سالي گذر شيخ جعفر کاشف الغطاء ( م 1227 ق) به شهری افتاد. اهل آن شهر خواستند نماز را با او به جماعت گذارند. مساجد شهر كوچك بود و براي جمعيت فراوان نمازگزار كافي نبود ناچار در ميدان شهر اجتماع كردند و با شيخ جعفر نماز جماعت خواندند.پس از نماز مردم از آن بزرگوار درخواست كردند تا آنها را موعظه كند.
شيخ فرمود: من زبان فارسي را به خوبي نميدانم. اما آنها همچنان اصرار كردند.
آنگاه شيخ بر منبر قرار گرفت و فرمود: اي مردم شما ميميريد و شيخ هم ميميرد پس به فكر روز قيامت باشيد. اي مردم! شهر شما مثل بهشت است. زيرا در بهشت قصرها وجود دارد و در شهر شما هم قصرهاي بلند و بوستانهايي است كه داراي نهرهاست و در بهشت حورالعين است كه در نهايت حسن و جمالند و زنان اينجا هم در كمال وجاهتند، در بهشت غلمان هست و در اينجا نيز هست، و در بهشت تكليف نماز و روزه و ساير عبادات برداشته شده است همچنين در شهر شما نماز و روزه و عبادات ديگر به كلي برداشته شده است!
فوائد الرضويه، ص 73.