مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
صبحک الله

فرستاده از پیش خلیفه نزد عمرو لیث صفاری آمد.

عمرو به ازهر گفت: امروز حرف مزن تا از این فرستاده پذیرایی کنم.

ساعتی ساکت بود. فرستاده عطسه ای کرد.

ازهر خواست به او بگوید: یرحمک الله اما گفت: صبحک الله.

عمرو لیث گفت: مگر من به تو نگفته بودم که حرف نزنی؟

ازهر گفت: نخواستم که او به بغداد برگردد و بگوید که اینان زبان عربی نمی دانستند.

اخبار الحمقی و المغفلین، 28، چاپ قاهره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *