در واقعه کربلا، آب و تشنگى از برجستگى ويژه اى برخوردار است، چنان که تا حدّى ديگر وقايع، تحت تأثير آن قرار گرفته اند و بخش قابل توجهى از گفتوگوى بين دو سپاه بر سر آب بوده; به طورى که مظلوميت امام حسين(عليه السلام) و سنگدلى دشمن از همين امر معلوم مى گردد. اهميت آب در کربلا چنان بود که حتى نزاع بر سر آن، چند روزى قبل از عاشورا آغاز شد و تا پايان جنگ در روز عاشورا ادامه داشت و حتى اگر صحيح تر بگوييم مسئله آب و تشنگى با مأموريت مسلم آغاز شد. چنان که بنابر روايتى، او در مسير خود از مدينه به کوفه به رغم اينکه دو راهنما داشت; ولى راه خود را گم کرد و دو راهنماى او نيز از شدّت تشنگى جان دادند.1
مسلم نيز بعد از آنکه در کوفه مجروح و دستگير شد، به رغم اينکه در آستانه قصرِ دار الحکومه قدح آبى به او دادند; ولى به سبب شدّت خون ريزىِ دهان، نتوانست آن را بياشامد و سر انجام با لب تشنه شهيد شد.2 شهداى کربلا هم به ويژه آنهايى که متأخرتر
شهيد شدند با لب تشنه به جوار حق آرميدند. از اين رو است که اين بخش واقعه کربلا دل هر خواننده و شنونده را مى سوزاند.
با يک نگاه اجمالى به نوحه ها و مرثيه هايى که پيرامون واقعه کربلا سروده شده، مى توان دريافت که بخش قابل توجهى از آنها درباره آب و تشنگى است. بنابر اين ما در اين مقاله مختصر مى کوشيم ـ با استفاده از منابع ـ مسئله آب و تشنگى حسين(عليه السلام) و يارانش را مورد بررسى قرار دهيم. قبل از ورود به متنِ مقاله، توجه به اين نکته ضرورى است که ما با استناد به منابع، مى توانيم ممانعت از رسيدن آب به خيمه هاى امام حسين(عليه السلام) را و نه تشنگى مفرط ايشان و يارانش را نفى کنيم و اين حکايت از هنر نظامى امام حسين(عليه السلام) در جهت آرامشِ خاطر ياران و خانواده اش و نيز ارتقا روحيه آنها در برابر دشمن دارد.
آب به عنوان حربه نظامى
آن چه موجب شگفتى است، اين است که بشر در طى قرن ها، آب را که گوهر گرانبهاى الهى، مايه حيات و پيام آور شادى، نشاط و صلح و صفاست همواره در جهت نابودى انسان ها و ويرانى بلاد به کار گرفته است و بدين وسيله هزاران جنبنده را از فرط قحطِ آب به ديار نيستى فرستاده و هزاران شهر و روستا را به ويرانى مهلِک مبدل نموده است. بنابراين شکى نيست که دشمنان اسلام و مسلمين نيز هم چون ديگر دشمنان بشريت از آن به عنوان حربه نظامى استفاده کرده اند.
انقلابيونى که در سال 35 هجرى عثمان را در خانه اش محاصره کردند، مانع از رسيدن آب به وى شدند تا اينکه على(عليه السلام)با تلاش فراوانى آب مورد نياز وى را به وسيله حسنين(عليهما السلام)براى او فرستاد.3 معاويه که احيا کننده خوى و خصلت و کينه هاى دوران جاهليت بود، کوشيد که در جنگ صفين از آب به عنوان حربه جنگى استفاده کند، از اين رو نخست بين سپاهيان
اميرالمؤمنان(عليه السلام) و منابع آب مانع ايجاد کرد، ولى على(عليه السلام) که سمبل اسلام بود به محض اينکه بر منابع آب دست يافت، سپاهيان معاويه را از آب منع نکرد.4
امام حسين(عليه السلام) نيز همانند جدّ و پدرش نه تنها از آب به عنوان حربه نظامى استفاده نکرد; بلکه از آن در جهت ارائه چهره واقعى اسلام و پيوند بين مسلمين بهره گرفت. او هنگامى که در منزل شراف با سپاهيان کوفه به فرماندهى حُر بن يزيد رياحى رو به رو شد; در حالى که آنها از فرط تشنگى به ستوه آمده بودند، امام(عليه السلام) به يارانش دستور داد از آبى که همراه داشتند به آنها بدهند، تا آنجا که سپاهيان و چهار پايان آنان سيراب شدند. و بنابر روايتى، امام حسين(عليه السلام) خود در نوشاندن آب به آنها کمک مى کرد;5 ولى دشمنان آن حضرت که اهداف جاهليت را تعقيب مى کردند در بَدوِ اَمر براى اعلان جنگ از حربه آب استفاده نمودند. چنان که عبيدالله بن زياد طى نامه اى از حُر مى خواهد که امام حسين(عليه السلام)را در سرزمينى بدون پناهگاه و آب و آبادى فرود آورد.6 و همين که امام حسين(عليه السلام) در سرزمين کربلا فرود آمد و مستقر گرديد; عمر بن سعد از سوى عبيدالله بن زياد مأموريت يافت که بين امام حسين(عليه السلام)و آب حايل گردد. ابو حنيفه دينورى در اين باره مى نويسد: «ابن زياد به عمر بن سعد نوشت که از حسين(عليه السلام) و ياران او آب را باز گيرد و نبايد يک جرعه آب بنوشد، هم چنان که اين کار را
نسبت به عثمان بن عفان پرهيزکار انجام دادند».7 عمر بن سعد مأموريت حفاظت از آب را به عمرو بن حجاج زبيدى به همراه پانصد سوار واگذار کرد. آنان از روز هفتم تا دهم محرّم يعنى پايان جنگ با جدّيت تمام از شريعه فرات حفاظت مى نمودند که مبادا امام حسين(عليه السلام)و يارانش از آن، آب بَردارند.8 آنها نه تنها بين امام حسين(عليه السلام) و آب حايل شدند; بلکه با به راه انداختن جنگ روانى بر آثار ناشى از تشنگى و فقدان آب افزودند، به طور مثال: عبدالله بن حصين ازدى که از قبيله بجيله بود ندا داد: «اى حسين آيا اين آب را مى بينى که مانند قلب آسمان صاف است تو يک قطره از آن را نخواهى چشيد تا آنکه از تشنگى بميرى».9 شمر نيز از جمله کسانى بود که در رابطه با آب به امام حسين(عليه السلام) زخم زبان مى زد.10
عمر بن سعد هم افزون بر آن که عمرو بن حجاج زبيدى را نگهبان آب کرد، شخصى را نيز مأمور نمود که ندا دهد: «اى پسر فاطمه(عليها السلام) و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تو از اين آب يک قطره نچشى تا آن وقت که طعم مرگ را بچشى يا به حکم عبيدالله گردن نهى».11
از جمع بندى مطالب بالا مى توان اهداف دشمن را از بستن آب به روى امام حسين(عليه السلام) در موارد زير بيان نمود:
نخست اينکه: آنها از آب به عنوان حربه مؤثرِ نظامى استفاده مى کردند، بدان معنا که با
شدّت تشنگى که بر امام حسين(عليه السلام)و يارانش تحميل کردند، مى خواستند توان نظامى آنها را پايين آورده و در جبهه نظامى به شکست بکشانند.
دوم آنکه: با توجه به حضور زنان و فرزندان در اردوى امام حسين(عليه السلام) که در برابر سختى و کمبودها زودتر تحت تأثير قرار مى گرفتند، دشمن مى خواست از اين طريق با بر پا کردن جنگِ روانى امام(عليه السلام) و يارانش را به تسليم وادار نمايد.
سوم اينکه: بنى اميه که به عنوان خون خواهان عثمان به پيروزى غير قابل تصورى دست يافته بودند به لطايف الحيل کوشيدند آن واقعه فتنه انگيز را دوباره احيا کنند و از طريق برانگيختن احساس ها بار ديگر از آن استفاده لازم را ببرند. از اين رو دوباره از محاصره خانه عثمان و نرسيدن آب به آن سخن به ميان آوردند، گويا امام حسين(عليه السلام) و يارانش مسبّب آن بوده اند! بنابراين تشنگى عثمان را بهانه اى براى جلوگيرى از استفاده امام حسين(عليه السلام) و يارانش از آب کردند.
تلاش هاى امام حسين(عليه السلام) براى تأمين آب
منعِ آب از امام حسين(عليه السلام) حقيقتى است که نه تنها مورخان از آن ياد کرده اند; بلکه امام زمان(عج) نيز در زيارت ناحيه مقدسه به آن اشاره نموده، مى فرمايد: «فمنعوک الماء ووُرودَهُ» «پس آب و ورود بر آن را از تو منع کردند» آن چه مسلّم است سپاهيان کوفه از روز هفتم محرم به طور جدّى مانع از دستيابى امام حسين(عليه السلام) به آب شدند. بنابراين، آن چه مربوط به تشنگى امام(عليه السلام) و يارانش به ويژه فرزندان و زنان مى شود مربوط به سه روزِ پايانى، يعنى از هفتم تا دهم محرم است و در اين فاصله امام حسين(عليه السلام)به طرق گوناگون آب مورد نياز اردوى خويش را تأمين مى کرده است. بنابر روايت ابن اعثم کوفى و ابن شهرآشوب، امام حسين(عليه السلام) در جلوىِ خيمه چاهى حفر کرد که آب گوارايى داشت.12 ابن اعثم کوفى در اين باره اظهار مى دارد که: «چون عطش بر ايشان غالب گشت امير المؤمنين حسين(عليه السلام) تَبرى برگرفت و از آن جانب
که خيمه زنان بود از سوى قبله نوزده گام برفت، پس زمين را بکَند. چشمه آب ظاهر شد، آبى به غايت گوارا و شيرين، اصحاب را فرمود تا آب بخورند و مشک ها پر آب کردند و بازگشتند. بعد از آن آب فرو خورد و غايب شد و ديگر آن چشمه را نديدند».13
حفر چاه با آبى گوارا به دست مبارک امام حسين(عليه السلام) ـ با توجه به مقام امامت آن حضرت ـ امرى طبيعى بود; زيرا بنابر روايتى، مردم آن عصر بين آن حضرت و گوارايى و برکت آب، ارتباطى معنادار قايل بودند. بنابر روايت ابن عساکر، امام حسين(عليه السلام) هنگامى که از مدينه به مکه مى رفتند با عبدالله بن مطيع برخورد کردند که در حال حفر چاهى بود. ابن مطيع به امام حسين(عليه السلام) عرض کرد: «اين چآه را من به آب رساندم و امروز ابتداى آب است که با دَلو براى ما خارج مى شود، پس اى کاش براى ما در آن از خدا برکت مى خواستى». امام حسين(عليه السلام)فرمودند: از آب آن بياور; وى نيز چنين کرد و آن حضرت آشاميد و مضمضه نمود. سپس آب را به چاه برگرداند. پس آن چاه گوارا و زياد شد.14
اين امر درباره ساير ائمه(عليهم السلام) نيز صادق است; چنان که شيخ صدوق و ابن شهرآشوب از
ابوالصلت روايت کرده اند که «وقتى امام رضا(عليه السلام) به نزد مأمون مى رفت چون به ده سرخ رسيد، گفتند: يابن رسول الله ظهر شده است، نماز نمى گزاريد؟ پس فرود آمد و آب طلبيد; گفتند که آب همراه نداريم. پس به دست مبارک خود زمين را کاويد آن قدر آب جوشيد که آن حضرت و هر که با آن حضرت بود وضو ساختند و اثرش تا امروز باقى است.»15
نتيجه، اينکه امام حسين(عليه السلام)وقتى که مشاهده کردند که دشمن بين او و آب حايل شده، آب مورد نياز اردوى خود را از طريق حفر چاه تأمين نمودند و اين از گزارشى که براى عبيدالله
بن زياد فرستاده اند به خوبى معلوم مى شود. او طى نامه اى به عمر سعد مى نويسد: «اما بعد به من چنان رسانيده اند که حسين(عليه السلام) و ياران او چاه ها فرو برده اند و آب برمى دارند، لهذا ايشان را هيچ فرو ماندگى نيست. چون بر مضمون نامه وقوف يابى بايد که حسين بن على(عليه السلام) و ياران او را از کندن چاه منع کنى و نگذارى که پيرامون آب گردند».16
ما مدرکى دال بر اِقدام عمر بن سعد مبنى بر پُر کردن چاهِ حفر شده از جانب امام حسين(عليه السلام)نداريم; اما از طرفى شاهد آن هستيم که امام حسين(عليه السلام) 30 تن از سواران و 20 تن از پيادگان سپاه خود را به فرماندهى برادرش حضرت عباس(عليه السلام)جهت آوردن آب به سوى فرات فرستاده و آنها با درگيرى مختصر با محافظان آب موفق شدند 20 مَشک آب براى امام حسين(عليه السلام)و يارانش بياورند.17 بنابراين براى ما به درستى معلوم نيست که سرنوشت چاه، چه شده است و به روايت ابن اعثم کوفى هم که مى گويد آن چشمه ناپديد شد نمى توان چندان اعتماد کرد; زيرا که کَندن چاه براى امام حسين(عليه السلام) و يارانش چندان کار مشکلى نبود; چون
آنها در مدت کوتاهى خندق بزرگ و عميقى را در اطراف خيمه ها حفر کردند.18 و از طرفى هم بنابر روايتى، امام حسين(عليه السلام) و برخى از يارانش صبح روز عاشورا به نظافت و زايل کردن موهاى بدن خويش پرداختند.19 پس معلوم مى شود که تا صبح عاشورا امام حسين(عليه السلام) و يارانش داراى آب کافى بوده اند; چرا که اگر آب کافى نمى داشتند از آن براى نظافت استفاده نمى کردند تا خود، فرزندان و زنان را در تنگنا قرار دهند. ولى تأثيرهاى ناشى از بستن آب، رفته رفته بر اردوى امام حسين(عليه السلام) به ويژه زنان و کودکان سايه افکنده بود. از اين رو برخى از
ياران امام حسين(عليه السلام)، زبان به اعتراض و سرزنش مردم کوفه گشودند که ذکر نمونه اى از آنها مى تواند بيانگر شرايط سختى باشد که امام(عليه السلام)و يارانش در آن بسر مى بردند. حُرّ و برير بن حضير همدانى در اين باره خطاب به سپاهيان کوفه مى گويند: «وى را با زنان و کودکان خُردسال و يارانش از آب روان فرات که يهودى و مجوسى و نصرانى مى نوشند و خوک ها و سگان روستا در آن مى غلطند، ممنوع داشته ايد که هم اکنون از تشنگى از پا درآمده اند.»20
همان گونه که گفتيم از سرنوشت چاهِ آبِ حفر شده جلوى خيمه ها اطلاعى نداريم; ولى از يک سو تلاش امام حسين(عليه السلام)و يارانش به ويژه حضرت عباس(عليه السلام) براى کسب آب و از سوى ديگر تشنگى ياران و خانواده آن حضرت براى ما روشن مى سازد که گرچه اندک ذخيره آبى در خيمه ها بوده، امّا از چاه آب، ديگر خبرى نبوده است و ناچاريم که نظر ابن اعثم کوفى را بپذيريم و چون دليلى براى آن نداريم مجبوريم که بگوييم شايد اين يک معجزه و يا امتحانى براى ياران و خاندان حسين(عليه السلام)بوده است.
آن چه مسلّم است، امام حسين(عليه السلام) و يارانش به سبب اشتغال به جنگ و فعاليت بسيار در روز عاشورا از يک سو، به آب زيادى نياز داشتند و از سوى ديگر نمى توانستند آب مورد نياز را تأمين کنند; از اين رو بود که از نظر آب در تنگناى شديدى قرار گرفتند و به احتمال زياد ذخيره
آب خود را براى فرزندان و زنان حفظ مى کردند. از اين رو بود که اکثر ياران امام حسين(عليه السلام) به سبب رعايتِ حال زنان و کودکان تشنگى را تحمل کرده و سرانجام با تشنگى به شهادت رسيدند. بنابر نقلِ ابن شهرآشوب، على اکبر که از شدّت مبارزه با دشمنان، تشنگى بر او عارض شده بود به سوى پدر آمد و طلب آب کرد; او گفت که به دست جدّت آب مى نوشى.21
بنابر روايتِ ابن شهرآشوب حضرت عباس(عليه السلام) که علمدار حسين(عليه السلام) بود و مقام سقّايى داشت جَهت آوردن آب به سوى فُرات رفت، ولى دشمنان دست راست و چپ او را قطع کرده
و سپس با عمود آهنى او را کشتند; امّا او از مشک و برداشتن آب از فرات ذِکرى نمى کند.22 از روايت ديگرِ او که مى نويسد، امام حسين(عليه السلام) به فاصله بين شط فرات و عائله خود مى نگريست و مى گريست برمى آيد که تشنگى به فرزندان او نيز عارض شده بود.23 ولى باز هم از روايت ابوحنيفه دينورى که مى نويسد: «امام حسين(عليه السلام) در لحظات آخر از فرط تشنگى قدح آبى خواست و چون آن را به دهان نزديک ساخت، حصين بن نمير، تيرى بر آن حضرت زد که به دهانش خورد و مانع از آشاميدن شد و امام قدح را رها فرمود».24 مى توان دريافت که هنوز در خيمه ها آبى بوده که قدحى از آن را به امام حسين(عليه السلام) داده اند، زيرا که به طور قطع دشمن به امام آب نمى داد. و از روايت علامه مجلسى که مى نويسد، وقتى حضرت عباس(عليه السلام)از برادرش امام حسين(عليه السلام) اجازه نبرد گرفت، امام از وى درخواست کرد که کمى آب براى کودکان بياورد و او نيز صداى العطش آنها را شنيد، برمى آيد که در اين لحظات واپسين، آخرين ذخيره آب آنها تمام شده است و بر اساس همين روايت، حضرت عباس(عليه السلام) نيز موفق به آوردن آب نشد.25 بنابراين امام(عليه السلام)تا لحظات پايانى، لحظه اى از جنگ با محافظان آب غافل نشد. بنابر روايت شيخ مفيد امام حسين(عليه السلام) و حضرت عباس(عليه السلام) همزمان به سوى فرات به دشمنان و محافظين آب حمله کردند که امام(عليه السلام) از ناحيه چانه زخمى شد و حضرت عباس(عليه السلام)به شهادت رسيد.26
از روايت ابو مخنف برمى آيد که بار ديگر امام حسين(عليه السلام)موفق شد وارد شريعه فرات شود ولى همين که آمد آب بياشامد، يکى از دشمنان فرياد زد که به خيمه ها حمله کرده اند. بنابراين امام(عليه السلام) آب ننوشيد و بازگشت.27
همان گونه که مشاهده نموديد، بخشى از نيرو و فکر امام(عليه السلام) و يارانش متوّجه تأمين آب گرديد و دشمن تا حدودى از ضربات سهمگين و نابود کننده آنان در امان ماند.
تذکر نکته اى در باب شهادت کودکِ شيرخوارِ امام حسين(عليه السلام) ضرورى است و آن اين است که هيچ يک از منابع معتبر اشاره اى نکرده اند که امام حسين(عليه السلام) فرزند خود را روى دست گرفت و در مقابل سپاه دشمن ايستاد و از آنها براى وى آب طلبيد. آن چه در منابع معتبر آمده است، اين است که اين کودک در دامان پدر به هنگام وداع مورد اصابت تير قرار گرفت و به شهادت رسيد. ابو حنيفه دينورى در اين باره مى نويسد: «امام حسين(عليه السلام) در لحظات آخر که تنها مى جنگيد کودک کوچک خود را خواست و او را در دامن نشاند. مردى از بنى اسد او را هدف تيرى بلند قرار داد و در دامن پدر شهيد کرد».28 روايت مورخان ديگر نيز با تغييرهاى اندکى همانند روايت دينورى است.29
نتيجه گيرى
دشمن براى به تسليم در آوردن امام حسين(عليه السلام) و خانواده اش از حربه آب با نهايت شقاوت و سنگدلى استفاده کرد; ولى با تدبير امام(عليه السلام) و مقاومت اصحاب و صبر زنان و کودکان، هرگز نتوانست توفيقى حاصل کند و به رغم فشار تشنگى بر امام(عليه السلام)، ياران و خانواده اش، هرگز سر تسليم فرود نياوردند و قهرمانانه و تشنه لب با عزت نفس به شهادت رسيدند و از اين طريق نيز دشمن را سر در گُم و مستأصل نمودند.
——————————————————————————–
1. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، مترجم سيد هاشم رسولى محلاتى، انتشارات علميه اسلاميه، چاپ دوم، بى تا، ج 2، ص 37 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، به اهتمام محمد باقر بهبودى، انتشارات مکتبة الاسلاميه، تهران، صَفر 1385، ج 44، ص 335.
2. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، ص 61 و مسعودى، ابو الحسن على بن حسين، مروج الذهب و معادن الجواهر، مترجم ابو القاسم پاينده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360، ج 2، ص 63.
3. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 6، ص 2247 و ابن اثير، عزالدين على، کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 3، سنه 35، ص 278 و مسعودى، ابوالحسن على بن حسين، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج 2، ص 701 و مسکويه رازى، ابوعلى، تجارب الامم، مترجم ابوالقاسم امامى، انتشارات سروش، تهران، 1369، ج 1، ص 414.
4. نصر بن مزاحم منقرى، پيکار صفين، مصحح عبد السلام محمد هارون، مترجم پرويز اتابکى انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1366، صص 222 ـ 219 و يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، صص 89 ـ 88 و دينورى ابو حنيفه، احمد بن داوود، اخبار الطوال، مترجم دکتر محمود مهدوى دامغانى، نشر نى، تهران، 1366، صص 210 ـ 208 و ابن طباطبا (ابن طقطقى)، محمد بن على، تاريخ فخرى، مترجم محمد وحيد گلپايگانى، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، صص 123 ـ 122.
5. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 2990 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 1، ص 79 و ابن اثير، عزالدين على، کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 149.
6. طبرى، محمد بن جرير، همان، ج 7، صص 3001 ـ 3000 و ابن اثير، عزالدين على، همان، ج 5، ص 156 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، مصحح الشيخ محمد باقر مهدوى، دار التعارف بيروت، 1397 ق 1977 م، ج 2، جزء 3، ص 176 و ابن شهر آشوب، سروى مازندرانى، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، مصحح سيّدهاشم رسولى محلاتى، مؤسسه انتشارات علامه، بى تا، ج 4، ص 96 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، صص 85 ـ 84.
7. همان کتاب ص 301.
8. ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، مصحح غلامرضا طباطبايى، مجد، مترجم محمد بن احمد بن مستوفى هروى، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، شرکت افست، تهران 1372، ص 887 و ابو حنيفه دينورى، احمد بن داوود، اخبار الطوال، ص 301 و ابن اثير، عزالدين على، همان، ج 5، ص 185 و ابن شهر آشوب، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، همان، ج 4، ص 97 و طبرى، محمد بن جرير، همان، ج 7، ص 3006 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، همان، ج 2، ص 88.
9. ابن اثير، عزالدين على، کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 158 و طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 3006 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 181 و ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، مصحح على اکبر غفارى، مترجم سيّدهاشم رسولى محلاتى، نشر صدوق، چاپ تابش، بى تا، ص 118 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 88.
10. ابوالفرج اصفهانى، همان، ص 118 و مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 45، صص 52 ـ 51.
11. ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 83.
12. ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشيدالدين محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 50 و ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 893.
13. همان، ص 893 و مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 337.
14. ابن عساکر، ابى القاسم على بن الحسن بن هبة الله بن عبد الله الشافعى الدمشقى، ترجمه ريحانه رسول الله الامام المفدى فى سبيل الله الحسين بن على بن ابى طالب7 من تاريخ مدينة دمشق، مصحح محمد باقر محمودى، مؤسسة المحمودى الطباعة والنشر، بيروت، لبنان، 1398 ق 1978 م، ص 155 و ذهبى، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان، تاريخ الاسلام وفيات المشاهير والاعلام، به تحقيق عمر عبد السلام ترمزى، ناشر دارالعربى، بيروت، 1410 ق 1990 م، ج 5، ص 8.
15. قمى، شيخ عباس، منتهى الآمال، نشر مطبوعاتى حسينى، چاپ احمدى، 1368، ص 894.
16. ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 893.
17. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، صص 3007، 3006 و ابن اثير، عزالدين على، کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 159 و ابن اعثم کوفى، ابو محمد بن على، همان، ص 894 و ابو الفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 119، بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر انساب الاشراف، ج 2 جزء 3، ص 181 و دينورى، ابو حنيفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، صص 302، 301 و علامه مجلسى، محمد باقر، «همان کتاب»، ج 44، ص 338.
18. مجلسى، محمد باقر، «همان کتاب»، ج 45، ص 4.
19. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 3021 و ابن اثير، عزالدين على کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 167.
20. طبرى، محمد بن جرير، همان، ج 7، ص 3029 و ابن اثير، عزالدين على همان، ج 5، ص 173 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 189، ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 902 و مفيد، محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 104.
21. ابن شهر آشوب، ابى جعفر، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 109 و ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 907 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 44، ص 321.
22. «همان کتاب»، ج 4، ص 108.
23. همان، ج 4، ص 108.
24. همان، ج ، ص 304.
25. همان، ج 45، ص 41.
26. همان، ج 2، صص 114 ـ 113 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 201 و علامه مجلسى، محمد باقر، همان، ج ، 45، ص 50.
27. ابن شهر آشوب، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 58 و علامه مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 51.
28. همان، ص 304.
29. ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشيد الدين محمد بن على، همان، ج 4، ص 109 و ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 908 و ابن اثير، عزالدين على، کامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ج 5، ص 186 و طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 7، ص 3055 و مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ج 2، ص 112 و بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 2، جزء 3، ص 201; قمى، شيخ عباس، نفس المهموم نفثة المصدور، نگارش آيت الله کمره اى، انتشارات کتابخانه اسلاميه، بى تا، صص 162 ـ 161.
منبع:
تاريخ در آيينه پژوهش 1382 شماره 4