مردی شخصی را به خانه خویش خواند و گفت: تا نان و نمکی با هم بخوریم.
مرد گمان کرد که آن کنایه از غذایی لذیذ است که صاحبخانه برای او آماده کرده است و با او رفت. اما صاحبخانه بر نان و نمک چیزی نیفزود.
در این میان، گدایی بر در ایستاد و صاحبخانه بارها جوابش کرد و نرفت. پس صاحبخانه به سائل گفت: برو و گرنه بیرون می آیم و سرت را می شکنم.
در این هنگام مهمان گفت: ای برادر! به راه خود برو! که به خدا راست می گوید. او هر چه می گوید عمل می کند.
شیخ بهایی، کشکول، ص 367.