ظریفی پیر شده بود چنان که بی عصا و مددکاری راه نمی توانست برود.
جوانی از روی ظرافت به او گفت: به سنی رسیدی که پست ترین عمر است و بلای جان مردم شده ای.
گفت: امید دارم که تو به این سن نرسی تا به محنت نیفتی و بلای جان مردم نشوی!
علی صفی، لطائف الطوائف، ص 304.