مرکز آموزش عالی: جامعه المصطفی العالمیه/ مدرسه تاریخ و ادیان
رشته: تاریخ معاصر / مقطع: کارشناسی ارشد
عنوان پایان نامه: بررسی پدیده کوچی گری در افغانستان
استاد راهنما: دکتر عبدالمجید ناصری داوودی
استاد مشاور: دکتر حیات الله یوسفی
دانش پژوه: مصطفی ابراهیمی
تاریخ دفاع: تعداد صفحات: 226
کلید واژه: کوچی، کوچی گری، افغانستان، عبدالرحمن خان، هزاره
چکیده:
یکی از معضلات سیاسی اجتماعی افغانستان از ابتدای قرن بیستم تاکنون پدیده کوچی گری بوده است. لذا تحقیق حاضربا هدف یافتن راه حل این مشکل با تبیین ریشه های تاریخی کوچی گری در کشور، در صدد پاسخگویی به این سوال می باشد که کوچی گری در افغانستان از چه زمانی آغاز شد وتاکنون چه سیر تاریخی داشته شده است.نویسنده زندگی خانه به دوشی را به دو دسته تقسیم نموده است.یکی کوچ نشینی طبیعی که عوامل پیدایش آن نیز طبیعی و اقتصادی بوده است و دوم کوچ نشینی دولتی که عوامل پیدایش آن انگیزه های سیاسی ـ استعماری است و می توان از آن به پروژه ی کوچی گری تعبیر نمود.این تحقیق با این فرضیه که کوچی گری در دهه آخر قرن نوزدهم توسط عبدالرحمن خان پادشاه وقت افغانستان با انگیزه قوم مداری و هدف کنترل و نابودی اقوام غیرپشتون به خصوص هزاره ها ایجاد گردیده و تداوم پیداکرده، تدوین یافته است.
پرسش اصلی تحقیقاین است که پدیده ی کوچی گری در افغانستان چگونه آغاز شد و چه سیرتاریخی تاکنون داشته است؟و با توجه به آن فرضیه ی ذیل را مطرح کرده که با توجه به ساختار قومی جامعه افغانستان پدیده ی کوچی گری توسط عبدالرحمن خان با انگیزه ی قومی و باهدف یکسان سازی قومی در این سرمین اغاز شد و همچنان نیز تداوم یافته است.
با توجه به رویکرد تاریخی این پژوهش و توصیفی و تحلیلی بودن موضوع، روش جمع آوری اطلاعات به صورت کتابخانه ای بوده است.این تحقیق یک مقدمه و چهارفصل دارد.در مقدمه طرحی کلی ارائه شده و فصل اول به توضیح و تعریف مفاهیم و چهارچوب نظری بحث پرداخته است.فصل دوم زمینه ها و عوامل پیدایش کوچی گری را در افغانستان مورد بررسی قرار داده است.فصل سوم به بررسی روابط دولتهای افغانستان با کوچی ها پرداخته است. فصل چهارم روابط کوچی ها با ساکنان بومی افغانستان و پیامدهای کوچی گری در افغانستان مورد بررسی قرار گرفته است. و نهایتا به نتیجه گیری مباحث پرداخته شده است.
منابع تحقیقشامل 58 کتاب و 17 مقاله ی اینترنتی به زبان فارسی است که از میان آنها می توان به عین الوقایع از ریاضی هروی،سراج التواریخ از فیض محمد کاتب هزاره، خاطرات امیرعبدالرحمن خان اشاره کرد که منابع تاریخی دست اول و مهمی محسوب می شوند. همچنین ترجمه های گرانسنگی از کتابهای بزرگانی چون تیمورخانف،گراویه دو پلانول و سید عسکر موسوی نیز مورد استفاده قرار گرفته است.
نویسنده در بخش مفاهیم و کلیات، اطلاعاتی جغرافیایی و مردم شناسانه از افغانستان و اقوام و مردمان ساکن آن و نیز اصطلاحات مهم بحث ارائه می دهد. وی با اذعان به این که در زبان فارسی تحقیقی آکادمیک در مورد کوچی گری انجام نشده است به ذکر تعریفات مختلفی از این پدیده و ویژگیهای متمایز کننده آن، منظور خود را وضوح می بخشد. سپس انواع کوچ نشینی تعریف می شود. نیمه کوچ نشینی و کوچ نشینی کامل و از لحاظ جغرافیایی عمودی و افقی انواع آن هستند و کوچ نشینی عمودی که کوچ از مناطق پست به ارتفاعات صورت می گیرد مخصوص نواحی مثل افغانستان است.
از دید نویسنده در افغانستان با دونوع کوچ نشینی روبرو هستیم. یکی کوچ نشینی و مالداری طبیعی و دیگری کوچ نشینی سیاسی.دسته ی اخیر گروهی از پشتونهای سرحدی هستند که با هدف سلطه ی قومی از سوی سیاستمداران برجامعه افغانستان تحمیل می شوند و با انگیزه طرد و حذف اقوام دیگر بویژه هزاره ها کوچ می کنند. عدم شباهت این نوع کوچ نشینی در افغانستان با مناطق دیگر و نیز عدم تطور تاریخی رو به تکامل(کوچ نشینی به روستا نشینی و از آن به شهر نشینی) قابل تامل است. بنابر این آنچه در افغانستان جریان دارد کوچی گری است نه کوچ نشینی. مولف در ادامه به مشخصه خانواده گسترده و پدر مکانی پدر تباری کوچی ها اشاره می کند و به معرفی مستند اقوام کوچی و تبارشان می پردازد. یکی از موارد بحث انگیز در مورد کوچی ها تابعیت آنهاست. شواهد تاریخی و بررسیهای دقیق نشان می دهد موطن اصلی اکثر قبایل کوچی پشتون که امروزه در افغانستانند خارج از مرزهای کشور بخصوص هند و پاکستان بوده است. نویسنده برای اثبات این فرضیه که کوچی گری در افغانستان سیاسی و با هدف حذف قومیت هزاره است از نظریه های مختلفی مانند رقابت قومی، تحمیل فرهنگی،رقابت نخبگان، نظریه توطئه و قوم مداری بهره می برد و دو نظریه اخیر را برای تبیین نظر خود بهتر می داند.این نظریات سیاستهای استعماری انگلیس را در بکارگیری عبدالرحمن خان و حکام پس از وی را روشن می سازد.کوچی گری در افغانستان از زمانی آغاز شد که انگلیس به دنبال تعیین مرز میان افغانستان و هند بود و به دلیل عبور خط مورد نظر از میان قبایل سرحدی و ترس از شورش آنها قبایل پشتون ساکن هند را به مناطق مرکزی افغانستان کوچانید.
درفصل دوم مولف بررسی و پیگیری کوچ نشینی را از دوران باستان آغاز می کند و پس از آن به سابقه کوچ نشینی در میان قبایل پشتون می پردازد. انگلیس در افغانستان سیاستهای خویش را از طریق حکام وابسته به اجرا در آورده است اما در میان این حاکمان عبدالرحمن خان برجستگی خاصی دارد، زیرا از زمانهای دور برای به حکومت رسیدن وی برنامه ریزی شده بوده است.تاریخچه ی حضور عبدالرحمن و چگونگی نقش و کمک وی در اشغال هزارستان و سیاستهای وی در تثبیت کوچی گری، بحثی است که در ادامه با اتکا به اسناد بدان پرداخته شده است.
در فصل سوم که مفصل ترین بخش تحقیق هم هست رابطه دولت با کوچی ها و بالعکس مورد بررسی قرار می گیرد.رابطه ی دولت با کوچی های اقوام دیگر مانند رابطه دولت با یکجا نشینان انها و بدون رابطه ای خاص بوده است.اما رابطه دولت با کوچی های پشتون چه پیش از عبدالرحمان خان و چه پس از وی با کیفیت متفاوت همواره با تعصب و ستم و تبعیض همراه بوده است. نویسنده در این فصل دوران حکومت هر یک از حکام افغانستان را با کوچی ها و نیز اقوام هزاره از عبدالرحمن تا زمان حاضر بررسی می کند. در عصر عبدالرحمن خان که در واقع بنیانگذار حکومت تک قومی و اولین مجری سیاست پاکسازی اقوام غیر پشتون از سرزمین افغانستان به شمار می رود، برنامه های قوم گرایانه با قتل عام و اخراج و تصرف سرزمین های قوم هزاره و واگذاری آن به نژاد پشتون با شدت تمام آغاز می گردد.وی نژاد پرستی را در جامعه بدوی و کوچی پشتون نهادینه می کند.اختلاف قومی، مذهبی و جمعیت افزون هزاره ها برای وی همیشه مایه ی نگرانی و نفرت بود.وی که خود یکی کوچی زاده بود و از پیش عقده ی تملک هزارستان را داشت به هر سیاستی دست می زد تا به خواست خود برسد.تطمیع خانان محلی یکی از ترفندهای مهم وی برای فشار بر هزاره ها بود.این فشارها عاقبت به قیام مردم هزاره در سالهای 1892 تا 1895 انجامید. خود این تحریک و قیام نیز برنامه ریزی شده بود و از آن پس جوازی شد برای سرکوب نامحدود و غارت وحشیانه ی هزاره ها که با تکفیر مذهبی آنان اعمال می شد.وی جان و مال و ناموس هزاره ها را با این تکفیر مباح اعلام کرد و هزارها را بعنوان برده در حالی خرید و فروش می کرد که اداعا کرده بود برده فروشی را در افغانستان ملغا کرده است. تمام سرکوب هزاره به دست کوچی ها انجام می شد.کاتب هزاره با دقت و زیرکی تمام آمارشرکت کنندگان کوچی را در پروسه ی این سرکوب ثبت کرده است.پس از سرکوب نیز زمین و اموال هزاره ها به کوچی ها واگذار شد و هزاره ها برای چرانیدن چهارپایان محدود باقیمانده شان مالیات های سختی می پرداختند.
سیاست حبیب الله خان نسبت به کوچی ها ادامه راه پدرش امیر عبدالرحمن خان بود. او همه ی سیاستهای پدر را دنبال کرد و حتا هزاره های گریخته به ایران و هند را به ترفند عفو عمومی برای پاکسازی کامل به بازگشتن ترغیب می کرد.
پس از وی امان الله خان شاه متجدد به حکومت رسید. وی در ابتدای حکومتش تغییرات زیادی را اعمال کرد تا کشور را از وضع فلاکت بار گذشته برهاند. بردگی و فروش هزاره ها را لغو کرد و جلو ادامه اسارت، کشتار،تصرف اراضی و املاک هزارها را گرفت و از مهاجرت اجباری آنان جلوگیری کرد.با اینحال در صدد برگرداندن املاک غارت شده در زمان پدرانش برنیامد و دلیل عمده ی این هم حضور سرداران قدیمی مثل عبدالقدوس خان درکابینه و دربارش بود که از سران سرکوبگران هزاره در زمان پدرانش بود که تا مقام صدر اعظمی هم ارتقا یافته بود. دربار امان الله خان که در ولایات نیزبه چشم می خورد دو دسته داشت.دسته مرتجعین به سرکردگی عبدالقدوس خان و دسته روشنفکران به سرکردگی محمود طرزی.دوره ی حکومت ده ساله ی امان الله خان یک مرحله کوتاه انقطاع حمایت حکومت از کوچی ها محسوب می شود.هرچند در همین ده سال هم برخی کارگزاران ووالیان از تعدی کوچیان به مردم حمایت و جانبداری می کردند.
پس از امان الله ،حبیب الله کلکانی ملقب به بچه سقا به قدرت رسید. وی توانست حمایت کوچی ها را از قیام خود بدست آورد. اما از انجا که مدت حکومت وی کوتاه بود فرصت تجربه حمایت یا عدم حمایت وی از کوچی ها بوجود نیامد.
نادرخان پس از بچه سقا به حکومت رسید. در زمان وی علاوه بر سیاست های پیشین، توسط گل خان مومند پدر فاشیسم در افغانستان، نظریه برتری خواهی قومی و زبانی پشتون ها و حذف و محدودیت فارسی مطرح و اعمال شدچیزی که از آن دکتر سید عسکر موسوی در کتاب خود به عنوان پشتونیزم یاد می کند. در این دوره تاراج تجاری مردم هزاره را با ظاهری قانونی و از طریق ایجاد تجارت انحصاری کوچی ها از هند و پاکستان انجام شد. این فشارها باعث شد وی به دست عبدالخالق هزاره ترور شود.
در دوره ظاهرشاه سرکوبی هزاره ها با شیوه های جدیدتر و پنهانی انجام می شد و قوانین مالیاتی سختی برای هزاره ها رایج بود.
در جمهوری داودخان که یک پشتونیست متعصب بود، توسعه ی افغانستان را در قالب برتری پشتونها دنبال شد. او چه در دوران صدارت و حکومت خود بارها تنفر خود از هزاره ها را نمایانده بود.
دردوره مارکسیست ها علی رغم شعارنجات خلقهای، اما درست به مانند دوران پیش از قدرت گیری رهبران آن متعصب و قوم گرا بودند. تره کی و امین علیرغم نمایش های سیاسی خود هرگز از اسکان کوچی ها یاد نمی کردند چرا که از پتانسیل قدرت انها برای خود واقف بودند.در زمان دو رهبر بعدی کارمل و نجیب، نیز وضع با کمی بهبود کماکان همین طور بود.تنها بخاطر ورود مجاهدین از پاکستان در لباس کوچی ها، قانون محدودیت ورود کوچی ها اعمال شد. در آن زمان با قیام عمومی مردم هزاره جات و مسلح شدن تدریجی انها کوچی ها نتوانستند به حضور غاصبانه ی خویش در هزاره جات ادامه دهند و بعد از یک قرن تجربه ی آزادی میسر شد.
در دوره مجاهدین، بخاطر عدم تسلط اقوام غیرهزاره برمناطق هزاره جات، خطر تعرض کوچی ها از بین رفته بود.
قوم گرایی طالبان و اندیشه پشتون گرایانه و تضاد آنان نسبت به هزاره ها بی نیاز از ارائه ی دلیل است.تمام اعضای این گروه حتا اعضای دون پایه را پشتون ها تشکیل می دادند.اختلاط و سهم کوچی ها چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ سیاسی و نظامی در حکومت طالبان به آن اندازه است که می توان آن را حکومت کوچی ها خواند.بسیاری از سران کوچی ها از افراد رده بالا و شاخص طالبان بشمار می رفتند.تمام اعمال دوره عبدالرحمن خان نسبت به هزاره ها نظیر قتل عام و اسارت زنان و کودکان و فروش آنها بعنوان برده توسط طالبان دوباره اجرا گردید.در همین زمان بود که کوچی ها بطور کامل مسلح شدند که این خود باعث زد و خوردهای خونین آینده گردید.
بعد از سقوط طالبان و روی کارآمدن دولتی برپایه ی انتخابات مردمی و حمایت جامعه جهانی انتظار می رفت که دولت در نحوه ی تعامل با اقوام ساکن کشور عدالت را در پیش گرفته و کشور را بر اساس قانون اداره نماید.اما بازهم سیاستهای قوم گرایانه دولت و پشتون ها که سهم بیشتری در حکومت جدید دارند، امتیازات ویژه ی سیاسی و اجتماعی قانونی برای کوچی ها قائل گردید.دولت در یک طرح قانونی مردم هزاره را خلع سلاح کرد ولی کوچی ها را که از زمانهای دور مسلح و دردسرساز بودند خلع سلاح نشدند. از سال 1383 کوچی ها حملات بسیاری همراه با قتل و عام به مناطق هزاره نشین کردند.
به جز مساله کوچی ها و هزاره ها که پیمانی نامرئی و دائمی بین دولتها و کوچی ها پابرجا بوده و هست، کوچی ها در سایر موارد همیشه با دولت مشکل داشته و دفعات متعدد روبروی دولت قرار گرفته اند و حتا جنگیده اند.
درفصل چهارم و پایانی روابط کوچی ها با مردم هزاره از زمان عبدالرحمن خان مورد بررسی قرار گرفته است. بعد از حملات وی به هزاره جات بود که این مناطق طبق فرمان حکومتی به چراگاه کوچی ها مبدل گشت و کوچی های پشتون را از هر سو به این مناطق سرازیر کرد. رابطه ی کوچی ها و مردم هزاره همواره رابطه ی اشغالگر و ملت در حال مقاومت بوده است.تمایز مذهبی و شیعه بودن هزاره ها هم همیشه به این ستمدیدگی ها دامن زده است. ملا نیازی در در سال 1375 در مزار شریف اعلام کرده بود هزاره ها سه روز فرصت دارند یا حنفی شوند یا کشور را ترک بگویند.و طالبان بالاخره در ان قضیه 6000 نفر از شیعیان را طبق آمار سازمان ملل قتل عام کرد.
نویسنده در ادامه ی فصل روابط اقتصادی کوچی ها و هزاره را بررسی کرده و میگوید این رابطه هم متاثر از رابطه سیاسی آنها بوده و کوچی ها همیشه مثل یک نیروی استثمارگر برخورد کرده اند.در پایان با بررسی و تحلیل پیامدهای منفی کوچی گری در عرصه های بهداشتی اقتصادی اجتماعی و عدم کنترل دولت نسبت به آن، همکاری و اراده ی دولت نسبت به حل معضل کوچی گری و اسکان انها بعنوان راه حل پیشنهاد شده است.