نباید تصور کرد که به محض اشارت یک امام،شیعیان به سرعت و به اتفاق بر گرد شمع وجود امام بعدی گرد میآمدهاند.تاریخ شیعه تاریخ دشواری است که نشان میدهد به تدریج و با طی مراحلی بسیار پیچیده مفهوم امامت راه خود را برگزیده و سلسلهء دوازدهگانهء امامان به فرجامین مرحلهء خود که ورود به اعصار غیبت صغری و غیبت بزرگ بوده رسیده است.یکی از دشوارترین مراحل این فرایند تاریخی و اعتقادی،در لحظات رحلت امام هفتم و جلوس هشتمین امام بر مسند امامت رخ داد.در این زمان معتزلیان پروبال یافته و جماعتی از امامیه نیز سلسله را به امام هفتم قطع کردند، امام رضا(ع)و علمای روشنبین و خالص شیعه با ظرافت و درایت از این مرحله عبور کرده و ضمن نقد واقفه(گروهی که بر امام هفتم متوقف شدند)و استفاده از فضای عقلی موجود،شرایط مساعدتری برای نظریهء امامت و استمرار آن به وجود آوردند،مقالهء زیر،توضیحاتی در همین زمینه،بخصوص دربارهء واقفه را به نظر خوانندگان عالی مقام میرساند.
عوامل بسیاری در شکل گیری باورهای کلامی و اعتقادی تأثیر دارند که عمده ترین آنها عبارت است از:1-وفات بنیانگذار و صاحب مکتب(خلأ رهبری مورد قبول همه)2-فتوحات اسلامی و گسترش ارتباط مسلمانان با ادیان و فرقههای گوناگون 3-امیال و هواهای نفسانی برخی افراد که به تحریف واقعیت میپردازند 4-غموض و دشواری مسأله 5-تقلید از گذشتگان و عدم تأمل در درستی یا نادرستی سخن آنان.
در خصوص شیعه،افزون بر موارد فوق امور دیگری نیز مدخلیت داشتهاند که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1-حاکمان سیاسی به منظور ابقای حکومت خود در میان شیعیان تخم تفرقه را می پاشیدند.
2-مخالفان شیعه خواستهاند با بزرگ نشان دادن اختلافات شیعه بیپایگی و بیثباتی شیعه را اثبات کنند ازاینرو فرقههایی تصنعی را ذکر کردهاند.شاهد این ادعا آن است که بسیاری از نامهای فرقههای شیعه رکیک و مستهجن است. مانند:شیطانیه،خشبیه،ابتریه و…3-رسم برخی از ارباب فرق بر بزرگنمایی اختلاف شیعیان و تکثیر فرقههای تصنعی بوده است.4-اختلاف در شرایط امام و ویژگیهای امام پس از شهادت امام قبلی2
نمایی از عصر امام رضا(ع)
حضرت رضا(ع)معاصر با مأمون یکی از خلفای عباسی بود.مأمون شخصی زیرک و دانش دوست بود و بنی عباس وی را نجم و ستاره خود میدانستند3از سوی دیگر،با توجه به فضای باز پرسش در مباحث اعتقادی،حضرت رضا(ع) مواجه با انبوهی از اصحاب فرقهها و مقالات گوناگون قرار گرفته بودند و مأمون که مدافع معتزله بود بر گرمی کانون این مناظرات میافزود. معتزله،اهل حدیث,واقفیان,دانشمندان مسیحی، عالمان یهودی,زردشتیان,صابئیان,زنادقه و… گروههایی بودند که با حضرت به مناظره می پرداختند.مسلم است که پرسشهای هر گروه متناسب با گرایشهای خاص آن گروه بود.برای مثال،معتزله در مباحث مختلف اعتقادی همچون توحید،صفات خداوند،امامت،شفاعت،حدوث و قدم کلام خداوند و…بحث میکردند.ارباب دیانات راجع به پیامبری و نبوت پیامبر خاتم(ص)، زنادقه یا ملحدان دربارهء اصل وجود خداوند و واقفیان که در جای خود توضیح خواهیم داد در بارهء حقانیت و مشروعیت امامت هشتمین پیشوای شیعیان چونوچرا میکردند.حضرت رضا(ع) در حلقهء انبوه پرسشهای گوناگون قرار داشتند و با تأیید الاهی و پیوند با وحی به همگان پاسخ های قاطع و قانعکنندهای ارائه داده و بر امامت به حق خود صحه میگذاشتد.در مجموعههای حدیثی گوناگونی سخنان،مباحثهها و گفتو گوهای اعتقادی و کلامی حضرت(ع)گرد آمده است.4اینک به اختصار به برخی از این فرقهها میپردازیم.
1-معتزله
یکی از گروههای معاصر با امام رضا ع معتزله اند.این گروه مناظرات فراوانی با حضرت داشته اند.سلیمان مروزی و یحیی بن ضحاک سمرقندی از افرادی هستند که با امام رضا(ع)مناظره داشته اند.شخص مأمون یکی از نمایندگان معتزله به شمار میرود.5
محمد ابو زهره مینویسد که مأمون از معتزله به شمار میرود,چرا که از آنان با عنوان”یاران ما”یاد میکند و مناظرات او به شیوه معتزله بوده است6
یکی از مباحث داغ دوران مأمون بحث حدوث و قدم قرآن و کلام خداوند بوده است که به لحاظ درگیریها و خونریزیهایی که به دنبال داشت دوران محنت نامیده میشود.مأمون از کسانی بود که از دیدگاه مخلوق بودن قرآن که دیدگاه معتزله نیز همین بود،دفاع میکرد و با مخالفان این دیدگاه به مقابله برمیخواست.ناگفته نماند که مأمون به دیدگاه خاصی باور نداشت و صرفا به منظور بهرهبرداری سیاسی و تضعیف اهل بیت(ع)به این مباحث دامن میزد7هرچند برخی خواستهاند به دلیل پذیرش ولایت عهدی مأمون و ازدواج دخترش با امام جواد(ع)تشیع مأمون را اثبات کنند ولی چشم واقعبین،این مسائل را سیاسی و به دور از واقعیت میداند.
استاد شهید مرتضی مطهری،دوران سه خلیفهء عباسی(مأمون،معتصم و واثق)را دوران یکهتازی معتزله و حمایت حاکمان از آنان می داند،اما پس از روی کار آمدن متوکل عباسی که فردی تقلیدگرا و مخالف بحث و مناظره بود ورق برمیگردد و معتزله در محاق قرار میگیرند.8
شیخ عباس قمی(ره)مینویسد که وی مردم را به اظهار سنت و جماعت امر میکرد و آنانرا به تقلید وامیداشت و از مباحثه و استدلال منع میکرد9.
شیخ صدوق(ره)در کتاب توحید روایات بسیاری در باب حدوث و قدم کلام الهی می آورد10و از آنجاکه حضرت رضا(ع)میدانست که این مسأله صرفا دستاویزی برای سرکوب مخالفان است طوری پاسخ میدادند که فاقد اهمیت است و در تعابیر گوناگونی میفرموند که قرآن نه حادث است و نه قدیم بلکه کلام خداوند است و در ضمن فرمایشات خود میفرمودند پر واضح است قرآنی که از داستانهای پیامبران خبر میدهد چگونه میتواند حادث باشد.به عبارت دیگر هم میفهماندند که مسأله بسیار روشن است چون فقط خداوند قدیم است و هم به منظور خنثی کردن توطئهء حاکمان سیاسی طوری پاسخ میدادند که آنان نتوانند سوء استفاده کنند. حضرت رضا(ع)در سخنی میفرماید”از نظر ما جدل کردن درباره قرآن بدعت است که پرسشگر و پاسخدهنده در آن شریک هستند و هر دو، به کژراهه میروند خالق،فقط خداوند است و ما سوای او حادث است.قران کلام خداوند است و برای آن از جانب خودت نامی قرار مده که جزء گمراهان خواهی شد…11″
2-اهل حدیث
همانسان که از عنوان اهل حدیث پیدا است آنان کسانی هستند که در مسائل اعتقادی تکیه گاهشان صرفا نقل و حدیت است و هرگز به خود اجازهء بحث و استدلال نمیدهند.ابو قرّه یکی از این افراد است که مناظرهای با حضرت رضا(ع) داشته است.یکی از اعتقادات اهل حدیث امکان رؤیت خداوند است که اکثر مسلمانان(شیعه و اهل سنت)با آن مخالفاند.ابو قره به حضرت رضا(ع)میگوید:روایت داریم که خداوند سخن گفتن و دیدن خود را میان دو پیامبرش تقسیم کرده است،سخن گفتن را به حضرت موسی(ع) و دیدن را به حضرت محمد(ص)اختصاص داده است.وی به آیاتی از قرآن استدلال میکند. حضرت در پاسخ میفرماید که آیات دیگری در قرآن وجود دارد که نافی این دیدگاه است مانند
” لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار12″
و
“یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما13”
و مانند این آیات.آیا این آیات را خداوند نازل نکرده است؟چگونه امکان دارد که کسی بگوید از جانب خداوند آمدهام و به امر خداوند به مردم بگوید
“لا تدرکه الابصار”
یعنی چشمها او را نمیبینند و سپس بگوید من خدا را به چشم خود دیدم و او شبیه بشر است؟
3-دانشمندان برجستهء ادیان مختلف و زندیقان
حسن بن محمد نوفلی میگوید:با حضرت مشغول صحبت بودیم که ناگهان یاسر خادم امام رضا(علیه السلام)داخل شد و گفت:امیر المومنین(مأمون)تو را سلام میرساند و میگوید نزد من افرادی از ادیان و فرق و متکلمان مختلف جمع شدهاند اگر دوست داری فردا صبح بیا و اگر نمیخواهی و کراهت داری خود را به زحمت مینداز و اگر مایلی که ما نزد شما بیاییم،زحمتی بر ما نیست.امام رضا(ع)در پاسخ فرمودند:به او سلام برسان و بگو مقصودت را میدانم و فردا صبح نزد تو میآیم…نوفلی میگوید: که حضرت به من تبسم فرمودند که آیا میترسی که آنان بر من پیروز شوند؟گفتم:نه به خدا، هرگز هراسی ندارم.امیدوارم خداوند تو را بر آنان پیروز گرداند.آنگاه حضرت فرمود:آیا دوست داری بدانی که مأمون چه هنگام پشیمان میشود؟عرض کردم:آری.حضرت فرمود: زمانی که احتجاج و استدلال من با اهل تورات با توراتشان،و با اهل انجیل با انجیلشان،و با اهل زبور با زبور آنها،و با صابئین به زبان عبرانی آنها، و با هرابذه(بزرگان زردشت)با فارسی آنان،و با اهل روم با زبان رومی آنها و با صاحبان اعتقادات مختلف با زبانهای(گوناگون)آنها بشنود.وقتی که استدلال و حجت هر صنف و گروهی را باطل کنم و از رأی خود برگردند و سخن مرا بپذیرند در این هنگام مأمون میداند استحاق جایگاهی را که نشسته است ندارد14
وقتی حضرت رضا وارد بر مأمون شد و به خراسان آمد مأمون به فضل بن سهل امر کرد که افرادی از فرقههای گوناگون را جمع کند.این افراد عبارت بودند از جاثلیق(کسی که دارای یکی از مراتب دینی نصرانی بود).رأس الجالوت (از بزرگان دین یهود).رؤسای صابئین(در اینکه چه کسانی هستند اقوال و آرای زیادی است.از جمله در وصف آنان گفته شده که کسانی هستند که منکر توحید خداوند،نبوت و رسالتاند.) عمران صابی یکی از افراد این گروه است.
در مناظرهای که عمران صابی با حضرت رضا(ع)داشت،سرانجام مسلمان شد و حضرت رضا(ع)او را اکرام،اطعام و احترام فراوان کرد. وی سپس به یکی از متکلمان برجستهء مدافع اسلام تبدیل شد که با دیگران مناظره میکرد و آنانرا محکوم میکرد15
کسانی را که به اندیشهء وقف چنگ زده اند میتوان دستکم به سه گروه تقسیم کرد:گروه اول:سران و بزرگان اندیشه وقف که برای رسیدن به اهداف سیاسی و اقتصادی به این دیدگان متمایل شدهاند. گروه دوم:عدهای از روی جهالت،تقلید و ضعف استدلال واقفی شدند.این گروهها را نوعا عوام مردم و قشرهای غیر متخصص تشکیل میدادند و فریب استدلالهای گولزننده دستهء نخست را میخوردند. گروه سوم:گروهی نیز به سبب جریان و فضای سیاسی بسته به اندیشهء وقف روی آوردند(چون فضای جامعه اجازه نمیداد امام بعدی با صراحت و شفافیت اظهار امامت کند و در مواردی شرایط تقیه حاکم بود و باید دورهای سپری میشد تا اوضاع عادی شود).این افراد هرگز در اصول و فروع اختلاف نداشتند و فقط در رهبری و امامت اختلاف نظر داشتند
4-واقفیان
یکی از گروههایی که در زمان امامت حضرت رضا(ع)پدید آمدند،گروهی بودند به نام”واقفه” ،یعنی کسانی که بعد از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام بر حضرت کاظم وقف کردند و امامت امام رضا علیه السلام را نپذیرفتند.ارباب فرق و مقالات در این بخش توضیحات زیادی دادهاند و انشعابات زیادی را برشمردهاند.در این مقطع،دربارهی اندیشه وقف با تفصیل بیشتری وارد شده و این مبحث را در چند قسمت قرار میدهیم.
1-توضیح اندیشهء وقف
2-وقف سیاسی و اعتقادی
3-انگیزههای وقف
4-اندیشهء وقف در دورانهای مختلف
5-دلایل و نصوص بر امامت امام رضا(ع)
6-اقسام واقفیان در دوران امام رضا(ع)
7-بزرگان و دانشمندان واقفی
8-بازگشت برخی از واقفیان از اندیشهء وقف
4-1-توضیح اندیشه وقف
وقف یعنی در امامت شخصی پس از رحلت امام پیشین تردید کنند و بنابراین،وقف دارای دو معنای عام و خاص است.
الف)معنای عام:توقف گروهی بر امامت امام پیشین و عدم پذیرش امامت امام بعدی.این امر پدیدهای بوده است که هر از چندگاه در میان شیعه رخ داده است.این نوع وقف اختصاص به امام خاصی ندارد،ازاینرو بر”کیسانیه”که بر امامت امام حسین(ع)وقف کردند،بر”منصوریه” یا”مغیریه”که بر امامت امام باقر(ع)توقف کردند و بر”اسماعیلیه”که بر امامت امام صادق(ع)توقف کردند،واقفیه اطلاق میشود اما مراد از اصطلاح واقفیه در کتابهای ملل و نحل و یا کتب رجالی این گروهها نیست.
ب)معنای خاص:این اطلاق از وقف صرفا به کسانی اشاره دارد که بر امامت موسی بن جعفر(ع)وقف کردند و امامت علی بن موسی الرضا(ع)را نپذیرفتند16
4-2-وقف سیاسی و اعتقادی
شاید بتوان از مسئله وقف به مطلب دیگری رهنمون شد و آن اینکه اندیشهء وقف همیشه اعتقادی و کلامی نیست،بلکه گاهی وقف،وقف سیاسی است یعنی گاهی در حکومت افرادی یافت میشوند که به خاطر اغراض خاصی بر رهبری و مشروعیت یکی از افراد وقف کرده و مشروعیت دیگران را نمیپذیرند.به دیگر سخن هرچندکه اندیشهء وقف،فقط در خصوص امامت امامان معصوم(ع)اتفاق افتاد ولی شاید جلوه هایی از این اعتقاد در عصر حاضر نیز در مقاطع خاصی خود را نشان دهد.
4-3-انگیزههای وقف
کسانی را که به اندیشهء وقف چنگ زدهاند می توان دستکم به سه گروه تقسیم کرد:
گروه اول:سران و بزرگان اندیشه وقف که برای رسیدن به اهداف سیاسی و اقتصادی به این دیدگان متمایل شدهاند.
کشّی از یوسف بن عبد الرحمان نقل میکند که امام کاظم(ع)وفات کرد و هرکس از نزدیکان او دارای مال زیادی بود و این پولها باعث وقوف و انکار موت حضرت(ع)شده بود.نزد علی بن حمزه سی هزار دینار بود17مرحوم شیخ طوسی در”کتاب الغیبهء”نقل میکند که ابو ابراهیم(موسی بن جعفر(علیه السلام)از دنیا رفت در حالی که نزد قندی هفتاد هزار دینار وجود داشت و نزد عثمان بن علی رواسی هزار دینار و پنج جاریه و منزلی در مصر18امام رضا(ع)به او اطلاع داد که پولها و کلیه اموال و اثاثیه و جاریه هایی را که نزد شما است به من برگردانید.به درستی که من وارث و قائم مقام او(موسی بن جعفر علیه السلام)هستم.ما میراث او را تقسیم
کردیم و بهانهای از حبس اموالی که مال من و وارث موسی بن جعفر است ندارید.اما ابن ابی حمزه امامت حضرت رضا را انکار کرد و زیاد بن قندی نیز انکار کرد.و عثمان بن عیسی به امام رضا(ع)نوشت که پدرت نمرده است او زنده و قائم است.و هرکس مدعی شود که او مرده است سخن باطل میگوید و بنا به فرض سخن شما که ایشان رحلت کرده است ولی ایشان دستور نداده است که چیزی به شما برگردانم و اما جاریهها را آزاد کردهام و آنانرا به ازدواج درآوردهام.19
گروه دوم:عدهای از روی جهالت،تقلید و ضعف استدلال واقفی شدند.این گروهها را نوعا عوام مردم و قشرهای غیر متخصص تشکیل می دادند و فریب استدلالهای گولزننده دستهء نخست را میخوردند.
گروه سوم:گروهی نیز به سبب جریان و فضای سیاسی بسته به اندیشهء وقف روی آوردند(چون فضای جامعه اجازه نمیداد امام بعدی با صراحت و شفافیت اظهار امامت کند و در مواردی شرایط تقیه حاکم بود و باید دورهای سپری میشد تا اوضاع عادی شود).این افراد هرگز در اصول و فروع اختلاف نداشتند و فقط در رهبری و امامت اختلاف نظر داشتند.
4-4-اندیشه وقف در دوره های مختلف
همانسانکه اشاره شد در هر دورهای اندیشهء وقف بروز و ظهوری داشته است.اشعری در مقالات الاسلامیین به سه مقطع از ظهور واقفیه اشاره دارد.
الف)وی مرجئه را به هفت فرقه تقسیم کرده و در مورد فرقه سوم میگوید گروهی از واقفیه بودند که میپنداشتند که هر مسلمان باید تنها اخباری را که ناظر به عمومات باشد،بشنود این گونه اخبار را”وعده و وعید”نامند.لازم نیست که همگان کلیه احکام قرآن و اخبار مربوط به آن را بشنوند.20
ظاهرا مراد از این افراد کسانی است که باید بر اخبار ناظر به عمومات وقف کنند و لازم نیست که همهء احکام قرآن و اخباری را که راجع به کل قرآن وارد شده است بدانند.
ب)گروهی از خوارج21
ج)برخی از یاران امام موسی بن جعفر(ع). وی مینویسد که فرقه بیست ودوم،واقفیه (ممطوره)اند که امامت را تا جعفر بن محمد باور دارند و پس از جعفر بنابر وصیت،موسی بن جعفر را امام دانند و گویند که موسی هرگز نمیرد و شرق و غرب زمین را به فرمان خویش درآورد.22
4-5-دلایل و نصوص بر امامت امام رضا(ع)
روایات و نصوص بسیاری بر امامت امام رضا (ع)دلالت دارد.23هم از موسی بن جعفر(ع)و هم از معصومین پیشین(ع)روایات فراوانی داریم. در اکثر این روایات امام موسی بن جعفر(ع) ابتدا به ساکن و یا در پاسخ پرسش کسانی که در مجلس حاضر بودند بر امامت فرزندشان، حضرت رضا(ع)،تصریح و تأکید ورزیدهاند و بدین شیوه از فتنهای که در آیندهای نزدیک در حال روی دادن بود خبر دادند.از جمله،داود رقّی میگوید:به ابو ابراهیم(موسی بن جعفر علیه السلام)عرض کردم:فدایت شوم،سن من زیاد شده است،دست مرا بگیرید و از آتش نجاتم دهید و بگویید پس از شما،صاحب ما کیست؟ میگوید:حضرت به پسرش ابو الحسن(ع)، اشاره کرد و فرمود:”هذا صاحبکم بعدی”این، صاحب و امام شما یک از من است.24
مرحوم محمد باقر مجلسی روایتی را از یقطینی و او از زیاد بن مروان قندی نقل میکند که قندی میگوید:بر ابو ابراهیم(ع)داخل شدم و نزد ایشان پسرشان بود حضرت به من فرمود :یا زیاد این سر[من است]،نوشته او نوشته من است و کلام او کلام من است و رسول او رسول من است و هرچه او بگوید سخن من است.آنگاه مجلسی در ادامه از قول مرحوم صدوق مینویسد که صدوق میگوید:زیاد بن مروان قندی این حدیث را روایت میکند اما یک از وفات موسی بن جعفر(ع)منکر آن شده و قائل به وقف میشود و اموال موسی بن جعفر(ع)را که نزد او بوده است حبس میکند.
6-4-اقسام واقفیان دوران امام رضا(ع)
حسن بن موسی نو بختی مینویسد که پس از آنکه موسی بن جعفر(ع)در زندان هارون الرشید به شهادت رسید،ردم به پنج دسته تقسیم شدند:
1-عدهای شهادت حضرت را پذیرفتند و امام پس از او را علی بن موسی الرضا(ع)دانستند.
این گروه را”قطعیّه”مینامند چون بیهیچ تردید و گفتوگویی شهادت حضرت کاظم و جانشینی فرزندش علی بن موسی(ع)را پذیرفتند و در این امر تردیدی روا نداشتند.
2-عدهای گفتند موسی بن جعفر زنده است و نمیمیرد مگر آنکه شرق و غرب عالم را پر از عدل داد کند و او مهدی قائم است.
3-برخی گفتند او امام قائم است.از دنیا رفته است و امامی جز او نباشد.پس از مرگ بازگشته و در جایی پنهان شده و یاران او با وی دیدار میکنند.
4-گرو هی میگویند او مرده است ولی دوباره مانند عیسی بن مریم برمیخیزد،جزاینکه عیسی برنگشت ولی او باز میگردد.
5-برخی میگویند او شهید شده است ولی خداوند او را نزد خود به آسمان میبرد و در هنگام قیامتش دوباره او را بازمیگرداند.نام دیگر واقفیه “ممطوره”25است.این لقب از سوی دشمنان واقفیه به آنان داده شده است.وجه تسمیه آن بهطور خلاصه آن است که:روزی علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبد الرحمن با برخی از واقفیان مناظره میکردند و چون بحث به درازا کشید و از نرمی به درشتی انجامید،علی بن اسماعیل رو به واقفیان کرد و گفت:”ما انتم الاّ کلاب ممطوره”یعنی شما جز سگان باران خورده نیستید.چون هرگاه سگان از باران تر شوند از مرداب بدبوتر و گندیدهتراند.26
امام موسی بن جعفر(ع)با بیانات صریح و مکرّر خود،به اینکه امام پس از او،فررندش علی(ع)است،کوشیده است بر نادرستی اندیشه وقف تأکید فرماید و افزون بر این،گروهی از اصحاب و خاندان خود را بر این انتخاب گواه گرفته است،از حیدر بن ایّوب نقل شده است که گفته است:
در مدینه در محلی از قبا بودیم که در آنجا محمد بن زید بن علیّ اقامت داشت،او دیرتر از موقعی که معمولا همیشه ما را در آنجا دیدار می کرد وارد شد،به او گفتیم فدای تو شویم موجب دیر آمدنت چه بود؟
گفت،ابو ابراهیم(موسی بن جعفر(علیه السلام))ما را فراخواند و ما هفده مرد از فرزندان علی و فاطمه(ع)بودیم که ما را گواه گرفت، بر اینکه علی(علیه السلام)فرزندش،در دوران زندگی و پس از مرگش وصّی و وکیل اوست،و امر وصّی او به سود یا زیان جایز و نافذ است.
سپس محمّد بن زید گفت:به خدا سوگند ای حیدر،ابو ابراهیم(علیه السلام)امروز عقد امامت را برای فرزندش علیّ(علیه السلام)بست ،و بر شیعه است که پایبند به امامت او پس از ابو ابراهیم(علیه السلام)باشد.27
نکته ای که در اینجا لازم به توضیح است آن است که یکی از اسباب به اشتباه افتادن برخی از شیعیان در امر امامت واژه”قائم”است.این واژه دارای دو معنای عام و خاص است.
الف)معنای خاص:ویژهء حضرت مهدی(عج) است.ب)معنای عام:امامی که در میان امت قائم است و به اداره امور پیروان و شیعیان خود میپردازد.این عنوان بر هر امام معصومی قابل اطلاق است و اختصاصی به امام دوازدهم ندارد .شاهد این مدعا روایتی است که از کتاب غیبت شیخ طوسی نقل شده است.راوی میگوید به ابی الحسن موسی(علیه السلام)عرض کردم، پرسشی دارم.
فرمود:بپرس از امام خود.
گفتم:چه کسی را در نظر داری؟زیرا من امامی جز شما نمیشناسم.
فرمود:علیّ فرزندم را،که کنیه خود را به او بخشیدهام.
گفتم:سرورم!مرا از آتش برهان،زیرا ابا عبد اللّه علیه السلام(امام صادق)فرموده است: شما قائم به این امر هستید.
فرمود؟آیا من قائم نبودهام؟سپس فرمود: ای حسن!هر امامی که در میان امت قائم و زنده
است قائم آن امت است،و چون درگذشت، جانشین او قائم و حجت است تا اینکه از آنها غایب شود،بنابراین ما همگی قائم هستیم و تو تمامی آنچهرا میان خود و من داری،به سوی فرزندم علی بازگردان،به خدا من این امر را برای او قرار ندادهام،بلکه خداوند از جهت دوستی او برای وی مقررّ کرده است…28
4-7-بزرگان و دانشمندان واقفی
بررسی و دقت در اندیشهء واقفیان هم در علم کلام و هم در علم رجال نقش مهمی دارد،به ویژه در علم رجال که به منظور شناخت درستی خبر و وثاقت راوی است مسئلهای حائز اهمیت است؛ زیرا اگر کسی واقفی باشد برخی از اهل تحقیق روایات او را معتبر نمیدانند و به همین منظور شناخت چهرهها و شخصیتهای واقفی مسلک ضرورت دارد.
شیخ طوسی در رجال خود نام شصت و چهار نفر از بزرگان واقفی را آورده است.از آن میان است سماعهء بن مهران و علی بن حمزهء بطائنی29
لازم به ذکر است که برخی از واقفیان پس از مدتی از این دیدگاه روی برگرداندهاند و نیز برخی دیگر صرفا متهم به این دیدگاهاند.شاید سبب این اتمام آن است که آنان از روی تقیه و به خاطر شرایط دشوار سیاسی نتوانستهاند ولایت خود را نسبت به حضرت رضا(علیه السلام) ابراز کنند.
جای شگفتی است که هفت نفر از اصحاب اجماع امامیه منسوب به دیدگاه وقفاند مانند: احمد بن محمد بن ابی نصر،جمیل بن درّاج و یونس بن عبد الرحمان.از آنجاکه ایشان از راویان بزرگاند،در اینجا دو احتمال قابل تأمل است نخست آنکه این افراد از سوی دیگران متهم به اندیشه وقف بودهاند.دوم آنکه،اگر هم مدتی به اندیشه وقف روی آوردهاند پس از مدتی کوتاه اعلام انصراف کردهاند.به ویژه که شخص یونس بن عبد الرحمان دارای داستان معروفی در مخالفت با جریان واقفیان بوده است که اکثر اصحاب فرق و مذاهب آنرا در کتابهای خود آوردهاند و ما پیشتر به آن اشاره کردیم (در قسمت وجه نام گذاری واقفیان به ممطوره). واقفیان کتابهایی در دفاع از خود نگاشتهاند و در مقابل،ردیّههایی نیز بر آنها نوشته شده است.30
یکی از مباحث داغ دوران مأمون بحث حدوث و قدم قرآن و کلام خداوند بوده است که به لحاظ درگیریها و خونریزی هایی که به دنبال داشت دوران محنت نامیده میشود.مأمون از کسانی بود که از دیدگاه مخلوق بودن قرآن که دیدگاه معتزله نیز همین بود،دفاع میکرد و با مخالفان این دیدگاه به مقابله بر می خواست
در کتابهای رجالی نام حدود هشتاد و دو نفر از راویان منسوب به دیدگاه وقف آمده است که بررسی دقیق آن از حوصله جستار حاضر خارج است.31
4-8-بازگشت برخی از واقفیان از باور به وقف
هرچندکه عدهای از بزرگان اصحاب امام کاظم(علیه السلام)پیرو هوای نفس بودند و به خاطر اموالی که در دست آنها باقی مانده بود راضی نشدند که امامت امام رضا(علیه السلام) را بپذیرند و اموال موجود در نزد خود را که با وکالت حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) در دست آنها باقی مانده بود به حضرت رضا(ع) بازنگرداندند ولی پس از مدتی،برخی از فریب خوردگان پی به واقعیت بردند و از دیدگاه وقف رویگردان شده ولایت حضرت رضا(ع)را به جان خریدند.عدهای پس از مشاهدهء نشانههای امامت حضرت،به خصوص علم غیب و اطلاع دادن حضرت از اموری که حتی خود شخص هیچ اطلاعی از آن نداشت،باعث شد باور کنند که حضرت رضا(علیه السلام)مورد تأیید خداوند بوده و امام بر حق میباشد.در اینجا به دو داستان که در این خصوص روی داده است اشاره میکنیم:
1-حسن بن علی وشّاء میگوید به خراسان وارد شدم-درحالیکه واقفی مسلک بودم-همراه من متاعی بود و در میان آن،پارچهء رنگارنگ و گلداری بود که در یکی از بستههای لباس وجود داشت،و خودم از آن اطلاعی نداشتم و محل آنرا نمیدانستم.هنگامیکه وارد شهر”مرو” شدم و در منزلی سکونت کردم،کسی از آمدن من اطلاعی نداشت مگر یکی از اهالی متولد شهر مرو.او به من گفت:ابو الحسن الرضا(علیه السلام)میفرماید:آن جامهء رنگارنگ و گلدار را که نزد توست برای من بفرست(با خودم) گفتم:چه کسی ورود مرا به مرو به حضرت ر ضا(علیه السلام)اطلاع داد،من به تازگی وارد
این شهر شدهام و نزد من پارچهء گلداری وجود ندارد.آن مرد به سوی حضرت رفت و دوباره بازگشت.او گفت،حضرت میفرماید آن پارچهء گلدار در فلان جا و در میان فلان بستهء لباسها است و آنرا اینگونه و به فلان شیوه در آن بسته قرار دادهای.همانگونه که حضرت گفته بود به دنبال لباس رفتم و آنرا پایین بستهء لباسها یافتم و آنرا برای حضرت فرستادم32
2-عبد اللّه بن مغیره میگوید:درحالیکه واقفی بودم به حج رفته بودم،وقتی که به مکه رسیدم به دلم(راجع به مذهب واقفی)تردید افتاد.کنار کعبه خودم را به ملتزم(دیوار مقابل در خانهء کعبه جایی که چسباندن شکم و سینه به دیوار آن مستحب است و در آنجا دعا مستجاب میباشد)چسباندم و گفتم:بار خدایا تو طلب و خواستهء مرا میدانی،مرا به بهترین دینها ارشاد کن.به دلم افتاد که به حضور حضرت رضا (علیه السلام)برسم،به مدینه رفتم و به در خانهء حضرت شتافتم و به خادم خانه گفتم:به مولایت بگو،یک مرد عراقی به در خانه آمده است.در همان لحظه،صدای امام رضا(علیه السلام)را از داخل خانه شنیدم که دو بار فرمود:ای عبد اللّه بن مغیره وارد خانه شو.
یکی از گروههایی که در زمان امامت حضرت رضا(ع)پدید آمدند ،گروهی بودند به نام”واقفه”،یعنی کسانی که بعد از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام بر حضرت کاظم وقف کردند و امامت امام رضا علیه السلام را نپذیرفتند
وارد خانه شدم هنگامیکه حضرت به چهره من نگاه کرد فرمود:خداوند دعایت را به استجابت رسانید و تو را به دین خودش هدایت نمود.گفتم:گواهی میدهم که تو حجت خدا و امین خدا در میان خلقش هستی33
محمد سلامی
دانشجوی دکتری فلسفه و کلام
پی نوشتها:
(1)-موارد 1 و 2 و 3 در آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،رضا برنجکار،قم:مؤسسهء فرهنگی طه،چاپ چهارم،1381،ص 14 و 15؛موارد 4 و 5 در تاریخ المذاهب الاسلامیة،محمد ابو زهرهء،جزء اول،دار الفکر العربی، 1987،ص 7-10.
(2)-تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی،علی محمد ولوی،جلد اول،بیجا،انتشارات بعثت،1367
(3)تتمهء المنتهی،شیخ عباس قمی،تحقیق صادق حسن زاده،قم،مؤمنین،چاپ دوم،1383.
(4).مسند الامام الرضا(ع)،جمع و ترتیب:شیخ عزیز اللّه عطاردی،مشهد:کنگره جهانی امام رضا(ع)،1406. ج 2،کتاب الاحتجاجات ص 72-136؛التوحید،ابو جعفر بن علی بن الحسین بن بابویه القمی(الصدوق)، قم:جامعهء مدرسین،بیتا،ص 417-454؛بحار الانوار الجامعهء لدرر اخبار الائمه الاطهار،شیخ محمد باقر مجلسی،ج 49،بیروت:موسسه الوفاء،چاپ دوم،1403، ج 49،ص 189-215؛الاحتجاج،ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی،مشهد:نشر مرتضی،1403، ص 396-441.
(5).نهضت کلامی عصر امام رضا(ع)،ص 71.
(6).تاریخ المذاهب الاسلامیة،ص 142
(7)-نهضت کلامی عصر امام رضا(ع)،ص 72
(8)-آشنایی با علوم اسلامی,دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم,قسمت کلام,درسهای 5 و 6
(9)-تتمة المنتهی,ص 377
(10)-التوحید،ص 223-227
(11)-همان،ص 224
(12)-انعام 102
(13)-طه 110
(14)-مسند الرضا(ع)ج 2،ص 74 و 75.
(15)–عیون اخبار الرضا(علیه السلام)،ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی(الصدوق)، ترجمه و شرح:محمد تقی اصفهانی مشهور به آقا نجفی، بیجا،انتشارات علمیه اسلامیه،بیتا،ص 119 و 120
(16)-بحوث فی الملل و النحل،جعفر سبحانی، الجزء الثامن،قم،موسسه الامام الصادق،چاپ اول، 1418 ق،ص 379
(17)-همان،ص 380
(18)-در عیون اخبار الرضا(ع)،ص 73 با اندکی اختلاف آمده است.
(19)-بحوث فی الملل و النحل،ص 383
(20)-مقالات الاسلامیین و اخلاف المصلین،ابو الحسن علی بن اسماعیل اشعری،ترجمه:دکتر محسن مؤیدی،تهران:امیر کبیر،چاپ دوم،1362،ص 75
(21)-همان،ص 59
(22)-همان،ص 22
(23)-از جمله در الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، محمد بن محمد بن نعمان(شیخ مفید)الجزء الثانی با ترجمه و شرح،سید هاشم رسولی محلاتی،بیجا، انتشارات علمیه اسلامیه.12 روایت(ص 240-245) و در بحار الانوار 48 روایت(ج 49،ص 11-28)آمده است.
(24)-الارشاد،جزء 2،ص 240
(25)-در لغت،این واژه از”مطر”به معنای باران گرفته شده است و ممطوره به معنای باران خورده و بارانی شده است.
(26)-فرقالشیعة،حسن بن موسی نوبختی،ترجمه و تعلیقات:محمد جواد مشکور،تهران:شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ دوم،1381.ص 72-73؛ المقالات و الفرق،سعد بن عبد اله ابی خلف الأشعری القمی،تهران:مرکز انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ دوم،1360 ص 92؛الملل و النحل،ابو الفتح محمد بن عبد الکریم شهرستانی،بیروت:دار الفکر،چاپ اول، 419 ق ص 136.
(27)-تحلیلی از زندگانی امام رضا(علیه السلام) محمد جواد فضل اللّه،ترجمهء سید محمد صادق عارف، مشهد:بنیاد پژوهشهای اسلامی،نهم،1384 ص 79(به نقل از عیون اخبار الرضا،ج 1،ص 28)
(28)-کتاب الغیبة،شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسی،تهران:مکتبة نینوی الحدیثة،بیتا،ص 27-28.
(29)-بحوث فی الملل و النحل،ص 389
(30)-همان،ص 391
(31)-همان،ص 392-394
(32)-الاصول الکافی،ثقة الاسلام ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی،تهران:دار الکتاب الاسلامیة، چاپ پنجم،1363،ج 1،کتاب الحجهء،ص 354 و 355، حدیث 12
(33)-همان،ص 355،حدیث 13
کتابنامه
1-آشنایی با علوم اسلامی،مرتضی مطهری،دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم
2-آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی،رضا برنجکار، قم:مؤسسهء فرهنگی طه،چاپ چهارم،1381.
3-الاحتجاج،ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی،مشهد:نشر مرتضی،1403.
4-الارشاد فیمعرفة حجج اللّه علی العباد،محمد بن محمد بن نعمان(شیخ مفید)الجزء الثانی با ترجمه و شرح، سید هاشم رسولی محلاتی،بیجا،انتشارات علمیه اسلامیه.
5-الاصول الکافی،ثقة الاسلام ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی.تهران:دار الکتاب الاسلامیة،چاپ پنجم، 1363.
6-بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمهء الاطهار،شیخ محمد باقر مجلسی،ج 49،بیروت موسسة الوفاء،چاپ دوم، 1403.
7-بحوث فی الملل و النحل،جعفر سبحانی،الجزء الثامن،قم،موسسهء الامام الصادق،چاپ اول،1418 ق.
8-تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی،علی محمد ولوی،جلد اول،بیجا،انتشارات بعثت،1367.
9-تاریخ فرق اسلامی،حسین صابری،ج 2،تهران: سمت،اول،1383.
10-تاریخ المذاهب الاسلامیة،محمد ابو زهرة،الجزء الاول،بیجا،دار الفکر العربی،1987.
11-تتمة المنتهی تاریخ خلفا و علما،شیخ عباس قمی،تحقیق:صادق حسن زاده،قم،مؤمنین،چاپ دوم، 1383.
12-تحلیلی از زندگانی امام رضا(علیه السلام) محمد جواد فضل اللّه،ترجمهء سید محمد صادق عارف، مشهد:بنیاد پژوهشهای اسلامی،نهم،1384
13-التوحید،ابو جعفر بن علی بن الحسین بن بابویه القمی(الصدوق)قم:جامعهء مدرسین،بیتا.
14-عیون اخبار الرضا(علیه السلام)ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی(الصدوق) ترجمه و شرح:محمد تقی اصفهانی مشهور به آقا نجفی، بیجا،انتشارات علمیه اسلامیه،بیتا،
15-فرق الشیعة،حسن بن موسی نوبختی،ترجمه و تعلیقات:محمد جواد مشکور،تهران:شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ دوم،1381.
16-کتاب االغیبة،شیخ الطائفة ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسی،تهران:مکتبة نینوی الحدیثة،بیتا.
17-مسند الامام الرضا(ع)جمع و ترتیب:شیخ عزیز اللّه عطاردی،مشهد:کنگره جهانی امام رضا(ع)،1406.
18-مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین،ابو الحسن علی بن اسماعیل اشعری،ترجمه:دکتر محسن مؤیدی،تهران:امیر کبیر،چاپ دوم،1362
19-المقالات و الفرق،سعد بن عبد اللّه ابی خلف الأشعری القمی،تهران:مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم،1360.
20-الملل و النحل،ابو الفتح محمد بن عبد الکریم شهرستانی،بیروت:دار الفکر،چاپ اول،1419 ق.
21-نهضت کلامی در عصر امام رضا(علیه السلام)، سید محمد مرتضوی،مشهد:آستان قدس رضوی،چاپ اول،1375.
آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله اطلاعات حکمت و معرفت » آبان 1387 – شماره 32 (از صفحه 27 تا 31)
URL : http://www.noormags.com/view/fa/ArticlePage/532893