معاويه بن ابى سفيان در طول دوران حكومتش جامعه اسلامى را از هويت خود دور مى ساخت در چنين موقعيتى امام حسين(ع) با احساس مسؤوليت سنگين، وظيفه هدايت جامعه را بر عهده گرفت. از نظر سياسى شرايط براى آن حضرت در ابتداى امامتش بسيار ناگوار بود. مرگ معاويه در سال 60 هجرى قمرى به اين اوضاع خاتمه داد. در دوران يزيد كه دچار ضعفهاى فراوان بود، فرصت مناسبى براى امام حسين(ع) پديد آمد تا قبل از تثبيت حكومت يزيد براى برپايى حكومت اسلامى قيام نمايد. على رغم وجود شرايط مناسب در اين اقدام، حوادث ناخواسته اى تلاش امام را از نظر سياسى ـ نظامى ناكام نهاد; ولى اين به معناى عدم تأثير حركت آن حضرت در جامعه نبود. چرا كه در نهايت قيام او سقوط امويان را در پى آورد. همچنين قيام امام سر منشأ قيامهاى علويان و جاودانى شيوه جانبازى او در تاريخ تشيع شد.
واژ گان كليدى
امام حسين(ع)، معاويه، حكومت، كوفه، نامه، مسلم، يزيد، قيام
مقدمه
تشكيل حكومت اسلامى پس از فوت پيامبر اكرم (ص) با مشكلات عديده اى روبرو شد و ماجراى سقيفه و غصب خلافت پيش آمد. تا اين كه امير المؤمنين على (ع) براى مدت كوتاهى اين وظيفه خطير را بر دوش كشيد; امام از طرف معاويه بن ابى سفيان با مخالفت و اخلال و برپايى جنگ و حملات كور تروريستى روبرو گرديد. در آخر نيز با شهادت امام على (ع) دوران حكومت نمونه اسلامى آن حضرت به سر آمد. در زمان امام حسن (ع) نيز توطئه هاى معاويه ادامه يافت. جنگهاى دراز مدت داخلى سپاه امام را خسته كرده بود و امام در سال 41 هجرى قمرى با پذيرش صلح حكومت را به معاويه واگذار فرمود.
بررسى شرايط زمانى قيام امام حسين (ع) براى تشكيل حكومت اسلامى اهميت بهسزايى دارد(1); زيرا نظر به شهادت مظلومانه آن حضرت، اسارت خاندان و كمى ياران او، اين اقدام بسيار بى محاسبه به نظر مى آيد و يا اصلا چنين هدفى در قيام او در نظر گرفته نشده گفته مى شود كه حضرت صرفاً براى شهادت ـ كه خود تأثيرات جداگانه اى به نفع اسلام دربرداشته ـ قيام نمودند. از اين رو اقدام حضرت كاملا اختصاصى در نظر گرفته شده تكرار و الگوگيرى از آن محال پنداشته مى شود. در حالى كه يك بعد نهضت حسينى قيام براى تشكيل حكومت اسلامى بود و درصورت تحقق، مى توانست مسير تاريخ اسلام را دگرگون سازد.
در همين راستا، عواملى كه باعث عدم توفيق امام حسين (ع) شد، نيز بايد جهت عبرت شناخته شوند با اين حال قيام امام حسين (ع) يك حركت اجتماعى و داراى ابعاد مختلف و نتايج و آثار پر بركت براى اسلام بوده در آينده هم خواهد بود.
علل عدم اقدام امام حسين (ع) در زمان معاويه
دهه آخر عمر معاويه بن ابى سفيان مصادف با آغاز امامت امام حسين (ع) بود. در اين دهه، معاويه سياستهاى شومى را در جهت استحاله و انحراف جامعه اسلامى و شيعه زدايى به كار گرفت كه از اين قرارند:
1. جلوگيري از هر گونه اعتراض و جنبش مخالف از طريق فشار سياسى و اقتصادى در مورد مسلمانان آزاده و راستين و كشتار، شكنجه، حبس و تحميل فقر و گرسنگى نسبت به آنان;
2. احياى تبعيضهاى نژادى و رقابتهاى قبيله اى در ميان قبايل و تضعيف آنها و برطرف كردن خطرشان از حكومت;
3. جعل حديث و تفسير و تأويل آيات قرآن به نفع خود، تخدير افكار عمومى و مشروعيت و مقبوليت دادن به حكومت;
4. ترويج فرقههاى باطل نظير: جبريه و مرجئه كه از نظر عقيدتى با سياست معاويه همسو بودند;
5. جذب و بهكارگيرى افراد مكار و غدارى چون مغيره بن شعبه والى كوفه، زياد بن ابيه والى بصره و كوفه، عمروبن عاص والى مصر، مروان بن حكم و سعيد بن عاص و وليد كارگزاران اموى در حجاز كه معاويه را در ايجاد خفقان يارى مى دادند بهخصوص زياد بن ابيه در هنگام ولايت بر كوفه و بصره (50 ـ 53 هـ )؛
6. تطهير عثمان و مخدوش كردن چهره حضرت على (ع) به عنوان حيله اى سياسى (2).
امام حسين (ع) در اين دوره مطابق وظيفه امر به معروف و نهى از منكر در برابر اعمال معاويه احساس مسئووليت شديدى نسبت به حفظ شريعت جدش از انحراف و استحاله مى نمودند; بنابراين به انحاء مختلفى عكس العمل نشان مى دادند. يكبار اموالى را كه از يمن به شام مى بردند ضبط نمودند، (3) بار ديگر نسبت به قتل حجر بن عدى و يارانش در سفر معاويه براى حج، او را نكوهش فرمود (4). خطبه اى نيز در منى در جمع صحابه و تابعين ايراد فرمود (5). با اين حال عوامل ذيل امام را از قيام براى تشكيل حكومت اسلامى باز مى داشت:
1. اظهار پايبندى به صلح امام حسن (ع) با معاويه (6): امام به قرارداد صلحى كه از طرف معاويه از همان ابتدا در گفتار (7) و بعداً (8) در عمل نقض شده بود، بطور يكجانبه پايبند نبودند، بلكه همان دلايلى كه باعث صلح برادرش با معاويه و حفظ شيعيان شده بود و نيز جو خفقان و كشتاری که عمال معاويه به راه انداخته بودند، باعث اظهار پايبندى امام به صلحنامه برادرش مى شد (9). بدين ترتيب دشمن نمى توانست عليه امام اين موضع را بگيرد كه آنچه را برادرش در طول نه سال ( 41 ـ 50 هـ) پذيرفته بود، زير پا نهاده است.
2. شخصيت معاويه در نظر مردم: هرچند وى از زنده بودن نام و ياد پيابر اكرم (ص) در رنج بود؛ ولى جامعه آن روز او را صحابى پيامبر، كاتب وحى، خال المؤمنين(11)، منتقم خون عثمان، داراى سن و تجربه بيشتر مى دانستند. در ضمن معاويه ظاهر ساز و از زمان خلافت عمر (خلافت از 13 ـ 23 هـ ) داراى منصب بود (12) و به سبب صلح امام حسن (ع) ادعاى مشروعيت حكومت داشت.(13)
3. احتمال ترور قبل از قيام به وسيله معاويه، همانطور كه امام حسن(ع) را با دسيسه مسموم و شهيد كرد.(14)
4. اوضاع اجتماعى نامناسب جامعه و روحيه خيانت و ترك نصرت و تسليم آنها در برابر فشارها و اغواگريهاى معاويه و عدم ثمردهى جانبازى در بيدار كردن روح سلحشورى مردم.
5. لوث شدن قيام يا كاهش اثرات آن به دليل قوت دستگاه تبليغاتى حاكم.
6. امام به دنبال فرصت مناسبى بودند تا با آگاهى از خصوصيات و شخصيت يزيد(15)، جانشين معاويه و حساسيت جامعه نسبت به او قيام خود را آغاز نمايد. يزيد از مادرى كلبى بنام ميسون متولد شد (16)، كلبى ها بيابانگرد و داراى روحيه خشونت و بداوت بودند. يزيد در حمايت مادرش در صحرا رشد نمود، مادرش نتوانست زندگى در دمشق را تحمل نمايد و به صحرا بازگشت (17). يزيد در اوج رفاه در جوانى به شعر و لهو و لعب رو آورد. بخاطر داشتن مربى، شاعر، درباريان و مشاور مسيحى، و همچنين سابقه قبيله اى مادر، گرايش به مسيحيت داشت (18)، در اعتراض به نوشيدن شراب مى گويد: اگر بر دين احمد حرام است، من بر دين مسيح مى خورم. با اين حال معاويه او را براى جانشينى خود آماده مى كرد و مسؤوليتهايى به او مى داد، در سفرى به مكه كه از طرف معاويه امير الحاج شده بود، به امام حسين (ع) شراب تعارف كرد و در مقابل اعتراض حضرت درشعرى تعجب خود را ابراز كرد.(19)
نظر به اين موارد امام حسين (ع) در جواب اولين نامه نگارى كوفيان و دعوت از او در سال 49 يا سال 50 هجرى قمرى به صلح برادرش اظهار پايبندى نمودند. در اين سال امام حسن (ع) وفات يافت و “جعده بن هبيره بن ابى وهب” امام حسين (ع) را به كوفه دعوت نمود (20). نامه نگارى كوفيان پس از اين تا سال 61 هجرى قمرى متوقف ماند. محبوبيت امام هم رفته رفته در جامعه رو به افزايش بود; به گونه اى كه در پى شهادت حجر بن عدى و يارانش توسط معاويه (21) در مرج عذرا (51 هـ ِ)، حكومت اموى از وجود امام حسين (ع) در مدينه احساس خطر مى كرد. به همين سبب هم معاويه نامه اى به امام حسين (ع) نوشته او را از فتنه منع كرد. امام هم در جواب نامه اى كوبنده براى او فرستاد و جنايات او را در حق شيعيان يك يك برشمرد.(22)
از طرفى مسأله بيعت (23) براى يزيد و جانشينى او در برنامه كارى معاويه قرار داشت و امام مخالف جدى آن بود. مخالفان ديگرى هم از صحابه با اين امر كه گامى در جهت تبديل خلافت به پادشاهى تلقى مى گرديد، در مدينه وجود داشت. بدين منظور معاويه دو بار به مكه سفر كرد و در سفر دوم در حاليكه دستور داده بود مردان مسلح با شمشير بر بالاى سر مخالفان بايستند، خود بر منبر رفت و اعلام كرد كه آنان بيعت كردهاند. مخالفان اين بيعت را پس از اتمام جلسه و بيعت عمومى انكار نمودند. بدين ترتيب حجاز به عنوان كانون خطر براى معاويه باقى ماند. امام سعى داشتند خود و يارانش بهانه به دست معاويه ندهند و در عين حال در جامعه حالت آمادگى و انتظار بوجود آورند تا كار را پس از معاويه از سر گيرند. معاويه نيز براى پس از خود در مورد مخالفان، توصيه هايى به يزيد كرده بود (24).
سرانجام پس از دير زمانى كه جامعه اسلامى در برابر هيبت حكومت اموى قد خم كرده تسليم شده بود، با مرگ معاويه به جنبش حذف درآمد و موانع برداشته شد. امام حسين (ع) در اين هنگام نقش تاريخى و رسالت خود را در مبارزه با ستم، نجات امت از دست دشمنان سرسخت و دميدن روح سلحشورى در مردم ايفا نمودند و براى هر قيامى بر ضد ستم حاكم در هر زمان و مكان الگو و نمونه عالى فراهم آوردند.
معاويه در 15 رجب سال 60 هجرى قمرى از دنيا رفت.(25) پسرش يزيد از وليد بن عقبه بن ابى سفيان، والى خود در مدينه خواست كه از حسين بن على (ع) در كنار عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابى بكر و عبدالله بن زبير بيعت بگيرد (27). امام و عبدالله بن زبير از بيعت خوددارى نمودند. در سوم شعبان همان سال امام براى تبليغ اهداف قيام خود از مدينه وارد شهر امن مكه شدند (28) و تا هشتم ذى الحجه در آنجا بودند (29). ابن زبير هم فعاليتهايى داشت; ولى با ورود امام به مكه تلاشهاى او در جهت بدست گيرى قدرت در حجاز تحت الشعاع شخصيت امام قرار گرفت. در اين بين از دهم رمضان نامه نگارى سران شيعه پس از وقفه اى طولانى از كوفه به مكه آغاز شد (30) و شدت گرفت. (31) امام مسلم بن عقيل را به كوفه فرستادند تا آنچه را آنان نوشته بودند از نزديك بررسى و نتيجه را گزارش كند. همچنين امام نامه اى به اشراف بصره يعنى مالك بن مسمع بكرى، اخنف بن قيس، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قيس بن هيثم و عمرو بن عبيدالله بن معمر نوشتند. در اين نامه امام ضمن بيان حقانيت خود آنان را به كتاب خدا وسنت فراخواندند.(32)
مسلم بن عقيل در پنجم شوال سال 60 هجرى قمرى به كوفه وارد شد و تا روز شهادتش در هشتم ذى الحجه كه امام از مكه خارج شدند، (33) به فعاليت پرداخت. نامه اى مبنى بر بيعت بيست هزار نفر از او در مكه قبل از حركت بدست امام رسيده بود (34). امام حسين (ع) با دريافت اطلاعات روشنى از اوضاع كوفه با در نظر داشت خطر جانى همراه خاندان و عشيره خود و عده اى از شيعيان به طرف آن شهر روان شدند. بردن خاندان علاوه بر رسم عرب، با توجه به حضور ابن زبير در مكه و اوضاع متغير حجاز ضرورى بود.(35) در اين هنگام افراد سرشناس زيادى از جمله عبدالله بن عباس و برادر امام، محمدحنفيه او را از حركت باز مى داشتند. امام به هر يك از آنان به نحوى جواب مى دادند; زيرا سران شيعه كه به امام نامه نوشته بودند، از اوضاع سياسى كوفه شناخت بيشترى داشتند و از نزديك شاهد امور بودند، مسلم هم مشاهدات آنها را در نامه خود به امام از كوفه تأييد كرده بود. در حاليكه عبدالله بن عباس و محمد حنفيه سالها بود كه از كوفه خارج شده بودند (36). از طرفى در مكه احتمال ترور امام مى رفت.(37)
نظر به اهميت شهر كوفه در قيام امام حسين (ع) براى تشكيل حكومت اسلامى، قبل از بررسى زمينههاى تغيير حكومت در كوفه، موقعيت استراتژيك اين شهر بيان مى گردد.
موقعيت استراتژيك كوفه
شهر كوفه در زمان اميرالمؤمنين على (ع) و امام حسن (ع) (35 ـ 41 هـ ِ) پايتخت حكومت اسلامى بود و اهميت زيادى از اين نظر داشت. كوفه در مركز كشور اسلامى به پايگاه سنتى شيعيان تبديل گشته بود.در قيامهاى علويان عليه حكومت اموى و عباسى به لحاظ تأمين امكانات نظامى اهميت ويژه اى داشت.
شهر كوفه در سال 17 هجرى قمرى به دستور عمر به دست سعد بن ابى وقاص تأسيس شد. (38) يك سال قبل از آن شهر بصره بنا شده بود. بصره پايگاه سنتى طرفداران عثمان بود. اين دو شهر در كنار دو شهر قديمى تر ابتدا به عنوان پادگان نظامى ساخته شده بودند و سپس با مهاجرت جنگجويان عرب مسلمان رفته رفته به صورت شهر درآمدند. كوفه هم به دليل آب و هواى خوش و هم داشتن مراتع براى چرانيدن شتر، پذيراى مهاجران شد. نقطه شروع لشكر كشى هاى مسلمانان در قرن اول هجرى به ايران و سند، دو شهر كوفه و بصره بودند و خراج آن مناطق نيز به اين دو شهر سرازير مى گرديد. در مقاطعى كه اين دو شهر تحت حاكميت يك نفر قرار مى گرفت، منابع مالى هنگفتى در اختيارش بود كه در مسائل سياسى نقش مهمى داشت.
خراج، مالياتى بود كه به جاى تقسيم زمينهاى فتح شده بين جنگجويان مسلمان، بر آن زمينها بسته مى شد. علاوه بر آن جزيه از غير مسلمانان در قبال تأمين امنيت آنها، غنايم جنگى شامل اموال مخصوص پادشاهان و امراى دشمن (صوافى) و گمركات نيز از منابع مالى حكومت اسلامى بود.(39)
درآمد عمده مردم از راه گرفتن عطا و رز بود و مردم وابستگى شديدى بدان داشتند. «عطاء» مقدار پرداخت نقدى از سوى حكومت كوفه بود كه طى چند مرتبه در سال يكجا به سپاهيان پرداخت مى شد. چنانكه «رزِ» كمكهاى جنسى خوراكى بود كه هر ماه به صورت بلاعوض به آنان تحويل مى گرديد تا از اشتغال سربازان جلوگيرى شود، بدين ترتيب يك ارتش هميشه آماده براى جنگ وجود داشت. نظام پرداخت عطاء حربه كارآمدى در دست حكومت بود و اشراف كوفه كه مسؤول تحويل آن از حكومت و پرداخت به مردم بودند، از اين جهت قدرت و نفوذ بسيارى در شهر داشتند. عبيدالله بن زياد توسط همين اشراف توانست با تهديد به قطع عطا، مردم را از اطراف مسلم بن عقيل دور كند و با افزايش عطا لشكر عظيمى از كوفيان براى جنگ با امام حسين (ع) در كربلا فراهم آورد.(40)
تركيب عقيدتى ـ سياسى مردم كوفه
مردم كوفه از دو گروه مسلمانان و غير مسلمين تشكيل مى شدند. غير مسلمين عده اى عرب مسيحى از بنى تغلب، مسيحيان نجران و نبطى، مجوسيان ايرانى و يهوديان رانده شده از شبه جزيره بودند. اينان درصد كمى از جمعيت كوفه را تشكيل مى دادند. بخش مسلمانان شامل گرايشهاى بى طرف، هواداران بنى اميه، خوارج، پيروان قراء و صحابه و شيعيان على (ع) بودند.
اكثر مردم كوفه از گروه بى طرف بودند كه زير بناى فكرى ـ عقيدتى محكمى نداشتند. تعداد زيادى قراء و صد و هفتاد و هشت تن (41) از صحابى پيامبر اكرم (ص) در ميان آنها بود كه هر يك خود را مجتهد و صاحب رأى مى ديدند و در مقابل حكومت مى ايستادند. اينان در بى طرفى مردم نقش عمده داشتند. در واقع اين مردم از قبايل صحراگردى بودند كه سابقه شهر نشينى نداشتند، ويژگى خاص آنها نظم ناپذيرى بود. برخلاف مردم شام كه سالها سابقه شهر نشينى داشتند و معاويه از نظم پذيرى آنها كمال استفاده را مى كرد. (42) اين گروه بى طرف در جريانات سياسى همچون موجى به دنبال طرف برتر مى رفتند. نه از اميرى راضى بودند و نه اميرى از آنان راضى بود. در هنگام بروز ناآرامىها و جابجايى قدرت به منافع مادى خود مىنگريستند. بنابراين وقتى معاويه هلاك شد و آنان جوانى و بى تجربگى يزيد را ديدند، به دليل همين ضعف شام، به صف ياران مسلم پيوستند. آنان والى نرمخوى كوفه، نعمان بن بشير را كه سنين پيرى را مى گذراند، قادر به مقابله با قيامى جدى نمى ديدند. شايد همين افراد بودند كه فرزدِ در وصفشان به امام حسين (ع) گفت: «دلهاشان با تو و شمشيرهاشان عليه توست».(43)
در چنين اوضاعى كه كنترل از دست نعمان بن بشير خارج شده بود، تعدادى از اشراف كوفه مانند عمر بن سعد بن ابى وقاص (فرزند پسر بنيانگذار كوفه)، عبدالله بن مسلم و عماره بن وليد بن عقبه به يزيد نامه نوشتند تا اگر كوفه را مى خواهد، فرد قدرتمندى بر آن گمارد. در ضمن خبر آمدن مسلم به كوفه را نيز دادند.(44) يزيد به پيشنهاد “سرجون”، عبيدالله بن زياد را با حفظ سمت ولايت بصره، به ولايت كوفه برگزيد.(45)
با آمدن ابن زياد به كوفه، افراد بى طرف جذب وعده و وعيدهاى او شدند و مسلم را تنها نهادند. اشراف كوفه كه در طول بيست سال حكومت امويان داراى نفوذ بسيارى در ميان گروه بى طرفها بودند، از وابستگان حزب اموى به شمار مى رفتند. آنان ابن زياد را يارى مى دادند. از طرفى عده اى از آنان در جريان نامه نگارى به امام حسين (ع) براى حفظ رياست خود ـ در صورت برقرارى حكومتى از جانب امام ـ عاطفى ترين نامه ها را نوشته بودند (46); اما همين كه عبيدالله بن زياد كنترل كوفه را بدست گرفت، آنها هم در موقعيتهاى حساس سپاه اعزامى او به فرماندهى عمر سعد به كربلا، قرار گرفتند. امام حسين (ع) در روز عاشورا در مقابل لشكر كوفه خطاب به همين عده فرمود: (( اى شبث بن ربعى و اى حجار بن ابجر و اى قيس بن اشعث و اى يزيد بن حارث!! آيا شماها نبوديد كه به من نامه نوشتيد: ميوه ها رسيده و وقت چيدن فرا رسيده و خرماها سر سبز شده و زمين از گياه پر است و سپاهى آماده در انتظار توست! پس بشتاب)) (47)
نامه نگارى اين عده از اشراف به امام حسين (ع) نشان مى دهد كه در سطح آنان، احتمال موفقيت قيام امام براى تشكيل حكومت مى رفته است. همچنانكه مردم عادى نيز در هنگام ورود عبيدالله بن زياد به كوفه، او را نشناخته به گمان امام بر او سلام مى كردند و خير مقدم مى گفتند. (48)
از گروههاى ديگر اعتقادى در كوفه خوارج بودند. آنان در مسأله امامت پيرو رهبرى آزاد و شايسته بوده; ولى در عمل خشن و داراى انگيزههاى قوى دينى بودند.(49) فهم عميقى نداشتند و مخالف حكومت بودند. با شيعه هم دشمنى سرسختانه نشان دادند. در بصره و كوفه طى چند مرحله قيام تا واقعه كربلا در سال 61 هجرى قمرى سركوب شده بودند (50) و در اين واقعه نقش چندانى نداشتند.
پيروان قراء و صحابه پيامبر اكرم (ص) نيز گروه ديگرى در كوفه بودند. آنان امام على و امام حسن و امام حسين (ع) را به عنوان مجتهد و راوى قبول داشتند و حتى برخى از آنها عبدالله بن مسعود و عمر را از حضرت على (ع) بالاتر مى پنداشتند.
اقليتى از شيعيان اعتقادى در كوفه بودند كه عميقاً به خاندان اهل بيت عشق ميورزيدند. عده اى از ميان آنان رؤساى شيعه به حساب مى آمدند. از دهم رمضان سال 60 هجرى قمرى نامههاى دعوت همين رؤساى شيعه به امام حسين (ع)، پس از وقفه اى ده ساله، آغازشد. نامه برخى از آنان چون سليمان بن صرد خزاعى، مسيب بن نجبه فزارى، مسلم بن عوسجه، حبيب بن مظاهر اسدى، ابوثمامه صائدى (51) و… در مكه بدست امام حسين (ع) رسيد. اينان در زمان حضرت على (ع) در جنگها همراه او بودند و پس از مرگ معاويه با آگاهى كامل از اوضاع كوفه امام را دعوت كردند.
ديگر شيعيان نيز با وجود علاقه وافر به اهل بيت، با توجه به سياستهاى شيعه زدايى معاويه و كشتارهاى شيعيان توسط زياد ابن ابيه در جريان قيام حجر به سال 51 هجرى قمرى، تا احتمال پيروزى قطعى نمى دادند، در قيامها همراهى نمى كردند. به همين علت به محض احتمال شكست مسلم در كوفه از اطراف او پراكنده شدند. در حاليكه بعدها به علت تسلط مختار بر خزانه كوفه به قيام او پيوستند.
زمينه هاى تغيير حكومت در كوفه
1. در كوفه جوى پديد آمده بود كه همه گروهها با شور و شوِ به امام نامه مى نوشتند و فرستادگان آنها در مكه به حضور امام حسين (ع) مى رسيدند; در حاليكه ديگر مناطق مانند يمن و مصر و ايران خاموش بودند. در اثر همين جوّ بود كه حتى عده اى از اشراف هوادار امويان نيز براى عقب نماندن از قافله و به اميد رسيدن به مقام و موقعيت، به امام نامه دعوت نوشته بودند.
2. ضعف شخصيت يزيد: از نظر مردم كوفه اوجوانى تازه كار بود و ضعف مديريتى، سياسى و اجتماعى داشت.
3. ضعف شخصيت نعمان بن بشير والى وقت كوفه: بشير بن سعد پدر نعمان، در جريان سقيفه در مخالفت با سعد بن عباده كه او هم انصارى و خزرجى بود، با ابوبكر بيعت كرد. بشير در امر بيعت با اسيد بن حضيراوسى در رقابت هم بود.(53) نعمان بن بشير و مسلمة بن مخلد هم تنها انصاريانى بودند كه عثمانى و همراه معاويه شدند و از حضرت على(ع) كناره گرفتند. (54) معاويه خود را منتقم خون عثمان معرفى مى كرد. نعمان در اين زمان كه مسلم در كوفه و امام در راه آن بود، سنين پيرى را مى گذراند و قدرت جمع آورى سپاه و مقابله با مسلم را نداشت.
4. در اثر گذشت زمان نسلى بوجود آمده بودند كه دوران ظلم معاويه را تجربه كرده افرادى مانند سليمان بن صرد، رفاعة بن شداد و مسيب بن نجبه در ميان آنها، حكومت عدل على(ع) را ديده بودند. آنها مى خواستند از خلاء قدرت سياسى استفاده كرده قبل از تثبيت قدرت يزيد، حكومتى نظير حكومت امام على (ع) به رهبرى فرزندش ـ كه او هم امام بود ـ تشكيل دهند.
5. رقابت شام و عراِ: قبل از اسلام در زمان درگيريهاى روم و ايران، در شام حكومت عربى غسانيان (آل جَفْنه) دست نشانده روم و در عراِ نزديك كوفه، حكومت عربى حميريان (لخميان) دست نشانده ايران، در رقابت و ستيز بودند. (55) پس از اسلام، كوفه در زمان حضرت على (ع) پايتخت رسمى و مهمترين شهر مملكت اسلامى بود. برخى فتوحات لشكر اسلام پيش از زمان حضرت، از كوفه هدايت مى گرديد و كوفه مظهر قدرت و عزت اسلام بود. در حالى كه در همين زمانها، مركز حكومت معاويه در شام، غير رسمى و او و اطرافيانش از نظر كوفيان مشتى “طلقا” به شمار مى رفتند كه در فتح مكه تسليم پيامبر شده بودند. از طرف ديگر پايتختى كوفه علاوه بر اهميت سياسى، فوايد اجتماعى و اقتصادى نيز براى اهالى آن دربرداشت. پس از تسلط معاويه بر مقدرات مملكت اسلامى و صلح امام حسن (ع)، معاويه به سبب خشم و نفرت از كوفه، پايتخت را به شام منتقل كرد و به مدت بيست سال مردم كوفه از آن فوايد محروم و شهر نيز به صورت عادى درآمده از اين رو با مرگ معاويه، مردم كوفه به ياد دوران خوش پايتختى انگيزه فراوانى داشتند تا مجد و عظمت از دست رفته را كه در آن زمان قدر ندانسته بودند، بازگردانند.
اهداف اعلام شده امام حسين(ع) در وصيت به برادرش محمد حنفيه عبارتند از(56):
1. اصلاح امت جدش؛ 2. امر به معروف و نهى از منكر;3. عمل به سيره پيامبر و حضرت على (ع). اين اهداف نيز با تشكيل حكومت اسلامى قابل تحقق و سازگارند.
علل عدم موفقيت سياسى ـ نظامى امام
1. مهمترين علت، ورود عبيدالله بن زياد به كوفه است. وى هنگامى كه در بصره بود، توسط منذر بن الجارود (57) از فرستادن نامه امام حسين(ع) به مردم بصره آگاه شد و پيك امام (سليمان) را كشت. اشراف هوادار حكومت اموى در كوفه قبلا يزيد را از آمدن مسلم به كوفه خبردار كرده بودند. با رسيدن نامه امارت كوفه از طرف يزيد، ابن زياد به كوفه آمد. مردم كوفه به گمان ورود امام به او خير مقدم مى گفتند او بدون هيچ مقاومتى وارد قصر شد و كنترل اوضاع را در دست گرفت.
2. مسلم بن عقيل با شنيدن خبر ورود ابن زياد به كوفه، خانه مختار را ترك كرده وارد خانه هانى بن عروه (58) گرديد و مخفيانه از مردم كوفه بيعت مى گرفت. معقل (59)، جاسوس ابن زياد توانست از طريق مسلم بن عوسجه به محل اختفاى مسلم پى برد و از برنامه ترور ابن زياد به وسيله مسلم نيز آگاه شد. ابن زياد پس از دريافت اين اطلاعات از معقل، هانى را دستگير و به شهادت رساند. در اين هنگام مسلم قصر ابن زياد را محاصره كرد.
اين محاصره كامل نبود و ابن زياد از طريق درب الروميين (60) با اشراف كوفه در ارتباط بود. ارتباط سران شيعه نيز در اين محاصره با مسلم و محاصره كنندگان روشن نيست. در يك احتمال ضعيف مى توان نتيجه گرفت كه محاصره قصر به قصد تصرف آن نبوده بلكه به خاطر جلوگيرى از غافلگيرى و گرفتار نشدن مسلم و سران شيعه بوده است. به همين دليل افراد به سرعت از اطراف مسلم پراكنده شدند و او در كوچه هاى كوفه تنها و سرگردان ماند.
اگر مسلم در جريان محاصره قصر مى توانست ابن زياد را از آنجا بيرون براند يا او را بكشد و بر خزانه كوفه مسلط شود، نيروى او چند برابر مى گرديد و شمشيرهاى زيادى به خدمتش در مى آمدند. به طورى كه با ورود امام به كوفه به كلى اوضاع تغيير مى كرد و امام نيز با تحريك انگيزه ها، دلهاى كوفيان را بيشتر به خوذ جذب مى نمود. حتى در اندك مدتى با پيوستن بصره و حجاز حكومت امام گسترش مى يافت. بيست سال سلطه امويها و ظلم و جور آنها نيز باعث مى شد كه قدر حكومت آل على (ع) را بدانند. جواب نامه عده اى از مردم بصره و اعلام همراهى آنان نيز به دست امام حسين (ع) رسيده بود.(61) “شريك بن اعور” از بزرگان بصره هم قبل از فوت قول جلب همراهى مردم بصره را به مسلم داده بود.(62) همچنين ابن زبير در حجاز فعاليت خود را آغاز كرده در مخالفت با حكومت يزيد با امام هم رأى بود.
بعد از تسلط نظامى هم امام اين ظرفيت را دارا بودند كه مردم را از چشمه جوشان علوم خود بهره مند ساخته و آنها را از بى تفاوتى بدر آورند و با سالها جريان شيعه زدايى معاويه مبارزه نمايند. با توجه به مقبوليت امام در نزد عامه مردم، نياز به تهديد و تطميع هاى حكام اموى هم نبود اين مقبوليت در هنگام ورود ابن زياد به كوفه معلوم بود و مردم او را به جاى امام مى پنداشتند.
از نكات مبهم تاريخ، غيبت سران شيعه در جريان محاصره قصر به وسيله مسلم بن عقيل است كه در كنار او نبودند. برخى از آنان مانند حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و ابو ثمامه صائدى در كربلا حاضر شدند; ولى بزرگانى چون سليمان بن مرد خزاعى، رفاعه بن شداد بجلى و مسيب بن نجبه فزارى در صحنه كربلا هم حاضر نشدند. آنها قصد پيوستن به امام را هم نداشتند; زيرا بعدها در جنبش توابين به عمل خود اقرار دارند. همچنين به درستى معلوم نيست كه چرا محاصره قصر ابن زياد به وسيله مسلم به صورت كامل نبوده است و ابن زياد از طريق درب الروميين با اشراف هوادار امويان ارتباط داشته است.
مسلم پس از اين واقعه با فرا رسيدن شب، در كوچه سرگردان ماند. تا اين كه شب را در خانه زنى به نام طوعه (63) گذراند. هنگام صبح با جاسوسى پسر اين زن غافلگير شد و پس از نبردى جانانه دستگير و شربت شهادت را نوشيد. نكته قابل توجه در جريان كار مسلم در كوفه، لو رفتن محل اختفاى او در خانه هانى و بعد در خانه همين زن با جاسوسى است.
مسلم قبل از شهادت به محمد بن اشعث وصيت كرده بود تا كسى نزد امام بفرستد و او را از آمدن به كوفه باز دارد. پيك محمد بن اشعث در زباله (مابين راه كوف) خبر را به امام رساند.(64).
امام حسين (ع) در روزى كه مسلم به شهادت رسيده بود، از مكه خارج شدند در بين راه قيس بن مسهر و عبدالله بن يقطر (65) برادر رضاعى خود را با نامههايى به كوفه فرستادند.
خبر شهادت هانى بن عروه و مسلم در بين راه قبل از زباله، در ثعلبيه (66)به امام رسيد و در حضور همراهان مطرح شد. در اين مرحله ديگر احتمال امكان تشكيل حكومت به وسيله امام حسين (ع) در كوفه كاهش يافته بود. شايد نفس اهميت اين هدف در مقابل اهداف فرضى ديگر بوده است كه امام فرمان حركت دادند. پراكندگى ياران هم تا اين مرحله و پس از خبر مذكور گزارش نشده است. بنابراين با توجه به عدم دليلى براى بازگشت، احتمال ترور در حجاز، آرزوى بيست ساله شيعيان در برپايى حكومت و اين كه برادران عقيل قصد خونخواهى داشتند، (67) امام فرمان ادامه حركت دادند. برخى ديگر نيز به امام گفتند: شخصيت شما بالاتر از مسلم است و مردم كوفه به شما رو خواهند آورد.(68) در زباله خبر شهادت عبدالله يقطر رسيد و امام ياران را رخصت رفتن و عدم همراهى دادند. نكته قابل ذكر اين كه بسيارى در اين محل امام را ترك كردند (69) و على رغم وجود برخى از شرايط قبلى، در كنار امام نماندند. در حالى كه عده كمى همچنان همراه امام باقى ماندند و اين عبرت ديگرى است.
3. در برخورد با سپاه حر، امام حسين (ع) مسير كاروان را براى بازگشت تغيير دادند;(70) ولى حر مانع شد. به نظر مى رسد كه قصد امام براى بازگشت، واقعى باشد; اما با توجه به وجود خطر جانى در حجاز، مى توان گفت كه امام مى خواست قيامش انتحارى خوانده نشود. بنابراين با وجود سپاه حر، كاروان امام در كربلا فرود آمد.
در كربلا عمر بن سعد به طمع حكومت رى (71) در مذاكرات (72) خود با امام به نتيجه نرسيد و سرانجام در رقابت با شمر بن ذى الجوشن جنگ را با امام آغاز كرد. ابن زياد، شمر را فرستاده بود تا ابن سعد، يا فرماندهى را به شمر واگذارد يا كار جنگ را يكسره كند. بدين ترتيب حادثه بزرگ كربلا و شهادت مظلومانه امام حسين (ع) شكل گرفت.
آثار و پيامدهاى شهادت امام حسين(ع)
1. به خون آلوده شدن مخالفت با جماعت و رهبرى مقبول مردمى براساس داشتن حق امامت و رهبرى به نص و انتصاب الهى پيش از اين مخالفت حضرت على (ع) و حضرت زهرا(س) با رهبرى ابوبكر اين چنين به خون آلوده نشده بود.
2. تأثير عاطفى شديد در مواجهه با خاندان مصيبت زده و شنيدن سخنان آنها كه به صورت گزارشهايى از خوارِق عادات در منابع پس از حادثه آمده اند.
3. رسوايى هيأت حاكمه تا جايى كه يزيد مورد لعن قرار گرفت و گناه كشتن فرزند پيامبر را به گردن ابن زياد انداخت.
4. احياى سنت جانبازى در راه دين و روح آزادگى در جامعه و جدا شدن از عادت اطاعت محض امير زورگو بخاطر “عطا” و كم شدن نفوذ اشراف و زاهدان عوام فريب; به طروى كه عبدالله عفيف ازدى در اولين سخنرانى عبيدالله بن زياد پس از جنگ، فرياد اعتراض خود را در مقابل دشنام و ناسزاى عبيدالله نسبت به امام حسين عليه السلام در مسجد كوفه بلند كرد.
5. آغاز قيامها و شورشها در سراسر امت اسلام به خونخواهى حسين (ع) كه به سرنگونى بنى اميه انجاميد. نظير قيام توابين، شورش مدينه و مكه، انقلاب مختار بن ابى عبيده ثقفى، قيام زيد بن على بن الحسين عليهما السلام و پسرش يحيى.
6. اتحاد و انسجام گروههاى شيعى و جدايى تدريجى آنها از ساير فرِ. گروههاى شيعى، امامت را تنها حق الهى على (ع) و امامان پس از او مى دانستند نه خلفاى ديگر. اين مطلب در فحواى كلام امام حسين (ع) در جريان حركت به سوى كربلا و نيز در سخنان يارانش موجود است.
و السلام عليكم و رحمة الله.
پى نوشتها
1 ـ درباره هدف امام حسين(ع) از قيام، نظرات گوناگونى ارائه و تحليل شده است، قيام امام حسين(ع) ابعاد مختلفى داشت; بگونه اى كه نمى توان گفت تنها و تنها هدف امام تشكيل حكومت بوده است. در اين زمينه بحثها و مناقشات دامنه دارى صورت گرفته است. ر. ك: كتابشناسى تاريخى امام حسين عليه السلام، محمد اسفنديارى، چ 1، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380، ص 180 ـ 185 و درباره تحليل اين نظرات، همان، ص 273 ـ 274 و نيز ر. ك: انديشه سياسى در اسلام معاصر، حميد عنايت، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، چ 4، تهران: شركت سهامى انتشارات خوارزمى، 1380، ص 308 به بعد.
2 ـ حياة الامام الحسين، باقر شريف القريشى، چ 4، قم: مدرسه العلميه الايروانى، 1413 ِ / 1992 م، ج 2، ص 134 ـ 167; سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، چ 1، قم: انتشارات توحيد، 1372 ش، ص 146; ثورة الحسين، محمد مهدى شمس الدين، چ 6، بيروت: دار التعارف للمطبوعات، 1401 ِ / 1981 م، ص 66 ـ 124.
3 ـ موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، محمود شريفى و ديگران (معهد تحقيقات باقر العلوم)، چ 3، قم: دار المعروف، 1416 ِ / 1374 ش، ص 248.
4 ـ همان، ص 250.
5 ـ همان، ص 270
6 ـ همان، ص 238.
7 ـانساب الاشراف، احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى (م 279 ِ) تحقيق محمد باقر محمودى، چ 1، بيروت: دار التعارف للمطبوعات، 1397 ِ / 1977 م، ج 3، ص 44 و 45; الفتوح، ابن اعثم كوفى (م 314 ِ)، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى (از محققان قرن ششم)، تصحيح غلامرضا مجد، چ 2، تهران: شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 ش، ص 769; مقاتل الطالبيين، ابى فرج اصفهانى (م 356 ِ)، چ 2، قم: مؤسسه دار الكتاب للطباعة و النشر، 1385 ِ / 1965 م، ص 45.
8 ـ كشتار شيعيان، بيعت گرفتن براى جانشينى يزيد، ترور امام حسين(ع) و اهانت به امير المؤمنين على(ع) همه برخلاف عهد نامه صلح بودند. براى مواد صلحنامه ر. ك: صلح امام حسن عليه السلام، شيخ راضى آل ياسين، ترجمه سيد على خامنه اى، تهران: انتشارات آسيا، 1355 ش، ص 356 ـ 357.
9 ـ ر.ك: نشريه دانشكده الهيات دانشگاه فردوسى مشهد، شماره 53 و 54، 1380 ش،«چرا امام حسين(ع) به روزگار حكومت معاويه قيام نكرد»، فروغى ابرى، اصغر، ص 6 ـ 11.
10 ـمروج الذهب، على بن الحسين مسعودى (م 346 ِ)، چ 2، 1404 ِ / 1984 م، قم: دار الهجره، ج 3، ص 454 (ضمن شرح حال مأمون).
11ـ مختصر تاريخ دمشق لابن عساكر، محمد بن مكرم المعروف بابن منظور (م 711 ِ)، تحقيق ابراهيم صالح، چ 1، دمشق: دار الفكر، 1408 ِ / 1988 م، ج 24، ص 399. شوهر خواهرش در سفر به حبشه مرتد شد و نجاشى پادشاه حبشه ام حبيبه را به خواست پيامبر اكرم(ص) به نكاح حضرت درآورد. ر. ك: الطبقات الكبرى، محمد بن سعد (م 235 ِ)، تعليق سهيل كپالى، چ 1، بيروت: دارالفكر: 1414 ِ / 1994 م، ج 6، ص 72.
12 ـ تاريخ الدوله الامويه، محمد سهيل طقوش، چ 1، بيروت: دار النفايس، 1416 ِ / 1996، ص 13.
13 ـ اين موارد قابل رد بوده ادعايى بيش نيستند ر. ك: النصايح الكافيه، محمد بن عقيل بن عبدالله بن عمر بن يحيى العلوى (م 1305 هـ ِ)، تحقيق غالب السابندر، چ 1، بيروت: مؤسسه الفجر، 1412 ِ / 1991 م، ص 209 به بعد و ص 264 ـ 269.
14 ـ مقاتل الطالبيين، همان، ص 48 و انساب الاشراف، همان، ج 3، ص 55.
15 ـ موسوعه كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 283 ـ 285.
16و17- تاریخ الدولة الامویة،همان،ص42وحیاة الامام الحسین،همان،ج2،ص179_184.
18 ـ سمو المعنى فى سمو الذات، عبدالله العايلى، چ 4، بيروت: دار الحديد، 1996 م، ص 80 ـ 82; تاريخ الشعوب الاسلاميه، كارل بروكلمان، ترجمه بنيه امين فارس و منير البعلبكى، چ 12، بيروت: دار العلم للملايين، 1993 م، ص 124; سيره پيشوايان، همان، ص 180.
19 ـ موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، همان، ص 249 به نقل از الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 603.
20 ـ همان، ص 238.
21 ـ الاخبار الطوال، ابى حنيفه بن داود الدينورى (م 282 يا 290 ِ)، تصحيح حسن الزين، بيروت: دار الفكر و الحديث للطباعة و النشر، 1988 م، ص 170; تاريخ يعقوبى، ابن واضح احمد بن ابى يعقوب معروف به يعقوبى (م 284 ِ)، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، چ 8، تهران: شركت علمى و فرهنگى، 1378 ش، ج 2، ص 163; مروج الذهب، همان، ج 3، ص 3; تاريخ الطبرى، ابى جعفر محمد بن جرير طبرى (م 310 ِ)، چ 3، بيروت: دار الكتب العلميه، 1408 ِ / 1988 م، ج 3، ص 230;الكامل فى التاريخ، عز الدين ابوالحسين على بن ابى الكرم الشيبانى المعروف بابن اثير(م 630 ِ)، چ 1، بيروت: مؤسسه التاريخ العربى، 1408 ِ / 1989 م، ج 2، ص 497.
22 ـ موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، همان، ص 250.
23 ـالغدير، عبدالحسين احمد امينى نجفى، چ 1، قم: مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، 1416 ِ / 1995، ج 10، ص 342، به نقل از الامامه و السياسه.
24 ـ وقعه الطف، لوط بن يحيى الازدمى (م 158 ِ)، تحقيق محمد هادى يوسفى غروى، چ 1، ِ: جامعه مدرسين، 1367 ش، ص 67 والاخبار الطوال، همان، ص 172.
25 ـ الاخبار الطوال، همان، ص 171 و الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ابى عبدالله محمد بن نعمان (معروف به شيخ مفيد) (م 412 ِ)، تحقيق مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، چ 1، قم: مؤتمر الالفيه الشيخ المفيد، 1413 ِ، ج 2 ،ص 32.
26 ـ وقعه الطف، همان، ص 72.
27 ـالاخبار الطوال، همان، ص 172 و 173 ومقتل الحسين للخوارزمى، ابى المؤيد الموفق بن احمد المكى اخطب الخوارزم (م 568 ِ)، تحقيق محمد سماوى، قم: انوار المهدى، 1418 ِ، ج 1، ص 260.
28 ـ ترجمه و متن كامل لهوف سيد بن طاووس، مترجم عبدالرحيم عقيقى بخشايشى، چ 2، قم: دفتر نشر نويد اسلام، 1378 ش، ص 46.
29 ـ وقعه الطف، همان، ص 147.
30 ـ همان، ص 92 و الاخبار الطوال، همان، ص 174.
31 ـ ترجمه و متن كامل لهوف سيد بن طاووس، همان، ص 50.
32 ـ موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، همان، ص 315.
33 ـ ترجمه و متن كامل لهوف سيد بن طاووس، همان، ص 74.
34 ـ بحار الانوار، محمد باقر مجلسى، چ 2، بيروت: 1403 ِ / 1983 م، ج 44، ص 336.
35 ـ ابن زبير در فكر بازگرداندن خلافت به حجاز بود و در جنگ جمل در صف مخالفان على(ع) در كنار خاله اش عايشه قرار داشت.
36 ـ خطر جانى در رفتن به كوفه همراه امام آن قدر زياد و جدى بود كه عبدالله بن عباس و محمد حنفيه بن على بن ابيطالب در حجاز ماندند. محمد به سبب انتساب به مادرش خوله حنفيه اين نام گرفت.
37 ـ امام حسين(ع) در مكه به ابن عمر فرمود: «ان القوم لايتركونى و ان اصابونى،و و ان لم يصيبونى فلا يزالون حتى ابايع و انا كاره او يقتلونى». موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، همان، ص 308، همچنين به ابن زبير فرمود: «و لله لئن اقتل خارجاً منها بشير احب الى من ان اقتل داخلا منها بشبر! و وايم الله لو كنت فى حجر هامة من هذه الهوام لا ستخرجونى…» همان، ص 324. در راه كربلا به صفاح فرمود: «لو لم اعجّل لاخذت». همان، ص 335. و به اباهره فرمود: «يا اباهره ان بنى اميه اخذوا مالى فصبرت، و شتموا عرضى فصبرت، و طلبوا دمى فهربت…» همان، ص 345.
38 ـتاريخ الطبرى، همان، ج 2، ص 479.
39 ـ مجله شكوة، شماره 53، زمستان 1375، «مردم شناسى كوفه»، نعمت الله صفرى فروشانى، ص 33 و 44.
40 ـ همان، ص 35 ـ 37.
41 ـ الطبقات الكبرى، همان، ج 4، ص 296 ـ 325 و كوفه ونقش آن در قرون نخستين اسلامى، محمد حسين رجبى (دوانى)، چ 1، تهران: دانشگاه امام حسين(ع)، 1378 ش، ص 443 ـ 445.
42 ـ مجله شكوة، همان، ص 20 و 21.
43 ـتجارب الامم، ابو على مسكويه رازى (م 421 ِ) تحقيق ابوالقاسم امامى، چ 2، تهران: دار سروش للطباعة و النشر، 1379 ش / 1422 ِ / 2001 م، ج 2، ص 59.
44 ـ وقعه الطف، همان، ص 101 و 201، تاريخ الطبرى، همان، ج 3، ص 280; مقتل الحسين للخوارزمى، همان، ج 1، ص 287.
45 ـ تاريخ الطبرى، همان، ج 3، ص 275 و مقتل الحسين للخوارزمى، همان، ج 1، ص 287.
46 ـ وقعه الطف، همان، ص 93 ـ 95.
47 ـ موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، همان، ص 420 و 421.
48 ـ وقعه الطف، همان، ص 109;الاخبار الطوال، همان، ص 177; تاريخ الطبرى، همان، ج 3، ص 275، مقتل الحسين للخوارزمى، همان، ج 1، ص 289، سيد بن طاووس (م 694 ِ) نيز با وجود اختصار گويى به اين مطلب اشاره كرده است. ترجمه و متن كامل لهوف سيد بن طاووس همراه فرجام قاتلان امام حسين، همان، ص 58.
49 ـالخوارج فى العصر الاموى، نايف معروف، چ 4، بيروت: دار الطليعه للطباعه و النشر، 1414 ِ / 1994 م، ص 214 ـ 218 و ص 196.
50 ـ همان، ص 109 به بعد، تاريخ الدوله الامويه همان، ص 18; كوفه و نقش آن در قرون نخستين اسلامى، همان، ص 306 ـ 308.
51 ـ ترجمه و متن كامل لهوف سيد بن طاووس، همان، ص 48 و 49 يكى از دلايل قلّت شيعه در كوفه و نفوذ اشراف اموى، كانديد شدن عمر سعد بعد از واقعه كربلا براى ولايت كوفه است. ر. ك: مروج الذهب، همان، ج 3، ص 85.
52 ـ كتاب الردة، ابو على عبدالله بن عمر بن واقد واقدى (م 207 ِ)، تحقيق محمود عبدالله ابوالخير، عمان ـ اردن: دار الفرقان للطباعة و النشر و التوزيع، 1411 ِ / 1991 م، ص 71 و 72.
53 ـاخبار الموفقيات، الزبير بن بكار (م 256 ِ)، بغداد: رئاسه ديوان الاوقاف، 1972 م، ص 578.
54 ـتاريخ يعقوبى، همان، ج 2، ص 89 و انساب الاشراف، همو، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، چ 1، بيروت: دارالفكر، 1417 ِ / 1996 م، ج 3، ص 205.
55 ـ تاريخ صدر اسلام، غلام حسين زرگرى نژاد، چ 1، تهران: سمت، 1378 ش، ص 69 و 74.
56 ـ موسوعه كلمات الامام الحسين عليه السلام، همان، ص 290 و 291.
57 ـ وقعه الطف، همان، ص 107 و الاخبار الطوال، همان، ص 176.
58 ـ همان، ص 111; الاخبار الطوال، همان، ص 177; الفتوح، همان، ص 848 به بعد.
59 ـ همان، ص112 و 115 والاخبار الطول، همان، ص 178
60 ـ همان، ص 123 و تجارب الامم، همان، ج 2، ص 48.
61 ـموسوعه كلمات الامام الحسين عليه السلام، همان، ص 318.
62 ـ وقعه الطف، همان، ص 114 و الاخبار الطوال، همان، ص 178.
63 ـ الفتوح، همان، ص 857.
64 ـ موسوعه كلمات الامام الحسين عليه السلام، همان، ص 349.
65 ـ همان، ص 339 و 340 والارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، همان، ج 2، ص 70.
66 ـ همان، ص 343.
67 ـ همان، ص 344.
68 ـ تاريخ الطبرى، همان، ج 3، ص 303; الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد،همان، ج 2، ص 75; مقتل الحسين للخوارزمى، همان، ج 1، ص 328.
69 ـ موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، همان، ص 348.
70 ـ الاخبار الطوال، همان، ص 187; الفتوح، همان، 878 و 879;مقتل الحسين للخوارزمى، همان، ج 1، ص 332; ترجمه و متن كامل لهوف، همان، ص 92;(موسوعه كلمات الامام الحسين عليه السلام، همان، ص 357 و 359.
71 ـالاخبار الطوال، همان، ص 189.
72 ـ موسوعه كلمات الامام الحسين عليه السلام، همان، ص 386 ـ 389.
73 ـالبدايه و النهايه، حافظ ابى الفداء اسماعيل بن كثير الدمشقى (م 774 ِ)، بيروت; دار الاحياء الثراث العربى، ]بى تا[، ج 8، ص 254 و الكامل فى التاريخ، همان، ج 2، ص 578.