مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و کتاب زندگانی حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام)

ابـوالفـضل العباس (عليه السّلام) به عنوان بزرگترين سردار يگانه اى كه انسانيت در قـهـرمـانـيـهـاى نـادر و ديـگـر صـفـات بـرجـسـتـه اش كـه زبـانـزد مـلل جـهـان اسـت ، هـمـانـنـدى براى او نمى شناسد، در عرصه تاريخ اسلامى ، ظاهر شد. ابوالفضل در روز عاشورا ايستادگى فوق العاده و اراده استوار و وصف ناپذيرى از خود نشان داد و با قلبى مطمئن و آرام و عزمى نيرومند، لشكرى بود شكست ناپذير. سپاه ((ابن زيـاد)) را هـراسـان كـرد و نه تنها از نظر روحى ، بلكه در ميادين رزم نيز آنان را شكست داد.

برای مشاهده فصول در انتهای مطلب بر روی شماره برگه ها کلیک کنید!

نـام كـتـاب : زنـدگـانـى حـضـرت ابـوالفـضـل العباس عليه السلام
اثر: علّامه محقق حاج شيخ باقر شريف قرشى
ترجمه : سيّد حسن اسلامى
مقـدمه دفتـر
در مسير طولانى تاريخ حيات بشر، حوادث و وقايع بى شمارى رخ داده كه تنها پاره اى از آنها داراى تلا لؤ و درخشندگى ويژه اى است .
يكى از آن رويدادها كه بسان نگينى گران سنگ بر حلقه انگشترى اين حوادث ، درخشش و بـالنـدگـى دارد، واقـعـــه جانسوز كربلاست ؛ همان حادثه اى كه براى حفظ اسلام ناب مـحـمـّدى (صـلّى اللّه عـليه و آله ) از دستبرد طاغوتيان زمان به سركردگى يـزيد، ابن زيـاد، عمر سعـد و … پديد آمد.
ايـن رخـداد بـزرگ را مـى توان از ابعاد گوناگون و زواياى مختلف مورد بررسى قرار داد. هـمـانـگـونـه كـه مـحـقـقـان و انـديـشـمـنـدان فـرزانـه بـسـيـارى ، هـريـك به فراخور حـال خـويـش ، دسـت بـه قـلم بـرده و گـوشه اى از عظمت اين واقعه را به رشته تحرير درآورده اند.
يكى از آن عزيزان ، مؤ لف بزرگوار، علامه محقق حاج شيخ باقر شريف قرشى است كه زندگانى سردار بزرگ كربلا،حضرت ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) را نوشته و به دوستداران خاندان عصمت و طهارت عرضه نموده است .
خـوشـبـخـتـانه اثر مذكور كه به فارسى برگردان شده و در اين دفتر به چاپ رسيده بـود مـجـددا مـورد بـررسـى قـرار گـرفـت و پـس از اصـلاح و ويـرايـش بـه دوسـتداران اهـل بـيت ( عليهم السّلام ) تقديم گرديد تا در مسير تكاملى خويش چونان مشعلى فروزان از آن بـهـره مـنـد شـونـد. امـيـد كـه خـداونـد بـزرگ ، ايـن عمل اندك را مورد پذيرش قرار دهد.
در پـايـان از خـوانـنـدگـان عزيز تقاضا مى كنيم هرگونه انتقاد يا پيشنهادى دارند به آدرس :
قـــــم : صـنـدوق پـسـتـى 749 ـ دفتر انتشارات اسلامى ـ بخش تحقيق و بررسى كتب فارسى ،
ارسال دارند.
با تشكر فراوان
دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم

  مؤ لّف
در آستانت اى قمر بنى هاشم ! و اى افتخار عدنان !
تـو ـ اى سـردار آزادگـان و انـقـلابـيـون ـ در آسـمـان شـرافـت ، درخـشـيـدى و سَمبل قهرمانيها و مظهر فداكارى و جانبازى گشتى .
حـكـومـت ددمـنـش امـوى را ديـدى كـه جـامـعـه را بـه طـرف تـبـاهـى و ويـرانـى كـامـل سـوق مى دهد، كرامتها را زير پا مى گذارد، آزاديها را سلب مى كند، داراييها را به سـود خـود تـصـرف مـى كند و همگان را به زندگانى تلخى كه در آن حتى سايه عدالت اجتماعى ـ سياسى به چشم نمى خورد، پيش مى برد. پس همراه برادرت ؛ پدر آزادگان و سـالار شـهـيـدان ( عـليـه السّلام ) كه آرمانها و آرزوهاى ملتها را در خود مجسم كرده بود و براى آزادى اراده و بازگرداندن كرامت آنان مى كوشيد، پرچم آزادى را برافراشتى .
بـا بـرادرت ، در سـنـگـرى واحـد قـرار گـرفتى و كلمة اللّه را ـ كه كرامت انسان و ايجاد زندگى ايمن و به دور از ظلم و طغيان را در خود دارد ـ به گوش تاريخ رسانديد.
امـا تـو، اى ابوالفضل ! بخشش و هديه اى از خداوند به امت بودى ، براى آنان افقهايى درخشان از آزادگى و كرامت گشودى . به آنان آموختى كه جانبازى بايد خالصانه براى خـدا بـاشـد و هيچ يك از عواطف و آروزهايى كه سر به خاك مى برد، آن را نيالايد. با اين روح اسـلامـى اصـيـل بـود كـه بـه جـانـبـازيـت ـ اى ابوالفضل ! ـ در راه حق و پاسدارى از ارزشها و اعتقادات ، مُهر دفاع خورد. رمز جاودانگىِ جانبازى تو و شيفته كردن دلهاى مردم در طول تاريخ ، همين است .
اى قمر بنى هاشم ! پايه هاى بنياد حقيقت را تو در دنياى عرب و اسلام برپاداشتى و با ياريت به برادرت سيدالشهداء ـ كه براى حاكميت عدالت اجتماعى و توزيع خيرات الهى بـر مـحـرومان و ستمديدگان جنگيد ـ براى مسلمانان ، مجد و كرامتى والا و استوار، پايدار كردى .
بـا بـرادرت ، بار اين رسالت را بر دوش گرفتى وبدين ترتيب با برادرت و ديگر شـهداى با فضيلت از اهل بيت و انصار آنان ، طلايه داران مقدس شهيدان راه حق در سراسر زمين بوديد.
مقدمه مؤ لّف
ابـوالفـضل العباس ( عليه السّلام ) به عنوان بزرگترين سردار يگانه اى كه انسانيت در قـهـرمـانـيـهـاى نـادر و ديـگـر صـفـات بـرجـسـتـه اش كـه زبـانـزد مـلل جـهـان اسـت ، هـمـانـنـدى براى او نمى شناسد، در عرصه تاريخ اسلامى ، ظاهر شد. ابوالفضل در روز عاشورا ايستادگى فوق العاده و اراده استوار و وصف ناپذيرى از خود نشان داد و با قلبى مطمئن و آرام و عزمى نيرومند، لشكرى بود شكست ناپذير. سپاه ((ابن زيـاد)) را هـراسـان كـرد و نه تنها از نظر روحى ، بلكه در ميادين رزم نيز آنان را شكست داد.
قهرمانيهاى ابوالفضل در گذشته و حال ، مورد گفتگوى مردم بوده است .
آنـان هرگز نديده اند يك تنِ سنگين از غم و اندوه ، بر لشكر درهم فشرده مجهز به آلات جنگى ، شامل دهها هزار پياده و سواره كه همچنان تقويت مى شود، بتازد و خسارات سنگينى به آنان و ادوات جنگى شان وارد كند.
مـورّخـان دربـاره شـجـاعت آن حضرت در روز عاشورا مى گويند كه : هر گاه به لشكرى حـمـله مـى كـرد، در حالى كه يكديگر را زير پا له مى كردند و دلهايشان پريشان شده و هـراس مـرگ بـر آنـان سـايـه افـكـنـده بـود و از تـرس ، راه خـود را گم كرده بودند، از برابرش مى گريختند و كثرت جمعيت به آنان سودى نمى بخشيد.
شـجاعت و ديگر ويژگيهاى ابوالفضل نه تنها موجب سرافرازى و افتخار وى و مسلمانان اسـت ، بـلكه هر انسان پايبند انسانيت و ارزشهاى انسانى را به تكريم و بزرگداشت ، وادار مى كند.
عـلاوه بـر قـهـرمـانـيـهـاى شـگـفـت آور، حـضـرت ، نـمـونـه كـامل صفات و گرايشهاى بزرگ بود، شهامت ، نجابت ، بلندمنشى ، وفادارى ، همدردى و هـمـگـامى در ايشان مجسم شده بود. حضرت با برادرش امام حسين ( عليه السّلام ) در سخت تـريـن روزهـاى رنـج و مـحـنـت ، همدرد و همگام بود و رنج او را با خود تقسيم كرد. جان را فداى برادر نمود و با خون خود او را حمايت كرد. به طور قطع ، چنين همدلى و همراهى جز از كـسـانـى كـه خـداونـد دلهـايـشـان را بـراى ايمان آزموده و بر هدايتشان افزوده باشد، ساخته نيست .
ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) در رفتار با برادرش امام حسين ( عليه السّلام ) حقيقت بـرادرىِ صـادقـانـه اسلامى را به نمايش گذاشت و همه ارزشها و الگوهاى آن را آشكار كرد. هيچ يك از انواع ادب ، احسان و نيكى نماند، مگر آنكه حضرت آن را درباره امام رعايت كـرده و بـه كـار بست . از جمله زيباترين جلوه هاى مواسات و برادرى آن بود كه در روز عـاشـورا پـس از آنـكـه بـر آب فـرات دسـت يـافـت ، مـشتى آب برگرفت تا عطش خود را فـرونـشـانـد و قـلب سـوزان چـون اخـگـرش را خـنـك كند، ناگهان در آن لحظات هولناك ، تـشنگى برادرش امام حسين و اهل بيتش ( عليهم السّلام ) را به ياد آورد، شرافت نفس و علوّ طـبـع ، او را بـه ريـخـتـن آب واداشت و همدردى خود را در آن محنت كمرشكن نيز با برادرش نشان داد.
صـفـحات تاريخ ملتها و امتها را بنگريد، آيا چنين برادرى صادقانه خواهيد يافت ؟! به كارنامه شريفان و نجيب زادگان دنيا نگاه كنيد آيا چنين ايثار و نجابتى را خواهيد ديد؟!
اللّه اكبر!
اين چه رحمت و چه محبت و دوستى است ! انسانيت با تمامى ارزشها و آرمانها در برابر چنين فـداكـارى و جـانبازى حضرت ، در راه امام حسين ( عليه السّلام ) سرفرود مى آورد و عظمت حضرت را پاس مى دارد.
آنـچـه مـوجـب عـظمت جانبازى ابوالفضل در راه امام حسين ( عليه السّلام ) و يارى اوست ، آن است كه اين جانبازى به انگيزه برادرى ، خويشى ، پيوند خونى و ديگر اعتبارات مرسوم ميان مردم صورت نگرفت ، بلكه به انگيزه خدايى و با خلوص ‍ نيت ، در راه پروردگار بود. ايمان حقيقى با ذات حضرت ، عجين شده بود و يكى از عناصر بارز ايشان به شمار مى رفت .
حضرت ، اين نكته را هنگامى كه دست راستش (كه منبع خير و بركت بود) از تن جدا شد با خواندن اين رجز بيان كرد: ((به خدا سوگند! اگر دست راستم را قطع كنيد، من همچنان از دينم و امامِ درست باورم ، حمايت خواهم كرد)). (1)
رجـزهـا در آن زمان نمايانگر اهداف ، اعتقادات و ارزشهايى بودند كه رجز خوان به خاطر آنـهـا پـيـكـار مـى كـرد و شـهـيد مى شد. رجز حضرت عباس ( عليه السّلام ) به صراحت و روشـنـى نـشـان مـى دهـد كـه ايـشـان بـراى دفـاع از ديـن و ارزشـهـاى اصـيـل اسـلامـى ـ كه در حكومت سياه امويان در معرض خطر قرار گرفته بود ـ و حمايت از امـام مـسـلمين ، ريحانه رسول خدا( صلّى اللّه عليه و آله ) امام حسين ( عليه السّلام ) اولين مـدافـع كـرامت انسانى مى جنگيد. اين عوامل ، حضرت را به جانبازى برانگيخت و نه عاملى ديـگـر. رمـز جـاودانـگـى و پـايـنـدگـى و عـظـمـت جـانـبـازى حـضـرت در طول قرنها و نسلها، همين است .
ابوالفضل العباس ( عليه السّلام ) در راه تحقق آرمانهاى والا كه پدر آزادگان ، برادرش امام حسين ( عليه السّلام ) بانگ آنها را سر داده بود، شهيد شد. از مهمترين خواسته هاى امام ، برپايى حكومت قرآن در شرق ، گسترش عدالت ميان مردم و توزيع بهره هاى زمين بر آنـان بـود؛ زيـرا نـعـمـتـهـاى الهـى بـه گـروهـى خـاص تـعـلّق نـدارد. ابوالفضل براى بازگرداندن آزادى و كرامت مسلمانان ، گسترش رحمت اسلامى ميان مردم و نـعـمت بزرگ اين دين كه نابودى ظلم و ستم را هدف خود ساخته بود و ايجاد جامعه اى كه در آن هرگز ترس و هراس جايى نداشته باشد، به شهادت رسيد.
ابـوالفـضـل ، مـشـعـل آزادى و كـرامت را برگرفت ، كاروانهاى شهيدان را به عرصه هاى شرف و ميدانهاى عزت ، راهبرى كرد و پيروزى را براى ملتهاى مسلمان كه زير چكمه هاى جور و ستم دست و پا مى زدند به ارمغان آورد.
ابـوالفـضـل بـراى حـاكـمـيت ((كلمة اللّه )) در زمين به ميدانهاى جهاد شتافت ؛ همان كلمه و پيامى كه راه زندگى كريمانه را به مردم نشان مى دهد.
پـدر آزادگـان ، امـام حـسـيـن ( عـليـه السّلام ) قيام بزرگ خود را آغاز كرد و با آن ، مفاهيم كـتـاب خـدا را روشن ساخت . قيام را عبرتى براى خردمندان كرد و استحكامات ظلم و جور را درهم كوبيد. امام قيام بى مانند و جهت دهنده خود را ـ همان طور كه فرموده بود ـ كجروانه ، مـفـسـدانـه ، ظـالمـانـه و بـدون تـعـمـق ، آغـاز نكرده بود، بلكه مى خواست وضعيت تلخ و نـاگـوارى را كـه امـت در پـى حـكومت منحرف اموى و مخالف تمام قوانين و سنتها، در آن مى زيـسـت ، تـغـيـيـر دهـد؛ نـظـامـى كـه زنـدگـى مـردم را بـه جـهـنـّمـى تحمل ناپذير مبدل كرده و شهرهاى مختلف اسلامى را دچار انواع ظلم و هراس ساخته بود.
در ايـن مـيـان ، شـهـرهـاى زيـر سـلطـه ((زيـاد بن ابيه )) والى معاويه بر عراق و برادر نامشروعش ، شرايط سخت ترى داشتند. ((زياد)) آتش فتنه را برافروخته بود، ميان مردم ، بـرخـلاف حـكم خدا رفتار مى كرد، بى گناه را به جاى گناهكار و بازمانده را به جاى فـرارى ، مـجـازات مـى كـرد و بـا تـهـمـت و گـمـان ، افـراد را مـى كـشت . ((زياد)) در آغاز فـرمـانـرواييش موارد فوق را به صراحت اعلام كرد و مو به مو آنها را به اجرا درآورده و بر زندگى مردم منطبق ساخت .
جـبـاران امـوى و طـاغـيـان سـرمـايـه دار قريش ـ كه قصد از بين بردن تمامى دستاوردهاى اسلامى و مجد و عظمت امت را در سر داشتند ـ حكومت امت را به دست گرفته و سرنوشت آنان را رقـم مـى زدنـد؛ اعـتقادات ، زندگى فكرى و اجتماعى آنان در خطر بود و درآمدهاى كلان اقتصادى در جهان اسلام ، صرف شهوتهاى حُكّام مى شد.
نـواده رسـول اكـرم ( صـلّى اللّه عـليـه و آله ) و آرزوى اسـلام و اوليـن مـسـؤ ول نـگـهـبـان مسلمانان و حافظ زندگى اجتماعى آنان ، نمى توانست در برابر اين افسار گسيختگى ساكت بنشيند، لذا پدر آزادگان براى رهايى مسلمانان و بازگرداندن زندگى انـسـانـى و كريمانه براى آنان بر امويان شوريد؛ چقدر امام براى اسلام مفيد بود و چه بسيار به مسلمانان لطف رساند!
حماسه كربلا از مهمترين حوادث جهانى ، بلكه از مهمترين كوششهاى شگفت آورى است كه در ميدانهاى نبرد مسلحانه بر ضد ظلم و طغيانگرى ، به تمام اهداف خود دست يافته است . ايـن قـيـام ، مـسير تاريخ ملتهاى اسلامى را تغيير داد و افقهاى روشن براى سرپيچى از ظالمان و طاغيان ، در برابر آنان گشود.
ايـن حـمـاسـه جـاودانـه ، عـواطف آزادگان را برانگيخت و آنان را براى آزادى جامعه از يوغ بندگى و خوارى و رهايى از حكومت نامشروع ، به عرصه نبرد مسلحانه كشاند.
سيدالشهداء ( عليه السّلام ) در قيام جاويد خود پيروز شد، اهداف و آرمانهاى حضرت نيز پـيـروز شـدنـد. پـس از آن ، الگـويـى بـراى جـنـگ ، جـاويدان و مقدس شد كه در هر زمان ظالمان و طاغيان را مى راند و انقلابيون را با روح جانبازى و فداكارى ، مدد مى رساند.
از جـمـله مـهـمـترين پيروزيهاى درخشان نگهبان حرم در قيام خود، گرفتن مشروعيت از حكومت امـوى بـود، حـضـرت نـشـان داد كه حكومت يزيد در هيچ صورتى نماينده اسلام و مسلمانان نـيـسـت و مـورد رضـايـت امت نمى باشد، بلكه حكومتى ديكتاتورى است و پايه هاى آن بر ((شمشير)) و ((نطع [ بلى قربان گفتن ])) قرار دارد، نه اختيار امت .
پدر آزادگان ـ گويى ـ ديناميت در پايه هاى حكومت اموى كار گذاشت و آن را يكسره ويران كرد و بدين ترتيب نشانه هاى طغيانگرى ، فسق و فجور و جبروت آنان را محو نمود. پس از آن ، حـكـومـت امـوى بـه نـمـونـه اى سـيـاه بـراى هـر حـكـومـت مـنـحـرف از حـق و حـقـيـقـت بدل شد.
قـيـام سـرور آزادگـان ، ملتهاى اسلامى را از خواب غفلت بيدار كرد آنان نيز چون نيروىِ درهـم شـكننده اى با دادن شعار آزادى ، استقلال و كرامت انسانى ، براى رهايى از آن حكومت سـيـاه ، دسـت بـه قيامهاى پياپى زدند؛ اين قيامهاى پى درپى كه ادامه قيام حسين ( عليه السّلام ) بود، سرانجام حكومت اموى را سرنگون كرد و از صفحه روزگار محو نمود.
نـاگـفـتـه نـمـانـد جـنـايـاتـى كـه بـر سـر امـام حـسـيـن و اهل بيتش ( عليهم السّلام ) آمد، ناگهانى و غير منتظره نبود، بلكه نتيجه مستقيم انحرافات و كـجـرويـهـاى سـيـاسـى حـُكـّام و مـسؤ ولانى بود كه به حكومت ، چون منبع درآمد و وسيله دستيابى به ثروتهاى كلان مى نگريستند. آنان اين مطلب را درك نكرده بودند كه اسلام ، حـكـومـت را ابـزار خـدمـت بـه جامعه و تحول فكرى و اقتصادى مردم مى داند و حاكم را در بـرابـر خـدا مسؤ ول مى شناسد تا در اقتصاد امت ، درست رفتار كند، پس به شدت بايد در آن احـتـيـاط كـند. رئيس دولت و ديگر اعضاى حكومت حق ندارند براى خود يا بستگانشان امتيازى قايل شوند و بخشى از اموال دولتى را به خودشان اختصاص دهند.
در راءس حـاكـمـان مـنـحـرف ، خلفاى اموى قرار داشتند كه بندگان خدا را به بردگى و اموال الهى را ((تيول )) (2) خود گرفته بودند. آنان علاوه بر ظلم به امّت و دسـت اندازى به كرامت آنان به طور خاص ، علويان را مورد ستم و تعدّى قرار مى دادند و شيعيانِ آنان را مى كشتند.
ابـوالفـضـل ( عـليـه السـّلام ) هـمـه ايـن مـحـنـتـهـاى سـخـت و نـاگـوار را كـه بـر سـر اهـل بيتش و دوستان آنان مى آمد، مشاهده مى كرد و بدون ترديد در درونش سخت ترين انواع رنجها و دردها را بجا مى گذاشت .
ابـوالفـضـل العـبـاس ( عليه السّلام ) پس از امام حسين ( عليه السّلام ) در حماسه كربلا بزرگترين نقش را ايفا كرد و پس از سازنده اين حماسه جاويد در دنياى حق و عدالت ـ امام حـسـيـن ( عـليه السّلام ) ـ بر تمام اصحاب امام و افراد خاندان حضرت ، مقدم گشت ؛ زيرا عـلاوه بـر مـواضع قهرمانانه حيرت آور و ايستادگى درخشانش در برابر لشكريان ابن زيـاد، خـدمـات بـزرگـى بـراى بـرادرش انـجـام داد. ابـوالفـضـل ( عـليـه السـّلام ) در مـيـان اصـحـاب و اهل بيت برادرش ، روحيه عزم ، ايستادگى و تصميم بر شهادت و جانبازى در راه امام را مى گـسـترد، مرگ را سبك مى گرفت و زندگى را ريشخند مى كرد. اين پديده بر ياران امام اثـر گـذاشت و آنان جامه شهادت را به تن كردند و براى سربلندى كلمة اللّه به ميدان جهاد شتافتند.
عـبـاس ( عليه السّلام ) در ايام سخت محنت بزرگ برادر، همراه امام ماند و او را ترك نكرد، انـواع نيكيها و خوبيها را در حق برادر انجام داد، با خون و جان از او دفاع كرد، علمدار امام بود و سرپرست امور حضرت و دست نيرومند امام به شمار مى رفت .
راويـان مـى گـويـنـد: ((مـحـبـّت و اخـلاص ابـوالفـضـل نـسـبـت بـه بـرادر، قـلب امـام را فـراگـرفته بود تا آنكه خود را فداى برادر ساخت ، حضرت ( عليه السّلام ) دريغ مى كـرد و اجـازه پـيـكـار نـمـى داد ـ مـگـر پـس از آنـكـه تـمـام اصـحـاب و مـردان اهل بيت به شهادت رسيدند ـ زيرا توانمندى و حمايتگرى برادر را تا وقتى كه زنده بود در كنار خود حس مى كرد)).
هـنـگـامـى كـه عـباس به شهادت رسيد، امام حسين ( عليه السّلام ) غربت ، تنهايى و فقدان بـرادر را احـسـاس كـرد و هـمـه آرزوى خـود را در زنـدگـى از دسـت داد و به تلخى بر او گـريـسـت و بـا قلبى حزين او را ندبه كرد و سپس به ميدان جنگ شتافت تا برادر را در بهشت برين ديدار كند.
سـلام خـدا بـر تـو بـاد اى ابـوالفـضل كه در زندگى و شهادتت ، آيينه تمام نماى همه ارزشـهـاى انـسـانـى بـودى و هـمـيـن افـتخار تو را بس كه به تنهايى نمونه والايى از شهيدان طف (3) بودى كه به قله مجد و كرامت دست يافتند.
سـاليـانـى قـبـل بـر آن بـودم تـا شـرف نـوشـتـن سـيـره ابـوالفـضـل العباس ( عليه السّلام ) پيشاهنگ شرافت و كرامت اين امت را نصيب خود سازم . يـكـى از فـضـلا و آقـايـان حـوزه عـلمـيـه نـجـف نـيـز ايـن درخـواسـت را از مـن داشـت ، ليـكـن اشـتـغـال بـه نـوشـتـن دائرة المـعـارفـى دربـاره امـامـان اهـل بـيـت ( عـليـهـم السّلام ) مرا از پاسخگويى به اين خواسته بازداشت تا آنكه يكى از فرزندانم دچار حادثه اى ناگوار شد و من و او خاضعانه از خداوند، رفع اين گرفتارى را بـه دعـا خواستيم . خداوند متعال دعاى من و او را اجابت كرد و او را نجات داد، الحمدللّه . پـس از آن فـرزنـدم از مـن خـواسـت تـا كـتـابـى دربـاره زنـدگـى و شـهـادت ابـوالفـضل ( عليه السّلام ) بنگارم و من هم خواسته اش را برآوردم ، موضوعى را كه در دسـت نـوشتن داشتم متوقف كردم . و به اميد آنكه خداوند موفّقم گرداند تا به گونه اى روشـن و كـامل و در نظر گرفتن واقعيت و حفظ حقيقت ، آنچه را بايسته است بنگارم ، متوجه حـضـرت ابـوالفضل ( عليه السّلام ) گشتم و گام در اين راه نهادم كه :((مرا لطف تو مى بايد، دگر هيچ )).
باقر شريف القرشى

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *