مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
محمد صحتی سرورودی


از زبان حال تا زبان قال
مقتل نگاران و روضه خوانان، سخنان بسياري را در قالب نثر و نظم به امام حسين(ع) نسبت داده اند که هرگز سند و مدرکي براي آنها نمي توان يافت. بعضي از آن سخنان با اين که غير مستند و جعلي اند، بسيار مشهور و متداول نيز هستند و از آنجا که مقبوليت عام يافته اند، برخي از پژوهشگران و نويسندگان بنام و معاصر نيز آنها را مسلّم الصدور پنداشته، بدون تأمل و تحقيق، در آثار خود به عنوان سخني از سخنان امام حسين(ع) آورده اند. امروز هم بسياري از کتابسازان و موءلفانِ مبلّغ و مبلّغانِ موءلف پيوسته آنها را در تأليفات و تبليغات خويش از زبان امام حسين(ع) مي نويسند و در شمارگان فراواني منتشر مي کنند ؛ غافل از آنکه امام حسين(ع) هرگز آن سخنان را نگفته و به زبان نياورده است و آن سخنان، هر يک مصداق آشکاري است از آن ضرب المثل معروف که مي گويد: «ربّ مشهورٍ لا اصل له.»

در ميان مقتل نگارانِ روضه خوان و مجالس نويسان واعظ، از ديرباز چنين مرسوم بود که داستانها و سخناني را نخست در مجالسِ روضه خواني براي مردم (عوام الناس) مي گفتند و سپس همانها را در کتابهاي خود مي نوشتند. آنان در آغاز اين مجالس، خود نيز ترديد داشتند و آن سخنان را تنها براي گرياندن مردم مي گفتند، اما با ديدن تأثر شديد شنوندگان، از آن ترديد دست شسته، باورشان مي شد که امام حسين(ع) چنان سخناني گفته و يا چنان حوادثي رخ داده است.

به اين ترتيب، سخنان بسياري نخست با عنوان «زبان حال» گفته شده و سپس در کتابهاي مقاتل و مجالس تدوين شده است. همان سخنان ساختگي، با گذشت زمان و پس از آن که پيوسته تکرار شده و شهرت يافته اند، از صورتِ «زبان حال» خارج شده و صورتِ «زبان قال» به خود گرفته اند.

گويندگان و سرايندگانِ اين گونه سخنان به تصور اينکه در چنان شرايطي جا داشت امام حسين(ع) چنان سخناني بگويد، آنها را گفته و نوشته اند.1 اما اين گفته ها با مرور زمان از «شرايط و احوال» گذشته به مقامِ «حوادث و اقوال» رسيده اند تا به پشتوانه شهرت و مقبوليت عام، از سخنان امام حسين(ع) انگاشته شده و روايت و حديث پنداشته شده اند.

اين گونه سخنانِ حديث گونه، به ويژه در ميان اشعاري که به امام حسين(ع) نسبت داده مي شود فراوان است. دهها بلکه صدها بيت از اين گونه اشعار را تنها در کتابي مجهول الموءلف به نام «ادب الحسين و حماسته» مي توان يافت.2 ما در اينجا تنها بعضي از آن سخنان را که بسيار مشهور و معروف اند و اکنون نيز برخي از موءلفان و نويسندگان آنها را از سخنان امام حسين(ع) مي پندارند و از زبان آن حضرت نقل مي کنند، برمي رسيم ؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.
إنّ الحياة عقيدة و جهاد

اين سخن به عنوان سخني از سخنان امام حسين(ع) زبانزد خاص و عام است و به جز اهل تحقيق، همگان آن را از زبان آن حضرت نقل مي کنند. استاد مطهري معتقد است اين سخن را سند و مدرکي نيست و از نظر مفهوم و محتوا نمي تواند درست باشد.3 مرحوم علامه جعفري(ره) در شرح نهج البلاغه خود نوشته است:

… مقدس ترين خونهايي که در اين خاکدان به زمين ريخته است، خونهاي دفاع کنندگان از ايمان به حقايق «حيات معقول» بوده است که مي گفت:

قِفْ دونَ رأيک في الحياةِ مُجاهداً

إِنَّ الحياةَ عَقيدة و جِهادء4

از اين سخن استاد تنها همين قدر فهميده مي شد که اين سخن، مصرعي از يک بيت شعر است و حديث و روايت نيست.

چندين سال پيش پژوهشکده باقرالعلوم(ع) در قم تصميم گرفت که سخنان امام حسين(ع) را از کتابهاي معتبر و نيمه معتبر گردآوري کند. اين تصميم به جا و ستودني بالأخره پس از سالها تلاش، با عنوان «موسوعة کلمات الامام الحسين(ع)» به بار نشست و چاپ اول آن در سال 1373ش منتشر شد. هنگامي که موسوعه مراحل پاياني و ويرايش را مي گذراند، روزي از آقاي محمود شريفي که مسئوليت گروه حديث را در پژوهشکده به عهده داشت و موسوعه تحت نظر ايشان تهيه مي شد، از اين سخن مورد بحث پرسيده شد که آيا آنها سند و مدرکي براي اين سخن يافته اند يا نه. ايشان جواب داد که ما آن را در جايي نديديم و در کتابي که بتوان نام برد نيافتيم ؛ مثل اينکه اين سخن نبايد حديث باشد و پرسيد: مگر شما آن را در جايي ديده ايد؟ در پاسخ گفته شد: از شرح نهج البلاغه استاد جعفري چنين فهميده مي شود که اين سخن بايد شعر باشد. بالأخره ايشان هم همان سخن استاد جعفري را در مقدمه موسوعه آوردند.

اما باز اين ترديد وجود داشت که اين سخن يا حديث در جايي و در کتابي يا مدرکي ثبت و ضبط شده باشد ؛ چرا که «نيافتن، دليل بر نبودن نيست.» سرانجام، يکي از پژوهشگران معاصر با انتشار مقاله اي پرده از راز اين معماي چندين ساله ما برداشت و ثابت کرد که اين سخن روايت يا حديث نيست و از امام حسين(ع) نقل نشده است، بلکه يکي از شعراي معاصر مصري، يعني احمد شوقي، آن را سروده است.5
ان کان دين محمد(ص)…

اين سخن نيز سالهاي سال ذهن ما را به خود مشغول ساخته بود و به هر جا که احتمال مي رفت سندي بر اين سخن ارائه شده باشد سر مي زديم. به هر کسي مي رسيديم با اندک مناسبتي سراغ مدرک يا سند اين سخن را مي گرفتيم ؛ همه يا اظهار بي اطلاعي مي کردند و يا به کتابهايي که در عرض اين بيست، سي سال نوشته شده اند ارجاع مي دادند. البته پس از مراجعه معلوم مي شد همه آنان که اين سخن را نوشته اند، سند يا مرجع و مأخذ سخن خود را ذکر نکرده اند، بلکه فقط با اتکا به شهرت و آوازه اي که اين سخن دارد، آن را با عنوان يکي از سخنان امام حسين(ع) در آثار خود آورده اند! بعضي از نويسندگان هم که اهل تحقيق و دقت بودند، هنگام نقل اين سخن بعضي از عبارتها را به کار برده بودند که دو پهلو مي نمود و پس از اندکي تأملْ حکايت از نوعي ترديد و تشکيک نويسنده مي کرد.6

سرانجام روزي هنگام تحقيق درباره شعراي کربلا، وقتي که مي خواستيم براي تکميل و تأليف «سيماي کربلا، حريم حُرّيّت»، فصلي را درباره شاعران برخاسته از شهر کربلا ترتيب دهيم، به شاعري به نام شيخ محسن ابوالحبّ حويزي برخورديم که از شعرا و خطباي کربلا بود و در سالهاي 1235 1305ق زندگي مي کرد. همان وقت پي برديم که سخن مورد بحث، بيتي از يک قطعه از اشعار اوست7 و همان جا نوشتيم:

شيخ محسن هويزي حائري، معروف به «ابوالحبّ حويزي»، از خطباي بنام حسيني و از شاعران شيعه، داراي ديوان شعري به نام «الحائريات» است. در فضل و کرامت اين شاعر همين بس که بيتي از يک قصيده غرّاي او، چنان شهرت شگفت انگيزي پيدا کرد که در همه جا و در بيشتر نوشته ها به نام امام حسين(ع) و به عنوان حديث و روايتي از سخنان سيّد الشهدا(ع) نقل و ثبت مي شود ؛ يعني چنان زبان حالي در حق ابوالاحرار(ع) گفته است که به جاي زبان قال و حديث مسلّم نشسته است ؛ آنجا که مي گويد:

اَعْطَيْتُ رَبِّي مُوْثِقاً لا يَنْتَهِي

إلاّ بقتْلي فَاصْعُدي وَذَريني

إنْ کانَ دينُ مُحَمَّدٍ لَمْ يَسْتَقِمْ

إلاّ بِقَتْلي يا سُيُوفُ خُذِيني8

درباره اشعار عاشورايي ابوالحب هويزي9 دو نکته ديگر نيز گفتني است. نخست اينکه يکي ديگر از اشعار وي که از قضا آن هم بسيار معروف و متداول است، گاهي به نوه اش يعني پسر پسرش که وي نيز شاعر بود و از خطبا و شعراي کربلايي و عاشورايي خوانده مي شود، نسبت داده شده و شعر پدر بزرگ، به اشتباه در ديوان شعر فرزند زاده اش ثبت شده است.10 سرچشمه اين اشتباه از آنجا است که نام هر دو محسن و شهرت هر دو به شعرهاي عاشورايي است و هر دو در کُنيه و نسبت يکسان يعني ابوالحب هويزي هستند و در تاريخ نيز به نوعي اشتراک ارقام دارند ؛ چرا که تاريخ تولد اين يکي درست همان تاريخ وفات آن يکي (1305ق) است. شعر مورد بحث چنين است:

الله اکبر ماذا الحادث الجللُ

فقد تزلزل سهل الارض و الجبلُ

ما هذه الزفرات الصاعدات اسي

کانّها شعل يري بها شعلُ

کأنّ نفحة صدرالحشر قد فجئت

فالنّاس سُکري و لا سکر و لا شملُ

و انّ عاشورا لو عمّ الهلال به

کانّما هو من شوءم به زحلُ

قامت قيامت اهل البيت و انکسرت

سفن النجاة و فيها العلم و العملُ

جلّ الإله فليس الحزن بالغه

لکنّ قلباً حواه حزنه جللُ…

نکته ديگر اينکه اين شعر ابوالحب هويزي که تنها چند بيت از آن برگزيده شد، به نام سيد بحرالعلوم (قدس سره) نيز نوشته شده و در ايران همه جا به نام سيد شهرت يافته است. و از زبان او خوانده مي شود. گويا اين اشتباه هم از آنجا ناشي شده است که مرحوم سيد بحرالعلوم چند بيت از اشعار ابوالحب را اقتباس کرده و به صورت تضمين در اول منظومه معروف خود آورده بود و فاضل بسطامي نيز که دو شرح بر دوازده بند سيد بحرالعلوم، با نامهايِ «لوءلوء البحرين» و «سفينة النجاة در شرح قصيده سيد سادات» نوشته بود، متوجه اين تضمين نشده و در نتيجه همه اشعار را به نام سيد شرح کرده و منتشر ساخته است و ديگران نيز از وي پيروي کرده و همه شعرها را به نام سيد شهرت داده اند.

به هر حال شعرهاي مورد بحث از ديرباز در ايوان بالاسر امام حسين(ع) در کربلا به نام شيخ ابوالحب هويزي ثبت و ضبط شده است و نه مي تواند از سيد بحرالعلوم باشد ؛ زيرا که شعرها با سبک ديگر اشعار ابوالحب هويزي کاملاً همگون است و نه مي تواند از ابوالحب دوم (نوه شاعر) باشد ؛ چرا که پيش از تولد وي در ايوان بالاسر ثبت بوده است.11
اسقوني شربة من المأ

پيش ترها هرگاه که اين سخن را از زبان روضه خواناني که براي گرياندن مردم حاضرند هر روضه بي اساس را بخوانند مي شنيديم، به سختي ناراحت مي شديم و با خود مي گفتيم آخر چگونه امکان دارد که امام حسين(ع)، ابوالاحرار و سرور آزادگان، چنين سخن ذلت باري را در برابر دشمن به زبان آورد و با خواري و ذلت، زبان به التماس گشايد و از مردمان پستي که کمر به قتل او بسته بودند خواهش کند که بياييد به خاطر جدم رسول خدا(ص) جُرعه اي آب به من دهيد!

شهيد عزيزي که شعارش «هيهات من الذلّه» ، و سخنش «موتء في عزٍّ ، خيرء مِن حَياةٍ في ذلّ» بود و مي فرمود:

الموت اولي من رکوب العار

والعار اولي من دخول النار

مرا عار آيد از اين زندگي

که سالار باشم کنم بندگي

تن مُرده و گريه دوستان

به از زنده و خنده دشمنان

چگونه مي تواند تن به اين ذلت دهد و از دشمناني جانيِ خود با التماس آب بخواهد؟ شگفت آورتر از همه اينکه عده اي در توجيه اين روايت جعلي مي گويند: امام(ع) با اين سخنان مي خواست اتمام حجت بکند! اما معلوم نيست در کجاي اين سخن دليل يا حجت و برهاني نهفته است.

اصولاً جاي تأويل و توجيه زماني است که روايتي سند داشته باشد. اما هنگامي که سخني از هرگونه سند و مدرکي محروم باشد و محتوا و مفهومي کاملاً توهين آميز و ذلت بار داشته باشد، ديگر جاي هيچ گونه تأويل و توجيهي نيست.

سخن مورد بحث در کتابهاي قابل اعتماد، و حتي در کتابهاي نيمه معتبر، نيامده و فقط در کتابهاي انگشت شماري که آکنده از تحريفات عاشورا و پر از اکاذيب است ديده شده است.

همان متن ساختگي نيز خود، بهترين گواه بر جعلي بودن اين سخن است. جعل کنندگان اين سخن آن را چنين ساخته و پرداخته اند:

… سپس حسين(ع) رو به عمر بن سعد کرد و گفت: يکي از سه چيز را از من بپذيريد!

عمر سعد گفت: آن سه چيز چيست؟

امام (ع) فرمود: بگذاريد به حرم جدم رسول خدا، مدينه، برگردم!

عمر سعد گفت: من نمي توانم اين اجازه را به تو بدهم.

امام(ع) فرمود: جرعه اي آب به من بنوشانيد که جگرم از تشنگي سوخت!

عمر سعد گفت: اين دومي هم شدني نيست.

امام (ع) فرمود: اگر چاره اي جز جنگيدن با من نداريد، پس لااقل تن به تن به جنگ من آييد!

عمر سعد گفت: اشکال ندارد ؛ اين سومي را به تو اجازه مي دهيم!!!12

انصاف را که بهترين دليل برساختگي بودن اين خبر، همين متن است که خوانديد و خود با صد زبان فرياد مي کشد که من ساختگي و جعلي هستم. اين خبر به اخبار مشابهي که بني اميه ساخته اند مي ماند و خلاصه سخن اينکه اين تحريف، از روي تحريف ديگري عکس برداري شده و تحريف اندر تحريف است.

علاوه بر اين، انگيزه اي ديگر نيز در ساختن اين خبر مي تواند دخيل باشد و آن انگيزه همانا تدارک مقدمات براي هرچه بيشتر گرياندن مردم است ؛ چرا که بيشتر روضه خوانان و مداحان همواره در پي اخباري از اين دست هستند تا به هر قيمتي اشک مردم را درآورند ؛ اگرچه به بهاي ذليل نشان دادن امام حسين(ع) و توهين به ساحت مقدس سيّد الشهدأ(ع) باشد. همين است که مي بينيم اين خبر فقط از کتابهايي سر برآورده است که همه چيز حتي اصول مسلّم عقيدتي و مذهبي در آنها مرعوب و مغلوب اصل گريه بوده است.

در اين قبيل کتابها که همه چيز در آن برمدار گريه و گريه آور بودن مي چرخد، از اين گونه اخبار ساختگي و ذلت بار بسيار مي توان يافت. در يکي ديگر از اين اخبار چنين آمده است:

در آن هنگام که حسين(ع) روز عاشورا در ميان ميدان جنگ ايستاده بود و از دشمنانش جُرعه اي آب مي خواست و فرياد مي کشيد: هَل مِن راحمٍ يرحم آل الرسول المختار، هل من… هل من … هل من… ، شمر جلو آمد و داد زد: تو کجايي يا حسين! امام (ع) فرمود: همين جا هستم.

شمر گفت: آيا تو از ما جُرعه اي آب طلب مي کني؟ نه، اين مطلب محال است که برآورده شود و….13

در دنباله خبر مطالبي آمده است که ما از ترجمه آن معذوريم. همين قدر هست که بايد گفت: «قلم اينجا رسيد و سر بشکست». به هر حال، استاد مرتضي مطهري در اين باره سخني دارد که بسيار مفيد است.

استاد مي گويد:

اين قدر تشنگي ابا عبدالله(ع) زياد بود که وقتي به آسمان نگاه مي کرد بالاي سرش را درست نمي ديد. اينها شوخي نيست. ولي من هرچه در مقاتل گشتم (آن مقداري که مي توانستم بگردم) تا اين جمله معروفي را که مي گويند ابا عبدالله به مردم گفت: اسقوني شربة من المأ، يک جرعه آب به من بدهيد، ببينم، نديدم. حسين(ع) کسي نبود که از آن مردم چنين چيزي طلب بکند. فقط يک جا دارد که حضرت درحالي که داشت حمله مي کرد و هو يطلب المأ. قرائن نشان مي دهد که مقصود اين است: درحالي که داشت به طرف شريعه فرات مي رفت (در جستجوي آب بود که از شريعه بردارد) نه اينکه از مردم طلب آب مي کرد.14
دريغ از اندکي انديشه!

در ميان تحريفات عاشورا به تحريفي برخورديم که تکان دهنده و بسيار اهانت آميز بود. و مي توان گفت که حتي اندکي انديشه در نويسندگان و انتشار دهندگان اين تحريف نبوده است.

برخي نوشته اند: هنگامي که شمر بر سينه امام حسين(ع) نشسته بود و مي خواست سر حضرت را از بدنش جدا کند، به او گفت:

ايا شمر خاف الله واحفظ قرابتي

من الجدّ منسوباً إلي القائم المهدي

ايا شمر تقتلني و حيدرة ابي

و جدّي رسول الله اکرم مهتدي

و فاطمة امّي و الزکي ابن والدي

و عمّي هو الطيّار في جنة الخلدي

شاعر يا بهتر بگوييم جاعل اين اشعار، پس از آنکه در دنباله شعر از بانوان حريم حسيني (زينب، ام کلثوم، سکينه و رقيه) نام مي برد، به سراغ امام زين العابدين(ع) مي رود و با جسارت و گستاخي از زبان امام حسين(ع) به شمر بن ذي الجوشن مي گويد:

ايا شمر ارحم ذالعليل و بعده

حريماً بلا کفل يلي امرهم بعدي15

مراد اين است که امام حسين(ع) در واپسين لحظات عمر و در آن شرايط سخت، با زبان شعر به شمر مي گفت: «اي شمر، بر آن بيمار عليل که در خيمه هاست و بر خانواده بدون کفيل من که او بايد سرپرستي آنها را به دست گيرد، رحم کن و با آنها مهربان باش!».

بايد گفت جعل کننده اين شعر، تنها در همين بيت اخير، چندين توهين در حق حضرت سيدالشهدا(ع) روا داشته است:

1 . با وجود امام سجاد(ع) حريم و خانواده امام حسين(ع) را بي سرپرست و بدون کفيل خوانده است.

2 . از زبان امام حسين(ع) به حضرت سجاد(ع) لقب عليل و بيمار داده است.

3 .امام سجاد(ع) و اهل بيت امام حسين(ع) را از طرف امام حسين(ع) و از زبان آن حضرت، به شمر سپرده است16!
«هل من ناصرٍ ينصرني»

براي اين سخن بسيار مشهور نيز که به امام حسين(ع) نسبت داده مي شود، سند و مدرکي يافته نشد. معنا و مفهوم سخن، چنان مي نمايد که روضه خوانان براي گرياندن مردم آن را از زبان امام حسين(ع) ساخته و پرداخته اند. اما سخنان مشابه و هم معنايي که در توجيه آن نقل مي شود نيز در منابع مستند و قابل قبول يافته نشده است.17 با اعتماد به کتابهاي که به کوشش معاصران و يا متأخّران نوشته شده است، هرگز نمي توان اين شعار را به عنوان حديث يا روايت پذيرفت.
تفسير «کهيعص»

کلمه فوق از کلمات مقطّعه قرآن، و پس از آيه شريف بسم الله الرحمن الرحيم، دومين آيه از سوره مريم است. در تفسير و تأويل اين کلمه روايتي آورده اند که حتي در کتابهاي بسيار قديمي هم ديده مي شود.18 اين منابع مي نويسند:

… راوي مي گويد: به امام زمان (عج) عرض کردم: اي پسر رسول خدا، مرا از تأويل کهيعص آگاه ساز. امام به ادعاي راوي فرمود: اين حروف از اخبار غيبي است که خداوند بنده خويشْ زکريا را از آن آگاه ساخته و سپس آن را براي محمد(ص) بيان کرده است. [اطلاع زکريا از اين اخبار] به اين سبب بود که وي از پروردگار خويش خواست تا نامهاي پنج تن را به او بياموزد. پس جبرئيل بر او نازل شد و آنها را به وي آموخت و [از آن پس] هرگاه زکريا، محمد، علي، فاطمه و حسن را ياد مي کرد، اندوه او برطرف و گرفتاري اش حل مي شد و هرگاه از حسين ياد مي کرد، گريه گلوي او را مي گرفت و نفسش مي بريد. روزي گفت: خداوندا، مرا چه مي شود که هرگاه چهارتن از آنان را ياد مي کنم، با نام آنان اندوهم برطرف مي شود، اما وقتي از حسين ياد مي کنم، از چشمانم اشک فرو مي ريزد و اندوه و درد مرا فرا مي گيرد؟

در اين هنگام خداوند او را از ماجراي حسين(ع) آگاه کرد و فرمود: کهيعص ؛ کافِ آن يعني کربلا،هاي آن يعني هلاکتِ عترتِ [رسول] ؛ ياي آن يعني يزيد بن معاويه که به حسين ستم کرد ؛ عين آن عطش و تشنگي حسين ؛ و صاد آن صبر اوست…19

محقق منتقد، شيخ محمدتقي شوشتري که بيشتر با اثر بزرگ خود در علم رجال، يعني قاموس الرجال، شناخته مي شود. در ديگر اثر پربار و گرانسنگ خود، الاخبار الدخيله، بخشي را با عنوان «الباب الثاني في الاحاديث الموضوعه» (باب دوم در احاديث جعل شده و موضوع) باز کرده و اولين حديث موضوعي که آورده، همين حديث مورد بحث و طولاني است که از کمال الدين شيخ صدوق نقل کرده است. محقق شوشتري بحثهاي مفصلي را در نقد و رد اين خبر مطرح کرده و نُه صفحه از کتاب الاخبار الدخيله را (ص 96 104)، به انتقاد از اين خبر اختصاص داده است.

محقق شوشتري در مورد قسمت ياد شده (تفسير کهيعص) نيز شش حديث ديگر که از قضا سه حديث آن در آثار ديگر شيخ صدوق هم آمده روايت کرده که همگي حاکي از اين است که کهيعص از اسماي مقطّعه خداست. از جملؤ آن احاديث، اين روايت از کتاب وقعة صفّين است که: «امام علي (ع) در هنگامه جنگ و جهاد خدا را با عبارتِ «يا کهيعص» مي خواند.»20

يکي ديگر از پژوهشگران نيز در اين باره مي نويسد:

روايت مزبور دربر دارنده امور نامأنوسي از اين قبيل [تفسير کهيعص به کربلا] است که بايد در آن تأمل ورزيد. هرچند آنچه از اين روايت نقل کرديم در غرابت و نامأنوسي و شگفت انگيزي، کمتر از آنچه واگذاشتيم نيست…

اما تفسيري که در روايت فوق در مورد «کهيعص» وجود دارد، با اخبار و روايات فراوان ديگري که در تفسير اين حروف آمده است، منافات دارد. از جمله در برخي از اين روايات آمده است که مراد از اين کلمه، آن است که خداوندْ کافي، هادي، والي، عالم و در وعده خويش صادق است.21

نويسنده پس از آنکه چندين روايت ديگر را نيز در تفسير کهيعص نقل مي کند که همگي با روايت مورد بحث در تعارض و تناقض است ، در ادامه مي نويسد:

افزون بر همه اينها، سند روايت فوق مشتمل بر برخي راويان متهم به دروغ پردازي در حديث است که محمد بن بحر شيباني از جمله آنان به شمار مي آيد و درباره او گفته اند که وي از قائلان به تفويض و غاليان و از کساني بود که در نقل حديث به راويان ضعيف اعتماد مي کرد….22

استاد علي اکبر غفاري، مصححِ کتاب کمال الدين نيز در ذيل روايت مورد بحث مي نويسد:

رجال سند اين روايت، بعضي مجهول الحال و برخي ديگر مهمل هستند، و متن روايت هم متضمن حرفهاي غريبي است که بعيد است از معصوم(ع) صادر شده باشند، و شامل احکامي است که مخالف احکامِ به صورت صحيح رسيده از امامان معصوم(ع) است. اضافه بر همه اينها بايد گفت واسطه ميان صدوق و سعد بن عبدالله (کسي که اين خبر از زبان او روايت شده) در همه کتابهايش يک نفر، پدرش يا محمد بن حسن است و اين براي پژوهشگري که در کتابها و مشيخه صدوق تحقيق کرده باشد مسلّم است با اين حال چگونه است که در خبر مورد بحث ميان صدوق و سعد، پنج واسطه است؟!23

استاد غفاري در چند مورد ديگر نيز انتقادهايي بر اين خبر وارد مي کند؛24 از جمله در جايي مي نويسد: «در حاشيؤ کتاب بحارالأنوار نيز چندين ايراد بر اين خبر وارد شده که با جمله فيه غرابةء شروع مي شود…»

25افزون بر همه اين اشکالهاي به جا و وارد، اشکال ديگري نيز در متن خبر مورد بحث ديده مي شود که دانشوران يادآوري نکرده اند و آن، تحريف بزرگي است که اين خبر در متن خود دارد و به صراحت در تفسير حرفِ «هأ» از حروف کهيعص مي گويد که «هأ، يعني هلاکت عترت!» پر واضح است که سازندگان اين روايت خواسته اند شهادت عترت رسول خدا(ص) و فرزندان علي(ع)، به ويژه شهادت امام حسين(ع)، را که صحبت در تفسير حروف ياد شده، درباره عاشورا و کربلاي اوست هلاکت بنامند. ترديدي نيست که هلاکت خواندن شهادت، آن هم شهادت شهداي کربلا و سيدالشهدا(ع) تحريفي بزرگ و بسيار ناجوانمردانه است.
تحريفي در متن يک خبر

نوشته اند که مردي از قبيله بني تميم که عبدالله بن حوزه ناميده مي شد، روز عاشورا سوار بر اسب به سوي سپاهيان امام حسين(ع) تاخت. ياران امام (ع) به او نهيب زدند که: مادرت در عزايت بنشيند! کجا مي تازي؟ او گفت: «إنّي اَقْدمُ عَلي رَبٍّ رَحيمٍ وَشفيعٍ مُطاعٍ.»، امام حسين(ع) از يارانش پرسيد: اين کيست، گفتند: اين، ابن حوزه است. امام(ع) گفت: بار پروردگارا، وي را به آتش انداز! عبدالله بن حوزه که از نفرين امام حسين(ع) عصباني شده بود، به اسب خود نهيب زد، اما اسبش رم کرد و او را سرنگون ساخت.

بعد درحالي که پاي چپش در رکاب اسب گير کرده بود و پاي راستش رو به بالا در هوا سرگردان بود، اسب وي را مي کشيد. در اين هنگام، مسلم بن عوسجه به او نزديک شد و پاي راستش را با شمشير قطع کرد و با اين حال، اسب او را به اين سو و آن سو مي کشيد تا سرش را آن قدر به سنگها و درختها کوبيد که او را کشت و خداي سبحان به زودي روحش را به آتش کشيد.

26حال با توجه به منابع و متون ديگر معلوم مي شود که در اين خبر تحريفي روي داده و جمله «انّي اقدم علي ربّ رحيم و شفيع مطاع» از سخنان امام حسين(ع) است که به اشتباه از سوي نسخه برداران در هنگام استنساخ و يا هر کس ديگر به عبدالله بن حوزه نسبت داده شده است ؛ چرا که هيچ تناسبي ندارد که آن مرد جسور و گمراه در آن شرايط بدون هيچ گونه مناسبتي اين سخن را گفته باشد. صحيح بايد همان گونه باشد که در منابع و متون ديگر، به اين ترتيب آمده است:

مردي از لشکر عمر سعد به سوي امام (ع) آمد و گفت: حسين کجاست؟ امام حسين(ع) گفت: من اينجا هستم، آن مرد گفت: تو را به آتش مژده مي دهم[کنايه از اينکه تو به جهنم خواهي رفت]! امام حسين(ع) گفت: «کلاّ انّي اقدم علي ربّ رحيم و شفيع مطاع… ؛ يعني نه چنان است که تو مي پنداري، بلکه من به سوي پروردگار رحيم و شفيع که اطاعت مي شود، مي روم….27

بقيه خبر هم با مختصر تفاوتي چنان است که گذشت. البته با ملاحظه منابع مختلف معلوم مي شود که علاوه بر تحريف ياد شده، تحريفات ديگري نيز در پيرامون اين خبر، به ويژه درباره نامهاي اشخاص، رخ داده است. علامه شوشتري در اين مورد و نيز درباره نامها و اخبار چند شهيد ديگر از شهداي کربلا بحث کرده و پرده از روي برخي تصحيفها و تحريفها برداشته است.28
در مورد زيارت عاشورا

در متن زيارت عاشورا، فقره اي است که چنين خوانده مي شود: «اللّهم العن العصابة التي جاهدت الحسين.»29 پيداست که در اين عبارت تحريفي روي داده است و صورت صحيح عبارت بايد يکي از دو شکل زير باشد:

1 . «اللهم العن العصابة التي حاربت الحسين(ع)».30

2 . «اللهم العن العصابة التي جاحدت31 الحسين(ع)»32 زيرا احتمال دارد راوي زيارت و يا ديگران، هنگام شنيدن يا نوشتن و استنساخ کردن، دچار اشتباه شده باشند و عبارت صحيح «جاحدت» را به غلط «جاهدت» شنيده يا نوشته باشند.

اما احتمال بيشتر و نزديک به واقع، همان صورت اول يعني«حاربت» است که در روايت کامل الزيارات آمده است. کتاب شريف کامل الزيارات، نوشته فقيه و محدّث جليل القدر، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه (متوفاي 367ق)، علاوه بر اينکه کتابي بسيار معتبر و مستند و مورد عنايت ويژه علماي شيعي است، قديمي ترين کتابي است که متن زيارت عاشورا را آورده است. و نويسنده آن از همه نويسندگاني که متن مورد بحث را به صورت «جاهدت» نوشته اند، به زمان صدور روايت نزديک تر بوده است ؛ زيرا در ميان منابع قديمي و متقدم، تنها کتاب مصباح المتهجد، نوشتؤ شيخ طوسي (م461ق) است که عبارت را «جاهدت» آورده و مرحوم محدّث قمي در مفاتيح الجنان و ديگران نيز آن را از مصباح شيخ گرفته اند. اما چنان که گذشت، ابن قولويه که يک قرن پيش تر از شيخ طوسي زندگي مي کرده، همان عبارت صحيح «حاربت» را روايت کرده است.

با توجه به مفهوم و معناي هر دو کلمه («حاربت» و «جاهدت)» نيز معلوم مي شود که حق، همان عبارتِ «حاربت» است و «جاهدت» به هيچ وجه نمي تواند صحيح باشد ؛ چرا که جنايتهاي دشمنان امام حسين(ع) را هرگز نمي توان جهاد خواند و گفت که: «خدايا، آنها را که با امام حسين(ع) جهاد کردند لعنت کُن!»

به تصريح معجمهاي الفاظ قرآن و صحيفه سجاديه و نهج البلاغه و متون معتبري چون کُتُب اربعه، کلمه «جهاد» و «مجاهد» و ديگر مشتقات آن هميشه باري از قداست را به دوش خود حمل کرده است و همه جا در موارد مثبت جنگ به کار برده شده است. جهاد و مجاهدت با آن بارِ قداستي که در متون ديني دارد، هرگز نمي تواند درباره دشمنان و کُشندگانِ سيدالشهدا(ع) به کار برده شود.

بي ترديد جنايت آنان محاربه بود و جانيان عاشورا نيز محارب با خدا و رسول خدا(ص) و سيد الشهدأ(ع) بودند. با دقت در عبارتهاي متن خودِ زيارت عاشورا نيز همين معنا يعني «حاربت» ديده مي شود : «انّي سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم».

در متن زيارتي که از امام صادق(ع) براي روز عاشورا روايت شده است نيز همين معنايِ «حاربت» ديده مي شود. امام صادق(ع) پس از آنکه مقدماتي را براي زيارت امام حسين در عاشورا يادآوري مي کنند و به ويژه نماز خاصي را تعليم مي دهند، مي گويند: در همان مصلاي خود توقف مي کني و هفتاد بار مي گويي: «اللهمّ عذّب الذين حاربوا رُسُلک و شاقّوک، و عبدوا غيرک و…».33
کل يوم عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا

برخي سخن فوق را بدون مدرک و مأخذ از زبان امام صادق(ع) نقل مي کنند.34 ما نتوانسته ايم براي اين حديث بسيار مشهور، مأخذ و مدرکي بيابيم، بلکه احاديث و راويتهاي چندي را در متون مستند و معتبر ديديم که با اين سخن، تعارض و تضادي آشکارا دارند. در اينجا چند نمونه از آنها را نقل مي کنيم:

1 . شيخ صدوق با آوردن اسناد و به نقل از مشايخ روايتي خويش روايت مي کند که امام صادق(ع)، هم به نقل از پدرش امام محمدباقر(ع) و هم به نقل از پدر بزرگش امام زين العابدين(ع)، از امام حسن مجتبي(ع) روايت کرده است که آن حضرت در پيشگويي شهادت برادرش امام حسين(ع) به او گفت: «لا يوم کيومک يا أبا عبدالله؛ اي ابا عبدالله! هرگز روزي چون روز تو (عاشورا) نباشد».35

2 . شيخ صدوق در حديث ديگري به سند خويش از امام سجاد(ع) نقل مي کند که آن حضرت مي فرمود: «لا يوم کيوم الحسين(ع)؛ هرگز روزي مانند روز حسين (عاشورا) نباشد».36

3 . علامه حلي نيز به نقل از احمد بن يحيي بلاذري (متوفاي 279ق)، صاحب کتاب انساب الاشراف، نقل مي کند که عبدالله بن عمر هم مي گفت: «لا يوم کيوم قتل الحسين».37

با اين همه جاي بسي شگفتي است که آن سخن ساختگي (کلّ يوم عاشورا و کلّ ارض کربلا) بدون دليل و بي آنکه سند و مأخذي داشته باشد، همچنان پيوسته به امام صادق(ع) نسبت داده مي شود و شبانه روز از رسانه هاي عمومي و در محافل مذهبي، تبليغ و ترويج مي گردد و برخي حتي آن را با تفصيل بيشتري چنين نقل مي کنند که: کلّ يوم عاشورا، کلّ ارض کربلا، کلّ شهرٍ محرّم و کلّ فصل عزا.38 غافل از اينکه اين سخن را هرگز سندي و مدرکي، حتي به صورت مرسل و مقطوع يا ضعيف و سست هم نيست. چنان مي نمايد که اين عبارت، شعار يا شعري از شاعري وابسته به حزبي جنگ طلب باشد.

معنا و مفهوم اين شعار به فرقه زيديه يا کيسانيه و يا اسماعيليه بيشتر برازنده است تا به مذهب عدل علوي، يا تشيع سبز حسني و حسيني و سجادي. به نظر ما، اين سخن نمي تواند با شيعه اثنا عشري و مذهب جعفري نسبتي داشته باشد. رئيس مذهب ما امام جعفر صادق(ع) است که بزرگ ترين شاخصه او همچون پدرش امام محمد باقر(ع) دانش و بحث و درس است. اصولاً در مذهب جعفري و اماميه، امامت بيشتر به معناي هدايت است و امام بيش از هر چيز با علم و دانشش شناخته مي شود؛ برخلاف زيديه که امام در ميان آنها نخست با خون و شمشير شناخته مي شود و به اعتقاد آنان، نخستين شرط و مهم ترين امتياز در امامت و امام، همانا قيام مسلحانه و «قائم بالسيف» بودنِ امام است. چنين به نظر مي رسد که اين سخن ناسخته از زيديه سرچشمه گرفته است که هر روز عاشورا و همه جا کربلاست.

به ميان کشيدن اين سخن که بالاخره هر روز، حق و باطل در تخاصم و تعارض اند نيز مغالطه اي بيش نيست؛ چرا که در مقابله با باطل، آنچه همواره لازم و بايسته است، معرفت و دانش است، و حق هميشه با صراحت دانش و صداقت منطق، پيروز و سربلند است. اين امر در سيره سبز پيشوايان هادي و هاديان صادق به وضوح ديده مي شود.

منابع و مآخذ مقاله

1 . الاخبار الدخيلة، محمدتقي شوشتري، تهران: مکتبة الصدوق، چاپ اوّل/ 1390 ق.

2 . اخبار و آثار ساختگي، هاشم معروف الحسني، ترجمه حسين صابري، مشهد: آستان قدس رضوي، چاپ اوّل/1372 ش.

3 . ادب الحسين و حماسته، نويسنده نامعلوم، به تحقيق احمد صابري همداني، قم: موءسسة النشر الاسلامي، چاپ دوم/بي تا.

4 . الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، قم: موءسسة آل البيت لاحيأالتراث، چاپ دوم/ 1416ق.

5 . الاقبال بالاعمال الحسنة (اقبال الاعمال) سيد رضي الدين علي بن طاووس، به تحقيق جواد قيّومي، قم: دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول/1416ق.

6 . الأمالي، ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي (شيخ صدوق)، تحقيق قسم الدراسات الاسلامية، قم: موءسسة البعثه، چاپ اول/ 1417ق.

7 . انسان کامل، مرتضي مطهري، تهران: انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم/ 1375 ش.

8 . پيام عاشورا، عباس عزيزي، قم: دارالنشر، چاپ اول/ص 34/ 1373ش.

9 . تراث کربلا، سلمان هادي طعمه، بيروت: چاپ دوم/1403ق.

10 . ترجمه و تفسير نهج البلاغه، محمدتقي جعفري، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول/1360 ش.

11 . جواهر الکلام في سوانح الايّام، حسن اشرف الواعظين، تهران: مطبعه علميه، چاپ اول/ 1362ش.

12 . ديوان ابي الحبّ هويزي، عبدالمحسن ابي الحبّ هويزي، قم: انتشارات الرضي، چاپ اول/1371ش.

13 . سيماي کربلا، حريم حرّيّت، محمد صحّتي سردرودي، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوم/1372 ش.

14 . فرهنگ عاشورا، جواد محدّثي، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1374ش.

15 . کامل الزيارات، ابن قولويه، به تحقيق و تصحيح علامه اميني، نجف: المطبعة المرتضويه، چاپ اول/1356ق.

16 . کمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، به تصحيح علي اکبر غفاري، تهران: دارالکتب الاسلاميه، چاپ دوم/1395ق.

17 . مثير الاحزان، نجم الدين ابن نماي حلّي، قم، چاپ سوم/1406ق.

18 . الملهوف علي قتلي الطفوف، سيد ابن طاووس، تحقيق فارس حسّون تبريزيان، تهران: دارالأسوه، چاپ اول/1414ق.

19 . المنتخب للطريحي في جمع المراثي و الخطب المشهور بالفخري، فخرالدين طريحي نجفي، نجف: المطبعة الحيدرية، چاپ اول/ 1379ق.

20 . موسوعة کلمات الامام الحسين(ع)، معهد تحقيقات باقرالعلوم، قم: نشر معروف، چاپ اول/ 1373ش.

21 . نهج الحقّ و کشف الصدق، علامه حلّي، به تحقيق عين اللّه حسني ارموي، قم: دارالهجره، چاپ اول/1407ق.

پي نوشتها
1. اصطلاح «زبان حال» که امروزه نيز در ميان مقتل خوانان و مداحان، متداول است، حاکي از همين معنا است.

2. اين کتاب را انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميّه قم! منتشر و چندين بار تجديد چاپ کرده است! سخن بالا درباره کتابي هم که با نام «ديوان الامام الحسين(ع)» منتشر شده است صدق مي کند. آشفتگي هر دو کتاب بر پژوهشگران معارف اسلامي پوشيده نيست.

3. انسان کامل، مرتضي مطهري، ص 130 131 ؛ 240 244 .

4. ترجمه و تفسير نهج البلاغه، محمدتقي جعفري، ج 8 ، ص 118 ، چاپ اول، 1360 ش .

5. چکيده مقالات کنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، ص 152 ، چاپ اول.

6. ر.ک: امام در عينيّت جامعه، محمدرضا حکيمي، ص 95 ؛ چاپ هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1367 ش .

7. تراث کربلا، سلمان هادي طعمه، ص 53.

8. سيماي کربلا، ص 216 217، چاپ دوم، به نقل از تراث کربلا، ص 155 156، چاپ جديد.

9. منسوب به هويزه ؛ همان شهري که در هنگامه هاي هشت سال دفاع مقدس نامش بر سر زبانها بود. شاعر ما از آنجا که نياکانش از هويزه به کربلا کوچيده بودند، هويزي نام گرفته است. اين کلمه در عربي، «حويزي» نوشته مي شود.

10. ديوان ابي الحبّ، ص 161، قم، انتشارات الرّضي، چاپ اول، 1371 ش.

11. سيماي کربلا، ص 217.

12. المنتخب للطريحي، ص 439 ؛ اسرار الشهادة، دربندي، ص 409 ؛ جواهرالکلام في سوانح الايام، ج 1، ص 382.

13. المنتخب للطريحي، ص 379.

14. حماسه حسيني، ج2، ص 218.

15. اسرار الشهادة، ص 426 ؛ ادب الحسين و حماسته، ص 46.

16. بعيد هم نيست که علت اشتهار حضرت سيد ساجدين علي بن الحسين(ع)، با نام «امام بيمار»، همين شعر منسوب به امام حسين(ع) بوده باشد.

17. فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، 470 472 .

18. کمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ص 454 465 ، چاپ دوم، دارالکتب الاسلامية، 1395ق . اين خبر طولاني است و ما تنها قسمتهايي را که مربوط به عاشوراست آورده ايم.

19. همان، ص 461.

20. الاخبار الدخيلة، ج 1، ص 100 101 .

21. اخبار ساختگي، هاشم معروف حسني، ص 305 .

22. همان، ص 306 .

23. کمال الدين، ص 454 ، پانوشت.

24. همان، ص 457، 459، 460، 461، 463 و 465.

25. همان، ص 457، پانوشت.

26. الارشاد، ج 2 ، ص 102.

27. الاخبار الدخيلة، ج 3، باب اول از فصل نهم، ص 191 192 ، به نقل از تاريخ طبري و مثير الاحزان ابن نماي حلّي ؛ موسوعة کلمات الامام الحسين(ع)، ص 436، به نقل از تاريخ طبري، ج3، ص 322 و الکامل في التاريخ، ج 2، ص 564 ، با اندکي اختلاف در عبارتهاي ديگر، به ويژه در نام مرد ياد شده.

28. الاخبار الدخيلة، همان، ص 190 202.

29. مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا، ص 810 .

30. کامل الزيارات، ص 176، باب 71 ؛ الاخبار الدخيلة، ج 4، ص 254.

31. «جحد»: انکار کردن، تکذيب نمودن ؛ «جاحدت»: انکار کردند، عناد ورزيدند، تکذيب نمودند.

32. الاخبار الدخيلة، ج 3، ص 318 .

33. اقبال الاعمال، سيد ابن طاووس، ج 3، ص 67 .

34. پيام عاشورا، عباس عزيزي، ص 28، از زبان امام صادق(ع) و بدون مأخذ و مستند نيز، ر.ک: فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، ص 371.

35. الأمالي، شيخ صدوق، ص 177. افزون بر شيخ صدوق، ديگر دانشوران شيعي نيز اين حديث را نقل کرده اند. ر.ک: مثير الأحزان، ابن نماي حلّي، ص 23؛ الملهوف علي قتلي الطفوف، سيد ابن طاووس، ص99 .

36. الأمالي، شيخ صدوق، ص 547.

37. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلّي، ص356.

38. به اين ترتيب و لابد: کلّ قتل شهادة و کلّ امامٍ حسين!

 

مجله علوم حديث،  زمستان 1381، شماره 26
صص 120 تا 139

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *