مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و حضرت امام حسين (عليه السلام) و اصلاحات اجتماعی

 

عناوين اصلي كتاب شامل:

مقدمه ؛ معناي صلاح ؛ اهميت اصلاح جامعه ؛ جايگاه اصلاح طلبي در ديدگاه و نهضت حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام؛ ضرورت امر به معروف و نهي از منكر در امر اصلاحات اجتماعي ؛ عنايت ويژه سيدالشهداء به امر به معروف و نهي از منكر؛ ملك الشعراء صبوري ؛ علت تأكيد امام حسين عليه السلام بر امر به معروف و نهي از منكر؛ لزوم روش مداري براي رسيدن به اصلاحات واقعي ؛ رفع شبهه ؛ شواهدي از بيان هاي والاي سيدالشهداء پيرامون اصلاحات اجتماعي ؛ تذكر مهم ؛ ريشه دار بودن اصلاح طلبي حضرت امام حسين عليه السلام

 

مقدمه

چنان‌ چه‌ اهل‌ معرفت‌ مي‌فرمايند: فطرت‌ از نقص‌ و عيب‌ تنفر دارد و به‌ كمال‌مطلق‌ علاقه‌مند است‌ و هر كس‌ به‌ فطرتش‌ رجوع‌ كند در مي‌يابد كه‌ قلبش‌ به‌ هر چه‌متوجّه‌ مي‌شود، اگر مرتبة‌ بالاتري‌ بيابد، از اوّلي‌ منصرف‌ مي‌گردد و به‌ كامل‌تر روي‌مي‌آورد.

بر اين‌ اساس‌ عدالت‌، سخاوت‌، شجاعت‌ و تمامي‌ صفات‌ كمال‌ مورد علاقة‌ آدمي‌است‌؛ و نه‌ فقط‌ خود را وابسته‌ به‌ كمال‌ِ مطلق‌ مي‌داند و به‌ دنبال‌ اوست‌ بلكه‌ مي‌خواهد خودرا متّصف‌ به‌ كمالات‌ ساخته‌ و خود را صاحب‌ كمالات‌ بداند؛ در طول‌ تاريخ‌ نيز انسان‌هاي‌سفّاك‌ و ستم‌ گر و به‌ دور از صفات‌ متعالية‌ انساني‌، خود را عادل‌ و عدالت‌خواه‌ و داراي‌كمالات‌ و صفات‌ متعاليه‌ دانسته‌اند.

حتّي‌ گاهي‌ چنان‌ مي‌نمايند كه‌ امر بر ديگران‌ مشتبه‌ گشته‌ و با گذشت‌ زمان‌،صاحب‌ِ كمال‌ و صفات‌ِ شايسته‌ شناخته‌ مي‌گردند؛ هم‌ چون‌ انوشيروان‌ فرزند قباد، پادشاه‌ساساني‌ كه‌ در تاريخ‌ به‌ عادل‌ و عدالت‌گستر معروف‌ كه‌ گشته‌ است‌. (رهبر كبير انقلاب‌بدين‌ مطلب‌ اشاره‌ فرموده‌ است‌.)

با توجّه‌ به‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ گذشت‌، به‌ موضوع‌ اصلاحات‌، اصلاح‌طلبي‌ و خصوصيات‌ِيك‌ اصلاح‌طلب‌ِ واقعي‌ و نقش‌ِ اصلاحات‌ اجتماعي‌ در نهضت‌ِ حضرت‌ ابا عبداللهالحسين‌ (ع) مي‌پردازيم‌:

اصلاح‌طلبي‌ كه‌ صالح‌ بودن‌ و داشتن‌ شايستگي‌ را مي‌طلبد، در لفظ‌ سهل‌ و آسان‌و در معنا و دلالت‌ بسيار گران‌ قدر و در مقام‌ِ عمل‌ كاري‌ بس‌ مشكل‌ و طاقت‌فرساست‌.

لذا اگر در معناي‌ اصلاحات‌ و اصلاح‌طلبي‌ دقّت‌ گردد و در اطراف‌ِ مسئله‌ خوب‌ نظرشود، آدمي‌ فريب‌ مدّعيان‌ِ دروغين‌ اصلاح‌طلبي‌ را نمي‌خورد و در مي‌يابد كه‌ مُصلح‌ بايدداراي‌ ويژگي‌هاي‌ انساني‌ و متعالي‌ باشد. و جز انسان‌ِ مرتبط‌ با كمال‌ مطلق‌ و معصوم‌ ازرجس‌ و خلل‌ و معدود مردمان‌ِ برگزيدة‌ الهي‌ و جهاد كنندة‌ با نفس‌، كسي‌ نمي‌تواند چنين‌ادّعايي‌ را بنمايد.

با بررسي‌ اين‌ مطلب‌، به‌ اهميت‌ اصلاحات‌ و نقش‌ِ آن‌ در نهضت‌ حضرت‌سيدالشهدا (ع) خواهيم‌ پرداخت‌ .

معناي‌ صلاح‌

در مفردات‌ راغب‌ آمده‌ است‌: «الصَّلاح‌ ضدّ الفساد وهما مختصّان‌ في‌ اكثرالاستعمال‌ بالافعال‌ و قُوبل‌ في‌ القرآن‌ تارة‌ً بالفَساد و تارة‌ً بالسيّئة‌.»

علامه‌ طباطبايي‌ ؛ پس‌ از نقل‌ِ معناي‌ صلاح‌، بنا بر قول‌ راغب‌ «كه‌ مقابل‌ فساداست‌» مي‌فرمايد: «الفساد الذي‌ هو تغيّر الشيي‌ عن‌ مقتضي‌ طبعه‌ الاصلي‌، فصلاحه‌كونه‌ علي‌ مقتضي‌ الطبع‌ الاصلي‌ فيترتّب‌ عليه‌ من‌ الخير والنفع‌ ما من‌ شأنه‌ ان‌ يترتّب‌عليه‌….»

بنابر اين‌ نقل‌ها، صَلاح‌ مقابل‌ يا ضدّ فَسادو به‌ معناي‌ دگرگون‌ شدن‌ است‌ از آنچه‌طبع‌ و سرشت‌ اصلي‌ چيزي‌ اقتضا مي‌كند. پس‌ صلاح‌ِ آن‌ چيز، بودن‌ بر مقتضاي‌ طبع‌ وسرشت‌ اصلي‌ است‌. در اين‌ صورت‌، خير و نفعي‌ كه‌ آن‌ چيز شأن‌ و منزلتش‌ را داراست‌، برآن‌ مترتّب‌ مي‌گردد.

سپس‌ علامة‌ طباطبايي‌ 4 پس‌ از تقسيم‌ صلاح‌ ذات‌ و صلاح‌ عمل‌، چنين‌نتيجه‌ مي‌گيرد: «فصلاح‌ الذات‌ كونها تامّة‌ الاستعداد لقبول‌ الرحمة‌ الالهيّة‌ وافاضة‌ كل‌ّخير و سعادة‌ من‌ شأنها ان‌ تتلبّس‌ به‌ من‌ غير ان‌ يقرنها ما يفسدها من‌ اعتقادٍ باطل‌ اوعمل‌ٍ سيّي‌.»

پس‌ صلاح‌ ذاتي‌ و لياقت‌ و شايستگي‌ براي‌ قبول‌ رحمت‌ الهي‌ لازم‌ است‌، تا ازكاستي‌ها به‌ دور بوده‌ و هر خير و سعادتي‌ را جلب‌ كند، بي‌ آن‌ كه‌ قرين‌ِ باور باطل‌ يا عمل‌ناشايستي‌ گردد و آن‌ را فاسد سازد.

با توجّه‌ به‌ اين‌ بيان‌ها، اهميت‌ صلاحيّت‌ داشتن‌ براي‌ مقابله‌ با فساد و حركت‌ درجهت‌ صَلاح‌ روشن‌ مي‌گردد، و همان‌گونه‌ كه‌ فقط‌ عادل‌ مي‌داند عدالت‌ گستر شود، براي‌اصلاح‌طلبي‌ نيز بايد به‌ صالح‌ رجوع‌ كرد. وگرنه‌ چنين‌ باشد، چنان‌ كه‌ در طول‌ تاريخ‌ بسياررُخ‌ داده‌ است‌، فاسدان‌ و مفسدان‌، مُدّعي‌ صُلح‌ و صَلاح‌ و اصلاح‌طلبي‌ مي‌گردند؛ با آن‌ كه‌:

ذات‌ نا يافته‌ از هستي‌ بخش‌كي‌ تواند كه‌ شود هستي‌ بخش‌

تذكر اين‌ مسئله‌ لازم‌ است‌ كه‌ در مَجمع‌ البحرين‌ در معناي‌ «صالح‌» آمده‌:«هوالذي‌ يؤدّي‌ فرائض‌َ الله و حقوق‌َ الناس‌.»

در اين‌ جا وظيفة‌ بزرگ‌ محقّقان‌ و مبلغان‌ ديني‌، در آگاه‌ ساختن‌ مردم‌ روشن‌مي‌گردد تا با بررسي‌ تمامي‌ ابعاد مسئله‌ (به‌ ويژه‌ مسائلي‌ كه‌ مورد سوءاستفادة‌فرصت‌طلبان‌ قرار مي‌گيرد) مدّعيان‌ دروغين‌ رسوا گشته‌ و سَرَه‌ از ناسَره‌ مشخص‌ گردد، واين‌ ممكن‌ نيست‌ مگر با روي‌ آوردن‌ به‌ ثقلين‌. (وگر نه‌ هر قدمي‌ ناتمام‌ و هر تلاشي‌ به‌ناكامي‌ مي‌انجامد.). آري‌! خداوند متعال‌ چه‌ شيوا و منطقي‌ در مقابل‌ منافقان‌ِ مدّعي‌اصلاح‌طلبي‌ پاسخ‌ مي‌فرمايد. و مؤمنان‌ را از اين‌ خطر ناپيدا آگاه‌ مي‌فرمايد:

( وَ مِن‌ْ النّاس‌ِ يَقُؤل‌ُ امَنّا بِالله وبِالْيَوْم‌ الاْ´خِرِ وَما هُم‌ْ بِمُؤْمِنين‌… وَاِذا قيل‌َ لَهُم‌ْلاتُفْسِدُوا فِي‌ الاْرْض‌ِ قالُوا اِنَّما نَحْن‌ُ مُصْلِحُون‌. اَلااِنَّهُم‌ْ هُم‌ُ الْمُفْسِدُون‌َ وَلكِن‌ْلايَشْعُرُون‌. )

شيخ‌ طبرسي‌ 4 در نحوة‌ فساد منافقان‌، چند نقل‌ را بيان‌ مي‌فرمايد: انجام‌معاصي‌ و بازداشتن‌ مردم‌ از ايمان‌، يا تمايل‌ و «مساعدت‌» به‌ كفّار و يا تحريف‌ كتاب‌«قرآن‌» و تغيير كيش‌ و آيين‌.

سپس‌ در مورد ادّعاي‌ِ منافقان‌، مبني‌ بر مُصلح‌ بودن‌، دو احتمال‌ را بيان‌ مي‌كند:

1ـ آنچه‌ را «ديگران‌» فساد مي‌نامند، در نزد «منافقان‌» صلاح‌ است‌؛ چون‌ با انجام‌آن‌ از هر دو گروه‌ (مؤمن‌ و كافر) در سلامت‌ مي‌مانند.

2ـ انجام‌ چنين‌ مفاسدي‌ «مذكور در فوق‌» را انكار مي‌كنند (كه‌ همين‌ نفاق‌ است‌).

سپس‌ خداي‌ متعال‌ اين‌ ادّعا را تكذيب‌ مي‌فرمايد كه‌:

بدانيد اين‌ها (منافقان‌) كه‌ فساد را صلاح‌ مي‌پندارند، مُفْسد و تبهكارند ونمي‌دانند كه‌ آنچه‌ انجام‌ مي‌دهند، فساد است‌.

و اين‌ خط‌ّ نفاق‌ و اصلاح‌طلبي‌ آنان‌، پس‌ از رحلت‌ رسول‌ و اَمين‌ و حي‌ شدّت‌ يافت‌و تا كنون‌ نيز ادامه‌ داشته‌، و تا ظهور مُصلح‌ جهاني‌ و ويران‌ كنندة‌ بنيادهاي‌ شرك‌ و نفاق‌،جريان‌ خواهد داشت‌: «اَيْن‌َ الْمُنْتَظَرُ لاِقامَة‌ِ الاْمت‌ِ والعوَج‌ِ… اَيْن‌َ الْمُدَّخَرُ لِتَجْديدِ الْفَرائض‌ِوَالسُّنَن‌ِ… اَيْن‌َ هادِم‌ُ اَبْنِيَة‌ِ الشِرْك‌ِ وَالنِفاق‌ِ…»

اهمّيّت‌ اصلاح‌ جامعه‌

همان‌ گونه‌ كه‌ در معناي‌ صالح‌، از مجمع‌ البحرين‌ آمد كه‌ صالح‌ كسي‌ است‌ كه‌فرائض‌ و واجبات‌ الهي‌ و حقوق‌ مردم‌ را به‌ انجام‌ رساند و به‌ بيان‌ علامة‌

طباطبايي‌ – طاب‌ ثراه‌ – صلاح‌ِ هر چيز به‌ آن‌ است‌ كه‌ هر چيزي‌ بر مقتضاي‌ طبع‌ وسرشت‌ اصلي‌اش‌ باشد، تا خير و صلاح‌ (قابل‌ شأنش‌) بر آن‌ مترتّب‌ گردد، ضرورت‌ اصلاح‌امور جامعه‌ و اصلاحات‌ اجتماعي‌ ظاهر مي‌گردد، البته‌ نه‌ فقط‌ صلاح‌ و اصلاح‌ تمامي‌ امورِتهديدپذير از فساد و تباهي‌ را در بر مي‌گيرد و موضوعي‌ بدين‌ وسعت‌ دارد، بلكه‌ از نظراهميت‌ و ارزش‌، هم‌سنگ‌ و هم‌طرازِ عدل‌ و عدالت‌ است‌؛ زيرا، اوّلاً عدالت‌ در ساية‌ اصلاح‌امور، توسط‌ انسان‌ِ صالح‌ مي‌تواند برقرار گردد، ولي‌ تا صالحي‌ مُصْلح‌ نباشد، عدالت‌ نيزبي‌معنا خواهد بود؛ ثانياً، اجراي‌ عدالت‌ نيز، براي‌ اصلاح‌ اجتماعي‌ و جامعة‌ انساني‌ است‌.

علامة‌ طباطبايي‌ ؛ در ذيل‌ آية‌ شريفة‌: ( اِن‌َّ الله يَأمُرُ بِالْعَدْل‌ِ وَالاْحْسان‌ِ وَايتاء ذِي‌الْقُرْبي‌) اين‌ موارد را به‌ ترتيب‌ از مهم‌ترين‌ چيزهايي‌ مي‌داند كه‌ جامعة‌ انساني‌بدان‌ها استوار است‌؛ و در دليل‌ِ اين‌ ادّعا مي‌فرمايد: «لِما أن‌ّ صَلاح‌ المجتمع‌ العام‌ّ اهم‌ّمايبتغيه‌ الاسلام‌ في‌ تعاليمه‌ الْمُصْلحة‌؛ براي‌ اين‌ كه‌ صَلاح‌ِ اجتماع‌ مردمي‌، مهم‌ترين‌چيزي‌ است‌ كه‌ اسلام‌ در تعاليم‌ اصلاح‌طلبانه‌اش‌ بدان‌ توجّه‌ دارد.

جاي‌گاه‌ اصلاح‌طلبي‌ در ديدگاه‌ و نهضت‌ِ حضرت‌ اباعبدالله الحسين‌ (ع)

معمولاً نامه‌ها و مكتوبات‌ و به‌ ويژه‌ وصيّت‌نامة‌ اشخاص‌ِ بزرگ‌ سرشار از پند وموعظه‌ و دربردارندة‌ مهم‌ترين‌ پيام‌ها و سفارش‌ هاست‌.

حال‌ اگر اين‌ نامه‌ يا وصيّت‌نامه‌ از سوي‌ برگزيدگان‌ الهي‌ باشد، جز مقاصد وهدف‌هاي‌ والاي‌ الهي‌ (كه‌ برخاسته‌ از نيّت‌هاي‌ پاك‌ و الهي‌ آنان‌ است‌) چيزي‌ رادربرندارد و در بارة‌ كرامت‌ِ انساني‌ و تعالي‌ و سعادت‌ ابدي‌ اوست‌.

پيشواي‌ بزرگ‌ ترين‌ و برترين‌ نهضت‌ها نيز وصيّت‌نامه‌ و سفارشي‌ دارند كه‌ درطول‌ِ تاريخ‌ مورد توجه‌ و سرمشق‌ تمامي‌ پاك‌انديشان‌ و آزادمنشان‌ الهي‌ قرار گرفته‌ است‌.

همان‌گونه‌ كه‌ بارها خوانده‌ و شنيده‌ايم‌، پس‌ از آن‌ كه‌ معاويه‌، يزيد را به‌ سلطنت‌گمارد و اركان‌ اسلام‌ و معنويّت‌ و صَلاح‌ امور متزلزل‌ شد و حضرت‌ اباعبدالله الحسين‌ (ع) از بيعت‌ با اين‌ جرثومة‌ فساد دوري‌ كرد، آن‌ حضرت‌ (ع) به‌ هنگام‌ خروج‌ از مدينه‌، هدف‌ ازقيام‌ و نهضت‌ِ مقدّسشان‌ را براي‌ جهانيان‌ در وصيّت‌نامه‌اي‌ به‌ برادرشان‌ محمد بن‌حنفيّه‌، مي‌فرمايند:

حضرت‌ امام‌ حسين‌ (ع) پس‌ از آوردن‌ نام‌ الهي‌ و شهادتين‌ و اقرار به‌ حق‌ بودن‌بهشت‌، جهنّم‌ و قيامت‌ و اين‌ كه‌ خداوند، هر كسي‌ را در قبر است‌ برمي‌انگيزاند، قصدشان‌را از خروج‌ و قيام‌ بيان‌ مي‌فرمايند. (و آن‌ حضرت‌ (ع) پس‌ از بيان‌ عقايد حقّه‌ و معرفت‌خويش‌، عَمَل‌ خويش‌ را طبق‌ اين‌ اعتقادات‌ به‌ منصّه‌ ظهور مي‌رسانند) كه‌: «… وَ أَنّي‌ لَم‌ْاَخْرُج‌ْ اَشِراً وَلابَطِراً وَلامُفْسِداً وَلاظالِماً وَاِنَّما خَرَجْت‌ُ لِطَلَب‌ِ الاْصْلاح‌ِ في‌ اُمَّة‌ِ جدّي‌، اُريدُاَن‌ْ آمُرَ بِالْمَعْروف‌ِ وَاَنْهي‌ عَن‌ِ الْمُنْكَرِ وَاَسيرُ بِسيرة‌ِ جَدّي‌ وَاَبي‌ عَلي‌ِّ بن‌ِ ابي‌ طالِب‌ٍ (ع) …؛ و به‌ درستي‌ من‌ از روي‌ خودخواهي‌، خوش‌گذراني‌، فساد و ستم‌گري‌ خروج‌ نكردم‌، و همانابراي‌ اصلاح‌ در (مورد) امّت‌ جدّم‌ خروج‌ كردم‌. مي‌خواهم‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر كنم‌.و سيره‌ و روشم‌، سيره‌ و روش‌ جدّم‌ و پدرم‌ علي‌ بن‌ ابي‌ طالب‌ (ع) است‌.»

در اين‌ كه‌، چرا آن‌ حضرت‌ در آغاز وصيّت‌ عقايد حقّه‌ را بيان‌ مي‌كنند، سخن‌ بسياراست‌ و حكمت‌هايي‌ را براي‌ آن‌ برشمرده‌اند. يكي‌ از حكمت‌هاچنين‌ است‌ كه‌: آن‌ حضرت‌مي‌دانستند، دشمن‌ از حربة‌ تكفير استفاده‌ خواهد كرد و چه‌ بسا بر اثر تبليغات‌ دشمن‌، امربر آيندگان‌ نيز مشتبه‌ گردد. اما مطلب‌ مهم‌تر، چنان‌ است‌ كه‌ حضرت‌ (ع) هدف‌ مقدّس‌خويش‌ را از اين‌ قيام‌ بيان‌ مي‌فرمايند: اوّل‌ آن‌ كه‌ هر گونه‌ شايعه‌ و تهمت‌ و افتراي‌ دشمن‌مبني‌ بر اين‌ كه‌ اين‌ خروج‌، حركتي‌ دنيوي‌ و براي‌ هواي‌ نفس‌ و يا براي‌ ايجاد اختلاف‌ وناامني‌ ميان‌ امت‌ اسلامي‌ و يا براي‌ خشونت‌طلبي‌ است‌، خنثي‌ شود؛ دوم‌، اين‌ خروج‌ وقيام‌ مقدّس‌ براي‌ رفع‌ فساد و اصلاح‌طلبي‌ در ميان‌ امّت‌ جدّشان‌ است‌، و به‌ فرمايش‌علامة‌ شهيد مرتضي‌ مطهري‌ 4 : «دنيا بداند كه‌ حسين‌ (ع) جز اصلاح‌ امّت‌، هدفي‌نداشت‌.»

سومين‌ مطلب‌ اين‌ است‌ كه‌ اصلاح‌طلبي‌ در جامعة‌ اسلامي‌ به‌ صورت‌ دو امر مهم‌جلوه‌ مي‌نمايد كه‌ حضرت‌ سيد الشهدا (ع) بدان‌ اشاره‌ فرموده‌اند:

الف‌) امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر؛

ب‌) سيرة‌ نبوي‌ و علوي‌ را روش‌ عملي‌ خويش‌ قرار دادن‌.

پس‌ در حقيقت‌، هدف‌ مقدّس‌ِ والا و بي‌نظيري‌ كه‌ سعادت‌ دنيا و آخرت‌ امّت‌مسلمان‌ را تأمين‌ مي‌نمايد و رضايت‌ الهي‌ در آن‌ است‌، همانا اصلاح‌طلبي‌ در جامعة‌اسلامي‌، است‌ آن‌ امام‌ معصوم‌ (ع) و آگاه‌ به‌ امور، بدان‌ واقف‌ بوده‌ و نهضت‌ را بر اساس‌ آن‌آغاز كرده‌اند.

ضرورت‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر در امر اصلاحات‌ اجتماعي‌

هر چند معناي‌ لغوي‌ «صَلاح‌» و «اصلاح‌» معلوم‌ گشت‌، و مراد از «صلاح‌» و«فساد» به‌ نقل‌ از علامة‌ طباطبايي‌ ؛ به‌ دست‌ آمد، اما مصداق‌ واقعي‌ «اصلاح‌»(همان‌طور كه‌ از وصيّت‌ و سفارش‌ حضرت‌ اباعبدالله الحسين‌ (ع) معلوم‌ گشت‌) دو امراست‌:

1ـ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر؛

2ـ سيرة‌ عملي‌ پيامبر اسلام‌ (ص) و اميرمؤمنان‌ (ع) را به‌ كار بستند.

اگر امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر از جامعه‌ رخت‌ بربندد، فساد و تغيير امور امري‌عادّي‌ خواهد شد. و جامعه‌ روي‌ صلاح‌ را نخواهد ديد. استاد شهيد مرتضي‌ مطهري‌دربارة‌ اهميت‌ موضوع‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر در نهضت‌ اباعبدالله الحسين‌ (ع) مي‌فرمايد: «اگر دعوتي‌ از امام‌ (ع) نمي‌شد، حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) به‌ موجب‌ قانون‌ِ امر به‌معروف‌ و نهي‌ از منكر نهضت‌ مي‌كرد. اگر هم‌ تقاضاي‌ بيعت‌ (با يزيد) از او نمي‌كردند، بازهم‌ ساكت‌ نمي‌نشست‌.» بنابراين‌، مسئلة‌ مهم‌ و اساسي‌ در نهضت‌ حسيني‌، فقط‌اصلاح‌انديشي‌ و اصلاح‌طلبي‌ بوده‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ (ع) مصداق‌ عيني‌ اصلاحات‌ را امر به‌معروف‌ و نهي‌ از منكر و عمل‌ به‌ سيرة‌ نبوي‌ و علوي‌ دانسته‌اند؛ نه‌ آن‌ كه‌ عامل‌ اصلي‌ِ قيام‌و خروج‌ آن‌ حضرت‌ (ع) بيعت‌ نكردن‌ و يا دعوت‌ كوفيان‌ از آن‌ حضرت‌ (ع) باشد. شاعر دل‌سوختة‌ اهل‌بيت‌، صابرهمداني‌ چنين‌ سروده‌ است‌:

از حسين‌ (ع) ، اكتفا به‌ نام‌ حسين‌ (ع) نَبود در خور مقام‌ حسين‌ (ع)

بلكه‌ بايد، كه‌ خلق‌ دريابندعلت‌ِ اصلي‌ِ قيام‌ حسين‌ (ع)

عنايت‌ ويژة‌ سيدالشهدا (ع) به‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر

حضرت‌ امام‌ حسين‌ (ع) در طول‌ نهضت‌ مقدّسشان‌ (حتي‌ در زمان‌ معاويه‌ و قبل‌ اززمان‌ خروج‌ عليه‌ يزيد) بارها بر اين‌ دو امر مهم‌ (امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر) تأكيدفرموده‌اند؛ هم‌چون‌:

1ـ در دوران‌ امامتشان‌ در جواب‌ نامة‌ معاويه‌، پس‌ از تذكرشان‌ نسبت‌ به‌ فجايع‌ وقتل‌ شيعيان‌ توسط‌ِ معاويه‌، در مورد بيعت‌ گرفتن‌ از مردم‌ براي‌ به‌ سلطنت‌ رسانيدن‌ِ يزيدشراب‌خوار و سگ‌باز و به‌ دنبان‌ كنيزان‌ِ آوازه‌خوان‌ و انواع‌ آلات‌ لهو، هشدار مي‌دهند؛

2ـ قبل‌ از خروج‌ از مدينه‌ در كنار قبر مطهَّر جدشان‌ چنين‌ مي‌فرمايند: «اَللّهُم‌َّ اِن‌َّهذا قَبْرُ نَبيِك‌َ مُحَمّد 6 وَاَنَا ابْن‌َ بنْت‌ِ مُحَمّدٍ 6 وَقَدْ حَضَرَني‌ مِن‌َ الاْمْر ما قَدْ علمت‌َ،اَللّهُم‌َّ وَاِنّي‌ اُحِب‌ُّ المعروف‌َ و اُكِْره‌ُ المنكَر… .»

كه‌ در اين‌ جا تصريح‌ آن‌ حضرت‌ (ع) نسبت‌ به‌ علّت‌ خروجشان‌ (مبني‌ بر امر به‌معروف‌ و نهي‌ از منكر)، راه‌ را بر ياوه‌سرايي‌ها مي‌بندد؛

3ـ در منزل‌ ذوحسم‌ (جبل‌ ذوجُشم‌) خطبه‌اي‌ تاريخي‌ بيان‌ فرمودند، كه‌ در آن‌آمده‌ است‌: «اَلاتَرَوْن‌َ اِلَي‌ الْحق‌ِ لايُعْمَل‌ُ به‌ واِلَي‌ الْباطِل‌ِ لايُتَناهي‌ عَنْه‌؟ لِيَرْغَب‌َ الْمُؤمن‌ُفي‌ لِقاءِ ربّه‌ِ حَقّاً حَقاً. فَاِنّي‌ لااَرَي‌ الْمَوْت‌َ اِلاّ شَهادة‌ً (الاسَعادة‌ً) وَالحياة‌َ مع‌ الظالمين‌ اءلاّبَرَماً.»

و شاعر اهل‌ بيت‌ : ابوالحسن‌ ورزي‌ سروده‌:

 

حق‌ و باطل‌ چون‌ در آويزد به‌ جنگ

 

‌با شرف‌ مردن‌ به‌ از ماندن‌ به‌ ننگ‌

 

آن‌ امام‌ معصوم‌ (ع) توجه‌ مردم‌ را به‌ حق‌ّ و باطل‌ جلب‌ مي‌فرمايند، كه‌ اگر كسي‌درك‌ نمايد، بالطبع‌ مي‌پذيرد كه‌ با عمل‌ نشدن‌ به‌ حق‌ّ و بازداشته‌ نشدن‌ از باطل‌، زندگي‌در چنين‌ محيطي‌ تحمل‌ نكردني‌ مي‌گردد، و در نتيجه‌ شخص‌ معتقد به‌ خداي‌ متعال‌، درخواست‌ِ لقاءالله را مي‌كند.

آن‌ حضرت‌ (ع) كه‌ داراي‌ فطرتي‌ پاك‌ هستند، نظر نهايي‌ خويش‌ را دربارة‌قرارگرفتن‌ در چنين‌ اجتماعي‌ فاسد، بيان‌ مي‌فرمايند كه‌ مرگ‌ را (كه‌ مفارقت‌ روح‌ از بدن‌و مقدمة‌ رسيدن‌ به‌ لقاء پروردگار است‌) سعادت‌ و نيك‌بختي‌ دانسته‌ و در جامعه‌اي‌ كه‌ بايدبا ستم‌گران‌ (روي‌گردان‌ از حق‌ و گروندة‌ به‌ باطل‌) هم‌نشين‌ شد، زندگاني‌ جز زجر و ملال‌نخواهد بود؛

4ـ آن‌ حضرت‌ (ع) در موقعيت‌ «بيضه‌» براي‌ اصحاب‌ خود و سپاه‌ حُر خطبه‌اي‌خواندند، كه‌ هم‌ انگيزة‌ ايشان‌ را براي‌ خروج‌ و قيام‌ روشن‌ مي‌سازد و هم‌ اعتقاد عملي‌آن‌حضرت‌ (ع) را نسبت‌ به‌ اصل‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر و اعتراض‌ به‌ وضع‌ نابسامان‌ِموجود را آشكار مي‌سازد. آن‌ مُصْلح‌ زمانه‌، با اشاره‌ به‌ روايتي‌ از رسول‌الله (ص) مبني‌ بر اين‌كه‌ (اگر كسي‌، سلطان‌ جائر و ستم‌كاري‌ را ببيند كه‌ حُرمت‌هاي‌ الهي‌ را حلال‌ مي‌شمارد وپيمان‌ الهي‌ را مي‌شكند و با سنّت‌ رسول‌الله 6 مخالفت‌ مي‌كند و دربارة‌ بندگان‌خداوند با دشمني‌ و آن‌ گونه‌ كه‌ روا نيست‌، برخورد مي‌كند، پس‌ (آن‌ شخص‌ ناظر) با رفتار وگفتار بر عليه‌ آن‌ ستمكار متغيّر و دگرگون‌ نگردد، بر خداوند حق‌ّ است‌ كه‌ او را در جاي‌گاه‌آن‌ سلطان‌ جائر (در جهنم‌) بيافكند.)

در ادامه‌ مي‌فرمايند: «اَلاوَاِن‌َّ هؤلاء قَدْ لَزِمُوا طاعَة‌َ الشّيطان‌ وَتَرَكوا طاعة‌َالرحمن‌ وَاَظْهَرُوا الفَسادَ وَعطلوُا الْحُدُود وَاسْتَأثَرُوا بِالْفَي‌ء وَاَحَلُّوا حرام‌َ الله وَحرَمواحَلال‌َالله وَاَنَا اَحَق‌ُّ ممّن‌ْ غُيِّرَ» هشدار مي‌دهند كه‌ در زمان‌ فعلي‌ نيز، اينان‌ (گروه‌ بني‌اميّه‌و حاميانشان‌) از شيطان‌ پيروي‌ كنند و اطاعت‌ پروردگار را ترك‌ كرده‌اند و فساد و تباهي‌ راآشكار ساخته‌اند و حدود الهي‌ را وانهاده‌اند و در مورد فَي‌ء (غنائم‌ و خَراج‌) خودسري‌نموده‌اند و حرام‌ِ الهي‌ را حلال‌ و روا شمرده‌اند و حلال‌ الهي‌ را تحريم‌ كرده‌اند.

در پايان‌، آن‌ حضرت‌ (ع) (دربارة‌ عمل‌ به‌ فرمايش‌ حضرت‌ پيامبر 6 ) براي‌خويش‌ حقّي‌ فزون‌تر را (نسبت‌ به‌ ديگران‌) در جهت‌ِ تغيير و دگرگوني‌ «حال‌» (در قبال‌اين‌ همه‌ حرمت‌شكني‌ و بدعت‌) قائل‌ مي‌شوند؛ زيرا هم‌ نسبت‌ به‌ ديگران‌، در درك‌حقايق‌ هشيارتر بوده‌ و هم‌ به‌ جهت‌ جانشين‌ رسول‌الله 6 وظيفه‌ و رسالتي‌ والاتر دارندو نسبت‌ به‌ دين‌ جدّشان‌ دل‌سوزتر هستند؛

5ـ در خطبة‌ روز عاشورا، دربارة‌ موعظه‌ ناشنوي‌ كوفيان‌ و تحريفات‌ و منكراتي‌ كه‌در كتاب‌ الهي‌ و دين‌ شده‌، خطابه‌اي‌ مي‌فرمايند و در نهايت‌، از زير بارِ بيعت‌ با يزيد وعبيدالله نرفتن‌ خويش‌ خبر مي‌دهند كه‌: «اَلااِن‌َّ الدَّعي‌َّ بْن‌َ الدَّعي‌ قَدْرَكَزَ بَيْن‌َ اثْنَتَيْن‌ِ، بَيْن‌َالْقَتَلة‌َ (السِّلة‌) والذِّلة‌ِ، وَهَيْهات‌َ ماآخِذُ الدَّنيَّة‌َ. اَبي‌ الله ذلِك‌َ وَرَسُولُه‌…؛ آري‌! ناپاك‌ناپاك‌زاده‌اي‌ (عبيدالله بن‌ زياد) در آن‌ دوران‌ مصيبت‌بار، با تطميع‌، ترغيب‌ و تخويف‌ِمنافقان‌ِ پيمان‌شكن‌، دو راه‌ را «بر آن‌ پيشواي‌ معصوم‌ (ع) » ثابت‌ مي‌سازد (كه‌ راه‌ سومي‌وجود ندارد): (جنگيدن‌) و كشته‌ شدن‌ (و در تنگنا قرار گرفتن‌)، يا پستي‌ و خواري‌ كشيدن‌(و زندگي‌ نكبت‌بار).

و عكس‌العمل‌ حضرت‌ ثارالله (ع) به‌ صورت‌ ندايي‌ جاودانه‌ با عملي‌ مردانه‌ وبي‌نظير، در تاريخ‌ به‌ ثبت‌ مي‌رسد كه‌: «هرگز! خواري‌ و تحقير شدن‌ را نمي‌پذيرم‌ و طبق‌نقلي‌ معروف‌ كه‌ مي‌فرمايد: هيهات‌ منا الذلة‌. ابي‌ اللهُ ذلك‌ لنا ورسوله‌ والمؤمنون‌…» ذلّت‌و خواري‌ از ما دور است‌. خداوند و رسولش‌ 6 و مؤمنان‌، اين‌ (ذلّت‌ و خواري‌) را براي‌ مانمي‌پسندند؛

 

از آستان‌ همّت‌ ما ذلّت‌ است‌

 

دوروندر كنام‌ غيرت‌ ما نيستش‌ ورود

 

سپس‌ اعلام‌ مي‌كنند كه‌ با همان‌ عدّة‌ كم‌ِ اهل‌ بيت‌ و قبيله‌شان‌ و با وجود فراواني‌دشمن‌ و ترك‌ گفتن‌ ياور، به‌ سوي‌ جهاد خواهند رفت‌. شاعر اهل‌ بيت‌ محمد حسين‌بهجتي‌ (شفق‌) چه‌ زيبا سروده‌ است‌ كه‌:

 

جاودان‌ بينَمَت‌ اِستاده‌ به‌ پيكار،
باغ‌ خشكيدة‌ دين‌ را تو ز خون‌ دادي‌ آب

 

دليرلا اري‌ الموت‌ تو را وِرْد زبان‌ است‌ هنوز
‌نه‌ عجب‌ گر كه‌ شكوفا و جوان‌ است‌ هنوز

 

اگر كسي‌ اين‌ اعتقاد پاك‌ و ارادة‌ بي‌نظير را باور نمايد، هر چند كافر يا مشرك‌ باشد،به‌ نتيجة‌ (حدّاقل‌ دنيايي‌) آن‌ خواهد رسيد. همان‌گونه‌ كه‌ مهاتما گاندي‌، روش‌ مبارزه‌ را ازحضرت‌ اباعبدالله الحسين‌ (ع) فرا گرفته‌ و پيروزي‌ بر استعمار انگليس‌ را وام‌ دارآن‌حضرت‌ (ع) است‌.

در نهايت‌، سيرة‌ عملي‌ آن‌ حضرت‌ (ع) (علاوه‌ بر اعتقاد راسخ‌ ايشان‌)، حاكي‌ از ارج‌نهادن‌ به‌ اين‌ اصل‌ بوده‌ و در جهت‌ پيش‌برد اهداف‌ِ اصلاح‌طلبانه‌، از آن‌ استفاده‌ نموده‌اند.

امتناع‌ از بيعت‌ با يزيد پس‌ از مرگ‌ معاويه‌، و در موقع‌ احضارشان‌ به‌ نزد وليد بن‌عتبه‌ (والي‌ مدينه‌) كه‌ مي‌فرمايند: «يزيدُ رَجل‌ٌ فاسق‌ٌ شارب‌ُ الخَمْر قاتُل‌ النَفْس‌ الْمُحَرَّمة‌ِمُعْلِن‌ٌ بِالفِسْق‌. وَمَثلي‌ لايُبايِع‌ُ لِمِثْلِه‌ِ». عزّت‌ نفس‌ حسيني‌ را بيان‌ مي‌كند:

از اين‌ بيعت‌ كه‌ دشمن‌ خواست‌، اولاد پيمبر راهمان‌ خوش‌تر، كه‌ بنهادند گردن‌، تيغ‌ و خنجر را

ملك‌الشعراء صبوري‌

و بارها آن‌ مولا (ع) در مسير مدينه‌ تا مكه‌ و به‌ ويژه‌ از مكّة‌ معظّمه‌ به‌ طرف‌ كوفه‌ (وكربلا)، عملاً موضع‌ِ قاطع‌ خويش‌ را ابراز فرموده‌اند (هم‌ چون‌ گفتگويشان‌ با محمد بن‌حنفيه‌، ابن‌ عباس‌، ابن‌ زبير، ابن‌ عمر، بني‌ هاشم‌، اهل‌ كوفه‌ و بصره‌ و افراد بين‌ راه‌).

علت‌ تأكيد امام‌ حسين‌ (ع) بر امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر

حضرت‌ سيّدالشهدا (ع)، در خطبه‌اي‌ كه‌ معروف‌ است‌ در «مني‌» قبل‌ از مرگ‌معاويه‌، ايراد فرموده‌اند، در تفسير قول‌ خداوند متعال‌ كه‌ مي‌فرمايد: ( اَلْمؤمِنُون‌ والْمُؤمِنات‌ِ بَعْضُهُم‌ْ اَوليآءُ بَعْض‌ٍ يَأمُرُون‌ بِالْمَعروف‌ِ وَيَنْهون‌َ عَن‌ِ الْمُنكَرِ ) . چنين‌مي‌فرمايند: «فَبدءَ الله بالامْر بِالمَعرُوف‌ِ وَالنَّهي‌ِ عَن‌ِ الْمُنْكَرِ فَريضة‌ً مِنْه‌ لِعِلْمِه‌ِ بِاَنَّها اِذااُدِّيَت‌ْ وَ اُقيمَت‌ْ اِسْتَقامَت‌ْ الْفَرائض‌ُ كُلُّها هَيِّنُها وَ صَعْبُها وَذلِك‌َ أن‌ّ الاْمْرَ بِالْمَعرُوف‌ِ وَالنَّهي‌َعَن‌ِ الْمُنْكَر دُعاءٌ اِلَي‌ الاْسْلام‌ِ مَع‌َ رَدِّ الْمَظالِم‌ وَمُخالَفَة‌ِ الظالِم‌ِ وقِسْمَة‌ِ الفَيي‌ِ والغَنائِم‌ِ وَاَخْذِالصَّدَقات‌ِ مِن‌ْ مَواضِعِها وَ وَضعِها في‌ حَقِّها؛ … با انجام‌ شدن‌ و برپا گشتن‌ اين‌ فريضه‌،تمامي‌ فرائض‌ (چه‌ آسان‌ و چه‌ دشوار) برپا مي‌گردند، بدان‌ علت‌ كه‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ ازمنكر نداي‌ به‌ سوي‌ اسلام‌ است‌. با بازگرداندن‌ آنچه‌ به‌ ستم‌ گرفته‌ شده‌ و ستيز با ستم‌گر وقسمت‌ و پخش‌ كردن‌ بيت‌المال‌ و غنيمت‌هاي‌ به‌ دست‌ آمده‌ (و بهره‌ و نصيب‌ افرادمسلمان‌ را به‌ آنان‌ دادن‌) و گرفتن‌ صدقات‌ (واجبه‌) از محل‌هاي‌ تعيين‌ شده‌اش‌ و به‌ كارگرفتن‌ و نهادن‌ آن‌ در محل‌هاي‌ سزاوارش‌».

با اين‌ بيان‌ِ گويا و عالي‌، جاي‌ حرفي‌ براي‌ غير نمي‌ماند، تا بتواند بدون‌ اين‌ فريضة‌الهي‌ و عمل‌ به‌ آن‌، در پي‌ تحقّق‌ جامعه‌اي‌ صالح‌ و شايسته‌ باشد، و بي‌ رو دررويي‌ و مقابله‌،اصلاحات‌ اجتماعي‌ پديد آورند تا تمامي‌ افراد جامعه‌ بدان‌ پاي‌بند شوند و با آزادي‌ كامل‌پذيراي‌ آن‌ گردند.

لزوم‌ روش‌ مداري‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اصلاحات‌ واقعي‌

همان‌ طور كه‌ مدعي‌ اصلاح‌، خود بايد صالح‌ باشد تا بتواند مُصْلح‌ گردد، يك‌مدعي‌ِ اصلاح‌ بايد به‌ سيره‌ و روش‌ مطمئني‌ كه‌ به‌ اراده‌ و خواست‌ الهي‌ و اطاعت‌ حق‌تعالي‌ است‌، تمسّك‌ جويد.

لذا آن‌ صالح‌ِ مُصْلح‌، يعني‌ حضرت‌ اباعبدالله الحسين‌ (ع) به‌ سيره‌ و روش‌ نبوي‌ وعلوي‌ تمسّك‌ فرموده‌اند كه‌ همانا صراط‌ مستقيم‌ الهي‌ همين‌ است‌ و در حقيقت‌ پيروي‌ ازآنان‌ پيروي‌ از خداي‌ِ متعال‌ است‌ كه‌ خداوند متعال‌ مي‌فرمايد: ( يا ايُّها الَّذين‌َ أمَنُوااَطيعُواالله وَاَطيعُوا الرَسول‌َ وَاُولِي‌ الاْمْرِ مِنْكُم‌ْ. ) و طبق‌ روايات‌، به‌ طور يقين‌ مصداق‌واقعي‌ اولي‌ الامر، دوازده‌ امام‌ معصوم‌ : هستند.

آري‌! روش‌ مداري‌ است‌ كه‌ مي‌تواند انسان‌ را در پيش‌برد اهدافش‌ ثابت‌ قدم‌ سازد.و اگر اين‌ سيره‌ و روش‌ برگرفته‌ از الگوهاي‌ الهي‌ باشد، آدمي‌ در صلاح‌ و سداد پيش‌ خواهدرفت‌ و بر اين‌ محور صَلاح‌، اصلاحات‌ هم‌ انجام‌ خواهد پذيرفت‌. كه‌ خداي‌ متعال‌مي‌فرمايد: ( لَقَدْ كان‌َ لَكُم‌ْ في‌ رُسُول‌ِ الله اُسوَة‌ٌ حَسَنَة‌ٌ… )

رفع‌ شبهه‌

چرا با وجود آن‌ كه‌ طبق‌ روايات‌، ائمة‌اطهار : همگي‌ اولي‌ الامر و واجب‌ الاطاعه‌هستند، حضرت‌ امام‌ حسين‌ (ع) به‌ عمل‌ به‌ سيرة‌ نبوي‌ و علوي‌ اشاره‌ مي‌فرمايند؟ و مگرخود ايشان‌ واجب‌ الاطاعه‌ و داراي‌ سيره‌ و روش‌ الهي‌ نيستند؟ جواب‌هايي‌ مي‌توان‌ داد،من‌ جمله‌:

الف‌) همان‌ گونه‌ كه‌ از فرمايش‌ بزرگاني‌، هم‌ چون‌ علامة‌ شهيد مرتضي‌ مطهري‌پيداست‌، پس‌ از رحلت‌ِ پيامبر اكرم‌ (ص) با منحرف‌ شدن‌ مردم‌ از خط‌ّ اطاعت‌ از ولايت‌ وعينيّت‌ يافتن‌ و تقدّس‌ عمل‌ به‌ سيرة‌ شيخين‌ و مقاومت‌ اميرمؤمنان‌ (ع) نسبت‌ به‌ اين‌سيرة‌ غلط‌ در زمان‌ خلافت‌ ظاهري‌شان‌ و دوباره‌ كم‌ رنگ‌ شدن‌ِ پيروي‌ از ولايت‌ و امامت‌پس‌ از شهادت‌ مولاي‌ متقيان‌ (ع) ، به‌ ويژه‌ پس‌ از خانه‌نشين‌ شدن‌ِ حضرت‌ امام‌ حسن‌مجتبي‌ (ع) ، در دوران‌ امامت‌ امام‌ حسين‌ (ع) ، با روي‌ كار آمدن‌ِ يزيد و احساس‌ خطرنمودن‌ نسبت‌ به‌ فراموش‌ شدن‌ِ سيرة‌ نبوي‌ (ص) و هم‌ چنين‌ با فراموشي‌ سيرة‌ علوي‌ وحتي‌ ترور شخصيت‌ِ والاي‌ اميرمؤمنان‌ (ع) (كه‌ در زمان‌ سلطنت‌ معاويه‌ بر منبرهاآن‌حضرت‌ را لعن‌ مي‌كردند)، حضرت‌ اباعبدالله الحسين‌ (ع) بر سيره‌ مداري‌ و عمل‌ به‌سيره‌ و سنّت‌ پيامبر گرامي‌ اسلام‌ و وصّي‌ِ ايشان‌ تأكيد فرمودند، تا در كنارِ نبوت‌ و سنت‌نبوي‌، امامت‌ و سيرة‌ علوي‌ (ع) تثبيت‌ گشته‌، حتي‌ به‌ صورت‌ سندي‌ افتخارآميز براي‌تمامي‌ نسل‌ها در تمام‌ اعصار ماندگار بماند.

ب‌ ـ با توجّه‌ به‌ خطبه‌ها و فرمايش‌هاي‌ حضرت‌ امام‌ حسين‌ (ع) در طول‌ نهضت‌ وقيام‌ مقدسشان‌، آن‌ حضرت‌ (ع) دل‌ها را متوجه‌ محوريت‌ امامت‌ خويش‌ و مقتدا بودنشان‌فرمودند و با بيان‌ِ اين‌ كه‌ ايشان‌ از اهل‌ بيت‌ نبوت‌ و رسالتند، عملاً فهماندند كه‌ هر مدعي‌ديگري‌ از مسير اسلام‌ و سيرة‌ پيامبر (ص) منحرف‌ است‌. و فقط‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ وطهارتند كه‌ مي‌توانند هادي‌ و پيشواي‌ امت‌ اسلامي‌ باشند و راه‌ صلاح‌ را از فسادتشخيص‌ داده‌، بر اساس‌ آن‌ انجام‌ وظيفه‌ فرموده‌ و امت‌ اسلامي‌ بلكه‌ تمامي‌ ملت‌ها رانجات‌ بخشند.

رو كسب‌ فيض‌ و فخر كن‌ از مكتب‌ حسين‌ (ع) كان‌ مكتبت‌ به‌ دولت‌ جاويد رهبر است‌

ج‌) سيرة‌ حضرت‌ امام‌ حسين‌ (ع) جدا از سيرة‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ (ص) و حضرت‌اميرمؤمنان‌ (ع) نيست‌، لذا عمل‌ به‌ سيرة‌ نبوي‌ و علوي‌ (ع) همان‌ عمل‌ به‌ سيرة‌ امام‌حسين‌ (ع) است‌؛ هم‌ چنان‌ كه‌ اطاعت‌ و پيروي‌ از ائمه‌ اطهار (ع) ، همان‌ اطاعت‌ ازحضرت‌ ختمي‌ مرتبت‌ (ص) بوده‌ و پيروي‌ و اطاعت‌ از رسول‌ الله (ص) هم‌ جداي‌ از اطاعت‌پروردگار متعال‌ نيست‌.

شواهدي‌ از بيان‌هاي‌ والاي‌ سيدالشهدا (ع) پيرامون‌ اصلاحات‌ اجتماعي‌

حضرت‌ اباعبدالله الحسين‌ (ع) در طول‌ نهضت‌ مقدسشان‌ (و حتي‌ قبل‌ از خروج‌ وقيامشان‌) در پي‌ اصلاح‌ امور امت‌ اسلامي‌ بوده‌اند، و اين‌ هدف‌ مقدس‌ را بارها ابرازفرموده‌اند كه‌ از آن‌ جمله‌ است‌:

1ـ يكي‌ دو سال‌ قبل‌ از مرگ‌ معاويه‌، در ايام‌ حج‌ با جمع‌ نمودن‌ حجاج‌ در سرزمين‌مِنا (كه‌ در آن‌ ميان‌ حدود دويست‌ نفر از صحابة‌ رسول‌ الله 6 حضور داشتند)، آن‌حضرت‌ (ع) پس‌ از تذكر نسبت‌ به‌ طغيان‌گري‌ معاويه‌، و براي‌ جلوگيري‌ از به‌ سلطنت‌رسيدن‌ يزيد، در خطبه‌اي‌ از حاضران‌ تقاضاي‌ دعوت‌ از غايبان‌ِ مورد اطمينان‌ را كردند ودر موردِ علت‌ چنين‌ مسئله‌اي‌ مي‌فرمايد:

«فَادْعُوهُم‌ْ اِلي‌ ما تَعْلَمُون‌َ مِن‌ْ حَقِّنا، فِانّي‌ اَتَخَّوف‌ُ اَن‌ْ يَدْرُس‌ُ هذا الامر وَ يَذْهَب‌َالحق‌ّ ويَغْلِب‌َ وَالله مُتِم‌ُّ نُورِه‌ وَلَوْ كَرِه‌َ الْكافِرُون‌َ ، آنان‌ را به‌ آنچه‌ از حق‌ ما مي‌دانيد،بخوانيد. پس‌ به‌ درستي‌ كه‌ من‌ مي‌ترسم‌ اين‌ امر مندرس‌ و محو گشته‌ و حق‌ مغلوب‌ شده‌از بين‌ برود.»

طبق‌ اين‌ روايت‌ها آن‌ حضرت‌ (ع) آنچه‌ از قرآن‌ در مورد اهل‌ بيت‌ : نازل‌ شده‌ وآنچه‌ از رسول‌ الله (ص) دربارة‌ (فضائل‌) پدر، مادر و برادرشان‌ و در مورد خودشان‌ و اهل‌بيتشان‌ آمده‌، بيان‌ فرموده‌ و صحابه‌ با كلمة‌ «اللهم‌ نعم‌» تصديق‌ مي‌نمودند و تابعين‌ نيزچنين‌ تصديق‌ مي‌نمودند: «اللهم‌ قدحدثني‌ به‌ من‌ اصدقه‌ وأئتمنه‌ من‌ الصحابة‌؛ خدايا، ازصحابه‌ كسي‌ كه‌ او را تصديق‌ كرده‌ و امين‌ مي‌شمارم‌، آن‌ را برايم‌ روايت‌ نمود.»

خطبة‌ حضرت‌ اباعبدالله الحسين‌ (ع) در «منا» (كه‌ به‌ گونه‌هاي‌ مختلفي‌ نقل‌شده‌) نكته‌هايي‌ مهم‌ را در بردارد:

الف‌) آن‌ حضرت‌ (ع) پيشوايان‌ و مصلحان‌ واقعي‌ را در معرض‌ تأييد صحابه‌ (كه‌مورد اطمينان‌ مردمند) قرار مي‌دهند، و همگان‌ به‌ طور آشكارا به‌ عظمت‌، عصمت‌ وصلاحيت‌ اهل‌ بيت‌ : و فضيلتشان‌ نسبت‌ به‌ ديگران‌ اذعان‌ نموده‌ و آن‌ را مورد تأييدخداي‌ متعال‌ و رسول‌ گرامش‌ مي‌بينند، و لذا به‌ طور ضمني‌ صلاحيت‌ِ هدايت‌ مردم‌ واصلاح‌ امورشان‌ توسط‌ اهل‌ بيت‌ اثبات‌ مي‌گردد.

ب‌) راه‌ به‌ روي‌ دسيسه‌هاي‌ معاويه‌ و اذنابش‌ براي‌ وجهة‌ شرعي‌ و الهي‌ دادن‌ به‌خود و كارهاي‌ پليدشان‌ بسته‌ شده‌ و مكرشان‌ براي‌ به‌ زير سلطه‌ كشاندن‌ مردم‌ بر ملاگشته‌ و راهشان‌ براي‌ سلطنتي‌ كردن‌ خلافت‌ بر مسلمين‌ دشوار و ناهموار مي‌گردد.

ج‌) آن‌ حضرت‌ (ع) نسبت‌ به‌ عواقب‌ شوم‌ سكوت‌ مرگ‌بار در برابر ظلم‌ و فساددستگاه‌ بني‌ اميه‌ هشدار داده‌ و با آنان‌ اتمام‌ حجت‌ مي‌فرمايند.

از همه‌ مهم‌تر آن‌ كه‌، آن‌ امام‌ معصوم‌ (ع) با ديد وسيع‌ و افق‌ فكري‌ والايشان‌،براي‌ مقابله‌ با آن‌ دسيسه‌هاي‌ شوم‌ موجود در جامعة‌ اسلامي‌ آن‌ روز، ذهن‌ها را نسبت‌ به‌حقايق‌ روشن‌ ساخته‌ و حتي‌ نسبت‌ به‌ غايبان‌ منصف‌ِ باايمان‌ و مطمئن‌ نيز احساس‌مسئوليت‌ فرموده‌، خواستار شدند كه‌ اين‌ حقايق‌ مهم‌ بدانان‌ برسد، تا حق‌ از بين‌ نرود. وذهن‌ مؤمنان‌ در مسير حق‌ و حركت‌ به‌ دنبال‌ امام‌ بر حق‌ِّ زمان‌ خويش‌، دچار تزلزل‌ وتشويش‌ نگردد.

همة‌ اين‌ها نيز در مسير انديشة‌ اصلاحات‌ راستين‌ الهي‌ است‌، هم‌ چنان‌ كه‌آن‌حضرت‌ (ع) در آخر خطبه‌اي‌ كه‌ به‌ ايشان‌ استناد داده‌ شده‌ (و در مِنا ايراد گشته‌)،خداوند را شاهد و گواه‌ مي‌گيرند كه‌: براي‌ نشان‌ دادن‌ِ آثار و نشانه‌هاي‌ دين‌ الهي‌ و به‌ ظهوررساندن‌ اصلاح‌ در سرزمين‌هاي‌ خداوندي‌ و ايمن‌ گشتن‌ بندگان‌ِ مظلوم‌ خداوند و براي‌عمل‌ شدن‌ به‌ فرائض‌ (و واجبات‌) و سنت‌ها (و مستحبات‌) و احكام‌ الهي‌، چنين‌ اقدام‌ «واتمام‌ حجّتي‌» را انجام‌ داده‌اند.

2) حضرت‌ امام‌ حسين‌ (ع) در منزل‌ بطن‌ الرمة‌، در پاسخ‌ به‌ سؤال‌ عبدالله بن‌مطيع‌، مبني‌ بر علت‌ خروج‌ آن‌ حضرت‌ (ع) ، از مدينة‌ منوره‌ به‌ مكة‌ معظمه‌، مي‌فرمايند: «اِن‌َّ أهل‌َ الكوفة‌ِ كَتَبُوا اِلَي‌َّ يَسْألُونَني‌ اَن‌ْ اَقْدِم‌َ عليهم‌ لِما رَجُوا مِن‌ْ احياءِ معالِم‌ِ الحق‌ّ واِماتَة‌ البِدَع‌». كه‌ معلوم‌ مي‌گردد پس‌ «از خروجشان‌ از مدينه‌» حتي‌ علت‌ اين‌ كه‌ آن‌حضرت‌دعوت‌ اهل‌ كوفه‌ را پذيرفتند، به‌ جهت‌ تمايل‌ اهل‌ كوفه‌ به‌ زنده‌ ساختن‌ آثار حق‌ وميراندن‌ و «از بين‌ بردن‌» بدعت‌ها و «خلافت‌ دين‌» بوده‌ است‌.

تذكر مهم‌

گمان‌ برخي‌ بر اين‌ است‌ كه‌ يكي‌ از عوامل‌ خروج‌ و قيام‌ حضرت‌ اباعبداللهالحسين‌ (ع) صرف‌ دعوت‌ اهل‌ كوفه‌ از ايشان‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ خلافت‌ است‌، و حتي‌ برخي‌مي‌خواهند امتناع‌ حضرت‌ امام‌ حسين‌ (ع) را از بيعت‌ با يزيد، به‌ جهت‌ دعوت‌ كوفيان‌ واجابت‌ آن‌ حضرت‌ (ع) به‌ دعوت‌ آنان‌ بدانند.

علامه‌ شهيد مرتضي‌ مطهري‌ 4 اين‌ نظريه‌هاي‌ واهي‌ را با استدلال‌هايي‌منطقي‌ و با توجّه‌ به‌ تقدم‌ تاريخ‌ عدم‌ بيعت‌ آن‌ حضرت‌ (ع) نسبت‌ به‌ تاريخ‌ دعوت‌ كوفيان‌مردود دانسته‌ و عنصر اصلي‌ قيام‌ حضرت‌ را عامل‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر و تكيه‌ برروش‌ و سيرة‌ نبوي‌ و علوي‌ مي‌دانند. (كه‌ طبق‌ فرمايش‌ آن‌ مولا، در جهت‌ تحقق‌ امراصلاح‌ امت‌ جدشان‌ است‌.)

3ـ در منزل‌ ذوحسم‌ (ذوجُشم‌)، (پس‌ از اقامة‌ نماز ظهر و اقتداي‌ اصحابشان‌ باسپاهيان‌ حرّ، به‌ آن‌ حضرت‌ (ع) )، آن‌ حضرت‌ (ع) به‌ جهت‌ و انگيزة‌ اهل‌ كوفه‌ در«پيامشان‌ به‌ آن‌ حضرت‌» اشاره‌ مي‌فرمايند: «…فَاِنَّه‌ لَيْس‌ لَنا اِمام‌ٌ لَعل‌َ الله اَن‌ْ يَجْمَعَنا بِك‌عَلي‌ الهُدي‌والحَق‌ّ. (كه‌ امامت‌ و پيشوايي‌ آن‌ حضرت‌ (ع) را براي‌ اجتماع‌ و گرد آمدن‌پيرامون‌ هدايت‌ و حق‌ خواسته‌اند.)

4ـ در همين‌ منزل‌ ذوحسم‌ ضمن‌ اشاره‌ به‌ روي‌داد امور مشهود، گوش‌ زدمي‌فرمايند كه‌ دنيا تغيير يافته‌ و دگرگون‌ شده‌، منكرات‌ (فساد و تباهي‌) رخ‌ داده‌ و معروف‌و نيكي‌ها پشت‌ پا افتاده‌ و اين‌ امر استمرار يافته‌ است‌…

اين‌ خطبه‌ در حالي‌ ايراد مي‌گردد كه‌ علاوه‌ بر اصحابشان‌، لشكر حُرّ نيز حضوردارند، كه‌ در حقيقت‌ مخاطبان‌ اصلي‌اند.

علاوه‌ بر اين‌ موارد، آن‌ حضرت‌ (ع) در طول‌ مسير (به‌ ويژه‌ از مكه‌ معظمه‌ تا كربلا)،در جهت‌ ارشاد و اصلاح‌ اشخاص‌ (كه‌ جزئي‌ از جامعه‌ هستند)، از هيچ‌ كوششي‌، حتي‌رفتن‌ به‌ نزد افراد دريغ‌ نفرمودند؛ مانند فرمايش‌ آن‌ حضرت‌ (ع) با عبدالله بن‌ زبير، عبداللهبن‌ عمر، عمرو بن‌ سعيد بن‌ العاص‌ و برادرش‌ يحيي‌ بن‌ سعيد، (كه‌ بر آن‌ حضرت‌ معترض‌بودند) و نيز گفتگو با فرزدق‌ و بشربن‌ غالب‌ و همين‌ طور به‌ حضور طلبيدن‌ زهير بن‌ قين‌(كه‌ به‌ واسطة‌ ارشاد آن‌ حضرت‌ (ع) ، توفيق‌ هدايت‌ الهي‌ را يافت‌) و نيز با امتناع‌ ورزيدن‌عبيدالله بن‌ الحر الجعفي‌ از رفتن‌ به‌ خدمت‌ آن‌ مولا (ع) ، آن‌ حضرت‌ (ع) خود به‌ نزدش‌رفتند (ولي‌ تن‌ به‌ اطاعت‌ نداده‌ و تا آخر عمر پشيمان‌ بود) و در نهايت‌ به‌ هنگام‌ ارشادلشكر دشمن‌، حرّ بن‌ يزيد (و به‌ نقلي‌ چند نفر ديگر) به‌ جمع‌ اولياءالله پيوستند.

ريشه‌دار بودن‌ اصلاح‌طلبي‌ حضرت‌ امام‌ حسين‌ (ع)

اهميت‌ و ارزش‌ اصلاحات‌ اجتماعي‌ در نهضت‌ حضرت‌ اباعبدالله الحسين‌ (ع) ازآن‌ جا بيشتر تبلور مي‌يابد كه‌ علاوه‌ بر تأييد الهي‌ و ارزش‌ نهادن‌ خداي‌ متعال‌ به‌ اصلاح‌ وعمل‌ مصلحان‌، حضرت‌ اميرمؤمنان‌ (ع) در حساس‌ترين‌ و بزرگ‌ترين‌ لحظه‌هاي‌زندگي‌ ارزش‌مندشان‌ و در دردناك‌ترين‌ لحظه‌هاي‌ حياتشان‌ (پس‌ از ضربت‌خوردن‌)، رابه‌ فرزندان‌ خود (حسنين‌ 8 )، و سپس‌ علاوه‌ بر اين‌ دو بزرگوار به‌ تمامي‌ فرزندان‌ وخاندان‌ خويش‌ و هر كسي‌ كه‌ اين‌ نوشته‌هايشان‌ به‌ او مي‌رسد، مهم‌ترين‌ وصيت‌ها رامي‌فرمايند. كه‌ در آن‌ پس‌ از وصيت‌ به‌ تقواي‌ الهي‌ و نظم‌ در كارشان‌، به‌ «صلاح‌ذات‌البين‌» سفارش‌ مي‌فرمايند. و از قول‌ جدّ (فرزندانشان‌) (ص) نقل‌ مي‌فرمايند كه‌آن‌حضرت‌ (ص) فرموده‌اند: «صلاح‌ ذات‌ البين‌ افضل‌ من‌ عامة‌ الصلاة‌ والصيام‌؛ صلاح‌ذات‌ البين‌ از كلية‌ نماز و روزه‌ برتر است‌.»

در قرآن‌ كريم‌ به‌ اصلاح‌ ذات‌ البين‌ اشاره‌ شده‌ و در كنار تقواي‌ الهي‌ و اطاعت‌ ازخداوند و رسولش‌ (ص) بدان‌ امر شده‌ است‌:… ( فَاتَّقُوا الله وَاَصْلِحُوا ذات‌َ بَيْنِكُم‌ْ وَاَطيعوا اللهَوَرَسُولَه‌ُ اِن‌ْ كُنتُم‌ْ مُؤمنين‌َ ) .

علامة‌ طباطبايي‌ 4 در معنا و تفسير اصلاح‌ ذات‌ البين‌، چنين‌ بيان‌ فرموده‌ است‌:فقيل‌: «ذات‌ البين‌ أي‌ الحالة‌ والرابطة‌ السيئة‌ التي‌ هي‌ صاحبة‌ البين‌. فالمراد بقوله‌ تعالي‌: ( أصلحوا ذات‌ بينكم‌ ) ، أي‌ أصلحوا الحالة‌ الفاسدة‌ والرابطة‌ السيئة‌ التي‌ بينكم‌؛ معناي‌ذات‌ البين‌ اين‌ است‌ كه‌ حالت‌ يا رابطة‌ بدي‌ كه‌ همراه‌ دو طرف‌ گشته‌، پس‌ مراد الهي‌چنين‌ است‌ كه‌: حالت‌ فاسد و رابطة‌ بدي‌ كه‌ ميان‌ شماست‌، اصلاح‌ نماييد، بنابراين‌:

اوّلاً: امر الهي‌ (در كنار تقواي‌ الهي‌) بر اصلاح‌ ميان‌ امت‌ تعلق‌ گرفته‌ است‌؛

ثانياً: با توجّه‌ به‌ وصيت‌ و سفارش‌ حضرت‌ اميرمؤمنان‌ (ع) نسبت‌ به‌ امر تقوا واصلاح‌ بين‌ مردم‌، هم‌ توجّه‌ ويژة‌ آن‌ حضرت‌ (ع) به‌ اين‌ امر الهي‌ معلوم‌ مي‌گردد و هم‌اهميت‌ ويژة‌ امر اصلاح‌ امت‌ (به‌ واسطة‌ سفارش‌ آن‌ حضرت‌ (ع) در آن‌ اوضاع‌ حساس‌)ظاهر مي‌شود.

ثالثاً: حضرت‌ سيدالشهدا (ع) دربارة‌ امر الهي‌ و به‌ جهت‌ اين‌ كه‌ مخاطب‌ خاص‌ِّحضرت‌ اميرمؤمنان‌ (ع) بودند، در قبال‌ وصيت‌ امام‌ زمانشان‌، مسئوليت‌ اجراي‌ آن‌ را (به‌ويژه‌ به‌ عنوان‌ خليفه‌ و جانشين‌ پدر و برادر بزرگوارشان‌) بر عهده‌ داشته‌، در زمان‌ مقتضي‌و با اوضاع‌ حساس‌ زمانشان‌، عمل‌ به‌ امر اصلاح‌ را به‌ كار بسته‌ و براي‌ آن‌ قيام‌ فرموده‌ وديگران‌ را نيز به‌ اطاعت‌ از حضرتشان‌ در امر اصلاح‌ جامعة‌ مسلمين‌ فرا خواندند. در قبال‌تعهد و احساس‌ مسئوليت‌ نسبت‌ به‌ اين‌ مسئله‌ حتي‌ از ايثار جان‌ خويش‌ و خاندان‌ واصحابشان‌ دريغ‌ نفرمودند و حتي‌ با آگاهي‌ نسبت‌ به‌ اسير شدن‌ نواميسشان‌، باز هم‌چشم‌پوشي‌ از اصلاح‌ امت‌ِ جدّشان‌ را روا ندانستند و مرگ‌ را بر زندگي‌ در جامعه‌اي‌ كه‌ظالمان‌ و ستم‌گران‌ «مفسد و تبه‌كار» زيست‌ مي‌كنند، ترجيح‌ دادند.

1ـ در امر اصلاحات‌ توجّه‌ به‌ شايستگي‌ و صالح‌ بودن‌ افراد، شرط‌ اساسي‌ براي‌تحقق‌ اين‌ امر است‌ وگرنه‌ به‌ واسطة‌ مدعيان‌ كاذب‌، وقايعي‌ تلخ‌ و گاه‌ جبران‌ناپذير (و به‌نام‌ اصلاحات‌) رُخ‌ مي‌دهد.

2ـ با توجّه‌ به‌ معناي‌ صلاح‌، بايد به‌ دور از شائبة‌ قوم‌گرايي‌ و تعصب‌هاي‌ غيرواقعي‌و جاهلانه‌، فقط‌ به‌ حقيقت‌ امور نظرنموده‌ و آنچه‌ را كه‌ شرع‌ و صلاح‌ مي‌داند، اصلاح‌واقعي‌ بدانيم‌.

لذا مصلح‌ واقعي‌ هم‌ با ميزان‌ شرع‌ مشخص‌ مي‌گردد، نه‌ با ديد عُرف‌ و حتي‌ عقل‌بريده‌ از شريعت‌ و مغلوب‌ شهوات‌ و هواهاي‌ نفساني‌.

3ـ همان‌ گونه‌ كه‌ گذشت‌، با توجّه‌ به‌ اهميت‌ و ضرورت‌ اصلاحات‌ اجتماعي‌،مصلحان‌ واقعي‌ در جامعة‌ اسلامي‌ بايد با تمام‌ توان‌ بدين‌ امر اهتمام‌ ورزند (هم‌ چنان‌ كه‌حضرت‌ سيدالشهدا (ع) بدان‌ نظر ويژه‌ داشتند).

4ـ در اصلاح‌طلبي‌، بدون‌ توجّه‌ به‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر، راه‌ به‌ جايي‌ نبرده‌و اصلاح‌ واقعي‌ و مورد نظر شرع‌ در جامعه‌ صورت‌ نمي‌پذيرد.

5ـ جامعه‌اي‌ كه‌ افراد آن‌ به‌ فريضة‌ مهم‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر توجّهي‌ندارند و تكليف‌ خود نمي‌دانند و حتي‌ تغيير حالي‌ نمي‌دهند، نمي‌توانند مدعي‌ پيروي‌ ازمرام‌ و مكتب‌ حسيني‌ باشند؛ زيرا، آن‌ حضرت‌ شهادت‌ مي‌دهند: «اِنّي‌ احب‌ّ المعروف‌واُكره‌ المنكر». و از ترك‌ معروف‌ و عمل‌ به‌ منكر هشدار مي‌دهند.

6ـ زندگي‌ در جامعه‌اي‌ كه‌ حق‌ متروك‌ و باطل‌ معمول‌ است‌ و در حقيقت‌ صلاح‌امور تبديل‌ به‌ فساد گشته‌، مورد پسند و تحمل‌ شدني‌ براي‌ شخص‌ مؤمن‌ به‌ خدا نيست‌، وطلب‌ لقاء الهي‌ (و مرگ‌) را مي‌نمايد. (نه‌ آن‌ كه‌ بي‌تفاوت‌ بوده‌ و حتي‌ با آنان‌ هم‌ نشين‌گشته‌ و معاشرت‌ مسالمت‌آميز داشته‌ باشد.)

7ـ در جامعه‌اي‌ كه‌ حدود الهي‌ شكسته‌ مي‌شود و فساد ظاهر مي‌گردد و مفسدان‌براي‌ اهداف‌ شوم‌ خويش‌ از انسان‌ بهره‌برداري‌ سوء مي‌كنند، هيچ‌گونه‌ هم‌كاري‌ با آنان‌جايز نيست‌. و اگر به‌ تأييد آن‌ تبه‌كاران‌ ستم‌گر منجر شود، بايد تا سر حدّ شهادت‌، از زيربار آنان‌ رفتن‌ سر بر تافت‌.

8ـ يادمان‌ نرود كه‌ فقط‌ با امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر است‌ كه‌ ديگر فرائض‌ وواجبات‌ الهي‌ برپا مي‌ماند.

9ـ به‌ واسطة‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر، كه‌ ندائي‌ به‌ سوي‌ اسلام‌ است‌،اصلاحات‌ واقعي‌ انجام‌ مي‌شود.

10ـ سرنوشت‌ يك‌ جامعه‌ بستگي‌ به‌ سيره‌ مداري‌ حكم‌رانان‌ آن‌ جامعه‌ دارد. اگرسيره‌اي‌ مورد قبول‌ خداوند در پيش‌ گرفته‌ شود، اصلاح‌ در جامعه‌ هويدا و برقرار مي‌گردد. وسعادت‌ دنيا و آخرت‌ انسان‌ها تأمين‌ مي‌شود، وگرنه‌ با تقليد از سيرة‌ سردمداران‌ كفر وستم‌ و زر و زور، جز از طريق‌ خود آنان‌ نمي‌توان‌ راه‌ به‌ جايي‌ برد. آن‌ هم‌ نيست‌ مگر باپشت‌ كردن‌ به‌ ارزش‌هاي‌ الهي‌ و ديني‌ (چنانكه‌ در جامعة‌ به‌ اصطلاح‌ متمدن‌ غربي‌ واروپايي‌ امروز شاهد آن‌ هستيم‌) كه‌ با هر دسيسه‌ و نيرنگي‌ (با نام‌ سياست‌) براي‌ رسيدن‌به‌ اهداف‌ خويش‌ و با تن‌ دادن‌ به‌ هر ذلت‌ و خواري‌، به‌ اصلاحات‌ اهريمني‌ مي‌رسند، درحالي‌ كه‌ اين‌ رسيدن‌ به‌ فساد و تباهي‌ و انجام‌ تبه‌كاري‌ است‌ نه‌ اصلاحات‌. (همان‌ گونه‌ كه‌فرمايش‌ الهي‌ در اين‌ باره‌ گذشت‌.)

11ـ مبلغان‌ جامعة‌ اسلامي‌، در هر زمان‌ و مكاني‌ و در اوضاع‌ مناسب‌، بايد مردم‌ رامتوجه‌ ضرورت‌ امر اصلاحات‌ اجتماعي‌ (و به‌ دست‌ مُصلحان‌ واقعي‌) بنمايند.

12ـ همان‌ طور كه‌ امر اصلاح‌ امور مسلمين‌ مورد نظر و امر الهي‌ و پيامبر اسلام‌وائمه‌اطهار : است‌، در زمان‌ غيبت‌ كبري‌ نيز مورد نظر نايبان‌ عام‌ّ حضرت‌ ولي‌اللهالاعظم‌ بوده‌ و در نظام‌ مقدس‌ جمهوري‌ اسلامي‌ نيز مورد نظر ولي‌ فقيه‌ هر زمان‌ بوده‌ وهست‌. ما نيز بايد همان‌ اهميتي‌ كه‌ در شرع‌ مقدس‌ براي‌ امر اصلاح‌ امور مسلمين‌ لحاظ‌شده‌ است‌، قائل‌ باشيم‌، كه‌ كوتاهي‌ در اين‌ امر علاوه‌ بر گناه‌ نابخشودني‌ بودن‌، تبعات‌ وعواقب‌ شومي‌ در پي‌ خواهد داشت‌.

به‌ ويژه‌ آن‌ كه‌ در زمينة‌ سپردن‌ اصلاح‌ امور مسلمين‌ به‌ دست‌ صالحان‌ همت‌گماشته‌ و مردم‌ را بدان‌ دعوت‌ كنيم‌؛ همان‌ گونه‌ كه‌ رهبر كبير انقلاب‌ اسلامي‌ و هم‌ چنين‌رهبر معظم‌ انقلاب‌ اسلامي‌ در انتخاب‌ افراد صالح‌ (بلكه‌ اصلح‌) هم‌ به‌ نخبگان‌ جامعه‌ وهم‌ به‌ عموم‌ مردم‌، تأكيد فرموده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *