متن یادداشت رسول جعفربان، پژوهشگر تاریخ که در خبرآنلاین منتشر شده است:
یک سال پس از انقلاب مشروطه یک عالم دینی بوشهری، رساله ای نوشت تا ثابت کند، قیام مشروطه و تاسیس مجلس شورای ملی، مصداق روشن روایت «قیام قومی از مشرق» در آخر الزمان است. او سید محمد طباطبائی را هم مصداق روایتی دانست که ظهور ستاره ای را در مشرق در نزدیکی ظهور وعده داده است. نقد وی از علامه مجلسی در تطبیق روایت مشرق بر دولت صفویه نیز مورد تأکید وی قرار دارد.
در جریان انقلاب مشروطه، رسائل سیاسی فراوانی در باره آن نوشته شد که در یک تقسیم بندی، آنها را باید به موافق و مخالف تقسیم کرد. شماری از آنها در نقد مشروطه و برخی دیگر در دفاع از آن بود. روش هر کدام، در هر دو طرف موافق و مخالف، گاهی صرفا دینی و روایی، و گاه اجتماعی و سیاسی و حتی فلسفی بود. نویسندگان آن رسائل هم، برخی از علما و شماری هم از روشنفکران یا تجار اهل اندیشه بودند. تاکنون چندین مجموعه در این باره گردآوری شده است. نخستین بار مرحوم رضوانی به این رسائل توجه کرد و در باره آنها نوشت. شماری را آقای دکتر موسی نجفی تحت عنوان «بنیاد فلسفه سیاسی مشروطیت» (مرکز نشر دانشگاهی) همراه با تحلیل، منتشر کرد؛ خود بنده هم برخی از آنها را در جایهای مختلف منتشر کردم، و در نهایت، همکار سابق ما جناب دکتر زرگری نژاد همت کرد و طی دو جلد با عنوان رسائل مشروطیت (تهران، ۱۳۸۷) آنها را منتشر کرد. این رسائل، بنیادهای فکری مشروطه را به خوبی نشان می دهد و همچنان نیاز به تحلیل دارد.
در میان این رسائل، رساله احیاء المله که در سال ۱۳۲۵ توسط حسین اهرمی بوشهری، از علمای وقت بوشهر، در روزنامه مظفری بوشهر، نوشته و منتشر شده، و در رسائل مشروطیت ج اول، صفحات ۷۱۳ ـ ۷۳۰ منتشر شده، جایگاه ویژه ای دارد. این رساله، تقریبا از آغاز تا پایان، مشروطه را مقدمه ظهور امام زمان علیه السلام دانسته، و سعی کرده است «قیام وعده داده شده از مشرق» را که در روایات آمده بر آن منطبق سازد. نویسنده، روحانی، مدافع مشروطه، و آشنای با فرهنگ سیاسی روز است، و بسا برای اولین بار در منابع فارسی، به مقدمه ابن خلدون ارجاع داده و از آن مطلب مفصل نقل کرده، و علاوه، در جایی هم برای دانستن تحولات جهان عرب، به مطبوعات فارسی و عربی و انگلیسی ارجاع می دهد. بوشهری بودن، این امکان را به وی داده که با فرهنگ بیرون از ایران و بیشتر وارد شده از هند و طبعا انگلیسی آشنا باشد.
زمانی که بنده، در کتاب مهدیان دروغین، به این نوع تطبیق ها توجه کرده و گزارش های مختلفی از آنچه در حوالی مشروطه در این باره مطرح شد آوردم، این رساله ندیده بودم. در آن کتاب، نمونه هایی، بیشتر در مخالفت مشروطه، و نزدیک دانستن آن به جنبه های سفیانی آخرالزمان عرضه کردم، اما این رساله، به عکس، در باره تطبیق مثبت این ماجرا و در جهت دفاع از مشروطه است و از این جهت فوق العاده ارزش مند می نماید.
نویسنده، هم کار حدیثی کرده، و هم به تقویم و تطبیق هایی که در باره ظهور بوده، ورود کرده است. موردی به نقد مرحوم مجلسی پرداخته است، جایی که مصداق قوم ظهور کننده از مشرق را دولت صفوی دانسته است. از سوی دیگر، نقدی هم به مطالب نقل شده توسط شیخ بهایی در باره آنچه از خواجه نصیر در این باره آورده، دارد و نشان می دهد که با مبانی هئیت قدیم آشناست. در این قسمت، از اجتهاد خود هم استفاده کرده، و سعی نموده تا نشان دهد که ظهور انقلابات در ایران، از سال ۱۳۱۳ با کشته شدن ناصرالدین شاه آغاز شده، و در سال ۱۳۲۰ با واگذاری گمرگ ایران به خارجه، بالا گرفته، و در نهایت با مرگ مظفرالدین شاه در سال ۱۳۲۴ مجلس شورای ملی محقق شده است. وی اساس مشروطه را دینی یا به عبارت بهتر، عصبیت دینی می داند، و این را با عصبیتی که ابن خلدون گفته تطبیق می دهد.
استفاده از نظریه مهدویت، در طول تاریخ، در میان سنی و شیعه، جریان داشته و چنان که در کتاب مهدیان دروغین نشان داده ام، در میان اهل سنت، کمتر از شیعیان نبوده است. در ایران صفوی، این تطبیق ها در چند نوبت صورت گرفت و بعدها ادامه یافت. در جریان مشروطه نیز این مسأله ادامه داشت، و در انقلاب اسلامی هم، که نمونه هایی را در همان کتاب آورده ام. آخرین حلقه همین بود که برخی اعلام کردند راهپیمایی اربعین، مقدمه ظهور است.
در اینجا، مروری بر رساله احیاء المله داشته و سعی می کنم به اختصار مبانی آن را بیان کنم.
گزارش رساله
چنان که اشاره شد رساله احیاء المله، از فاضل هروی (حسین اَهرَمی بوشهری) است که در نشریه مظفری بوشهر، در دفاع از نهضت مشروطه و درست یک سال پس از آن نوشته شده است. وی این رساله را پس از مشروطه و خطاب به «رؤسای دارالشورای مجلس مقدس ملی اسلامی» و خصوص سید محمد طباطبائی نوشته و شعری هم در ستایش او، در همان آغاز، آورده است.
نخستین سخن وی این است که اهل تاریخ می دانند که هیچ قومی از مشرق قیام نکرده که در «عصبیت دینی و حمایت اسلامی» مانند شما «جماعت مؤمنین» [حاضر در انقلاب مشروطه] باشد، و این که، «سوگند که این قیام شما از جمله علامات ظهور قائم آل محمد است». سپس حدیث «کأنّی بقوم قد خرجوا بالمشرق، یطلبون الحق» را آورده، و پس از ترجمه، از قول مجلسی آورده که گفته است مصداق این حدیث، دولت صفویه است. اعتراض او به علامه مجلسی این است که «سلطنت صفویه منقرض شد». پس نمی تواند از مقدمات ظهور باشد. پس از آن، سه سلسله، یعنی افشاریه و زندیه و قاجاریه آمده اند، که طبعا شایستگی این مقام را ندارند. از نظر او «شاید مراد از آن قوم» یعنی همان خروج کنندگان از مشرق، «قوم رؤسای مجلس دارالشوری» باشند.
عدم شایستگی آن دولت ها به این جهت است که «مستبده و غیر مشروطه» بوده و شایستگی ندارند، اما این دولت، دست «مجلس مقدّس» است که «زمام اختیار مهام آن در کف کفایت مردمانی است مانند شما صلحاء و …». گذاشته است.
در روایت بالا، از کشته شدگان آن قیام که از مشروق طلوع خواهد کرد به عنوان «قتلاهم شهداء» یاد شده و به نظر نویسنده، مصداقش همین شهدای قیام مشروطه اند «جماعتی از سادات بنی فاطمه و از طلاب علوم دینیه … در تهران مقتول و به فیض شهادت فایض گردیدند».
روایت نقل شده توسط علی بن ابراهیم در باره آیت ۵۴ سوره مائده که اول از مرتد شدگان یاد کرده و سپس از این که «فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه»، «در حق مهدی امت و اصحاب اوست»، باز مؤید همین مسأله است. در باره این آیه و مصداق آن چند نظریه از علمای شیعه و سنی نقل کرده، و در نهایت می گوید: «پس می گوییم: شاید مراد، به رؤسای این مجلس مقدس خواهد بود که بر ضد مرتدین این زمان برخاسته اند».
به گفته وی، «امروزه در ایران گروه بسیاری هستند که از دین اسلام برگشته اند» و این رؤسا آمده اند تا مردم را به اسلام باز گرانند. نکته دیگر در باره مفهوم «شرق» است. به گفته وی «مراد از شرق، بلاد ایران است و آن خراسان و عراق و اصفهان و فارس و آذربایجان است».
در اینجا، مطلبی از مقدمه ابن خلدون در باره عصبیت دینی نقل کرده، و این یکی از مفصل ترین ارجاعاتی است که ما به کتاب ابن خلدون در ایران ـ شاید برای نخستین بار ـ داریم. او از عصبیت دینی در مشروطه بر اساس نظریه ابن خلدون، دفاع می کند و می گوید که «قوت دینیه، عصبیت است، و قوت دینیه سبب زیادیت اصل و اساس دولت می شود به حسب تجربه و آزمایش». وی از «اهل آذربایجان» به عنوان بهترین حامیان مشروطه یاد می کند، و آنان و حمایتشان را مصداق این روایت از امام صادق علیه السلام می داند که «لا بدّ لنا من اذربیجان لا یقوم لها شیء،…. فاذا تحرّک متحرّک فاسعوا الیه و لو حبواً..». در روایت خواسته شده که اگر حرکتی شد، شما، حتی اگر شده با راه رفتن از سر دست ها و زانوها از آن حمایت کنید. به گفته این نویسنده «این کنایه از حضرت قائم (عج) است». سپس می افزاید: «به جان خودم سوگند که گاهی اهالی آذربایجان در حمایت و یاری اسلام و مسلمین، مثل امروزه برنخواسته اند».
این که در روایت بالا، شرّی برای عرب وعده داده شده، به گفته وی، مقصود «همین حرب و قتال و طاعون و وبا و طوفان و غرق و جور و ستم و ناایمنی طرق و شوارع» در میان عرب است. به گفته وی برای دانستن این مطالب بهتر است «به روزنامه های عربی و فارسی و انگلیزی» مراجعه شود.
نویسنده به کتاب علایم الظهور خود که در این باره تألیف کرده ارجاع داده، و می گوید که همه علایم را که تاحال گفته شده یا نشده، در آنجا شرح داده است. سپس چندین روایت در این باره از مرویات شیخ مفید و کلینی و دیگران نقل کرده و توضیحاتی در این باب داده است. در یک روایت که کلینی آورده، از طلوع ستاره ای در مشرق در آخر الزمان یاد شده «بدا لکم النجم ذو الذنب مِن قِبل المشرق، و لاح لکم القمر المنیر». مولف می نویسد: «پس می گوییم ممکن است که ستاره مذکور، کنایه باشد از مؤسس بنیان دارالشوری و بانی مجلس مقدس ملی، اعلی حضرت السید السند من عند الله: آقا میرزا سید محمد طباطبائی، سلمه الله تعالی». سپس به توجیه «ذو الذنب» بودن آن ستاره و چگونگی تطبیق آن بر سید محمد طباطبائی می پردازد.
در ادامه، باز روایاتی از غیبت نعمانی و منابع دیگر نقل می کند که به گفته وی دلالت می کند که در این مجلس، نباید مرد مکاری حضور داشته باشد. وی اطلاق عنوان «دارالشوری» بر این مجلس را مصداق «الاسماء تنزل من السماء» می داند و این که امر غریب یعنی شگفت با نگاه مثبت است. سپس آن مجلس را مصداق «امرهم شوری بینهم» دانسته، دو صفحه ای در باره اهمیت مشاوره در اسلام سخن می گوید. آنگاه خطاب به مجاهدین مشروطه می گوید: «پس بوده باشید شما ای جماعت مجاهدین مؤیدین، مشورت کنندگان غیر مستبدین با درایت و کفایت» که مانند انصار در صدر اسلام، به امور عامه مسلمین بپردازید و احقاق حقوق مظلومین کنید.
وی در پایان، مطلب مفصلی از کشکول شیخ بهایی به نقل خواجه نصیر در باره مسائل ظهور نقل می کند، و بر آن است که پیشگویی خواجه از نظر سال، درست نبوده، و آن اتفاق مورد نظر که محتمل دانسته شده بود، و بنا بود در سال ۱۰۳۲ بیفتد، رخ نداده است، زیرا اشتباها، بر اساس سالها هجری قمری حساب شده، در حالی که باید شمسی محاسبه می شد.
پس از آن نظرش را چنین بیان می کند که آن حوادث حوالی سال ۱۳۱۳ با قتل ناصرالدین شاه آغاز شده و این حساب با عدد «غکا» که خواجه استخراج کرده بوده منطبق است. از پس از آن سال، «ملک متغیّر شد، سلطنت تغییر یافت، و در سال ۱۳۲۰ ایران زیر و زبرتر شد که گمرکات ایران به تصرف خارجه افتاده، کردند آنچه باید نکنند و آن موافق بود با عدد غکط». در سال ۱۳۲۴ هم مظفرالدین شاه بیمار شد و درگذشت، در همان سال اهالی ایران خواستار مجلس شورای ملی شدند.
در اینجا، تحقق سه قِران مورد نظر خواجه نصیر را شرح داده و از تقویم سال ۱۳۱۹ نجم الملک هم استفاده کرده است. همزمانی این سه قران در یک سال، علامت رخ دادن وقایع شگفتی است که وی در این باره به حدیثی منسوب به امام علی ع استناد می کند.
یک استفاده دیگر این است که این سه قران (یکی سعدین که قران مشتری و زهره است، دیگری نحسین که قران زحل و مریخ است، و سوم قران علویین که زحل و مشتری است» نامی از بهرام (اسم فارسی مریخ) و کیوان (نام ایرانی زحل) به میان می آیدو بنابر این «دور نیست که این بشارت اشارت باشد به این اخوت و اتحاد حالیه این جماعت نیکو فطرت، و انکشاف ضایع برهان اقدامات جلیله ایشان در تأسیس دارالشورای مجلس مقدس ملی که مقدمه ظهور باهر النور حضرت صاحب الزمان است و حدیث یخرج ناسٌ من المشرق فیوطئون للمهدی ـ یعنی سلطانه، در حق این جماعت وارد شده باشد».
رساله با قید این که در ماه جمادی الاولی سال ۱۳۲۵ق منتشر شده، به پایان می رود.
این تحلیل را عرض کردم تا با تجربه دیگری در عرصه تطبیق وقایع ظهور با اتفاقات جاری، آشنا شویم.