چکيده
دوران اقتدار خلفاي عباسي، همچون مأمون، مشخصههاي بارزي را در بطن جامعهي اسلامي پديد آورد به طوري که برخي از شاخصههاي موجود سياسي ـ مذهبي و فرهنگي وارد مسير تازهاي گرديد. انتصاب امام رضا(ع) به مقام ولايت عهدي در جريان سياسي، شکلگيري فرق مختلف درون ديني و برون از آن، در راستاي جريان مذهبي و نيز کرسيهاي آزاد انديشي و نهضت ترجمه در عرصهي جريان فرهنگي از آن جملهاند که در اين خصوص امام رضا(ع) در مواجهه با هر يک از جريانهاي مذکور متناسب با شرايط و مقتضيات زماني و مکاني، راهکارهاي ويژهاي همچون مناظره، تکفير، طرد و … اتخاذ نمودند.
واژگان کليدي: جريان سياسي، مذهبي، فرهنگي، مناظره، تکفير، طرد
مقدمه
تعمق و بازنگري فرايند تحولات سياسي ـ مذهبي، در روند تاريخي امامت شيعي در عصر هر يک از ائمه (س) ما را به شيوهها و راهکارهاي متمايز انجام پذيرفته از سوي آنان، متناسب با مقتضيات زماني و مکاني سوق ميدهد.
ظرفهاي تاريخي متفاوت و هدف واحد ائمه (س)، نوع تعامل متفاوت ايشان را با شرايط زمانه ترسيم ميسازد. حال آنکه، اين تعامل از يک سو، در راستاي رسالت الهيشان در رهنمون سازي گروه انسانها به سعادت و تبري از کژيها و پليديها ترسيم ميگردد که در اين اتفاق، تمامي ائمه (س) هم رأي بودند و از دگر سو، بنابر مقتضيات سياسي ـ مذهبي، نوع گفتمان آنان متفاوت مينمود. در اين ميان، دستگاه خلافت، اقتدار خليفهي معاصر، نگرش جامعه و… بسياري از شاخصههاي مهم در چگونگي نوع تعامل ائمه(س) را در نظام مسلمين رقم ميزد.
دوران متمايز امامت علي بن موسي الرضا(ع) در اين روند تاريخي، از اين جرگه مستثني نبود؛ از آن جمله ميتوان به حضور اين تنها امام در محدودۀ جغرافياي ايران اشاره نمود که بستر مناسبي را براي ايجاد فعاليت نوين جامعه شيعي در اين سرزمين رقم زد و بدان هويتي تازه بخشيد. آن چه پيش رو داريد؛ کاوشي مختصر در خصوص بازشناسي جريان و چالش هاي مختلف معاصر با حضور آن حضرت بر مقام امامت و مسند ولايت عهدي و چگونگي تقابل خاص امام رضا(ع) در پاسخ به اين جريانهاست.
گونه شناسي جريان هاي معاصر دوران امام رضا(ع)
1. جريان سياسي
دوران اقتدار خلافت عباسيان، مهمترين شاخصهي سياسي عصر امام رضا(ع) به شمار ميآيد. در حافظهي تاريخ، عباسيان در اوج قدرت با نام دو خليفه، هارون و مأمون شناخته ميشوند به طوري که آوازۀ شوکت و شخصيت هارون در غرب و شرق گسترانيده شده بود. مأمون نيز در اين مجال، از اقتدار لازم بيبهره نبود اما درگيري او با امين ـ برادرش ـ بر سر تصاحب مقام خلافت، انشقاق محدودهي جغرافياي سياسي خلافت عباسي را رقم زد و ايران را در حوزه شرق با خليفهاي هم خون از اين سرزمين در اين جرگه جاي داد. اين انشقاق، از ميان رفتن مشروعيت سياسي خلافت مأمون را در ميان عباسيان انحصارطلب متعصب، را دربرداشت. مأمون به اقتضاي اين موقعيت، در جهت کسب افزونتر مشروعيت سياسي خويش، متوسل به راهکار ويژهايي از منظري متفاوت گرديد که همانا با بهرهمندي از مشروعيت خاندان اهل بيت (ع) ـ شعار نخستين خاندان عباسي در کسب خلافت ـ ميبود، يگانه راه تضمين کنندهي بقاي خلافت مأمون؛ تئوري مشروعيت سياسي در پرتو مشروعيت ديني برگرفته از حقانيت جايگاه خلافت در کسب آن. در اين تئوري، تعامل خلافت عباسي با امام شيعي، وارد مسير تازهايي گرديد که حيات اولين شاخصه در راستاي همسويي با ديگري رقم ميخورد. راهکار فوق، بنا به اقتضاي زمان و مکان در راستاي اخذ مشروعيت از سوي هريک از خلفا، طور خاصي معنا ميگرديد. در اين ميان، يکي براي انسجام قدرت و فراقت از چالش خلافت خويش، همچون هارون، امامي را به زندان ميافکند تا نوعي گسست معنوي ميان ولي امر آنان و جامعهي مسلمان پديد آورد و ديگري همانند مأمون، مصلحت را در قرابت با امام مسلمين، آن هم در منصبي خاص همچون ولايت عهدي جستجو ميکند تا در سايهي توازن ميان دو مقام خلافت و امامت، نوعي همسويي واحدي را رقم زند، غافل از آنکه حضور امام در دستگاه خلافت، امامت مجسم را براي جامعهي ايراني به ارمغان آورد و فراتر از آن به هويت جريان تشيع، در ايران زمين، جاني دوباره بخشيد و آن را به طيفي فعال در بستر سياسي ـ عقيدتي جامعه آن روز بدل کرد.
در اين برهه تاريخي، نبايست فعاليت فرقه ي نوپاي اسماعيليه در کنار تحرکات علويان و خوارج تغافل نمود؛ حرکت ابوالسراياي علوي،[1] محمدبن جعفر صادق (ع) در مکه[2]، بابک خرّمي،[3] و… از آن جملهاند.
2. جريان مذهبي
بعثت نبي اکرم (ص) در جامعهي جاهلي عربستان باعث گرديد؛ اکثر قبايل آن سرزمين و حتي ماوراء آن، با هر سطح نگرش و تفکر و بينشي در زير بيرق اسلام به ديني واحد تمسک جويند، اما ديري نپاييد که پس از رحلت پيامبر (ص)، بسياري از تمايزها و تفاوتها که دين مبين اسلام آن را منسوخ قلمداد نموده بود با جريانهاي سياسي ـ اجتماعي زمانه همراه گرديد و در انشعابات و انحرافهاي فکري ـ عقيدتي جلوه گر شد و حاصل آن چيزي جز پديدار شدن نخستين فرق فقهي ـ کلامي نبود.
از جمله شاخصههاي ايجاد فرق مختلف در ميان گروههاي اجتماعي، ميتوان عوامل داخلي و خارجي ذيل را دخيل دانست.
در خصوص عوامل داخلي؛
الف) گستردگي جغرافياي سرزمينهاي اسلامي که به ايجاد سه مرکز فقهي ـ کلامي منشق از يکديگر در حجاز، عراق و شام انجاميد، هريک را داراي سه شيوه ي تفسيري، تاريخ نگاري و کلامي مختص به خود گرداند که در بطن خود، عامل ايجاد انشعابها و فرق مجزا از يکديگر در حوزه ي مباحث کلامي گرديد.
ب) اختلافات سياسي ـ اجتماعي در بستر جامعهي اسلامي، شاخص مهم ديگري در پيدايش فرق فکري بود که نخستين منازعات را پس از رويداد سقيفه شاهد هستيم به نحوي که دو فرقهي تشيع و تسنن را فراروي يکديگر قرارداد، البته در اين ميان، نبايستي از نقش و نوع عملکرد حکومتها غافل گرديد؛ کسب مشروعيت ديني ـ سياسي به هر طريق ممکن از سوي خلفا با سرگرم نمودن افکار عمومي به امور غيرحکومتي و طرح مباحث فقهي و کلامي به همراه جانبداري خاص از فرقهايي همچون معتزله که از منظر مسائل فقهي، کلامي و تفسير قرآن با منافع و سياستهاي حکومت همراه بود بر اين امر دامن ميزد. اين رويکرد، عاملي در جهت ايجاد تخاصم و تقابل ميان فرق مخالف و موافق منافع حکومتها بود که در رويداد «محنت» دوران مأمون با آن مواجه هستيم.
ج) بيتوجهي به جايگاه امامت و مسئلهي ولايت معصوم در جامعه و تفسير صحيح آيات و روايات، شاخصهي ديگري در ايجاد بدعتهاي خرافي در دايره تفسير دين به شمار ميآمد که به مرور، فرايند ايجاد فِرَق انحرافي را پديدار مينمود. افزون بر آن، افتراق ميان امام و جامعه مسلمين به هر طريق ممکن از سوي خلفاي وقت که غالباً با حذف فيزيکي ايشان همراه ميگرديد، بر تقويت چنين نگرشهايي دامن زد، بطوريکه ما در فواصل بسيار اندک زماني، شاهد شکلگيري دو فرقه درون محور شيعي به نام اسماعيليه و فطحيه هستيم، البته در اين ميان نبايست از انگيزههاي دنياطلبي رهبران برخي از اين فرق غافل ماند که در اين جرگه فرقه مذموم واقفيه ميگنجد.
از جمله عوامل خارجي در پيدايش فرق نوظهور، ميتوان به فتوح سرزمينهاي جديد و ورود افکار و فرهنگهاي نوين به جرگهي ايدئولوژي و جهانبيني مسلمين اشاره نمود که در بستر خويش، انديشههايي همچون حلول، تناسخ و غلو را دربرداشت. علاوه بر آن، با ترجمهي کتب يوناني به زبان عربي در قرون دوم و سوم هجري، معارف اسلامي را با انبوهي از علوم عقل گرايانه فلسفي مواجه گرداند. عصبيت عربي، در پي فتوح سرزمينهاي جديد از سوي مسلمانان و برتري بخشيدن عرب بر عجم، عامل مهم ديگري در ايجاد فرق به ظاهر اسلامي و نهضت شعوبيه در تقابل با اين ارجحيت شکل گرفت.
با تکيه عباسيان بر مسند قدرت، فصل جديدي از مسائل کلامي و فقهي هويدا گرديد که غالباً با عقل گرايي عجين بود؛ در اين راستا، برخي از فرق را در دايره قرابت و اتکاء بر آن استوار ميساخت و گروهي را محدوده فراغت از آن که مهمترينشان معتزله، اشاعره و اهل حديث و… ميدانند. قضا و قدر، جبر و اختيار شاخصهي اساسي در تضاد فکري اين فرق برشمرده ميشود و اين امور در کانون توجه امام رضا قرار داشت؛ روايات متعدد آن حضرت در اين حيطه، شاهد بر اين مدعاست؛[4] مسائلي از قبيل؛ توحيد، ايمان و کفر، ثبوت و ضرورت وجود امام (ع) در هر زمان بر زمين و… اهم مباحث کلامي آن عصر برشمرده ميشود که امام (ع) در روايات و گاه مناظرات بدان پاسخ گفتهاند؛ از جمله آن ميتوان وجود رواياتي در باب ضرورت حضور امام (ع) در هر دوران[5] و نيز تأکيد بر واقعه غدير آغاز امامت علي (ع)[6] و حديث سلسله الذهب، اشاره نمود.
در روند اين تحولات اعتقادي و تکثر ديني، فرقهي شيعه نيز همچون ساير فرق کلامي، دچار تعارضات دورني و جريانهاي افراطي گرديد به طوري که گروه شيعه در دوران امامت، موسي بن جعفر (ع) و پس از شهادت آن حضرت در آستانهي امامت علي بن موسي(ع) به چندين گروه از جمله ناوويسه، فطحيه، قطعيه، اسماعيليه، واقفيه منقسم شدند که هريک با نقد مباحث کلامي و فقهي ديگري، مدافع اصالت و حقانيت خود بودند همانند فرقه واقفيه که به عنوان وکيل امام هفتم (ع)، خمس و زکات مردم را تحويل ميگرفتند جمعي از آنان در زمان امامت امام رضا(ع)، بر امامت پدرش توقف نمودند[7] و او را مهدي دانستند که بيشتر بر فزونطلبي و تصاحب اموال برجاي مانده از موسي بن جعفر (ع) نزدشان، متفق القول گشتند و در مقابل قطعيه، قرار گرفتند. برخي نيز ظهور اين فرقه را چنين ميدانند که «جمعي از اصحاب امام کاظم (ع) با برداشت غيرصحيح از رواياتي که به آن حضرت نسبت قائميت ميداد، معتقد به مهدويت آن جناب و توقف در حضرتش گرديدند و آنها به دليل اعتقاد به حضرت مهدي (ع) و نشناختن مصداق واقعي آن، دچار اين کجي و انحراف گرديدند».[8]
از منظر آسيبشناسي فرق شيعي، ميتوان به فعاليت غلات اشاره نمود که به پيروي از ابوالخطاب، يکي از ياران امام صادق (ع) بر اين انديشهي نابخردانه صحه گذاردند و بدان رنگ و بويي تازه بخشيدند و معتقد به تناسخ، اباحهگري شدند که شايد عقايد آنان به نوعي برگرفته از آراء مسيحيان باشد. به هر ترتيب، انديشه غلو، ميتوانست از درون، هستهي مرکزي تشيع ناب را نشانه رود آن، را از هم بپاشد و از برون، باعث گردد تا ديدي تاريک و منفي انگارانه نسبت به فرقهي تشيع براي غير حاصل سازد. در اين مجال، اگر بخواهيم روايات ائمه (ع) درباره غلات و روشنگري آنان را در اين مورد دستهبندي کنيم، امام رضا(ع) در جايگاه نخست قرار داد که اين نشان از فعاليت فراوان اين جريان در دوران امامت ايشان است[9] که در جايگاهي مناسب به راهکار اتخاذ شده از سوي حضرتش نسبت به فرق منحرف ميپردازيم.
3. جريان فرهنگي
مشخصه بارز ديگر اين دوران، در جرگه جريان فرهنگي، با ايجاد فضاي آزاد جامعه رقم
ميخورد که در راستاي اهداف حاکم بر خلافت مأمون عباسي معنا ميگردد که به نوعي هم سو با جريان رستاخيز علمي ـ فرهنگي امام باقر (ع) و امام صادق (ع) قرار ميگرفت؛ طرح و توليد علم در سايهي معرفت ديني، پروژهي کلاني که متناسب با اقتضائات زمان و مکان و رخدادها، از سوي آن حضرات شکل گرفت و مأمون ناخواسته در اين فرايند، فرصتها و فضاهاي کافي و وافي را پيش روي مشتاقان قرار داد؛ ايجاد کرسيهاي آزادانديشي از سوي خليفه، جهت بازنمايي و ترسيم فضاي آزاد سياسي – عقيدتي در اذهان و تساهل و تسامح او در اين خصوص، در پس آن تحريف افکار عمومي از عملکرد حاکميت سياسي تشکيل جلسات مناظره با صاحبان فرق کلامي و رهبران ساير اديان، در راستاي توجيه هدف مأمون جاي ميگيرد که در آن فروکاستن جايگاه علمي و مذهبي امام رضا(ع) در ميان اذهاب عمومي و به خصوص جامعه شيعي دبنال ميگرديد؛ «مأمون براي مغلوب ساختن امام رضا (عليه السلام)، شروع به گردآوري علما و معتزليان و اهل کلام که اصحاب جدل و کلام و استدلال و موشکافي بودند نمود تا با امام رضا(ع) درافتند و در هر مجلسي از قدر علمي امام بکاهند و او را در زمينهي بزرگترين چيزي که خود و پدرانش (ع)، ادعا ميکردند؛ يعني علم و شناخت آثار و علوم پيامبر خدا (ص) که بر حسب اعتقاد شيعيان بزرگترين شرط و لازمه پيشوايي امام بود، شکست دهند.[10]» به گونهاي که برخي از مناظرات «از طلوع آفتاب تا بعد از نماز مغرب به طول ميانجاميد».[11] گشايش باب نهضت ترجمه کتب يوناني و سرياني و… بيش از پيش زمينه را براي ورود افکار و انديشه هاي نوين بر تشکيل جلسات مناظره و امثال آن صحه گذارد. به نحوي که با تأسيس «بيت الحکمه»، و ترجمه کتب ديگر ملل، روند تازه و منظمي به خود گرفت و طرح مسائل عقلي، با بيان آزادانهي آن به تدريج، جهان بيني جامعه اسلامي را متأثر از خود ساخت و عرصه را براي انديشه خشک و قشري گري اهل حديث و اشاعره، ـ مهمترين فرق موجود آن روزگار ـ تنگ و بازار منازعات عقلي و کلامي را داغ نمود.
چنين فضاي آزاد علمي، به دنبال خود، ابهامات و شبهات متعددي را فراروي مسائل اعتقادي جامعه مسلمين قرارداد. مسائلي همچون، توحيد، عصمت انبياء، خلقت و… که در کنار آن اعتقاد به انديشه حلول و تناسخ و… مطرح گرديد. اين روند، ميتوانست بحرانيترين شرايط تشتت در آراء و انديشههاي عقيدتي مسلمين ايجاد نمايد به ويژه افتراق ميان امام موسي کاظم (ع) و جامعه مسلمين ـ به خصوص شيعيان ـ و زنداني شدن آن حضرت، دامنه چنين بحراني را وسيعتر و عميق مينمود. در اين فرايند تحول، جانبداري خليفه وقت، مأمون، از فرقه ي عقل مدار معتزلي در ماجراي «محنت قرآن» بر نابساماني اوضاع ميافزود.
اکنون در اين آشفته بازار عقايد و معنويتهاي رنگارنگ دلفريب، زمانه کسي را ميطلبيد تا به جويندگان حقيقت ناب و منحرفان در ضلالت، سعادت را بشناساند.
در پرتو جريانهاي موجود دوران امامت عليبن موسيالرضا(ع)، جامعه نيازمند نظام معرفتي خاص بود تا برپايه رسالت ائمه (س) با تبليغ انديشه اسلام ناب به نوعي بازتوليد معارف ديني در تمامي عرصهها را رقم زند و بر شکاف عميق عقيدتي که در تقابل با انديشههاي فرامرزي و تکثر ديني شکل گرفته بود مرهم معرفتي نهد. در اين مجال، امام رضا(ع) به ابزارهاي متفاوتي دست يازيد تا بدور از هر گونه خشونت، شبهات و انحرافها را پاسخ گويد. در اين طريق، آن حضرت با اتخاذ شيوهي علمي و عملي منظم، بر اين جريان واگرايي ديني ـ معرفتي فائق آمد.
الف) از نظرگاه علمي
تشکيل جلسات مناظره:
گفتمان علم و بازتوليد آن، فرايندي که از جانب امام باقر و امام صادق (ع) تحقق يافت، در مقطع امامت علي بن موسي الرضا(ع)، زمانه نيازمند تئوري ديگر بود تا با آگاهي از علوم متفاوت بر آن و تسلط دانش و معارف ثواب را از ناثواب بازشناسد که اين ميسّر نميگرديد مگر با پاسخگويي به شبهات انحرافآميز در عرصه مسائل درون ديني و نيز در تقابل با اختلافات برون ديني هر دو مورد نيازمند آگاهي و بينش کافي و وافي بود که حضرت در عرصهي شبهات ديني نيز با تدبيري لازم و وقوف بر دانش مختلف ساير ملل مطابق با علم الهي، صاحبان اديان ديگر را در برابر ارجحيت اسلام بر ساير دينها به زانو درآورد که همه اينها ميسر نميگيرد جز با مناظره، البته در اين فرايند علمي نبايست از نقش مأمون و وزيرش فضل بن سهل غافل ماند که براي مخدوش نمودن مقام والاي امامت آن حضرت و نزول آن در اذهان مردمان مسلمان و غيرمسلمان جلسات مناظرهي متعددي را فراهم نمودند.
در باب مناظره، امام با دو گروه متکلمان و فقهاي اسلامي و بزرگان فرق مختلف از منظر درون ديني، همچنين علماي ساير اديان در بعد برون ديني مناظرات متفاوتي داشتند؛ راهکار مشترک در اين دو نوع مناظره؛ استفاده از استدلالات عقلاني و منطقي براساس فطرت و حقيقت بود که نزد جويندگان راستي و درستي مسلمان و غير آن يکسان به شمار ميآمد. افزون بر آن، به دليل بازار داغ مباحثات عقلي و انديشه معتزلهي عقل مدار بر اين پايه و مبنا، مناظرات عقلمدار ميتوانست نظر مخالفان را جلب نمايد و آسانتر باور اعتقادي آنان متغير سازد و از سرسختي و استواريشان بر تمايلات و گرايشهاي دينيشان بکاهد.
معتزلهي عقل گرا، نقطهي مقابل اصحاب حديث نقل محور برشمرده که در «ماجراي محنت» گوي سبقت را از حريف ربوده بودند، البته نقش مأمون در اين جريان و طرفداري از اين انديشهي تعقلي حائز اهميت و برجسته مينمود. امام رضا(ع) و يا نمايندگان منتخب از سوي آن حضرت با برگزاري مناظرات با صاحبان خردگراي معتزله[12] که در خصوص مسائلي همچون خلق قرآن، گناهان کبيره و… ميبود و همچنين ابوقره از اصحاب اهل حديث[13] سعي در تعديل و رهنمونسازي به سوي حقيقت اسلام ناب اين دو نحلهي کلامي مطرح در عرصهي علمي و ديني آن دوران داشتند.
از نظرگاه ديگر، مناظره، سطح بينش اجتماعي و اعتقادي مسلمين افزون ميگرداند و رجحان اسلام بر ساير اديان نزد اذهان آنان، بديهي. شبهاتي درخصوص توحيد[14]، نبوت[15] نبي اکرم (ص)[16] آفرينش و خلقت[17] کتاب هاي آسماني همچون انجيل.[18] حضور امام در هر زمان بر زمين از جمله مسائل مطرح شده براي حاضران در مناظره بود. در اين طريق، امام رضا(ع)، همواره در مناظرات خويش از اصل برتريجويي تبري ميجست و از مغالطات جدلي پرهيز مينمود و استدلالات عقلي را مطرح ميسازد. در ميدان احتجاج، زماني به اقامهي حجت و دليل ميپردازد که پيش از اين پايهي سخن را با مثالهاي ساده و قابل فهم و آنچه در صحنهي زندگي ملموس و محسوس است، استوار کرده باشد تا پس از برطرف شدن پيچيدگي مطلب و درآمدن آن به صورت پديدهاي ساده و روشن، مجال شک و ترديد براي خصم باقي نماند.[19]
امام رضا(ع) در خصوص مناظرات درون ديني با فرق تشيع و تسنن، شاخصههاي خاصي در مناظره و مجادلات کلامي داشتند به طوري که آن حضرت، در مناظرات، اصول و عقايدي که مورد تأييد هر دو طرف بود را مطرح مينمودند. درباره محور مناظره ها، امام با ارايه دلايل متقن عقلي و نقلي، امامت حضرت علي (ع) را نزد اهل سنت به اثبات ميرساندند و عصمت انبياء را نزد علماي عقل محور افراطي معتزله ثابت مينمودند.
افزون بر آن، حضرت، در مناظره با فرقههاي درون ديني به آيات و روايات مورد قبول آنها تکيه مينمود[20] . به طوري که در مقابل معتزله که معتقد بودند، خداوند گناهان کبيره را نميآمرزد، جواب امام (ع) به آنان اين بود که امام صادق (ع) فرموده است اين سخن معتزله برخلاف قرآن است زيرا قرآن ميفرمايد: «و اِن ربک لذو مغفره للناس علي ظلمهم؛ با اينکه مردم نسبت به خود ستم ميکنند، خداوند آنها را ميبخشد.»[21]
در مورد اصول اعتقادي همچون توحيد، نبوت، امامت و…، آن حضرت، انعطاف ناپذير و قاطع بودند، سخن آن حضرت با فضل بن سهل و برخوردهاي ديگر او با اين وزير و نيز صراحتهاي آن حضرت در مباحثهها و مناظرات کلامي و تبيين مسائل اعتقادي از ديدگاه اهل بيت (عليهم السلام)[22] از آن جملهاند.
تکيه استدلالات بر مباني عقل مداري و کلام برگرفته از آن با توجه به جايگاه و موقعيت اجتماعي زماني و مکاني مخاطب، شاخصههاي مورد توجه آن حضرت در مناظرات برشمرده ميگرديد به نحوي که حتي دشمنان سرسختي همچون خوارج را به راه حقيقت وارد نمود. براي نمونه، محمدبن زيد رازي چنين نقل مينمايد:
«در خدمت امام رضا(ع) بودم، در ايامي که مأمون ايشان را به وليعهدي معرفي کرده بود، مردي از خوارج، درحالي که در دستش خنجري زهرآگين بود وارد شد و به دوستانش گفت: به خدا سوگند، پيش اين شخص که مدعي است فرزند پيامبر است ميروم، او اين گونه وارد بر اين طاغوت (يعني مأمون) شده است! از او دليل کارش را خواهم پرسيد، اگر دليلي داشت که هيچ، وگرنه مردم را از دست او (امام رضا عليه السلام) راحت خواهم کرد. پيش امام آمد و اجازه طلبيد، امام اذن دادند و فرمودند: به سئوالت به اين شرط جواب ميدهم که اگر پاسخم را پسنديدي و قانع شدي، آنچه را که در آستين داري (خنجر) بشکني و دور اندازي.
آن مرد که از خوارج بود، حيرت زده ماند، خنجر را بيرون آورد و شکست، آن گاه پرسيد: چرا به حکومت اين طاغوت داخل شدهاي، درحالي که اينان در نظر تو کافرند و تو پسر پيامبري، چه چيز تو را به اين کار واداشته است؟
ـ آيا به نظر تو اينان کافرترند، ياعزيز مصر و اهل کشور او؟ مگر نه اين که اينان، خود را موحد ميشمارند ولي حکام مصر، نه يکتاپرست بودند و نه خداشناس؟!
يوسف، پسر يعقوب (عليه السلام)، پيامبر و پسر پيامبر بود که به عزيز مصر گفت: مرا مسئوول خزائن مملکت قرار بده … و با فرعونها نشست و برخاست ميکرد درحالي که من يکي از اولاد پيامبر (نه پيامبر) و مأمون هم مرا بر اين کار اجبار و اکراه کرده است چرا بر من خشم ميگيري و اين را زشت ميشماري؟
آن مرد گفت:
بر شما اشکالي نيست گواهي ميدهم که شما فرزند پيامبري و صادق هستيد.[23]
در اين اثنا، همان گونه که ذکر گرديد جامعه ي شيعي نيز از هجمههاي شک و شبهه دورنماند و در آن زمان به چند گروه همانند واقفيه و قطعيه منقسم گرديد. از اين رو، آن حضرت مناظرات فراواني را با نمايندگان اين فرق که شاخصترين آن واقفيه بود، انجام دادند[24] و در اين ضمن حتي نامهنگاريهاي متعددي با سران اين نحلهي فکري داشتند. توجه فراوان آن حضرت به استناد بر آيات قرآن کريم و سخنان پيامبر (ص) و ائمه پيشين شاخصه بارز مناظرات او با بزرگان ساير فرق و نحلهها قلمداد ميگرديد (که قبلاً ذکر گرديد).
شاخصهي مناظرات درون ديني:
يکي از مهمترين شاخصههاي مناظرات برون ديني امام رضا(ع) با علماي اديان مختلف، آگاهي کامل بر کتب آنان ميبود که برگرفته از علم الهي آن حضرت از ذات باري تعالي به شمار ميآمد. براساس نگرش کلامي شيعه، گستره علم و دانش امام (ع) افزون بر قرآن و سنت[25] حوزههاي ديگري از جمله کتب مقدسي همچون تورات، انجيل و زبور[26] و زبان اقوام و ملل گوناگون[27] را نيز در برميگيرد چنانکه اباصلت در مورد تسلط امام رضا(ع) بر هر زباني ميگويد:
« به امام رضا(ع) عرض کردم درشگفتم از اين همه اشراف شما به زبانهاي گوناگون! امام (ع) فرمود: … چگونه ميشود خداوند، فردي را حجت بر مردم قرار دهد ولي او زبان آنان را درک نکند.»[28] علاوه بر آن، مشخصهي بارز امام در مناظراتش با علماي غيرمسلمان، استفاده از مشترکات ميان دين اسلام و اين علما به شمار ميآمد. به کاربردن جدال احسن، از اصول مناظرهي آن حضرت در تقابل با بزرگان اين اديان به کار گرفته ميشود. ايشان با بهره گيري از شيوه «جدال احسن» براي اثبات ديدگاه خويش و ابطال نظر آنان به کتاب مقدس آنان (عهد جديد و عهد قديم) استناد ميکردند[29] که اين همان بهرهمندي از مشترکات اسلام و اهل کتاب قلمداد ميگردد. در برخي موارد نيز وجدان و فطرت آنان را به شهادت ميطلبيد.[30]
اما شاخصهي کاملاً مشهود و مشهور امام رضا(ع) در مناظرات، رعايت ادب در همه حال، حتي هنگامي که پيروز ميدان مناظره در تقابل با رقيب غيرمسلمان ميگرديدند، ميبود.[31]
از مهمترين مجالس مناظره امام رضا(ع)، مناظرات مرو است. مأمون، رهبران مکاتب کلامي و علماي اديان مختلف همچون يهود، مسيح، هندو… را گردهم آورد تا با حضرت مناظره نمايند به نحوي که «اين مناظره از طلوع آفتاب تا بعد از نماز مغرب طول کشيده است».[32]
مناظره با جاثليق، مطابق بر انجيل، کتاب مقبول اين نصراني از سوي آن حضرت، که در خاتمه، جاثليق، درمانده شد و گفت: «به مسيح قسم، گمان نميکردم بين مسلمانان، فردي مثل تو پيدا شود».[33] مناظره با عمران صابي در خصوص موضوع توحيد، مناظره با رأس الجالوت بزرگ يهوديان[34]، مناظره با بزرگ هيربدان[35] و ….
فراتر از انجام تمامي اين مناظرات، توجه کافي و وافي امام رضا(ع) به مسئله نماز، به نحوي که در زمان مناظره آن حضرت با عمران صابي، هنگام نماز فرارسيد، درحاليکه زمينه براي پذيرش در عمران آماده شده بود، امام ( ع) از ادامه مناظره خودداري کرد براي اقامه نماز آماده شد. عمران از بيم آنکه مناظره بين او و امام از سر گرفته نشود، اظهار داشت: آقاي من! رشته گفتگو را قطع نکن زيرا قلب من با تو سازگار است. امام به او وعده فرمود که مناظره را بعد از نماز پي ميگيرد.[36]
شايسته است سخن آخر را در خصوص مناظرات حضرتش از کلام اباصلت عبدالسلام هروي نقل گردد که در بيشتر مناظرات حضور داشت: «هيچ کس را از حضرت رضا(ع) داناتر نديدم و هيچ دانشمندي آن حضرت را نديده مگر اينکه به علم برتر او گواهي داده است. در محفلها و جلسههايي که مأمون گروهي از دانايان اديان و دانشمندان متکلم و فقيهان را جمع ميکرد بر تمامي آنان غلبه يافت تا آن جا که آنان به ضعف علمي خود و برتري امام اذعان داشتند.[37]
شيوهي عملي تکفير
«غاليان کافرند، معتقدان به تفويض مشرکند، همنشيني و معاشرت با آنان… امان دادن به آنان، و امين دانستنشان، کمک و دستگيري به آنها، سبب خروج از اطاعت خدا و پيامبر خداوند است».[38]
مطلب مذکور، ديدگاه خاص امام رضا(ع) در مورد فرقه ي افراطي غاليان است که به پيروي ابوالخطاب مقام ائمه (ع) را والاتر از آنچه هست، ميدانند، چنانکه امام در مورد آنان چنين ميفرمايد: مرا از حق خودم بالاتر مبريد، چه اينکه خداوند قبل از اين مرا به عنوان پيامبر انتخاب کند به عنوان بنده انتخاب کرد.[39] اين فرقه با انديشهي افراطي نابخردانهاش، ننگي بر دامان تاريخ تشيع به شمار ميآمد که از درون اساس و بنيان معارف شيعه را نشانه رفته بود و از برون ديدگاه حقارت آميز ديگران را به شيعيان به ارمغان ميآورد و بيجهت نيست که پيروان آن در زمرۀ مخالفان و دشمنان اهل بيت قرار ميگيرند آنجا که امام رضا(ع) در مورد ايشان چنين ميفرمايد: مخالفان و دشمنان ما سه دسته اخبار و روايات، در فضايل ما جعل کردند؛ غلو دربارۀ ما، کوتاهي و نارسايي در امر ما، بدگويي آشکار از دشمنان ما، پس هرگاه مردم مطالبي آميخته با غلو دربارهي ما بشنوند، شيعيان ما را تکفير کرده، آنان را معتقد به الوهيت ما خوانند و چون در روايات تقصير و کوتاهي را ببيند. آن کوتاهي را از ما خواهند دانست و زماني که بدگويي صريح و بيپرده همراه با ذکر نام دشمنان ما را بشنوند ما را با ذکر نام به بدي ياد خواهند کرد.[40]
در حديثي از اباصلت هروي چنين نقل ميشود که به امام رضا(ع) گفت؛ در کوفه عدهاي معتقدند براي پيامبر (ص) هرگز در نمازش سهوي رخ نداده است. امام (ع) فرمود: «دروغ ميگويند خدا آنان را لعنت کند، کسي که هرگز سهوي براي او رخ نميدهد خداست».[41]
مشبهه، مفوضه و حلوليه نيز، جزء ديگر انشعابات فرقه ي غالي به شمار ميآيند که هر سه از ديدگاه امام رضا(ع) مشترک و کافر برشمرده ميشوند به طوري که آن حضرت در رد مفوضه چنين ميفرمايد: «کسي که گمان کند خداوند عزوجل کار آفرينش و روزي را به حجتهاي خود (پيامبر و ائمه (ع) واگذار کرده است، قائل به تفويض شده مشرک است.[42]
حکم تکفير قائلين به تناسخ که به دو گروه خابطيه و حماريه منقسم ميشود و يکي از ارکان اعتقادي غاليان محسوب ميگرديد از سوي امام رضا(ع) بدون هيچ اغماضي مطرح گرديد چنان که در مورد آنان چنين فرمود: « من قال بالتناسخ فهو کافر باالله العظيم، يکذب بالجنه والنار»؛ هرکس به تناسخ قائل شود به خداوند بزرگ کفر ورزيده و بهشت و دوزخ را تکذيب نموده است.[43] تمامي روايات مذکور، به نوعي خطر حضور فرق غالي گرايانه را از سوي امام رضا(ع) به جامعهي مسلمين به خصوص شيعيان يادآور ميشود تا از آميختگي انديشه و عقايد پيروان اين نحلهي کلامي کاملاً مذموم، با آيين تشيع ممانعت گردد و سطح آگاهي عمومي در خصوص فرق افراطي نامعقول از طريق اين احاديث و روايات افزايش يابد و متمسکان به آن بدون هيچ رفتار انعطافآميزي از سوي حضرت، کافر و مشرک و به نوعي در انزوا قرار گيرند و بتدريج از گردونهي فرق مذهبي حذف گردند و ننگي براي فرقهي تشيع به شمار نيايند تا شيعيان بدان گروه منحرف شناخته و معرفي نشوند.
2) طرد
راهکاري که امام رضا(ع) در تقابل با فرقهي درون ديني شيعي، در پيش گرفت. قبلاً ذکر گرديد وکلايي که از جانب امام موسي بن جعفر (ع) بر امر اخذ خمس و زکات مردم گماشته شده بودند به سبب حرص و طمع و يا نابخردي، بر امامت آن حضرت توقف نمودند او را مهدي (عج) دانستند. آنان با طرح شبهات بياساس بر امامت امام رضا(ع) خدشه وارد ساختند از جمله آنکه بدان سبب که امام در اوايل امامتش فرزندي نداشت واقفيه چنين مدعي شدند: چون حضرت رضا(ع) عقيم است و فرزندي ندارد بنابراين نميتواند امام معصوم باشد. آن حضرت (ع) نيز در پاسخ «حسين بن قياما» چنين فرمود: من خدا را شاهد ميگيرم که زمان زيادي نخواهد گذشت که خداوند به من پسري عطا خواهد کرد»[44] که چنين نيز اتفاق گرديد.
طرد اين گروه از سوي امام رضا(ع) چند ويژگي بارز داشت و چنين واقع شد که شيعيان را از پرداخت خمس و زکات به آنان منع فرمود و در انظار عمومي و محافل مختلف از آنان هيچ سخني به ميان نمي آورد گرچه با بزرگان واقفه، مناظرات متعددي[45] انجام داد و سعي در رفع شبهات و اشکالات آن داشت. افزون بر آن، حضرت رضا(ع) با بيان صريح و مکرر، امام پس از خود را فرزندش علي (ع) معرفي کرد و اين چنين فرقه واقفه را نزد همگان مطرود اعلام داشت و امامت فرزندش را نزد گروهي از اصحاب و خاندانش گواه گرفت.[46]
روش مواجهه امام رضا(ع) با فرقه واقفه، يعني طرد آنان توانست اين فرقه و بزرگان آن را همچون غاليان در انزوا، در بطن جامعه اسلامي آن روزگار قرار دهد و آسيبهاي گرويدن به اين فرقه و شبهات آنان را که از سوي بزرگانشان طرح ميگرديد پاسخ گويد چنان که در روايتي آمده است «علي بن عبدالله زبيري با ارسال نامه به خدمت امام رضا(ع) نظر ايشان را در مورد واقفيه جويا شد و آن حضرت در پاسخ نوشت: واقفي کسي است که با حق عناد ورزيده و بر گناه و بدي مقاومت دارد و اگر بر همين منوال بميرد مأواي او جهنم است که بدسرنوشتي است.[47] نکته افتراق ميان مواجهه امام رضا(ع) با فرقه وافقه در انجام روش برخورد با آنان کاملاً مشهود است به طوري که مناظره، کرامات و طرد و… آنان در رفتار آن حضرت با غاليان که از همان آغاز ايشان را کافر قلمداد مينمود کاملاً مشهود است چراکه غاليان خود را شيعيان واقعي ميدانستند.
3. نامهنگاري
راهکار ديگري که امام رضا(ع) در تقابل با فرق مختلف در پيش گرفت، شيوهي نامهنگاري بود که در ارسال نامه علي بن عبدالله زبيري بدان اشاره گرديد. اين نامه نگاريها با سران فرقه واقفيه همچون بطائني و قندي صورت گرفت مبني بر آنکه وجوه به امانت گذارۀ مسلمان در نزدشان را واپس دهد تا دچار عذاب نگردند.
نتيجهگيري
اعتلاي بينش اسلام در نزد مسلمان و غير از آنان و نيز رهنمون ساختن انسانها به سوي سعادت راستين، يگانه هدف تمامي ائمه به شمار ميآيد هدفي واحد که امام رضا(ع) در دوران امامت و سپس ولايت عهدي آن حضرت در دستگاه حکومت مأمون همواره مدنظر داشتند که نيل آن در چندين راهکار مختلف دنبال ميگرديد؛ مناظره، تکفير، طرد و… از جمله ي آنها قلمداد ميگردد. راهکارهاي مذکور از سوي هريک از ائمه (س) و انبياء به طريقي متفاوت اعمال ميگرديد ملزوم موقعيتهايي خاص بود. امام رضا(ع) نيز متناسب با جريانهاي ذکر شده و شرايط و مقتضيات زماني و مکاني همچنين موقعيت اجتماعي افراد و گروههاي مختلف، راهکارهاي فوق را متناسب با اين شرايط بر ديگر فعاليتها، ارجحيت بخشيد و آن را در بطن جامعهي مسلمين و حتي غير از آن به کار گرفت تا آسيبهاي منعکس يافته و فراگير در پي ترجمهي متون يوناني، سرياني و… بر اعتقادات ناب اسلام را بر همگان بشناسند و با آسيبشناسي آگاهانه، اسلام راستين را نزد همگان بدور از هر گونه پليدي و کژي به نمايش گذارند.
مليحه عابديني
كارشناس ارشد تاريخ اسلام
كتابنامه
1. ابن نديم، محمد بن اسحاق؛ الفهرست، ترجمه رضا تجدد بن علي بن زين العابدين مازندراني، تهران ـ دنياي کتاب ـ 1383.
2. اربلي، علي بن عيسي؛ کشف الغمة ـ تبريز ـ مکتبة بني هاشمي ـ 1381ش. دنياي کتاب.
3. خطيب بغدادي، حافظ ابي بکر احمد بن علي؛ تاريخ بغداد و مدينه الاسلام ـ بغداد ـ مکتبة العربية، 1349 ق ـ 1391 م.
4. شيخ صدوق ـ کمال الدين ـ معاني الاخبار ـ قم ـ انتشارات جامعة مدرسين ـ 1361 ش.
5. شيخ صدوق، کمال الدين؛ التوحيد ـ قم ـ جامعة المدرسين ـ 1416 ق.
6. شيخ صدوق، کمال الدين؛ عيون اخبار الرضا ـ قم ـ انتشارات جهان ـ 1378ق.
7. طبرسي، ابي منصور احمد بن علي؛ الاحتجاج ـ بيروت ـ الاعلمي ـ 1403 ق.
8. طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ طبري، انتشارات بنياد فرهنگي ايران ـ چاپ اول ـ 1353.
9. طوسي، محمد بن حسن بن علي؛ اختيار معرفه الرجال (رجال کشي) ـ حسن المصطفوي ـ مشهد ـ دانشگاه مشهد ـ 1348.
10. عاملي، جعفر مرتضي؛ الحياة السياسة للأمام رضا(ع) ـ ترجمه دفتر انتشارات اسلامي ـ تهران ـ کنگره جهاني حضرت رضا(ع) ـ 1356.
11. عطاردي، عزيزالله؛
12. فضلالله ـ محمد جواد ـ تحليلي از زندگاني امام رضا(ع) ـ ترجمه محمد صادق عارف ـ مشهد. آستان قدس رضوي ـ بنياد پژوهشهاي اسلامي ـ 1369.
13. کليني، محمد بن يعقوب؛ اصول کافي، ترجمه محمد باقر کمرهاي، تهران ـ سازمان اوقاف امور خيريه ـ انتشارات اسوه ـ بيتا.
14. کليني، محمد بن يعقوب؛ فروع الکافي ـ تهران ـ دارالکتب الاسلاميه ـ 1365 ش.
15. مجلسي، محمد باقر؛ بحار الانوار ـ ترجمه ابوالحسن موسوي همداني ـ تهران ـ اصلاحي ـ 1385.
16. مرتضي، سيد محمد؛ نهضت کلامي در عصر امام رضا(ع) ـ مشهد ـ مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي ـ چاپ اول ـ 1375.
17. ميشل، توماس؛ کلام مسيحي ـ ترجمه حسين توفيقي ـ قم ـ مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب 1377ش.
18. نوبختي، حسن بن موسي؛ ترجمه فرق الشيعه نوبختي با دو مقدمه زندگي نامه نوبختي و کتابهاي فرق ـ تهران ـ بنياد فرهنگ ايران ـ 1353.
مقالات:
1. آذرنيا ـ فريبا ـ فرقههاي کلامي دوران امام رضا(ع) و موضع گيري امام (ع)، نشريه زائر. ش 56 ـ 55.
2. انديشه نو ـ ويژه نامه امام رضا(ع) ـ آذرماه 85 ـ شماره اول.
[1] . محمدبن جرير طبري، 1353، ج8، ص528.
[2] . احمدبن خطيب بغدادي، 1349، ج2، ص113 ـ 114.
[3] . محمدبن اسحاق ابن نديم، 1383، ص482.
[4] . عزيزالله عطاردي، 1383 ق، ج1، ص53 ـ 73.
[5] . محمدبن يعقوب کليني، بي تا، ج1، ص177 ـ 179.
[6] . عزيزالله عطاردي، 1392ق، ج1، ص112 ـ 138.
[7] . حسن بن موسي نوبختي، 1353،ص67.
[8] . محمدبن حسن علي طوسي، 1348 ق، ص41.
[9] . انديشه نو، آذرماه 85، ص47.
[10]. جعفر مرتضي عاملي، 1356، ص 358.
[11]. سيد محمد مرتضوي، 1375، ص 135.
[12]. کمال الدين شيخ صدوق، 1378، ج2، ص205.
[13]. ابي منصور احمدبن علي طبرسي، 1403 ق، ج2، صص 185 ـ 189.
[14]. کمال الدين شيخ صدوق، 1416، ص422.
[15]. همان، ص420.
[16]. همان، ص 424
[17]. همان، ص 432 ـ 430.
[18]. همان، ص 425.
[19]. محمدجواد فضل الله، 1369، ص173.
[20][20]. فريبا آذرينا، ص39.
[21]. سوره رعد، آيه 6.
[22]. علامه مجلسي، 1385ق، ج19، ص14 و ص163.
[23]. علامه مجلسي، 1385ق، ج49، ص55.
[24]. شيخ صدوق، 1378، ج2، ص214.
[25]. محمدبن يعقوب کليني، 1365، ج1، ص201.
[26]. کمال الدين شيخ صدوق، 1361، ج1، ص95.
[27]. محمدبن يعقوب کليني، 1365، ج1، ص227.
[28]. کمال الدين شيخ صدوق، 1378، ج1، ص131؛ علي بن عيسي اربلي، 1381، ج2، ص229.
[29]. توماس ميشل، 1377 ش، ص23 ـ 27.
[30]. فريبا آذر فياض، ص 80.
[31] . ابي منصور احمدبن علي طبرسي، 1403 ق، ج2، ص423.
[32] . سيدمحمد مرتضوي، 1375، ص135.
[33] . شيخ صدوق، 1404 ه. ق، ج2، ص238.
[34] . همان، ج2، ص241.
[35] . همان، ج2، ص242.
[36] . همان، 1378ق، ج1، ص171 ـ 172.
[37] . علي بن عيسي اربلي، 1381 ش، ج2، ص316 ـ 317.
[38] . شيخ صدوق، 1378، ص203.
[39] . سيدمحمد مرتضوي، 1375ش، ص108.
[40] . شيخ صدوق، 1378ق، ج1، ص304.
[41] . همان، ج2، ص203.
[42] . علامه مجلسي، 1385ق، ج25، ص239.
[43] . همان، ج4، ص230 و ج25، ص273.
[44] . عزيزالله عطاردي، 1392ق، ج1، ص167.
[45] . همان.
[46] . به گونه اي که يزيدبن سليط سي نفر و محمدبن يزيد، چهل نفر از بني هاشم و عبدالرحمن بن حجاج، شصت نفر را به عنوان شاهد بيان کردهاند. شيخ صدوق، 1372ق، ج1، ص50.
[47] . شيخ طوسي، 1348، ص824.
منبع: برهان مبین
مجموعه مقالات همایش علمی ـ پژوهشی
امام رضا علیه السلام؛ ادیان، مذاهب و فرق
تهران ـ دوم مهرماه 1391