درب خانه جحی را دزدیدند.
اوهم رفت و در مسجد را کند و به خانه برد.
گفتند: چرا درب مسجد را کندی؟
گفت: در خانه من را دزدیده اند و خداوند این درب، دزد را می شناسد . دزد را به من بسپارد و در خانه خود را بگیرد.
عبید زاکانی، دلگشا، داستان 20.
درب خانه جحی را دزدیدند.
اوهم رفت و در مسجد را کند و به خانه برد.
گفتند: چرا درب مسجد را کندی؟
گفت: در خانه من را دزدیده اند و خداوند این درب، دزد را می شناسد . دزد را به من بسپارد و در خانه خود را بگیرد.
عبید زاکانی، دلگشا، داستان 20.