شفقنا- آیت الله یوسفی غروی، استاد حوزه علمیه قم و کارشناس تاریخ اسلام به تشریح روایاتی از زندگی امام رضا (ع) پرداخت و ریشه برخی استنادات نادرست و روایات ضعیف را توضیح داد.
آیت الله محمدهادی یوسفی غروی در گفت و گو با خبرنگار شفقنا اظهار کرد: در تاریخ تولد امام رضا(ع) آمده است که در روز جمعه یازدهم ذی القعده سال ۱۵۳ هجری و پس از ۵ سال از وفات امام صادق(ع) متولد شده است اما این روایت مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا آمده است. اما مشهور بر این است که امام رضا(ع) در همان سال ۱۴۸ یعنی سال شهادت امام صادق(ع) در مدینه متولد شده است بنابراین امام رضا(ع) جدش امام صادق(ع) را درک نکرده است. مادرش ام ولد بوده که او را ام البنین می گفتند اما اسم حقیقی او نجمه بوده و او را تکتم هم می نامیدند. تُکتَم یعنی چیز نفیسی که پنهان نگه داشته می شود. اینکه مادر امام رضا(ع) چند نام داشته است، نجمه، تکتم و با کنیه ام البنین به این دلیل است که سید محسن امین عاملی صاحب کتاب اعیان شیعه گفته است که از پیامبر(ص) نقل شده است که یکی از آداب مستحب در اسلام نسبت به برده داری این بوده که وقتی کنیزی را خریداری می کنند نام او را تغییر دهند، بعد اگر او را آزاد کردند باز نام او را تغییر دهند، اگر با او ازدواج کردند نام او تغییر کند و اگر آبستن شد و بچه به دنیا آورد باز هم نام او را تغییر دهند و ظاهرا این کار اثر روانی بر کنیز داشت که همواره صفحه به صفحه از حوادث زندگی او ورق بخورد و گذشته های ناخوشایند او به فراموشی سپرده شود.
او راجع به زندگی حضرت امام رضا(ع) چند روایت نقل کرد و گفت: یکی از این روایت ها از علی بن میثم که ظاهرا از نوادگان میثم تمار از یاران اصحاب امیرالمومنین بوده نقل شده است و خبر دیگری از شخصی به نام ابراهیم بن عباس نقل شده است. علی بن میثم درباره امام رضا(ع) می گوید “حمیده مصفاة مادر حضرت موسی بن جعفر و همسر امام صادق(ع) که از اشراف عجم بود کنیزی را به نام تکتم خرید. این بانو از عاقل ترین زنان از نظر دینی و مذهبی بود که به بانویش حمیده فوق العاده احترام می گذاشت. روزی حمیده به فرزندش موسی بن جعفر گفت “ای پسرم، تکتم کنیز خوبی است و من جاریه ای را بهتر از او ندیدم و یقین دارم که وی از نظر شأن و مقامی که دارد فرزندی پاک به دنیا آورد اینک او را به تو خواهم بخشید، از وی به خوبی نگهداری کن که خداوند از او فرزند خوبی به تو عطا خواهد کرد”. خبر دیگر راجع به شأن و حالات خود امام رضا (ع) است. ابراهیم عباس می گوید “من ندیدم که امام رضا(ع) یکی از خدمتگزاران و غلامان خود را دشنام یا ناسزا گوید یا از دیگران چیزی نقل کند هر چه پرسیده می شد و پاسخ می داد از علم خود بود و در زمانش اعلم تر از وی را ندیدم. مامون، خلیفه عباسی به عنوان آزمایش همه گونه مسایل از وی می پرسید و او جواب می داد و برای اکثر سوال ها از آیات قرآن کریم شاهد می آورد”.
هروی متولد در مدینه بود و در مدینه در مسجد پیامبر تحصیلاتی داشت که به تدریج هم از علمای آن زمان شناخته شد و برای اینکه فضیلت غزوه و جهاد در راه خدا را هم تحصیل کرده باشد در جنگ اسلامی مرزهای خراسان بزرگ شرکت کرد که مامون او را دیده و بر علم او واقف شده بود. آنگاه که حضرت رضا(ع) را از مدینه فرا می خواند در آن محملی که حضرت در یک طرف آن بود در طرف دیگر برای تعادل و توازن محمل باید کس دیگری را می گذاشت اما مناسب بود که آن شخص دیگر نزدیک به افق حضرت و قابل سخن گفتن با او باشد و لذا مامون عباسی، عبدالسلام ابوالصلت هروی را برای این کار مامور کرد و او را در محمل، همنشین امام رضا(ع) کرد. اما ابوالصلت که بنا بود بعد از رساندن امام رضا(ع) به مرو، جاسوس مامون بر حضرت باشد به تدریج تحت تاثیر امام قرار گرفت به طوری که به مذهب اهل بیت(ع) معتقد شد و به پیشوایان اهل بیت(ع) خصوصا امام رضا(ع) درآمد پس طبعا از اعتماد مامون نسبت به او کاسته شد و چون مشت مامون را در شهادت امام رضا(ع) باز کرده بود توسط مامون به شهر پدری اش تبعید و در آنجا زندانی شد و بعد از حدود دو سال مامون دستور نابودی او را داد بنابراین قبری که در حومه مشهد به این شخص نسبت داده می شود صحت نداشته و نهایتا جنبه سمبولیک دارد.
روایت دیگر از یکی از علمای شافعی از نیشابور به نام حاکم نیشابوری است که به نوبه خود با سندی از ابوالصلت هروی نقل کرده است که می گوید من داناتر از امام رضا(ع) ندیدم و هر دانشمندی هم که با وی مجالست می کرد این مطلب را تصدیق داشت. مامون علمای ادیان و فقهای شرایع را در مجلسی گرد آورده و امام رضا(ع) را نیز دعوت کرد تا با آنان گفت وگو کند حضرت آنها را مجاب کرد و همه فضل و دانش او را ستوده و عجز و ناتوانی خود را اقرار کردند و طبعا این خبرها در میان مردم انعکاس می یافت و موجب تایید حضرت و سلسله آباء گرامی او می شد و موجب قوت تشیع در ایران و شهرهایی مانند شهرری، نیشابور و کاشان شد که از قبل تشیع در آنجا رواج داشت.
استاد حوزه علمیه قم در خصوص مسیر حرکت امام رضا(ع) به خراسان اظهار کرد: مامون گروهی از فرزندان ابوطالب را که از جمله آنان حضرت رضا(ع) بودند از مدینه طلبید و آنان را از راه بصره به طرف خراسان حرکت داد نه از راه کوفه و قم؛ بنابراین حجره ای که به نام حجره رضویه در شهرستان قم منصوب به محل نزول اجلال رضا(ع) است و به نام رضویه خوانده می شود مبتنی بر خبری است که سید عبدالکریم بن طاووس در کتاب فرحت القریب آورده که حضرت وارد قم شدند و قمی ها بر مهمانداری آن حضرت بر یکدیگر سبقت می جستند اما حضرت مانند جدش در هجرت از مکه به مدینه فرمود شتر را رها کنید که او ماموریت خود را می داند و در محله حجره رضویه نزول اجلال فرموده است اما این خبر صحت ندارد چون اصلا محل عبور امام رضا(ع) شهر قم نبوده است. مامون از اینکه امام را از شهرستان های شیعه نشین عبور دهند حذر داشت و لذا تاکید کرده بود که حضرت را به جای راه کوفه از راه بصره ببرند چون بصره بر خلاف کوفه معروف به محبت اهل بیت(ع) نبودند و از جریان جنگ جمل کینه هایی به دل داشتند بنابراین مامون گفت حضرت را از طرف بصره به سوی خراسان حرکت دهند.
او بیان کرد: مامون در یکی از روزها شخصی را نزد حضرت فرستاد و گفت “من قصد دارم خود را از خلافت خلع و شما را به جای خویش نصب کنم حضرت فرمود «من از این پیشنهاد به خداوند پناه می برم» بار دیگر مامون پیغام فرستاد که اکنون که خلافت را قبول نمی کنی پس ناگزیر هستی ولایت عهدی مرا بپذیری. امام رضا(ع) از قبول این پیشنهاد هم خودداری کرد مامون در خلوتی امام را طلبید که در این مجلس وزیر او فضل بن سهل که ریاست لشکری و کشوری را بر عهده داشت، حضور داشت و مامون بار دیگر در حضور وزیرش پیشنهاد ولایت عهدی را بر حضرت تکرار کرد اما حضرت باز هم جواب داد «مرا از قبول این پیشنهاد معاف دار». مورخین نوشته اند مامون عباسی، فضل را با برادرش حسن احضار کرد و گفت من با خود عهد کرده بودم اگر بر برادرم محمد امین در بغداد پیروز شدم خلافت را به با فضیلت ترین شخص در آل ابیطالب واگذار کنم و اکنون کسی را با فضیلت تر از این مرد نمی دانم”. هنگامی که فضل و حسن از نیت او مطلع شدند از مخالفت با او دست برداشتند و نزد امام رفتند و حضرت را برای قبولی خلافت دعوت کردند اما حضرت از پذیرفتن خلافت امتناع کرد. مامون بار دیگر گفت عمربن خطاب جریان خلافت پس از خود را برای خلیفه سوم در میان یک شورای شش نفری مطرح کرد که یکی از آن شش نفر جد شما امیرالمومنین علی بود و شرط کرد هر کدام از این شش نفر مخالفت کردند گردن او را بزنند و اکنون باید این موضوع را قبول کنی یعنی به صورت کنایه حضرت را به قتل تهدید کرد. حضرت در جواب مامون فرمود «من در این صورت پیشنهاد تو را قبول خواهم کرد که در هیچ امری از امور دولتی دخالت نکنم و کسی را عزل و نصب نکنم و در هیچ حکمی فتوایی ندهم» و مامون هم قبول کرد.
این استاد تاریخ اسلام ادامه داد: در اثر اصرار مامون و پافشاری فضل و سهل حضرت ولایت عهدی را پذیرفت و مامون فوق العاده خوشوقت شد و برای این جهت جلوس عام کرد و به فضل بن سهل گفت “اکنون مردم را از این جریان مطلع کنید” و امر کرد به مردم اعلام کنند که وی حضرت را برای ولایت عهدی خود انتخاب کرده است یعنی خلافت از بنی عباس به بنی هاشم و ابیطالب منتقل شود و امر کرد مردم از لباس سیاهی که پیش از آن سیاه جامگان که شعار ابومسلم خراسانی را داشتند بر تن می کردند، در آورده و لباس سبز بپوشند بنابراین منشاء انتصاب رنگ سبز به ائمه اهل بیت(ع) همین گزینش مامون است نه اینکه حضرت رضا(ع) یا هر امام معصوم دیگری رنگ سبز را خود پذیرفته باشند؛ حتی عمامه پیامبر(ع) و قالب ائمه نیز سیاه بود و هیچ کدام لباس سبز را جز حضرت رضا(ع) آن هم به الزام مامون عباسی و آن هم فقط تا قبل از شهادت که بیشتر از دو سال طول نکشید تن نکردند و زمانی که مامون حضرت را شهید کرد و خود تنها به بغداد بازگشت از زیر بار لباس سبز در آمد و به همان رنگ سیاه بازگشت. بنابراین در پرچم های کشورهای عربی سنی غالبا رنگ های سیاه و سبز یکی از رنگ های اصلی است. سفید را کنایه از دولت خلفا و بنی امیه می دانند سیاه کنایه از دولت عباسیان و سبز را کنایه از دوران مامون حساب می کنند.
یوسفی غروی در رابطه با شهادت امام رضا(ع) توسط مامون تصریح کرد: مامون حضرت را به شهادت رساند چراکه همواره جلوی خرابکاری او را می گرفت و موجبات خشم و غضب او را فراهم می کرد مامون هم از کلمات او نارحت می شد اما خشم خود را اظهار نمی کرد گاهی که امام او را نصیحت می کرد و از عواقب اعمالش می ترساند سخن امام را در ظاهر می پسندید ولی در نهان ناراحت می شد بنابراین مامون در حالی که یک ظرف انگور در جلوی خود داشت خوشه ای از آن را در دست گرفته و چند دانه از آن را خورده بود و هنگامی که چشمش به حضرت افتاد از جای خود حرکت کرد و دست به گردن او انداخت و در کنار خود نشانید و همان خوشه ای را که در دست داشت به حضرت داد و گفت “من انگوری بهتر از این ندیدم” حضرت هم فرمود «در بهشت از این انگورها بهتر هم هست» مامون گفت “از این میل کن اما حضرت جواب داد مرا معاف دار مامون” گفت “مثل اینکه نسبت به من بدگمانی، حتما باید بخوری” امام انگور را گرفت و چند دانه خورد و بلافاصله از جای خود حرکت کرد. مامون گفت: کجا می روی حضرت جواب داد «به همانجایی که مرا فرستادی» لذا از منزل مامون در حالی بیرون شد که ابای خود را بر سر افکنده بود. ابوالصلت اینطور ماجرا را روایت کرد که “من در صحن حیاط حیران بودم و دیدم جوانی که شباهت زیادی به حضرت داشت وارد شد و من به طرف او رفتم و گفتم در خانه بسته بود چطور وارد شدی او فرمود «کسی که مرا در این ساعت از مدینه به اینجا رساندیده تواناست مرا از در بسته هم وارد کند» از او پرسیدم شما که هستی گفت «من حجت خدا بر تو هستم محمد بن علی رضا» بعد به طرف پدر بزرگوارش حرکت کرد و من هم با اشاره امام داخل اتاق شدم. امام پیشانی او را بوسید و به اتاق خود برد و مدتی با او به گفت و گو پرداخت و پس از اینکه حضرت از دنیا رفت؛ امام محمد جواد او را غسل داد.
او در پایان خاطرنشان کرد: مامون حضرت را در کنار قبر پدرش هارون الرشید به خاک سپرد برای اینکه اهل بیت(ع) هر جا از دنیا می رفتند همانطور که در دنیا مورد اقبال مردم بودند پس از فوت نیز مزارشان مورد اقبال مردم قرار می گرفت پس این نقطه قوت اهل بیت در مقابل ملوک و پادشاهان بنی امیه و بنی عباس بود که قبر هیچ کدام مورد علاقه دیگران قرار نمی گرفت برای همین مامون می خواست از خاک کردن امام در جوار مرقد پدرش هارون الرشید این سوء استفاده را کرده باشد که بنابر مثل معروف علف هرزه در کنار گندم آب بنوشد. حضرت رضا(ع) را ولو به حسب ظاهر در زیر گنبدی که برای قبر مامون ساخته بودند دفن کردند و همچنان همان گنبد بر قبر رضا باقی مانده است البته با ترمیماتی که در طول سال ها بر این گنید عارض شده است.