خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- «آقامحمدخان در تاریخ ما به سنگدلی مشهور است و میگویند هرچه کرد و هرچه در صدد انجام دادنش برآمد بیش از هرچیز از نفرت بود. با اتکا به این نفرت عمیق، مصایب بسیاری مثل قتل پدر، آوارگی و تبعید و اسارات را تاب آورد و سرانجام از میان شعلههای آتش جنگهای داخلی خاندان زند بیرون زد و پادشاهی را از چنگ وارثارن کریمخان بیرون کشید. نمیشود تصویر تاریخی آقامحمدخان را درست دید مگر با درنگ بر آنچه او بقایای جسد کریمخان و بعد هم با آخرین وارثش یعنی لطفعلیخان کرد.»
آنچه بازگو شد بخشی از کتاب سید مرتضی میرحسینی بود که در آخرین پژوهش انتشار یافته خود، بهسراغ زندگی بنیانگذار سلسله قاجار، یعنی آقا محمدخان رفته است؛ کتابی که نشر آفتابکاران آن را به انتشار رسانده و روایتی متفاوت از برههای تاریخ و تاثیرگذار در پیشینه سیاسی و اجتماعی کشور بهشمار میآید.
میرحسینی درباره این کتاب میگوید: «آقامحدخان چندبار شکست و عقبنشینی و آوارگی و تبعید و اسارت را تحمل کرد و در گذر از همه این تجربیات، به مردی بیرحم و سنگدل تبدیل شد. البته در وقت ضرورت، بسیار صبور و خویشتندار میشد، اما نگاهش به دنیا این بود که ترحم و گذشت را جزو فضایل ضروری نمیدید.» آنچه در ادامه میآید، گفتوگویی است که با پژوهشگر و نویسنده کتاب «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» انجام شده است.
آخرین اثر پژوهشی شما، به تازگی از سوی نشر آفتابکاران به چاپ رسیده است. در این اثر علاوه بر تحقیق و پژوهش در زندگی و اقدامات آقامحمدخان قاجار، روایتی از ایران در قرن دوازدهم خورشیدی داشتهاید، در این باره توضیح دهید.
این کتاب مرور حوادث زندگی نخستین شاه قاجار است، اما شناخت زندگی او بدون شناخت دورهای که در آن میزیست ممکن نیست. از اینرو تلاش کردم زندگی این شخصیت را در بستر زمانهاش روایت کنم و هر حادثه شخصی در زندگی آقامحمدخان را در تصویر بزرگتر، یعنی تاریخ آن عصر نشان دهم. به عبارت دیگر او یک خان ایلیاتی بود که در پایان دورهای جنگ و اردوکشی، شاه ایران شد. تلاشم این بود که نشان دهم این «ایران» که او در آن به شاهی رسید چه شرایطی داشت و چه اتفاقاتی در آن در جریان بود. در مسیر این روایت کوشیدم به این برسم که او چقدر از تاریخ آن عصر تأثیر گرفت و چقدر بر آن تأثیر گذاشت. این پرسش که یک فرد چقدر از جغرافیا و زمانه خودش تاثیر میگیرد و چقدر بر این جغرافیا و زمانه تأثیر میگذارد، یکی از پرسشهای مهم در مطالعه گذشته است. گذشته پُر است از آدمهای گمنامی که آمدند و رفتند و بهظاهر چیزی از خودشان به جای نگذاشتند و از اینرو نمیتوانیم درباره آنها به این پرسش که چه گرفتند و چه دادند پاسخ بدهیم. اما درباره چهرههای مشهور تاریخ، ماجرا متفاوت است و میشود این تأثیر گرفتن و تأثیر گذاشتن را دربارهشان مطالعه و بررسی کرد. یکی از مضامین کتاب «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» تأمل بر این پرسش است.
این کتاب چه بخشها و سرفصلهایی را شامل میشود؟
چون هدفم روایت تاریخ آن عصر بود، بهتر دیدم که در نخستین فصل، چکیدهای از تاریخ دو سلسله افشار و زند را مرور کنم. چرا که پدربزرگ و پدر آقامحمدخان پیش از او مدعی پادشاهی ایران بودند و یکی از آنان در زمان نادرشاه و دیگری در دوره کریمخان زند کشته شد. زندگی سیاسی این دو، بر حیات و شخصیت آقامحمدخان تأثیر زیادی گذاشت و به همین دلیل نمیشد از آقامحمدخان گفت و به آنچه پدر و پدربزرگش کردند اشارهای نکرد. بعد از این مقدمه نسبتاً طولانی (بخش یکم)، به زندگی آقامحمدخان میرسیم و در چهار بخش (بخشهای دوم تا پنجم)، تولد تا مرگ او را بازخوانی میکنیم. در بخش ششم، دوباره به عقب برمیگردیم و بر اساس کنش و واکنشهای پایهگذار سلطنت قاجار، روی شخصیت او درنگ میکنیم. همچنین در پایان، در بخش ضمیمه، مهمترین حوادث آن دوره تاریخی به شکل وقایعنگاری مرور میشوند.
پس از سقوط اصفهان، کشور چند دهه دچار ناامنی، آشوب و بیثباتی بود که در نهایت با موفقیت آقامحمدخان قاجار در تشکیل دولت قاجار در مسیر ثبات و یکپارچگی قرار گرفت. از این منظر میراثی که از نخستین شاه قاجار برجای مانده در مقایسه با پادشاهان قبل و بعد از او را چطور ارزیابی میکنید؟
واقعیت این است که آقامحمدخان کاری را کرد که نادرشاه و کریمخان از پس انجام آن برنیامده بودند، و آن کار این بود که دولتی پایدار و بادوام تشکیل داد که بعد از مرگ خودش برای جانشینانش به میراث ماند. البته بقای سلطنت در دودمان قاجار، دلایل دیگری هم داشت که موضوع آن خارج از روایت «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» بود و از اینرو در کتاب به آن نپرداختم. اما این نکته را نمیشود و نباید انکار کرد که با تشکیل حکومت قاجار بود که ایران از یک دوره طولانی جنگهای خونین داخلی عبور کرد و به ثبات و امنیت نسبی رسید. اتفاقی که نه بعد از نادرشاه افتاد و نه در زمان جانشینانش کریمخان زند ممکن شد.
عمر دولتهای افشار و زند چندان به درازا نکشید و این دو سلسله عملاً بعد از مرگ موسسشان رو به افول و فروپاشی رفتند و در مدتی کوتاه سقوط کردند. اما سلطنت قاجارها، که آقامحمدخان آن را پایه گذاشت، سالهای طولانی بعد از مرگ او ادامه یافت. حتی باوجود شاهان نالایقی که جانشین او شدند، حکومت قاجار سرپا ماند. این دوام و بقا دلایل متعددی دارد، اما قطعاً بخشی از آن به کارها و تصمیمهای آقامحمدخان برمیگردد. کارها و تصمیمهایی که بخشی از آنها بسیار بیرحمانه بود، مثل حذف همه مدعیان احتمالی جانشینی و سرکوب هرکسی که ممکن بود درباره حق سلطنت ادعایی داشته باشد. البته نادرشاه و جانشین او عادلشاه و همچنین کسانی که بعد از کریمخان زند مدعی جانشینی او بودند نیز از بیرحمی و قساوت ابایی نداشتند، اما بیرحمیهای آنان به ثبات و نظم منجر نشد، که اتفاقاً چرخه خشونت و خونریزی را استمرار داد.
همانطور که در عنوان کتاب شما میخوانیم، آقامحمدخان قاجار شخصیتی برخاسته از ایلات بود. ویژگیهای شخصیتی و جسمی او تا چه میزان در اقدامات و تصمیمهای او نمود داشت؟
نه فقط آقامحمدخان، که همه مدعیان و جنگسالاران دیگر آن عصر از دل ایلات ایران برخاسته بودند. نادرشاه از ایل افشار بود، علیمردانخان از ایل بختیاری، کریمخان از طایفه زند و… دورانی که با سقوط اصفهان، پایتخت صفویان شروع شد و بیشتر از هشت دهه طول کشید، دوران رقابت و کشمکش میان ایلات و عشایر بود. قاجارها هم یکی از این ایلات بودند و به سبب زیادی جمعیت و ویژگیهایی مثل مهارت در سوارکاری و جنگ، جزو مدعیان اصلی محسوب میشدند. کوشش برای تصاحب سهم بیشتری از قدرت در ایل قاجار، از زمان پدربزرگ آقامحمدخان شروع شد و بعد پدر او علناً مدعی سلطنت شد و بعد هم نوبت به آقامحمدخان رسید.
آقامحمدخان وارث این دو سرکرده شکستخورده بود. حتی زمانی که خردسال بود در یکی از جنگها، بعد از شکست پدرش به اسارت افتاد و مجازات شد و طبق رویه و روال مجازات در آن روزگار، اختهاش کردند. در واقع او خودش یکی از قربانیان خشونتهای آن سالها بود. این نقص تا پایان عمر با او باقی ماند و او را از پدر شدن و داشتن فرزند محروم کرد. بعدها چندبار شکست و عقبنشینی و آوارگی و تبعید و اسارت را تحمل کرد و در گذر از همه این تجربیات، به مردی بیرحم و سنگدل تبدیل شد. البته در وقت ضرورت، بسیار صبور و خویشتندار میشد، اما نگاهش به دنیا این بود که ترحم و گذشت را جزو فضایل ضروری نمیدید و به کسانی که سر راهش قرار میگرفتند، ولو اینکه بردارش باشند، رحم نمیکرد.
در این کتاب از چه منابعی استفاده کردهاید؟
شاید اشاره به این درس اول پژوهش، تکرار مکررات باشد که نمیشود روایت تاریخی معتبری نوشت، مگر اینکه قبل از شروع به کار نوشتن، همه منابع تاریخی موجود درباره سوژه تحقیق را نه فقط خوانده، که کاملاً زیرورو کرده باشیم. درباره «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» نیز همین روند طی شد و ماههای نخست کار، به مطالعه کتابهایی گذشت که در همان دوره یا دوره نزدیک به آن نوشته شده بودند. البته بیشتر این کتابها را قبلاً چه در دوره دانشجویی و چه بعد از آن خوانده بودم، اما زمانی که تصمیم به نوشتن کتابی درباره زندگی آقامحمدخان گرفتم، دوباره، با دقت بیشتر همه این کتابها را خواندم.
اگر بخواهم تعدادی از آنها را نام ببرم، که البته فهرست کامل آن در انتهای کتاب «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» موجود است، میتوانم به کتابهایی مثل «تاریخ محمدی» و «تاریخ گیتیگشا» و «تاریخ ایران» از جان ملکم و «سفرنامه جیمز موریه» و «ناسخ التواریخ» و همچنین روایت هارفورد جونز، با عنوان به «آخرین روزهای لطفعلیخان» اشاره کنم. البته از تحقیقاتی که که در گذشته درباره این مقطع از کشور ما انجام شده است – و تعدادی از آنها کارهای ارزشمندی هستند – نیز غفلت نکردم و تقریباً هر کتاب و مقالهای در این باره وجود داشت مطالعه کردم.
کتاب «آخرین فاتح ایلیاتی ایران» نوشته مرتضی میرحسینی، در 154 صفحه، به قیمت 85 هزار تومان، با شمارگان 300 نسخه، در قطع رقعی، جلد شومیز و از سوی نشر آفتابکاران راهی بازار کتاب شد.