قيام امام حسين(ع) در تاريخ اسلام و مسلمانان از پديده هاي نقش آفرين و تحوّل زا است. تأثير حادثه مزبور در بسياري از قيام ها و نهضت هاي جهان اسلام انکارناپذير است. اين حادثه نه تنها در پيدايش حوادث سياسي جهان اسلام تأثير جدي داشت, بلکه در ساختن فرهنگ و آداب و سنن مردمي نيز نقش برجسته اي بازي کرده است. تفاوت فرهنگي که در بين شيعيان و ديگر پيروان اسلام وجود دارد تا حدود زيادي متأثر از حادثه کربلاست. از اين رو پژوهش و بررسي پديده عاشورا و چگونگي گزارش آن, موضوعي حياتي در زندگي مسلمانان و به ويژه شيعيان است. حادثه ياد شده بنابر نوع گزارش و انتقال آن از نسلي به نسل ديگر مي تواند تأثيرات متفاوتي داشته باشد. انتقال درست حادثه موجب شور و حيات و زندگي خواهد شد و گزارش نادرست آن باعث خمودي و سستي در جامعه.
جاذبه و نقش آفريني حادثه کربلا موجب وسوسه در پاره اي از علاقه مندان ساده دل و بخشي از دشمنان دوست نما گشته تا با دست کاري در گزارش هاي تاريخي و افزودن هاي ناروا و پيرايه هاي ناصحيح, چهره حادثه ياد شده را نادرست و غير واقعي به نسل هاي آينده خود انتقال دهند. علاقه مندان و دل سوزان واقعي و آگاه به حوادث تاريخي در زمان هاي گذشته, تلاش خوبي براي پيش گيري و يا زدودن پيرايه هاي ناصحيح از چهره حادثه کربلا نموده اند و در اين راستا آثاري به جاي گذاشته اند, اما به لحاظ گستردگي تحريفات در گزارش حادثه کربلا و تبديل گشتن آن به شغل و پيشه اي سودآور و وجود پذيرش در جامعه, اين تلاش ها نتوانستند مانع جدّي در برابر سيل تحريفات و انحرافات در گزارش حادثه کربلا ايجاد کند. تلاش محدثان بزرگي چون حاج ميرزا حسين نوري نويسنده کتاب ارزشمند لؤلؤ و مرجان و کوشش هاي استاد ارجمندي چون مرتضي مطهري هم نتوانسته سودجويان و دنياطلبان را از بهره گيري از حادثه کربلا در جهت اهداف دنيوي خود باز دارد. بنابراين, تلاش براي زدودن چهره حادثه کربلا از تحريفات و انحرافات, موضوعي زنده و بايسته است و وظيفه اي سنگين بر دوش پژوهشگران حق جو مي باشد. در اين نوشته نگاهي به انگيزه هاي گوناگون گزارش گران خلاف واقع و تحريف حادثه کربلا, و روش هايي براي شناخت تحريفات مزبور ارائه خواهد شد. بديهي است نوشته نه کاري تازه و نه کاري نهايي است, بلکه تلاشي است در راستاي تبيين انگيزه ها و ارائه راه کارهايي کلي براي شناخت سره از ناسره.
انگيزه هاي تحريف گران تاريخ کربلا
انگيزه تحريف گران حادثه کربلا را مي توان به دو بخش کلي تقسيم کرد: تحريف هايي که به انگيزه خيرخواهي و نيّت خير از سوي تحريف گران انجام يافته است و تحريف هايي که آگاهانه و با انگيزه هاي سودجويانه ايجاد شده است. در گروه نخست جهل و ناداني دليل عمده تحريف بود و در گروه دوم دنياطلبي و کاسب کاري موجب اصلي تحريفات بوده و است.
انگيزه هاي گروه نخست به شرح ذيل است:
1. ارائه مظلوميت بيشتر
امام حسين(ع) و ياران آن حضرت در حادثه کربلا در مظلوم ترين شکل به شهادت رسيدند. تصور محاصره شدن گروهي محدود به همراه خانواده هايشان از سوي سپاهي انبوه و تمام مسلح و ايجاد محدوديت هاي شگفت از قبيل ممنوعيت بهره گيري از آب فرات که از کنار آنان مي گذشت و به شهادت رساندن آنان در شکل دلخراش و جانسوز توسط افرادي که مدعي پيروي بنيانگذار اسلام بودند, به خودي خود حادثه اي سرشار از مظلوميت است و همين مظلوميت نقش جدي در بقا و حيات مستمر حادثه در ذهن علاقه مندان به آن حضرت داشت. بديهي است هرچه مظلوميت اين حادثه نمود بيشتري پيدا کند, تأثير عاطفي آن بيشتر خواهد بود و حيات و بقاي آن فزون تر خواهد شد. پاره اي از علاقه مندان به آن حضرت از سر دلسوزي و عشق تلاش کردند مظلوميت مزبور را برجسته تر و آشکارتر کنند. پيدايش چنين روندي به مرور حادثه ياد شده را با پيرايه هاي نادرستي همراه ساخته است و کم کم اصل حادثه فراموش شده و پيرايه هايي که به انگيزه ايجاد مظلوميت فزون تر ساخته و پرداخته شده است, جاي واقعي حادثه کربلا را گرفته است. گزارش هايي که در خصوص چگونگي به شهادت رسيدن طفل شيرخوار امام حسين(ع)1 و يا شيوه درخواست آب از سوي اطفال از حضرت ابوالفضل(ع)2 و يا موضوعاتي چون ازدواج حضرت قاسم(ع) در کربلا3 و نظائر آن که بسيار جان سوز و دردآور هستند, زاييده اذهان علاقه منداني هست که در پي ايجاد مظلوميت بيشتر هستند; غافل از آن که در گرماگرم اين قبيل نقل ها اصل هدف امام حسين(ع) گم مي شود و خواننده و يا شنونده امام حسين(ع) و ياران آن حضرت را انسان هايي ضعيف مي پندارند که تمام همّ و غم آنان دست يابي به آب و رفع تشنگي بود و اگر اين مشکل حل مي شد, همه مسائل و معضلات مرتفع مي گشت. چنين کسي هرگز نمي تواند عظمت قيام امام حسين(ع) و هدف بزرگ آن حضرت را درک کند.
سازندگان اين بخش از تحريف ها عموماً از کساني هستند که از آگاهي کافي برخوردار نيستند و معمولاً قصه پردازي هاي آنان مشتمل بر تناقض گويي هاي فراوان است و در بسياري از مواقع به مسائل روشن و بيّن توجه نمي کنند.
در بخش نشانه هاي تحريف, به شماري از اين دست تناقض ها اشاره خواهد شد.
2. عظمت بخشيدن به خاندان پيامبر(ص)
خاندان پيامبر(ص) به اعتبار انتساب به آن حضرت(ص) و به علت شايستگي هايي که خود از آن برخوردار بودند, از عظمت و بزرگي بسياري برخوردارند. علاقه مندان به اين خاندان, اين عظمت و بزرگي را پاس مي دارند و قدر مي نهند. بديهي است هرچه عظمت و بزرگي ياد شده, نمود بيشتري پيدا کند براي توجيه علاقه و عشق به اهل بيت(ع) مناسب تر است. خردمندان و اهل دانش معمولاً با شناساندن درست ائمه(ع) به تبيين عظمت مزبور دست مي يازند و بر آن باورند که هرچه خاندان رسول خدا(ص) واقعي تر نشان داده شود, پر عظمت تر نمود پيدا مي کند. اما ناآگاهان که معمولاً عظمت و بزرگي را در انجام امور خارق العاده و شگفت مي بينند, در پي جعل داستان ها و قصه هاي شگفت و غير معمول مي افتند تا از اين راه بزرگي و عظمت اهل بيت(ع) را نشان دهند. فرق بين دو گروه را آن داستان مشهور (مار) نوشتاري و (مار) ترسيمي به خوبي نشان مي دهد. عموم قصه هايي که در آن ها تصرفات فوق طبيعي به امام حسين(ع) و يارانش نسبت داده شد, ساخته و پرداخته اين قبيل علاقه مندان ناآگاه مي باشد و با کمال تأسف اين گروه از مردم کاري بسيار گسترده انجام داده اند. نمونه روشن چنين کاري را بايد در کتاب هايي چون روضةالشهدا 4 و اسرارالشهدا 5 ديد. اين قبيل کتاب ها سرتاسر دروغ و تهمت است و در آن ها گاه قصه هايي ديده مي شود که بسيار از خردمندي به دور است. از اين دست قصه ها مي توان به جريان حراست شير از اجساد شهداي کربلا پس از عاشورا ياد کرد که به اشکال گوناگون نقل شده است6 و در پاره اي از آنها سازندگان داستان و يا توجيه گران آن وقتي به غرابت و شگفتي آن توجه کرده اند, يادآور شدند که شير مزبور, علي بن ابي طالب(ع) است که جهت حراست از اجساد شهدا در چنين شکلي ظاهر شده بود. گويا اين افراد از تعبير اسدالله در حق اميرمؤمنان(ع) به جاي معناي استعاري, معناي حقيقي آن را تصور کرده و چنين توجيه نموده اند. اينان به پيامدهاي منفي چنين توجيهي توجه نکرده اند که از اصل جعل داستان, زشت تر و نارواتر است.
نظير اين داستان, قصه هايي است که در خصوص شمار کشته هاي دشمن ساخته و پرداخته اند. در گزارشي, راوي شمار کشته هاي دشمن را يکصد وپنجاه هزار نفر قلمداد کرده است7 و چون ابن سعد نتوانست همه آنها را دفن کند, به ناچار بزرگان و سرداران را دفن کرد و بقيه را رها نمود. سازنده قصه, فکر نکرده است که ممکن است خواننده روزي در اين شمار افراد تدبر کند و آن را نامعقول بپندارد. و در پي آمد رها شدن آن همه اجساد در آن هواي گرم و بيماري هاي ناشي از آن تدبّر کند. در ادامه اين گزارش تناقض هاي فراواني ديده مي شود. از سويي مي گويد که اجساد شهيدان کربلا سه روز در قتلگاه رها شده بود و به خاطر تابش خورشيد تغيير رنگ يافته بودند و شناخته نمي شدند و از سوي ديگر مي نويسد که زنان بني اسد, ديدند که جنازه ها چنان تازه است که گويي در همان ساعت شهيد شدند. از سويي از قول امام زين العابدين که طبق گزارش از زندان عبيدالله جهت تدفين اجساد آمده بود, نقل مي کند که خطاب به امام حسين(ع) گفت: اي کاش بودي و مي ديدي که من اسير بودم و نتوانستم جهت تدفين حاضر شوم و از سوي ديگر مي گويد که وي جهت تدفين حاضر شد.8
در انتساب شمار کشته ها توسط هرکدام از ياران امام حسين(ع) نقل هاي نامعقولي وجود دارد که تنها مي تواند از ذهن يک شيفته نادان, تراوش کند که در پي ايجاد کرامت و خارق عادت براي محبوبان خود است.
از اين دست گزارش ها که ناشي از روحيه کرامت آفريني و معجزه سازي براي ياران امام(ع) در روز عاشورا است, در کتب مقاتل متأخر و به ويژه آنهايي که در عصر رواج خرافه در دوران حاکميت صفويه و قاجار تدوين يافته است, بسيار مي توان يافت.9
3. کريه نشان دادن چهره دشمن
هيچ کسي علاقه مند نيست که دشمنش چهره خوبي داشته باشد. هرچه دشمن کريه تر و زشت تر باشد, دشمني با او توجيه پذيرتر و مقبول تر است. اگر اين دشمن جرياني چون بني اميه و به ويژه يزيد و پيروانش باشند که در شناعت و ستم بارگي کم نظير بودند, زمينه لازم براي کريه تر نشان دادن بيشتر نيز وجود دارد. پاره اي از تحريف گران عاشورا با اين انگيزه که دشمن را هرچه بيشتر زشت و منفور نشان دهند در مواردي به پر و بال دادن بيشتر به پاره اي از حوادث کربلا پرداخته اند و گاه داستان هايي ساخته و پرداخته اند که شگفت انگيز است. در مواردي از داستان هاي ساختگي, داستان هاي ديگري زاييده است که به مجموعه اي سلسله وار از داستان هاي منفور تبديل شده است. به عنوان نمونه, از گزارش اسب تاختن بر اجساد شهداي کربلا که گويا اصل داستان هم در منبع معتبري نيامده است, داستان هاي ديگري جعل شده از قبيل اسبي که از اين گروه از اسب ها به مصر منتقل شد و عکس العمل مردم در برابر آن,10 يا متوسل شدن زينب به سفينه, غلام حضرت رسول(ص) جهت درخواست از شيران بيشه براي حراست از اجساد شهدا11 و داستان هايي از اين قبيل که ظاهراً انگيزه اصلي در ساختن آن ها علاقه به نمايش بيشتر زشتي و قساوت قلب دشمن بود. در حالي که به نظر مي رسد اگر حادثه عاشورا برخورد سپاه دشمن با امام حسين(ع) و يارانش درست نقل شود, در نمايش قساوت قلب دشمن و زشتي عمل آنان کافي است و نيازي به ساختن داستان هاي بيشتر نيست.
انگيزه هاي تحريف را که آگاهانه انجام گرفته و نيت خيرخواهي در آن ها نبود و نيست, مي توان به شرح زير آورد:
1 . پاسخ گويي به مطالبات مخاطبان
اين انگيزه مخاطره آميزترين, ناخالص ترين و پردوام ترين انگيزه ها است. در انگيزه هاي گذشته, خلوص و علاقه مندي جوهره آن ها را تشکيل مي داد; در حالي که در اين انگيزه پول پرستي, دنياخواهي, مريدسازي, ريا و تظاهر اصل و ريشه جعل و دروغ گويي است. توسعه آگاهي و شناخت, انگيزه هاي گذشته را محدودتر کرده و پي آمدهاي آن را از بين مي برد; در حالي که اين انگيزه روز به روز فزون تر مي گردد و پر رونق تر مي شود. از زماني که پرداختن به حادثه کربلا به عنوان جرياني پول ساز و کاسب کارانه جلوه کرده است, اين انگيزه رونق يافته و توليد دروغ و تحريف به شکل انبوه درآمده است. در اين انگيزه کساني که در شکل مصيبت خواني به حادثه کربلا مي پردازند به اصل حادثه و چگونگي وقوع آن کاري ندارند, بلکه به رضايت و خشنودي بنيانگذار مجلس و حاضران در جلسه توجه مي کنند. رونق مجلس بن مايه اين قبيل روضه خواني ها است و بديهي است در دست يابي به اين اصل توسل به هر کاري پذيرفتني مي شود و هدف وسيله را تطهير مي کند.
اگر انگيزه هاي گذشته را به اعتبار (الأعمال بالنيات) قابل دفاع بدانيم و پيرايه بندان به حادثه کربلا را با انگيزه هاي علاقه مندي, به دليل معذوريت جاهل سزاوار سرزنش ندانيم, جاعلان به انگيزه پاسخ گويي به مطالبات مخاطبان را که از روي آگاهي و براي دست يابي به دنيا به خاندان پيامبر(ص) دروغ مي بندند, به طور قطع بايد گناهکار شمرد. گرچه اينان خود را در پناه ذاکر حسين و اهل بيت(ع) بودن, مصون از هر گونه نقدي پندارند, ولي بايد بيشترين نقد از کار اينان به عمل آيد و دلسوزان به دين و اهل بيت(ع) از اينان اظهار نفرت و تبرّي کنند; زيرا اينان عاشق دنيا و ذاکر مال و اموال هستند و از زشت ترين شيوه کسب درآمد که دين فروشي است, بهره مي گيرند و قطعاً مشحون نکوهش موجود در کسب دنيا به دين قرار دارند. نشانه هاي اين انگيزه را مي توان از روش هايي که آنان به کار مي برند, به خوبي شناخت. در ذيل به پاره اي از اين روش ها اشاره مي شود:
الف. انتساب به منبع غير قابل دسترسي
اين گروه براي فرار از بازخواست منتقدان, معمولاً منبع گزارش خود را, دست نيافتني مي کنند و به گونه اي آدرس مي دهند که هيچ کس نمي تواند از منبع نقلشان پرسش کند و از درستي و نادرستي آن اطلاع حاصل کند. در بيان اين گروه معمولاً جملاتي به شرح زير وجود دارد: (شخصي در خواب, معصومي را ديد و آن حضرت چنين گفت), (بزرگي که اهل دل و صاحب کرامت است چنين گفت:) (آقايي يا بانويي, شهيدي را در خواب ديد که چنان مي گفت) (ذاکري چنين نقل کرد:) (در کتابي چنين ديدم), (عليلي که شفا يافته بود, چنين مي گفت)…
اين گونه مستندسازي, سخن نه قابل اثبات و نه تکذيب است. در اين گزاره ها گرچه احتمال بسيار ضعيفي وجود دارد که راست باشد, اما اين احتمال قوي هم هست که به طور کامل ساخته و پرداخته گوينده باشد. چه کسي مي تواند واقعيت را کشف کند؟
ب. رنگ روز داشتن حوادث
از آن جايي که انسان تحت شرايط محيط فرهنگي و آداب و سنن زمان خود زندگي مي کند, بديهي است تراوشات ذهن وي نيز رنگ محيط را خواهد داشت و از آن جايي که اين قبيل روضه خوانان و مداحان بي سواد و دست کم بي مطالعه هستند و از تاريخ و آداب و سنن و رفتارهاي اجتماعي عصر وقوع حادثه اطلاع ندارند, حادثه را با شرايط و ويژگي هاي زمان خود تصور مي کنند و براساس آن مي سازند. در اين قبيل دروغ ها رنگ زمانه بسيار روشن و شفاف است و شنونده اگر تيزهوشي به خرج دهد, خواهد ديد که حادثه گويي در اطراف او اتفاق مي افتد. گرچه شنوندگان به خاطر شدت علاقه مندي به امام حسين(ع) معمولاً نمي توانند به معرفت درجه دومي درباره حادثه نقل شده, دست پيدا کنند و در اصل حادثه گم مي شوند و به دروغ بودن حادثه اي که شنيده آگاهي نمي يابد.
ج. غيرمعمول بودن حادثه
از ديگر علائم اين دست از جعل ها شگفتي و غير معمول بودن حادثه است. اين قبيل جاعلان در عين آن که گرفتار فرهنگ زمان خود هستند و حادثه هاي ساختگي آنان رنگ زمانه دارد, اما اصل و بن مايه داستان از شگفتي و غرابت برخوردار است. اينان مي دانند که در ذهن شنوندگان, امام حسين و يارانش از جايگاه بسيار بلندي برخوردارند و قوانين طبيعي و عادي نمي توانند محدوديتي براي آنان فراهم آورند. بنابراين شنوندگان از شنيدن انتساب حوادثي غير طبيعي و شگفت به آن حضرت و يارانش نه تنها شگفت زده نمي شوند که آن را امري طبيعي و عادي مي پندارند و مورد انتظار از چنان شخصيت هايي مي دانند. بنابراين براي گرم کردن مجلس و پاسخ به انتظار شنونده, به جعل و انتساب حوادث شگفت و غير معمول به امام مي پردازند.12
د. غوغاسالاري
يکي از ويژگي هاي اين نوع جاعلان, غوغاسالاري است. اينان براي پيش گيري از افشاي جعل و تزويري که در سخنانشان وجود دارد, معمولاً مخالفان خود را متهم به عدم عشق و علاقه به اهل بيت(ع) مي کنند. غوغاسالاري به راه مي اندازند و جو را چنان آشفته مي سازند که کسي جرأت برملا ساختن دروغ ها و تزويرهايشان را پيدا نکند. اينان خود را عاشق و ذاکر اهل بيت(ع) مي شمارند و هرکس را که با گفته هاي آنان مخالفت ورزد, به فقدان عشق و ولايت اهل بيت(ع) منتسب مي سازند. بدگويي و تهمت زدن کار شايع اين قبيل دروغ پردازان است. به واقع اينان براي حراست از رونق بازار دين فروشي خود تلاش مي کنند و کار خود را در راستاي عشق به خاندان پيامبر(ص) قلمداد کرده, هرکسي را که به برهم زدن بازار آنان دست يازيد مخالف خاندان اهل بيت(ع) مي شمارند.
اين ها پاره اي از نشانه هاي اين قبيل تحريف گران حادثه کربلا هستند که روز به روز بيشتر مي شوند و همواره به تحريف حادثه عاشورا مي پردازند.
2. رقابت و همچشمي
با تبديل شدن جريان مصيبت خواني و مداحي به حوزه هنرنمايي و قهرماني در دهه هاي اخير متأسفانه آفت جديدي به عنوان رقابت و همچشمي در مداحي و روضه خواني دامنگير حادثه کربلا گشته است. گروهي از مداحان, مجالس ذکر مصيبت و مداحي را ميدان رقابت و زورآزمايي تصور مي کنند و نشان قهرماني و پيروزي در اين ميدان گرياندن فزون تر مستمعان و گرم کردن مجلس است. در دست يابي به قهرماني در اين ميدان افزون برداشتن صداي گيرا و اطلاع از فنون تأثيرگذاري بيشتر, نقل داستان هاي تازه و بکر نقش جدي دارد. از اين روي گروهي از مداحان براي گرم کردن مجلس خود, روضه هاي جديدي مي سازند که بن مايه آن ها دروغ و جعل است. روضه جديد اصطلاحي شايع بين مداحان است که گاه با ترکيب چند قصه به وجود مي آيد و زماني با تغيير شکل دادن يک داستان ايجاد مي شود. انتساب به منبع غير قابل دسترس معمولاً در اين نوع روضه ها نمود بيشتري پيدا مي کند. بديهي است هرچه رونق بازار روضه خواني بيشتر شود, خلق روضه هاي جديد و در نتيجه بستن دروغ هاي فزون تر بر حادثه کربلا زيادتر مي گردد.
تأسف در اين است که دين داران و متوليان مسائل شرعي جامعه در برابر سيل خلق روضه هاي جديد عکس العملي از خود نشان نمي دهند. ترس از غوغاسالاري روضه خوانان حرفه اي و واهمه از اتهام عدم عشق و علاقه به ولايت اهل بيت از جمله عوامل بي تفاوتي دين داران در برابر اين سيل اتهام به اهل بيت و دروغ بستن به امام حسين(ع) و ياران آن حضرت است.
راه هاي سنجش گزارش ها
دين داران و علاقه مندان به اهل بيت(ع) نه تنها از شيوع دروغ و تحريف داستان کربلا خشنود نيستند که بسيار در رنج مي باشند و سکوت آنان به هيچ وجه نشان رضايت نيست, بلکه همان گونه که يادآور شديم ترس از غوغاسالاري عامل عمده در سکوت دين داران مي باشد. در فراروي دين داران, راهي جز آن نيست که جامعه را آگاه سازند و از تبديل شدن حادثه کربلا به ابزار تجارت پاره اي دنياطلب پيش گيري کنند. يکي از روش هاي تحقق چنين امري, ارائه روش هاي سنجش گزارش ها و دست يابي به حقيقت امر است.
روش هاي سنجش حوادث به طور عمده در دو بخش بررسي هاي سندي و تحقيقات متني جاي مي گيرند که در ذيل توضيحي ارائه مي شود:
1. بررسي هاي سندي
هر حادثه يا سخن تاريخي را گروهي از مردم به صورت پيوسته از همديگر نقل کرده و از نسلي به نسل ديگر رسانده اند. در ميان ناقلان افرادي راستگو, دقيق, متعهد و پر حافظه وجود داشت و نيز افرادي دروغگو, نامتعهد, سهل انگار و کم حافظه يافت مي شد. دست آورد تلاش گروه نخست احاديث و گزارش هايي قابل اعتماد و راست و محصول کوشش گروه دوم مجموعه اي از گزارش هاي دروغ, مغشوش, غير قابل اعتماد و ضعيف است.
براي دست يابي به واقعيت حادثه کربلا و سخنان اهل بيت(ع) و رفتار و کردار آنان در جريان مزبور و نيز عملکرد دشمن و چگونگي برخورد آنان با قيام امام حسين(ع) بايد از بررسي سندي گزارش ها غافل نباشيم. بررسي سندي گزارش هاي عاشورا چندان جدي گرفته نمي شود و شمار اندکي به اين مهم پرداخته اند و بسياري از پژوهشگران حوزه دين اين حادثه را که در ساختن فرهنگ و رفتارهاي اجتماعي, نقش جدي دارد, به مقدار احکام فردي و جزئي داراي اهميت نمي دانند و راه کارهايي را که در فقه و در فرايند استنباط احکام به کار مي گيرند, در شناخت حادثه کربلا از آن ها استفاده نمي کنند. بي توجهي به مقوله بررسي سندي حادثه کربلا, راه را براي دروغ گويان و غاليان باز گذاشته و تحريف و دروغ چهره حادثه کربلا را دگرگون کرده است. اين بي توجهي در دراز مدت آثار زيان باري به جاي خواهد گذاشت و با توجه به روند نقد و بررسي که کم کم همه حوزه هاي معرفت بشري را زير سيطره خود درمي آورد و نيز خروج عملي ابزار ارتباط جمعي از کنترل و نظارت, ترس از آن است که گسترش دروغ ها و پيرايه ها موجب کم اعتبار شدن و کم ثأثير شدن اصل حادثه گردد. راه پيش گيري از زيان هاي محتمل بررسي اسنادي حادثه کربلا و زدودن سره از ناسره است و در اين راه نبايد از خشم و ناراحتي مشتي افراد سودجو که دين را ابزار دست يابي به دنيا قرار داده اند واهمه اي داشت. بررسي سندي گزارش ها مي تواند بخش مهمي از تحريفات و گزارش هاي ساختگي را کنار نهد; زيرا قسمت عمده حوادث ساختگي پيرامون جريان کربلا در قرون متأخر ساخته و پرداخته شده است و در کتب قدما اثري از آنها ديده نمي شود و عموماً فاقد سند هستند.13
2 . بررسي هاي متني
پس از انجام بررسي هاي سندي و تصفيه حادثه کربلا از گزارش هاي نادرست, باقي مانده گزارش ها را بايد از طريق بررسي متني مورد پژوهش قرار داد. بررسي هاي سندي به تنهايي براي جدايي سره از ناسره کافي نيست چون افرادي وجود داشتند که حوادث ساختگي را به اشخاص مورد اعتماد و وثوق نسبت مي دادند و با بهره گيري از اعتبار آنان حوادث ساختگي را به عنوان حادثه اي واقعي قلمداد مي کردند. از اين رو افزون بر نقد سندي بايد به تحليل متني نيز پرداخت. نقد متن چون برگرفته از روش عقلايي است و با آموزه هاي واقعي دين هم آهنگ مي باشد و ائمه معصوم(ع) به اعتبار آن که عاقل ترين مردم روزگار بودند و در به کارگيري روش عقلايي و آموزه هاي ديني سرآمدترين آنان به شمار مي آيند, در بررسي و دست يابي به واقعيت مي تواند کارايي خوبي داشته باشد و انتساب هاي غير واقعي را کشف کند. از جمله روش هاي کارآمد در نقد متن عبارتند از:
1. سنجش با مذاق دين
هر دين و آييني مذاق و طبيعت خاص خود را دارد.14 خمير مايه پاره اي از اديان عشق و محبت و پاره اي ديگر عقل و خرد و گروهي از اديان مجموعه اي از عشق, محبت, خرد و کرامت است. پيشوايان و متوليان دين, کاري برخلاف مذاق دين انجام نمي دهند و راهبردهاي ديني را همواره در زندگي و رفتار خود اعمال مي کنند. دست اندرکاران پژوهش در امر دين با مطالعه و پژوهش مي توانند به مذاق و طبيعت دين دست پيدا کنند و آن را مبنايي براي سنجش گزارش هاي ديني قرار دهند.
در دين اسلام که عزت و کرامت انساني, بن مايه دين است, نمي توان گزارشي از زندگي پيشواي ديني را که در بردارنده ذلت و خواري پذيري است, گزارش درست شمرد و يا گزارشي را که برخوردار از غلوّ مي باشد, نمي تواند در حق امامي صحيح باشد; زيرا از آموزه هاي جدّي اسلام ميانه روي و اعتدال است.
2. سنجش با منش پيشوايي
پيشوايان ديني ما از روش و منش خاصي برخوردار بودند. آنان تلاش مي کردند همه رفتار و گفتار و کردارشان طبيعي و قابل پيروي براي اتباعشان باشد. فرق عمده بين پيشوايان ديني با معدود افراد ديگري که به گونه اي از قدرت فوق طبيعي برخوردار بوده و يا هستند در همين نکته نهفته است که پيشوايان ديني از قدرت مزبور يا به طور کلي بهره نمي گرفتند و يا در حد ضرورت و براي اثبات حجيّت و اعتبار خودشان به عنوان امام و پيشوا چنين کاري را لازم مي ديدند و اين امر معمولاً براي مخاطباني بود که از طريق گفتار و استدلال واقع را درک نمي کردند. منش امامان معصوم(ع) همچون پيامبر(ص) در ابراز توانمندي از طريق کلام و استدلال بود و نه به کارگيري کرامت و يا معجزه و کار خارق عادت.
تصرف در کائنات را هيچ دانشور بزرگي به عنوان معجزه اصلي پيامبر(ص) ياد نکرده است, بلکه همه بر اين اتفاق دارند که معجزه اصل و جاودانه پيامبر(ص) معجزه کلامي ـ بياني است. زيرا معجزه خارق عادت و تصرف در کائنات مخصوص جمع هايي است که از توان فکري و رشد عقلي بالايي برخوردار نيستند و بيش از آن که به خرد و فهم خود تکيه کنند, به ديده و حس خود اعتماد دارند. امامان معصوم نيز همواره بر عقل و استدلال تکيه مي کردند و کمتر دست به دامن تصرف در کائنات مي شدند. بنابراين نقل هايي که در حادثه کربلا مبتني بر بهره گيري از قدرت فوق بشري است با منش و روش پيشوايان دين سازگار نيست و نمي تواند قابل دفاع باشد. صحت اين نوع نقل ها در خصوص ياران امام حسين(ع) از ترديد بيشتري برخوردار است چون ثبوت قدرت فوق بشري براي منسوبان ائمه(ع) مورد پذيرش دانشوران و عالمان بزرگ نيست و اگر اندکي از افراد هم چنين باورهايي داشته باشند, به حتم باور آنان از دقت و اعتبار برخوردار نمي باشد.
3. سنجش با خرد انساني
پيشوايان ديني خردمندترين افراد جامعه بودند و رفتارهاي ناخردمندانه از ساحت آنان به دور بود. بنابراين خردمندانه يا غير خردمندانه بودن گزارش ها را مي توان يکي از روش هاي خوب و کارآ براي شناخت واقع از غير واقع به کار گرفت. در گزارش حادثه کربلا نقل هايي ديده مي شود که انجام آن از افرادي که از حداقل عقل و خرد برخوردار هستند, بسيار بعيد مي نمايد, چه رسد به پيشواي معصوم و ياران وي که خردمندترين افراد جامعه خود بودند. گفت وگوهايي که براي آن حضرت و يا ديگر ياران آن حضرت با اسب هايشان نقل شده و يا تعارف هاي مسخره اي که در آب خوردن از فرات بين آنان و اسبان نقل شده است,15 با هيچ عقل و منطقي سازگار نيست و نقل اين قبيل افسانه ها اهانت به مقام امامت و ياران با وفاي آن حضرت است. همچنين افسانه راهي کردن شهربانو و عروس قاسم به وسيله اسب به ايران و به دنيا آوردن فرزند قاسم در ايران و گم شدن شهربانو در کوه هاي البرز16 و مطالبي از اين دست, همه ساخته و پرداخته ذهن هاي بيمار است و هيچ ربطي به حادثه کربلا ندارد. از اين دست نقل هاي نابخردانه در گزارش هاي پيرامون حادثه کربلا بسيار وجود دارد که بايد خوانندگان اين گزارش با به کارگيري خرد, آنها را تصفيه کرده و به کنار نهند و چهره واقعي حادثه کربلا را نشان دهند.
4. بررسي پي آمدها و لوازم
در پاره اي از گزارش هاي ساختگي, سازندگان تنها به اصل داستان ساختگي انديشيده و از پي آمد و لوازم جانبي داستان غافل گشته اند. هر حادثه اي پي آمد و لوازم خاص خود را دارد. پاره اي از اين لوازم به قدري جدايي ناپذير از واقعيت ها هستند که با هيچ استدلالي نمي شود جدايي آن ها را اثبات کرد. هنگامي که در حادثه کربلا از شمار غير معقول کشته ها سخن گفته مي شود, بايد فکري هم براي وسعت زماني آن کرد, و يا انديشه اي در خصوص قدرت و توان بدني براي تحقق چنين شمار کشته هايي نمود. براي پي آمد بيماري ها و عفونت هاي منطقه اي فکري کرد, براي چگونگي فراهم آوردن چنان شماري از نيروي انساني راه کاري ارائه کرد. آثار منفي خروج آن همه نيرو از گردونه فعاليت هاي اقتصادي را ديد; با توجه به آگاهي دشمن از شمار ياران و همراهان امام حسين(ع), توجيه نظامي دشمن در ارسال آن همه نيرو را لحاظ کرد و ده ها پرسش بي جواب ديگر که مي تواند در کنار چنين گزارش هايي از کشته ها17 مطرح کرد.
بنابراين خوانندگان گزارش هاي حادثه کربلا براي دست يابي به درستي و نادرستي هر گزارشي بايد آن را با پي آمدها و لوازم آن بسنجند و اگر هماهنگي و تناسبي بين گزارش و پي آمدها نديدند در صحت گرايش ترديد کنند.
5. سنجش بين گزارش ها
هر گزارشي از حادثه کربلا, اگر بريده از ديگر گزارش ها در نظر گرفته شود, ممکن است ما را در اشتباه افکند; زيرا گزارش ها در کنار هم مي توانند پازلي را تشکيل دهند که در نهايت, نمايي از حادثه کربلا را نشان دهد و اگر اين قطعه هاي پراکنده در کنار هم چيده نشود, به حتم نمي توان نمايي کامل از حادثه را ديد. وقتي قطعه ها در کنار هم در نظر گرفته شود, هم قطعه هاي ناخوان کشف مي شود و هم بخش هاي افتاده به دست مي آيد و از همه مهم تر, قطعه هاي ناقص معلوم مي گردد. با اين روش مي توان درست را از نادرست و سره را از ناسره کشف کرد.
به عنوان نمونه, وقتي گزارشي مي گويد امام زين العابدين(ع) در کربلا کودکي18 بيش نبود و گزارش ديگري يادآور مي گردد که وي در همان وقت, 33سال داشت و داراي فرزند بود و يا در کوفه و شام به سخنراني پرداخت, در جمع بين گزارش ها, نوعي تناقض مي بينيم. بديهي است که يکي از اين گزارش ها نادرست است و از آنجايي که سخنراني آن حضرت, مسلّم است و فرزند داشتن آن حضرت محرز مي باشد, طبيعي است گزارش کودک بودن وي در کربلا نبايد درست باشد. بنابراين سنجش بين گزارش ها و در کنار هم چيدن قطعات تاريخي مي تواند کمک خوبي در شناخت سره از ناسره و درست از نادرست19 باشد.
6. مخالفت با عرف زمانه
هر عصري, عرف و روش خاص خود را دارد. نوع گفتگو, معاشرت, خانواده, احترامات, آداب و سنن, برخوردهاي اجتماعي, پوشش و ديگر نمودهاي اجتماعي هر عصري نسبت به عصر ديگر تفاوت هاي جدي دارد. آگاهي و اطلاع از عرف هر عصر و روزگاري به ما اين امکان را مي دهد که گزارش هاي مربوط به حوادث آن عصر را خوب بشناسيم و درستي و نادرستي آن را کشف کنيم. سازندگان گزارش هاي نادرست از آن جايي که تحت شرايط و عرف خاص زمان خود زندگي مي کردند, به طور طبيعي از پيرايه هاي متناسب با حوادث عصري که از آن گزارش مي دهند, غافل مي گردند و در نتيجه حادثه ها را به تناسب عرف عصر خود مي سازند.20 از آنجايي که سازندگان گزارش هاي دروغ درباره حادثه کربلا معمولاً افرادي کم سواد و دست کم, کم اطلاع از تاريخ صدر اسلام بودند, داستان پردازي هاي خود را به گونه اي تنظيم کردند که با اندکي دقت و ظرافت مي توان جاي پاي اين قبيل اختلاف هاي عرفي را در آن ها ديد و شناسايي کرد. پژوهشگران حوادث کربلا براي بهره گيري از اين روش, بايد افزون بر اطلاع و آگاهي از عرف عصر امام حسين(ع) از عرف دوره صفوي و تا حدودي قاجاري هم اطلاع داشته باشند; چون تحريفات عمده در اين دو دوره انجام يافته است و تحريفات معمولاً رنگ و بوي صفوي و قاجاري دارد.
اين شماري از روش هايي است که با به کارگيري آن ها مي توان متن گزارش ها را نقد کرد. البته همه روش ها نيست, بلکه تعدادي از آسان ترين روش ها مي باشد.
—————
پي نوشتها
1. توصيف ناصحيح از حادثه ر.ک: المنتخب للطريحي, ص431.
2. اکسير العبارات في اسرار الشهادات, ج2, ص402, شيخ آغا بن عابد الشيرواني الحائري, المشهور بفاضل الدربندي, متوفي 1285, دار ذوي القربي, قم, 1420.
3. اسرار الشهادات, ج3, ص110; ج2, ص308 (وي تصريح مي کند که ازدواج قاسم در هيچ منبع معتبري نيامده است با اين حال مي گويد درست است وي در اين خصوص افسانه سرايي بسياري نموده بر اين باور است که زن حضرت قاسم پس از شهادت امام حسين(ع) به همراه مادرش به ايران آمده و فرزندي به دنيا آورد که نام قاسم به وي نهادند و بعدها شهيد شد و در کنار سر پدرش قاسم بن حسن(ع) که توسط فرمانده سپاه عجم ها به ايران منتقل شده و پس از جشن و سرور بسيار در شمال تهران دفن شده بود, مدفون گرديد. اين افسانه به قدري دور از منطق است که به توصيف نمي آيد. (اسرار الشهادات, چاپ قديم, ص464) نويسنده مدينة المعاجز, ج3, ص369 مي گويد: موضوع ازدواج قاسم شبيه به اسطوره است.
4. کتاب (روضةالشهداء) تأليف ملاحسين کاشفي سبزواري متوفاي 910هـ.ق است (کتابفروشي اسلاميه, تهران, 1349ش) اين مرد از شگفتي هاي روزگار است. مذهب وي به طور دقيق مشخص نيست. در سخنراني و نگارش بسيار چيره دست بود. ذهني خلاق و قوي داشت. در هر حوزه اي که گام نهاده کاري شگفت کرده است. بهترين تلخيص از مثنوي معنوي جلال الدين رومي به نام لب اللباب از اين مرد است. در تفسير, (مواهب عليّه) را نوشت که در نوع خود قابل توجه است. در ادبيات مخزن الأنشا را نگاشت که بسيار اديبانه است. در تعزيه خواني کتاب روضةالشهدا را نوشت که در افسانه پردازي در اين خصوص بي نظير است. با توجه به نوع کارهايي که وي انجام داده, نمي توان به طور قطع درباره او قضاوت کرد. آيا کاشفي جهت تخريب حادثه کربلا چنين تأليفي را پرداخت؟ يا در فکر خدمت به اهل بيت(ع) و ساده لوحانه چنين دروغ هايي سر هم کرد و يا آن که وي تنها به فکر هنر خود بود و در واقع براي ارضاي جاه طلبي هاي هنري خود چنين تأليفي را ارائه کرد؟ خود وي مي گويد: در فکر تهيه متني مناسب با ذوق فارسي زبانان بود. (روضةالشهدا, ص77) همه اين گزينه ها محتمل است.
5. نويسنده اکسير العبادات و اسرار الشهادات, مرحوم شيخ آغا فرزند عابد شيرواني مشهور به فاضل دربندي متوفاي 1180 از نمونه هاي برجسته علاقه مندان ناآگاه به خاندان اهل بيت(ع) است و به انگيزه خيرخواهي, ضربه سنگيني به حادثه کربلا زد و تحريف هاي بسياري در حادثه مزبور ايجاد کرد. به عنوان نمونه داستان خيال پردازانه آمدن زن قاسم به ايران و قضاياي ديگر, همه توسط وي از شکل افسانه شفاهي متداول بين مردم به شکل مکتوب درآمد. کتاب وي انباني از دروغ و اتهام است.
6. اسرارالشهادات, ج3, ص116; بحارالانوار, ج45, ص193.
7.اسرارالشهادات, ج3, ص35.
8. معالي السبطين في احوال الحسن والحسين, ج2, ص38, حاج شيخ محمدمهدي مازندراني, مکتبة القرشي, تبريز.
9. معالي السبطين في احوال الحسن والحسين, ج1, ص260. در خصوص چگونگي پاره کردن بند قنداق توسط طفل شيرخوار امام حسين(ع) وقتي که صداي فريادخواهي پدر را شنيد. جالب آن است که منبع خبر تصريح مي کند که از طريق مکاشفه به چنين مطلبي دست يافته است.
10. مقتل الحسين, المقرم, ص303.
11. المنتخب للطريحي, ج2, ص328, اسرار الشهادات, ج3, ص116; بحارالانوار, ج45, ص193. داستان شير, از داستان هاي بسيار خواندني است و سازنده آن مهارتي به خرج داده است.
12. براي نمونه ر.ک: داستان فرشته اي به نام فطرس و توسل او به امام حسين(ع) که به اشکال گوناگون نقل شده است. در بعضي منابع (بشارة المصطفي, ص338, قم, مؤسسة النشر الأسلامي, 1420ق. از ابي جعفر طبرسي از علماي قرن ششم) گناه وي تأخير در انجام مأموريت بود. در بعضي ديگر گناهان (بصائر الدرجات, ص68) استنکاف از پذيرش ولايت اميرمؤمنان(ع) بود. در جايي غفلت لحظه اي از خداوند را جرم وي دانسته اند, (بحارالانوار, ج42, ص313) در منبعي تفکر ناصواب در حق خداوند متعال را سبب مبغوضيت دانسته اند (کمال الدين و تمام النعمه, ص282). اختلافات در گزارش و شکل داستان بيانگر ساختگي آن است که به کتاب هاي مزبور راه يافته است. يا آمدن همه پيامبران به کربلا و گرفتاري در آنجا و توجه يافتن به حادثه اي که بعداً اتفاق مي افتد, جاري شدن خون از پاي آدم (بحارالانوار, ج44, ص242, معالي السبطين, ج1, ص76; منتخب طريحي, ص48) نوح و تلاطم کشتي (همان منابع) گذر ابراهيم و افتادن از مرکب (همان منبع) گذر اسماعيل در هنگام چوپاني و آب نخوردن گوسفندان از فرات (همان) گذر موسي و يوشع بن نون و پاره شدن بند کفش آنان (همان) گذر عيسي به همراه حواريون و ممانعت شير از رفتن (همان) گذر سليمان و فرو نشستن باد حامل قاليچه وي در کربلا (همان) که کذب و ساختگي بودن آن ها کاملاً مشخص است و نيز بازگردان سر امام حسين از کوفه توسط پيامبر(ص) در حضور همه انبيا و اتصال آن به بدن شريف آن حضرت و گله امام حسين(ع) از امت (معاني السبطين, ج2, ص35) داستان آغشته کردن پرندگان بال خود را به خون امام حسين(ع) و رفتن بر بلاد گوناگون جهت خبر رساندن (بحارالانوار, ج45, ص191) و قصه هايي از اين دست, همه جعل و خيال پردازي است. گرچه اين قبيل داستان ها در گذشته ساخته و پرداخته شده و به کتب شيعه راه يافته است, اما روند مزبور متوقف نشده و اين قبيل جعل ها همچنان ادامه دارد.
13. بعضي از سازندگان قصه ها به مجعول بودن آن ها اعتراف کرده اند و در عين حال آن را نقل مي کنند (اسرار الشهادات, ج2, ص305)
14. بعضي از داستان ها با مسلّمات شرع نيز منافات دارد, ولي آن ها را نقل مي کنند. به عنوان نمونه سر برهنه بيرون آمدن زنان حرم (نورالعين في شهد الحسين, ص51; مقتل المغرم, ص283; معالي السبطين, ج1, ص255 و…) جريان دست کشيدن امام حسين به سر و صورت دختر مسلم بن عقيل که در آن موقع سيزده سال داشت (ناسخ التواريخ, ج2, ص146ـ 145)
15. نور العين في مشهد الحسين, ص35; بحارالانوار, ج45, ص51.
16. اسرار الشهادات, ص464, چاپ قديم. اين داستان به قدري مضحک است که در چاپ جديد آن علي رغم حفظ بسياري از تحريفات مربوط به عاشورا, حذف شده است.
17. مرحوم نوري در اين خصوص سخن زيبايي دارد: (اگر علاوه بر آن, مضمون آن خبر بي پايه خلاف امور عاديه باشد و به حسب عادت نشود آن را باور کرد ـ مثل آن که عدد لشکر مخالفين قريب پانصد هزار نفر بود بلکه ششصد هزار سواره و دو کروره [هر کرور پانصد هزار] پياده و در آن ها مطابق خبر معتبر, شامي و حجازي نبود و همه از کوفه بودند و حال آن که تهيه چنين عسگري براي شداد و نمرود و در مدت طولاني ميسر نبود, چگونه در ظرف چند روز براي پسر مرجانه که هنوز استقرار تام پيدا نکرده بود, ميسر مي شد! مصارف عسکر و جمع آوري مأکول و علوفه دوابّ و حفظ آن ها نيز به حسب عادت محال است ـ البته سستي و ضعف به غايت خواهد رسيد). چشم اندازي به تحريفات عاشورا (لؤلؤ و مرجان, ص289) به تحقيق و تعليق مصطفي درايتي, انتشارات احمد مطهري, قم, 1379.
18. المنتخب للطريحي, ص455.
19. از همين روش مي توانيم براي نادرستي داستان مشهوري که مي گويد علي(ع) حضرت عباس و زينب را در کودکي در دو سوي خود نشانده بود و زينب(س) از چگونگي جمع دوستي فرزند و خدا در يک قلب سؤال کرد (مقتل خوارزمي, ج1, ص122) استفاده کرد; زيرا هنگام تولد ابوالفضل زينب نزديک به بيست سال داشت. و يا جريان گريستن ام البنين در شهادت حضرت عباس و برادرانش که درگذشت ام البنين قبل از اين تاريخ نادرستي گزارش را اثبات مي کند.
20. به عنوان نمونه روضه مشهوري که درباره امام حسين(ع) و حضرت عباس مي خواند مبني بر آن که روزي در حين سخنراني علي(ع) در کوفه امام حسين(ع) آب خواست و عباس که کودک بود دويد و آب آورد و سقّا ناميده شد. اين داستان با توجه به عرف روزگار متأخر, ساخته شده و سازنده توجه نداشت که امام حسين(ع) در آن وقت حدود سي سال داشت و مفهوم ندارد که در يک سخنراني رسمي, مردي سي ساله آب بخواهد و کودکي براي آوردن آن برود.
آينه پژوهش شماره 77 و 78
صص 67-75