مردی زمین فروخت و به بهایش اسبی خرید.
حکیمی او را گفت: ای فلانی! دانی چه کردی؟ چیزی را فروختی که آن را سرگین (کود) می دادی و تو را جو می داد و به عوض آن ، چیزی خریدی که او را جو می دهی و تو را سرگین می دهد.
شیخ بهایی، کشکول، ص 395.
مردی زمین فروخت و به بهایش اسبی خرید.
حکیمی او را گفت: ای فلانی! دانی چه کردی؟ چیزی را فروختی که آن را سرگین (کود) می دادی و تو را جو می داد و به عوض آن ، چیزی خریدی که او را جو می دهی و تو را سرگین می دهد.
شیخ بهایی، کشکول، ص 395.