با گذشت حدود نيم قرن از زمان رحلت خاتمِ رسولانِ الهى, به دليل استيلاى ظالمانه شجره خبيثه بنى اميه, ابرهاى تيره و تار تحريف, آسمان حقيقت را فرا گرفت. شرايط آن چنان آشفته و دگرگون گرديد که نشانه مسلمانى مخالفت با مظهر اسلام و جانشين راستين پيامبر(ص) به شمار مى آمد. مشتاقانِ خاندان عصمت و طهارت(ع) و شيفتگان حقايق ناب و ارزش هاى اصيل, در محاق اختناقى شديد, رنجى جانکاه و شديدترين مجازات ها, روزگار نگران کننده و ناگوارى را سپرى مى نمودند.
در آن يلداى بيداد و اموى, عده اى از خواص با چاپلوسى به نفع نظام حاکم, به جعل احاديث و مدح ستمگران روى آوردند و تمجيد و ستايش دشمنان خاندان وحى را همچون مبانى آموزشى و تربيتى, در مکتب خانه ها به کودکان و نوجوانان مى آموختند و آنان را براى مقابله با اسوه هاى پرهيزگارى و پارسايى پرورش مى دادند. فضايِ آلوده و آشفته جهان اسلام, چون توفانى مهيب هرگونه آرامش و امنيت را از حاميان راستين حقيقت گرفته بود. فرهنگ والا و پوياى اسلام که منشأ تحرک, سازندگى و تحول بود, به صورت قوانينى خشک و بى مغز و آميخته به جمود و خمود, تبليغ و ترويج مى گرديد و مجال هرگونه تفکر, تعقل و بحث هاى زاينده و رشددهنده از فرزانگان, صاحبان خرد و اهل معرفت گرفته مى شد و به موازات اين ميرايى و خاموشى چراغ انديشه و رو به افول رفتن ستارگان فروزان, آداب و رسوم زمان جاهليت, خرافات و تعصب هاى قومى و قبيله اى همچون قارچ هاى مسموم در حال احيا بود.
با شهادت امام حسن مجتبى(ع) و فرارسيدن دوران امامت سومين اختر فروزان آسمان ولايت, اين آشفتگى ها رو به فزونى گذاشت. قدرت حاکم, به منظور تثبيت پايه هاى عنکبوتى و پوشالى خود, در صدد ايجاد بدعت و انحراف از موازين قرآنى و روايى و سنت هاى مسلّم دينى و اعتقادى برآمد و اوضاع به گونه اى گرديد که فروغ معنويت که رسول خدا(ص) براى برپا داشتن آن مرارت هاى زيادى را تحمل کرده بود, رو به خاموشى نهاد. اوضاع آن چنان نگران کننده شد که حضرت امام حسين(ع) در مدت ده سال از دوران امامت خود که با حکمرانى تبهکارى چون معاويه مصادف شد, شرايط را براى ايجاد يک جنبش و قيام در مقابل توفان استبداد و تباهى مناسب نديد و چنين حرکتى را به صلاح اجتماع اسلامى ندانست.
با روى کار آمدن جنايتکارى چون يزيد و آشکار شدن فساد و ابتذال و علنى گشتن آلودگى هاى غيرقابل اغماض, تعليمات و فرهنگ اسلامى در مخاطره اى جدى قرار گرفت. از اين جهت موضع امام در مقابل چنين شرايطى, که استمرار آن محور ديانت و معنويت را به دنبال داشت, برپا کردن مشعل عاشورا بود تا در آن تاريکى دهشت زا, روشنى بيافريند و نيز از لهيب آن آذرخش, کاخ استبداد بسوزد. به همين دليل حضرت رسول اکرم(ص) در روايتى امام حسين(ع) را چراغ هدايت و کشتى نجات معرفى کرده اند. اِنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة (عيون اخبار الرضا, ج1, ص60) امام حسين(ع) نيز در اين خصوص فرموده اند: اَلا تَرون اَنّ الحق لايُعمل به و انّ الباطل لايتناهى عنه. ليرغب المؤمن فى لقاء الله حقاً فانى لا ارى الموت الا السعاده ولا الحيوة مع الظالمين الا بَرَما1:
(آيا مشاهده نمى کنيد که به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگيرى به عمل نمى آيد. در اين صورت به طور مسلم انسان با ايمانِ جوينده حق, بايد طالب ديدار خدا و لقاى حق باشد. من مرگ را جز سعادت نمى بينم و زندگى با ستمگران را جز ملالت و کسالت نمى نگرم.)
از اين جهت آن خورشيد فروزان با حماسه اى پرشکوه و سرنوشت ساز جامعه اسلامى را متوجه اسلام واقعى نمود و به اتفاق اهل بيت, ياران و اصحاب فداکارش, به داد اسلام رسيد و مکتب حيات بخش اسلام را احيا کرد و چشمه ناب حقيقت را از غبارى که گرفته بود, رهايى بخشيد و در واقع خداوند مکتب وحى را از طريق قيام عاشورا حفظ کرد و تعبير قرآنى انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون2 (ما قرآن را فرو فرستاديم و به تحقيق حافظ آن هستيم) درباره اش مصداق پيدا کرد:
مصطفى را وعده داد الطاف حق
گر بميرى تو, نميرد اين سبق
امام خمينى(ره) خاطرنشان نموده اند:
(…امام حسين(ع) نجات داد اسلام را, ما براى يک آدمى که نجات داده اسلام را و رفته کشته شده, هر روز بايد گريه کنيم, ما هر روز بايد منبر برويم براى حفظ اين مکتب. محرم و صفر است که اسلام را نگه داشته است. فداکارى سيدالشهدا(ع) است که اسلام را براى ما زنده نگه داشته است…)3
بر اين اساس نهضت مقدس کربلا, فرازى درخشان و باشکوه در تاريخ اسلام است و چون خورشيد پر فروغ در حال پرتوافشانى است و هرچه از آن مى گذرد انوارش افزون تر و گسترده تر مى شود; حماسه اى که مبدأ و منشأ و الهام بخش قيام هاى گوناگونى در تاريخ اسلام گرديد و نهضت هاى سلحشوران علوى را در ستيز با ستمگران تقويت نمود.
آن امام بزرگوار با فرياد (مرگ با شرافت بهتر از زندگى ننگين است و اگر دين نداريد, لااقل آزاده باشيد)4 انسان هاى غافل را از خواب گران بيدار نمود.
پديدآورنده قيام کربلا در اين ماجراى جاويدان, حقيقت ايمان و واقعيت بندگى را به نمايش گذاشت و در تمامى لحظات اين قيام مقدس, به ارزش هاى معنوى در عرصه انديشه و عمل نظر داشت و نهايت اخلاص را از خويشتن بروز داد و کوشيد تا از سيرت جدش پيروى کند و سنت با برکت امر به معروف و نهى از منکر را احيا نمايد:
اُريد اَن آمر بالمعروف وانهى عن المنکر اسير بسيرة جدّى و ابى على بن ابى طالب.5 و در سخنى جاويدان, حضرت امام حسين(ع) فرمود: اللهم انّى احبّ المعروف واُنکر المنکر.6 به همين دليل در زيارت عاشورا مى خوانيم: اشهد انک قد اقمت الصلوة و اتيت الزکوة وامرت بالمعروف ونهيت عن المنکر…
مناجات آن حضرت نيز چنين است:
(اى پروردگار بزرگ, همه مردم را جملگى در راه دوستى تو ـ کسب رضايت تو ـ رها کردم و خانواده ام را براى ديدارت آوردم. اگر مرا در راه وصالت قطعه قطعه کنى, قلبم به غير تو تمايلى پيدا نخواهد کرد.)7
حادثه عاشورا بدان جهت که خود حق است و در جهت حفظ ارزش هاى الهى و زنده نمودن مکتب اسلام صورت گرفته است در اوج قله ايثار و با صلابت و خروشان همچنان باقى مانده و مى ماند. از اين جهت با ارج نهادن به حماسه سازان عاشورا و بزرگداشت اين قيام شکوهمند انسان ها, با فضايل و کمالات انس يافته و در مکتب حسينى خوب زيستن و نيکو زندگى کردن, روى آوردن به معروف و اعراض از منکرات را فرامى گيرند و فرهنگ فضايل و مکارم در جامعه به صورت سنتى حسنه رواج مى يابد. از سويى امام حسين(ع) با آن شايستگى هاى ذاتى و نسبى, شعله هاى محبت را در قلوب مؤمنين برمى افروزد و اين نکته در واقع تداعى کننده فرمايش رسول اکرم(ص) است که فرموده اند:
انّ لقتل الحسين حرارة فى قلوب المومنين لاتبرد ابداً8 (کشته شدن امام حسين(ع) در دل هاى اهل ايمان حرارتى ايجاد کرد که هيچگاه به سردى نمى گرايد).
سوگوارى در سيره اهل بيت(ع)
سيره ائمه هدى(ع) در برپا نمودن مجلس سوگوارى براى سالار شهيدان, حضرت امام حسين(ع), و تشويق و تحريض شيعيان در احياى اين برنامه, بدان جهت است که واقعه کربلا روشنى بخش جان انسان هاى طالب فضايل باشد و گريستن براى امامى که در مقابل باطل مقاومت کرد و از ارزش ها صيانت نمود, فرياد قلب و مبارزه عاطفى با ستمگران در هميشه تاريخ است. امام سجاد(ع) در فرصت هاى مقتضى و به صور گوناگون خاطره عاشورا را در اذهان مردم زنده نگاه مى داشت و گريه هاى طولانى آن امام همام بود که خون ها را به جوش مى آورد و سرها را پرشور مى نمود و اين موضوع موجب گرديد تا مشعل حماسه جاويد کربلا هيچگاه خاموش نشود.
نخستين کسى که وقايع عاشورا را بيان مى نمود و با اين گزارش سوزناک دل سنگ را مى گداخت, امام چهارم و پس از او حضرت زينب کبرى(س) بود. رواياتى که از حضرت امام سجاد(ع) در اين خصوص در مآخذ روايى ضبط گرديده, همه از منابع معتبر و موثق مى باشد و هر آنچه آن فروغ امامت درباره حوادث نينوا مى فرمود, از شهودات خودش بود نه از شنيده ها و منقولات ديگران.
تشکيل مجلس عزادارى براى شهيدان کربلا, از همان زمانى که اين رويداد اسفناک به وقوع پيوست با دستور اهل بيت(ع) آغاز گرديد و به تدريج با تأثيرپذيرى از سنت هاى بومى و مقتضيات زمان در سير تاريخ تا امروز استمرار يافت و در شکل هاى گوناگون حضور خود را نشان داد. مشهور است که چون اهل بيت امام حسين(ع) از شام به مدينه بازگشتند, در حوالى اين شهر مدتى کوتاه اقامت نمودند, ساکنين مدينه با هيجان و التهاب خاصى به استقبال آن عزيزان شهرشان رفتند. امام سجاد(ع) بشير بن جَذْلَمْ را در ميان مستقبلين مشاهده نمود و او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اى بشير پدرت شاعر بود, آيا تو هم از اين توانايى بهره اى دارى؟ او پاسخ داد: آرى خود نيز شاعرم. حضرت فرمودند: در حالى که ابياتى را مى سرايى جلوتر از ما به مدينه برو و خبر ورود اهل بيت(ع) و مصيبت جانگداز کربلا را به مردم شهر جدّم نبى اکرم(ص) اعلان کن. بشير فرمايش امام را اجابت کرد و اشعارى سرود و با گريه و صداى بلند به حالت نوحه و ندبه براى مردم مدينه خواند که دو بيت از آن چنين است:
يا اهل يثرب لايُقام لکم بها
قُتل الحسين فادمُعى مدْراراً
الجسم منه بکربلا مفرّج
والرّاس منه على القناة بدار9
يعنى: اى اهل مدينه ديگر در اين شهر نمانيد; چون آقايتان حسين بن على(ع) را کشتند. پس سرشک از ديدگاه خود فرو ريزيد. اگر خبرى از بدنش مى خواهيد بدانيد که بدنش در زمين کربلا آغشته به خون گرديد و سر مطهرش را بر روى نيزه گردانيدند.
بنابراين نخستين مرثيه سرايى بر مصايب کربلا, مربوط به سال 61هجرى بوده است.
در برخى منابع آمده است: وقتى حضرت زينب کبرى(س) بر بالين بدن برادرش حضرت امام حسين(ع) آمد, جملاتى بر زبان جارى نمود که حالت مرثيه داشت و با شنيدن آن, دوست و دشمن گريست و در واقع در همان صحراى کربلا, نوعى ماتم سرايى صورت گرفت که زينب کبرى(س) آن را ترتيب داد. او با گفتن عبارت (بأبى المهموم حتى قضى بابى العطشان حتى مضى) آن چنان دلسوز ناليد که فأبکت والله کلّ عدواً وصديق.10 با اين وصف اولين مجلس عزاى امام حسين(ع) را آن هم بر بالين بدن بى سر آن حضرت خواهرش زينب کبرى(س) پديد آورد.
شيخ مفيد در کتاب امالى خود به اسنادى از ابراهيم بن داحه ذکر نموده که نخستين شعرى که در رثاى حسين بن على(ع) سروده شد, مرثيه عقية بن عمرو سهمى است که در بيتى از آن سروده است:
مرت على قبر الحسين بکربلا
ففاض عليه من دموعى غذيرها11
(وقتى بر مرقد امام حسين در کربلا عبور کردم,
اشک فراوانى از ديدگانم جارى گشت.)
ابومخنف اَزْدى (83 ـ 148ق) صاحب مقتل معروف که اصل آن مفقود گرديده و برخى گزارش هايش از کربلا در منابعى چون تاريخ طبرى درج گرديده است, از مورخان و اصحاب امام صادق(ع) مى باشد. وى موفق گرديد يک جلد کتاب درباره حادثه کربلا بنويسد.
ابوالفرج اصفهانى در کتاب الاغانى نوشته است: روزى سيد حميرى (متوفى به سال 179ق) به محضر امام صادق(ع) مشرف گرديد. حضرت با مشاهده وى به زنان اهل منزل دستور دادند پشت پرده نشسته و آن وقت از سيد مذکور خواستند شعرى در رثاى امام حسين(ع) بگويد. او امر امام را تحقق بخشيد و اشعارى سوزناک سرود که ترجمه بخشى از آنها چنين است:
(…بر مزار حسين(ع) بگذر و خطاب به استخوان هاى مطهرش بگو: اى ابرهاى پر باران, سيراب شويد. هرگاه بر آرامگاه او گذر کنى لحظه اى درنگ نما و آنگاه از چشمان پاک خود بر اين انسان پاک باخته اشک بريز.)
سيد حميرى خود مى گويد با شنيدن اين اشعار مشاهده کردم که چون ابر بهارى اشک از ديدگان امام بر گونه هاى مبارکشان فرو مى ريخت و صداى ضجّه زنان از اندرون به گوش مى رسيد تا آن که امام فرمودند کافى است. امام صادق(ع) به عبدالله بن حماد بصرى فرمود:
(به من خبر رسيده که در نيمه ماه شعبان گروهى از ساکنين نواحى کوفه و مردمى از ديگر نقاط بر سر مزار امام حسين(ع) در کربلا مى آيند و نيز زنانى براى آن حضرت نوحه گرى مى کنند, عده اى قرآن مى خوانند و گروهى ديگر حوادث کربلا را بيان مى کنند و دسته اى نوحه گرى کرده و پاره اى افراد مرثيه مى خوانند. عبدالله عرض کرد: فدايت شوم. آرى من نيز بخشى از آنچه فرموده ايد ديده ام. امام فرمود: (سپاس خداوندى را که در ميان مردم گروهى را قرار داد که به نزد ما مى آيند و برايمان مرثيه مى خوانند و دشمنان ما را کسانى قرار داد که بر آنان گروهى از خويشاوندان ما يا غير آنها, خرده مى گيرند.)12 همچنين از ششمين فروغ امامت نقل شده که آن حضرت فرموده اند: وَمَن بَکى اَو ابکى واحداً فله الجنه ومن تباکى فله الجنه.13 يعنى: کسى که گريه کند يا بگرياند يا خود را گريان بنماياند, جزايش بهشت است.
حضرت امام رضا(ع) نيز فرموده اند:
(هرکس مصيبت ما را يادآور شود و گريه کند بر آنچه بر ما گذشته است, در روز قيامت با ما و در درجه ما خواهد بود و هر که مصيبت ما به او تذکر داده شود و گريه کند و ديگرى را به گريه وادار نمايد, روزى که ديده ها گريان است, چشمانش اشکبار نخواهد بود و هر که در مجلسى که امر ما احيا مى شود, بنشيند, روزى که قلب ها مرده است قلب او نمى ميرد و زنده دل خواهد بود.)14
راز اين تأکيدها و توصيه ها در برپايى مراسم سوگ و ماتم براى شهيدان کربلا در آن است که مردم در چنين مجالسى با فداکاران نينوا پيوندى عاطفى برقرار مى نمايند که اين ارتباط مى تواند موجب جذب معنويات از اسوه هاى عاشورا گردد. همچنين تشکيل چنين اجتماعاتى جان هاى تشنه حقيقت را سيراب مى نمايد, افراد فرو رفته در انواع غفلت ها را هوشيار مى نمايد و باعث رويش و سرسبزى بوستان فضيلت مى گردد. در مجالس عزادارى اهتمام بر آن است که مردم به ريسمان الهى چنگ زنند و اتحاد خويش را براى محو آثار شرک, ستم و نفاق افزون نموده و اجر رسالت را با دوستى دودمان پيغمبر از اين طريق به خاتم رسولان بپردازند. هم احساس گرديدن با حماسه حسينى و خود را نزديک نمودن به تنديس هاى ايثار ضمن پالايش جان ها و روان ها, اصلاح جامعه را نيز پديد مى آورد و سوگوارى اگر اين مزايا و محسنات را دربر نداشته باشد, از اهداف اصلى خود فاصله گرفته و در مسير ديگرى که با مقاصد کربلاييان مغايرت دارد, قرار گرفته است.
ماتم دارى در مقياسى وسيع
ابوريحان بيرونى يادآور مى شود ملت اسلام همواره عاشورا را بزرگ مى دانستند و اين روز برايشان خجسته بود تا آن که قتل امام حسين(ع) در اين زمان روى داد و از اين تاريخ مسلمانان, عاشورا را روزى شوم و منفور دانستند, ولى بنى اميه در اين روز لباس نو بر تن کردند, زيب و زيور نمودند و آن را عيد گرفتند. شيعيان در روز عاشورا از راه تأسف و ماتم سرايى نسبت به شهادت سيد شهيدان در شهرهاى اسلامى گريه و نوحه سرايى مى کنند و تربت مسعود حسينى را در کربلا, در اين روز, زيارت مى نمايند.15 اين گزارش از رسمى شدن مراسم سوگوارى در مناطق شيعه نشين, حکايت دارد. اما به گفته برخى مورخان, آل بويه نخستين کسانى بودند که دامنه سوگوارى بر شهيدان کربلا را گسترش دادند و مجالس عزا براى امام حسين(ع) و يارانش را که به صورت خصوصى در خانه ها و احياناً در محافلى غير علنى برگزار مى گرديد, به سوگوارى در بازارها و معابر عمومى به طور آشکار و همراه با جوش و خروش مبدل ساختند.
موافق نوشته ذهبى و برخى تاريخ نگاران ديگر, در سال 352ق احمد معزالدوله ديلمى, عزادارى رسمى عاشورا را در بغداد متداول ساخت. وى امر نمود در دهه اول ماه محرم بايد مردم تمامى بازارها و محل کسب و کار را بسته, لباس عزا بپوشند و به تعزيه سيدالشهدا بپردازند.16 بعد از آن در سال هاى ديگر تا هنگام انقراض دولت ديالمه شيعيان در دهه اول محرم الحرام در شهرهاى شيعه نشين يا مناطقى که اکثريت با شيعيان بود رسم سوگوارى به جاى مى آوردند و در بغداد اين سنت تا اوايل حکمرانى سلجوقيان برقرار بود. حاج شيخ عباس قمى ضمن اشاره به اين نکته مى افزايد: علماى اهل سنت با چنين فرمانى مخالفت کردند, ولى چنين تخلفى مؤثر واقع نگرديد و معزالدوله ديلمى در عملى ساختن منظور خود مبنى بر رسمى ساختن مراسم عاشورا, پيروز گرديد.17 ادوارد براون در تاريخ ادبيات خود به نقل از تاريخ ابن کثير شامى اين نکته را مورد تأييد قرار داده و اضافه مى کند: احمد بن ابوالفتح در کتاب احسن القصص نوشته که عزادارى در سال 963م. در بغداد توسط معزالدوله بويه اجرا شده است. مقريزى هم در کتاب الخطط خود مى نويسد: در سال 363ق المعزالدين لله فاطمى, از حکمرانان فاطميان در مصر, سوگوارى روز عاشورا را در قلمرو دولت خويش که مصر و سودان و توابع آن ها بود, مرسوم ساخت.
صاحب بن عباد وزير دانشمند و مرثيه سراى آل بويه که اشتياق ويژه اى در تبليغ و ترويج سوگوارى براى امام حسين(ع) داشت, چکامه هايى چند در منقبت آن امام تصنيف کرد که در ايام عزادارى عاشورا جهت تشويق سوگواران خوانده مى شد. در يکى از اين مرثيه ها آمده است:
خون دوستان محمد(ص) جارى است. اشک هايمان آکنده از درد است. لعن و ننگ بر دشمنان گذشته و آينده باد. سينه بسوزانيد از آنچه که بر کودکان کربلا گذشته است. فرشتگان آسمان بر شهادت شهيدان کربلا شيون کردند. پس تو بايد چندى سرشک را از ديدگان خويش جارى نمايى, زيرا پس از واقعه عاشورا, خنده و شادى حرام است.18
بنا به نوشته ابوبکر خوارزمى, در مقتل خود, صاحب بن عباد در عموميت بخشيدن تعزيه و مرثيه سرايى تلاش زيادى نمود و ارزش سوگوارى براى امام حسين(ع) را فزونى بخشيد. ابن عميد از بزرگان و نامداران قرن چهارم هجرى قمرى, وزير رکن الدوله ديلمى, نيز در ترويج و اقامه عزاى حسين نقش فعال و تأثيرگذارى را بر عهده داشت. در برخى منابع آمده است که ديليميان شيعه مذهب, مظالم بنى اميه و حوادث جانگداز کربلا را به صورت شبيه خوانى مجسّم مى نمودند, اما اين نمايش ها صامت بود و افراد نمايش با لباس مناسب سوار و پياده در صحنه حضور مى يافتند.19
اقتباس و الهام از کتاب روضةالشهدا
يکى از منابعى که به مضامين نوحه ها و مرثيه ها راه يافت و مأخذى مهم براى تنظيم اشعار شبيه نامه هاى عاشورا تلقى گرديد, کتاب روضةالشهدا تأليف کمال الدين حسين بن على واعظ کاشفى (متوفى به سال 910ق) مى باشد. وى اين کتاب را به دستور سيد مرشدالدين عبدالله معروف به سيد ميرزا داماد سلطان حسين پايقرا تأليف نمود. کتاب مورد اشاره شامل يک پيشگفتار و ده باب است که هر باب اختصاص به حالات يکى از انبيا و اوليا و يا افرادى از خاندان عصمت و طهارت اختصاص دارد. باب هفتم تا دهم اين کتاب به حوادث و وقايع کربلا اختصاص يافته است. مرحوم خوانسارى در کتاب روضات الجنات در معرفى اين اثر مى نويسد: (…روضةالشهدا نخستين کتابى است در مقاتل که به فارسى تصنيف شده. ذاکرين مصائب اهل بيت(ع) آن کتاب را تلقى به قبول نموده و در رؤس منابر آن را قرائت مى کردند)20 در واقع چون افرادى بر سر منابر از روى اين کتاب براى مردم مطالبى را در سوگ اهل بيت(ع) مى خوانده اند از آن زمان سنت روضه خوانى ـ خواندن کتاب روضةالشهدا ـ مرسوم و متداول گرديد. سعيد نفيسى مى نويسد: (…ملا حسين کاشفى يکى از معروف ترين دانشمندان قرن نهم و مؤلفان زبان فارسى است. کاشفى در شعر کاشفى تخلص مى کرده است… روضةالشهدا که معروف ترين کتاب فارسى در واقعه کربلاست و چون مدت هاى مديد آن را بر سر منبر مى خواندند, اصطلاح روضه خوانى از نام همين کتاب آمده [است]…)21 اين کتاب بعدها به عنوان مهم ترين ماخذ مورد مراجعه تعزيه نويسان قرار گرفت و بخش عمده اى از نسخه هاى تعزيه, تأثير پذيرفته از مندرجات آن است و در مواقعى عين مطالب منثور آن توسط شاعران به صورت نظم درآمده و در تعزيه از آنها استفاده شده است. روى آوردن به اين اثر در اشعار رثايى و سوگوارى هاى نمايشى محتوا و مضامين آنها را مورد تأمل و خدشه قرار داد, چرا که مطالب روضةالشهدا وقتى به منابع موثق روايى و مقاتل معتبر عرضه مى گردد, کاملاً رنگ مى بازد و متأسفانه اخبار و قصه هاى جعلى و غير واقعى به آن راه يافته و اين نوشتار را از اعتبار انداخته است. محدث نورى نخستين کسى است که تحريفات اين کتاب را مورد انتقاد قرار داد و خاطرنشان ساخت دروغ هاى راه يافته بدان همچون داستان زعفر جنّى و عروسى قاسم و… اولين بار در کتاب اين نويسنده آمده است.22
منابع و مدارک تاريخى مشخص نکرده اند که مسلک ملاحسين کاشفى چه بوده است. اما از برخى قرائن برمى آيد که ملاحسين مذهب شافعى داشته است, زيرا چون از امام حسين(ع) نام مى برد و مى گويد: اميرالمؤمنين و اين رسم متداول در بين سنى هاست و شيعيان تنها به حضرت على(ع) اميرالمؤمنين مى گويند. نکته ديگر اين که نامبرده تفسير مواهب عليه را با گرايش به مذهب تسنّن تأليف نمود. استاد شهيد مرتضى مطهرى درباره اين مؤلف و کتابش اين گونه اظهارنظر کرده است: (…تاريخش را که مى خوانيم معلوم نيست شيعه بوده يا سنّى و اساساً مرد بوقلمون صفتى بوده است, بين شيعه که مى رفته خودش را شيعه صد در صد و مسلّم معرفى مى کرد و بين سنّى ها که مى رفته خودش را حنفى نشان مى داده است… وقتى که اين کتاب [روضةالشهدا] را خواندم ديدم حتى اسم ها جعلى است… از وقتى که اين کتاب به دست مردم افتاد کسى تاريخ واقعى امام حسين(ع) را مطالعه نکرد…)23
مولانا محمد بن سليمان فضولى (متوفى962ق), شاعرى که به زبان هاى ترکى, عربى و فارسى مسلط بود, روضةالشهدا را با همان سبک و سياق و افزودن تعليقاتى بر آن به زبان ترکى درآورد که به (حديقة السعداء) معروف است.
ملا آقاى دربندى تمام مطالب روضةالشهدا را به انضمام مطالبى ديگر تدوين کرد و کتابى به زبان عربى با نام (اسرار الشهادة) نگاشت. شهيد مطهرى مطالب اين اثر را مخدوش و جعلى مى داند و مى گويد: (واقعاً مطالب اين کتاب انسان را وادار مى کند که به [حال] اسلام بگريد…)24 به اعتقاد شهيد مطهرى پديدآورنده اين اثر انسانى خوبى بوده و نسبت به امام حسين(ع) اخلاص داشته و هر وقت نام آن امام شهيد را مى شنيده اشکش جارى مى گرديد. اما به کتابش کذب و تحريف راه يافته است. حتى مرحوم محدث نورى در کتاب لؤلؤ و مرجان ضمن انتقاد از مضامين (اسرارالشهاده) مؤلفش را مورد تأييد قرار داده است. استاد شهيد مرتضى مطهرى يادآور مى شود: (با اين که [مرحوم دربندى] مرد عالمى است ولى اسرارالشهادة را نوشته که به کلى حادثه کربلا را تحريف کرده است. کتابش مملو از دروغ است…)25
عزادارى در عصر صفويه
با روى کار آمدن دولت صفويه و رسمى گرديدن مذهب تشيع توسط حکمرانان اين سلسله, برگزارى هرچه باشکوه تر مراسم عزادارى در اشکال روضه خوانى, نوحه خوانى, واقعه خوانى, مرثيه سرايى و سينه زنى در قالب اجتماعات وسيع شکل فراگيرى به خود گرفت. اروپاييان که در قالب فرستادگان سياسى, نظامى, بازرگان, مبلّغ مذهبى, در اين دوران به دربار ايران آمده اند, در سفرنامه ها و گزارش هاى خود به چنين اجتماعاتى اشاره دارند. اما گرچه در پاره اى از اين يادداشت ها به صحنه هاى نمايش گونه سوگوارى ها توجه شده و از اشخاصى سخن گفته اند که با لباس هاى رنگارنگ مشغول عزادارى بوده اند و نبردهاى ساختگى توسط صدها تن عزادار صورت مى گرفته است, ولى با کاوشى در اين منابع, ردپايى از مراسم تعزيه خوانى, به شکل تکامل يافته در اعصار بعد, در زمان صفويه مشاهده نمى شود. آنتونيودى گووآر (Antoniode Gourea) کشيش اسپانيايى که از طرف فيليپ پادشاه اسپانيا در عهد حکومت شاه عباس اول, چندين بار به دربار ايران مسافرت نموده, در سال 1011ق از مشاهدات خود در شيراز چنين گزارش ارائه داده است: (… در پيشاپيش دسته هاى عزادار شترانى ديده مى شد که بر پشت هر يک پارچه اى سبزرنگ افکنده, زنان و کودکان را بر آنها سوار کرده بودند, سر و روى زنان و کودکان گويى توسط نيزه زخمى شده بود و تظاهر به گريه مى کردند…)26
پيتر دلاواله مبلّغ مسيحى و سياح ايتاليايى در محرم سال 1026ق از طريق قصرشيرين به اصفهان آمد و با مشاهده عزادارى در اين شهر به نگارش آنچه ديده بود پرداخت و نوشت:
(…از تمام اطراف و محلات اصفهان دسته هاى بزرگى به راه افتادند. بر روى اسبان آنان سلاح هاى مختلف و عمامه هاى متعدد قرار دارد و به علاوه چندين شتر نيز همراه دسته ها هستند که بر روى آنها جعبه هايى حمل مى شود که درون هريک سه چهار بچه به علامت بچه هاى اسير حسين شهيد(ع) قرار دارند…)27
توماس هربرت سياح انگليسى که در عصر شاه عباس اول به ايران آمد, با وجود آن که مطالب دقيقى را در سفرنامه اش مطرح کرده, صحنه هاى عزادارى را از روى سرگرمى مشاهده نموده و نتوانسته است تصوير درستى از اين مراسم بر روى کاغذ بياورد.
آدام اولئاريوس (Adam Olearius) که در ايام محرم سال 1047ق در عصر شاه صفى در اردبيل به سر مى برده است, نسبت به ديگر سياحان اروپايى اين دوره, گزارش نسبتاً دقيقى از مراسم سوگوارى در ايام عاشوراى شهر اردبيل دارد:
(… روى بعضى از شترها و اسب ها کودکان و پسربچه ها را به عنوان بازماندگان شهيدان کربلا نشانده بودند و به زين و روپوش نيلگون اين اسب ها و شترها تيرهايى فرو رفته بود که به منزله تيرهايى بود که کفار و دشمنان حسين(ع) به طرف آنها پرتاب کرده بودند. روى بعضى از اسب ها و شترها هم تير و کمان و شمشير و کلاه خود و زره و ساير سلاح هاى قديمى را به عنوان سلاح باقى مانده از شهدا حمل مى کردند.)28
سر ژان شاردن که در اين عصر به ايران مسافرت کرده و گزارش سفرنامه اش به فارسى ترجمه شده, در جلد چهارم اين مجموعه اشاراتى به عزادارى عصر صفوى دارد:
(…در جلو هر دسته بيست علم, بيرق, هلالى, پنجه هاى فلزى مزين به نقوش رمزى کنده کارى شده از [حضرت] محمد[ص] و [حضرت] على[ع] سوار بر دسته هاى نيزه مانند حرکت مى کردند. اين وسايل براى مسلمانان نمادى مقدس بود از غزوات صدر اسلام…)
پتروس ديک, سياح اروپايى که در عهد شاه صفى به ايران آمده, به اجراى تعزيه اى با عنوان آب فرات اشاره مى کند, ولى گزارشى از چگونگى اجراى اين نمايش نياورده است به نظر مى رسد او شاهد برگزارى مراسم واقعه خوانى و گفتگوهاى حزن انگيز مرثيه سرايان بوده و اين حالت را به عنوان يک نمايش تعزيه تلقى کرده است. چون سياحان ديگر از تعزيه خوانى در هنگام حکومت شاه صفى گزارش ارائه نداده اند.
ژان باتيست تاورنيه, جهانگرد فرانسوى که بين سال هاى 1049 تا 1101ق به مدت 6بار به ايران مسافرت نموده, در بخش هفتم از کتاب چهارم خود به برخى سوگوارى هاى نمايش گونه و عمليات شبيه سازى اشاره مى کند:
(… هر دسته [عزادار] يک عمارى داشت, در بعضى از آن عمارى ها طفلى شبيه نعش خوابيده بود و آنهايى که دور عمارى را احاطه کرده بودند گريه و زارى مى کردند. آنها که به عدد کثيرى براى تماشا در ميدان ايستاده بودند, از ديدن اين اطفال يک مرتبه به اجماع فريادکنان گريه مى کردند و عقيده ايشان اين است که به واسطه اين گريه ها همه گناهانشان آمرزيده مى شود… )29
آخرين گزارش مهم از مراسم عزادارى در عهد صفوى به قلم جهانگردى است به نام کورنى يل لابرون که در سال 1704م گواه شکوه رو به افزايش اين مراسم در عصر صفوى است. وى از عزادارانى سخن مى گويد که از طريق حرکات نمايش صامت صحنه هاى حزن انگيز کربلا را به تصوير مى کشيده اند و برخى از آنان براى نشان دادن چگونگى و شدت ضربات و جراحات وارده پيکرهاى خود را به رنگ سرخ و سياه مى کردند.30
با بررسى گزارش هاى نگارش يافته توسط سياحانى که در دوران صفويه به ايران آمده اند, ما شاهد رشد تقريبى سالانه و شکوه و جلال مراسم عزادارى براى شهيدان کربلا در اين دوران مى باشيم. همچنين اين نوشته ها بيانگر آن هستند که دسته هاى عزادار در سير تقويمى دوران اقتدار صفويان متنوع تر شده و با اشکال نمايشى مى کوشيده اند وقايع عاشورا را در اذهان زنده نگاه دارند. گرچه تمامى اين مراسم سير تکامل سوگوارى را در شکل و محتوا مورد تأييد قرار مى دهند, ولى نمى توان از اين آداب و رسوم به عنوان نمايش تعزيه سخن گفت و تنها بايد خاطرنشان ساخت که زمينه هاى اجراى تعزيه از طريق صحنه هاى نمايش مورد اشاره فراهم گرديده است. در اين عزادارى ها به قول (لابرون) جاى متن و اشعار سوزناک کاملاً خالى بوده است; همان که در تعزيه رکن اصلى و اساسى را به وجود مى آورد.
نشانه هايى از مقدمات شبيه خوانى
آيةاللّه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى عقيده دارد اصل تمثيل و شبيه خوانى در زمان صفويه مرسوم شده است.31 مرحوم حسن مشحون در مقدمه کتاب خود, موسيقى مذهبى (ج1, موسيقى تعزيه) مى گويد: اولين کسى که تأسيس اساس شبيه و تشبيه واقعه کربلا را نمود, محمدباقر مجلسى (متوفى 1111ق) بود. رضا خاکى از پژوهندگان تئاتر مذهبى, متن هاى شناخته شده تعزيه را به حدود اوايل قرن يازدهم هجرى برمى گرداند.32 اما ادوارد براون مى نويسد: نمايش صحنه ها و مجالس هيجان انگيزى که به تعزيه خوانى موسوم است در اوايل دوره صفويه معمول نبوده و در ازمنه بعد مرسوم شده است. چنانکه يکى از مورخين اروپايى که در زمان سلطنت شاه صفى در اردبيل به سر مى برده است, شرح مبسوطى از مشهودات خود داده و ترتيب عزادارى, شيون و نوحه گرى عاشورا يا روز قتل را ذکر نموده است, ولى هيچ اشاره اى به نمايش و تعزيه نمى کند.33
مايل بکتاش در مقاله (تعزيه و فلسفه آن) مى نويسد: (تصوير نمايش واقعه عاشورا از رسم نوحه خوانى هاى سوگواران توام با وصف آشکار واقعه, به زبان اول شخص و نيز از نخستين مقتل خوانى ها پديد آمد. اين وضع از اواخر دوره صفويه آغاز و با طى دوره زنديه تا اوايل عهد قاجار… ادامه داشت…)34
دکتر محمدجعفر محجوب که در باب تعزيه پژوهش هايى انجام داده است, در مقاله تأثير تئاتر اروپايى و نفوذ روش هاى نمايش آن در تعزيه مى نويسد:
(براى اثبات اين که تعزيه در دوره صفويه وجود داشته, هيچ مدرک مستندى در دست نداريم, در عوض دلايل قوى براى رد وجود آن در آن دوره داريم…)
وى در ادامه اين مقاله مى افزايد:
(از يک سو مى بينيم که تا سده هفدهم ميلادى, تعزيه, يعنى بازنمايى نمايش وقايع کربلا, در ايران وجود نداشت, در حالى که از ديگرسو به استناد مدارک در دسترس مشهور است که يک اروپايى صحنه هاى نمايشى از واقعه کربلا را در خلال سال 1780م به چشم ديد.35 بنابراين چنين دگرگونى بزرگى که در آن مجالس سوگوارى و دسته هاى سينه زن به صورت نمايش تئاترى درآمدند, بايد در سده هيجدهم ميلادى رخ نموده باشد.36 اما نامبرده در جاى ديگر نظر خويش را به صورت ذيل ارائه مى دهد:
(تعزيه به احتمال قوى به صورت هيأت فعلى خويش در پايان عصر صفوى پديد آمد و از همه سنت هاى کهن نقالى و روضه خوانى و فضايل و مناقب خوانى و موسيقى مدد گرفت و تشکيلاتى محکم براى خود ترتيب داد و کارگردانان ورزيده, اداره آن را در دست گرفتند.37
دکتر عنايت الله شهيدى ـ از پژوهندگان شبيه خوانى ـ در مقاله (دگرگونى و تحول در ادبيات و موسيقى تعزيه) نوشته است:
(…تعزيه پديده فرهنگى ساده يا مشخصى نيست که در مقطع تاريخى خاصى به ظهور رسيده باشد, بلکه تدريجاً پس از سده ها به واسطه عوامل مختلف اجتماعى, مذهبى, فرهنگى, هنرى و فلسفى پديد آمد. گفته مى شود که شکل رايج آن در خلال سال هاى آخر دوران صفوى به وجود آمده است).38
جمشيد ملک پور که در خصوص نمايش هاى مذهبى و شبيه خوانى تحقيقاتى دارد و مقالات و آثارى در اين مورد انتشار داده است, يادآور مى شود:
(با روى کار آمدن دولت صفويه و رسميت يافتن تشيع و نزديکى حکومت و ديانت, جريان سرودن اشعار داستانى و به نظم داستانى درآوردن واقعه کربلا, گسترش عظيمى يافت; به طورى که در کوچه و برزن دسته هاى سينه زن و زنجيرزن و نوحه خوان ها به راه مى افتادند و در سوگ واقعه کربلا عزادارى مى کردند. نطفه نمايش تعزيه در همين آيين هاى عزادارى بسته شد…)39
از مواردى که اين نکات را تاييد مى کند نقاشى هاى ديوارى امامزاده زيد اصفهان مى باشد که تصويرى است از صحنه هاى تعزيه و شبيه نامه ها و تداعى کننده حالات روحى و احساساتى مراسم تعزيه. اين نقاشى ها که مربوط به سال 1097ق هستند, طى آنها صحنه شهادت حضرت على اکبر(ع), قاسم بن حسن(ع) و عبدالله بن حسن به تصوير کشيده شده و آندره گدار فرانسوى به بحث و بررسى پيرامون اين مدرک ارزشمند پرداخته است.40
پيدايش سوگوارى هاى نمايشى
دو نفر جهانگرد اروپايى به نام هاى (سالامون انگليسى) و (وان گوگ هلندى) که در دوران افشاريه و طى سال هاى 1736ـ 1734م در ايران به سر مى برده اند, از اجراى يک نوع تعزيه خوانى که روى ارّابه ها صورت مى گرفته خبر داده اند. نويسندگان ضمن شرح مفصلى از مراسم سوگوارى, نوشته اند: جالب ترين بخش هاى اين برنامه ها, نمايشى است که در مجالس مجلل عزادارى روى ارابه ها به اجرا درمى آيد و در آن اعمال, رشادت ها, جنگ ها و زندگى امام حسين(ع) به نمايش گذاشته مى شود.41 اين نظر را که اين دو سياح, نخستين اروپاييانى بوده اند ـ که تعزيه خوانى را به عنوان صحنه اى نمايشى ضبط نموده اند و يا اين وصف اين نمايش مذهبى ايرانى در دوران نادرشاه افشار پديد آمده است ـ دکتر پرويز ممنون مورد تأمل قرار مى دهد, زيرا قرائن حاکى از آن است که در اين عصر, تعزيه به شکل تکامل يافته امروزين اجرا نمى شده و مضامين شبيه نامه ها حالت منظومى را فاقد بوده است, بلکه صحنه هايى از حوادث محرم در کوچه و بازار به حالت نمايش نزديک به زبان حال و نوحه گرى اجرا مى شده است. ساموئل هملين که طى سال هاى 1772ـ1770م از جنوب ايران ديدار کرده و ناظر مراسم محرم بوده است, در اثر خود از نخستين نوع تکيه در شمال ايران (رشت) سخن مى گويد و مى افزايد: (هر قصبه اى براى خود اماکنى خاص داشت که وقتى دسته رَوى محرم به پايان مى رسيد, صحنه هاى زنده اى از واقعه کربلا در آنجا نمايش داده مى شد.)42 ساموئل گوتليب گملين که به سال 1743م. به ايران آمده است, در خصوص سوگوارى هاى نمايشى مطالبى در سفرنامه خود آورده است. کارستن نيبور سياح آلمانى که در دوران کريم خان زند به جزيره خارک رسيده است, در ايران ناظر چندين مجلس تعزيه بوده, ولى در انتقال گزارش هاى تعزيه دچار اشتباه شده است:
(…کسانى که نقش سپاه يزيد و سردار او ـ شمر را ـ بازى مى کردند, با شمشيرهاى برهنه دور ميدان مى دويدند و چنين وانمود مى کردند که پى کسى مى گردند. بعد [حضرت امام] حسين[ع] با چند نفر از دوستانش وارد صحنه شد و بلافاصله مورد حمله شديد دشمن قرار گرفت. از چهره و همچنين رفتار اين دسته پيدا بود که به شدت نااميد شده اند و تصميم دارند به هر قيمتى شده جان خود را نجات بدهند و به همين دليل به شدت از خودشان دفاع مى کردند. يکى از مبارزين که قاسم[ع] بود, چند بار از اسب به پايين انداخته شد و وقتى او مى خواست دوباره بر اسب خود سوار شود, دخترهايش[؟!] با ناله و زارى از او خواهش کردند که دست از جنگ بردارد. آنها چنان از ته دل گريه مى کردند که گويى پدرشان در خطر مرگ قرار دارد…)43
از جالب ترين گزارش هاى تعزيه در دوران زنديه, مشاهدات ويليام فرانکلين يکى از افسران ارتش انگلستان است که مأمور خدمت در هندوستان بود و سفرى به ايران انجام داد. وى که در شهر شيراز شاهد اجراى کامل مراسم تعزيه عروسى قاسم(ع) بوده است, تعزيه را به عنوان زيباترين و والاترين نمونه تئاتر بشرى, معرفى مى کند و در سفرنامه اش مى نويسد:
(يکى از مؤثرترين صحنه هايى که به نمايش گذارده مى شود, صحنه عروسى قاسم جوان, پسر امام حسن(ع) و برادرزاده حسين(ع) با دختر حسين(ع) است. اين ازدواجى است که هرگز به فرجام نمى رسد, زيرا قاسم(ع) در روز هفتم محرم در کنار رود فرات به شهادت مى رسد. در اين نمايش به پسربچه اى لباس عروسى زنانه مى پوشانند و او را به شکل نوعروسى جوان درمى آورند. اين پسر توسط زنان خانواده که نوحه سرايى مى کنند, احاطه شده است. در اين نوحه سرايى سرنوشت دلخراش شوهر او را که توسط بى دينان به وجود آمده است, بازگو مى کنند. جدايى بين نوعروس و شوهرش نيز نشان داده مى شود و به هنگامى که شوهر جوان به صحنه نبرد مى رود, زن به مؤثرترين وجه ناراحتى خود را بروز مى دهد و وقتى شوهر ترکش مى کند, زن کفنى به وى هديه مى کند و آن را به دور گردنش مى بندد….)44 گزارش ديگر وى از اجراى تعزيه آب فرات در شيراز است که طى آن شخصيت ها, بازى ها, آوازها و مکالمات غمگين اين نمايش را مورد بررسى قرار داده است.
کريمسکى و برتلس که آثارى درباره تعزيه دارند, از اجراى اين نمايش در دوره زنديه سخن گفته اند; در اين خصوص که چرا تعزيه در اين دوران حضور خود را نشان داد؟ حسن مشحون نوشته است:( در زمان کريم خان زند, سفيرى از انگلستان به ايران آمد و در خدمت او شرحى در تعريف تئاترهاى حزن انگيز بيان کرد. شاه با شنيدن سخنان وى دستور داد که صحنه هايى از وقايع کربلا و سرگذشت هفتاد و دو تن از شهيدان عاشورا ساختند و از اين حوادث غم انگيز مذهبى, نمايش هايى ترتيب دادند که به تعزيه معروف گشت.)45 نصرالله فلسفى ضمن اشاره به نکته مزبور و تأييد آن, به نقل از يک نسخه خطى, اجراى اين نمايش مذهبى را مربوط به عصر زنديه دانسته است. مرحوم دکتر محمدحسين محجوب نيز در مقاله اى نوشته است: (در ميان اخبار شفاهى شنيده ام که از زمان کريم خان زند (1779ـ1750م) چندين تعزيه نامه در فارس وجود داشته اند, اما از آنجا که کاغذ آنها پوسيده بود, از متن هايشان نسخه بردارى شد و دست نويس ها را به دليل آن که نام خدا و معصومين دين رويشان گذاشته بودند, با آب شستشو دادند.)46
سعيد عطيه ابوالنقد (محقق عرب) مى گويد: تعزيه در اواخر قرن هيجدهم ميلادى در ايران پس از آن که تشيع را به عنوان مذهب رسمى پذيرفت, نمايش داده شد.47
هانس روبرت رويمر پيدايش تعزيه را به ابتداى قرن نوزدهم ميلادى برمى گرداند:
(به روزگار صفويه بازگرديم. هنوز مى توان از آثارى صحبت کرد که وقف تحقيق در اوضاع اجتماعى و اقتصادى ايران آن عهد است. بدواً بايد از نوشته اى درباره تعزيه ذکر کرد; يعنى صورت خاصى از نمايش که تا به امروز نيز براى تجديد خاطره کربلا بر صحنه مى آيد. در اين اثر, ثابت شد که تعزيه نه آن طور که بعضى از نويسندگان پنداشته اند, به دوره رواج تشيع در ايران [عصر صفويه] راجع است, بلکه بايد ابتداى آن را سال 1800م. دانست…)48
(هرمان اته) هم عقيده دارد, تعزيه در آغاز قرن نوزدهم ميلادى حضور خود را در ايران نشان داده است:
(درست از آغاز اين قرن در ايران مانند يونان و آلمان و اکثر ملل مغرب زمين, به مناسبت بعضى از مراسم مذهبى, نمايش هاى صحنه اى پيدا شده و مقدمه اشعار نمايشى فراهم آمده است.)49
از بررسى نظراتى که بدان ها اشاره شد, مى توان اين گونه برداشت نمود و نتيجه گرفت که مراسم شبيه خوانى در دوران افشاريه و زنديه نخستين تجربه ها را سپرى کرد و در اواخر اين دوران به نوع تکامل يافته اى دست يافت, اما اين نمايش هاى عاشورايى با آنچه که بعداً در دوره قاجاريه به شکوه و رواج فزاينده اى رسيد, از لحاظ شکل ظاهر, امکانات, نوع اجرا, محتواى اشعار, مضامين و جلوه هاى هنرى, تفاوت هاى عمده و آشکارى داشته است.
فراز و نشيب در تعزيه خوانى
در عصر قاجار و به خصوص در زمان حکمرانى فتحعلى شاه و ناصرالدين شاه قاجار, تعزيه رونق فزاينده و گسترده اى يافت و اجراى آن در سراسر ايران متداول گرديد, اما غالباً مجريان, دست اندرکاران و برگزارکنندگان شبيه خوانى, وابسته به سلاطين, حکام مناطق و وابستگان دربار قاجاريه بوده اند; به نحوى که نفوذ فرهنگ شاهان را به خوبى مى توان در مجالس تعزيه اين عصر شاهد و ناظر بود. از شواهد رواج تعزيه در چنين دورانى برپا شدن تکيه و مرسوم شدن تکيه سازى مى باشد; اما مشهورترين, مجلل ترين و مهم ترين اين بناها تکيه دولت است. هنگامى که ناصرالدين شاه براى نخستين بار به فرنگ رفت و تئاترهاى اروپا را ديد, پس از مراجعت به ايران در سال 1290ق, اين تکيه را تأسيس نمود که رضا قلى خان هدايت در کتاب روضةالصفا گزارش مفصلى از اين مکان آورده است.50 معمارى اين بنا بيانگر آن است که از مراکز نمايش اروپاييان و به خصوص از ساختمان دولتى رويال آلبرت هال تأثير پذيرفته است. تکيه دولت, محوطه وسيع دوطبقه اى بود که طبقه بالاى آن را به صورت غرفه غرفه ساخته بودند که هريک از اين فضاها به شاه, بانوان حرمسرا و درباريان اختصاص داشت و در صحن آن جايگاهى براى اجراى تعزيه در نظر گرفته بودند و باشکوه ترين تعزيه ها در آن به اجرا درمى آمد و بهترين افراد تعزيه خوان را از نقاط گوناگون کشور براى هرچه بهتر برگزار شدن اين مراسم به تهران فراخوانده بودند. ناصرالدين شاه اين حرکت را وسيله اى براى نمايش قدرت دربار به کار گرفت. چنانچه عبدالله مستوفى نوشته است: (…ناصرالدين شاه که از همه چيز وسيله اى براى تفريح مى تراشيد, در اين کار هم سعى فراوان به خرج داد و شبيه خوانى را وسيله اظهار تجمل و نمايش شکوه و جلال سلطنتش کرد.)51 شاهزادگان و درباريان به تقليد از شاه و برخى از تاجران و کسبه نيز به منظور خودنمايى و تثبيت اعتبار خويش و در مواردى هم به قصد ثواب, احداث تکيه و اجراى تعزيه را رونق بخشيدند و در اين برنامه از يکديگر سبقت گرفتند و تنها در شهر تهران متجاوز از سيصد تکيه, در مدتى کوتاه, ساخته شد.52
سياحان متعددى گزارش هاى جالب و نسبتاً دقيقى از صحنه هاى شبيه خوانى اين عصر ارائه داده اند. جيمز موريه که در اوايل قرن نوزدهم از ايران ديدن نمود, مجلس تعزيه شهادت حضرت امام حسين(ع) را در تهران ملاحظه کرد و در کتاب خود (سفر از ايران, ارمنستان و آسياى صغير تا قسطنطنيه) که در سال 1812م. در لندن انتشار يافت, شرحى از آن را آورد. کنت دوسر سى ـ جهانگرد فرانسوى ـ که در اواسط قرن نوزدهم ميلادى به عنوان سفير مخصوص به ايران آمد, به دعوت مقامات ايرانى در مراسم تعزيه ايام محرم حضور يافت و آنچه را که مشاهده نمود, در سفرنامه اش آورد که گزارش ارائه شده توسط وى به لحاظ تاريخى آميخته به مطالب غلط و غير واقع است:
(…ما وارد ميدان بزرگى شديم که در ميان آن سکوى بلندى با چوپ برپا کرده بودند و در آنجا نمايشگران و پسر بچگانى که لباس دختران را پوشيده بودند, مرگ غم انگيز داماد حضرت على[؟!] يعنى حضرت امام حسين(ع) را نشان مى دادند.)53
اوژن فلاندن جهانگرد فرانسوى که در عصر محمدشاه قاجار از سوى انجمن صنايع مستظرفه فرانسه, مأموريت سفر به ايران را به دست آورد, با وجود آن که خود تماشاگر تعزيه در محرم سال 1228ق در تهران بوده است و حتى بخشى از لباس هايش را از او گرفته اند تا نقش فرنگى را در تعزيه به خوبى ايفا کنند, در تهيه گزارش از تعزيه دچار اشتباه شده است:
(در بين عادات عجيب ايرانى ها بايد در درجه اول اعياد مذهبى را مورد توجه قرار داد که در اول هر سال, که روز اول محرم است, ايرانيان اين اعياد را قتل يا تعزيه مى نامند[؟!!]…)
و مجلس تعزيه حضرت امام حسين(ع) را اين گونه معرفى مى کند:
(در آخر اين نمايش حادثه عاقبت وخيم, ليکن خنده دارى روى داد; يعنى عده اى با مشت سخت به سينه کوبيده و در نتيجه سايرين را برانگيخته, شورش در جمعيت و بازيگران برپا نمودند. در اثر اين کار عده اى ضعف مى کردند و ديگران عجله نموده به خرابه ها مى رفتند تا ضعف کنندگان را شفا دهند. پس از اندکى مريضان بدون هيچ درد و عارضه اى شفا مى يافتند…)54
ساموئل گرين ويلر بنجامين نخستين امريکايى بود که به عنوان سفير امريکا طى سال هاى 1885ـ1882م. در ايران به سر مى برد. وى فصل سيزدهم سفرنامه اش را به تعزيه اختصاص داده و شرح مبسوطى از تکيه دولت آورده است.55 معاصر وى, چارلز جيمز ويلز در اثر معروف خود ـ ايران آن گونه که هست ـ که به سال 1886م. در لندن به طبع رسيده است, مطالبى درباره شبيه خوانى عصر قاجاريه دارد. خانم ليدى شيل که در نيمه دوم قرن نوزدهم به ايران آمده, در دنباله گزارشى که درباره مراسم سوگوارى نوشته, شرح نسبتاً جالبى از مجلس تعزيه حضرت امام حسين(ع) ارائه داده است. کارلا سرناهم در سال 1883م. تماشاگر تعزيه در ايران بود. وى در سفرنامه اش نوشته است:
(… خيل اسيران مرکب از زنان و کودکان خانواده امام, وارد صحنه مى شوند. آنان را مدتى در کوچه هاى شام مى گردانند و مردم بى سر وپا به سويشان سنگ مى پرانند. بالاخره اسيران از مرکب هاى خود پايين آمده و با غل و زنجيرهايى روى سکو ظاهر مى شوند. سردار يزيد هرچه به دهنش مى آيد, مى گويد. سربازان او سرهاى بريده امام و يارانش را که آنها را در سينى هاى نقره اى گذاشته اند و بر رويشان تور نازکى کشيده اند, حمل مى کنند…)56
کلنل چارلز ادوارد پيت ـ که از سوى انگلستان در عصر ناصرالدين شاه قاجار به سمت کنسول بريتانيا در مشهد منصوب شده بود ـ درباره تعزيه اى که در اين شهر ديده, نوشته است:
(…بعد ازظهر مردم در مراسم شبيه شرکت جستند. هر روز صحنه اى مربوط به همان روز از واقعه کربلا را اجرا مى کنند و امروز اوج اين نمايش, يعنى شهادت حضرت امام حسين(ع) بود. مى گفتند کسى که نقش امام حسين(ع) را بر عهده دارد, سرانجام از اسب بر زمين مى افتد و در حالى که با پارچه اى روى او را مى پوشانند, صحنه هاى مربوط به جدا کردن سر آن حضرت اجرا مى گردد. در آخر يک سر مجسمه اى را به عنوان سمبل بر سر نيزه حمل مى کنند…)57
سرهنگ گاسپار درويل (که طى سال هاى 1907ـ1906م. در ايران بوده), اوژن اوبن (سفير فرانسه در همين سال ها) و فرد ريچاردز (1932ـ 1878م) نيز در اين عصر, ناظر تعزيه در ايران بوده اند و در سفرنامه هاى خود, گزارش مشاهدات خود را از نمايش مذکور ذکر نموده اند.58
همين که اشرافيت, فرهنگ رفاه طلبى و شاهى به تعزيه راه يافت, نسخه هاى آن دچار خدشه و تحريف گرديد و شاعران و نسخه نويسان تعزيه, براى خوش آمد عوامل حکومتى و تأمين مقاصد و اهداف سلاطين, مضامينى را به تعزيه وارد نمودند و صحنه هايى را بدان اضافه کردند که ارتباطى به سوگوارى هاى محرم و فرهنگ عاشورا نداشت. نمايش هاى مضحکى چون تعزيه درةالصدف, امير تيمور گورکانى, عروسى دختر قريش که صحنه هاى خنده آور و افسانه اى داشت, تدارک ديده شد. حتى در مجالس تعزيه شهيدان کربلا, برخى مضامين را جاى دادند که جنبه هاى کميک و شادى آور داشت و در آخر اين تکه هاى نمايشى تفريحى, يکى از رويدادهاى کربلا را ترسيم مى نمودند تا جنبه عزادارى آن حفظ شود!59
مجالس تعزيه خوانى به اندازه اى رسيد که بنا به اظهارات بهرام بيضايى, تعداد آنها در تهران به سيصد مجلس مى رسيد. علاقه مندى پادشاهان, رجال و اعيان قاجاريه در گسترش ظاهرى اين مراسم, بسيار مؤثر بود. اما برخلاف اين رونق ظاهرى و شکوفايى استعداد تعزيه خوانان در ايفاى نقش خويش و بروز ابتکارها و خلاقيت هاى هنرى از آنان, مضامين و محتوا و پيام تعزيه ها مسيرى نزولى را طى کرد; به نحوى که برخى سروده ها و نيز اجراى پاره اى از نمايش هاى تعزيه با فرهنگ قرآن و عترت مغايرت پيدا کرد و اين روند مخدوش و پر آفت, علماى شيعه را وادار نمود تا شبيه خوانى را مورد انتقاد قرار دهند. استاد سيد محمد محيط طباطبايى مى نويسد:
(مخالفت برخى از فقها با تشبيه و شبيه درآرى و برخى از مراسم تعزيه از اهميت آن در کار عزادارى محرم کاست و به تدريج از حوزه دولتى برکنار رفت و جاى آن را حرکت دسته هايى گرفت که در ضمن آنها, برخى از مراسم صورى اين تعزيه خوانى ها حفظ شده بود و هنوز هم گوشه هايى از آن در برخى نقاط کشور به چشم مى خورد…)60
دليل مخالفت علما با تعزيه آن بود که در وهله اول مطالب تحريفى گوناگونى به آن راه يافت و از مقصد اصلى آن که سوگوارى براى خامس آل عبا بود, فاصله گرفت و جنبه سرگرم کننده و تفريحى آن بر حالت سوگوارى و ماتم سرايى پيشى گرفت و حتى اجراى تعزيه هاى مضحک و نمايش هاى وهن انگيز در برخى تکيه ها عموميت يافت. اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات خود (جمعه هفتم محرم 1306ق) مى نويسد:
(شنيدم ديشب در تکيه دولت, تعزيه دير سليمان بود و سفراى انگليس و ايتاليا با اتباعشان آمده بودند تماشا. بعد از ختم تعزيه, اسماعيل بزّاز مقلد معروف با قريب بيست هزار مقلدين و عمله طرب بودند که با ريش هاى سفيد و عاريه و لباس هاى مختلف از فرنگى و رومى و ايرانى ورود به تکيه کردند و حرکات قبيح از خودشان بيرون آوردند; به طورى که مجلس تعزيه از تماشاخانه بدتر شده بود….)61
ميرزا تقى خان اميرکبير که مشاهده کرد, خرافات و مطالب وهن انگيز به مجالس تعزيه و سوگوارى راه يافته است, تصميم به اصلاح آن گرفت:
(امير مثل يک مسلمان روشن و معتقد با پاره اى از خرافات و اباطيل که توسط جهّال و مغرضان, به نام دين در ميان مسلمانان رواج يافته بود, مخالفت مى کرد و در عين حال به بسيارى از امور کاملاً تعبدى اسلام که سند محکم دينى دارند… معتقد بود… امير درصدد بوده است که وضع روضه خوانى و تعزيه دارى را به صورت آبرومند و دنياپسندى درآورد… به يکى از شعرا به نام شهاب62 (متوفى به سال 1291ق) دستور داد که اشعار شيوا با مضامين عالى و آموزنده اى بسرايد تا اشعار نارسا و سبک را از مراثى سيدالشهدا حدف کنند…)63
در تذکره گنج شايگان آمده است:
(…از آنجا که در مجالس تعزيت و محافل شبيه ماتم و مصيبت حضرت خامس آل عبا ـ عليه آلاف التحية والثنا ـ اشعارى که فى مابين اشباه اهل بيت مکالمه مى شد, غالباً سست و غير مربوط و مهمل و مغلوط بود, ميرزا تقى خان وى [شهاب] را مأمور داشته چنين گفت که دوازده مجلس از آن وقايع را متضمناً بالبدايع والصنايع به اسلوبى که خواص بپسندند و عوام نيز بهره مند شوند, موزون سازد. شهاب نيز آن اشعار را چنان گريه خيز ساخت و بدان گونه غم انگيز بپرداخت که اگر دل سامع به سختى حجر موسى است, استماعش را اثرى است که در همان عصاست…).64
دکتر رضا خاکى عقيده دارد مجموعه با ارزش نسخه هاى خطى از شبيه نامه ها که در کتابخانه ملک نگاهدارى مى شود, همان مجموعه اى است که شهاب به تشويق اميرکبير تدوين و تنظيم کرده است.65
به تدريج ايرانيان با تئاتر غربى و نمايش هاى اروپايى ها آشنا شدند. ترجمه نمايش هاى غربى نيز وضع جديدى را پديد آورد. اين وضع ادامه يافت تا انقلاب مشروطيت به وقوع پيوست و نوعى تجدد ظهور خود را نشان داد که از رونق تعزيه به شدت کاست. با روى کار آمدن رضاخان, اجراى تعزيه و مراسم سوگوارى مشابه آن ممنوع گرديد و از سال 1312ش در اثر جلوگيرى از تعزيه خوانى, دست اندرکاران اين نمايش, شهرها را رها کرده, روانه روستاها و نقاط دور افتاده کشور شدند. در وضع جديد, تعزيه خوانان و مجريان شبيه خوانى براى در اختيار گرفتن اماکن پر سود, جهت اجراى تعزيه با هم در رقابتى شديد قرار گرفتند که اين رقابت هاى شديد و خشن نيز در زوال تعزيه مؤثر واقع گرديد; چرا که دست بردن در نسخه هاى اصيل, دگرگون نمودن متن ها, روى آوردن به آداب و رسوم آميخته به خرافات و ايجاد تحريف در برخى صحنه ها به منظور تأمين اهداف خوانين و حکمرانان محلى, از آفات غير قابل اغماض آن به شمار مى رفت. گرچه در اين انتقال تعزيه از فرهنگ شاهى و سنت هاى درباريان و اميران مصون ماند, ولى در روستاها گرفتار مطالب موهوم و فرهنگ هايى عاميانه گرديد که از آسيب اولى کمتر نبود. از تأثيرات منفى اين عقب نشينى که بگذريم بايد به اين واقعيت اذعان نمود که همان وضع نامطلوب سبب ماندگارى نمايش تعزيه گشت. پس از سقوط رضاخان و از سال 1320ش به اين طرف, تعزيه با قوت بيشتر و تجديد حيات گذشته و جلوه هاى هنرى بازمانده از دهه هاى قبل, حضور خود را در برخى محافل شهرى نشان داد; ولى به دوران اوج خود يعنى عهد ناصرى نرسيد و همچنان به صورت موروثى و عاداتى مذهبى با شيوه هاى ابتدايى و امکانات بسيار ساده اجرا مى شد و اثرى از تکامل, تنوع, بازسازى متون و پالايش هاى اساسى در آن مشاهده نمى گرديد. با به اجرا درآمدن مجلس تعزيه عبدالله عفيف در سال 1344ش در تهران و نيز به نمايش گذاشتن چند مجلس تعزيه در شيراز, تعزيه در شهرهاى بزرگ متداول گرديد. اما رونق آن چنانى نداشت. با پيروزى انقلاب شکوهمند اسلامى و بر اثر تأکيدهاى مکرر رهبرى انقلاب, حضرت امام خمينى, مبني بر اجراى عزادارى سنتى باشکوه هرچه افزون تر, تعزيه خوانى رواج فزاينده اى يافت و بيانات آن فروغ فروزان از سوى برخى دست اندرکاران تعزيه حمل بر تشويق و تکريم تعزيه بر همان نهج و روال آفت زاى قبلى گرديد و حتى پاره اى از مراکز فرهنگى و
نهادهاى ذى ربط, به انتشار متن هاى مخدوش تعزيه روى آوردند و به بهانه نشر ميراث ملى و ذخاير هنرهاى مردمى و حمايت از سوگوارى هاى سنتى و بومى, در اين راستا تلاش هايى از خود نشان دادند.
مردم و تعزيه
اگرچه حاکمان ايران در قرون اخير مى کوشيده اند تعزيه را در اختيار بگيرند و رأساً در اجراى آن نظارت کنند و فرهنگ خويش را به متون تعزيه و ظاهر و محتواى آن راه دهند, اما نمى توان از اين حقيقت چشم پوشيد که مردمانى صادق نيز در تکاپو بوده اند که عزادارى سالار شهيدان را با شور و شوق و اشتياق افزون ترى برگزار کنند و از طريق برپايى مجالس روضه خوانى, مرثيه سرايى, و به راه انداختن دستجات سينه زنى و زنجيرزنى, ارادت خود را به ساحت مقدس خاندان عصمت و طهارت(ع) به ثبوت رسانند. آنان به تدريج اين انديشه را در ذهن خود پرورش داده اند که چه کنند تا بتوانند عزاداران را نسبت به وقايع کربلا بيش از گذشته متأثر کنند و با تداعى صحنه هايى رقت انگيز و جنايى به تحريک و تحريض احساسات حاضرين بپردازند. از اين رهگذر تعزيه با اقتباس از نوحه هاى سينه زنى, روضه ها و الهام از تاريخ پيامبران و حماسه هاى دينى و تأثيرپذيرى از اسطوره هاى پهلوانان ايرانى قبل از اسلام, حضور خود را اعلام مى کند و با استقبال گرم و پر هيجان مردم مواجه مى گردد. دکتر محمد جعفر محجوب مى نويسد: (آنچه توده ها را به پذيرش مشتاقانه همه اين موضوعات برمى انگيخت, يعنى عاملى که واقعاً بيش از هر عامل ديگر در انتشار تعزيه و پذيرش آن از سوى مردم بزرگ ترين تأثير را داشت, عشق غيرتمندانه و ارادت پايدار عوام به امامان و اعضاى خاندان پيامبر و بالاخص شهيدان کربلا بود. در حقيقت مردم در انتظار اخگرى بودند که باروت احساسات و عواطف آنان را منفجر سازد.)66
نمايش تعزيه نخست, سوگوارى ساده و در عين حال سوزناکى بود که به ترسيم وقايع کربلا مى پرداخت. نقال تعزيه براى جلب نظر عزاداران و برانگيختن عواطف آنان اغلب آه و ناله و اشارات را با واژه هاى بومى و عاميانه درهم مى آميخت و موسيقى آن براساس نوعى صداى خوانندگان نواخته مى شد و روابط منطقى بين حوادث داستان هاى تعزيه چندان مشهود نبود. در واقع تعزيه ادامه و ميوه اى پرثمر از نوحه هايى است که مردم سوگوار در مراسم عزادارى با نوايى سوزناک مى خواندند; ولى رفته رفته از نوحه سرايى و واقعه خوانى فاصله گرفت و با استقلال ويژه اى حضور خود را اعلام کرد. به نظر (کنت دوگو بينو) تعزيه به صورت فعلى از نوحه سرايى يک نفر و مرثيه خوانى ساده شروع شد و به مرور ايام, شاخ و برگ هايى بر آن افزوده گشت تا صورت امروزين خود را به دست آورد. به نظر وى, تعزيه از ايمان و ايقان مذهبى, تنفر از ظلم و بيزارى از ستمگرى حکايت مى کند و آميختن تمام اين احساسات گوناگون در ضمير ايرانيان, ايجاد تأثراتى مى کند که واقعاً اعجاب آميز است.67 در تعزيه اعتقادات مذهبى و مسائل اجتماعى با يکديگر درهم مى آميزند و آن را تبديل به نمايش مى کند که هم تجلى جهان بينى عامه مردم است و هم توقعات اجتماعى و باورهاى سنتى را متبلور نموده است, پيتر چلکووسکى مى نويسد: (…تعزيه ايران, نمايش آيين است که قالب و مضمون آن از سنن مذهبى ريشه دار متأثر است. اين نمايش, اگرچه در ظاهر اسلامى است اما قوياً ايرانى است که در اصل از ميراث خاص سياسى و فرهنگى خود ملهم است.)68 آميختگى سنت هاى بومى و باورهاى مذهبى در تعزيه چنان قوى است که از آن به عنوان تنها نمايش بومى جهان اسلام ياد کرده اند.
سينه زنى از سوگوارى هاى سنتى است که تأثيرپذيرى تعزيه از آن کاملاً مشهود و محسوس است. در تعزيه هم از مضامينى که در دستجات سينه زنى خوانده مى شود, مواردى قابل مشاهده است و هم خود برنامه مذکور در برخى شبيه خوانى ها ديده مى شود. معمولاً شهادت خوان با خواندن ابياتى, حاضران در مجلس را به سينه زدن دعوت مى کند و اين پديده قرابت تعزيه را با سينه زنى کاملاً به اثبات مى رساند. سيد محمدعلى جمال زاده مى نويسد:
(کسانى که من در ايران شناخته ام و هنوز زياد پير و سالخورده نيستند, به خوبى به خاطر دارند که تعزيه در ابتداى کار عبارت بود. از اين که يک تن از شهداى قدسى مرتبت ظاهر مى گرديد و به زبان مرثيه خوانى مطالبى را که بر او وارد آمده بود, براى شيعيان حکايت مى کرد; کم کم عده اين مرثيه خوان ها فزونى مى گرفت که با هم به مصيبت خوانى مى پرداختند, ولى هنوز به جايى نرسيده بود که به صورت يک مجلس و پرده تام و تمام درمى آمد…)69
ويليام.ا. بيمن در اين باره نوشته است: (شايد بارزترين نمونه براى شناخت ساخت بى مانند نمايش تعزيه, علامت نمادين سينه زنى باشد. در اکثر تعزيه هايى که من شاهد آنها بوده ام, تعزيه گردان با زدن بر سينه خود, به شبيه خوانان علامت سينه زنى مى دهد, سپس سينه زنى آغازين تعزيه گردان را شبيه خوانان پى مى گيرند. پس از آن که سينه زنى از حالت دستور صحنه اى به علامت نمايش تبديل مى شود, رفته رفته سراسر حسينيه را دربرمى گيرد تا اين که به صورت عملى نمادين همه تماشاگران را يکپارچه نموده و آنها را به شرکت کنندگان در تعزيه تبديل مى سازد. در اين لحظه, نواى سينه زنى گسترده حسينيه به صحنه حاکم مى شود و به عنوان زمينه اى قدرتمند منجر به حرکت نمايشى و سوگوارى شبيه خوانان مى شود.)70
سينه زنى در تعزيه, نوعى يگانگى بين مردم تماشاگر و شبيه خوانان است و اين ويژگى هنرى يکى از جلوه هاى جالب نمايش مذکور به شمار مى آيد و قدرت معنوى و تأثير آن را بر اذهان افزايش مى دهد.
تأثير اشعار سوزناک محتشم کاشانى در متون تعزيه در حدى است که ژان کالمار در اين مورد گفته است: (اگر محرکى مانند هفت بند محتشم کاشانى که بسيارى از آن تقليد نموده و در گسترش بعدى ذکر مصائب اهميت شايانى داشته, نمى بود, تعزيه خوانى به جاى مهمى نمى رسيد.)71
اشتياق مردم براى مشارکت در تعزيه به اندازه اى است که از نان و آب خود مايه گذاشته اند تا بر رواج و رونق اين گونه مجالس بيفزايند و اگر کاستى ها و نارسايى هايى در آن ديده مى شود, به خاطر استفاده از منابع و مأخذ مخدوش و يا اجراى آن در حضور پادشاهان, اميران و خوانين بوده است و اين گونه کاستى ها به هيچ عنوان از ميزان اخلاص, صداقت و ارادت مردمان عاشق و عاشورايى, چيزى کم نمى کند و اصولاً چنين شيفتگى و هيجان هاى مقدس و معنوى موجب شده که کاستى هاى تعزيه را به ديد اغماض بنگرند و چون به فضيلت و خوبى مى انديشند ناخودآگاه موارد ضعف را هم حسن بشمارند. دکتر جابر عناصرى پژوهش گر برجسته و تنها مدرّس درس تعزيه شناسى دانشگاه, مى گويد:
(تعزيه, هميشه وسيله اى بوده است براى تشفى خاطر و براى آسايش مردم کوچه و بازار و حتى اگر يک موقع مى بينيم به دربار کشيده, مردم اينها را در خلوت سراى خودشان اجرا کرده اند و مجريان تعزيه هم خود مردم بوده اند و شبيه خوانان هم خودشان بوده اند.)72
برخى مزايا و محاسن شبيه خوانى
تعزيه صرفاً به تشريح وقايع کربلا نمى پردازد و طيف وسيعى از صحنه هاى تاريخى صدر اسلام و حتى حوادث عصر پيامبران و نيز وقايع امامان پس از امام حسين(ع) را دربرمى گيرد. با اين حال, کربلا کانون و مرکز و هسته اصلى اين نمايش است و در هرکدام از مجالس تعزيه قبل و بعد از عاشورا به حوادث نينوا گريز زده مى شود. حتى در تعزيه هاى مضحک و کمدى اين حالت ديده مى شود. در اين شيوه هنرى, حوادث ديگر نقش فرعى دارند و همچون جويبارى از چشمه کربلا منشأ مى گيرند. از جنبه هاى جالب تعزيه اين است که در پاره اى از صحنه هاى هيجان انگيز آن, تمامى تماشاگران در تعزيه دخالت دارند و با ديدن برخى وقايع از خود عکس العمل نشان مى دهند: بر سر و سينه مى زنند, اشک مى ريزند, فرياد مى کشند, دستخوش هيجان مى گردند, از جاى خود حرکت مى کنند, فرياد ياحسين(ع) آنان صحن حسينيه را تحت الشعاع خود قرار مى دهد, بر دشمنان اهل بيت لعن و نفرين مى فرستند و شدت هيجان و شور و التهاب آنان در حدى است که در مواردى از خود بيخود مى شوند و گويى احساس مى کنند, ناظر صحنه اى واقعى هستند. آنها مى دانند که سير نهايى تعزيه به کشته شدن اوليا, نيکان و پاکان مى انجامد, ولى اين شکست ظاهرى را يک پيروزى غرورآفرين مى دانند و از اين لحاظ در تلاشند خود را با شهادت جويان يکى کنند و چنين حالتى مى تواند فضيلت را در آنان پديد آورد.
از اين جهت است که گوبينو اعتقاد دارد, تعزيه براى ايرانيان در حکم يک تئاتر و تماشاى معمولى و صرف نيست, بلکه در نظر آنها از هر تظاهر ديگرى مقدس تر و با فخامت تر و مهم تر است و با اجر جميل و ثواب و پاداش بسيار توأم است. ايرانيان نمى توانند در مقابل تعزيه سرد و بى اعتنا باقى بمانند و نزد آنان کسى را که اشک نريزد, نشايد که نامش نهند آدمى, و بر اين باورند که هرکس در مقابل ستمگرى و قساوت, دستخوش تأثر عميق نگردد و سر تا پاى وجودش جولانگاه تنفر و انزجار و شعله انتقام نگردد, مسلمان واقعى نيست.73 وى تعزيه را تئاترى پر قدرت مى داند که صبغه حقيقت دارد.74
در تعزيه بازيگر و تماشاگر, حالت نمايشى ماجرا را فراموش مى نمايند و همه جا را کربلا و همه روزها را عاشورا تصور مى نمايند و همه خون هاى به ناحق ريخته را گواه ستم اشقيا و استمرار خون سيدالشهدا قلمداد مى نمايند. ترکيبى از باورهاى مذهبى و مقدس با خواست هاى اجتماعى در پديد آمدن اين حالت که نوعى هيجان مقدس است, دخالت عمده اى دارند. آندره زيچ ويرث در نوشتارى تحت عنوان (جنبه هاى نشانه شناختى تعزيه) مى نويسد:
(هيچ زمان نمايشى در تعزيه وجود ندارد. در اجراى تعزيه, گذشته, حال و آينده به طور همزمان جريان مى يابند. مکان نيز منحصر به جاى خاصى نيست; بلکه تمامى جاها به طور هم زمان بر صحنه نمايش داده مى شوند.)75
وى در ادامه مى افزايد:
(شعار دادن و سينه زنى ارتباط دوجانبه ميان بازيگران و تماشاگران را امکان پذير مى سازد. در حقيقت لحظات اين ارتباط دو جانبه از نقاط اوج تعزيه به شمار مى آيد و نشان مى دهند که هدف اصلى تعزيه, تقويت و تحکيم يگانگى ميان مؤمنان روى صحنه و حاضران در حسينيه است. اين هدف در تعزيه شکل عرفانى به خود مى گيرد و جزء لاينفک اين آيين مذهبى را تشکيل مى دهد.)76
برخى ادوات و امکاناتى که در مجلس تعزيه به کار گرفته مى شود, براى مردم جنبه مقدس دارد; حتى به قصد تشفّى بدان ها مى نگرند.
به عنوان نمونه طشت پايه دارى که نمادى از فرات است, براى تماشاگران متبرک است و افرادى که مشکلى در زندگى دارند, يا دچار بيمارى هستند, به قصد حل گره هاى زندگى و بهبودى, از آب اين طشت مى نوشند. پارچه اى که شهادت خوان به عنوان کفن در بر مى کند, براى مردم ارزش ويژه اى دارد و با پايان گرفتن تعزيه, آن را پاره پاره کرده و هرکدام از افراد, تکه اى از آن را به قصد تبرک برمى دارند.
تعزيه خوانان براى ترسيم مصائب کربلا و ساير وقايع صدر اسلام, در دو جبهه کاملاً مشخص, اوليا و اشقيا, به ايفاى نقش خود مى پردازند. نوع لباس, رنگ جامه, صوت (موسيقى صدا) مضامين مورد استفاده, همراهى گروه موزيک (طبال, شيپورزن و نى زن) با بازيگر, موضع او را در اين صف حق و باطل روشن مى کند. شهادت خوان به عنوان چهره اى برجسته در گروه موافق خوان به هنگام روبه رو شدن با اشقيا کاملاً حالت حماسى به خود مى گيرد; از مکارم اهل بيت سخن مى گويد; نفرت خود را از ستم اعلام مى نمايد; امام را با احترام و تعظيم مورد خطاب قرار مى دهد و چون در مقابل اطفال و زنان حرم قرار مى گيرد با صدايى سوزناک و تأثر برانگيز تکلم مى نمايد. شهادت خوان براى آن که تماشاگران را با خود همگام نمايد و مظلوميت خود را به اثبات برساند, گاهى با خويشتن سخن مى گويد. در مواقعى با ادوات رزم, مناظر طبيعى (چون رودخانه, دشت و صحرا و باغ و بوستان) و مرکب خويش صحبت مى کند و در اين جلوه هنرى مى کوشد, پيامى معنادار را به تماشاگر منتقل کند.
روبه روى صف اوليا, اشقيا قرار دارند. اشقياخوان (مخالف خوان) با صدايى بريده, مطنطن, نعره کشيدن, پاى به زمين کوبيدن, حالت جانيان را به خود گرفتن و در خيام حرم دويدن, نفرت تماشاگران را نسبت به ستمگران برمى انگيزد و ترحم آنان را در خصوص اهل بيت امام حسين(ع) تقويت مى کند. مخالف خوان ضمن آن که به حربگاه و ميدان رزم مى شتابد و (هل من مبارز) مى طلبد و درنده خويى نقش اصلى خويش را بروز مى دهد, امام را با ستايشى عالى وصف مى کند و ضمن تأييد عظمت و مقام قدسى اهل بيت پيامبر, به حقارت, دنائت و ستمگرى خود و اربابان خويش اعتراف مى کند.
شبيه اشقيا ضمن آن که مى کوشد با جولان دادن اسب در ميدان جنگ, کوبيدن بر طبل شقاوت, اشتلم و هياهوى گستاخانه, مکر و نيرنگ و ستم گسترى خيانتکاران کربلا را در اذهان تداعى کند, حالت هايى را به خود مى گيرد تا به حاضرين القا کند که او تنها عزادار حسين(ع) است و شبيه شمر بر احوال حضرت عباس مى گريد; چرا که او مسلمان است و دوستدار اهل بيت. مخالف خوان بر خود لعنت مى فرستد و اصولاً اشقيا هم را مذمت و ملامت مى کند و گاه اين شماتت ها به حدى مى رسد که تعزيه شکل کمدى و فکاهى به خود مى گيرد. اين گريه ها و ناسزاگويى هاى اشقيا براى آن است که از نقش اصلى خود فاصله گيرند, چون از درون نفرتى آشکار از ستمگران کربلا دارند و نيز تماشاگران هم از نقش اصلى او دل خوشى ندارند.
در تعزيه, امکانات به سادگى قابل تهيه است و گاهى وسيله اى با اندک تغييرى چندين کاربرد دارد. به عنوان نمونه يک صندلى چوبى معمولى گاهى به تخت شاهى تبديل مى شود و در مواقعى از آن به عنوان منبر و خطبه خوانى استفاده مى کنند. گاهى مؤذن بر روى آن مى رود و اذان مى گويد. قاصدى که از شام يا کوفه به کربلا مى رسد, به جاى رفتن بر فراز ساختمانى مرتفع, روى صندلى قرار مى گيرد و نامه اى را براى اهل مجلس قرائت مى کند. شهادت خوان وقتى مى خواهد از مظلوميت و تشنگى کودکان کربلا سخن بگويد, طفلى را در آغوش گرفته و بر روى صندلى رفته و از ناگوارى هاى آن کودک با حالتى سوزناک و غمگين سخن مى گويد. مخالف خوان وقتى به جنايتى دست مى زند و سرى را از تن جدا مى کند, تنديسى از سرى بريده را به دست مى گيرد و روى صندلى قرار مى گيرد و از جنايت خود و اربابان ستم و نيز اوضاع غمبار شهادت خوان و اهل و عيالش گزارشى ارائه مى دهد. علائم نمادين در تعزيه از جلوه هاى هنرى اين نمايش است. لحظه اى که شهادت خوان کفن بر تن مى کند, زمانى است که مى خواهد به سراى ديگر کوچ کند و کفن نشان از شهادت او دارد. لکه هاى سرخ رنگ روى کفن از شدت جراحات او حکايت مى کند. کاه و شن بر سر ريختن علامت فرا رسيدن زمان حزن و اندوه مى باشد. مشک خشکيده, نشانه تشنگى, بى آبى و عطش طفلان است. شاخه اى از درخت نمادى از نخلستان يا باغستان است. طشتى آب, يادآور رودخانه فرات است. گاهى علايم نمادين در رفتار و حرکات افراد تعزيه خوان تجلى مى يابد. دست را سايبان چشم قرار دادن, نشان تماشاى صحنه اى شگفت انگيز يا نگريستن به جايى دور است. انگشت بر لب گرفتن, از بهت زدگى حکايت مى کند. عبدالحسين نوشين ـ از پژوهشگران تئاتر ايرانى ـ نوشته است:
(سبک نمايشى به سبک سمبوليسم بود. بدين معنى که مثلاً رود فرات به وسيله يک طشت پر از آب و يا نخلستان به وسيله يک شاخه که در گلدانى قرار داشت نمايانده مى شد. تماشاچيان نيز کاملاً با اين سبک آشنايى پيدا کرده بودند و از اين سمبل ها تعجب نداشتند.)77
شبيه خوانى و ارزش هاى شيعه
سوگوارى ها به عنوان شعائر شعورآفرين و رشددهنده, در احياى فضايل و روى آوردن مردم به درستى ها و خوبى ها مؤثرند و سنت عزادارى مى تواند از ارزش هايى که رسول اکرم(ص) و جانشينان راستين او براى استوارى و گسترش آنها اهتمام ورزيده اند, صيانت کنند. در اين رسم دينى همچون ديگر آداب مذهبى, بايد احکام الهى مراعات شود و مردم با روى آوردن به نمايش هاى مذهبى عاشورا بايد دين شناس تر از گذشته شوند و روح معنويت در آنان احيا گردد و مجالس سوگوارى در هر شکل و شيوه اى که به اجرا درمى آيد, تنها موقعى موجب خشنودى خداوند و قبول و سبب ثواب و اجر اخروى است که در حدود بندگى خداوند به انجام برسد و مشتمل بر دروغ و حرامى نباشد و از تحريفات و خرافات و امور موهوم و افسانه اى دور گردد. چنين مراسمى با آن جنبه هاى معنوى و مقدسى که دارد, مى تواند در پرورش هاى اخلاقى مردم مؤثر باشد و بر صلاح و سلامت افراد اجتماع بيفزايد و هرگاه غير از اين باشد, بايد آفات و ناگوارى هاى آن را شناخت و نسبت به پالايش و پيرايش آنها اقدام نمود. همان گونه که وظيفه شيعيان زنده نگاه داشتن عاشوراست, بر آنان فرض است که سنت هاى آن را از مجرايى صحيح و منطبق بر شئونات اسلامى اجرا کنند و نبايد اجازه دهند اين سنت معطر به عطر عترت و عاشورا از آرمان هاى اصيل حماسه آفرينان کربلا فاصله گيرد و با مفاهيم و اعتقادات اسلامى در تباين باشد. تعزيه بايد شعله محبت اهل بيت را در دل هاى تماشاگران به گونه اى زنده کند که مردم همنوا با زندگى عملى ستارگان درخشان آسمان امامت و ولايت, برنامه زندگى فردى و اجتماعى خود را تنظيم نمايند و به فضايل روى آورده و از رذايل پرهيز کنند.
چون تعزيه هنرى مذهبى است. بايد عنصرى سازنده از انديشه اسلامى در آن نهفته باشد و حقيقتى زنده و پويا را نويد دهد و بر معرفت و بصيرت حاضران در مجلس نسبت به فرهنگ عاشورا بيفزايد. هيجان هاى مردم نيز طى اين برنامه ها بايد به سوى حقايق ناب سوق داده شود و خون آنان براى حفظ مقاصد اسلام و پاسدارى از مکتب تشيع به جوش آيد. اين تصور غلط و دور از منطق است که اگر سنتى قيافه مذهبى دارد, پسنديده بوده و متضمن اجر و ثواب است, اگرچه روح دين و آورنده آيين اسلام از آن نفرت داشته باشد. برخى از دست اندرکاران عزادارى هاى محرم ذکر کرده اند که وقتى تشريفاتى نام مقدس امام حسين(ع) را داشته باشد, موجب سربلندى دنيا و آخرت است, هرچند آن مراسم آلوده به بدعت, خرافات و تحريفات باشد و خاطر امام را به دليل کژروى هايى که دارد برنجاند و آن روح قدسى را در فشار قرار دهد. استاد شهيد مطهرى از روند آغشته به تحريف تعزيه ها برآشفته و به شدت چنين مراسمى را که از فرهنگ و فضيلت حسينى دور باشد, مورد انتقاد قرار داده است:
(…گريستن بر امام حسين(ع) کار خوبى است و بايد گريست. به چه وسيله بگريانيم; به هر وسيله که شد؟ هدف که مقدس است, وسيله هرچه شد, شد. اگر تعزيه درآورديم يک تعزيه اهانت آور. همين قدر که اشک جارى شد, اشکال ندارد! شيپور بزنيم. طبل بزنيم. معصيت کارى بکنيم. به بدن مرد لباس زن بپوشانيم. عروسى قاسم درست کنيم. جعل کنيم. تحريف کنيم!… در نتيجه افرادى دست به جعل و تحريف زدند که انسان تعجب مى کند….)78
حضرت امام حسين(ع) در واقعه کربلا نيز انسانى است در اوج عظمت و همان شکيباى محتسبى است که حتى کلمه اى برخلاف سير طبيعى هدايت قرآنى از دهان مبارکش خارج نمى شود و قول, رفتار و حرکت ها و تصميم گيرى هاى آن امام براى پيروانش حکم قانون و سنتى مسلم را دارد و امام در تمامى شرايط و لحظه ها در نظر و عمل شخصيتى جامع و بى بديل است. در همان لحظات حساس و مصيبت بار کربلا که حوادث ناگوار و نگران کننده رخ مى دهد, شخصيت امام از حقيقت, آرامش و صلابت موج مى زند و از هرگونه قباحت و گستاخى, پاک و پاکيزه و مبرّاست. حتى نسبت به دشمنان به دليل غوطه خوردن آنان در گرداب ضلالت و گمراهى تأسف مى خورد و مى کوشد تا آنها را به سوى مسير هدايت و رستگارى که همان راه فطرت درونى انسان هاست, رهنمون سازد. اما در برخى مضامين شبيه خوانى امام به گونه اى معرفى مى شود که شايسته شأن و مقام آن وجود ملکوتى نمى باشد و متأسفانه صحنه هاى شکوهمند و حماسه آفرين کربلا به صورت ذلت آور و تحريف شده به نمايش گذاشته مى شود و امام به صورت انسانى معرفى مى گردد که به دليل برخى رخ دادهاى ناگوار, شکيبايى خود را از دست داده و از نفله شدن خود و يارانش در رنج و مشقت به سر مى برد; ولى چون فلک غدّار و روزگار ناگوار سرنوشتى محتوم را برايش ترسيم کرده است, تن به حوادث مى دهد تا با کشته شدن و اسارت اهل بيتش, گناهکاران را از عذاب دوزخ نجات دهد و در واقع فداى امت گنه کار شود؟!
آيا غم انگيز و تأسف بار نيست که خاطره هاى حيات آفرين دشت نينوا را که بر کالبدهاى اجتماعات فرو رفته در خواب غفلت و ملت هاى ستمديده, روح آزادگى و زندگى مى دمد و حوادثى که در آن سرزمين عدل و آزادى واقع شد هريک عالى ترين درس عزت و فضيلت به جهان انسانيت مى دهد, به صورت مبتذل و ذلت آورى ياد کنيم و به بهانه زبان حال از قول سالار شهيدان بخوانيم که: شدم راضى که زينب خوار گردد!؟79
زبان حال امام بايد منطبق با واقعيت و مطابق با شأن و شوکت آن وجود مقدس باشد. به همين دليل فقهاى شيعه نسبت دادن دروغ به شخص امام را گناه و مبطل روزه دانسته اند و از نظر برخى مراجع تقليد, جعل مطالب زائد و افزودن آن بر تاريخ زندگى معصومين و نسبت دادن آن به صاحب حکايت در داستان هاى معصومان, کذب و افترا و حرام است. البته اگر صحنه آرايى ها و ازديادها از باب بيان حال و يا به صورت توضيح, شرح و بسط قصه و نمايش در تعزيه باشد, بدون آن که مطالب زائدى در کنار اصل قصه جعل نمايند, اشکال ندارد. در تعزيه به تماشاگران چنين القا مى گردد که امامى که شهادتش سبب لرزش کاخ ستمکاران در هميشه تاريخ شد, نفله گرديد (از دستمان رفت) و بايد براى نفله شدن امام سوگوار باشيم! در حالى که امام حسين(ع) آرزوى شهادت مى کرد و با جان خويش مکتب اسلام را احيا کرد و زنده نمودن نام و يادش در مراسم محرم براى اين است که پرتوهايى از آن خورشيد فروزان, معنويت بر روح و ذهن و قلب آدميان بتابد و اشک ريختن براى امامى که حماسه آفريد و موجب اعتلا و عزت اسلام و مسلمين گرديد, حاوى مفاهيمى ارزشمند و فضيلت آفرين است و سوگوارى براى عظمت قيام حسينى و حماسه پر شکوه کربلا, نشانه اى از هماهنگى با برنامه عاشورا و پيروى از پيام رهبر اين نهضت است و ارزش والايى دارد. اما گريستن براى کسى که نفله شده و از دستمان رفته و ديگر از فرهنگ و معرفت بصيرت آفرين آن خبرى نيست. نه تنها خاصيتى ندارد, بلکه موجب جمود, رکود و سکون اجتماع اسلام مى گردد و محروميت از شمس پر تابش عاشورا را به دنبال خواهد آورد. متفکر شهيد مطهرى در اين بار گفته است: (غلط ترين غلط ها اين است که ما امام حسين(ع) را نفله شده حساب کنيم. امام حسين(ع) به عکس, به هر قطره خون خود يک دنيا ارزش داد. [آيا] کسى که موج ايجاد کرد که قرن ها پس از [شهادت] او, پايه هاى کاخ ستمگران را متزلزل کرد و از جا کند و حتى در قرون خود ما غالب حوادث داغ در محرم ايجاد مى شود, خون او هدر رفته است؟! کسى که ميليون ها نفر نمازخوان و روزه گير و فداکار ساخت, هدر رفت[؟!]….)80
عظمت معنوى و ملکوتى حضرت امام حسين(ع) و قرب و منزلتى که آن بزرگوار در پيشگاه آفريدگار جهان دارد و مقام شفاعت عظمايى که خداوند به آن حضرت در قيامت عنايت فرموده, قابل انکار نبوده و حقيقتى مسلم و اجتناب ناپذير مى باشد. ترديدى نيست که آن چشمى که بر اباعبدالله(ع) نگريد و آن دلى که براى مصايب شهيدان کربلا نسوزد, چشم و دل بشرى نمى باشد. اما اين مطلب از آن سخن موهوم و باطل و بيهوده جداست که امام حسين(ع) به شهادت رسيد تا مردم دور هم جمع شوند و بر مصيبت او گريه کنند و بعد هم آمرزيده شوند! امام حسين(ع) کشتى نجات است, اما نه براى انسان هايى که همچون فرزند حضرت نوح(ع) عمرى را در نافرمانى و عصيان به سر مى برده اند. امامى که در آن شرايطِ بحرانى و ناگوار با آن همه مشکلات جنگ و دفاع, براى چند لحظه نبرد با اشقيا را قطع مى کند تا با خداى خويش راز و نياز کند و نمازش را اقامه نمايد, چگونه راضى مى شود که کسى به جاى انجام دادن عبادات و به جاى آوردن فريضه هاى الهى و اجتناب از معاصى, برايش عزادارى کند و يا به اطمينان شفاعت و حمايت آن امام, واجب شرعى را انجام ندهد. گناه آن وقت بخشيده مى شود که روح آدمى با حماسه حسينى پيوند بخورد و علامت عفو الهى آن است که ديگر دنبال آن گناه نرويم. اصولاً کسى که فضيلت را دوست ندارد و با رفتار و اخلاقش رذايل را ترويج مى کند و براى ارزش هاى مقدس احترامى قايل نمى باشد, نمى تواند ادعا کند که مريد حضرت امام حسين(ع) است; چرا که چنين انسانى با هدف و مقصدى که سيد شهيدان براى آن قيام کرد, خيلى فاصله دارد. اين تصور که مى توان با يک سلام و تعارف امام معصوم را طرفدار خود نمود و با اعتماد به شفاعتش به امور خلاف روى آورد, به آن جهت است که راهش را نشناخته ايم و در مکتب حسينى پرورش نيافته ايم. عظمت امام حسين(ع) بر پايه بندگى خداوند استوار است و پيروان و سوگوارانش هم از راه عبادت, ذکر و تقوا مى توانند مريد او شوند; چنان که حضرت امام باقر(ع) فرموده اند: ماشيعتنا الاّ من اتقى الله واطاعه81; (شيعه و پيروان واقعى ما, کسى است که از مخالفت با خداوند بپرهيز و او را اطاعت کند.)
به همين دليل علامه سيد محسن امين, تأکيد مى نمايد که در عزادارى ها بايد از سيره ائمه پيروى کرد و اگر آن بزرگواران تصريحى در اين مورد نکرده اند, بايد از شيوه اى منطقى و عاقلانه متابعت نمود.82 مرحوم آيةاللّه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى, خاطرنشان مى نمايد: اگر رويدادهاى ملال انگيز اهل بيت به صورت نمايش برگزار شود, اثر خوبى بر دل ها خواهد گذاشت, ولى اين برنامه بايد از روى اصول صحيح به اجرا درآيد.83 آيةاللّه کاشف الغطاء نيز سوگوارى به شکل شبيه خوانى را در صورتى که درست برپا شود, بدون اشکال مى دانست, ولى در ادامه افزوده است: (سعى کنيد عزادارى را از کارهايى که با حزن و عزا جور درنمى آيد, جدا کنيد. زيرا عزادارى براى زنده ساختن فلسفه قيام امام حسين(ع) است, نه براى قصه گويى, نمايش و وقت گذرانى. بکوشيد مراسم سوگوارى را بدون نقطه ضعف برگزار کنيد و مردم را به ياد خدا بيندازيد و ايمان آنها را زياد کنيد.)84
آيةاللّه ميرزا محمدعلى شاه آبادى ـ استاد عرفان امام خمينى ـ که به خاطر مبارزه با رضاخان در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى در شهرستان رى تحصن کرده بود, وقتى مشاهده نمود در صحن مطهر امامزاده حمزه(ع) مراسم تعزيه خوانى با تحريفات و مضامين موهن برگزار مى شود, مانع اجراى آن گرديد و مجلس مذکور را به کانون وعظ و خطابه تبديل نمود.85 آيةاللّه بروجردى نيز وقتى ملاحظه نمود شبيه خوانى هاى قم وضع نگران کننده اى دارند و توأم با بدعت و تحريف اجرا مى شوند, دست اندرکاران تعزيه را فراخواند و به آنان تأکيد نمود شبيه خوانى با اين شکل حرام است و بايد يا اصلاح گردد و يا از برگزارى آنها با اين روند مخرّب اجتناب شود و اجازه نمى دادند عزادارى هاى آفت زده اجرا شود.86 پيدايش برخى تحريفات معنوى و لفظى در عزادارى خصوصاً شبيه خوانى, موجب آن گرديد که شهيد مطهرى هشدارهاى جدى در خصوص پالايش و پيرايش تعزيه, مطرح کند و خاطرنشان نمايد:
(علما بايد با عوامل پيدايش تحريف مبارزه کنند. جلو تبليغات دشمنان را بگيرند. با اسطوره سازى ها مبارزه کنند. مثلاً کتاب (لؤلؤ و مرجان) حاجى نورى يک نوع قيام به وظيفه به نحو شايسته است که اين مرد بزرگ کرده است و ما امروز از نتيجه کار اين مرد بزرگ استفاده مى کنيم. علما بايد فضايح و رسوايى دروغگويان را رسوا کنند. علما بايد متن واقعى احاديث معتبر, سيماى واقعى شخصيت هاى بزرگ, متن واقعى حوادث تاريخى را در اختيار مردم بگذارند و به دروغ بودن دروغ ها اشاره و تصريح کنند….)87
متأسفانه توصيه به حق شهيد مطهرى کمتر مورد توجه قرار گرفت و تعزيه خوانى ها به همان شکل قبلى و آميخته به تحريف و مطالب غير واقع و صحنه هاى موهن اجرا مى شوند. از اين جهت است که علامه سيد مرتضى عسکرى خطاب به علما يادآور شد:
(بايد قبول کنيم ما اهل علم در مورد برخى بدعت ها و تحريف ها پيرامون عزادارى اباعبدالله الحسين(ع) کوتاهى کرده ايم….)88
اين نوشتار را با درج بخشى از بيانات امام خمينى(ره) در جمع گويندگان, وعاظ و خطباى مذهبى و اعضاى انجمن اسلامى شهردارى تهران در تاريخ چهارم آبان ماه 1360ش به پايان مى آوريم:
(اينجا بايد سخنى هم در خصوص عزادارى و مجالسى که به نام حسين بن على(ع) به پا مى شود بگوييم. ما و هيچ يک از دينداران نمى گوييم که با اين اسم هرکس هر کارى مى کند خوب است. چه بسا علماى بزرگ و دانشمندان, بسيارى از اين کارها را ناروا دانسته و به نوبت خود از آن جلوگيرى کردند. چنانچه همه مى دانيم که در بيست وچند سال پيش از اين, عالم بزرگوار مرحوم حاج شيخ عبدالکريم (حائرى) [1355ـ1276ق] که از بزرگترين روحانيون شيعه بود, در قم شبيه خوانى را منع کرد و يکى از مجالس بزرگ را مبدل به روضه خوانى کرد. روحانيين و دانشمندان ديگر هم چيزهايى که برخلاف دستور دين بوده منع کرده و مى کنند….)89
پي نوشتها
1. کشف الغمه, على بن عيسى اربلى, ص185; تحف العقول, ابن شعبه حرّانى, ص245; عقد الفريد, ج2, ص218; بحارالانوار, ج78, ص116ـ117; احقاق الحق, ج11, ص65; مناقب ابن شهرآشوب سروى مازندرانى, ج4, ص48.
2. حجر, آيه 9.
3. صحيفه نور, ج8, ص69, قيام عاشورا در کلام و بيان امام خمينى, ص77.
4. نفس المهموم, محدث قمى, ص290.
5. همان, ص45; مقتل خوارزمى, ج1, ص188; ملحقات احقاق الحق, ج11, ص602.
6. مقتل خوارزمى, ج1, ص187.
7. همان, ص177.
8. مستدرک الوسائل, محدث نورى, ج2, ص217.
9. بحارالانوار, طبع کمپانى, ج14, ص229.
10. اللهوف فى قتلى الطفوف, سيد بن طاووس, ص56.
11. امالى, شيخ مفيد, ص370.
12. لؤلؤ و مرجان, محدث نورى, ص3, به نقل از کامل الزيارات, ابن قولويه.
13. بحارالانوار, ج44, ص288.
14. امالى شيخ صدوق, مجلس هفدهم.
15. آثارالباقيه عن القرون الخاليه, ابوريحان بيرونى, ترجمه اکبر داناسرشت, ص525 ـ 524
16. المنتظم, ج7, ص15; شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج7, ص49; حبيب السير, خواندير, ج2, ص154.
17. الکنى والالقاب, شيخ عباس قمى, ج2, ص430.
18. ر.ک: مقتل ابوبکر خوارزمى.
19. فصلنامه هنر, ش2, زمستان61, بهار62, ص159.
20. مقدمه کتاب روضةالشهدا, به تصحيح و مقابل حاج محمد رمضانى, چاپ اسلاميه, تهران, ص8.
21. تاريخ نظم و نثر در ايران, سعيد نفيسى, ج1, ص245ـ247.
22. ر.ک: لؤلؤ و مرجان, محدث نورى.
23. حماسه حسينى, شهيد مطهرى, ج1, ص53 ـ54.
24. همان, ص55.
25. همان, ص106.
26. تعزيه هنر بومى ايران, گردآورنده پيتر چلکووسکى, ترجمه داود حاتمى, ص150ـ151.
27. سفرنامه پيتر دلاواله, ترجمه شجاع الدين شفا, ص123.
28. سفرنامه آدام اولئاريوس, ترجمه مهندس حسين کردبچه, ج2, ص488.
29. سفرنامه تاورينه, ترجمه ابوتراب حيدرى, ص414.
30. تعزيه, هنر بومى پيشرو ايران, ص368.
31. فلسفه شهادت و عزادارى حسين بن على(ع), شرف الدين عاملى, ترجمه على صحت, ص102.
32. سوره (ويژه تئاتر), شماره 2و3, بهار71, مقاله تعزيه و تعزيه نامه ها, ص58.
33. مقاله (پژوهشى در تعزيه و تعزيه خوانى) فصلنامه هنر, ش2, زمستان 61ـبهار62, ص160.
34. تعزيه هنر بومى و پيشرو ايران, ص153.
35. منظور وى ويليام فرانکلين مى باشد.
36. تعزيه هنر بومى ايران, ص188 و192.
37. مقاله (پژوهشى در تعزيه و تعزيه خوانى), همان, ص162.
38. تعزيه هنر بومى ايران, ص71.
39. ادبيات نمايش در ايران, جمشيد ملک پور, ج1, ص213.
40. ر.ک: آثار ايران, آندره گدار ـ يدُگدار ـ ماکسيم سيرو و…, ترجمه دکتر ابوالحسن سروقد مقدم, ج2, ص165ـ171.
41. مقاله (پژوهشى در تعزيه و تعزيه خوانى), همان.
42. تعزيه هنر بومى پيشرو ايران, ص188.
43. ر.ک: سفرنامه کارستن نيبور, ترجمه پرويز رجبى.
44. مشاهدات سفر از بنگال به ايران, ويليام فرانکلين, ترجمه محسن جاويدان, ص72.
45. موسيقى مذهبى, ج1 (موسيقى تعزيه), حسن مشحون, مقدمه مؤلف.
46. تعزيه هنر بومى پيشرو ايران, ص188.
47. تئاتر شرق, ترجمه جلال ستارى, مقاله ميراث نمايشى مصر و عرب.
48. تحقيقات مربوط به ايران در فرايبورگ آلمان, هانس روبرت رويمر, ترجمه کيکاووس جهاندارى, مجله راهنماى کتاب, بهمن و اسفند56, سال20, شماره11و12, ص815.
49. تاريخ ادبيات فارسى, هرمان اته, ترجمه دکتر رضازاده شفق, ص204.
50. ر.ک: تکيه دولت, دکتر مهدى فروغ, مجله هنر و مردم, شماره 29, اسفند43.
51. شرح زندگانى من, عبدالله مستوفى, ج1, ص288.
52. تعزيه تراژدى کهن جهان اسلام, بخش1, محمدمهدى شهيدى, روزنامه همشهرى, شماره 458.
53. سفرنامه کنت دوسرسى, ترجمه احسان شرقى.
54. سفرنامه اوژن فلاندن, ترجمه حسين نورصادقى.
55. اين سفرنامه با ترجمه مهندس حسين کردبچه در ايران انتشار يافته است.
56. آدم ها و آيين ها در ايران (سفرنامه مادام کارلاسرنا), ص161 و179.
57. سفرنامه خراسان و سيستان, کلنل چارلز ادوارد, ترجمه قدرت الله روشنى ـ مهرداد رهبرى, ص135.
58. ر.ک: سفر در ايران, گاسپار درويل, ترجمه منوچهر اعتمادى مقدم, ص139ـ140; ايران امروز (1906ـ1907م) اوژن اوبن, ترجمه على اصغر سعيدى, ص187ـ194; سفرنامه فرد ريچاردز, 1883م, ترجمه مهيندخت صبا, ص171ـ177.
59. شرح زندگانى من, همان, ص389.
60. تعزيه دارى و شبيه خوانى از زمان ديلميان تا امروز, سيد محمد محيط طباطبايى, روزنامه اطلاعات, شماره 14906.
61. روزنامه خاطرات, محمدحسن خان اعتمادالسلطنه, ص591.
62. از تعزيه نويسان مشهور عصر قاجاريه است که به تاج الشعرا موسوم گشت. شرح حال وى در اغلب تذکره هاى اين عصر ديده مى شود. ديوان اشعارى دارد که در سال 1319ق به اهتمام فرزند شاعرش ميرزا اسماعيل ثابت انتشار يافت.
63. اميرکبير يا قهرمان مبارزه با استعمار, اکبر هاشمى رفسنجانى, ص119, 121, 127 و128.
64. تذکره گنج شايگان, ميرزا طاهر ديباچه نگار اصفهانى (چاپ سنگى) ذيل شرح حال شهاب اصفهانى.
65. سوره, ويژه تئاتر, شماره2و3, بهار71, ص60 61.
66. تعزيه هنر بومى پيشرو ايران, ص198.
67. تاريخ اجتماعى ايران, مرتضى راوندى, ج6, ص708.
68. تعزيه هنر بومى پيشرو ايران, ص7.
69. مقاله (تعزيه و تعزيه خوانى), مجله راهنماى کتاب, سال نوزدهم, شماره4ـ6, تير و شهريور1355.
70. تعزيه هنر بومى پيشرو ايران, ص65.
71. همان, ص165.
72. گفتگو با دکتر جابر عناصرى, هفته نامه فرهنگ آفرينش, سال دوم, شماره57, ص5.
73. مجله راهنماى کتاب, سال19, شماره 4ـ6, تير و شهريور 1355, ص409.
74. تاريخ اجتماعى ايران, ج6, ص708.
75. تعزيه هنر بومى پيشرو ايران, ص59.
76. همان, ص60 ـ61.
77. ر.ک: نشريه پيام نو, ش9, تهران1324ش, مقاله عبدالحسين نوشين.
78. حماسه حسينى, ج1, ص49.
79. ر.ک: درسى که حسين به انسان ها آموخت. شهيد سيد عبدالکريم هاشمى نژاد, ص392.
80. حماسه حسينى, ج3, ص83 ـ84.
81. تحف العقول, ص295.
82. ر.ک: التنزيه لاعمال الشيبه, تأليف شده به سال 1347ق (1307ش) که در سال 1322ش توسط جلال آل احمد با عنوان عزادارى هاى نامشروع ترجمه و انتشار يافت.
83. ر.ک: المجالس الفاخرة فى ماتم العترة الطاهرة, سيد عبدالحسين شرف الدين, مقدمه (ضمناً اين مقدمه تحت عنوان فلسفه شهادت و عزادارى حسين بن على(ع) با ترجمه على صحت نشر يافته است)
84. کاشف الغطا سوره خشم, محمدرضا سمّاک امانى, ص72.
85. روايت فضيلت, مقاله نگارنده, مجله پاسدار اسلام, شماره 160, ص41.
86. حماسه حسينى, ج1, ص185; اظهارات حسين انصاريان, روزنامه رسالت, شماره2153.
87. همان, ج3, ص293.
88. روزنامه رسالت, 24خرداد73, شماره2436.
89. قيام عاشورا در کلام و پيام امام خمينى(ره), ص92.
آينه پژوهش » آذر و اسفند 1381 – شماره 77 و 78
صص 30 تا 48