مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

یکی را فراموش کرد و دیگری را من

اشعب طماع را گفتند: بدین سن و سال رسیدی اما حدیثی از بر نداری. گفت: چرا به خدا! هیچ کس همچون من از عکرمه (مولای ابن عباس و از طبقه دوم محدثان) حدیث نشنیده است. به او گفتند: حدیثی بگو. گفت: از عکرمه شنیدم که از ابن عباس روایت کرد

نکند راست باشد

روزی اشعب طماع در کوچه ای می گذشت. و جمعی اطفال بازی می کردند. گفت: ای کودکان! این جا چرا ایستاده اید؟ و حال آن که در سر خیابان کسی یک خروار سیب سرخ و سفید آورده و بین مردم پخش می کند. کودکان که شنیدند یک باره بازی را

اشعب کیست؟

اَشْعَب‌، معروف‌ به‌ اشعب‌ طمّاع‌، شخصيت‌ گول‌ مضحك‌ نكته‌ پرداز، در سده‌هاي‌ 1 و 2 ق‌. از آغاز سدة 4ق‌، آزمندي‌ اشعب‌ به‌صورت‌ مثل‌ درمى‌آيد. ابن‌ عاصم‌ و مسعودي‌ عبارت‌ اطمع‌ من‌ اشعب‌ را كه‌ گويا كنيز هشام‌ بن‌ عبدالملك‌ بر زبان‌ رانده‌ بوده‌، مى‌آورند. از آن‌ پس‌، در همة

می ترسم از شادی بمیرم

مردی درباره زن خود به ابوالعیناء گلایه کرد. وی پرسید: آیا می خواهی او بمیرد؟ گفت: نه. گفت: چرا نه؟ گفت: برای این که می ترسم از شادی بمیرم.

دعای امت

روزی سیدی به ابوالعیناء گفت: سبب چیست که تعداد سادات زیاد شده است؟ گفت: به این دلیل که امت جد بزرگوار شما در هر نماز دعا می کنند که : «و بَارِک عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» علی صفی، لطائف الطوائف، ص299.

بدشانسی

زمانی ابوالعیناء با لباسی که شناخته نشود وارد اصفهان شد. کودکان در محله ای با هم سنگ بازی می کردند. در این هنگام سنگی بر سر او خورد و شکست و لباسش خون آلود شد. در آن شهر دوستی داشت. تمامی روز را به دنبال او گشت تا این که

مدح شما می کنیم

ابوالعیناء ظریف و طنزپرداز بغداد و ابن مکرم ظریف مصر در مجلس یکی از حکام، در کنار هم نشسته بودند و در گوشی سخن می گفتند. حاکم گفت: باز با هم چه دروغی می سازید؟ گفتند: مدح شما می کنیم. علی صفی، لطائف الطوائف، ص 296-297.

ابوالعیناء کیست؟

اَبوالْعَيْناء، ابوعبدالله‌ محمدبن‌ قاسم‌ بن‌ خلاّد بصري‌(91-82ق) راويه‌ و اديب‌ نكته‌پرداز روزگار عباسيان‌. نياي‌ وي‌ خلاد از يمامه‌ و از موالى‌ منصور خليفة عباسى‌ بود، از اين‌رو، آنان‌ را يمامى‌ و هاشمى‌ نيز خوانده‌اند. ابوالعيناء در اهواز متولد شد و در بصره‌ رشد يافت‌ و در آنجا به‌ تحصيل‌ علم‌

حاجب نگذاشت

ازهر خر نزد امیر عمرو لیث صفاری (حک: 265-287ق) بود. فرستاده ای از طرف خلیفه آمده بود. سفره آوردند و عمرو به ازهر گفت: امروز با سکوت خود بر ما منت بگذار. ازهر مدت زمان طولانی سکوت کرد ولی طاقت نیاورد و گفت: در دیه برجی ساخته ام که درازای

ازهر کیست؟

اَزْهَرِ بْنِ یَحْیى،ابن زهیر بن فرقد بن سلیم (یا سلیمان) بن ماهان، معروف به ازهر خر پسر عمو و سپهسالار یعقوب و عمرو بن لیث صفاری. گفته‌اند که او به خسرو پرویز، پادشاه ساسانی، نسب می‌برد. وی کاردان و شجاع بود و در پیروزیهای یعقوب و عمرو نقش بسزایی ایفا

ریگ گلو ندارد

قاضی ای از جاحظ پرسید: اگر ریگی از ریگ های کعبه وارد کفش کسی شود، آن قدر به خدای تعالی می نالد تا او را به جای اولش بازگردانند؟ جاحظ گفت: آری، چندان می گرید که گلویش پاره می شود. قاضی گفت: ولی ریگ گلو ندارد. جاحظ گفت: اگر گلو

به خدا دروغ می گوید

غلام جاحظ بر در خانه وی ایستاده بود. کسی به دیدن او آمد و پرسید که جاحظ در خانه است؟ گفت: در خانه است و به خدا دروغ می گوید. گفت: چگونه؟ گفت: در آیینه می نگرد و می گوید: الحمد لله الذی خلقنی فاحسن صورتی. سپاس خدای دارم که