَلَ».[5] شخصى كه به زیارت قبر حضرت حسین بن علىu مى رود، زمانى كه از اهلش جدا شد با اولین گامى كه بر مى دارد تمام گناهانش آمرزیده مى شود. سپس با هر قدمى كه برمى دارد پیوسته تقدیس و تنزیه شده تا به قبر برسد. و هنگامى كه به آن جا رسید حق تعالى او را خوانده و با وى مناجات نموده و مى فرماید: بنده من! از من بخواه تا به تو عطا نمایم، من را بخوان تا اجابتت نمایم، از من طلب كن تا به تو بدهم، حاجتت را از من بخواه تا برایت روا سازم. راوى مى گوید، امام(ع) فرمودند: و بر خداوند متعال حق و ثابت است آنچه را كه بذل نموده عطا فرماید.
تفاوت درجه ی زائر امام حسین(ع) در روایات فوق، به تفاوت شدت عزم و تصمیمی بستگی دارد که زائران در جان خود پرورانده اند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
[1] – المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص 352.
[2] – كامل الزيارات، ص134.
[3] – من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 219.
[4] – كامل الزيارات، ص132.
[5] – وسائل الشيعه، ج 14، ص 421.
حماسه ی اربعين؛ سنتي در حال شکوفايي
بسم الله الرحمن الرحیم
انسانی بس عظیم و بزرگ که در مقام عصمت و طهارت قرار داشت به نام حضرت حسین بن علی(ع) در کربلا حقایقی را در آینه ی تاریخ به نمایش گذارد که بس عظیم بود. حقایقی را که تنها انسان های معصومی مثل امام صادق(ع) توانِ دیدن آن را داشتند. ائمه در زیارت نامه هایشان نگاه به حرکت امام حسین(ع) را عرضه نمودند و ما در عملِ امام حسین(ع) و نگاه امامان به حرکت آن حضرت می توانیم به حقیقت کار حضرت سیدالشهداء(ع) نظر نماییم و محتوای زیارت اربعین را تصدیق کنیم و این جاست که باید خدا را شکر کرد.
چه بگویم که چگونه ما در زیارت اربعینِ حضرت سیدالشهداء(ع) با سنتی عظیم و فرهنگی خاص روبرو هستیم که درک آن به آسانی میسر نیست.
همه ی آن هایی که دغدغه ی عبور از فرهنگ ظلمانی دوران را دارند و می خواهند با عقلی غیر از عقل غربی با سایر انسان ها مأنوس شوند، باید به فرهنگ اربعین نظر کنند.
اربعین نشان داد که در حكمت حسینى، شكست معنى ندارد و پایدارى و بقاء، عنصر اصلى این حكمت است. حتّى در دربار یزید، آثار زنده ماندن كربلا نمایان شد.[6] حال از آن به بعد در تاریخ، با نمونه اى بسیار متعالى و روشن و پر از رمز و راز؛ یعنى اربعینِ شهداى كربلا روبه رو هستیم.
انسان به واقع از حیرت نزدیك است قالب تهى كند كه چگونه هنوز چهل روز از آن قلع و قمع ها نگذشته بود و هنوز صداى شادى پیروزى بر حسین(ع) از در و دیوار كوفه و شام به گوش مى رسیدكه اربعینِ شهداى كربلا به پا مى گردد و پس از چهل روز بانگ بلند حسین(ع) در روز عاشورا در تمام شهرهاى اسلامى، انسان ها را تحت تأثیر خود قرار می دهد.
داستان آمدن «جابربن عبدالله انصارى» و «عطیّه» به كربلا یك حادثه نیست، یك فرهنگ است كه تاریخ، قصّه این دو بزرگوار را به عنوان نمونه ذكر كرده است.
اربعین؛ سنّت شیعیان بیداردلى است كه گذشت زمان، وفادارى آن ها را نسبت به امام حسین(ع) از بین نمى برد. لذا كسى كه به حق، مؤمن است، نمى تواند به حقیقتِ مجسّم، یعنى اباعبدالله(ع) مؤمن نباشد و كسى كه همواره به یاد حق است، همواره به یاد حقیقتِ مجسّم است، هرچند غوغاى زمانه چیزى غیر از حق را بخواهد. غوغاى زمانه و تبلیغات یزیدى تلاش كرد كه اباعبدالله(ع) را از صحنه ی ذهن ها و خاطره ها پاك كند و آن همه تهمت و تلاش براى این بود كه ذهن ها از یاد اباعبدالله(ع) پاك شود. ولى اربعین كه از نشانه هاى مؤمن شمرده مى شود،[7] نشان داد كه در زیر این آسمان كسانى هستند كه غوغاى زمانه نمى تواند آن ها را از وفادارى به حقیقتِ مجسم یعنى امام معصوم، غافل كند و سنّت اربعین سنّت انسان هایى است كه اسیر حكومت یزیدى نشدند و تحت تأثیر تبلیغات نظام كفر، از تعهّدى كه با حق داشتند دست نكشیدند.
[6] – وقتی سر مبارک حضرت سيدالشهداu را به دارالحکومه کوفه آوردند عثمان برادر عبيدالله بن زياد گفت: دوست داشتم همه فرزندان زياد تا قيامت ذليل باشند و حسين بن على كشته نشود. (طبرى، ج 4، ص 375 و حماسه حسينى، ج 3، ص 216) مرجانه، مادر ابن زياد به پسرش گفت: «يا خَبيث! قَتَلْتَ ابْنَ رَسُولِ الله، وَالله لا تَرَى الْجَنَةَ ابَداً» (تذكره سبط، ص 259) اى خبيث؛ فرزند رسول خدا را كشتى؟ به خدا سوگند هرگز بهشت را نخواهى ديد. پس از شهادت حسين(ع) ابن زياد در مسجد كوفه منبر رفت و گفت: «الْحَمْدُلله اظْهَرَ الْحَقَّ وَ اهْلَهُ وَ نَصَرَ امِيرَالْمُؤْمِنين يزِيدَ وَ حِزْبَهُ، وَ قَتَلَ الْكَذّابَ إبْنَ الْكذّاب الحُسَينَ وَ شِيعَتَهُ» حمد خدا را كه حق را و اهل حق را پشتيبانى كرد و اميرالمؤمنين يزيد و گروه او را يارى رساند، و دروغگوى، پسر دروغگو يعنى حسين و يارانش را به قتل رساند. كه در اين جا «عبدالله بن عفيف ازدى غامدى» با چشم هاى نابينا، به پا مى خيزد و مى گويد: «پسر مرجانه! دروغگوى پسر دروغگو، تويى و پدرت و كسى كه تو را به حكومت عراق فرستاده است.»، عاقبت هم به دستور عبيدالله كشته مى شود ولى اجازه نداد عبيدالله جوّ جامعه را به نفع امويان تغيير دهد. (الإرشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج 2، ص 117). و در شام يحيى بن الحكم، برادر مروان، در دربار يزيد گفت: بين شما و پيامبر خدا در روز قيامت جدايى افتاد، من ديگر در هيچ كارى با شما شركت نمى كنم. (طبرى، ج 5، ص 359 و حماسه حسينى، ج 3، ص 352). هند زن يزيد وقتى خبر شهادت امام حسين(ع) را شنيد، خود را در لباس مخصوص مستور كرد و از اندورن به مجلس مردان آمد و گفت: آيا اين سر حسين فرزند فاطمه است؟! يزيد به او گفت: تو براى او گريه و عزادارى كن، خدا بكشد ابن زياد را كه در كشتن او تعجيل كرد. (طبرى، ج 3، ص 354). پسر يزيد خود را از خلافت خلع كرد و بر يزيد و معاويه لعنت فرستاد و حق را به جانب حسين و على«عليهماالسلام» داد و از همه مهم تر؛ نتيجه ی كربلا اين بود كه پرده ى نفاق حاكمان دريده شد و حساب سلطنت از دين جدا گشت. امامu در روز عاشورا فرمود: «ايمُ اللَّهِ إِنِّى لَأَرْجُو أَنْ يكْرِمَنِى رَبِّى بِالشَّهَادَةِ بِهَوَانِكُمْ ثُمَّ ينْتَقِمُ لِى مِنْكُمْ مِنْ حَيثُ لَا تَشْعُرُونَ.»(مقتل خوارزمى، ج 2، ص 32. بحار الأنوار، ج 45، ص 52) به خدا قسم من اميدوارم كه پروردگارم مرا به وسيله ى شهادت گرامى بدارد و انتقام مرا از شما از طريقى كه ندانيد بگيرد. پس از شهادت امام حسينu، بنى اميه به جاى حمله در حالت دفاع قرار گرفتند، و اين اوّلِ سقوط يك حكومت است. نهضت ها و خونريزى ها ادامه يافت و پس از آن همان خانه اى كه در زمان حسينu كسى درِ آن را نمى زد، با مختصر آرامشى كه در زمان امام پنجم(ع) به وجود آمد، مسلمانان از اطراف و اكناف مانند سيل به همان خانه رجوع كردند و پس از آن؛ روز به روز به آمار شيعيان اهل البيت افزوده و حقّانيت و نورانيتشان در هر گوشه از جهان اسلام نمايان شد، حقّانيتى توأم با مظلوميت، و اين زنده ماندن آثار کربلا را روشن مى كند.
[7] – به صفحه 13 رجوع شود.
اربعين؛ تجسم ادامه ی عهد مؤمنين
امام حسین(ع) به عنوان قطب دل هاى سالم و جان های متوجه حق و حقیقت، كهنگى بردار نیست و شامل مرور زمان نمى شود. كسانى كه مى خواستند رنگ حسینى را بى رنگ كنند وآن هایى كه امام حسین(ع) را از یاد بردند، هیچ كدام مؤمن نیستند. این كه حضرت امام عسکری(ع) فرموده اند: «زیارت اربعین، یكى از نشانه هاى ایمان است» یعنى اربعین؛ ادامه ی عهد مؤمن است با امام حسین(ع) كه تجسّم اسلام است و قطب دل هر انسانى كه مى خواهد دلى فعّال و زنده داشته باشد امام حسینu است، هر چند حاكمان ستمگر تلاش كنند تا این عهد و وفادارى و میثاق با امام را، از بین ببرند. چراكه مؤمن در عالمى از ایمان و حالى از معنویت به سر مى برد كه هیچ شرایطى نمى تواند آن حال را از او بگیرد، و در واقع اربعین و زیارت اربعین استحكام آن حال ایمانى است.
این یك قاعده کلی است كه همیشه ستمگران وقتى حق و حقیقتِ اسلام و دین را تحمل نكردند، سعى مى كنند مظاهر اصلى دین را محو و نابود كنند. آنان سعى مى كنند با تبلیغات و غوغاسالارى و كشتار و تهمت زدن، حق را از صحنه ی جامعه و خاطره ها پاك كنند. و این تنها شیعه ی اربعین شناس است كه تحت تأثیر این غوغاسالارى ها قرار نمى گیرد. این كه شخصیت جابربن عبدالله انصارى براى ما بسیار ارزشمند است و با توجّه به او سنّت اربعین را عزیز مى داریم، به جهت كار بزرگى است كه او كرده است و از طریق این سنت همیشه شیعیان از بركات اربعین بهره مند شده اند.
شما فراموش نكنید كه پس از واقعه ی عاشورا در كنار آن تبلیغاتى كه امام(ع) را به عنوان یك خارجى معرفى كردند، چنان ارعابى در كشور حاكم نمودند که كسى جرأت یاد امام حسین(ع) را هم نداشت تا از این طریق براى همیشه سنّت حسین(ع) و سنّت محمّدf از صحنه ی خاطره ها و سینه ها محو شود و یزیدیان به راحتى بتوانند خود را تبلیغ كنند. در این صورت است که معلوم مى شود در چنین شرایطى، احیای اربعین حسین(ع) چقدر كارساز بوده است. در واقع با اربعین، همه ی طمع دشمن خنثى و بى نتیجه شد. همچنان که در این تاریخ پس از چهارصدسال حاکمیتِ تفکر سکولاریته، شیعیان با به صحنه آوردنِ اربعین، در حال خنثی کردنِ حیله ی ستمگران این دوران اند.
نباید حرکتی را که در این تاریخ در اربعین ظهور کرده است با یک نگاه محدود تعریف کرد و در همین رابطه باید گفت؛ این حرکت در عین آن که یک حرکتِ خودجوشِ اجتماعی است، حرکتی است که خداوند آن را بر قلب مردم إشراق نموده و هرکس به اندازه ای که بخواهد در این تاریخ، خود را با اراده ی الهی تطبیق دهد در ذیل آن قرار می گیرد.
زمینه ی تاریخی ظهور اربعین در این تاریخ این گونه است که عرض شد. زیرا در متن سنت اربعینی که در روایات ما آمده، چنین ظرفیتی نهفته است و نقشِ تاریخ سازی آن پیش بینی شده است که بنده در ادامه، بیشتر در تبیین آن سخن خواهم گفت. آن چه فعلاً باید بر آن تأکید کرد؛ فهم درست سنت اربعین است و شرط ادامه ی آن در راستای تحقق تمدن اسلامی. وگرنه به عنوان یک حرکت عبادیِ فردی، بدون نظر به حضور تاریخی جهان اسلام در این دوران و در معادلات جهانی، خروش و نشاط آن حرکت فرو می نشیند.
آن چه از ظواهر پیداست هر دو ملت ایران و عراق در عمق جان شان متوجه شده اند می توانند در راستای حرکت اربعین، نقش آفرینی کنند به طوری که بعضی از خودِ مردم عراق فرموده بودند ملت عراق در اربعین، ملت خاصّی هستند یعنی گویا متوجه اند در این شرایط چه نقش مهمی می توانند ایفاء کنند. آن ها به عنوان یک جریان الهی و یک رسالت تاریخی به موضوع نگاه می کنند.
جریانی که با اربعین شروع شده طوری است که زمینه ساز حضور شیعه در معادلات جهانی می شود و تا تحقق تمدن اسلامی و عبور از فرهنگ استکباری توان پیشرفت دارد. جهان اسلام پس از چهارصدسال که از رنسانس گذشته به خود آمده که دیگر برای ادامه ی حیات خود نمی تواند به پروژه های فرهنگ مدرنیته امید ببندد و لذا با شعارهای اسلامی به صحنه آمد و این علی رغم فشارهای جهان استکباری و ارتجاعی ادامه می یابد تا به نتیجه برسد.
ملت ها در این تاریخ در حال بازخوانی و تجدید نظر نسبت به رجوعشان به فرهنگ مدرنیته اند، فرهنگی که به عالم و آدم نگاه سکولاریته دارد. در چنین شرایطی «اربعین» یک تذکر تاریخی به همه ی ملت ها است تا در این شرایط، نسبت خود را با خداوند و مسیر انبیای الهی شکل دهند. ایجاد و بقای انقلاب اسلامى هم از بركات سنّت اربعین است. در شب پانزده خرداد سال 42 وقتى امام خمینى«رضوان اللّه تعالی علیه» را دستگیر كرده و به زندان بردند، فرداى آن روز مردم به خیابان ها آمدند و بدون هیچ ترسى فریاد اعتراض شان بلند شد. ارتشبد «فردوست» در خاطراتش مى نویسد: «در آن روز آن قدر آدم آمده بود و آن قدر ما آن ها را كشتیم كه خودمان ترسیدیم». تاریخ مى گوید ارتشیان پایه های مسلسل ها را در صحن حضرت معصومهi گذاشتند و بسیارى از مردم را كشتند. شاه حساب كرده بود وقتى امام خمینى«رضوان اللّه تعالی علیه» را تبعید كرد و مردمِ وفادار به امام را هم كشت، بقیه ی این ملّت براى همیشه وفادارى خود را نسبت به امام و انقلاب پس مى گیرند و لذا آنچه به گمان خود باید بكند، انجام داد؛ امام خمینى«رضوان اللّه تعالی علیه» را بعد از چهل روز آزاد كردند و به روستایى در حاشیه ی شهر تهران به نام «داودیّه» بردند كه در واقع ایشان را به آن جا تبعید كنند. مورّخین مى گویند مردم آن قدر به دیدار امام«رضوان اللّه تعالی علیه» رفتند كه جادّه داودیّه پر از ماشین سواری شده بود.[8] این چه سنّتى و چه شعورى است كه مردم بعد از این همه كشته دادن، به دیدار امام« خمینى«رضوان اللّه تعالی علیه» مى روند. حضور حماسى مردم وفادار به امام و آزاد از رعب نظام شاهنشاهى، همه ی حیله های رژیم را خنثى كرد. بعداً امام را به قیطریه آوردند و از آن جا هم به قم برگرداندند. اگر به نهضت كربلا و نهضت امام خمینى«رضوان اللّه تعالی علیه» نگاه دقیق و عمیقى بكنید شباهت هاى بسیارى بین این دو نهضت مى بینید. یعنى با همان فرهنگ و حكمت حسینى، انقلاب اسلامى شكل گرفته است و با همان فرهنگ جلو می رود و به بن بستی برخورد نمی کند که مانع ادامه ی آن در این تاریخ باشد.
شاید سیزدهم محرم بود كه خبر شهادت امام حسین(ع) به مدینه رسید، امویان تمام خانه هاى بنى هاشم را در مدینه خراب كرده بودند. یعنى بنى هاشم دیگر باید از صحنه تاریخ پاك شود. «جابربن عبدالله انصارى» به همراه «عطیّه» بدون آن كه مرعوب جوّ پلیسى نظام یزیدى شوند، به سوى كربلا حركت مى كنند تا ثابت كنند كه روح ایمانى و وفادارى به امام حسین(ع) جوّ پلیسى را به چیزى نمى گیرد و شامل مرور زمان هم نمى شود، چیزى كه یزیدیان نمى فهمیدند. وفادارى به امام و دین، تجددّ و روشنفكرى هم برنمى دارد، همیشه باید حق و حقیقت براى قلب مؤمن، حىّ و حاضر باشد. این است كه جابر، سنّت اربعین را بنا بر آموزه های دینی، پایه گذارى كرد و براى همیشه فرهنگ كربلا با سنّت اربعین، جهان را تغذیه خواهد كرد و عهد حسینى بر خلاف جوّ پلیسى و رعب و وحشت، جاى خود را باز مى كند و راه خود را ادامه مى دهد.
دشمنان این همه تلاش كردند تا وفادارى به امام حسینu از بین برود، وگرنه كشتن امام به وسیله ی آن همه لشكر كه عمرسعد جمع كرده بود، هنر نیست. آن ها مى خواستند این وفادارى كه جابر و امثال او نشان دادند براى همیشه نابود شود، آن وفادارىِ عاشقانه اى كه امام و اصحاب آن حضرت را نماد دینداری در همه ی تاریخ مى كند. در واقع عهد حسینى با اربعین حفظ شد و امروز هم من و شما سنّت اربعین را تكرار مى كنیم، یعنى اى حسین، شما همیشه حق هستید و ما بنا داریم ارتباط مان را با حق یگانه كنیم و وفادارى به حق را هیچ گاه از دست ندهیم، و مرور زمان و غوغاى زمانه و تبلیغات یزیدى نمى تواند ارتباط ما را با شما قطع كند. هر سال اربعین گرفتن آن گونه كه امام صادق(ع) در زیارت اربعین به ما آموختند و در آن زیارت با امام حسین(ع) سخن گفتن، گوهرى گرانقدر و ارتباطی بزرگ است در تاریخی که مدرنیته گسستگی روح ها را به میان آورده است.
[8] – به کتاب «تحليلى از نهضت امام خمينى«رضوان الله تعالي عليه»»، از آقاي سيد حميد روحانى رجوع شود.
اربعين؛ حرکتي به سوي جامعه ی مهدوي
حقیقتی به نام حضرت مهدیg را فقط در کالبد جسمانی دیدن، جفایی ا ست بسیار عظیم و هزاران تأسف که نگاهِ عرفی ما تنها محدود شده به همین ساحت از ایشان. غافل از این که حضرت مهدیg حقیقتی است که تمام عالَم در محضرشان است و هرچه جلو می رویم ظهور ایشان به سمت ما شدیدتر می شود. بنده به هرچه شدیدترشدنِ ظهور ایشان در این عالم ایمان دارم. در این کنش و واکنش های مداوم جهانی و در این ظلمات کثرت زده ی پوچِ غربی، تنها حضور و ظهور حضرت مهدیg است که هربار در لباسی جلوه گری می کند و ما را به وحدت و انس و یکی شدن در وادی هستیِ حقیقی سوق می دهد. این ظهور و حضور حضرت مهدیg است که در لباس اربعین با بیش از بیست میلیون انسانِ هم دل، خود را نشان می دهد.
بهترین نگاه را ائمه ی ما در زیارت اربعین به موضوع انداخته اند و لذا در این زیارت، این گونه شروع مى كنیم:
«السَّلامُ عَلى وَلِیّ الله وَ حَبیبِه» سلام بر ولىّ خدا و حبیب او!
این سلام یعنى ظهور ارادت به امام، یعنى هنوز حسین بن علىu، زنده و حبیب و ولىّ خداست، نه یزید و یزیدیان؛ و هنوز دل ما به ولىّ و حبیب خدا نظر دارد و تبلیغات یزیدى در طول تاریخ نتوانسته است ما را طعمه خود كند. شما دیده اید آدم هایى را كه با روبه روشدن با یك مسئله ی كوچك تمام تعهداتشان را نسبت به انقلاب و اسلام و امام و ارزش ها از دست مى دهند و چون معنای تشیع را نمی دانند، با شدّت گرفتن جوّ تبلیغاتىِ زمانه و غوغاهاى دشمن، تمام ارتباط قبلى خود را با اسلام و انقلاب از دست مى دهند، اینان اساساً به حقیقت وفادار نیستند و عهدی با آن ندارند که اسیر جوّ زمانه می شوند.گفت:
مر سفیهان را رُباید هر هوی
زان که نَبْوَدْشان گرانی قوا
آدم هاى بى اصول كه از نظر معرفتى قوى نیستند، با هر بادى به لرزه درمى آیند و ریشه ی محكمی ندارند. ریشه ی انسانِ مؤمن به حق وصل است؛ لذا غوغاى زمانه نمى تواند او را به لرزه درآورد و برباید. در زمان رضاخان كه دستور داده بود زنان باید چادرها را از سر بردارند، كسانى كه سنت اربعین را نمى شناختند، سریعاً چادر را برداشتند و به اسم مقتضیات زمانه رنگ اصیل خود را از كف دادند و رنگ ضد انسانىِ حكومت غیرالهى رضاخان را پذیرفتند، ولى عموم مردم این کار را نکردند زیرا فرهنگ اربعین چیز دیگرى به آن ها آموخته بود و آن عبارت است از پایدارماندن به عهد الهى خود و این با اعلام ارادت به امام معصوم(ع) محقّق مى شود. لذا در ادامه ی زیارت اربعین عرض می کنیم:
«السَّلامُ عَلى خَلیلِ الله وَ نَجیبِه» سلام بر خلیل خدا و نجیب او!
یعنى سلام بر تو كه خودت را براى خدا از هر خودیتى خالى كردى و سلام بر بنده نجیب خدا! كه هیچ عصیانى در مقابل خدا نداشت. با ارتباط قلبى مى توان این سلام ها را به فعلیت رساند و جهتِ جان را در جهتِ ارادت ورزى به اباعبدالله الحسین(ع) انداخت و از اثرات مثبت این ارادت ورزى بهره برد. هرچه بهره و بهره مندی برای انسان هست، از توجه دادن روح است به امام معصومu، آن هم ارادت به امامى كه فرهنگ اموی معاویه، مى خواهد نور او را محو كند، حالا شما روبه روى او ایستاده اى و برخلاف آن همه غوغا با تمام وجود با او گفتگو مى كنى و می گویی:
«السَّلامُ عَلى صَفِیِّ الله وَ ابْنِ صَفِیِّه، السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الشَّهید»
یعنى سلام بر بنده با صفاى خدا، دوست برگزیده و خالص او كه فرزند خانواده ی با صفایى است، سلام بر حسین شهید.
ملاحظه كنید دلى كه توجه او به امامش دائمى است، چه بهره هایى از این توجّه مى برد. این سلام و این تعهد اجازه نمى دهد كه جوّ زمانه، ما را فراگیرد. تعهد با ابا عبدالله(ع) در واقع تعهّد با خداست، تعهّدى كه در «عهد الَسْت» با خدا بسته ایم. هركس تعهد با ائمهh و اسلام وارزش ها را شكست، باید بداند كه با خودش قهر كرده و با خود نقض پیمان نموده و باید بداند كه خود را از دست داده است، قرآن در مورد این ها مى فرماید: «وَ كانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظیم» (سوره ی واقعه، آیه 46) این ها بر شكستن عهدِ عظیمى اصرار مى ورزیدند. این زیارت ها و سلام ها احیاى خودِ اصیل انسان ها است تا از اصل خود جدا نشوند و عهد خود را با امام(ع) هرگز نشكنند.
ارتباط با امامى مظلوم و شهید، یعنى گشودن دریچه ی جان به سوى ذاتى مقدّس كه در رهگذر یافتن حیات معنوى، به راحتى از حیات بدنى مى گذرد. در این حالت انسان نسبت به خود بى تفاوت نخواهد بود تا هرچه را زمانه بر سرش مى آورد بپذیرد و امیدش از دست یابى به خودِ برین نابود شده باشد. راستى كه ارادت به چنین شهید مظلومى، چه زیبا جرقه هاى حیات را از لابه لاى خاكستر روزمرّگى ها برای انسان به مشعلى بزرگ و درخشان تبدیل می کند تا در تغییر سرنوشت خود نقش آفرینی کند.
اربعين؛ مکتب ادامه ی شجاعت
نهضت امام حسین(ع) نهضتِ به جنبش درآوردن قلب هاست و از این پایگاه است كه به امام(ع) سلام مى دهى و متذكر تنگناهایى مى شوى كه بر امام(ع) تحمیل كردند. یزیدیان تصور مى كنند قدرت نمایى كرده اند، تنهاكسانى كه حسینى نیستند مرعوب تبلیغات دشمن مى شوند. بینش حسینى این است كه هر كس با روش حق، مقابل ستم بایستد، پیروز است. كسى كه مى ترسد در پیروى از بینش حسینى و فرهنگ شهادت و مبارزه با ستم ضرر كند، او در حقیقت نه ضرر را مى شناسد و نه نفع را، او تمام وجودش ضرر است.
بزرگ نمایى قدرت آمریكا براى كسى است كه امام حسینu ندارد. ولى كسى كه به حسین(ع) دل داده است آمریكا و دنیاداران در نظرش پوچ و هیچ هستند. از این جا روشن مى شود كه چرا امام حسن عسكرى(ع) فرمودند زیارت اربعین نشانه ی مؤمن است. معلوم مى شود كه هر دلى به صِرف ادعاى ایمان، نمى تواند در فرهنگ تبلیغاتى كفر، به حق و حقیقت وفادار بماند.
خداوند تمام خوبى ها را براى ائمهh قرار داد و آن ها را به جهت خلوصی که داشتند گلچین كرد. البته هر کس متوجه جایگاه امامانh نیست تا زندگی خود را مطابق رهنمودهای آنان معنا کند ولی شیعه در اربعین در چنین حال و مقامى قرار دارد، لذا در صحنه اى كه چهل روز از عاشورا گذشته است به حکم وفاداری به امامی معصوم وارد مى شود. یعنى تكه تكه شدن بدن ها را در روز عاشورا دیده، جشن و غوغاى حكومت یزیدى را بعد از عاشورا ملاحظه کرده، رعب و وحشتى را كه به صحنه آورده اند احساس کرده، تهمت ها را شنیده ، با این همه بعد از چهل روز هنوز حق را از باطل تشخیص مى دهد و هنوز به جبهه حق و امام حسین(ع) وفادار مانده و هنوز امام(ع) را پیشرو و رئیس و سرور و راهنماى خود مى داند و اعتقادش این است كه خدایا تو ارث انبیاء را به این امام دادى و ما با وجود این همه تبلیغات و رعب و وحشت، از حضرت حسین(ع) دل نمى كنیم و جرأت دفاع از او را در جان خود داریم، اصلاً پاس داشتِ اربعین، مكتب ادامه ی چنین جرأت و شجاعت است.
انسان هایى که ظاهرِ كاخ ها خیره شان نكرده است و به درون معنوى خود خیره شده اند و راه رجوع به عالم غیب و معنویت برایشان باز شده، چگونه می توانند به امام معصوم(ع) که مظهر حقایق است نظر ندوزند و تبلیغات دنیاگرایان، دل آن ها را از جایگاه اصیل خود بركند؟ امام در تمام ابعادش، چه با بودنش و چه با شهید شدنش، انگشت اشاره به عالم بیکران غیب دارد و مى تواند عالم درون انسان را به او بنمایاند و در آن صورت است که انسان خود را به واقع یافته است، آن هم خودى بسیار متعالى و این خودیابی، در سنت اربعین شکل می گیرد و می رود تا با پاس داشتِ آن به یزید پشت کند، به هر یزیدی در هر زمانی.
معناي پيروزي امام حسينu
از راه ارتباط با امام است كه انسان مى فهمد آن بُعدى از ابعاد ما كه جداى از امام، راه خود را طى مى كند، ناخود ماست. هنوز كه هنوز است امام حسین(ع) حجّت خدا در هستى است و یزید و یزیدیان شكست خورده ی تاریخ اند، این همان پیروزى حقیقى و اصیل است. تحلیل هاى غیر شیعى و غیر اربعینى است كه امام حسین و حضرت على«علیهماالسلام» را شكست خورده مى بیند و مى گوید اگر حضرت على(ع) حق است، چرا بر معاویه پیروز نشد و اگر امام حسین(ع) حق بود، چرا یزید او را شكست داد؟ چنین کسی معنای پیروزی و شکست را نمی شناسد. امیرالمؤمنین(ع) با عظمت خود، بر فراز متعالى ترین ارزش ها، انسانیّت را به نمایش گذاردند و معاویه، سیاه رویى خود را به نمایش گذاشت؛ آن هایى كه پیروزى حضرت على(ع) بر معاویه و پیروزى امام حسین(ع) بر یزید را نمى بینند، معلوم نیست در كجای عالم زندگى مى كنند! و معلوم نیست معنای حیات خود را در كجا تعیین كرده اند!
یكى از بحث هاى مطرح در دنیا این است كه چرا بعضى از آدم هاى مذهبى كه حتى كتاب هاى مذهبى هم مى نوشتند، یك مرتبه حق را كنار مى گذارند و به اصطلاح، نان به نرخ روز مى خورند. بنده فكر مى كنم چون جوّ و مکر زمانه این ها را فرا مى گیرد و پیرو جوّ و مکر زمانه مى شوند، دین شان را كنار مى گذارند ولی پس از مدّتى همین نان به نرخ روزخوردن ها، آن ها را سرخورده مى كند. شما در جریان انقلاب اسلامى، چنین افرادى را دیده اید كه چند روزى طرفدار انقلاب بودند و پس از مدتّى انقلاب را رها كردند. این ها در واقع آن روزى هم كه طرفدار انقلاب بودند به جهت حق بودن انقلاب نبود، بلكه به دلیل این كه فضای آن روز بیشتر فضای انقلابى بود، به انقلابیون پیوسته بودند و به تعبیر دیگر این ها طرفدار فضای غالبِ زمانه بودند. چنین افرادى نمى توانند از فضای ظلمانی زمانه ی خود نجات پیدا كنند چون حسینى نیستند. سنت اربعین به ما یاد می دهد همیشه حقّ، حق است و شما باید به حق وفادار باشید حتى وقتى كه تمام جامعه را جوّ یزیدى فرا مى گیرد، حتى اگر بناست كشته شوى، باز هم به حق وفادار باش. وفادارى به حق است كه تو را نجات مى دهد.
وقتی در زمانه ای زندگی می کنیم که با سیطره ی فرهنگِ تجدد روبه روئیم و نتوانسته باشیم تزلزل آن تمدن را احساس کنیم، به زحمت می توان متوجه حضور تاریخی شد که اربعین در این زمانه گشوده است؛ مگر آن که تابع مشهوراتِ دوران نباشیم و به امکاناتی که در ذات حرکت اربعینی این زمانه نهفته است بیندیشیم و به آینده ای که ماورای فرهنگ تجدد، در حال طلوع است نظر کنیم؛ هرچند در عالَمی که همه ی مناسبات آن را فرهنگ تجدد معنا کرده است، غریب بمانیم، ولی گمان نکنیم راهی جز راه تجدد در مقابل ما نیست.
کربلا، زندگی در مرزهای دلنواز عشق
ما اگر قبول داشته باشیم ایده آل هاى معنوى واقعى ترین و حقیقى ترین ابعاد زندگى انسان ها به شمار مى آیند، هیچ وقت از امام حسین(ع) و حكمت او به چیز دیگرى دل نمى بندیم، چون مى دانیم اگر چنین كنیم به چیزی غیر از حقیقت، دل بسته ایم و تأکید رسول خداf به حُبِّ به اهل بیتh به همین جهت است و راز اصلی تحقق کربلا آن طور که اصحاب حضرت اباعبداللّهu نسبت به امام شان عمل کردند در همین حُبّ نهفته است. اگر بخواهیم صحنه ای را نشان دهیم که توصیه ی قرآنیِ «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى » (سوره ی شوری، آیه 23 ) از طریق اصحاب امام به خوبی عمل شد، کربلا بود و اگر بخواهیم صحنه ای را نشان دهیم که برکات این توصیه به نمایش آمد، آن صحنه، صحنه ی کربلا است. از طریق این حُبّ بود که اصحاب امام حسینu توانستند از صراط دنیا که ظهور صراط آخرت است بگذرند، به همان معنایی که رسول خداf فرمودند: «مَعرِفَةُ آلِ مُحَمَّدٍf بَراءَةٌ مِنَ النّارِ، وَ حُبُّ آلِ مُحَمَّدٍf جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ، وَ الوِلایَةُ لِآلِ مُحَمَّدٍf أمانٌ مِنَ العَذابِ».
اگر بخواهیم به لایه ای نهادین از لایه های کربلا آگاهی پیدا کنیم باید آن لایه نهادین را در حُبّی پیدا کرد که اصحاب حضرت اباعبداللّهu نسبت به آن حضرت به دست آورده بودند، در آن حدّ که مبادی میل محبوب خود را به مبادی میل خوب ترجیح می دادند به همان معنایی که در محضر مبارک آن امام اظهار می داشتند: «إنّی سِلمٌ لِمَن سالَمکم وَ حربٌ لِمَن حارَبکُم». این شعار به این معنا است که ما شما خانواده را ماوراء آن چه خودمان از خود سراغ داریم، پذیرفته ایم و از حرکات و تلاش های کسانی که امروز در رخداد اربعینی این تاریخ شرکت می کنند معلوم می شود که همه در جستجوی آن نوع ارتباطی هستند که اصحاب امام با امام شان برقرار کرده بودند زیرا اینان نیز متوجه شده اند عصر و زمان امروزشان همان عصر و زمان امام حسین(ع) و اصحاب آن حضرت است و لذا زائران آن حضرت و خدمه ی محترم آن حضرت در نهایت ایثار نسبت به همدیگر قرار گرفته اند. زیرا همه متوجه اند در کربلا به دنبال رسالتی می باشند که در این تاریخ به دوش شان گذاشته شده و این با حُبّ امام حسین(ع) و وابستگانِ به آن حضرت به نتیجه می رسد.
راز کششی که شیعه به کربلا دارد و تلاش دارد کربلا را کشف کند، در حُبّ به امام(ع) نهفته است. امامی که در کربلا به جای همه ی بشریت به صحنه آمده تا انسان، حقیقت خود را گُم نکند.
برای کشف کربلا، آری برای کشف کربلا باید به شعوری دست یافت که تنها با حُبّ ظهور می کند. امام حسین(ع) برای طلوع آن حُبّ هر آن چه از دست شان برمی آمد انجام دادند تا ما در کربلا به تماشای تابلوی ایثار و محبت بنشینیم تا حقیقتاً وارد منزل دینداری شده باشیم به همان معنایی که حضرت باقرu مى فرمایند: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ» مگر دین جز محبّت چیز دیگرى هست؟ تا آن جا كه مى فرمایند : «الدِّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّین»[9] دین محبّت است و محبّت همان دین مى باشد.
کربلا به معنی زندگی در مرزهای دلنواز عشق به حسین(ع) و تنفر از طاغوت است تنفر از طاغوت در هر جلوه ای و در هر زمانی که می خواهد باشد، این یعنی زندگی و زندگی کردن و کربلا را از خوددانستن و در کربلا امر سرمدی را به تماشانشستن و امر الهی را به شفاف ترین شکل در قول و فعل امام دیدن، تا در هیچ زمانی یزید مدار حق و باطل نباشد.
بحث خود را با نظر به حضور تاریخی تشیّع در راستای اربعین حسینی در چند نکته به پایان می برم:
1- بعضی از مسائل ما تحت تأثیر فرهنگ غرب برای ما مسئله شده است، اگر ماورای زندگی غربی به آن مسائل بنگریم بسیاری از آن ها برای ما فرعی می شوند. در حالی که مسئله ی اصلی ما حضور جدّی نور تشیع در عالم است و در این رابطه باید از خود بپرسیم به کجا باید نگاه کنیم که نگاه مان حقیقی باشد؟
2- با توجه به این که همیشه تلاش دشمنان اسلام آن بوده که اربعین را بزنند و تأکید ائمهh آن است که اربعین زنده بماند، شیعه باید بیشترین نگاه را جهت بقای اسلام به اربعین بیندازد تا نسبت به مهم ترین عامل بقای اسلام کور نباشد.
3- ما باید متوجه روحی باشیم که به اراده ی الهی در زمانه ی ما در حال جاری شدن است و حرکات و سکنات مردم از آن خبر می دهد، تا بتوانیم تأثیرگذار باشیم. همه چیز خبر از آن می دهد که دوره ی بی دینی گذشته است و تاریخ آینده را دین داران شکل می دهند ولی نه با قرائت روشنفکری غربی، بلکه با قرائت انبیاء که نظر به مردم دارند.
4- حضور در تاریخی که در حال شکل گیری است، حضور در ذیل اراده ی خاص الهی است و موجب می شود تا از بی هویتی که فرهنگ غربی بر ما تحمیل کرده، آزاد شویم و این موجب می شود که زودتر از زمان خود در تاریخ حضور داشته باشیم، مثل ناامیدشدن حضرت امام خمینی«رضوان اللّه تعالی علیه» از نهادهای بین المللی و امیدواری به مردم برای حضور اسلام در آینده ی تاریخ. این یک نوع حضور فعّال در تاریخی است که شروع شده است.
5- اگر خواستیم دُن کیشوت زمانه ی خود نباشیم، باید بفهمیم دست و دل مردم در اربعین ها به چه تاریخی اشاره دارد تا گرفتار بی تاریخی نباشیم. آنچه می توان گفت آن است که شیعه با رجوع میلیونی مردم به اربعین، زودتر از بقیه ی ملل، گذشته ی چند صدساله ی سرگردانی خود را بازخوانی می کند تا سال های غفلتِ خود از حقیقت را جبران کند.
6- دشمن گمان می کرد حضرت حسین(ع) را در روز عاشورا به قتل می رساند و در کربلا دفن می کند ولی خودِ حضرت خوب می دانند چه کاری را در تاریخ انجام دادند، لذا حضرت در آن روز خطاب به لشکر عمر سعد می فرمایند: «ثُمَّ ایْمُ اللَّهِ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا كَرَیْثِ مَا یُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحَى وَ تَقْلَقُ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ»[10] به خدا سوگند كه به شما مهلتى بیش از زمانِ سوار و پیاده شدن یك سواركار ندهند، تا آن كه آسیاب زمان شما را در زیر چرخش خُرد كند. و به حضرت زینبi خبر مى دهند كه شما با عزت به شهر خود برمى گردید. حادثه ى كربلا در ظاهر چیز دیگرى را نشان مى داد ولى حقیقتِ موضوع در عالم غیب با خط سبزى كه داشت چیز دیگرى بود.
هلال بن نافع مى گوید: «إِنِّی كُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیُّهَا الْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَیْنَ(ع) قَالَ فَخَرَجْتُ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ(ع) لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ الْفِكْرَةِ فِی قَتْلِه»[11] با سربازان عمر بن سعد ملعون ایستاده بودم كه یكى فریاد برآورد: امیر، مژده، این شمر است كه حسین(ع) را كشته، گوید از میان لشكر بیرون شدم و در میان دو صف، بر بالین حسین ایستادم و او در حال جان كندن بود و به خدا قسم هرگز كشته ى آغشته به خونى را زیباتر و نورانى تر از او ندیدم و من آن چنان مات نور آن صورت و محو جمال آن قیافه شده بودم كه متوجّه نشدم چگونه او را مى كشند.
حضرت سیدالشهداء(ع) آن چنان خود را موفق و پیروز احساس مى كنند كه نه تنها آن همه زخم و شمشیر در مقابل آن پیروزى چیزى به حساب نمى آید، بلكه شمشیرى كه دارد سر مباركشان را جدا مى كند به حساب نمى آورند.
از جمله كسانى كه موضوع شادى حضرت سیدالشهداء(ع) را ذكر كرده، خوارزمى در مقتل الحسین(ع) است كه مى گوید: چون شمر بر سینه ى مبارك حضرت امام حسین(ع) نشست و محاسنش را گرفت و آهنگ كشتن وى كرد، حسین(ع) خندید و گفت: آیا مرا مى خواهى بكشى؟ آیا مرا مى شناسى؟»[12]
این ها همه حکایت از آن دارد که برای امام حسین(ع) افق روشن است و حضرت می دانند چه راهی را به سوی بشریت گشوده اند. راهی که ما در این روزها با بزرگداشت اربعینِ آن حضرت در آن قرار گرفته ایم.
7- حماسه ی اربعین حسینی و حضور بیست میلیون انسان های وفادار به آرمان های قدسی امام حسین(ع) و مصمم در پشت کردن به فرهنگ یزید، خبر از آن می دهد که هویتی از شیعه در حال شکوفایی است و به بهترین شکل می خواهد از حیطه ی جهان استکباری با فرهنگ حضور مردم در صحنه ها عبور نماید و این نوع حضور آثار بسیار عمیقی در وجود تک تک انسان های حاضر در این اقیانوس انسانی خواهد گذاشت و هرکس خود را یک اقیانوس انسانِ تمدن ساز احساس می کند.
8- در حماسه ی اربعین حسینی رفتارهایی از تمدن سازی شیعه ظهور می کند که هرگز به چشم فرهنگ غربی نمی آید، از مردان و زنان محترمی که با پای پیاده خود را به ساده ترین شکل در انبوه جمعیت غرق کرده اند تا از اَنانیت خود هیچ چیز باقی نگذارند تا خادمان زوّار که با اندک بضاعت خود در خدمت زوّار قرار می گیرند همه در حال نشان دادن اهدافی برای زندگی دینی هستند و زوّار و خدمه می خواهند در راستای اهداف بزرگ خود صورت ایثار حضرت حسین(ع) را در این صحنه ها به ظهور برسانند و با از خودگذشتگی خود به امام حسین(ع) نزدیک شوند و نقش حسینی خود را در این تاریخ به فعلیت آورند. نقشی که فرهنگ مدرن، قدرت فهم و درک آن را ندارد و سعی می کند آن را نبیند.
9- شهدای کربلا به حاکمیت جهانی اسلام فکر می کردند و به نجات بشریت از جهالت و حیرت ضلالت،[13] و امروز در حماسه ی اربعین حسینی همان نگاه به صحنه آمده است تا در همایش بیست میلیونی مردمی، معلوم شود شیعه تا چه اندازه قدرت تمدن سازی جهت به صحنه آوردن قدسی ترین تمدن را دارد، تمدنی در برابر تمدن جهل و گمراهی.
10- پیاده روی اربعین حسینی با وجود خطراتی که یزیدیان ایجاد می کنند، عظمت عزم شیعه را در ادامه ی راه حسین(ع) بیشتر نشان می دهد و شیعه می داند که با هر قدمی که برمی دارد یک حسنه برای او ثبت می شود و یک سیئه از او زدوده می شود «وَ رَفَعَ لَهُ درجَةً» و درجه ای بر شخصیت معنوی او افزون می گردد. زیرا وارد عالَمی شده که عشق امام حسین(ع) برای او ایجاد کرده است.
11- این که امام عسکری(ع) فرمودند زیارت اربعین تثبیت هویت شیعه بودن شیعیان است و این که ائمه تأکید دارند با پای پیاده این زیارت انجام گیرد؛ خبر از آن می دهد که بناست حماسه ای ذیل ارادت به امام حسین(ع) و فرهنگ عاشورایی آن حضرت ظهور کند و شرایطِ هرچه بهترِ تحقق آن هدف، امروز به خوبی فراهم شده است. تا انسان ها به عهد خود با حقیقت برگردند و استعدادهای اصیلشان به صحنه آید و جهان قدرت فکر کردن بیابد.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»
[9] – بحارالأنوار، ج 66، ص 238.
[10] – اللهوف على قتلى الطفوف، سيدبن طاوس، ص 99.
[11] – اللهوف على قتلى الطفوف، سيدبن طاوس، ص 128.
[12] – مقتل الحسينu، خوارزمى، ص 39 تا 42، نقل از كتاب« امام حسين(ع) » از محمدجعفر طبسى، ترجمه ی عبدالحسين بينش، ص 381.
[13] – در زيارت اربعين اظهار مي داريد: «السَّلَامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ» تا آن جا که مي گوييد: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ». خطاب به خداوند مي گويي: سلام بر امامي که خون خود را در راه تو بذل کرد تا بندگانت از جهالت و گمراهي بيدار شوند و به خود آيند.
اربعين حسيني؛ امکان حضور در تاريخي ديگر
بسم الله الرحمن الرحیم
با نظر به حضور اربعین در این تاریخ که به صورتِ رخدادی عظیم خود را ظاهر کرده است، در خدمت استاد طاهرزاده در پیاده روی اربعینی سؤالات زیر را مطرح کردیم، به امید آن که بتوانیم بهترین نگاه را به این رخداد عظیم داشته باشیم.
سؤال: حرکت اربعینی مردم در این تاریخ به چه چیز اشاره دارد و در وراء این حرکت چه چیز را باید احساس کرد؟
جواب: بسم الله الرّحمن الرّحیم
شیعه موضوع اربعین را به عنوان یک فرهنگ مدّ نظر دارد، به همان معنایی که در حرکت انبیا و اولیاء الهی به خصوص در مورد حضرت موسی(ع) داریم که حضرتِ حق میقات و ملاقات او را با چهل شب یعنی «أَربَعینَ لَیْلَة» به تمام و کمال رساند تا نشان دهد اربعین، رمز کمال است و در اربعین حقیقت هرکاری ظهور می کند و مسیری که با خلوص همراه باشد پس از چهل روز خود را در جلوه ی حکمت به میان می آورد.[14]
ابتدا باید روشن بشود یعنی چه که می گوییم اربعین جهت بلوغ اعمال الهی، یک فرهنگ است، سپس به موضوع اربعینِ کربلا بیشتر نگاه کنیم.
عنایت داشته باشید که فرهنگ مقابله با انبیای الهی همیشه فرهنگ کمّیّت گرا بوده است و دشمنان انبیاء همیشه به کمّیّت ها امیدوار بوده اند و نه به کیفیت ها و به امور الهی و معنوی. امیدواری به اسلحه ها در این دوران یک نمونه امیدواری به کمّیت ها است. در حالی که روش انبیاء این است که در عین استفاده از کمّیت ها، نگاهشان به نقش کیفیت ها در عالم باشد، و در واقع کمّیت ها بهانه است تا خداوند خودش را ماورای کمّیت ها نشان بدهد. این که خدا شمشیر را به دست انبیاء می دهد، غیر از این است که شمشیر به دست کفار می افتد، کفار همه ی امیدشان به شمشیر است، ولی خداوند شمشیر را به دست انبیا می دهد تا افقی برتر از این ابزارها برایشان محسوس شود. به همین جهت شما ملاحظه می کنید انبیا از شمشیر و اسلحه و کمّیت ها استفاده می کنند ولی همیشه در مسیر حرکت خود به جاهایی می رسند که خداوند در این عرصه ها خودش به صحنه آید و کاری را که باید بکند ظاهر شود.[15] این جا است که می بینیم کیفیتی که عرض شد به صورت نسیم های رحمانی در تاریخ، ماورای کمّیت ها به ظهور می رسد به همان معنایی که حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» متذکر شدند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، زیرا واقعاً اسلحه ها و فعالیت رزمندگان عزیز در حدّی نبود که بتواند با قدرت نظامی دشمن مقابله کند.
[14] – در روايت داريم: «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِه » (جامع الأخبار، ص: 94) هرکس چهل روز خود را براي خدا خالص کند چشمه هاي حکمت از قلب او بر زبانش جاري مي شود
[15] – خداوند به رسول خودf مي فرمايد: «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى »(انفال/17) آن گاه که نيزه مي اندازي تو نيستي که نيزه مي اندازي، بلکه خدا است که نيزه مي اندازد.
حرکات بدون بن بست
با نظر به حضور کیفیت ها در فعالیت های الهی، شما به این نتیجه می رسید که حرکت انبیاء و اولیای الهی هرگز بن بست ندارد زیرا بن بست مربوط به فعالیت های مادی و کمّیت گرا است. اساساً اگر دقت شود در حرکات انبیاء و اولیاء و فعالیت های معنوی، بن بست معنا نمی دهد تا کسی در این مسیرها بگوید نمی دانم چه کار کنم تا برای ادامه ی کار تحلیل نداشته باشد، زیرا عامل محرک انسان در تاریخ، تنها امور مادی نبوده که اگر انسان از امور مادی شکست خورد از حرکت باز ایستد.
شیعه براساس زیرساخت های معنوی خود در مسیری که انتخاب کرده هیچ وقت متوقف نمی شود، بلکه در یک حرکت طولانی همواره از هویت معنوی و کیفی خود بهره می برد. شواهد تاریخی زیادی در این رابطه هست. از نمونه هایی که شیعه به بن بست نمی رسد – زیرا با اسلحه ها و کمّیت ها حیات خود را تعریف نکرده است- موضوع اربعین سیدالشهداء(ع) است که چهل روز بعد از واقعه ی عاشورا مطرح شد. اربعینِ عاشورا از این جهت که قاعده ی بی بن بست بودنِ حرکات معنوی و الهی را نشان می دهد، تابلوی بسیار زلالی است و حضرت امام عسکری(ع) در این رابطه یکی از شاخصه های مؤمن را زیارت اربعین معرفی می کنند. زیرا در زیارت اربعین رجوع به امامی است که در معادلات آن تاریخ چهل روز قبل کشته شده و به ظاهر تمام شده است. این فرق می کند با نحوه ی شهادت بقیه ی ائمهh لذا بصیرت خاصی باید در میان باشد تا در آن فضای تاریخی پس از چهل روز از شهادت امام حسین(ع) به آن صورت خاص به آن امام رجوع شود.
عرض بنده در رابطه با اربعین به این معنا است که اربعینِ حضرت سیدالشهداء(ع) مثل کامل شدن اربعین موسوی، محل ظهورِ به نتیجه رسیدن نهضت آن حضرت است که چهل روز پیش در عاشورا شروع شد و نه تنها پس از چهل روز فراموش نشد بلکه به بلوغ خود رسید. این فرهنگ را ما با نظر به اربعین پاس می داریم و متوجه هستیم این حرکت، یک فرهنگ است، فرهنگی که نشان می دهد امام معصومی که آن طور به شهادت رسیده و بدن مبارک شان در زیر سم اسب ها قرار گرفته به طوری که از نظر کمّیت گراها کارآن امام به پایان رسیده، آن امام تمام نشده است. حقیقتی در عالم مدّ نظر شیعیان است که ما با شهادت امام، هیچ احساس تمام شدن نمی کنیم. این نشان می دهد معادلات دیگری در عالم جریان دارد و شیعه متوجه آن معادلات است و روی چنین اساسی در هر اربعینی به امام رجوع می کند، بر این اساس به امام رجوع می کند که می داند اسلحه ها نقش آفرین نیستند و کمّیت ها اساس عالم را تشکیل نمی دهند و به کارگیری ابزارها بهانه است تا معلوم شود ابزارها سرنوشت کارها را تعیین نمی کنند.
حزب الله با نظر به فرهنگ اربعین می تواند مقابل اسرائیل بایستد و تاریخ جدیدی را در این دوران در آن منطقه به میان آورد که در نتیجه ی آن، رزمندگان فلسطین در غزه آن طور مقابل حمله های شبانه روزی اسرائیل ایستادگی کنند و برای خود معنای جدیدی پدید آورند. اسرائیل را فرهنگ اربعین نابود می کند و آل سعود در یمن را همین فرهنگ به چنین بی آبرویی هایی می کشاند.
ماوراي اسلحه ها
اربعین یعنی ما نیز در محاصره ی کامل توسط لشکر یزید، اسلحه به دست می گیریم، همان طور که انبیاء در مقابل کفار اسلحه به دست گرفتند، اما می دانیم ماورای اسلحه ها در حال رقم زدن حضور تاریخی خاصی هستیم که این حضور تاریخی، معادلات جهان استکباری را به هم می زند. در همین رابطه وقتی حزب الله در جنگ 33 روزه با اسرائیل، هیبت اسلحه های اسرائیل را شکست، رهبر معنوی انصارُاللّه در یمن حرکت خاص خود را شکل می دهد و نگران قدرت تسلیحاتی آل سعود نمی شود، به همان معنایی که حرکت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در پانزده خرداد با فرهنگ اربعینیِ پیروزی خون بر شمشیر، پایه گذاری شد. پانزده خردادی که ما مثل کربلا کشته دادیم ولی متوقف نشدیم.
باید برسیم به این که چرا باید اربعین به طور خاص مدنظرها قرار بگیرد. در این رابطه شیعه در اربعین نشان داد که در اوج پیروزی اسلحه ها، این کیفیت ها هستند که نقش آفرین بوده اند و لذا از روزی که اربعینِ اول شهدای کربلا شروع شده تا حالا اربعین سرزنده است. زیرا حرکات معنوی و الهی باطن دارند و اسلحه ها حجاب باطن آن حرکات نمی شوند، مگر آن که حرکات الهی از باطن خود تهی شوند و از این جهت اصرار بزرگان دین بر فعالیت های فرهنگی جهت معنادادن به حرکات دینی است تا آن باطن همیشه مدّ نظر باشد و جامعه ی اسلامی در ظاهرِ دین متوقف نشود و حضور نرم معنویت جای خود را به حضور سخت مادیت ندهد؛ به همان معنایی که حرکت سیدالشهداء(ع) قلب و احساس انسان ها را مورد خطاب قرار داد و منشأ تحولی بزرگ در جهان اسلام شد.
راز بالندگی احساس عاشورایی در اربعین این است که یک احساس فردی نیست، بلکه احساسی است اجتماعی و موجب تقابل با استکبار می گردد. زیرا نظر به واقعیتی است که در عالم واقع شده و می تواند به بهترین شکل مناسبات انسانی را به سوی جامعه ای معنوی و عدالت محور مدیریت کند.
همان طور که ملاحظه می کنید این روزها اربعین حالت همه گیر پیدا کرده است، چرا که روح کیفیت گرای جهان اسلام و شیعه که در دویست سال اخیر گمان می کرد با واقع شدن در فرهنگ مدرنیته می تواند آن روح و روحیه را ادامه دهد، متوجه شده با رشد فرهنگ مدرنیته عملاً روح کیفیت گرا به حاشیه می رود لذا بین کیفیت گرایی اسلامی و فرهنگ کمّیت گرای مدرنیته حالت تقابلی به ظهور آمد. ما در دوران صفویه تقابلِ تمدنی با غرب نداشتیم، تنها می خواستیم خودمان دارای تمدنی باشیم در راستای اهداف تشیع، و واقعاً صفویه قدرت تمدن سازی به کمک فرهنگ شیعه را داشت و نشان هم داد و غرب هم به جهت تقابلی که با دولت عثمانی داشت مانع رشد صفویه نشد، در حالی که روح کلّی دولت صفوی کیفیت گرا بود. اساساً شیعه در تمام طول تاریخ، هویت کیفیت گرای خود را حفظ نموده و با آن زندگی کرده و جلورفته است، به همان شکلی که عهد خود را با حرکت کیفی حضرت سید الشهداء(ع) در فرهگ اربعینی حفظ نموده است. ولی شیعه در سال های اخیر یک مرتبه به خود آمده که نمی تواند با مدرنیته به جهت روحیه استکباری که در آن وسعت یافته، زندگی دینی خود را ادامه بدهد و مدرنیته مزاحم زندگی دینی تمدن ساز شیعه است. از وقتی که شیعه فهمید مدرنیته با رویکرد استکباری اش مزاحم ادامه ی زندگی دینی تمدن ساز است، نطفه های انقلاب اسلامی شکل گرفت و منجر به تحقق انقلاب اسلامی شد و بزرگ داشت اربعین نیز با هویت دیگری ظهور کرد و می رود تا این نوع حرکت که در این اربعین ها شروع شده، حالت هویت بخشی برای همه ی شیعیان داشته باشد.
حضور انقلاب اسلامي در هرجا که حرکتي قدسي در ميان است
هویت بخشی حرکت اربعین از آن جهت در حال رشد است که شیعه متوجه شده غرب در حال بی هویت کردن ملت ها و استحاله ی آن ها در فرهنگ غربی است. از این جهت موضوع تقابل دو کشور در میان نیست بلکه تقابلِ دو تمدن در دو میدان متفاوت در میان است. در حالی که تقابل شوروی سابق با امریکا در یک زمین و در فضای فرهنگ مدرنیته بود. وقتی تقابل تمدنی بین دو جریان فکری مثل جریان فکری غرب با جریان فکری اسلام و به خصوص جریان فکری شیعه، به میان آید – با توجه به این که تمدن غربی دویست سال است همه ی ذهن ها را تحت تأثیر خود قرار داده- تقابلِ آسانی نخواهد بود و مسلّم صدها سؤال به میان می آید. یکی از مشکلات و سؤال های ما در حال و آینده، این است که برای آزادشدن از زمین غرب و برای آن که ادامه ی غرب نباشیم، چه کار باید بکنیم؟ هستند افرادی که می خواهند هویت دینی داشته باشند و می خواهند خود را از فضای سکولاریته غرب آزاد کنند، اما چون معنای تمدن دینی را نمی دانند، ناخودآگاه ادامه ی غرب می شوند و اگر هم ادامه ی غرب نباشند، مقابل غرب نخواهند بود و همین امر موجب می شود تا از طریق تمدنِ حاکم یعنی تمدن غربی، بلعیده شوند. از این جهت باید اربعین را به عنوان حضور هویت خاص شیعه در راستای تقابلِ تمدنی با فرهنگ سکولاریته ی غرب، مدّ نظر قرار داد و متوجه بود اگر انقلاب اسلامی حضور فرهنگ قدسی این تاریخ است، هر جا حرکتی قدسی در میان باشد حتماً انقلاب اسلامی به عنوان مددکار – و نه تصاحب کننده ی آن حرکت قدسی- باید در میدان باشد، چه آن میدان در ونزوئلا باشد و چه در عراق. البته معنای این حضور آن نیست که انقلاب اسلامی بخواهد آن حرکت را با سلیقه ی خود مدیریت کند، بلکه تنها باید متذکر هویت ضد سکولاربودنِ آن حرکت باشیم تا در عین آن که از طریق فرهنگ سکولاریته تصاحب نشود، از رویکرد تمدنی آن نیز غفلت نگردد.
در سال های اخیر بیشتر روشن شد فرهنگی که غرب به بشریت عرضه کرد اولاً: به گفته ی هابرماس: پُست مدرن ، یک پروژه ی ناتمام است. ثانیاً: در ذات خود ضد معنوی است، به همان معنایی که رنه گنون در کتاب «سیطره کمّیت» متذکر این مسئله شده است. این دو مسئله موجب شده تا فضای تقابلِ تمدنی با رویکرد کیفی، مقابل فرهنگ غربی ظهور کند و روز به روز به اندازه ای که غرب چهره ضد معنوی خود را بیشتر نشان دهد، این تقابل بیشتر ظهور نماید و شور خاص خود را پیدا کند. قسمت مبهم بحث اینجا است که تصور کنیم تمدنِ کیفی بنا دارد آداب و سنن ملت های مسلمان را نادیده بگیرد و یا آن آداب و سنن را که مربوط به روحیه و اقلیم خاص خودشان است بی ارزش بداند. به عنوان مثال؛ ملاحظه کرده اید که مردم عراق سبک زندگی خود را دارند که اگر آن را با ملاک های زندگی غربی بسنجیم، می بینیم در نگاه غربی، سبک زندگی آنان پیشرفته نیست. غرب، بهداشت را طوری تعریف کرده است که ممکن است شما آن نوع بهداشت را در عراق نبینید ولی این طور نیست که آن مردم نسبت به مردم غرب بیمارتر باشند. از این جهت باید زندگی ها را مطابق ملاک های اسلام تعریف کنیم و نه مطابق ملاک های غرب. اگر تعریف انسان بر مبنای اومانیسم شد و میل و هوسِ او ملاک بدی و خوبی و هست و نیست قرار گرفت، نوع زندگی و سبک زندگی، شکل خاصی به خود می گیرد که در غرب شاهد آن هستید، ولی اگر انسان را بر مبنای نگاهی که اسلام به انسان دارد معنی کنیم به کلی نوع زندگی و سبک آن فرق خواهد کرد. در آن صورت تعجب نمی کنید که در عراق در یک خانه، چندین خانواده زندگی کنند آن هم به صورتی بسیار ساده. زیرا آن مردم نمی خواهند دنیا برایشان چندان بزرگ باشد؛ در همین رابطه ملاحظه می کنید در عین این که ثروت چندانی ندارند راحت می توانند از دنیا بگذرند و از زوّار امام حسین(ع) به شکل ایثارگرایانه پذیرایی کنند.
نمونه ی فوق یک نمونه است که چگونه ماورای ملاک های غربی خود را ببینیم، هرچند این کار، کار آسانی نیست و به قول دکتر فردید قلب ما از غرب عبور کرده است ولی عقلمان هنوز از غرب عبور نکرده است و همه چیز را با عقل غربی مورد ارزیابی قرار می دهیم. گرچه گرایش به غرب نداریم ولی هنوز خانه و زندگی مان را با عقل غربی شکل می دهیم. یعنی تقابل تمدنی با غرب داریم، ولی در زمین غرب زندگی می کنیم. باید آرام آرام به جایی برسیم تا در زمینی که خودمان برای تمدن آینده تعریف کرده ایم وارد شویم و حرکت کنیم؛ و این از بحث هایی بسیار مهمی است که باید از اجمال در آید و تفصیل یابد.
احساس امّتِ واحده بودن در اربعين
سؤال: این شخصی که گوسفند و شتر و گوساله اش را ذبح می کند تا برای زوّار امام حسین(ع) طعام درست کند اصلاً معنای مبارزه با غرب را آن طور که ما معنا می کنیم می فهمد؟
جواب: آری می فهمد – و از این جهت اربعین ایرانی و عراقی هم در میان نیست- ولی این مبارزه را به معنای تاریخی که در آن قرار دارد می فهمد که چگونه یک عمر توسط فرهنگ مدرنیته، تحقیر شده است. حرکات این مردم عکس العمل آن تحقیر است که مستکبرینِ عالَم بر او و بر باورهای او اِعمال کردند. و امروز به صورتی که ملاحظه می فرمایید آن عکس العمل به صحنه آمده، آن هم مبارزه ای با ادبیات مبارزه ی منفی، نه با ادبیات روشن فکرانه؛ مبارزه ای مانند مبارزه ای که ملت ما در انقلاب مشروطه انجام دادند. ما در انقلاب مشروطه عکس العمل تحقیری را که توسط سلاطین قاجار به ما تحمیل می شد، به آن صورت نشان دادیم و این مردم عادی بودند که در آن زمان به راهنمایی علماء انقلاب کردند. اگر از آن ها از انگیزه ی کارشان سؤال می کردید نمی توانستند با الفاظ روشنفکرانه با شما سخن بگویند و عموماً از آن ها می شنیدید که می گفتند: چون علماء دستور داده اند، به میدان آمده اند ولی پشت این کلمات ایده عبور از تحقیر سلسله ی اشرافی قاجار قرار داشت. همان طور که در سال های اخیر این مردم ما بودند که در انقلاب اسلامی نقش اساسی داشتند، نه روشنفکرها. انقلاب اسلامی عکس العمل جوابگویی به بیش از پنجاه سال تحقیری است که به نوامیس ما و عقاید ما توسط سلسله ی دست نشانده ی پهلوی شده بود. معنای ما در تعهدی است که با سنت های الهی بسته ایم و نوامیس ما احترام به این سنت ها است و نظام پهلوی با خود فروختگی تمام و آزادگذاردن غرب زده ها، به نوامیس ما توهین کرد و ما تحقیر شدیم. اگر عکس العمل ملت را در حرکت اربعینی شان درست تفسیر نکنیم مثل روشنفکرها در رابطه با تحلیل انقلاب اسلامی ایران گرفتار یک نوع سر درگمی می شویم که بالاخره ایران چرا انقلاب کرد؟
شیعه با شعور و درک خود همیشه کیفیت را بر کمیت غالب کرده است تا در حیات دینی بدون بن بست حرکت کند و اربعینی که در حال ظهور است، انعکاس همان فرهنگ در این تاریخ است تا آرام آرام در فضای سیطره ی فرهنگ غربی، معنای خود را نشان دهد و احساس امتِ واحد بودن به شیعه و در نهایت به جهان اسلام برگردد. بعد از سیطره ی فرهنگ غرب بر جهان اسلام ما به فرقه هایی تبدیل شدیم و از جهاتی مقابل هم قرار گرفتیم و حال با نظر به شخصیت امامی که در راستای تحقق معنویت شهید شده، از سکولاریسم عبور می کنیم و این شروع تحقق انسجامی است که از دست رفته است.
حضور اربعین در این سال ها نشان می دهد که ظرفیت های مهمی در این رخداد به میان آمده تا بر خلاف سال ها تبلیغِ سکولاریسم، عزمِ باقی ماندن در الهیات دینی و وفاداری به عقل قدسی به ظهور برسد و امکان تجربه ی جهان دیگری مدّ نظر بشریت قرار گیرد و بشریت در تجربه های متعالی انبیاء مشارکت نماید. این جا است که آسمان معنویت در مقابل انسان ها گشوده می شود و تاریخ سکولاریسم به موزه می رود و خدا به تاریخ ما برمی گردد. این است آن چه می توان این روزها در حرکت اربعینی مردم احساس کرد.
عبور از سيطره ی کمّيت ها
سؤال: این که فرموده اید شهدای ما در دوران دفاع مقدس همین فضای اربعینی را داشتند. آیا ما هم در این تاریخ در فضای اربعین می توانیم آن شور و صفای رزمندگان را تجربه کنیم؟
جواب: حتماً می توانیم! مشروط بر آن که مثل رزمندگانِ دفاع مقدس شرایط تاریخی خود را درست درک کنیم. بنده در این جا نمی خواهم مفصلاً این نکته را مطرح کنم ولی همین اندازه که متوجه شویم حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» تاریخ جدیدی بنا کرد و آن تاریخ، تاریخِ روبه روشدن با تاریخ سیطره ی کمیت ها بود، می فهمیم در کجای تاریخ هستیم و چه چیزی را باید نشانه بگیریم و از کجا عبور کنیم و به سوی کدام مقصد حرکت نمائیم. این تاریخ ما است و شهدا در این فرهنگ و در این زمان در فضای توحید افعالی و توحید صفاتی پروریده شدند و با این فرهنگ، انقلاب اسلامی شکل گرفت. این انقلاب توسط یک شخصِ آگاه به مسائل سیاسی محقق نشد که جایی برای کمّیت ها و ابزارهای قدرت قائل باشد، این انقلاب توسط یک عارفِ به حضور همه جانبه ی خدا در عالم ظهور کرد. تازه عارفی که عارف به حاکمیت اسمُ الله در این تاریخ بود. ملاحظه می کنید که ما در حال حاضر در اوج قدرت اسلحه ها هستیم. تصورش را هم نمی توان کرد که شخصی به نام امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» ماورای حضوری که اسلحه ها دارند بیاید و بگوید: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. این رازِ آن چیزی است که رزمندگان ما در جبهه تکه تکه می شدند ولی پیروزی را حس می کردند و امروز هم اگر متوجه غلبه کیفیت بر کمیت شویم با همان احساس عمل می کنیم و هدف گیری می نماییم و حرکت می کنیم و شور و صفای رزمندگان را در خود می یابیم.
نگاهِ اصالت دادن به کیفیت در مقابل کمّیتِ سی هزار نفری دشمن موجب شد تا امام حسین(ع) تکه تکه شوند ولی پیروز بمانند و این پیروزی در اولین اربعین ظهور کرد و معلوم شد محاسبه ی حضرت سیدالشهداء(ع) درست بود. دلیل پیروزی امام حسین(ع) را در وسط میدان کربلا در روز عاشورا نباید جستجو کرد، آن پیروزی را در اولین اربعین و در اربعین های بعدی با تغییر مناسباتی که در جهان آن روز پیش می آید جستجو نمایید. اربعین امام حسین(ع) یعنی شما بعد از چهل روز که از شهادت امام گذشته اظهار می داری: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا حُجَّةَ الله، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا حَبیبَ اللّه» تعبیرهای زیارت اربعین را ببینید، یعنی ای سید الشهداء تو حجت ما هستی و بر تو سلام می کنیم و ما هم با تو و در کنار تو هستیم.
البته عرایض بنده در رابطه با حضور تاریخی شیعه از طریق اربعین، دارای اجمال است و نیاز به تفصیل دارد و ان شاءالله به مرور زمان به تفصیل در می آید، عین مسائل مدرنیته که بی آیندگی آن بعد از مدتی تفصیل پیدا کرده و امروزه تا حدّی قابل فهم شده است. معنای حضور تاریخی ما در این زمانه نیز إن شاءاللّه آرام آرام قابل فهم می گردد و متوجه ی روایاتی می شویم که بر شناخت زمانه تأکید دارند به همان معنایی که حضرت صادق(ع) می فرمایند: در حکمت داود هست؛ «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یَكُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِهِ»[16] بر عاقل است که زمانه اش را بشناسد و براساس شأنش با زمانه اش برخورد کند و زبان خود را از هرگونه سخن گفتن که مطابق زمانه اش نیست باز دارد. و یا می فرمایند: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس»[17] بر آن كس كه به زمانه ى خود داناست، اشتباهات هجوم نمى آورد که نداند در این تاریخ چه کار باید بکند.
بین رزمندگانِ دفاع مقدس و کسانی است که در پیاده روی اربعین شرکت می کنند این وجه مشترک هست که هر دو احساس حضور در تاریخی را می کنند که توسط حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» شکل گرفت و همه سعی دارند رسالت تاریخی تحقق این تاریخ را به عهده بگیرند، منتها به شکل های مختلف.
در تقابل تمدنی که بین فرهنگ توحیدی شیعه و فرهنگ سکولارِ مدرنیته پیش آمده، یک روح است که شیعیان را در بر گرفته و احساس مشترکی است که همه آن ها در آن احساس مشترک قرار دارند و از این جهت بین آن خانمی که برای زوّار نان می پزد و ظاهراً نمی داند چرا آن کار را می کند، و بین آن طلبه و استاد دانشگاهی که می دانند با حضور در پیاده روی اربعین در حال تغییردادن معادلات جهان اند، هیچ فرقی نیست؛ دقیقاً هر دو در صحنه ی تقابلِ تاریخی بین کیفیت با کمّیت وارد شده اند و احساس حضوری دارند که زبانِ تبیین آن هنوز ظهور نکرده است. زیرا این حضور، احساس حضور خاصی است که قلب ها درک می کنند ولی عقل ها هنوز مفهوم درستی از آن نیافته اند و به همین جهت هم همه بیشتر از نظر قلبی نسبت به همدیگر احساس نزدیکی دارند هرچند از نظر عقلی از همدیگر فاصله داشته باشند.
باید متوجه باشیم پروژه ی مدرنیته شکست خورده است و آینده ی آن تیره و تار است و لذا باید ماورای نگاه عقلِ مدرن به عالم و آدم نظر نمود و زندگی را شکل داد ولی نه در کنار فرهنگ مدرنیته بلکه در یک هویت مستقل و در مقابل فرهنگ مدرنیته از آن جهت که فرهنگ مدرن در ذات خود ضد معنویت است، در این رابطه باید خود را معنا کنیم و تاریخ مان را بسازیم. این مسئله اصلی تاریخ ما است و غفلت از آن، غفلت از اساسی ترین مسئله ی زندگی است.
[16] – الكافي، ج 2، ص 116.
اميدي بزرگ
سؤال: در جایی فرموده بودید این پیاده روی اربعین که در این سال ها شروع شده، از این جهت تمدن ساز است و یک تاریخ به حساب می آید که ملاحظه می شود، چگونه دست ها و دل ها به سوی هدفی مشخص اشاره دارند و یا در جایی دیگر فرموده اید غرب هم از یک جهت یک تمدن است با عقل خاصی که دارد که در زمان خود دست ها و دل های مردمِ آن سرزمین برای تحقق اهدافی مشخص در کنار هم قرار گرفت. با توجه به این امر آیا می توان گفت عملاً تقابل تمدن اسلامی با تمدن غربی به صورت بالفعل وارد مرحله ی عملیاتی خود شده و از مرحله ی تئوریکِ خود گذشته است؟
جواب: همیشه هر وقت تمدنی به صحنه تاریخ آمده همین طور بوده که دست ها و دل های آن ملت در کنار هم قرار می گرفته و همه به هدفی واحد اشاره می کردند و به سوی آن هدف جلو می رفتند. غرب با این تصور تمدن خود را شروع کرد که آینده ی تاریخ را بسازد و اندیشمندان آن دوران به خصوص فیلسوفان، آدم های جدّی و مصممی بودند برای یک کار بزرگ، و با تمام وجود به صحنه آمدند تا به گمان خود آینده ی بشر را بسازند،[18] بعد که به نفس امّاره گرفتار شدند -که داستانش مفصل است- همه چیز برعکس شد و روحیه ی استعمارگری، همه ی آن انگیزه ها را در حجاب برد. مسلّم همه ی تمدن ها وقتی ظهور می کنند که دل ها و دست ها همه یکی می شود، آن هم به سوی یک هدف متعالی وگرنه آن چنان پیوندی که منجر به یک تمدن شود به میان نمی آید، حال اگر صاحبان آن تمدن بعدها نتوانند نفس امّاره را کنترل کنند منجر به انحطاط آن تمدن می شود و در نهایت به سقوط آن می انجامد. در غرب هدفِ بهره برداری از طبیعت برای زندگی بهتر منجر به استعمار شد زیرا در متن آن حرکت نحوه ای از سکولاریته نهفته بود. تفاوت ما با غرب در این است که زیرساخت های انقلاب اسلامی و تمدن اسلامی را انگیزه های سکولار تعیین نکرده است بلکه رجوع به عالم قدس و معنویت و کیفیت های عالمِ وجود تعیین نموده و این امید بزرگی را به میان آورده، امیدی که اگر از انگیزه های قدسی و الهی عدول نشود، واقعا به نتیجه می رسد زیرا انگیزه ی اصلی این حرکت، ایجاد عالَمی است که خدا در مناسبات بشری حرف اول و آخر را بزند.
اگر از این زوّار که سیل آسا در حال حرکت اند بپرسید با چه انگیزه ای این حرکت را شروع کردید ممکن است از واژه های مشهور استفاده کنند که مثلاً می خواهیم به زیارت برویم، درست هم می گویند ولی در باطن این سخن ها و در باطن این زیارت، نظر به نوعی از زندگی معنوی دارند که می خواهند آن نوع زندگی را به تاریخ خود برگردانند. در انقلاب اسلامی هم این موضوع مشهود بود که مثلاً مادربزرگ بنده با نیت آن که حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» به عنوان یک مجتهد فرموده اند در تظاهرات شرکت کنند، می آمدند ولی در باطن این سخن نظر به نوعی از جامعه داشتند که در آن جامعه، اسلام باید همه ی مناسبات را تعیین کند، به همان معنای تحقق تمدن اسلامی. مادر بزرگ بنده حتی نمی گفت شاه نمی خواهیم، اما طوری ما را تشویق می کرد که در عمل همان می شد که شاه باید برود. این یک بحث اساسی است که متوجه باشیم گاهی بار تاریخی واژه ها بیشتر از معنایی است که ظاهر آن واژه ها نشان می دهند، مثل همین حرکت تاریخی مردمی که در حال پیاده روی به سوی کربلا هستند. بار تاریخی این کار، احساسی است که می رود تا سرنوشت این ملت را شکل دهد و در اثر آن کار، تمدنی مناسب این روح و روحیه ظهور کند. باز تکرار می کنم، همیشه تمدن ها به همین شکل ظهور می کرده اند که روحی ماورای تصمیمات جزئی، مردم را حرکت داده است و به یک معنا خدا همیشه به همین شکل اراده خود را در تاریخ به صحنه آورده است، هر چند ما هنوز واژه های مناسب این حرکت را در زبان خود خلق نکرده ایم و از طرفی واژه های تاریخ گذشته، ظرفیت نمایاندن روح این حرکت را ندارند.
در رابطه با بعضی از واژه هایی که روحِ تاریخ زمانه را می نمایانند این خاطره را خدمتتان عرض کنم که در اواخر عمر رژیم شاهنشاهی یکی از روزهایی که از اصفهان برای درس خواندن به قم می رفتم خدمت رفقایی که در ایوان مدرسه ی حجت نشسته بودند رسیدم. پرسیدند شعار جدید را شنیده ای؟ گفتم نه، گفتند شعارِ جدید عبارت است از: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» باور کنید احساس کردم تمام معنای مبارزه چندین ساله در این سه کلمه ظهور کرده است. اینقدر این شعار در آن زمان حرف داشت که غیرممکن است آن احساس را شمایی که در آن تاریخ نبوده اید، در این زمان در خود بیابید. این شعار، زبان سال ها مبارزه بود و سال ها طول کشیده بود تا این شعار ظهور کند، چندین سال همه می خواستند همین را بگویند ولی زبانِ اظهار آن تولّد نیافته بود. هرکس آن شعار را می شنید حس می کرد فتحی صورت گرفته است. شما ممکن است در این زمان این شعار را یک جمله ی عادی به حساب آورید ولی در آن زمان این یک جمله نبود، احساس چندین ساله یک ملت بود که در این جمله به ظهور آمده بود. در همین رابطه عرض کردم واژه های مناسب حرکتی که در این تاریخ شکل گرفته، هنوز متولّد نشده و با واژه های تاریخ گذشته نمی توان آنچه را که در حالِ وقوع است گزارش داد.
مردمی که در راه پیمایی اربعین در این تاریخ شرکت می کنند هنوز زبانی برای توصیف احساس خود ندارند و ممکن است وقتی از انگیزه ی کارشان سؤال کنید با زبان مشهورات جواب دهند در حالی که احساس تاریخی آن ها چیز دیگری است و خداوند اراده کرده است از طریق حرکت این مردم چیزی را ماورای آنچه تا حال در جریان بوده است به ظهور آورد، چه ما از چنین اراده ای خودآگاهی داشته باشیم و چه نداشته باشیم. ولی اگر آن اراده ی الهی نبود چنین حماسه ای از طریق این مردم ظهور نمی کرد. این اراده ی خداوند است که آرام آرام از طریق همین مردم در حال به ظهورآمدن است و مثل فرش پیچیده ای که باز می شود و نقش هایش در ایستگاه های مختلف آشکار می گردد، اراده ی الهی در این حرکت در هر سال از اجمال به تفصیل می آید تا به حقیقت خود برسد، بدون آن که گمان کنیم این راه، راهی بدون درد و مشقت است، به همان معنایی که مولوی گفت: «نِی حدیث راه پر خون می کند».
در رابطه با این که هنوز واژه های مناسب این حرکت متولد نشده است، باید متوجه باشیم واژه هایی که به کار می بریم متناسب این حرکت نیست زیرا سخن زمانه و روح تاریخ در هر دوره ای، بیشتر احساس کردنی است تا گفتنی، بیشتر با زبان کشف و شهود قابل توصیف است و نه با زبان عقل استدلالی. در این حرکت، واژه های گذشته معنای سابق خود را از دست می دهد مگر آن که آن سخنان صورت عرشی به خود بگیرند و انسان هایی را مخاطب قرار دهد که بر عهد خود با حقیقت باقی باشند.
ما در تاریخی که حرکت اربعینی مردم به صحنه آورده هستیم. حالا اگر جایگاه تاریخی این حرکت را بشناسیم این تاریخ، از آنِ ما می شود مثل سنت های جاری در هستی که در آن هستیم و تنها با آگاهی نسبت به این سنت هاست که این سنت ها از آن ما می شود و امکانات آن سنت ها برای ما معلوم می گردد.
[18] – دکتر رضا داوری اردکانی معتقد است: بنیانگذاران تجدد، تجدد را جهانی می دیده اند اما تجدد، منطقه ای شده است. به کتاب «مسائل تاریخی و قدرت سیاست» ص 11 رجوع شود. ایشان در این جمله متذکر می شود که چگونه فرهنگ مدرنیته با غفلت از نگاه جهانی اش گرفتار استعمار سایر ملل شد و با انحطاطی که از این جهت پیدا کرد زمینه سقوط خود را فراهم نمود.
حرکتي در اولين مرحله
سؤال: آیا به همان صورتی که استکبار سعی دارد به انقلاب اسلامی ضربه بزند و فکر انقلابی را در حجاب ببرد، امکان این کار برای حرکتی که در اربعین شکل گرفته است وجود دارد؟
جواب: مسلّم وجود دارد، زیرا هویت فرهنگ مدرنیته ضد معنویت است و با هر حرکتی که در فرهنگ غربی نگنجد مقابله می کند. ولی ما با روحیه ای که دائماً سعی داریم حرکات خود را بازخوانی کنیم و ضعف های آن را تقلیل دهیم، می توانیم از فتنه های غربی عبور کنیم، به همان معنایی که انقلاب اسلامی دائماً از طریق رهنمودهای مقام معظم رهبری «حفظه الله» نسبت به اهدافش بازخوانی می شود. اگر برای متعالی کردن این حرکت، برنامه داشته باشیم و اهداف معنوی آن را مدّ نظرها قرار دهیم، در حال حاضر در شرایطی هستیم که دشمن نمی تواند در این مرحله نقش چندانی در ضربه زدن به این حرکت را داشته باشد.
انقلاب اسلامی دارای سه مرحله بود. مرحله ی اول انقلاب، طوری بود که دشمن اصلاً نمی توانست آن را ببیند. در مرحله ی دوم که یک مرتبه انقلاب صورت عملیاتی به خود گرفت، انقلاب خیلی جلوتر از آنچه دشمنان فکر می کردند جلو رفت، آنچنان با سرعت جلو می رفت که تا دشمن می خواست قدم دیروز را بررسی کند، انقلاب چند قدم جلوتر رفته بود. در مرحله ی سومِ انقلاب بود که دشمن توانست به خود آید و انواع فتنه ها و کودتاها و جنگ هشت ساله را به انقلاب تحمیل نماید که البته ملاحظه کردید چون انقلاب در زمین دشمن بازی نمی کرد توانست از نقشه های دشمن جان به در برد. در مورد حرکت اربعین در مقایسه با انقلاب اسلامی، ما در مرحله ی اول هستیم و دشمن هنوز نمی فهمد معنای این حرکت چیست. از این مرحله که گذشت و حرکتِ جهانی شیعه معنی دار شد، حتماً تقابل شروع می شود. تفاوت قضیه آن است که بحمدالله دشمن در فهم حرکت کیفی اربعین، فوق العاده ضعیف شده است و به یک معنا ما با مرحله ی انحطاط مدرنیته روبه رو هستیم تا آن حدّ که برای مقابله با این جریان دست به دامن آل سعود و تکفیری ها می شود که البته با شکست آل سعود، به عنوان دفع یکی از موانع حرکت معنوی جهان اسلام، کار ما سرعت بیشتری به خود می گیرد.
کار بزرگي در حال وقوع است
سؤال: مقام معظم رهبری«حفظه الله» در سخنرانی مورخ 2/2/92، آفت شناسی فعالیت های فرهنگی را یکی از واجب ترین کارها می دانند، در آفت شناسی، نیاز به شناخت ملاک داریم تا آن آفت هایی که دامن گیرِ انقلاب اسلامی شد برای حرکت اربعین پیش نیاید. چه ملاک هایی برای شناخت آفت های حرکتِ اربعین باید مدّ نظر داشته باشیم؟
جواب: چند چیز را باید مدّ نظر داشت، یکی این که مواظب باشیم در زمین دشمن که همان فرهنگ مدرنیته است با ملاک های آن فرهنگ، بازی نکنیم، به این معنا که دقت داشته باشیم با نگاه غربی همدیگر را و حرکات این مردم را نگاه نکنیم و نخواهیم همه چیز مطابق ارزش های غربی جلو رود. دیگر این که سعی کنیم تعریف درستی از این حرکت داشته باشیم. در مورد اربعین دو تعریف، مقابل ما وجود دارد؛ یکی این که حرکت اربعین را صرفاً یک عبادتِ فردی تعریف کنیم، دیگر آن که آن را در عین قدسی و معنوی بودن، حرکتی اجتماعی سیاسی بدانیم برای آن که از آن طریق دستورات دین به جامعه برگردد و از آن به بعد فرهنگ سکولاریته مناسبات اجتماعی تربیتی ما را مدیریت نکند. تلاش بنده در این چند سال دقیقاً روی نکته ی دوم متمرکز است تا تعریفی که باید از حرکت اربعین بشود تعریف درستی باشد. اگر تعریف این حرکت درست شد افق آینده ی آن روشن می شود و معلوم می گردد کجا باید برویم و فعلاً کجا هستیم و در حال حاضر چه انتظاری باید از این حرکت داشته باشیم و چگونه باید در متن این حرکت به حضور در تاریخی دیگر فکر کرد و روشن کننده ی آن راهی که راه حضور در تاریخ دیگر است، چیست؟ اگر این حرکت درست تعریف شود می توانیم به دگرگونی معنای سیاست امیدوار باشیم، چیزی که با انقلاب اسلامی شروع شده است. با تعریف درست این حرکت تلقی تازه ای از زندگی پدید می آید، زیرا هیچ اصلاحی ممکن نیست جز با آمادگی روحی و اخلاقی مشترک مردمان و داشتن طرحی برای آینده، و این در حرکت اربعینی مردم به چشم می خورد، هرچند فعلاً در ابتدای این حرکت هستیم.
از آن جایی که سکولاریسم یک رأی و نظر نیست بلکه دگرگونی در معنای زندگی و دگرگونی در نسبت آدمی با خود و با غیر است، در حرکت اربعینی مردم، این تعریف در حال دگرگونی است و نسبت آدمیان با خود و با دیگران در حال تغییر است. عبور از سکولاریسم در این زمان، از ماندن در حدّ تئوری به عمل نقل مکان داده و حرکات مردم، حکایت گرِ این عبور است. اگر در تعریف این حرکت جای مسائل کوچک و بزرگ را عوض نکنیم، متوجه می شویم کار بزرگی در حال وقوع است.
چيستي حرکت اربعينيِ اين تاريخ
سؤال: شما در تعریفی که برای انقلاب اسلامی دارید، حقیقت انقلاب را برمی گردانید به شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» به آن معنا که چون انقلاب اسلامی به قلب امام خمینی اشراق شده، سیره ی ایشان محل تفصیل انقلاب اسلامی است. حال سؤال این جا است که آیا می توانیم حرکت اربعین را به سیره ی امام حسین(ع) برگردانیم یا موضوع را باید به شکل دیگری تفسیر کرد؟
جواب: همین طور که می دانید ما ذات و گوهر انقلاب اسلامی را – به همان معنایی که بر قلب امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» اشراق شده- بر می گردانیم به اراده ی الهی در این تاریخ، برای عبور از فرهنگ مادی این دوران. در حرکت اربعین هم همان اراده ی الهی است که در این زمان به صحنه آمده است، تا بعد از چهارصد سال که از رنسانس غربی گذشته است، بشر متوجه فتحی تاریخی بشود. به همان معنایی که در زیارت امام حسین(ع) به آن حضرت اظهار می دارید «بِکُم فَتَحَ اللهُ وَ بِکُم یَختِم» یعنی خداوند از طریق شما راهی را می گشاید و راه دیگری را می بندد. منتها همان طور که انقلاب اسلامی ذیل حرکت امام حسین(ع) انجام شد و در پانزده خرداد سال 1342 حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» بحث پیروزی خون بر شمشیر را مطرح کردند، در این زمان نیز این ایده ی حضرت امام حسین(ع) است که در حرکت اربعینی مردم ظهور کرده تا راهی که انقلاب اسلامی در مقابل بشرِ این دوران گشود، به صورتی وسیع تر در جهان شیعی به ظهور برسد و نفی کلّی استکبار را رقم بزند و پیرو آن، حکّام دست نشانده ی استکبار نیز از میان برداشته شوند.
پس از گذشتِ چهارصد سال از رنسانس – به عنوان یک حرکت برای زندگی برتر به روش سکولار- معلوم شد آن روش نمی تواند جواب نیازهای اصلی بشر را بدهد و در تاریخی که با حرکت اربعین در حال ظهور است، این پیام به گوش می رسد که در چهارصد سال گذشته هیچ نفعی عاید بشر نشد و این حضوری که شما در حرکت اربعینی مردم ملاحظه می کنید نشانه ای است از این که مردم می خواهند بیرون از فرهنگ غرب، زندگی خود را معنا ببخشند. به این جهت است که ما در تعریف اربعین باید خیلی تلاش کنیم و از آن جهت که یک اراده ی عمومی در میان است موضوع را مدّ نظر قرار دهیم و آن را به مدیریت گروهی خاص محدود نکنیم. وقتی امام«رضوان الله تعالی علیه» در رابطه با تحقق انقلاب اسلامی می فرمایند: «اگر من هم برگردم ملت اسلام برنمى گردد. اشتباه نكنید، اگر خمینى هم با شما سازش كند ملت اسلام با شما سازش نمى كند»،[19] ما را متوجه اراده ی عمومی مردم می کنند، به این معنا که انقلاب اسلامی یک حقیقتی است که به قلب ملت اشراق شده و حضرت امام متذکر مردم هستند که از آن حقیقت غفلت نکنند به همان معنایی که قرآن به رسول خداf می فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»(نحل/44) ای پیامبر! ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آن چه بر مردم نازل شده است را تبیین کنی. به همین جهت است که مردم سریعاً تذکرات و رهنمودهای حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» را تصدیق می کردند. زیرا حرف امام، حرف مردم بود. خداوند در سوره ی آل عمران می فرماید: ای پیغمبر! بگو؛ «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا»(آل عمران/ 84) ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده ایمان آوردیم. نمی گوید به آنچه بر من نازل شد ایمان آوردم. یعنی نور وحی الهی بر قلب سلمان و ابوذرها هم به صورت اجمال نازل شده است. ولی صاحب این حقیقت به صورت تفصیلی حضرت پیامبرf است. در حال حاضر هم نوری بر قلب شیعه ی اربعینی نازل شده و چیستی این حرکت را باید در این فکر و فرهنگ معنا کرد. آفت مهم این حرکت آن است که حقیقت این حرکت را نبینیم و آفت دیگر آن است که این حرکت معنوی را صرفاً کمّی نگاه کنیم. نباید اجازه داد موضوعی به این بزرگی تفسیر کمّی بشود و در حدّ یک حرکت سیاسی تقلیل یابد که در آن صورت حقیقت آن در حجاب می رود، همان طور که اگر در حدّ یک حرکت معنوی فردی تقلیل یابد حقیقت آن در حجاب می رود.
[19] – صحيفه ی امام، ج 1، ص 303.
حضوري براي معنابخشيدن به زندگي
سؤال: به دنبال تحقق این حیاتِ تاریخی و با کیفیت دینی اجتماعی، ما ناچاریم از ساز و کارهای کمّی که در فعالیت های فرهنگی استفاده می شود، استفاده کنیم در حالی که ابزارهایی مثل دوربین یا بَنِرهای تبلیغاتی توان تبیین باطن این حرکت را ندارند. رابطه ی این کمّیت و کیفیت چگونه باید باشد؟ مثلا همین پیاده روی که ما داریم انجام می دهیم تا از یک طرف راهی به سوی حضرت امام حسین(ع) در مقابل خود بگشائیم و از طرف دیگر سرنوشت خود را بیرون از فرهنگ سکولاریته غربی شکل دهیم. آیا این اندازه حرکت که بیشتر صورت کمّی دارد، ظرفیتِ نشان دادن آن کیفیت را در خود دارد و آن کیفیتی را که احساس می کنیم، به اجتماع می رساند؟ برای آن که در انتقال این حرکت در محدوده ی کمّی کردنِ آن نمانیم چه کار می توانیم انجام دهیم؟
جواب: عرض شد حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» آنچه را که به صورت اجمال به قلب مردم رسیده بود، تفسیر کردند و مردم از درون خود آن تذکرات را می شناختند و تصدیق می کردند و چون روح مردم با این حقیقت آشنا بود با اندک تذکری به آن حقیقت منتقل می شدند و در محدوده ی الفاظ و مفاهیم نمی ماندند. امر به معروف هم به این معناست که معروفی را که قلب ها می شناسند متذکر شویم، معروف یعنی آن چیزی که هر فطرتی با آن آشنا است. حال اگر با ابزاری مثل فیلم اشاره به آن معنا کنیم، فطرت ها از ابزارها عبور می کنند و به همان معنا منتقل می شوند.
به نظر بنده اگر کسی مثل مرحوم شهید هاشمی نژاد،[20] برود در وسط جمعیت راه پیمایان اربعینی بایستد و سخنرانی بکند و افراد را متذکر حرکتی بکند که منجر به نفی سکولاریته می شود، همه بدون استثناء او را تصدیق می کنند. پیام اصلی سخنرانی های مرحوم شهید هاشمی نژاد این بود که ما انقلاب کردیم برای این که نوامیسمان از دیانت بیرون نروند و مردم می دیدند این مرد چقدر راست می گوید. در واقع مرحوم شهید هاشمی نژاد تفصیل می داد آن قصه ای را که روح ها می شناختند و به دنبالِ به ظهورآوردن آن بودند. از این جهت امروز می توانیم از همین ابزارهای مادی و رسانه های موجود برای متذکرکردن مردم استفاده کنیم.
ما از طریق فضای سایبری می توانیم متذکر قلب هایی باشیم که از اشاراتِ فطرت خود فاصله نگرفته اند و در آن راستا می توانیم حرکت اربعینی مردم را تفسیر کنیم. این که ما هنوز نمی توانیم حرکت مردم را در اربعین درست تبیین کنیم به جهت آن است که برای خودمان هم آن حرکت در حدّ اجمال ظهور کرده است، ولی وقتی برای ما به صورت تفصیل در آمد و فهمیدیم چرا این حرکت شکل گرفته و جایگاه حرکت هایی که ایرانی ها در اربعین دارند کجا است و جایگاه حرکت هایی که خود مردم عراق دارند چگونه است و حرکت های مردم لبنان و یمن به صورت خاص، به چه ایده ای یا ایده هایی اشاره دارد، تفسیر واقعی و همه جانبه ای از این حرکت به میان می آید و از این جهت دوربین می تواند زبان وجدان تاریخی این مردم را نشان دهد. مثل کاری که مرحوم شهید آوینی در روایت فتح توانست انجام دهد و وجدان تاریخی دفاع مقدس را نشان داد. دوربین باید بتواند با برجسته کردن ابعاد خاصی از این حرکت، ابعادِ باطنی این حرکت را نشان دهد، وگرنه دوربین نیست، نزدیک بین است.
اگر آدم ها در چنین تاریخی، در چنین حضوری قرار گیرند که قرار گرفتن در طلب فطرتشان است، دیگر یأس و افسردگی و اضطراب برایشان معنی نمی دهد ولی همه در تاریخی که شروع شده حضور نمی یابند، همان طور که عده ای هنوز در تاریخ حاکمیت شاه به سر می برند. پانصد سال پیش هم اربعین رسالت تاریخی خود را داشت و مردم در اربعینِ همان زمان نسبت به تاریخ خود همان کاری را می کردند که باید می کردند. پس همان طور که با آمدن اسلام، با باقی ماندن بر دینِ دیروزی، وظیفه بندگی خود را درست انجام نداده اید، اگر در این تاریخ، اربعین را به رسم تاریخ گذشته انجام دهید وظیفه ی خود را نسبت به فرهنگ اربعین انجام نداده اید.
[20] – شهيد هاشمي نژاد از علماي عالم به مسايل اجتماعي بود كه در طول دوران زندگي خود سراسر در حال تعالي تعاليم اسلامي و مبارزه با طاغوت بود. سير مبارزاتي وي از سال 1342 به اوج رسيد و تا پيروزي انقلاب اسلامي و بعد از آن تا زمان شهادت با سخنراني هاي پرشور و روشنگرانه ادامه داشته است. در تعقيب و گريزها و بازداشت ها و در پاسخ به سئوالات ساواك با زيركي خاصي عمل نموده كه به ظاهر تسليم اما در باطن استوار و پرخروش بود كه همه اين ها عامل برآشفتگي رژيم منحوس پهلوي و دستگاه هاي اطلاعاتي شاه شده بود. از طرفي نقشي ارزنده در شكل دادن مردم در به ثمر رساندن انقلاب اسلامي ايران داشته است. ترور شهيد هاشمي نژاد از درون سازمان منافقين طرح ريزي شد و صبح روز هفتم مهر ماه 1360 همزمان با شهادت حضرت جواد الائمه(ع) طبق معمول در كلاس درس حضور يافته و ساعت 8 صبح هنگامي كه در حال خروج از حزب بودند در محل درب خروجي حزب جمهوري اسلامي به خيل شهدا پيوست و پيكر پاكش در حرم مطهر حضرت علي بن موسي الرضا(ع) به خاك سپرده شد.
بر روي همين شهادت ها بايد حساب باز کرد
سؤال: با توجه به آنچه از صحبت های شما احساس کردیم اولاً: وظیفه ی ما به تفصیل و تبیین کشیدن اجمال حرکت مردم است با نظرانداختن به استکبارستیزی این حرکت تا آن چه در ذهن مردم است به بهترین شکل در این تاریخ به صحنه بیاید. ثانیاً: تذکر به این نکته است که پیاده روی اربعین در راستای تمدن مهدوی است و این مورد نیز باید مدّ نظر باشد که نخواهیم به عنوان قیّم مردم کارها را در دست بگیریم و از شکوفایی بومی و طبیعی آن حرکت که در هر ملتی شکل خاص خود را دارد، جلوگیری نماییم.
جواب: این برداشت درستی است که حرکت اربعینی در زیر سایه امام حسین(ع) در تاریخِ طلوع انقلاب اسلامی، حرکتی ضد استکباری است و با هویت خاصی که دارد تلاش می کند تا به جای سیطره ی فرهنگ سکولاریته، معنویت و کیفیت اصالت پیدا کند و به اهدافی که شریعت الهی در مقابل بشر قرار داده توجه شود و از این جهت کمّیت ستیز است و قرار است در جهان کیفیت حاکم شود.
بهترین نگاه نه تنها به کربلا بلکه به عالم، نگاه جابربن عبدالله«رحمه الله علیه» است و این نگاه است که فرهنگ اربعینی را شکل می دهد. لذا در اوج سیطره ی ظاهری کمّیت ها و شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) و شهادت اصحاب حضرت، متوجه است که باید بر روی همین شهادت ها حساب باز کرد. زیرا همیشه باید بر روی حضور کیفیت ها در تاریخ حساب باز کنیم و همین نگاه است که به شما می گوید امیدوار باشید که مردم مظلوم یمن و بحرین و فلسطین حتماً پیروز می شوند، زیرا همیشه در فضای سیطره ی کمّیت ها اگر حرکتی مرعوب سیطره ی کمّیت ها نشود، ضعف کمّیت ها و قوّت کیفیت ها ظهور می کند. اساساً جهت تاریخ در جهت همان فتح تاریخی شهدای کربلا در اربعین است. هر مظلومی که ذیل فرهنگ امام حسین(ع) در مقابل غلبه ی استکبارِ فکری فرهنگی قرار گیرد، پیروز می شود. شما در این زمانه ملاحظه کردید چطور مردم غزّه در مقابل سیل غلبه اسلحه های اسراییل پیروز شدند ولی کرانه باختری به جهت غفلت از مقابله با استکبار، سال هاست که مزّه ی پیروزی را نچشیده و هر سال شکستی بر شکست های گذشته شان اضافه می شود. حماس و جهاد اسلامی مقابله با اسرائیل را با فرهنگ حسینی شکل دادند و با این که عموماً سنی مذهب اند، با صراحت گفتند ما به حسین(ع) اقتدا کردیم، به این معنا که در فضای مقابله با دشمن و در فضای به کارگیری اسلحه ها، به چیزی ماورای اسلحه ها امید بستند. این که رهبر معظم انقلاب می فرمایند کرانه ی باختری هم باید مسلح شود، به جهت آن است که در دل به کارگیری اسلحه ها ایثار حسینی ظهور می کند. امام حسین(ع) خود را تسلیم دشمن نکردند و تا آخرین نفس شمشیر زدند و مبارزه کردند ولی نشان دادند اسلحه ها ماورائی دارد که ما می توانیم به آن ماوراء امیدوار باشیم. در حالی که در حال حاضر کرانه باختری به هیچ چیزی امیدوار نیست، مبارزان غزه امیدوارند که در متن مبارزه با استکبار، مدد الهی ظهور کند و این امید نظر بر افقی است که اربعین مدّ نظر آن ها قرار داده است.
در نگاه عرفانی گفته می شود خداوند اسلحه به دست پیامبران داد تا آن ها را متوجه کند که ماورای اسلحه ها باید به خدا توکل کنند. در عرفان در باب توکل داریم که ما باید کیفیت را نگذاریم از افق ها برود و در فرهنگِ پاس داشتِ اربعین بزرگترین معجزه ای که می بینید همین نقش آفرینی کیفیت ها است.
عقلِ فهم اربعين
با عقل پوزیتیویستی و کمّیت گرا؛ این حرکات که شما در پیاده روی اربعین دارید، خرافه محسوب می شود. شما از دور ضریح اباعبدالله(ع) را می بینید و به حضرت سلام می دهید و همان لحظه به نوری از انوار اهل البیتh منکشف می شوید. نمی دانید این نور کجا بود که با نظر به ضریحی که منسوب است به ولیّ ای از اولیای الهی پیش آمد، ولی در نگاه کمّیت گرا این حالت یک احساسِ توهّمی است و خرافه ای بیش نیست زیرا موضوع با عقلِ کمّیت گرا تحلیل می شود بدون این که متوجه باشد چیزی بالاتر از کمّیّات در عالم هست، خرافات یعنی اموری که پشتوانه ی عقلانی ندارند ، نه آن که هر چه کمّی و مادی نیست خرافه است؛ زیرا نفس ناطقه ی انسانی به عنوان موجودی مجرد، وسعت حضور در همه ی عوالم معنوی را دارد و نمادهای منسوب به اولیای الهی – مثل ضریح آن ها- قدرت توجه و اتحاد با آن عوالم معنوی را در نفس ناطقه انسان ایجاد می کند و انسان به خوبی آن عوالم را عین واقعیت احساس می نماید و از طریق اشک، روح را آماده می کنند تا جلوتر و جلوتر برود و به کشف برتری برسد. این کجا یک امر خرافی است؟ در حالی که ما را به حقایقی ماورای کمّیّات منتقل می کند.
عقلی که شیعه از طریق اربعین به آن رسیده و به وسیله ی آن اربعین را فهم کرده، عقلِ کیفیت گراست و تنها از این عقل است که ماورای سیطره ی کمّیت ها، کار می آید و نه تنها خرافه نیست بلکه به جدّی ترین و واقعی ترین واقعیات نظر دارد، واقعیاتی که روح فرهنگ کمّیت گرای یزیدی از دیدن و درک آن محروم است. سوبژکتیویته که سراسر غرب را فرا گرفته است مردم غرب را به خرافی ترین ملت ها در طول تاریخ تبدیل کرده و امروز مردم غرب با فرهنگ تجدد در حال گذران عمر در این خرافات اند. سوبژکتیویته می گوید آنچه انسان به حکم ذهن خود واقعی می داند، واقعی است، زیرا انسان هرگز به حقیقت دست نمی یابد پس آنچه را که تصور می کند که واقعی است به عنوان واقعیت باید پذیرفت. تحت تأپیر این نگاه به چیزهایی باور دارند که آن چیزها هیچ حضور کیفی در عالم ندارند و به هیچ حقیقتی، ماورای عالم ماده اشاره نمی کنند. حرکت اربعینی شیعه در این تاریخ، حرکتی است برای عبور از این پندارها و از این خرافه ها و نظر به کیفی ترین تمدن که همان تمدن مهدویg است. این حرکت، حرکتی است که ریشه در روح انسان ها دارد و باید اجازه دهیم ظهور کند، نه آن که با تصدّی گری و قیّم مآبی بخواهیم در کنترل ما در آید. خداوند در راستای به صحنه آوردنِ مردم در حیات دینی، به رسول خودf می فرماید: «فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»(غاشیه، 21 و 22) ای پیامبر! به مردم تذکر بده، روح آن ها آن تذکرات را می شناسد، بنا نیست تو بر آن ها سیطره پیدا کنی.
اربعين؛ حرکتي پايدار و رو به جلو
سؤال: شما انقلاب را به سه مرحله تقسیم کردید و فرمودید در مرحله ی سوم، غرب نسبت به انقلاب به خود آمد و دست به انواع فتنه ها زد و ما با غرب وارد تقابل فرهنگی شدیم، غرب، فرهنگ الهی انقلاب ما را نشانه گرفت و ما عبور از فرهنگ سکولار غرب را و هر اندازه بتوانیم با اصالت دادن به کیفیت ها از غرب عبور کنیم، چهره های متعالی انقلاب را ظاهر می کنیم. حال در حرکت اربعینی هم باید بر روی همین کیفیت تأکید کرد تا گرفتار حجاب ها و آفات این حرکت نشویم و یا گزینه های دیگری هم برای به ظهور آمدن چهره های متعالی این حرکت وجود دارد؟
جواب: باب خوبی را جهت تفکر در این مورد باز کردید که برمی گردد به تجربه ما نسبت به انقلاب اسلامی و راز ریزش هایی که پیش آمد. آن هایی که نسبت شان را با انقلاب اسلامی غلط تعریف کرده بودند بدون استثناء ریزش کردند و عملاً امید دشمن را جهت سیطره بر انقلاب اسلامی زیاد نمودند. آن ها تعریفی که از انقلاب اسلامی برای خود داشتند چیزی نبود جز زندگی در زیر سایه ی استکبار، در عین دیانت فردی. در رابطه با حرکت اربعین هم این آفت هست، به همین جهت هرچه تعریف خود را نسبت به این حرکت دقیق تر کنیم، این حرکت با ریزش کم تری جلو می رود. ما تجربه ای را که در حرکت اربعین داریم، در انقلاب اسلامی نداشتیم لذا در حال حاضر حرکات استکبار را دقیق تر و خوب تر می توانیم رصدکرده و پیش بینی کنیم. مسلّم امریکا به عنوان نماینده ی روح استکبار در این تاریخ، به انحطاط رسیده و هر تمدنی که به انحطاط برسد سقوط خواهد کرد. عرض شد نمونه ی انحطاط آمریکا این که به جایی رسیده که برای رسیدن به اهداف خود به ارتجاعی ترین جریان های موجودِ منطقه تکیه کرده است و بنده امید دارم حرکت اربعینی شیعه به بهترین شکل نشان بدهد آمریکا چه اندازه ناتوان است. ابرقدرت ها با هیبت زنده هستند، اگر هیبت شان بشکند همچون آبی بخار می گردند و از آن جایی که هیبت آمریکا در این منطقه بیشتر ظهور دارد، در این جا است که بهتر می شکند و ما با تبیین قدسی حرکت اربعینی با ریزش های چشم گیری روبه رو نخواهیم بود. زیرا از یک طرف کسانی که انگیزه های سکولار دارند وارد این نوع حرکات نمی شوند تا بعد از مدتی بخواهند بروند و از طرف دیگر استکبار جهانی گرفتار انحطاط شده و جذابیت سابق خود را از دست داده است. از این جهت می توان گفت حرکت اربعینی که در حال حاضر شروع شده، حرکتی است پایدار و رو به جلو.
مشکل ترین قسمت کار به میان آوردن زبانی است که این فکر را تبیین کند و روشن نمایدکه اراده ی الهی، ماورای اراده ی استکبار، به صحنه ی این تاریخ آمده است تا بشریت از این طریق راه اُنس با خدا را در همه مناسبات فردی و اجتماعی بیابد و گمان نکند سیاست از دیانت جدا است. به محض آن که می خواهید روح استکبارستیزی حرکت اربعین را مدّ نظرها قرار دهید طرف مقابل، این واژه ها را سیاسی صِرف می شناسد و عملاً روح این حرکت درست تبیین نمی شود مگر آن که زبانی ظهور کند که مخاطَبِ ما را متوجه کند چگونه می توان در حرکات استکبارستیزی نظر به عالم قدس و معنا داشت. سال ها مولوی فکر کرد که با چه زبانی آنچه در ضمیر داشت را با الفاظ مناسب اظهار کند و حاصل تأمل و تفکر او آن شد که با زبان شعر به آن صورت که مثنوی ظهور کرد، آن معانی به میدان آمد. مثل مناجات شعبانیه که کشف امیر المومنین(ع) است با زبانی فوق العاده توانا جهت اظهار آن معانی و لذا آن مناجات، مناجاتی می شود که همه ی ائمهh به آن اهتمام داشتند. مگر می شود به روشی بالاتر از این الفاظ و جملات کسی با خدا حرف بزند؟ این است معجزه ی ظهورِ زبانی که در لایه ی باطنی شعور تاریخی افراد نهفته است. اگر سلوکی واقع بشود و زبان تبیین حرکت اربعینی ظهور کند ما به نتیجه ی فوق العاده ای در جهان اسلام، به خصوص در بین شیعیان می رسیم.
تجربه ی روح مهدوي(ع) در اربعين
سؤال: در جایی فرموده بودید نگاه های انقلابیون واقعی به انقلاب، نگاه های متفاوتی بود و در نگاه شان به انقلاب حالت شدت و ضعف و تشکیک وجود داشت. آیا در نگاه به اربعین هم موضوع همین طور است و اگر این چنین است معیار و ملاک برای کامل ترین نگاه چیست؟
جواب: مسلّم نگاه به هر امر قدسی همیشه تشکیکی است، اعم از نگاه به انقلاب اسلامی و یا به حرکت اربعین و یا حتی نگاه به اصل اسلام. در بین انقلابیون عده ای می خواستند شاه برود برای اینکه شاه متدین نیست و به بی حجابی دامن می زند، بدون آن که متوجه باشند باید از طریق انقلاب اسلامی از استکبار عبور کرد و حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» آرام آرام مردم را متوجه حقیقت انقلاب کردند. شاید بتوان گفت در ابتدای امر به ندرت کسی مانند حضرت امام می دانست این انقلاب تا کجاها حرف دارد و کجاها را نشانه گرفته است، کم کم مردم متذکر امری شدند که به صورت اجمالی در خود داشتند و به امام نزدیک شدند. در حرکت اربعین هم موضوع همین طور است، به نظر می رسد حداقلِ قصه این است که همه می خواهند برگردند به سرنوشت دینی، تا آن که سرنوشت انسان ها را دین معلوم کند، اما سرنوشت دینی را چطور معنا می کنند؟ به صورت فردی و یا تمدنی؟ إن شاءاللّه مقداری که جلو می آئیم موضوعِ نظام دینی مدّ نظرها قرار می گیرد، به همان معنایی که به مهدویت نظر دارند و متوجه می شوند در این مسیر باید از استکبار عبور کنند. همان طور که ما باید از صفویه عبور می کردیم تا به انقلاب اسلامی می رسیدیم. ما در انقلاب مشروطه هنوز در شاکله ی صفویه به سر می بردیم و شاه بود که نقش تعیین کننده در سرنوشت مملکت را به دست داشت و نه شریعت الهی؛ و سلسله ی صفویه طوری نبودند که بخواهند جدای از غرب خود را ادامه دهند حتی بعد از صفویه در انقلاب مشروطه، قانون اساسی مشروطه از بلژیک گرفته می شود و مبنایش نگاه اومانیستی است. در اربعین نیز باید به مرور موانع را پشت سر بگذاریم تا آن جایی که دست ها و دل ها با گفتمانی که افقش مهدویت است یکی بشود.
یکی از عراقی ها گفته بود ما در موسم اربعین، از نظر ایثار، حال و هوای دیگری داریم که در غیر آن زمان آن طور نیستیم، یعنی در اربعین هویت فرهنگ مهدوی برای آن ها پیش می آید و در نتیجه در ایثارکردن نهایت تلاش را دارند و مال و ثروت دنیا برایشان بی ارزش می شود؛ ولی در غیر زمان اربعین به عنوان یک تاجر و یا یک کاسب به منافع خود فکر می کنند. با توجه به این نکته عرض می کنم اگر ما با نظر به فرهنگ اربعین به شخصیت خود وسعت بدهیم و نسبتمان را با همدیگر اربعینی کنیم، دست و دل هایمان یکی می شود و مثل فضای اربعین خیلی راحت می توانیم کنار همدیگر باشیم، چون کیفیت ها بر کمّیت ها غالب می شود و همیشه این طور بوده که وقتی تنها کمّیت بر روح و روان افراد و جوامع حاکم باشد، خصومت به میان می آید و جوامع متلاشی می شوند، چون همه گرگ همدیگر می گردند ولی وقتی کیفیت ها حاکم باشد روح ها وسعت می یابد و انسان ها راحت همدیگر را تحمل می کنند، این شاخصه ی هویت مهدوی است که شنیده اید در آن فرهنگ، گرگ و گوسفند بر سر یک آخور غذا می خورند. به این معنا که خصومت ها به مدارا و رفاقت تبدیل می شود و شما در اربعین این نوع رابطه را می بینید که چگونه افراد خیلی راحت همدیگر را تحمل می کنند و نسبت به همدیگر ایثار دارند.
سؤال: ملاحظه می کنید که امروزه پدیده داعش به صورتی که به یک معنا ادعای کیفیت گرایی دارد، از گرایش مردم به دین در حال سوءاستفاده است اولاً: آیا می توان گفت این کاری که این ها مدّ نظر دارند کیفیت گرایی است؟ ثانیاً: تفاوت حرکت اربعینی که یک حرکت کیفیت گراست با حرکت داعشی ها در چیست و چگونه باید عمل کرد که این حرکت به آن سمت و سو سوق پیدا نکند؟
جواب: ابتدا باید عرض کنم؛ حرکت داعشی ها خارج از پشت پرده ی عوامل تحریک کننده ی آن ها که مربوط به صهیونیست ها است، یک حرکت کاملاً کمّیت گراست و همین امر موجب می شود که دشمنان به راحتی بتوانند آن ها را بازی دهند به گفته ی آقای دکتر جواد لاریجانی نگاه داعش به اسلام همان نگاه اسرائیل به دین حضرت موسی(ع) است. اسرائیل صورت آن نوع روحیه ی یهودی گری است که حس گرایی شاخصه ی آن است، یهودیتی که عبادات شان تماماً قالبی است و اصلاً چیزی به نام حضور قلب در آن ها معنا ندارد، سلفی ها هم دقیقاً همین طور هستند؛ به همین جهت با عرفان و عرفا سخت مخالف اند و از دین قدسی تنها ظاهر آن را گرفته اند با همان تصورات مادی، حتی در رابطه با بهشت و دوزخ تصورشان مادی است. ما کمّیت را در حد رعایت قالب دین نفی نمی کنیم بلکه معتقدیم این قالب ها باطن و قلب دارند. پدیده ی داعش و به طور کلی وهّابیت نشان داد، بهترین راه برای نجات جهان اسلام کیفیت گرایی است که در متن دین نهفته است. به همین جهت غیر از سلفی ها بقیه مسلمانان هیچ گونه گرایشی به داعشی ها پیدا نکردند زیرا جهان اسلام به نور اسلام و به نور اهل البیتh با کیفیت زنده است و مظهر امروزین کیفیت گرایی همین حرکت اربعین است.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»