بسیار فراتر از تاریخ راه های ابریشم، این کتاب به راستی تاریخ جدید افشاگری درباره ی جهان است، که می تواند تصورات ما را در این مورد که از کجا آمده ایم و به کجا می رویم دگرگون کند. از خاورمیانه و بی ثباتی سیاسی اش، تا چین و رشد اقتصادی اش، این منطقه ی پهناوری که از بالکان به سمت شرق تا استپ ها و جنوب آسیا را در برمی گیرد در سال های اخیر به کانون توجه جهانی تبدیل شده است. برای فهم اهمیت شهرها و کشورهایی که در این مسیرهای تجاری پیچیده قرار گرفته اند، این کتاب به ما می آموزد که باید نخست از تاریخ شگفت انگیز آن ها آگاه شویم و نشان می دهد که سرنوشت غرب چگونه همواره پیوندی ناگسستنی با شرق داشته است.
جادهٔ ابریشم یا راه ابریشم شبکه ی راه های بههم پیوستهای با هدف بازرگانی در آسیا بود که خاور و باختر و جنوب آسیا را به هم و به شمال آفریقا و خاور اروپا پیوند می داد؛ مسیری که تا سده ی پانزدهم میلادی بهمدت ۱۷۰۰ سال، بزرگترین شبکه ی بازرگانی دنیا بود.جاده ی ابریشم از مهمترین قسمت نوار شمالی ایران هم می گذشت. در این پل بین شرقن و غرب بود که حدود 5000 سال پیش، کلان شهرها پیدا شدند. شهرهایی که عجایب جهان باستان بودند. این مناطق جایی است که ادیان بزرگ جهان در آنجا پیدا شدند و یهودیت و مسیحیت و اسلام و دین بودا و دین هندو تنه به تنه ی یکدیگر زدند.
این جا بوته ی ذوبی است که گروه های زبانی مختلف با هم رقابت کردند و زبان های هندواروپایی، سامی، و چینی – تبتی در کنار مردمانی که به زبان آلتایی، یا ترکی، یا قفقازی سخن می گفتند عرض اندام می کردند. این ناحیه جایی است که امپراتوری های بزرگ سربرآوردند و جایی است که پیامدهای کشمکش های فرهنگ ها و رقیبان تا هزاران فرسنگ دورتر احساس می شد. از این جا دریچه های تازه ای به روی گذشته باز می شد و نشان می داد که جهان به هم پیوسته است و اتفاقی که در قاره ای می افتد در قاره ای دیگر اثر می گذارد؛ جهانی که پیامدهای حوادث آسیای میانه اش را در شمال آفریقا احساس می کردند و وقایع بغدادش در اسکاندیناوی طنین افکن می شد؛ کشفیاتی که در قاره ی آمریکا می کردند قیمت اجناس را در چین عوض می کرد و تقاضا را در بازارهای اسب شمال هندوستان بالا می برد.
این ارتعاش ها در شبکه ای اتفاق می افتاد که از هر طرف گسترده است، در جاده هایی که زائران و جنگجویان، و عشایر و تجار از آن ها عبور می کردند، محصولات و اجناس داد و ستد می شد، و افکار مبادله می شدند و محک می خوردند و پالایش می شدند. آن ها نه فقط رفاه، که خشونت و مرگ، و بیماری و بدبختی را هم انتقال داده اند. اواخر قرن نوزدهم، زمین شناس آلمانی سرشناسی به نام فردیناند فون ریشتهوفن، روی این شبکه ی گسترده نامی گذاشت که تا امروز باقی مانده است: زایدنشتراسن – راه های ابریشم.
به این ترتیب این گذرگاه ها، که دستگاه اعصاب مرکزی جهان هستند، مردمان و مکان ها را به هم متصل می کنند، اما زیر پوست اند و با چشم غیر مسلح دیده نمی شوند. همان طور که کالبدشناسی به ما نشان می دهد که بدن چگونه کار می کند، فهمیدن این ارتباط ها هم اجازه می دهد ما طرز کار دنیا را بفهمیم. اما با وجود اهمیت این بخش از جهان، تاریخ رسمی از آن غفلت کرده است. یک علت اش چیزی است که نامش را «شرق شناسی» گذاشته اند، نگاه بی ظرافت و شدیدا منفی به شرق، که آن را عقب افتاده و مادون غرب و بنابراین بدون ارزش مطالعه ی جدی می بیند. اما یک علت آن هم این حقیقت است که روایت موجود از گذشته به قدری مسلط و تثبیت شده است که جایی برای منطقه ای که از دیرباز به حاشیه ی قصه ی ظهور اروپا و جامعه ی غربی رانده شده، باقی نگذاشته است.
مکان هایی در راه ابریشم وجود داشتند که اکنون جز نامی از آن ها باقی نمانده و حال آنکه روزگاری بروبیایی داشتند. این شهرها قطار شده در کمرگاه آسیا، به دانه های مرواریدی می ماندند که از اقیانوس آرام تا دریای مدیترانه چیده شده بود. شهرها به یکدیگر انگیزه می دادند و حاکمان و نخبگان، در معماری بلندپروازانه و ساخت بناهای هرچه دیدنی تر، گوی رقابت از یکدیگر می ربودند. کتاب خانه ها، نیایشگاه ها، رصدخانه ها، همه در ابعاد عظیم و با اثربخشی فرهنگی، منطقه را فراگرفته بودند و قسطنطنیه را با دمشق و اصفهان و سمرقند و کابل و کاشغر پیوند می دادند.
این شهرها خانه ی دانشمندانی می شدند که مرزهای دانش را گسترش می دادند که تنها انگشت شماری از آنان تا امروز نام آشنا مانده اند. سده ها پیش از آغاز دوران مدرن، مراکز فکری برتر جهان، آکسفوردها و کمبریج ها، هارواردها و ییل ها، نه در اروپا و آمریکا، که در بغداد و بلخ و بخارا و سمرقند بودند. علتی داشت که فرهنگ ها و شهرها و مردمان سر راه جاده ی ابریشم بدین حد رشد و ترقی کردند: آن ها در داد و ستد کالاها و اندیشه ها از یکدیگر می آموختند و وام می گرفتند و انگیزه ی پیشرفت بیشتر در علم و فلسفه و زبان و دین می شدند.
پیشرفت ضروری بود؛ و یک شاه کشرو ژائو در شمال شرق چین، در آن گوشه ی دور آسیا، بیش از 2000 سال پیش هم این را می دانست. ول در اوایل دوران مدرن به سبب دو اکتشاف دریایی بزرگ که در پایان قرن پانزدهم روی داد، کسوت ترقی خواهانه نقل مکان کرد. ظرف شش ماه سال در دهه ی 1490 بنای اختلال مهمی در کار شبکه های دیرینه ی مبادله گذاشته شد. نخست، کریستوف کلمب اقیانوس اطلس را درنوردید و راه را برای اتصال دو پهنه ی خاکی بزرگی که تا آن زمان دور از دسترس مانده بود به اروپا و ورای آن هموار کرد.
سپس، تنها چند سال بعد، واسکو دا گاما با عبور از دماغه ی جنوب آفریقا به هند رسید و راه دریایی تازه ای را گشود. این کشف ها الگوهای تعامل و تجارت را تغییر دادند و دگرگونی چشمگیری در گرانیگاه سیاسی و اقتصادی جهان پدید آوردند. ناگهان اروپای غربی، که تا آن زمان منطقه ای در حاشیه بود، تبدیل به کانون بالنده ی ارتباطات و حمل و نقل و شبکه ی بازرگانی جهانف و میانجی جدید شرق و غرب عالم شد. خیزش اروپا جنگ تمام عیاری بر سر قدرت، و حاکمیت بر گذشته، پدید آورد. در حالی که رقیبان سرگرم تسویه حساب با یکدیگر بودند، تاریخ تغییر کرد تا با وقایع و مضامین و افکار قابل استفاده در مبارزه ی عقیدتی که در کنار جنگ بر سر منابع و حکمرانی بر راه های دریایی جریان داشت، هماهنگ شود.