شرايط ويژه عصر امام حسين عليه السلام و تقابل گفتاري و عملي آن امام معصوم با حکومت وقت، سبب اهميت تحقيق و کاوش در مشروعيت حکومت ديني از منظر آن امام همام گشته است.
حکومت ومردم به دليل رابطه آمريّت از سوي حاکمان و تمکين از سوي مردم، لازم و ملزوم يکديگرند و مشروعيت حکومت مستلزم حکم به لزوم فرمان برداري مردم از آنان است.
منابع مشروعيت به سه قسم منبع الهي، باورها و سنّت ها و مردم تقسيم مي شوند که در بيان پيامبر و امامان و خود آن حضرت عليهم السلام وجود دارند.
مباني مشرعيت نيز داراي سه بخش عمده اند: الف. ذاتي که همان حکومت نخبگان است؛ ب. اعطايي که از سوي مردم و يا از سوي خداوند صورت مي پذيرد؛ ج. کارکردي که داراي دو بخش عمده نظريه «عدالت» و نظريه «سعادت و ارزش هاي اخلاقي» است. اين پژوهش مشروعيت ذاتي و اعطايي و کارکردي را در رابطه با امام حسين عليه السلام مورد کاوش قرار مي دهد تا اثبات شود که مشروعيت ذاتي به دليل صفات ويژه امام حسين عليه السلام و اعطايي براساس سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان عليهم السلام پيش از وي و کارکردي نيز به دليل اهداف قيام آن حضرت و بيان هاي او از ويژگي هاي حاکمان، براي آن امام همام ثابت و پابرجاست. تنها نکته اي که علت عدم تحقق خارجي ولايت آن حضرت گشت اين بود که مقبوليت مردم رکن دوم و مهم هر حکومتي به وقوع نپيوست. نامه ها، سخنان و خطبه هاي آن حضرت از توجه آن حضرت به بُعد لياقت و صلاحيت و مبتني بودن اين استعداد به مقبوليت مردمي حکايت دارند.
امام حسين عليه السلام در موارد بسياري براي اثبات شايستگي خود براي حکومت و ولايت حکومتي، به قرابت با پيامبر و ويژگي هاي خود، به صورت حّقانيت مطلق، استدلال نموده است. امام خود را منصوب از سوي پيامبر و خداوند، و همچنين قيام و حقّانيت حرکت خويش را پيامد پي روي از خدا و رسولش عنوان مي کند. افزون بر اين، بيعت و دعوت کوفيان به صورت ظاهري، تکليف شرعي بر امام معيّن کرد که مي بايست براي اصلاح جامعه و جلوگيري ازبدعت ها و اضمحلال دين و برپايي حکومت ديني، قيام نمايد.
با توجه به همه اين موارد، امام بر اهميت جايگاه مردم درتحقق خارجي ولايت حاکمان مشروع و منصوب، تأکيد مي نمايد؛ چنان که در صحنه عاشورا نيز بارها فرمودند که اي سپاهيان و مردم کوفه، اگر ياري ام کنيد، شما را در راه هدايت قرار مي دهم و اگر ياري ام نمي کنيد و از دعوت خويش برگشته ايد، من هم از شما منصرف مي شوم.
سخنان و رفتار پيامبر صلي الله عليه و آله درباره حضرت سيدالشهدا عليه السلام به عنوان مشروعيت بخشي پيشيني و توجه امامان عليهم السلام به گونه هاي متفاوت به قيام عاشورا به عنوان مشروعيت بخشي پسيني، در طيف وسيعي در صدد بيان مشروعيت الهي و حقّانيت قيام امام حسين مي باشند.
مقدّمه
به رغم ضرورت و گريزناپذيري نهاد حکومت در جوامع بشري، در مورد متولّيان، شرايط و صفات آنان همواره اختلافاتي بروز کرده است. در تاريخ اسلام نيز به رغم اجماع فراگير در جمع رهبري مذهبي و سياسي در پيامبر صلي الله عليه و آله ، پس از ارتحال آن حضرت، اختلافات شديدي در مورد حاکم جديد و صفات او بروز کرد و به تعبير شهرستاني در ملل و نحل: «بزرگ ترين اختلاف در ميان امت اسلامي اختلاف در امامت بوده است و در مورد هيچ مسأله اي همچون امامت شمشيرها برهنه نگشته و خون ريزي صورت نگرفته است.»(1)
اهل سنّت اين عقيده را انتخاب نمودند که خداوند درباره رهبري پس از پيامبر صلي الله عليه و آله هيچ دستوري صادر نفرموده است، بلکه اين خود مردم هستند که در تمام عصرها، هر کسي را بخواهند به عنوان رهبر جامعه خويش انتخاب مي کنند(2)، و يا هر کس که حکومت را به دست گرفت اطاعتش واجب است.
در مقابل اين انديشه، شيعيان با اعتقاد به نصب امام از سوي خداوند متعال و ابلاغ آن توسط حضرت رسول صلي الله عليه و آله ، با نگرش ويژه اي به حکومت و مسائل سياسي پرداختند و هيچ گاه و در هيچ زمان حکومت را رها شده تلقّي نکرده اند.(3)
تعريف «حکومت» و «مشروعيت»
«حکومت» در اصطلاح، به معناي تسلط بر جامعه و به دست گيري اموري است که جنبه عمومي دارند.(4) و با صرف نظر از اختلاف هاي فراواني که در تعريف «حکومت»، به ويژه «حکومت ديني»، رخ داده اند، به صورت کلي مي توان گفت: در هر جاي عالم که دولتي به آموزه هاي ديني خاصي گردن نهد و مرجعيت آن را بپذيرد و دغدغه انطباق با تعاليم آن را داشته باشد، حکومت ديني تشکيل شده است و اگر مراد از «دين»، دين اسلام باشد، مراد از «حکومت» حکومت ديني مبتني بر قرآن و روايات است.(5)(6)(7)
اما پرسش اساسي اين است که چه کسي حق حاکميت و در دست گرفتن قدرت و حکومت را دارد؟ حاکم بايد داراي چه شرايط و ويژگي هايي باشد؟ و مردم از چه کسي يا کساني بايد پي روي کنند؟(8)
منابع مشروعيت حکومت از ديدگاه امام حسين عليه السلام
گونه هاي مشروعيت که در نظام هاي متعدد مشاهده مي شوند، جداي از ملاک هاي ويژه اي که دارند، از منابع متفاوت و سرچشمه هاي گوناگوني به وجود مي آيند که برخي وحي، پاره اي عقلانيت، گروهي سنّت ها و عرف رايج را سر منشأ ايجاد مشروعيت حکومت ها مي دانند.
1. برخي ملاک هاي مشروعيت را در آموزه هاي وحياني و تعاليم الهي مي دانند؛ چه اين که بر اساس شناخت صحيح نسبت به انسان و نيازهايش، حکومت مشروع را براي او ترسيم نموده اند، تا آن جا که شرايط حاکم، بلکه شخص حاکم را براي تصدّي امر حکومت بيان نموده اند.(9)
(10)
(11)
ايشان در جواب عبدالله بن جعفر، که از امام درخواست کرد از اين سفر، که سبب کشته شدن او و مصائب اهل بيت عليهم السلام است، صرف نظر کند، نوشتند: «انّي رايتُ رؤيا فيها رسولُ اللّهِ و اموتُ فيما بأمرٍ انَا ماضٍ له علّي کان اوبي»؛(12) پيامبر را در رؤيا مشاهده کردم که مرا فرماني دادند که به دنبال اجراي آن هستم، چه به ضرر من باشد يا به نفع من.
همان گونه که مشاهده مي شود، امام خروج خود را بر خليفه وقت به امر پيامبر صلي الله عليه و آله منتسب مي نمايد و خود را صاحب حق مي داند. اگر در اين مقام توهّم شود که رؤيا داراي حجيّت شرعيه نيست، بايد گفت: رؤياي امام معصوم و مصون از خطا، هيچ گاه با افراد معمولي مقايسه نمي شود و هميشه از غلط و اشتباه به دور است.
در اين نگرش، قدرت حاکميت بر مردم از سوي خداوند تعيين و توزيع مي شود. حاکمان قدرت حاکميت خويش را از سوي خداوند دانسته، مالکيت ذاتي را از آن خداوند مي دانند؛ به اين معنا که همه قدرت هاي جهان و از آن جمله قدرت حاکميت در امور سياسي، از خداوند است. بنابراين، کسي بدون اجازه او حق دخالت در هيچ يک از اين امور را ندارد، مگر از سوي خداوند چنين امري به او تفويض شود، که اين حقيقت چندين بار در قرآن ياداوري شده است.(13)
مباني مشروعيت حکومت از ديدگاه امام حسين عليه السلام
انديشمندان و فلاسفه سياسي مباني گوناگوني در باب حق حاکميت يک فرد بر جامعه ارائه داده اند. البته برخي عواملي چند را در عرض يکديگر در مشروعيت دهي به حاکم بيان کرده، و برخي ديگر به عواملي ويژه در اين زمينه اشاره نموده اند. براي نمونه، ژان بدن، فيلسوف فرانسوي، انتخابات و آراء مردم، وراثت، قرعه، جنگ و الهام از سوي خداوند را از عوامل مشروعيت دانسته و به دست آوردن حکومت از غير اين روش ها را از مصاديق ستمگري دانسته است.(14)
1. نص الهي و پيامبر صلي الله عليه و آله ؛
2. تعيين فردي از سوي خليفه، براي خلافت به صورت مستقيم يا به صورت تعيين گروهي که خليفه را از بين خودشان انتخاب نمايند؛
3. اجماع اهل حل و عقد؛
4. از راه قهر و غلبه.(15)
مباني مشروعيت:
الف. ذاتي: مشروعيت حکومت نخبگان
üاز سوي خداوند (الهي)
ب. اعطايي:
از سوي مردم (مردمي)
üنظريه عدالت
ج. کارکردي:
نظريه سعادت و ارزش هاي اخلاقي
الف. مشروعيت ذاتي: در اين انديشه، چون حکومت بر ديگران نيازمند مهارت، دانايي و توانايي است، بنابراين، نخبگان يک جامعه، که داناترين افراد براي اداره جامعه هستند، داراي حق حاکميت ذاتي بر جامعه هستند، بر اين اساس، افلاطون حکومت را حق فيلسوفان، که نخبگان جامعه در آن عصر بودند، مي دانست.(16)
1. مشروعيت الهي: در اين فرض، تنها حکومت هايي مشروع خواهند بود که حق حاکميتشان منسوب به خداوند بوده باشد و اين حق به گونه اي عام يا خاص از سوي او به کسي واگذار شده باشد. در اين مقام، اگر فردي مورد تأييد مردم قرار گيرد، ولي حکومت وي الهي نباشد، حاکمي غيرمشروع است و حکومت وي داراي حقّانيت نيست.(17)
(18)(19)(20)
ج. مشروعيت کارکردي: همان گونه که از اين عنوان برمي آيد، مشروعيت در اين انديشه نه مبتني بر شايستگي هاي فرد است و نه مبتني بر حق حاکميت از جانب کسي يا کساني، بلکه اگرچه حاکم به صورت زور و غلبه، متصدي امر حکومت شود، ولي همين اندازه که در فرايند حکومت درصدد باشد جامعه را به سوي کمالات آرماني هدايت کند، حايز مشروعيت خواهد بود. البته اين مشروعيت پسيني است و داراي دو بخش عمده مي باشد:
1. نظريه «عدالت»: در اين تلقّي، اگر حکومتي براي عدالت تلاش کند، مشروع است و در حقيقت، اين عدالت است که سرچشمه الزام سياسي از سوي حاکمان و اطاعت از سوي مردمان است.
2. نظريه «سعادت و ارزش هاي اخلاقي»: در اين رويکرد، حکومتي مشروع است که در صدد برقراري ارزش هاي اخلاقي و سعادت براي افراد جامعه باشد. در غير اين صورت، حکومت داراي مشروعيت نيست.(21)
امام حسين عليه السلام و مشروعيت ذاتي
با صرف نظر از ديگر مشروعيت ها، اگر چنين مشروعيتي را براي حکومت لحاظ کنيم، مي توان از سخنان امام حسين عليه السلام نسبت به ويژگي هاي خويش و نيز سخنان امامان ديگر درباره ايشان، مشروعيت ذاتي حضرتش را، که ريشه در اوصاف کمالي آن امام همام دارد، برداشت نماييم. امام حسن عليه السلام درباره اوصاف برادر بزرگوارشان مي فرمايند: «الحسينُ اعلمنا علما و اثقلنا حلما و اقربنا من رسول اللّه صلي الله عليه و آله رحما، کان فقيها قبل ان يخلق و قرأ الوحي قبل ان ينطق.»(22)
امام حسين عليه السلام نيز در جايي خويشتن را نسبت به امر حکومت، صاحب حق مي داند و حقّانيت خود را نسبت به يزيد اين گونه تبيين مي فرمايد: «ابي عليٌّ خيرٌ من ابيه… جدّي رسول الله صلي الله عليه و آله خيرٌ من جدّهِ، و انا خيرٌ منه و احق بهذا الامر.»(23)
امام حسين عليه السلام و مشروعيت اعطايي
اعتقاد شيعيان در پرتو سخنان امامان معصوم عليهم السلام بر اين بينش استوار است که امامان معصوم همانند پيامبر گرامي اسلام داراي حقّانيت در حکومت داري مي باشند و اين حقّانيت را در طول حق حاکميت الهي، و تفويض شده از سوي وحي الهي مي دانند؛ چنان که روايات متواتر در ذيل آيه شريفه «اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم…» (نساء: 59)، بر اين امر دلالت مي کنند و در تفسير الميزان در ذيل اين آيه چنين آمده است: «در تفسير برهان از ابن بابويه و وي نيز به سند خود از جابربن عبدالله انصاري نقل کرده است: وقتي خداوند اين آيه شريفه را بر پيامبر نازل فرمود، به آن حضرت گفتم: يا رسول الله، خدا و رسولش را شناختيم، اما “اولي الامر” کيست که خداوند اطاعت از او را نيز دوشادوش اطاعت خدا و رسول قرار داده است؟ حضرت فرمود: اي جابر، آنان جانشينان من و امامان مسلمانان بعد هستند؛ اولشان علي بن ابي طالب و سپس حسن و بعد حسين و…، که حضرت نام تک تک امامان را بردند.»(24)
بنابراين، اگرچه مردم به آن ها روي نياورند و نسبت به اوامر آنان تمکين نکنند، ولايت و حق حاکميت آنان بر اساس مشروعيت الهي و اعطايي ثابت است. در نتيجه، اقبال و موافقت عمومي مردم در نظام سياسي اسلام زمينه ساز اعمال حق حاکميت حاکم مشروع (امام) است؛ زيرا اگر حاکم مشروعي همچون پيامبر صلي الله عليه و آله مورد پذيرش و تمکين از سوي مردم قرار نگيرد، مجبور است از مکّه فرار کند و به غار پناه ببرد. اما همين پيامبر وقتي مورد حمايت مردم مدينه قرار مي گيرد، قادر مي شود مکّه اي را که زماني به اجبار آن را ترک کرده بود، فتح کند. ولي پيامبر اکرم در هر دو زمان مشروعيت حکومت داشتند، اما تنها پس از هجرت، اين حق حاکميت جلوه عملي پيدا کرد.
امام حسين عليه السلام نيز داراي مشروعيت الهي بودند که در لسان وحي و زبان پيامبر صلي الله عليه و آله آمده است. امام حسين عليه السلام درباره امامت و حق حکومت امام حسين عليه السلام چنين مي فرمايد: «اما علمتَ انَّ الحسين بن علي عليه السلام بعد وفاةِ نفسي و مفارقة روحي جسمي امام من بعدي و عندالله عزّوجلّ اسمه في الکتاب.»(25) اين روايت گران سنگ نيز شاهدي است که امامت و ولايت امام حسين عليه السلام و حقّانيت ايشان در حکومت، در کتاب الهي ثابت است. اکنون جاي بيان اين نکته است که اگر مردمي سر در گروي اطاعت وي نهادند و بر حمايت از وي بيعت کردند و نامه هاي فراوان دال بر اعلام وفاداري فرستادند و به عبارت ديگر، زمينه اعمال حاکميت ايشان را فراهم نمودند، آيا وظيفه امام جز قيام و تلاش در اين زمينه است؟
امام حسين عليه السلام و مشروعيت کارکردي
گرچه با وجود مشروعيت اعطايي خداوند به امام حسين عليه السلام ، که نشانگر مشروعيت ذاتي ايشان نيز هست، نيازي به اثبات مشروعيت هاي ديگري نيست، ولي اگر بخواهيم با ديدگاه مشروعيت کارکردي هم به قيام امام حسين عليه السلام بنگريم، آن را مشروع خواهيم يافت؛ زيرا خود حضرت در بسياري از موارد، اساس قيامش را برقراري قسط و عدل تبيين، و اعلام مي کند؛ چنان که در نامه اي که به اهل کوفه نگاشتند، خود را صاحب حق دانستند و در ذيل نامه، امام را کسي معرفي کردند که اقامه قسط و عدل در سرلوحه کارهايش قرار داشته باشد: «فلعمري ما الامام الاّ… القائم بالقسط.»(26)
(27)(28)(29)
(30)
امام حسين عليه السلام و مراتب ولايت حکومتي
اگر امور اساسي فراگير بخواهند در جامعه به اجرا درآيند، نيازمند سه مرحله اصلي هستند؛ مثلاً، اگر فردي بخواهد حايز عنوان «پزشک» شود و در جامعه به درمان افراد بپردازد، بايد سه مرحله عمده را بپيمايد که از آن ها به مرحله «حقّانيت»، «قانونيت» و «مقبوليت» تعبير مي شود. در مرحله «حقّانيت»، شخص بايد با فرا گرفتن راز و رمز اين حرفه و کارداني در آن، شايستگي درمان افراد را بيايد و خود را از عموم افراد جامعه در اين دانش متمايز سازد. پس از اين مرحله، زماني مي تواند به صورت رسمي به طبابت بپردازد که از سوي نهادي که متصدي بهداشت جامعه است، جواز طبابت اخذ نمايد تا به مرحله «قانونيت» برسد، و در مرحله سوم و پس از احراز صلاحيت و دريافت مجوّز طبابت، اگر هيچ کسي به اين پزشک مراجعه ننمايد و طلب درمان نکند، اگرچه اين شخص پزشکي شايسته و قانوني است، اما نخواهد توانست قانونيت و حقانيت خويش را در جامعه اعمال کند؛ چون داراي «مقبوليت» نخواهد بود.
همانند اين تصوير، از سوي برخي نويسندگان درباره ولايت صورت گرفته است:
1. ولايت در مرحله استعداد و صلاحيت (به مفهوم آن که شخص حاکم داراي صلاحيت هاي لازم ولايت و حکومت باشد)؛
2. ولايت در مرحله جعل و اعتبار (به مفهوم آن که منصب و مقام ولايت از ناحيه کسي که ولايت را داراست براي حاکم واجد صلاحيت اعتبار شود)؛
3. ولايت در مرتبه سلطه و فعليت (به مفهوم آن که قدرت و امکانات به صورت بالفعل از سوي مردم به حاکم واجد صلاحيت واگذار گردد.)(31)(32)
امام حسين عليه السلام و ملاک هاي حقّانيت
امام ملاک هاي متعدد و متفاوتي را در اين زمينه بيان مي دارند که آن ها را مي توان به سه بخش عمده تقسيم کرد:
الف. قرابت و نزديکي با پيامبر صلي الله عليه و آله
به وفور در سخنان حضرت ابي عبدالله عليه السلام موار\دي يافت مي شوند که حقّانيت خويش را به صرف قرابت به پيامبر مستند مي نمايند: «نحنُ اهلُ بيتِ محمدٍ اولي بولايةِ هذاالامر عليکم من هؤلاءِ المدعين»؛(33) ما اهل بيت هستيم که به حکومت بر شما از اينان که مدعي آن هستند، مقدّم هستيم.
و در جاي ديگري مي فرمايد: «کُنّا اهلَه و اوليائَه و اوَصيائَه ورثتهُ و احَقَّ النّاسِ بمقامهِ في الناس.»(34)(35)(36)
البته تقرير اين نمونه از حقّانيت در سخن امام حسين عليه السلام به اين معنا نيست که حقّانيت حضرت منحصر در قرابت و نزديکي با پيامبر صلي الله عليه و آله است، بلکه اين نکته ها در مقابل کساني مانند لشکر حرّ و بزرگان و اشراف بصره گفته شده تا آنان به خود آيند، اگرچه خودشان به اين ملاک ها واقف بودند و آن را باور داشتند.
ب. ملاک شايستگي و فضايل
امام حسين عليه السلام در مواردي نيز به ملاک شايستگي و اوصاف کمالي خود اشاره نموده، آن ها را ملاک حقّانيت خويش بيان داشته است، «انا خيرٌ منه و احقُّ بهذا الامر»؛(37) من بهتر از اويم و به اين امر (حکومت) سزاوارترم.(38)
پيامبر گرامي اسلام نيز در روايتي به شايستگي امام حسين عليه السلام براي امامت و رهبري امّت اشاره فرموده، دليل آن را شايستگي و بهترين خلق بودن ايشان معرفي مي کند: «خيرُ الخلقِ بعد اخيه و هو امام المسلمين و حجةٌ علي خلقه.»(39)
حقّانيت مطلق يا نسبي: در برخي روايات که پيش تر ذکر شد، و نيز پاره اي ديگر از احاديث امام عليه السلام در تبيين حقّانيت خويش، از کلمه «احق»، «خير» و مانند آن استفاده کرده اند. اين کلمات، که به عنوان صفت تفضيلي از آن ها ياد مي شود، ممکن است موهم اين باشند که سيدالشهدا عليه السلام خويش را اولي تر، بهتر و سزاوارتر از يزيد مي دانند؛ بنابراين، يزيد هم سزاوار است، اما امام عليه السلام سزاوارترند. پس حقّانيت، نسبي است.
اين نکته توسط صاحب تفسير الميزان مورد توجه قرار گرفته است: «”احق” اسم تفضيل است، حق اسم تفضيل اين است که هميشه معنايش با مفضّلٌ عليه همراه باشد. وقتي مي گوييم “زيد شجاع تر از عمرو است”، بايد عمرو هم شجاع باشد، و گرنه اين سخن غلط است.»(40)
1. هميشه صيغه «احق» دلالت بر معناي اسم تفضيلي ندارد؛ همان گونه که تفاسير معتبر قرآن اسم تفضيل وارد شده در آيه «و بعولتهنَّ احقُّ بردّهنّ في ذلک» (بقره: 228)، را به معناي اسم فاعل و صفت مشبّهه معنا نموده اند؛ زيرا هيچ کسي غير از شوهر حق مراجعه ندارد تا شوهر سزاوارتر باشد، بلکه اين حق منحصرا از آن همسر است. براي نمونه، تفسير شريف لاهيجي مي فرمايد: «”احقُّ بردّهنّ” يعني حقيقٌ بردّهنّ؛ يعني سزاوارند به اين که رجوع به آن زنان مطلّقه نمايند؛ زيرا غير زوج را در زمان عدّه حقي بر زوجه نيست تا آن که زوج احق از او باشد، و بيضاوي نيز گفته است: افعل در اين جا به معناي فاعل است.»(41)(42)(43)(44)(45)
ملاک قانونيت حق حکومت امام حسين عليه السلام
ملاک قانونيت يکي از عمده ترين ارکان مشروعيت به حساب مي آيد؛ به اين معنا که منصب حکومت بايد از سوي کسي که صلاحيت اعطا داشته باشد، به فردي تفويض گردد؛ همان گونه که پيامبر صلي الله عليه و آله در غدير خم، اميرالمؤمنين علي عليه السلام را از جانب خداوند به ولايت امر مردم منصوب فرمود. صد البته اين مرحله نيازمند تمکين عملي مردم نيست، بلکه به صرف نصب، قانونيت ولايت تحقق مي يابد؛ همان گونه که ولايت پدر بر اموال طفل از جانب خداوند تفويض مي شود، هرچند ديگران از اعمال چنين ولايتي جلوگيري نمايند.
امام حسين عليه السلام و ساير امامان بعد از ايشان نيز از چنين حقانيتي در حکومت برخوردارند، و از سوي خداوند براي حکومت بر مردم تعيين شده اند؛ چنان که پيش تر ذيل آيه شريفه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم» بيان شد.
در خصوص امامت امام حسين عليه السلام به برخي روايات ديگر نيز اشاره مي کنيم:
پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله درباره امام حسين عليه السلام مي فرمايد: «فامّا الحسين فانّه مِنّي و هو خيرُ الخلقِ بعد اخيه و هو امامُ المسلمين و هو حجة اللهِ علي خلقهِ، امرُه امري و طاعتُه طاعتي، فمَن تبِعه فانّه منّي و من عصاه فليس منّي.»(46)
امام حسين عليه السلام ، خود، نيز آن گاه که معاويه ايشان را به خطبه خواندن بر منبر فراخواند، درباره نصب خويش براي جايگاه امامت فرمود: «نحنُ حزب الله الغالبون و عترةُ نبّيهِ الاقربون و احدُ الثقلينَ اللّذينَ جعلَنا رسولُ الله صلي الله عليه و آله ثانَي کتابِ الله فيه تفصيلَ کلِّ شي ءٍ فاطيعونا فانَّ طاعتنا مفروضةٌ اذ کانت بطاعةِ اللّهِ و رسوله مقرونةٌ، قال اللّهُ تعالي: “اطيعوا اللّهَ و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم.»(47)
(48)
در روايت ديگري که در مباحث پيشين نيز به آن اشاره شد امام عليه السلام در پاسخ به عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زينب، اساس قيام و خروج خويش را مستند به فرمان رسول خدا مي سازد و مي فرمايد: «انّي رأيتُ رؤيا فيها رسول اللّه و اُمرتُ فيها بامرٍ انا ماضٍ له عليّ کان اوبي»؛(49) من پيامبر را در خواب ديدم و در آن رؤيا به امري فرمان داده شدم که بدان اقدام مي کنم، چه به زيانم باشد يا به سودم.
از مجموع آنچه از روايات ذکر شد، اين گونه استفاده مي شود که امام حسين عليه السلام علاوه بر حقّانيت و شايستگي بر اين مقام، از جانب خداوند نيز نصب شده اند و امامت ايشان جنبه قانونيت نيز پيدا کرده است.
امام حسين عليه السلام و دعوت و بيعت کوفيان
پس از رسيدن به اين دستاورد که امامان و از آن جمله امام حسين عليه السلام داراي مقام عصمت و حايز شايستگي و صلاحيت در زمينه حکومت بوده اند (و در نتيجه حقّانيت آنان ثابت شد) و نيز انتصاب ايشان به ولايت حکومتي از جانب خدا بوده است (يعني حايز ملاک قانونيت بوده اند) و در مجموع، مشروعيت حاکميت آن ها ثابت گرديد؛ نوبت به بررسي نقش مردم در تحقق حاکميت آن ها مي رسد.
به عنوان مقدمه، بايد گفت: تحقق يک نظام مستلزم وجود دو رکن اساسي است که عبارتند از: حاکم و مردم؛ به عبارت ديگر، اوامر حاکم و امتثال مردم. بنابراين، اگر به هر علتي يکي از اين دو رکن ايجاد نشود، هيچ نظام حکومتي شکل نخواهد گرفت؛ مثلاً، اگر مردم بر اين نکته توافق کنند که اوامر حکومت را گردن ننهند، در نتيجه جز نامي براي حکومت باقي نخواهد ماند. اين در حالي است که هر حکومتي براي اعمال حاکميت خويش و تحقق آن نيازمند اقبال و پذيرش مردم است؛ چه اين که هرچند متصدّيان حکومت از برترين و سزاوارترين افراد در حکومت داري باشند، اما تا وقتي مردم آن ها را نپذيرند، هرگز حکومتي تأسيس نمي شود و تحقق خارجي نمي يابد. بنابراين، اگرچه مشروعيت حکومت در بينش اسلامي و حسيني، زاييده مقبوليت مردمي نيست، اما اعمال حاکميت آن، که قبلاً مشروعيت يافته است، پيامد اقبال و پذيرش مردم است.
امام حسين عليه السلام نيز به رغم آگاهي از پيامد قيام عاشورا و با توجه به اين که خود را مشروع و حقدار حاکميت مي دانستند، چون خود را با نامه هاي فراوان و اعلان بيعت هاي متعدد از سوي مردم مواجه، و زمينه اعمال حاکميت را به صورت ظاهر فراهم مي ديدند، درصدد برآمدند، به مدد اقبال مردمي و وجود ياوران متعدد، در سايه تشکيل حکومت به احياي ارزش هاي فراموش شده بپردازند، و جامعه اسلامي را به سوي رشد و صلاح هدايت نمايند و يا دست کم، تصوير درستي از آنچه بايد در مقابل ظلم صورت پذيرد، ارائه نمايند.
جايگاه مردم از ديدگاه امام حسين عليه السلام
امام حسين عليه السلام در سخني جامع، در نامه اي به بزرگان بصره به سه نکته «حقّانيت و شايستگي هاي خويش»، «قانونيت» و «جايگاه مردم در تحقق حق حاکميت» اشاره مي فرمايند: «خداوند محمّد صلي الله عليه و آله را پيامبر بر خلقش برگزيد… و ما اهل، دوستداران، جانشينان و وارثان او هستيم… مي دانيم که ما از کساني که اين امر را بر عهده گرفته اند، به اين حقي که مستحق آنيم، سزاوارتريم… و اگر شما سخن مرا بشنويد و فرمان مرا اطاعت کنيد، به راه رشد و تکامل هدايتتان مي کنم.»(50)
(51)
و باز امام عليه السلام در نامه ديگري که براي مردم کوفه نوشتند، پس از حمد و ثناي الهي، به جايگاه مردم در تحقق فعلي حکومت اشاره کردند و فرمودند: «امّا بعدَ، فانّ کتابَ مسلم بن عقيل جائَني يخبرني بحس رأيکم و اجتماعِ مُلئکم علي نصرنا و الطلب بحقّنا فسألت الله ان يُحسن لنا الصنع… فانّي قادمٌ عليکم في ايامي هذه ان شاءاللّه.»؛(52) اما بعد، نامه مسلم بن عقيل به دست من رسيد و به من خبر داد که نظر و ديدگاه شما و اجتماع شما در ياري و طلب حق ما تحقق يافته است. پس خداوند را مي خوانم که در کارمان نيک بخواهد… پس در همين ايام به سوي شما مي آيم. ان شاءالله.
در اين فرايند، امام همانند پدر بزرگوارشان عمل نمودند که هنگام پذيرش خلافت، اساس قبول اين مسند را به تمام شدن حجت برايشان به سبب وجود ياران در تشکيل حکومت ديني صالح، مستند نمودند: «ولولا حضورُ الحاضر و بلوغُ الحجةِ بوجود الناصر… لألقيتُ حبلها علي غاربها.»(53)
(54)
اين سخنان بر اين نکته تأکيد مي ورزند که امامان، به ويژه امام حسين عليه السلام به جايگاه مردم در تحقق آن حق الهي و مشروع خويش توجه نموده اند و مردم را به عنوان رکن دوم و مهم تحقق حاکميت فعلي به اين امر مهم فرا مي خوانند، و از آنان مي خواهند تا در اين وظيفه خويش کوتاهي نکنند.
امام عليه السلام در خطبه اي که براي سپاه حرّ ايراد نمودند، ضمن ياداوري حقّانيت خود و گوشزد نمودن قرابتشان با پيامبر صلي الله عليه و آله خود را سزاوار اين مقام معرفي کردند و آن را حق مسلّم خويش خواندند: و نيز بر نقش مردم در تحقق عملي حکومت و ولايت تأکيد فرمودند: «من بدين دليل به سوي شما آمدم که خواستار حاکميت من، که در اين باب صاحب حق هستم، مي باشيد، ولي اگر بيعت خويش را در تمکين از اوامرم شکستيد و حاضر به ياري من نيستيد، من ديگر از حرکت به سوي شما صرف نظر مي کنم و (به خاطر از بين رفتن مقدّمات) برمي گردم.»(55)
(56)
بنابراين، اگر تمام مردم با يزيد بيعت کنند، به گونه اي که مقبوليت فراگير پيدا نمايد، به سبب وجود نداشتن حقّانيت و قانونيت در او، مشروعيت بخشي صورت نخواهد پذيرفت. علاوه بر آن، خلافت و حکومت آل ابي سفيان برخلاف نصّ پيامبر است که فرمودند: «انّ الخلافةَ محرَّمةٌ علي آل ابي سفيان»؛ همانا خلافت بر آل ابي سفيان حرام است.
مشروعيت بخشي به قيام امام حسين عليه السلام
به دليل آن که حاکمان جور، پس از ماجراي کربلا سعي داشتند تا اين قيام را خروج عليه خليفه وقت قلمداد نمايند و بدين وسيله، راه را بر هر قيام ديگري مسدود کنند، و از سوي ديگر، مشروعيت رفتار و قيام امامان معصوم عليهم السلام از مفاهيم اساسي و مورد تأکيد شيعه است، امامان معصوم عليهم السلام و پيامبر صلي الله عليه و آله زمينه ساز پاسخ گويي به اين توطئه شدند و درصدد مشروعيت بخشي پيشيني (قبل از قيام) و پسيني (پس از قيام) برآمدند.
1. مشروعيت بخشي پيشيني
به دليل آن که روايات پيامبر صلي الله عليه و آله در اين زمينه بسيارند، تنها به بيان يک روايت بسنده مي شود؛ حضرت رسول صلي الله عليه و آله ضمن ابراز علاقه بسيار به امام حسين عليه السلام در موارد گوناگون، مسأله حادثه کربلا را بازگو مي نمودند و بر مظلوميت ايشان مي گريستند و بر قاتلان آن امام همام لعنت مي فرستادند. اين بيانات، که گاه براي مردم نيز تبيين مي شدند، به گونه اي مشروعيت امام را تضمين مي کردند، تا آن جا که برخي اين روايت را در صحنه عاشورا براي ديگران نقل کردند. همان گونه که سخن پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد عمّار که «تقتلُه الفئةُ الباغيةُ» سبب شد که در ماجراي صفيّن و شهادت عمّار، شاهدي بر مشروعيت امام علي عليه السلام در يک سوي نبرد و نامشروع بودن معاويه در سوي ديگر، تلقّي شود. روايت چنين است: «وقتي امام حسين عليه السلام دو ساله شدند، پيامبر به سفري رفتند، در ميان راه ايستادند و استرجاع نمودند و از چشمانشان اشک ريخت. از ايشان سؤال شد، حضرت فرمودند: جبرئيل به من خبر داد در سرزميني به نام “کربلا”، نزديک فرات، فرزندم حسين توسط فردي به نام يزيد کشته مي شود، و در همه اين سفر، حضرت غمگين و ناراحت بودند، وقتي که از سفر برگشتند، بر منبر رفته، در حالي که دست راستش بر سر امام حسن عليه السلام و دست چپش بر سر امام حسين عليه السلام بود، سر بر آسمان بردند و عرضه داشتند: “اللّهمّ انّ محمّدا عبدُکَ و نبيُّکَ و هذان اطائبُ عترتي و خيارُ ذرّيتّي و قد اخبرني جبرئيلُ ان ولدي هذا مقتولٌ مخذولٌ. اللّهمّ فبارک له في قتله و اجعله من سادات الشهداء الّلهمّ و لا تبارک في قاتله و خاذله”.»(57)
اين بيان پيامبر صلي الله عليه و آله چيزي نيست، جز اعلان حقّانيت امام حسين عليه السلام و قيامش و نامشروع بودن شخص يزيد.
2. مشروعيت بخشي پسيني
امامان معصوم عليهم السلام در سال هاي پس از حادثه کربلا به شيوه هاي گوناگون سعي در القاي اين مطلب به مردم داشتند که قيام عاشورا مشروع، و سرور شهيدان صاحب حق و مشروعيت، و مورد ظلم ظالمان و ستمگران بوده است. از اين رو، برخي روايات، گريه و زاري بر آن حضرت را مورد توصيه و تأکيد قرار داده و زيارت مزار او را داراي فضايل بسيار، تربت شريف آن حضرت را موجب شفاي بيماري ها، و تکريم روز عاشورا را سبب خشنودي و رضايت خداوند دانسته اند. همچنين مشروعيت امام حسين عليه السلام را همانند مشروعيت اميرالمؤمنين عليه السلام و نامشروع بودن يزيد را نيز در رديف عدم مشروعيت معاويه و ابي سفيان بيان نموده اند.
امام صادق عليه السلام در روايتي اين مطلب را به صراحت بيان نموده است: «انّا و آل ابي سفيان اهلُ بيتين تعادينا في اللّهِ، قلنا صدق اللّهُ و قالوا کذب اللّهُ و قاتل ابوسفيان رسول الله و قاتل معاويةُ عليَ بن ابي طالب و قاتل يزيد بن معاويةِ الحسين بن عليٍ و السفيانيُّ يقاتلُ القائم عليه السلام .»(58)
الف. زيارت مرقد شريف حضرت: در روايات بسياري، زيارت قبر امام حسين عليه السلام مورد تأکيد قرار گرفته و ثواب هاي فراواني بر آن ذکر شده است، تا آن جا که زيارت امام سبب بخشيده شدن همه گناهان مي شود.(59)
امام صادق عليه السلام به ابي عماره شاعر فرمودند: «برايمان درباره امام حسين عليه السلام شعر بخوان، و سپس حضرت گريه کردند، به گونه اي که صدايشان از بيرون منزل شنيده مي شد. آن گاه امام صادق عليه السلام فرمودند: “هرکس براي سيدالشهدا شعر بگويد و گريه کند و مردم را بگرياند، بهشت بر او واجب مي شود.”»(60)
(61)
ج. تکريم روز عاشورا: امامان همواره در عاشورا، ياد امام حسين عليه السلام را در عمل و گفتار زنده مي ساختند. امام رضا عليه السلام مي فرمايد: «هرکس در روز عاشورا کارش را رها کند، خداوند حاجت هاي دنيا و آخرتش را براورده مي کند و هرکس در روز عاشورا مصيبت زده و گريان و محزون باشد، روز قيامت خوش حال و مسرور و شادمان است و چشمش در بهشت به ديدار ما روشن مي شود، و هر کس در روز عاشورا چيزي ذخيره کند، خداوند او را با يزيد و عبيدالله بن زياد و عمر بن سعد که لعنت خدا بر ايشان باد محشور مي کند و او را در پايين ترين جاي جهنم جاي مي دهد.»(62)
(63)
و در روايت ديگري، امام تربت امام حسين عليه السلام را شفادهنده هر مرضي، جز مرگ معرفي کرده اند.(64)
پي نوشت ها
1 ابي الفتح محمدبن عبدالکريم بن ابي بکر احمد الشهرستاني، الملل و النحل، تحقيق سيدمحمد گيلاني، بيروت، دارالصعب، 1996 م، ج1، ص 24.
2 مجله حکومت اسلامي، سال اول، ش دوم، ص 226.
3 سيد شريف مرتضي، الثاني في الامامة، تهران، موسسة الصادق، 1407 ه.ق، ج 4، ص 174.
4 محمد جعفري هرندي، فقهاء و حکومت، تهران، روزنه، 1379، ص 13.
5 برگرفته از: احمد واعظي، حکومت اسلامي، قم، دفتر تأليف و نشر متون درسي حوزه، 1380، ص 32.
6 محمدمعين، فرهنگ فارسي عميد، چ چهارم، تهران،اميرکبير،1360،ج3،ص 4144.
7 مصطفي کواکبيان، مباني مشروعيت در نظام ولايت فقيه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، ص 9.
8 عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، چ دوم، تهران، نشر ني، 1375، ص 105 107/ محمدجواد لاريجاني، نقد دينداري مدرنيسم، تهران، اطلاعات، 1373، ص 51.
9و10 علي خالقي، مشروعيت قدرت از ديدگاه امام خميني، تهران، ستاد بزرگداشت يکصدمين سال ميلاد امام خميني، 1381، ص 11، 15، 16.
11 همان / کاظم قاضي زاده، انديشه هاي فقهي سياسي امام خميني، تهران، مرکز تحقيقات استراتژيک رياست جمهوري، 1377، ص 109120.
12 محمدبن جرير طبري، تاريخ طبري، بيروت، مؤسسه اعلمي، ج 4، ص 280.
13 شوري: 9و 44 / يوسف: 101 / سجده: 4 / محمّد: 11.
14 و. ت. جونز، خداوندان انديشه سياسي، ترجمه علي راميني، تهران، اميرکبير، 1362، ج 2، ص 80.
15 محمدبن احمد قرطبي، الجامع لاحکام القرآن، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي، 1405 ق، ج 1، ص 268269.
16 و. ت. جونز، خداوندان انديشه سياسي، ترجمه جواد شيخ الاسلامي، ج 1، قسمت دوم، ص 148.
17 علي خالقي، همان، ص 15.
18و19 بهاءالدين پازارگارد، تاريخ فلسفه سياسي، تهران، زوّار، 1350، ج 1، ص 84 و ج 2، ص 268 و 269 / ج 1، ص 104.
20و21 مجله کتاب نقد، ش 7، ص 45.
22 محمدبن يعقوب کليني، الکافي، چ سوم، تهران، اسلاميه، 1388، ج 1، ص 302.
23 محمدبن جرير طبري، همان، ج 4، ص 355.
24 سيد محمدحسين طباطبائي، تفسير الميزان، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1362، ج 4، ص 653.
25 محمدبن يعقوب کليني، همان، ص 301.
26 سيد محسن امين، مقتل الحسين، ص 32 / محمدبن جرير طبري، همان، ص 235.
27 محمدبن جرير طبري، همان، ص 304.
28 همان، ص 298 / سيد محسن امين، همان، ص 81.
29 محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفا، 1403 ق، ج 44، ص 329.
30 محمدبن جرير طبري، پيشين، ص 304.
31 حسينعلي منتظري، دراسات في ولاية الفقهية و فقه الدولة الاسلامية، ترجمه محمود صلواتي، تهران، کيهان، 1367 ش، ج 1، ص 175.
32 مصطفي کواکبيان، پيشين، ص 40.
33 عزالدين علي بن اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408 ق، ج 2، ص 552 / محمدباقر مجلسي، همان، ج 44، ص 337 / سيد بن طاووس، اللهوف، نجف، مکتبة حيدرية، 1385 ق، ص 4954.
34 محمدباقر مجلسي، پيشين، ص 34.
35 همان، ص 318 / خوارزمي، مقتل الحسين، قم، مکتبة مفيد، بي تا، ص 234.
36 محمدباقرمجلسي،همان،ص383/خوارزمي،همان،ص 236.
37 محمدبن جرير طبري، همان، ص 355.
38 محمدباقر مجلسي، همان، ص 325 / خوارزمي، همان، ص 184.
39 گروه نويسندگان، کلمات الامام الحسين، قم، دارالمعروف، 1373، ص 12.
40 سيد محمدحسين طباطبائي، همان، ج 2، ص 348.
41 بهاءالدين محمدالشريف لاهيجي، تفسير شريف لاهيجي، تهران، مؤسسه مطبوعاتي علمي، 1363، ج 1، ص 215.
42 محمدباقرمجلسي، همان، ص 369 / محمدبن جرير طبري، همان، ج 4، ص 289.
43 محمدباقر مجلسي، همان، ص 34 / محمدبن جرير طبري، همان، ص 240 / عبدالرزاق المقرم، مقتل الحسين، قم، مکتبة بصيرتي، 1394 ق، ص 159.
44و45 محمدباقر مجلسي، همان، ص 382 / خوارزمي، همان، ص 236.
46 گروه نويسندگان، همان، ص 12.
47 محمدبن حسن حرّ عاملي، وسائل الشيعه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 18، ص 144، حديث 45.
48 ابن شهر آشوب السروي المازندراني، قم، مکتبة علّامه، بي تا، ج 3، ص 394 / گروه نويسندگان، همان، ص 12.
49 تاريخ طبري، همان، ص 280.
50 محمدبن جرير طبري، همان، ص 240 / المقرم، همان، ص 159 / محمدباقر مجلسي، همان، ص 34.
51 نهج البلاغه، ترجمه وشرح علينقي فيض الاسلام، خ27،ص 96.
52 محمدبن جرير طبري، همان، ص 289 / محمدباقر مجلسي، همان، ص 369.
53 نهج البلاغه، خطبه شقشقيه، (3)، ص 52.
54 گروه نويسندگان، همان، ص 13.
55 ابن اثير، همان، ج 2، ص 552 / سيدبن طاووس، همان، ص 34 / محمدباقر مجلسي، همان، ص 377.
56 سيد محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1404 ق، ج 1، ص 596 / محمدباقر مجلسي، همان، ص 376.
57 سيد بن طاووس، همان، ص 16.
58 شيخ صدوق، معاني الاخبار، قم، انتشارات اسلامي، 1361، ص 346.
59 محمدبن حسن حرّ عاملي، همان، ج 10، ص 325، حديث 19، حديث 20 / مولي محسن فيض کاشاني، محجة البيضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ج 4، ص 45.
60 شيخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، بيروت، اعلمي، ص 84.
61 ر.ک.به: ابن شهرآشوب، المناقب، قم، علامه، بي تا، ج 4، ص 319 / محدث قمي، نفس المهموم، قم،مکتبة بصيرتي، 1405 ق، ص 492.
62 شيخ صدوق، امالي شيخ صدوق، بيروت، اعلمي، 1980 م، مجلس 27، حديث 4 / محمدباقر مجلسي، همان، ص 284.
63 مولي محسن فيض کاشاني، همان، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ج 4، ص 45.
64 محمدبن حسن حرّ عاملي، همان، ج 10، ص 409 و 412.
مجله معرفت ، مرداد 1382، شماره 68
صص 16-27