مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

بهلول دوستی داشت بنام علیان که او نیز از فرزانگان دیوانه وش بود و در اواخر سده دوم هجری درگذشت.

روزی هارون از کنار گورستان می گذشت. آن دو را دید که با هم نشسته اند و سخن می گویند. خواست با ایشان شوخی کند. دستور داد هر دو را آوردند.

 

گفت: من امروز دیوانه ها را می کشم. جلاد را حاضر کنید.

در حال حاضر شد با شمشیر کشیده. علیان را بنشاندند که گردنش بزنند. گفت: ای هارون! چه می کنی؟

گفت: امروز دیوانه می کشم.

گفت: سبحان الله! ما در این شهر دو دیوانه بودیم تو سوم ما شدی. تو ما را می کشی، چه کسی تو را بکشد؟

علی صفی، لطائف الطوائف، 417.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *