بحث و گفتگو از روزگارى که امام زکى ابومحمد عسکرى(ع) در آن روزگار رشد و نمویافت رنگ تازه و یا مطلب زیبا و آرامشى براى این نوشته ندارد، بلکه تنها به دلیل اقتضاى بحث علمى، سخن در آن باره ضرورى مى نماید، زیرا که تحقیق و بررسى از عصر و زمان از جمله سلسله مباحثى است که یک محقق ناگزیر است مطرح کند، چون مى تواند پرده از چهره واقعى زندگى عمومى بردارد که از جمله شخص مورد نظر در ترجمه و بحث در آن میان زندگى مى کرده است، همان طور که روشنگر تمام رویدادهایى است که پیش آمده، و طبیعى است که تمام اینها بر روى سلوک و رفتار آن شخص و شکل گیرى زندگانى وى اثر دارد، زیرا به گفته دانشمندان جامعه شناس، زندگى اجتماعى، زندگى تأثیر و تأثر است.
به هر حال ما به صورت موضوعى، به قسمتهاى زیادى از اوضاع عمومى عصرى که امام ابو محمد(ع) در آن عصر زندگى مى کرده، به شرح زیر اشاره مى کنیم:
زندگى اقتصادى
پیش از این که وضع زندگى اقتصادى عصر امام ابو محمد(ع) را بیان کنیم، برآنیم که به صورت گذرا این مطلب را توضیح دهیم که اسلام به پیشرفت و بهبود اقتصاد عمومى و رشد درآمد فردى اهمیت زیادى مى دهد، و فقر و تنگدستى را مصیبتى بزرگ و مهلک مى شمرد که به طرق مختلف و وسایل گوناگون باید آن را از بین برد و کفر و فقر و تنگدستى را قرین هم دانسته است، همان طور که در شریعت اسلام لازم است تا بر کفر پایان داد، همچنین باید فقر و تنگدستى را از میان برداشت. بر حاکمان جامعه اسلامى و زمامداران و والیان الزام و تأکید شده است که مسلمین را از خطر فقر و محرومتى – که این دو باعث اشاعه انحراف فکرى و عقیدتى در میان مردم مى شوند – نجات دهند.
از جمله روشهاى خلاقى که اقتصاد اسلامى بر آن اساس متمرکز است آن است که اسلام تصرفات مسؤولین و حاکمان را محدود کرده و به ایشان اجازه نمى دهد که در بیت المال مسلمین مطابق هوا و هوس خود عمل کنند زیرا که بیت المال ملک عموم مسلمین است و ملک شخصى کسى نیست و باید در راه مصالح مسلمین صرف شود. رئیس و اعضا و ارکان دولت به هیچ وجه حق ندارند هر چه خواستند براى خود و نزدیکانشان از آن اموال بردارند، زیرا که این عمل خیانت به خدا و مسلمانهاست .
اما نظام حکومت عباسى، در تمام دورانها، براساس سیاست اقتصادى ویژهاى بود که در تمام جهات و مشخصاتش با روش اصیل اسلامى متفاوت بود و از قوانین اسلامى که احتیاط کامل را در اموال مسلمین مقرر فرموده و صرف آن را در راه گسترش رفاه مردم لازم دانسته به دور بوده است که ما به اختصار ساختار اقتصاد عمومى را در عصر عباسیان ذیلاً بیان مى کنیم:
درآمد و عایدات دولت
بیشترین درآمد دولت از راه جمع آورى مالیات و صدقات بود که بر میلیونها دینار بالغ مىشد و آن طورى که بعضى از مورخان مىگویند، بطور متوسط، همه ساله بالغ بر سیصد و شصت هزار هزار درهم مى شد.[1] و در بعضى از سالها به پانصد هزار هزار درهم مى رسید[2]، و هر درهم در آن روزگار قیمت قابل توجهى داشت و با ارزش یک گوسفند یا مشک عسل یا روغن برابر بود، همچنان که یک دینار با بهاى یک شتر برابر بود.
متأسفانه این اموال فراوان در راه پیشبرد زندگى علمى، بهداشتى و اقتصادى بطورى که خواست اسلام بود، صرف نمى شد، بلکه تنها به جیب حاکمان مى رفت و آنها هم سخاوتمندانه در راه ساختن کاخهاى سر به فلک کشیده – کارى که متوکل کرد و بذل و بخشش به دلقکها، نوازندگان و هرزه گرایان و دیگر راههاى زندگى پر از فسق و فجور مى پرداختند و بیت المال مسلمین را بیهوده خرج مى کردند.
خشنونت در جمع آورى مالیات
اما واژه فشار و ظلم و سرکوب، در بیشتر دوران عباسیان یک واژه همگانى در زمینه جمع آورى مالیات بود.
مردم کشور پهناور اسلامى انواع فشارها را از دست مأموران سیاه دل که هیچ گونه رأفت و رحمت در دلشان نبود، مشاهد مى کردند زیرا آنها به دلخواه خود، هر قدر که مایل بودند مالیات تعیین مى کردند و هرکس هم که خوددارى مى کرد و یا از پرداخت مقدار تعیین شده سرپیچى مى کرد، سرنوشتش با گورستان و یا زندانها بود.
جهشیارى مى گوید: مأموران مالیات انواع عذابها را از درندگان و زنبورها به کار مى گرفتند، محمد بن مسلم که از مأموران ویژه مهدى عباسى بود، وقتى که مهدى به خلافت رسید، متوجه شد که مردم مالیات گزار در عذاب و شکنجه اند با وى – محمد بن مسلم – درباره ایشان مشورت کرد، محمد گفت: یا امیر المؤمنین! از حال به بعد، نسبت به مالیات دهندگان که بدهکار به مسلمین هستند باید به گونه بدهکاران رفتار کرد و بدهیشان را مطالبه نمود! مهدى با شنیدن این سخنان دستور داد، عذاب و شدت را از مالیات دهندگان برداشتند.[3] در دوران هارون الرشید مردم از فضل بن یحیى برمکى که والى خراسان بود بد مى گفتند و از دست او زیاد شکایت کردند تا این که هارون او را بر کنار کرد و به جاى او على بن عیسى را گمارد، على بن عیسى بزرگان خراسان را کشت و اموال زیادى را جمع آورى کرد و هزار بدره معمول از ابریشم را که شامل ده هزار هزار درهم بود به نزد هارون فرستاد[4] و مردم موصل در پرداخت مالیات انواع ستمها را دیدند و حکمران آن جا از طرف هارون الرشید بود، مالیات چند سال گذشته را از آنها مطالبه کرد و بیشتر آنها را تازیانه زد.[5]
براستى شریعت اسلام والیان و حاکمان را به رفق و مداراى با مردم و اصلاح امور اقتصادى ایشان دستور داده و این که مبادا در گرفتن مالیات و صدقات خشونتى به کار برند و موجب ناراحتى مردمان شوند لیکن اکثر پادشاهان عباسى به این دستور اسلامى توجهى نکرده و در گرفتن مالیات از مردم با شدت و خشنونت رفتار مى کردند.
مالیات زیاد
اما فزونى مالیات در بین کارگزاران عباسیان یک پدیده همگانى بود، کارگزاران بیشتر از مالیات مقرر از مردم مطالبه مى کردند تا بخشى از اموال مردم را براى خودشان بردارند. همین که ابو عبیدالله بن یسار از جانب مهدى عباسى به وزارت رسید، بر درختان خرما و دیگر اشجار نیز مالیات بست و بعد از وى نیز همین مقررات ادامه یافت.[6]
مردم مصر به بدترین مصائب و گرفتاریها، در زمینه مالیاتها دچار شدند حاکم مصر – موسى بن مصعب به هر جفت گاو (یک جریب زمین) دو برابر مالیات بست و براى بازاریها و دامها مالیات مقرر کرد. و در احکام و امور قضایى، رشوه گیرى امرى معمول بود.
مردم یمن و قبیله قیس از دست ظلم وى شوریدند.[7]ابن تغرى مى گوید: مهدى عباسى در گرفتن مالیات به مردم سخت گرفت و به هر جفت گاو دو برابر مقدارى که اول مقرر شده بود، مالیات بست و مردم از دست او سختی ها و شکنجه ها دیدند او تندخویى و بدرفتارى پیشه کرده و در احکام رشوه مى گرفت. تا آن جا که سپاهیان از او رنجیده شدند و بر او شوریدند و به خاطر بى عدالتى و ظلم بى حد وى با او به ستیز برخاستند[8]
این قبیل کارها از روح و واقعیت اسلام بسیار بسیار به دور است و این امور جز گروهى از دزدان و سر راه بگیران غرق در جرم و گناه را تجسم نمى بخشد. عمربن عبید به منصور دوانیقى مى گوید:
«در پشت درِبارگاه تو، آتشى از ظلم و ستم شعله ور است و در بیرون کاخ تو کمترین عملى مطابق قرآن و سنت پیامبر (ص) انجام مى گیرد.»[9]
سوء استفاده عباسیان از اموال دولتى
عباسیان اموال مسلمین را در اختیار گرفتند و براى خودشان و خویشاوندانشان هر چه مى خواستند بر مى داشتند. محمد بن سلیمان عباسى در یک روز صد هزار درهم برداشت کرد .[10] ، و چون از دنیا رفت ارثیه زیادى بجا گذاشت که هارون الرشید، شصت هزار درهم آن را گرفت.[11]مورخان مى گویند به قدرى اموال براى خیزران آوردند که درآمد آنها بالغ بر یک میلیون و شصت هزار درهم مى شد. بعضى از نویسندگان این مبلغ را معادل نصف مالیات آن روز تمام کشور و دو سوم درآمد «راکفلر» در این قرن مى شمارند. موجودى نزد قبیحه همسر متوکل یک میلیون و هشتصد هزار دینار بود، و مادر مقتدر بى نهایت ثروتمند و پولدار بود.[12] ابن جوزى درباره او مى گوید: اموال زیادى داشت که از شمار بیرون بود و همه ساله از عواید کشتزارهاى او هزار هزار دینار به دست او مى رسید.[13]
پادشاهان عباسى به بستگان خود اموال زیادى را بخشیدند؛ هارون الرشید بین عموها و بستگان خویش به قدرى اموال پخش کرد که پیش از او هیچ خلیفهاى نبخشیده بود.[14] و منصور دوانیقى به هر یک از عموهایش هزار هزار درهم داد.[15]خاندان و بستگان عباسى فزونى گرفتند تا این که در عصر مأمون ،به سى و سه هزار تن رسیدند.[16] و این گروه وابستگان که ما هیچ امتیازى براى آنها نسبت به دیگر مسلمانان سراغ نداریم، اموال دولتى را به نفع خود برداشت مىکردند و ثروتهاى هنگفتى در اختیار گرفتند در حالى که دیگر افراد جامعه اسلامى گرفتار فشار زندگى و تنگدستى و محرومیت بودند.
موضع امام (ع)
اما امام ابو محمد (ع)، تجسم جبهه مخالف حکومت عباسى است که خود کامگى آنهارا در مورد ثروتهاى امت و سرقت ارزاق عمومى، مورد اعتراض قرار مى داد.
از برجسته ترین نوع مخالفتى که امام (ع)، انتخاب کرده بود این بود که ارتباط و یا کمک به آن پادشاهان را بر خود حرام کرده بود، پادشاهانى که مال خدا را دست به دست مى گرداندند و مردم را بردگان خود مى شمردند آنان براى جلب امام در دستگاه خویش و ضمیمه کردن او به جرگه خود تلاش زیادى کردند، اما موفق نشدند و در نتیجه با نهایت شدت و قساوت برخورد کردند و زندگى اقتصادى را بر او تنگ گرفتند و او را در تنگناى کشنده مالى قرار دادند، و از رسیدن اموالى که از طریق شیعیان به خدمتش مى رسید، مانع شدند، جز این که بعضى از نیکوکاران شیعه، نقش مخصوصى ایفا کردند و در داخل مشک روغن درهم و دینار قرار داده به خدمت امام (ع) فرستادند[17]و بدان وسیله آن فشار مالى امام را رفع کردند.
به هر حال، امام (ع) در کنار مستمندان و محرومانى ایستاده بود که به خاطر عدم توازن در زندگى اقتصادى و چپاول ثروتهاى عمومى توسط پادشاهان با تنگدستى و تیره روزى روبرو بودند.
در این جا سخن ما از زندگى اقتصادى در عصر امام (ع) پایان مى گیرد.
زندگى سیاسى
اما زندگى سیاسى در عصر امام ابو محمد (ع)، بسیار زشت و تاریک بود ترس و بیم سایه گستر بود، ظلم و جور همه جا را گرفته بود وآشوبها فراگیر بوده و شورشهاى داخلى برخاسته از عدم استقرار سیاسى همه جا به چشم مىخورد، و به نظر من تمام اینها به دلایل زیر بود:
الف – تسلط ترکها بر اوضاع حکومت و خودسرى آنها در تمام شؤون سیاسى حکومت، در حالى که هیچ آگاهى از سیاست و اداره مملکت نداشتند، بدین جهت به مردم ستم مى کردند و حکومت جابرانه پیشه کرده و ترس و بیم را رواج مى دادند.
ب – نادانى و بى خبرى سلاطین عباسى و فرو رفتن ایشان در شهوترانی ها و کامجویی ها و بى اعتنایى به تمام شؤون زندگى رعیت، از جمله عوامل و رویدادهاى مهم سیاسى آن عصر بود. اینک درباره برخى از آثار سیاسى که در آن زمان بر همه جا حکمفرما بود، به اختصار سخن مى گوییم:
شکنجه علویان
علویان به سختترین روشها آزموده شدند ودر بیشتر روزگاران حکومت عباسى در ترس و بیم زیاد به سر بردند، زیرا که پادشاهان عباسى رسماً به شکنجه و تعقیب و تارومار ساختن و بد بدترین نوع آزار ایشان کمر بسته بودند. عیسى بن زید در این باره مى گوید:
الى الله أشکوما نلاقى و انّنا
نقتل ظلماً جهر و نخاف
ویسعد اقوام بحبهم لنا
و نشقى بهم والامر فیه خلاف[18]
– از آنچه بر سر ما مىآید به خدا شکوه مى کنیم در حالى که ما آشکار از روى ظلم کشته مى شویم و بیمناکیم.
و گروههایى به خاطر محبتشان به ما خوشبخت مىشوند، در صورتى که ما به وسیله ایشان دچار بدبختى هستیم، و درست جریان کار ما بر عکس است! –
این شعر، حکایت از قتل و سرکوبى و جور ستمى است که عباسیان بر علویان روا داشتند، هر چند عباسیان به ملک و سلطنت نرسیدند مگر با نام علویانى که قربانیان زیادى را در راه آزادى مردم مسلمان از چنگال استبداد اموى تقدیم کرده بودند.
از روشهاى سختى که عباسیان در برابر علویان اتخاذ کردند این بود که ایشان را در محاصره اقتصادى قرار دادند و در نتیجه آنها در تنگناى دردآور مالى واقع شدند. یحیى بن عمر علوى در حالى که عباسیان را مخاطب قرار داده است، در این باره مىگوید:
…
– این پیام را از قول کسى که هرگز از حق به ظلم و جور گرایش نیافت به بنى عباس برسان؛
اگر دنیا مال شخصى ایشان است، از آن به مقدار قوتى به پسر عموها بذل و بخشش کنند!
و از مال خودتان به قوت ما گشایشى بدهید که این کار در حکومت به عدالت نزدیکتر است .
معناى این شعر، آن است که عباسیان نه به مقدار قوت بلکه درحد سد رمق نیز به علویان چیزى نمىدادند و فقر را چون جانورى که اجساد ایشان را مى آزرد بر ایشان مسلط کردند. برخى از منابع تاریخى بر این مطلب اشاره دارد که علویان در روزگار این طاغوت – متوکل – به قدرى سختى و محرومیت دیدند که وحشت و مرارت آن قابل توصیف نیست، چنان بودند که گاهى جز یک عبا نداشتند و اگر یک مرد علوى مى خواست ازخانه بیرون بیاید آن را مى پوشید و همچنین اگر یک زن علویه مى خواست آن را بر تن مى کرد، مردم نیز از ترس سلطه ستم پشگان جرأت ارتباط با ایشان را نداشتند.
محمد بن صالح، از ابراهیم بن مدبر خواست تا به خواستگارى دختر عیسى بن موسى جرمى برود ابراهیم به این نیت نزد عیسى رفت و پیشنهاد داد، اما عیسى پاسخ مثبت نداد و گفت: من به تو دروغ نمى گویم، به خدا سوگند که او را رد نمى کردم زیرا بزرگوارتر و مشهورتر از او را براى دامادى خودم سراغ ندارم ولیکن از متوکل و پس از او، از فرزندانش به مال و جانم بیمناکم. و به همین مطلب، محمد در اشعارى که سرورده، اشاره دارد، مى گوید:
خطبت الى عیسى بن موسى فردنى فلله والى مرة و عتیقها
– من کسى را براى خواستگارى به نزد عیسى بن موسى فرستادم اما او جواب رد داد به خدا سوگند که او دوستدار «مره» و «عتیق»[19] ایشان است !
عیسى با این که مىدانست من از دودمان اصیل دختر رسول خدایم، پیشنهاد مراد رد کرد.
و گذاشته از پاکزادى من، ما را ریشه و اصلى است که پیامبر خدا تنه و اصل آن است –
مسلمانان از ارتباط با علویان، بلکه از سلام دادن به ایشان، ممنوع بودند، زیرا که عباسیان ستمگر بدترین مجازاتها را براى کسانى در نظر مى گرفتند که به نوعى ایشان را مورد محبت و احترام قرار دهد.
بدترین دورانهاى تاریک و ظلمانى که بر علویان گذشت، روزگار متوکل بود که کاسه خشم خود را در یک جا بر سر ایشان ریخت و با نهایت قساوت ایشان را سرکوب نمود و آنان به شهرها و روستاها – از بیم این که مبادا به چنگ حکومت بیفتند وآنها را بکشد و یا زندانى کند – به صورت ناشناس آواره شدند.
پی نوشت مطالب
[1]– تاریخ تمدن اسلام: 79/5.
[2]-الوزراء و الکتاب: 288.
[3]– الوزراء و الکتاب: ص 142.
[4]– الوزراء و الکتاب.
[5]– الکامل: 268/6.
[6]– الفخرى: ص 164.
[7]– الولاة و القضاة: 125 – 126.
[8]-نجوم الزاهرة: 54/2، خطط مقریزى: 94/2.
[9]-اخبار الطوال: 384.
[10]-الوزراء و الکتاب: 250.
[11]– نجوم الزاهرة: 75/2.
[12]– نشوار المحاضرات: 293/1.
[13]– المنتظم: 253/6.
[14]– نجوم الزاهرة: 65/2.
[15]– کامل ابن اثیر: 319/6.
[16]– همان مأخذ.
[17]– سفینة البحار: 158/2.
[18]– سرالسلسلة العلویة: 65.
[19]– ظاهراً مقصود از«مره» قبلهاى است که ابوبکر از آن قبیله است و «عتیق» نیز نام ابو بکر مىباشد.م.